eitaa logo
شعر شیعه
6.5هزار دنبال‌کننده
377 عکس
150 ویدیو
14 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
یا غافر الخطایا، با ما چکار داری با بنده ای فراری، اینجا قرار داری از روسیاه عالم، چه انتظار داری؟ راهم اگر ندادی، تو اختیار داری یکسال رفته بودم، دنبال اشتباهم حالا رسیده ام با، پرونده ی سیاهم عمر و جوانی ام را، عصیان تباه کرده این گرگ ... یوسفم را، تنهای چاه کرده هرچه گناه کردم، مهدی نگاه کرده آن عبد خودسرش را، خود سر به راه کرده گرچه فریب خوردم، بازنده را بخر باز شرمنده ام کن امشب، شرمنده را بخر باز آنکه به شانه بار، ما را کشیده مهدی است درد نگفته ام را، او که شنیده مهدی است آن یار که به داد، عالم رسیده مهدی است در سینه ی فلسطین، نور امید مهدی است بوی وصالش امشب، قبل اذان می آید ما که امیدواریم، آقایمان می آید باید ز بس خرابیم، در قبرْ چال مان کرد ای کاش میشد امشب، فکری به حال مان کرد مولا رسید و رحمی، بر سن و سال مان کرد اسم علی که آمد، مادر حلال مان کرد این عبد بی لیاقت، با فاطمه طرف شد سجاده ی نمازش، خاکِ درِ نجف شد گرد و غبارم امشب، روی عبای حیدر تا صبح سجده دارم، بر خاک پای حیدر خاکم کنید بین، صحن و سرای حیدر شاید طلا شدم در، ایوان طلای حیدر بی او عبادت ما، در اصل ... معطلی بود هر روزه ای گرفتیم، کار خود علی بود طاعت برای ما کرد، ضربت برای ما خورد زحمت کشید و جایش، با سائلان غذا خورد در این بهار باید، بین نجف هوا خورد گریان شده کسی که، افطار ... کربلا خورد مولا کنار سفره، خود را به ما رسانده هرشب سلام ما را، تا کربلا رسانده کشتی ما حسین و دریای ما حسین است دنیای ما حسین و عقبای ما حسین است امروز ما حسین و فردای ما حسین است دلدار ما حسین و لیلای ما حسین است زنجیر غم گرفتیم، آن را مدال کردیم با مرتضی و ارباب، تحویل سال کردیم هجران مرتضی نه، هجران دخترش بود چون شمعی آب میشد، پروانه دخترش بود حیدر به فکر روز، پایان دخترش بود فکر هجوم کوفه، بر جان دخترش بود زینب برای داغ، دلدار گریه می کرد بر غربت حسین و بازار گریه می کرد مثل امیر عالم، همدم نداشت زینب پیش حسین و عباس، که غم نداشت زینب در کوفه معجرش رفت، پرچم نداشت زینب دورش شلوغ بود و محرم نداشت زینب خاکستر سرش از، خاکستر حسین است خون سرش به محمل، خون سر حسین است @shia_poem
باز کن آغوش خود را سائل‌ات سر می رسد آن گدا که بخشش‌ات را کرده باور،می رسد آنقَدَر فریاد خواهم زد که من را هم ببین ناله های هر شبم از پشت این در می رسد تا نَفَس باقی است..،نَفس سرکشم را رام کن رفته‌رفته عمر من دارد به آخر می رسد در شب قَدرَت،به قَدرِ گریه ام رونق بده... هر که به جایی رسید ، از دیده‌ی تر می رسد گرچه بد کردم..،بیا با این بدت تندی مکن ای که لطفِ بی حدت حتی به کافر می رسد از دل هر معصیت زهرا مرا بیرون کشید کار من هرگاه گیر افتاد..،مادر می رسد زیر قرآن زیر و رویم کن..،الهی بِالْعَلی... دلشکسته گیر می افتد ، به دلبر می رسد نخل حیدر خرج افطاری ما را می دهد از نجف ظرف رطب هر شب به نوکر می رسد دفن نوکر احتیاطاً گردن ارباب هاست بعد مُردن کفن و دفن ما به حیدر می رسد در سراشیبی قبرم ، بعد تلقین خواندنم... حتم دارم مرتضی آنجاست که سر می رسد هرچه ماتم بود حیدر در وجودش جمع کرد بعدها ارث پدر یک‌جا به دختر می رسد ▪️ ▪️ سر به چوب مهمل خود زد..،در آن ساعت که دید نیزه‌داری مست با راس برادر می رسد در کنار خانه ی باباش سنگش می زنند زخم مهلک بر پر و بال کبوتر می رسد کاش زینب خاطرش در کوچه ها آسوده بود... کاش بر هر دختری می دید معجر می رسد @shia_poem
مرتضی مظهر جود رب بود بهترین دلخوشی زینب بود او که از داغ پدر دلهره داشت مرهم تازه روی زخم گذاشت فرق، با لخته ی خون، درهم بود کاش، ابروی علی، سرهم بود گفت؛ بابا چه سری دیدم من! دل من را چو سر خود نشکن شانه بر موی پریشان نزدی دو شبی سر به یتیمان نزدی دخترت را غم تو دلخور کرد چاه را زمزم اشکم، پُر کرد سخت کردی چقدر کار مرا خون دل کرده ای افطار مرا داغ آن لاله ی پرپر، بس بود بستر خونی مادر، بس بود خاطرات در و دیوار! مرو کشته ی روضه ی مسمار، مرو قاتل مادرمان، یادت هست؟ داد می زد سرمان، یادت هست؟ به غرور من و مادر بر خورد تا ترا در وسط مسجد بُرد ماند از آنروز غمی بر جگرت جای شمشیر برهنه به سرت دیدن یار به بستر، سخت است بستن زخم روی سر، سخت است مرو غم، راه مرا می بندد ابن ملجم به حسن می خندد اینقدر آه نکش، حرف بزن بگو از عاقبت کوفه به من اسمی از کوچه اغیار، مبر ذهن من را ته بازار، مبر کاش باشند برادرهایم نگران غم معجرهایم @shia_poem
بد آورده ام روزگارم عذاب است به دنبال آبم نصیبم سراب است چه میفهمد از حال خوب گدایی کسی که زمان عنایات خواب است توقع ندارم خودی باشم اینجا میان من و تو گناهان حجاب است مرا زود بشکن مرا زیر و رو کن دل من نیازش به یک انقلاب است ازین لقمه ها معنویت ندیدم که این خانه از پای بستش خراب است به ذکر علی یا علی در زدم من دعایم به لطف علی مستجاب است منم خاک پایش منم خاک پایش علی بوتراب است علی بوتراب است ته کوچه ی بندگی کربلا بود به یمن حسین روزه ی ما حساب است بمیرم برای تن آن غریبی.. که در معرض تابش آفتاب است زنانه ست این روضه.. زنها بگریند.. علی نیست! گهواره دست رباب است! @shia_poem
همین که دید شکسته زِ بی کسی پرِ من کشید دست نوازش به گونه ی ترِ من خدا گناه مرا هرچه هم که بود ندید گذاشت بین ملائک چه منّتی سرِ من به قدر وسعت هر شب به حقِ لیله ی قدر گذاشت رحمت خود را خودش برابرِ من نمی شود که نبخشیده رد کند ز صراط که ایستاده علی روی پل جلوترِ من هنوز منتظرم ذوب عشق او بشوم هنوز آتش دوزخ نگشته باورِ من مقدّرات مرا گریه بر حسین نوشت گرفت دست مرا توبه ی مکررِ من به عزت و شرف روضه ها حسین حسین شود جواب سئوال نکیر و منکرِ من حساب میکشد اما خیال من جمع است چه دیدنی بشود با حسین، محشرِ من نگاه من به غروب است و گریه در عرفه اگر که حاجت مرا نداده بهترِ من به کاظمین بود سوی چشمم این شب‎ها چه جانگداز شود روضه‎های آخرِ من فدای آنکه صدا زد به قعر زندانش که حال من شده اکنون شبیه مادرِ من همیشه لحظه افطار«سِندیِ» ملعون نثار کرده فقط ناسزا به محضرِ من به روی گردن من رد چند زنجیر است خدا کند نرسد این خبر به دخترِ من @shia_poem
بگیر ای دوست دست بی نوا را زمین افتاده ی سر به هوا را نگاهم کن! نگاهم کور مانده گدا از آستانت دور مانده! همانم که فراموشی ست کارم به معصیّت گذشته روزگارم همانم که سر راهت نشستم همیشه توبه هایم را شکستم همانم که ز تو توشه نبردم به جایش باز نان شبهه خوردم دوباره خوب کن بدحالیم را خودت پر کن دو دست خالیم را به گردن مانده عمری قرض و دینم نگو یارب که عاق والدینم اگرچه مضطرم، زارم غمی نیست حسین ابن علی دارم غمی نیست چه غم دارم اگر مَحرم حسین است خدارا شکر اربابم حسین است تمام عشق من این بار عام است بدون روضه اش کارم تمام است بمیرم وقت آخر پر محن بود بزرگ یک قبیله بی کفن بود تنش را برروی نیزه کشیدند عزیز الله ما را سربریدند بمیرم بچه هایش زخم خوردند سرش را تا به کوفه زود بردند @shia_poem
