eitaa logo
شعر شیعه
6.8هزار دنبال‌کننده
440 عکس
162 ویدیو
17 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
رفت از دلِ فردوس هزاران قلم آورد اندازه‌ی آفاق ورق روی هم آورد می‌خواست که جبریل کمی از تو نویسد جایی که خدا نامِ تو را محترم آورد صدبار تراشید درختانِ جهان را صدبار نوشت از تو و صدبار کم آورد تو بودی و دستانِ خدا مُلک و مَلَک را محضِ گُلِ انوارِ شما از عدم آورد ما هیچ نبودیم..‌ ولی مادری‌ات بود در هیچ نظر کرد و مرا در رقم آورد این جلوه‌ی پُر جذبه بر افلاک مبارک مهمانِ خدا آمده بر خاک ، مبارک جبریل نوشت اولِ دفتر که علی کیست پرسید مکرر و مکرر که علی کیست یک عمر به معراج به هرجا که توان داشت هِی رفت نفهمید در آخر که علی کیست تا گفت از اوصافِ علی پیشِ رسولان بشنید فقط پرسشِ دیگر که علی کیست برداشت قلم را و خدا وحی به او کرد... یعنی که تو را نیست مقدر  که علی کیست فهمید فقط فاطمه معنیِ علی را فهمید فقط فهمِ پیمبر که علی کیست هرکس که علی گفت از امداد علی گفت با فاطمه یک عمر فقط نادِ علی گفت حق داد به آغوشِ خدیجه دو جهان را گفتم دو جهان ، لال شوم برتر از آن را عالم نشنید از لبِ احمد  لبِ مولا جز فاطمه‌جان ، فاطمه‌جان فاطمه‌جان را پلکت ، ضربانت تپشت نامِ علی گفت وقتی که پدر گفت به گوشِ تو اذان را تو آمده‌ای قبلِ خودت ، حق بده خاتون سِیرِ تو بهم ریخته بنیادِ زمان را هربار که جبریل برای تو غزل گفت می‌گفت خدا بهتر از آن ، بهتر از آن را هر دفعه به پیغمبرِ ما واجب عینی است بوسیدن دستان شما واجب عینی است ای رشته‌ی خورشید نخی از ملکوتت ای جاذبه‌ی عمقِ جهان از جبروتت تسبیح گرفتی و زمین دید خدا را گفتی علی و دید زمان زنگ سکوتت در فصل بهاریِ جمادیِ ظهورت افلاک شگفت است سرِ شاخه‌ی توتت تا که بچکد از سر انگشت  تو فیضی یک عمر نشسته است علی پای قنوتت هرجا که تو هستی همه‌اش باغ بهشت است سوگند که دلهاست فقط جای هبوطت عشقی ازلی هست اگر هست حجابت پُر جلوه‌تر از پرده‌ی کعبه است حجابت تو آمدی آزاد شدن را بنویسیم تا سروری گل به چمن را بنویسیم بازیچه شدن ، هرزه شدن ، هیچ شدن مُرد تو آمدی آزادیِ زن را بنویسیم تا دور شود زندگی از اینهمه آفات تا حرف جدایی غدغن را بنویسیم تو آمده‌ای بر سر یک سفره نشینیم تا خانه مساویِ وطن را بنویسیم بخشندگی‌ات را به تبارت برسانی تا اینکه کریمی حسن را بنویسیم با خط تو باید بنویسیم که زن کیست این شأن ولی جای دگر  مطمئنن نیست سوگند به شمع و شب و پروانه به زهرا سوگند به گلخانه به ریحانه  به زهرا هرکس که نمک خورده‌ی زهرا و علی شد هرگز نرود بر در بیگانه به زهرا این خاک پُر از یاس ، پُر از لاله‌ی سرخ است این خاک ندارد غمِ ویرانه به زهرا ویرانه اگر هست فقط خانه‌ی خصم است مائیم همین همتِ مردانه به زهرا این خاک حرام است به غیرش ، حرمِ ماست مائیم همه مردم یک خانه به زهرا این خاک سراسر همه تسبیح حسین است سوگند که ایران همه بین‌الحرمین است @shia_poem
