eitaa logo
شعر شیعه
6.7هزار دنبال‌کننده
439 عکس
162 ویدیو
16 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
ای از بَهار، باغ نگاهت بَهارتر از فرش، عرش در قدمت خاکسارتر شبنم ز پاکی تو، به گلبرگ‌ها نوشت گل پیش روی توست ز هر خار، خوارتر باران کرَم نمود و ترنّم‌کنان سرود کز هر چه ابر، دست تو گوهر نثارتر... شهر مدینه با فقرا جمله واقف‌اند آن شهر کس نداشت ز تو سفره‌دارتر ایّوب دید صبر تو، بی‌صبر گشت و گفت چشم فلک ندیده ز تو بردبارتر نامت حَسن، و لیک به هر حُسن، اَحسَنی ناورده دست صُنع، ز تو شاهکارتر بودی لبالب از غم و درد نهان، و لیک آیینه‌ای نبود ز تو بی‌غبارتر باشد یکی، قیام حسین و قعود تو گشتی پیاده تا که شود او سوارتر... @shia_poem
ریزی چو جرعه جرعه کرَم از سبوی خویش هر بار می کشی دل ما را به سوی خویش از بس نبی کشیده در آغوشِ خود، تو را هر لحظه مست میکنی ای گل ز بوی خویش کوچه به کوچه رهگذران در پی تو نه! پشت سرِ حسن، همه در جستجوی خویش محراب هم ندیده شبیهت بایستد از شام تا به صبح کسی روبروی خویش حیوان گرسنه مانده، خدا نیز مانده است این مرد می زند همه جا از گلوی خویش شرم از شفاعت تو، عذابِ محبت است محشر برای من مزن از آبروی خویش از برکت کرامت دریایی تو بود قاسم چو موج ریخت به پای عموی خویش @shia_poem
اگرجاری‌ام جاری از چشمه‌های غدیرم صدای غدیرم برای علی‌ام برای غدیرم من از نسل زهرایم از بچه‌های غدیرم من از امتداد بلندِ ندای غدیرم اگر می‌پَرَم در هوای غدیرم اگر واژه‌ام در رسای غدیرم ثنای غدیرم که از مرتضایم و بعد از علی زنده از مجتبایم که مدیون صلح قیام آفرینم که مدیون تدبیر دیّان دینم که مدیون مردی حق الیقینم رسیدم مگر دامنش رابگیرم اگر با غدیری اگر با غدیرم بگو شُکرِ حق شکر الطاف سبحان بگو از کریمِ کریمان بگو فاطمه شاد گردد از این روح و ریحان بگو یا حسن جان  چه غم داری امشب اگر گیرِ گیری اگر سر به زیری اگر تشنه‌ای یا ترک خورده‌ای یا کویری اگر خانه خانه پِیِ در گشایی اگر کوچه کوچه پِیِ دست گیری اگر در گره‌های این زندگانی اسیری  اگر بی نصیبی میان جوانی اگر میکشی دردها را به پیری اگر نامُرادی اگر بی نوایی فقیری چه غم داری امشب چه کم داری امشب بگو از همینجا از این خاک ایران  بگو از خزر از خلیج وخراسان بگو زیرِ ایوان‌طلا  زیرِ باران بگو یا حسن جان دل من اسیر از قدیم و ندیم است دلم یاکریم است دلم باکریم است نه دست دلم نیست تقصیر چشمی رحیم است که تفسیر رمز الف لام و میم است به هرجا دویدم فقط این شنیدم فقط این شنیدم که آقا کریم است که می‌آید و روی لبهای من تا قیامت فقط یاکریم است شنیدم حدیثی حدیث نفیسی که دیدند روزی گدایی که حیران لطفِ حسین است گدایی که می‌دید در زیر دِین است گدایی می آمد از دل دعایش که پرکردارباب ما دستهایش گدایی که می‌گفت یکسر بیایَد پس از این فقط پشت این در بیایَد مکرر بیایَد به او گفت آقا اگرچه دراینجا کرم دیدی اما کریم غریبِ خطا پوش ما را ندیدی مرادیدی اماحسن را ندیدی که وقتی به سائل دهد بارِ دیگر نیایَد مکرر نیایَد چنان