شکایت از من عنایت از او ، قنوت از من اجابت از او گناه و عصیان همیشه از من ، همیشه عفو و حمایت از او مرا فراخواند و من نرفتم ، بغل گشود و محل ندادم که بوده دائم فرار از من ، که بوده همواره دعوت از او عجب خدایی چه باوفایی ، چه مهربانی چه آشنایی که من گنه کردم و به جایم ، مدام بوده خجالت از او گناهکاری است عادت من ، گناه پوشی است عادت او ندیده جز ناسپاسی از من ، ندیده ام جز محبت از او مگر چه می خواست غیر طاعت ، چه خواست از من به جز اطاعت نکردم از او اطاعت اما ، همیشه دیدم اطاعت از او رسیده ام با دو بال بسته ، رسیده ام خسته و شکسته حسین را صدا زدم تا ، مگر بگیرم شفاعت از او حسین از سنگ دُر بسازد ، ز من هم ایکاش حُر بسازد امید دارم بغل بگیرد ، مرا که بوده رفاقت از او عجب رئوفی عجب رحیمی ، عجب بزرگی عجب کریمی که ساربان نیز سائلش شد ، گرفت او نیز حاجت از او به تیغ ، اذن حضور داد و به دشنه اذن عبور داد و درون گودال بود و خنجر ، گرفت اذن زیارت از او حسین در خاک و خون پر از تب ، به خیمه در آه و ناله زینب برادری ماند و خواهری رفت اسارت از این شهادت از او @shia_poem
مرگم فرا رسیده و باید بایستم محکوم به اطاعتِ فرمانِ "ایستم" من یک گناهکارِ زمینگیرم ای خدا من جز شکست خوردهٔ بیچاره کیستم؟! حالا که غیرِ زحمتِ دائم نداشتم راضی به رحمتی که مدام است؛ نیستم گفتند میرسد دم ِ جان دادنم علی(ع) عمری فقط به شوقِ همین لحظه زیستم در فکرِ کفْنِ و دفنِ خودم بارها غروب کنج حرم نشستم و نم نم گریستم حالا که آخرِ همهٔ گریه ها؛ خوشی ست غیر از امیدواری و جز عشق؛ چیستم؟! در قید و بندِ بندِ کفن نیست پیکرم چونکه علی(ع) رسیده و باید بایستم! @shia_poem
شب آخر رسید اما  برای عاشق آغاز است که عاشق خوب می‌داند  سحر هنگامِ پرواز است اگر این است آقایم ندارد سفره‌اش پایان ضیافت خانه‌اش شُکرِ خدا هر روز و شب باز است خدا را شُکر در سی شب  مرا دارالشفا آورد همین که دید بیمارم دلم لبریز امراض است  خدا را شُکر مهمانِ امامی مهربان بودیم چرا ما آمدیم اینجا میان ما و او راز است خدایا کاش سال بعد سحر‌ها در بقیع باشیم که در صحن حسن یک طورِ دیگر گریه‌ها ساز است و شب‌ها  جمع می‌گردیم گِردِ مرقدش آنجا کنارِ پنجره فولادِ زهرا که پُر اعجاز است توسل کن  توکل کن خدا هست و خدا کافی است چه غم در پیش راه تو هزاران دست انداز است خدا را کاش بنویسند در این شب برای ما امامش را نَه سربار است بلکه خوب سرباز است حسین است و لبی خشک و... صدای لشکری سیراب کسی رو می‌زند که روی دستش کودکی ناز است الهی بشکند دست و کمان  حرمله ، بد زد رُباب است و همین روضه:  ببین چشم علی باز است... @shia_poem
سفره را جمع نکن، باز گدا پشت در است باز کن در به رویم، آبرویم در خطر است رحم کن، آتش هجران جگرم را سوزاند چونکه اسمم پس از این رهگذر دربدر است همه رفتند و من بی سر و پا جاماندم آنکه آلوده و بی کس شده این یک نفر است آشناها چقدر بر سر من داد زدند آنقدر بنده ی تو وقت گناهان قدر است دست خالی مرا هیچ رفیقی نگرفت خرج بیچارگی ام گردن این چشم تر است کمکم کن که زمین خوردن من نزدیک است آنچه که وزر و وبالم شده این زخم پر است باز ذکرم شده امشب بعلیِِ بعلی چکنم! هر قسمی غیر علی جان ضرر است چون که مهمان شب اول قبرم حسن است عفوت از آنچه که فکرش بکنم بیشتر است می رسد وقت سحر، عطر و بوی کرببلا هر نسیمی که می آید طرفم خوش خبر است من فدای غم چشمان اباعبدالله که مویش دورِ دو دست عدوی خیره سر است مادری کاسه ی آبی ته گودال آورد آه! چشمش به لب خاکی و خشک پسر است گفت اگرچه ز در خانه لگد خوردم من چکمه ی قاتل تو باعث درد کمر است @shia_poem
همین که داده سلام مرا جواب اینجا رسیده‌است به من خیر، بی حساب اینجا برای آن که دلش را گرفته لشگر غم همیشه هست پر از حس و حال ناب اینجا به رغم سر کشی‌ام، هر زمان که برگشتم؛ مرا حسین بغل کرده بی عتاب اینجا به زیر پرچم او محسن اند، مذنب ها گناه را به نگاهی کند ثواب اینجا میان روضه خدا را همیشه میبینم نمانده بین من و ربّ من حجاب اینجا! به درب بسته که خوردم به روضه آمدم و شده‌است باز به رویم هزار باب اینجا دم حسینیه قلبم همیشه شعله گرفت دلم به یاد لب تشنه‌اش شد آب اینجا تنش به روی زمین عراق شد پامال شدم برای غم غربتش کباب اینجا همین که دید تنش را به خاک زینب، گفت ای آفتاب از او شرم کن نتاب اینجا... @shia_poem