کاش ما را گدا حساب کنی فارغ از بند نان و آب کنی هیچ کس هیچ کس نخواهد دید سائل از خانه ات جواب کنی جای دوری نمی رود مادر نوکرت را پسر خطاب کنی آمدی زن مقام دیگر یافت آمدی باز انقلاب کنی آمدی جهل را به هم بزنی عاشقی را دوباره باب کنی آمدی عکسِ حیدرِ خود را در دلِ هر چه شیعه قاب کنی آمدی تا تمام عالم را خاکِ پایِ ابوتراب کنی صف به صف پشت خانه مسکین است سفره ی مادر است ،رنگین است فاطمه فاطمه ست روی لبم نام مادر چقدر شیرین است چه نیازی به اسم و رسم مرا نوکری بهترین عناوین است یک دعایش بسنده خواهد کرد محشر کل خلق تضمین است روز محشر سوارِ بر ناقه ست جلوه ی شوکت خدا این است آه ،وقتِ تشرفِ زهرا سرِ جبریل نیز پایین است در دل شعله ها به ما فهماند عشق حیدر اصول هر دین است خانه ی وحی سوخت در آتش این مرامِ کدام آیین است کوچه ها یا خرابه...فرقی نیست دست دشمن همیشه سنگین است @shia_poem
زمین زیارت او را که آرزو میکرد برای پاکیِ خود نیتِ وضو میکرد نسیم آمده بود و غبار راهش را کنارِ آینه با آه شستشو میکرد خدیجه بی کسی ‌اش را به اذنِ حضرت حق همیشه با گلِ نشکفته گفتگو میکرد شکوه و عزَّتِ عالم به دستِ فاطمه بود و کائنات از او کسب آبرو میکرد به غیرِ فاطمه کوثر نداشت این دنیا وگرنه حضرت پروردگار رو میکرد چه عاشقانه همیشه وجودِ پاکش را بهشت در دلِ افلاک جستجو میکرد خوشا به حالِ فقیری که نان از او میخواست خوشا به حالِ یتیمی که رو به او میکرد فدای لحظه ی نابی که با نخی از نور لباس کهنه ی خورشید را رفو میکرد دعای فاطمه پشت و پناه حیدر بود و اِن یکاد نثار پسرعمو میکرد @shia_poem
زمستان دوره اش سر شد ، بهار بی خزان آمد تمام علت خلق ِ کران تا بی کران آمد چه غوغایی شده بر پا ، که دنیا آمد امشب که  سراسیمه جنان بهر زیارت بر جنان آمد ؟! همان که چون شب قدر است قدرش تا ابد پنهان همان که چون خدا دارد نشان در بی نشان آمد نماید نوش جان قرآن ، سه جرعه آیه ی کوثر بگو بر ابتران نسل ِ رسول انس و جان آمد بزن بر طبل شادی شیعه ی اثنی عشر امشب دلیل محکم حق بودن ِ آیینمان آمد مبارک باشد عید سهله ای ها ، جمکرانی ها که امشب الگوی آقای ما صاحب زمان آمد خدا پر کرده از عطر گل یاسش دو دنیا را دهد جور دگر امشب جواب مادری ها را به عشق تو خدا بخشید بر فردوس، کوثر را نمی بیند دو عالم تا قیامت از تو بهتر را تو دنیا آمدی گویی ، فقط کفوت علی باشد نباید با کسی جز تو ، برابر کرد حیدر را برای شرح قدری از ، کتاب قدر تو مادر یقین دارم خدایت آفریده روز محشر را نگاهت نه ، خودت نه ، رشته ای از چادرت کافی است کند تا که مسلمان در شبی ، یک ایل ، کافر را مقام چادر تو نه ،مقام چادر فضه به مِن مِن بی شک اندازد زبان اهل منبر را کسی که خورده شیر پاک ، غیر از روز میلادت نداند روز مادر مطمئنا روز دیگر را سلام ای بهترین چاره ، سلام ای بهترین یاور چه بیچاره است آن کس که ، نمی گوید به تو مادر خوشا بر آنکه یار او ، شود زهرای مرضیه قرار او ، بهار او شود زهرای مرضیه کسی که چون خدیجه ، خرج دین دار و ندارش شد همه دار و ندار او شود زهرای مرضیه و تنها حکمت تنهایی مولای ما این است که تنها بی قرار او ، شود زهرای مرضیه یقین دارم که بر عهده ، بگیرد کل عالم را کسی که عهده دار او ، شود زهرای مرضیه خوشا بر آن شهید ِ مادری ِ بی پلاکی که همه ایل و تبار او ، شود زهرای مرضیه امید ِ زندگی بخشد جهان را جمعه تا جمعه جهانی که مدار او ، شود زهرای مرضیه جهان یک جمعه می بیند امید آخر ما را خدا رسوا نماید قاتلین مادر ما را علی گویان ِ عالم را ، شفاعت می کند زهرا علی گویان ، قیامت را ، قیامت می کند زهرا هزار و چهار صد سال است با این قبر پنهانش ز آن دو دارد اظهار برائت می کند زهرا الا ای شیعه بعد از هر ، نماز خویش لعنت کن همان ها را همان ها را که لعنت می کند زهرا اگر لب تر کند بانو ، علی محشر کند بر پا به سلطان ولایت هم ، ولایت می کند زهرا اگر عیسی سخن گفته است در گهواره ای مردم تکلم روزها قبل از ولادت می کند زهرا خدا هر وقت می نازد به خود گویند عرشی ها یقینا در زمین دارد عبادت می کند زهرا همانند خدایش بی همانند است این بانو نگو فخر زنان ، فخر خداوند است این بانو منم مدیون ِ چشمان ِ حسین و مجتبی مادر مسلمانم مسلمان ِ حسین و مجبی مادر صفایم کربلا گشت و ، مدینه مروه ام باشد منم یک عمر حیران ِ حسین و مجتبی مادر اگرچه دامن آلوده ، اگر چه روسیاه اما بُوَد دستم به دامان حسین و مجتبی مادر گهی یاد حرم گریم ، گهی یاد کفن گریم پریشانم پریشان حسین و مجتبی مادر دوشنبه در مدینه یا ، شب جمعه دم مقتل صدایم کن مرا جان حسین و مجتبی مادر به جان حضرت حیدر ، مرا هم در صف محشر بخوانم دیده گریان ِ حسین و مجتبی مادر زبان از شرح غم های دو آقازاده ات شد لال بمیرم از کدامین غم ، غم آن کوچه یا گودال ؟ @shia_poem
سلام سورهٔ کوثر؛ سلام ای مادر دلیلِ شوقِ پیمبر(ص)؛ سلام ای مادر تویی جوابِ تمام کنایه هایِ مدام به کوریِ بُتِ أبتر؛ سلام ای مادر مقام ِ أمّ أبیها به تو تعلّق یافت تویی هر آینه أطهر؛ سلام ای مادر نشسته حور و ملَک پایِ درس ِ چادرِ تو سلام حوریه پرور؛ سلام ای مادر شدی به إذنِ خدا همسرانه، همراهش تمام ِ هستیِ حیدر؛ سلام ای مادر گمان کنم بنویسد به خطّ ثُلث؛ حسین(ع) در آستانهٔ محشر: سلام ای مادر خبر رسانده خدا و بشارتش زیباست شفاعتِ همهٔ ما به عهدهٔ زهراست(س) عنایتَت همگانی، کرامتَت ازلی ست جواب سائلِ بیچاره تا همیشه "بلی" ست شبِ زفاف، لباسِ عروس می‌بخشی چنین زکات، فقط کارِ نوعروس ِ علی ست(ع) به روی مُهر نمازت نوشته این جمله؛ علی(ع) امام من است و برای شیعه "ولی" ست از آن زمان که نگاهت نشست بر جبرییل میانِ عرش، به دورش عجیب نورِ جلی ست سپرده هر که دلش را به دستِ مادری ات ضرر نکرده و گفته: چه دلنشین-عملی ست هدر نداده دلش را و میزند فریاد: به غیرِ فاطمه(س) عشقِ دیگری بدلی ست بعید نیست به ما رشته کوهِ زر برسد به گَردِ چادر تو دستمان اگر برسد تویی امیدِ زمانِ ممات؛ یازهرا(س) تویی جوازِ عبور از صراط؛ یازهرا(س) تویی دلیل هماهنگیِ همه افلاک تویی مدیرِ همه کائنات؛ یازهرا(س) بنایِ کعبه به نام علیست(ع)! چونکه تویی بنایِ مستحب و واجبات؛ یازهرا(س) امیرِ بی بدلِ مؤمنین فقط حیدر تویی عزیزِ دلِ مؤمنات؛ یازهرا(س) حدیثه، مرضیه، کوثر، فهیمه، مُمتَحَنِه تویی علیمهٔ عالی صفات؛ یازهرا(س) کمالِ شرحِ تو آیاتِ "لیلةُ القَدر" است قسم به سورهٔ "والذاریات" یازهرا(س) شده ست نذرِ تو یک عمر، عشق ِ خالصِ ما به درکِ تو نرسد گرچه عقلِ ناقصِ ما رسیده ای که زنان، صاحبِ حیا بشوند به شأن و منزلت خویش آشنا بشوند برای یاریِ فرزندِ تو قیام کنند شبیه "أمّ وهب" طالبِ بلا بشوند به شوقِ پرورش یار، در سپاهِ امام شوَند مادر و در اصل؛ ناخدا بشوند به زیر بیرقِ تو، بعدِ ذکرِ یازهرا(س) فدای بندگیِ شاهِ کربلا بشوند دچارِ بی طرفی، بی تفاوتی هرگز برایِ حضرتِ منجیِ گره گشا بشوند نشانی از پرِ پرواز میرسد قطعاً به دردِ ناب شهادت که مبتلا بشوند چه خوب میشود از قاسم ِ سلیمانی مرام یاد بگیرند و با وفا بشوند اگر که ندبه بخوانند و مهدوی باشند اگر که منتظرِ صبح ِ جمعه ها بشوند- ظهور میکند آخر امیرِ بی مانند به سیدالشهدایِ مقاومت سوگند! @shia_poem
به واژه‌ای نکشیده‌ست منّت از جوهر خطی که ساخته باشد مُرکّب از باور کنون مُرکّب من جوهر است و جوهر نیست به جوش آمده خونم چکیده بر دفتر به جوش آمده خونم که اینچنین قلمم دوباره پر شده از حرف‌های دردآور دوباره قصۀ تاریخ می‌شود تکرار دوباره قصۀ احزاب، باز هم خیبر دوباره آمده‌اند آن قبیلۀ وحشی که می‌درید جگر از عموی پیغمبر عصای کینه برآورده باز ابوسفیان دوباره کوفته بر قبر حمزه و جعفر به هوش باش مبادا که سحرمان بکنند عجوزه‌هایِ هوس، مُطربانِ خُنیاگر مباد این‌که بیاید از آن سر دنیا به قصد مصلحت دینِ مصطفی، کافر چنان مکن که کسان را خیال بردارد که باز هم شده این خانه بی در و پیکر به این خیال که مِرصاد تیر آخر بود مباد این‌که بخوابیم گوشۀ سنگر زمان زمانۀ بی دردی است، می‌بینی که چشم‌ها همه کورند و گوش‌ها همه کر هزار دفعه جهان شاه‌راه ما را بست هزار مرتبه اما گشوده شد معبر خوشا به حال شکوه مدافعان حرم که سربلند می‌آیند یک به یک بی‌سر اگر چه فصل خزان است، سبزپوشانیم برآمد از دل پاییز میوۀ نوبر به دودمان سیاهی بگو که می‌باشند تمام مردم ایران سپاه یک لشکر به احترام کسی ایستاده‌ایم اینک که رستخیز به پا کرده در دل کشور نفس نفس همۀ عمر، مالک دل بود کسی که بود به هنگامه مالک اشتر بغل گشوده برایش دوباره حاج احمد رسیده قاسمش از راه، غرق خون، پرپر به باوری که در اعماق چشم اوست قسم هنوز رفتن او را نمی‌کنم باور چگونه است که ما کشته داده‌ایم اما به دست و پا زدن افتاده دشمن مضطر؟ چگونه است که خورشید ما زمین افتاد ولی نشسته سیاهی به خاک و خاکستر؟ چه رفتنی‌ست که پایان اوست بسم الله چه آخری‌ست که آغاز می‌شود از سر جهان به واهمه افتاد از آن سلیمانی که مانده است به دستش هنوز انگشتر چنین شود که کسی را به آسمان ببرند چنین شود که بگوید به فاطمه مادر قصیده نام تو را برد و اشک شوق آمد که بی وضو نتوان خواند سورۀ کوثر خدا به خواجۀ لولاک داده بود ای کاش هزار مرتبه دختر اگر تویی دختر شکوهِ عاطفه‌ات پیرهن به سائل داد چنان که همسر تو در رکوع، انگشتر نفس نفس کلماتم دوباره مست شدند همین که قافیۀ این قصیده شد، حیدر میان آتشی از کینه، پایمردی تو نشاند خصم علی را به خاک و خاکستر فقط نه پایۀ مسجد که عرش می‌لرزید از آن خطابه، از آن رستخیز، از آن محشر یهودیانِ مسلمان ندیده‌اند آری از این سیاهیِ چادر دلیل روشن‌تر کنون به تیرگی ابرها خبر برسد که زیر سایۀ آن چادر است این کشور رسیده است قصیده به بیتِ حُسن ختام امید فاطمه از راه می‌رسد آخر @shia_poem
بر کوثر و طوبای محمد صلوات بر ام ابیهای محمد صلوات یک دختر و این همه جلال نبوی بر فاطمه زهرای محمد صلوات @shia_poem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت و زخمی شدن جمعی از هموطنان عزیزمان در شهر کرمان در پی حمله تروریستی را به خانواده‌­های این عزیزان و همه مردم ایران تسلیت عرض مینماییم
شبیه کربلا کردند از خون باز کرمان را منافقها به خون آذین نمودنداهل ایمان را هراسانند از نام تو و از زائرانت هم ببین حاجی ز پا افتادن سرو خرامان را به روز سالگرد آسمانی گشتنت اینجا به خونابه نشاندند این چنین چشمان یاران را خبرها حاکی از پرپر شدنها بود یا زهرا به میلادت ببین هنگامه سرخ شهیدان را @shia_poem
تقدیم به شهدای مظلوم کرمان دست شیطانی استکبار آن دست پلید زائران حاج قاسم را به خاک و خون کشید هر که پیمان بست با خون عاقبت خونین شود این بود معنای آن عاشَ سعید ماتَ سعید حاج قاسم خیز از جا زائرانت را ببین ای شهید از عشق تو گشتند ده ها تن شهید حاج قاسم جذبه عشقت چه با ما میکند روسفیدی هر که آمد سوی تو شد روسفید هاتفی فریاد می زد در کنار تربتت زائرانش را خرید آنکس که قاسم را خرید عشق در آن جمعیت شد منفجر خون شد به پا شیعه از گودال طعم این شهادت را چشید خون کند ما را مصمم تر به مقتل پا نهیم این چنین مکتب به عالم کس نه دید و نه شنید این یکی می گفت حاج قاسم به فریادم برس آن یکی فریاد زد برخیز حاج قاسم رسید این ترور دارد پیام واضحی ، دارم یقین می هراسد صهیونیست از زائرانت مثل بید @shia_poem
مائیم فدائیان راه زینب ماندیم هنوز جان به کف جان بر لب ثابت شده ما مدافعان حرمیم از بسکه شهید می دهد این مکتب @shia_poem
از مزارت نیز می ترسند، یعنی زنده ای سیف الاسلامی و تا روز ابد بُرّنده ای نور تو خاموش خواهد شد مگر ؟واحیرتا! خون تو می جوشد و تا قرن ها پاینده ای اسم تو رمزِ جهانی می شود ،تردید نیست اسم تو حک گشته بر سربند هر رزمنده‌ای خاطراتی تلخ دارد  قصه ی انگشترت آه... یعنی مثل ارباب خودت بخشنده ای! حاج قاسم! خون تو کار خودش را می کند حاج قاسم از تو می ترسند،یعنی زنده ای @shia_poem
به آتشت کشیده است باز بغض تازه‌ای نشسته است بر دل صبور تو گدازه‌ای شکسته است شیشهٔ زلال خاطر تو را به خاک و خون کشیده دست کینه زائر تو را به یک اشاره شعله زد غمی عمیق بر زمان زمین دوباره سرخ شد، شکست بغض آسمان چه بال‌ها که باز شد از این دیار با صفا چه مرغ‌های عاشقی که پر زدند تا خدا تو حاج قاسمی، همیشه چاره‌ساز بوده‌ای تو حاج قاسمی که میهمان‌نواز بوده‌ای تو آشیانه‌ای برای جان هر کبوتری تو آشنای از قدیم لاله‌های پرپری.. خوشا چنین نماز عشق با اذان چشم تو خوشا چنین پریدنی در آسمان چشم تو قسم به داغ‌های مانده در گلوی روزگار قسم به آن شرار رفتنت که هست ماندگار به اشک‌های کودکی که خیره شد به مادرش به آن جوان که سوخته‌ست از غم برادرش به خون آن مسافری که با تو روسپید شد به آرزوی زائری که عاقبت شهید شد به جان عاشقان تو نیامده هراس، نه ادا نگشته است حق واژهٔ تقاص، نه چه تیره‌روز دشمنی که برده آبروی خود که باب گور را کنون گشوده است روی خود چهار سال می‌شود که در گِل است پایشان جهنم است گوشه‌گوشه منطقه برایشان به چشم‌های کورشان نیامده‌ست خواب خوش که از گلویشان فرو نرفته است آب خوش قسم به قطره‌قطره خون پاک آسمانیان تقاص می‌دهید پیش دیدهٔ جهانیان!.. :: به هوش باش هموطن! به هوش باش جان من! حقیقت است گوش کن! بگو بگو به مرد و زن! همان‌که غیر تیغ و خون به میهنت نشان نداد به کودکان بی‌گناه غزه هم امان نداد از آن بهار پیش رو به ما نشانه‌ای بگو برای گریه‌هایمان کجاست شانه‌ای؟ بگو قسم به حق، سپیده می‌دمد، بهار می‌رسد که انتظارها به سر رسیده، یار می‌رسد @shia_poem
شهید... بر گونه‌ات از آتشِ غم، شبنم بود چون عهد قدیمِ تو، دلت محکم بود ای حنجره‌‌ات حنجرۀ داغ حسین نام تو «شهید» در کنارش کم بود
ماییم و شکوهِ نصر ان‌شاء‌الله قدس است و شکستِ حصر ان‌شاء‌الله یک جمعۀ نزدیک، نُصَلّی فِی القدس همراه امام عصر ان‌شاء‌الله @shia_poem
می رود این خزان ، باذن الله می شود حق عیان باذن الله می کَنَد خون زائر سردار ریشه از ظالمان باذن الله* * رهبر معظم انقلاب : این فاجعه آفرینی پاسخ سختی در پی خواهد داشت باذن‌الله
از هیبت تو اهل ستم می ترسند هر لحظه، همیشه، دم به دم می ترسند تنها نه فقط از تو، که دشمن هایت از زائر مرقد تو هم می ترسند
از ساغر سرمست ها میخانه پُر شد با باده ی عاشق‌کُشی پیمانه پُر شد این قصّه ی دل‌دادن از افسانه پُر شد دور مزار شمع ، از پروانه پُر شد ای خوش‌به‌حال آنکه دنیا را رها کرد در راه صحن جانفدا جان را فدا کرد ای کاش در این جانفشانی جای ما بود بر رویِ میم مرگ ردِّپای ما بود شوق شهادت مشق هر انشای ما بود این خطِّ مشی حاج‌قاسم‌ های ما بود در خون خود غلتید هرکس ، رو سپید است آنکه به پای یار می میرد ، شهید است گرچه وطن آئینه ی آهِ درون است قالیچه‌ی کرمانی ما غرق خون است در اصل ، این پایان سرفصل جنون است کاخ یهودی ها به زودی سرنگون است باید که مُشتی در دهان غم بکوبیم باید که اسرائیل را درهم بکوبیم تصویری از عرش معلیٰ دارد این خاک در کاسه ی تن ، روح دریا دارد این خاک عاشق‌ترین سربازها را دارد این خاک سیّد رضیِ موسوی ها دارد این خاک در خاک و خون فریاد زد: دشمن بداند! هیهات پشت رهبرم خالی بماند در معبد لاهوتیان قدّیسه زهراست سرچشمه ی توحید ، چشم خیس زهراست بر سردر هفت‌آسمان تندیس زهراست پای ولی ماندن همان تدریس زهراست در مکتب زهرا ولایت اصل دین است تنها علیِ او امیرالمومنین است! با اینکه از داغ عزیزان سربه‌زیریم در جنگ با کفتارها مانند شیریم لبیک‌گویان مُریدان غدیریم ما پای کار پاسخِ سخت امیریم سیّدعلی لب تر کند..،کافی‌ست والله تا لشکرش محشر کند..،کافی‌ست والله ما ملت جنگیم..،غیرت‌دوست هستیم مرد نبردیم و شهادت‌دوست هستیم یکتا‌پرستانیم ، وحدت‌دوست هستیم مشهد نشان داده ولایت‌دوست هستیم این بیشه ، جولانگاه شیران نام دارد این خاکِ سلطان‌ است..،ایران نام دارد جنگیدن ما ریشه در اعصار دارد صهیون همیشه بیم از پیکار دارد این قوم ترس از حیدر کرار دارد تیغ علی با اهل خیبر کار دارد دروازه‌ی خیبر ز جا کنده است حیدر این گنبدِ آهن که چیزی نیست دیگر در چشم ما نور شعف را می شود دید رزمنده‌های جان‌به‌کف را می شود دید تیری که خورده بر هدف را می شود دید از مسجد الاقصی،نجف را می شود دید پای برهنه می توان این جاده را رفت این اربعین از غزّه باید کربلا رفت مجنون عاشق‌پیشه‌ام ، لیلا حسین است شیرین‌ترین ذکر لب ما یا حسین است حشر تمامیِّ شهیدان با حسین است پایان هر شعری گریز ما حسین است لب‌تشنه ای که نیزه جای آب ها خورد پیراهنش را چکمه‌پوشی بی حیا بُرد ای کاشکی بال و پرش را جمع می کرد قومی میامد پیکرش را جمع می کرد خونا‌به های حنجرش را جمع می کرد انگشت بی انگشترش را جمع می کرد نزدیک جسم درهمش جز روستا نیست شکر خدا این دِه بدون بوریا نیست @shia_poem
برای ریحانه ... رسید جـــان به لــب از داغ ناگهـانــی تو نداشت تــاب زمیـن، جانِ آسمـــانـی تو کنون که نیست علمــدار، در دل آتش به عهــــدۀ که میفتــــد نگاهبانـــــی تو؟ دو ساله بودی و یادآور سه ساله شدی فــدای صـــورتِ یکــدســـت ارغوانــی تو نفس کشیدم و یادت نفس برید از من چـو آه بود و چـه کوتــــاه، زندگانـــــی تو به غیر آهنِ داغ ای شکوفــۀ این باغ! نبــود هیـچ کســــی گرمِ همزبانـــی تو لبـــاسِ صورتـــــی و گوشــــــوارۀ قلبـــی چه قلب ها که شکستند از نشانی تو @shia_poem
جان دادی و با هزار زخم کاری دادی به ، دستِ یاری از گوشهٔ گوشوارهٔ قلبیِ تو آن لحظه که شد خونِ گلویت جاری!
ای بهترین جواهر و ای دُر در صدف ای رازق عوالم و ای ساکن نجف می آید عطر شال تو هر دفعه از جنان خورشید در مدار زند چنگ و ماه دَف بگذار تا ملائکه حسرت به دل شوند جامی بریز باز برایم بدون صف جبریل تا به سوی تو سجاده را کشید کَروبیانِ عرش معلی  زدند کف بگذار تا به رقص در آییم روی دار مارا بِکِش چو میثم تمار در کَنف عیسی مسیح شد چو دم یاعلی گرفت موسی کلیم شد چو شنید از تو لا تخف شأن خدایی تو که مارا به شک کشید نشناختند لات و هبل های معترف از قوم زور و زر به اباذر بسنده کن خانه نشین مشو سر یک مشت بی طرف شاهان بدون عشق تو محکوم ذلتند خیل غلام های  تو هستند با شرف هم بازی یتیم شدی گرچه مصطفی مبهوت جایگاه تو گردید آن طرف انگور در ضریح تو کهنه شراب ماست زیرا در آفتاب جمال تو دیده  تف شرمنده ایم ازین که نداریم تحفه ای شرمنده ایم ازین که گرفتیم جان به کف بر تار و پود وصله روی لباس تو بستیم ما دخیل خود ای شاه لوکشف دارم هوای صحن تو در مشهد الرضا هستم کنار پنجره فولاد در نجف «در بارگاه قدس که جای ملال نیست» گاهی به گریه آمده ام گاه باشعف مارا کشید عشق تو در کشتی حسین برعکس نوح و قصه ی فرزند ناخلف کردم بهشت بی تو تصور برای خود دیدم جهنمی ست که دارد می و علف ما با غمت انیس نماندیم بی دلیل از راه تو عبور نکردیم بی هدف یک لحظه دیدن تو دم مرگ ای عزیز بی شک کُند تلافی عمری که شد تلف در حسرت نگاه تو  خوابم نمی رود اَمْسَیتُ فی اَمانُکَ یا شَحْنه ی نَجَفْ @shia_poem