بی‌نیازش کند که به این در پِیِ کیسه‌ی زر نیاد  زِ دست کسی جز حسن این چنین بَر نیاید وشایدحسین آید اما برایم شبیه حسن جان برادر نیاید چه‌ها می‌کند او به خیلِ  گدایان  بگو یاحسن جان جهان جان گرفت و معطر شد امشب که تقدیر عالم مقدر شد امشب زمین زَر شد امشب که از کهکشانها نه از آسمانها فراتر شد امشب لبِ بامِ اینجا برای تماشا برای تمنا که جبریل آمد کبوتر شد امشب خدا مست الله اکبرشد امشب  ظهورِطهورِکمال و جمال و جلال و خصالش   به مظهر  پیمبر اسیر پیمبر  و قنبر که مبهوت حیدر شد امشب علی الغرض جان من شد پدر فاطمه وای مادر شد امشب علی نام او گفت و گفت ای مرا جان بگو ای حسن جان  سپاه علی را سپهداری آقا تو سرداری آقا جگرداری آقا تو در پیش مولا علم داری آری به میدان قدم داری آری که تیغ دودَم داری آری جلوداری آری تو مثل شهابی تو گرم شتابی تو مانند تیری  جمل را امیری شتربان آن ناقه‌ی سرخ مو دیدت اری که مانند شیری جمل نه زمین بینِ مُشتت حسین است پشتت امیری حسن گفت و نعم الامیری بگو با دلیران بگو با حسین و بگو با ابالفضل با جمع شیران بگو یا حسن جان اگرسایبانی نداری اگر زایری میهمانی نداری اگر حوض و فواره شمع وچراغی و طاق و رواقی پراز آینه یااگرخادمانی نداری اگر زائران تورا می زنندو به جز غم نشانی نداری بجانت قسم خواهم آمد برای حرم خواهم آمد که روزی به پشت امامم قدم درقدم خواهم آمد حرم سازیت کارایرانیان است وآن دم ضریح تو آماده دراصفهان است ببین کارگرهای خودرا ببین رفتگرهای خودرا که جارو به مژگان کشیم وغبار توراروی چشمان گریان کشیم و وبا روضه هایت حسن جان کشیم و دو دم می کشیم از دل وجان پریشان فراوان بگو یا حسن جان ۹۷/۰۳/۰۹ @shia_poem
غم میخورم با کفترانی که نداری در حسرت آن آستانی که نداری این شعر جای روضه هایی که نخواندیم دفتر به جــای سایبانی که نداری در خواب دیدم گریه میکردند با هم رو به ضریحت خادمانی که نداری رؤیای من , روضه میان "مرقدت" بود دیگر چه رؤیایی زمانی که نداری مشهد که رفتم در خیابان هاش حتی پُر بود از "زائر" , همانی که نداری میترسم آخر بگذری از قاتلانت در سینه ات جز مهربانی که نداری ... @shia_poem
خانه ی فاطمه از عشق منور شده است عرش در گوشه ی این خانه مصور شده است امد از سمت خدا انچه مقدر شده است به علی گفت ملک فاطمه مادر شده است جبرئيل امده از شوق خبردار شده حضرت حیدر کرار پسردار شده رمضان ماه رخت دید و پریشان گردید علی افطار به لبخند تو مهمان گردید حُسن تو رونق بازار کریمان گردید شمه ای از کرمت سوره ی انسان گردید حاصل جمع دو دریای کرم امده است نسخه ی اصلی اقای کرم امده است دشمن و دوست پریشان شده را می بخشید همه زندگی اش را به گدا می بخشید بهترین نعمت خود را به خدا می بخشید مهربانی دلش را به جذامی بخشید حالتش وقت کرم چون جبل الرحمت بود سفره اش ناب ترین بخشش بی منت بود لحظه ای از تو دل فاطمه دل کند نبود نقطه ضعفی به سراپای تو سوگند نبود کرم هیچ کسی با تو همانند نبود بر لبت حرف برو نیست نوشتند نبود نیمه ی ماه، خدا میل تغزل دارد چشم هر ذره به دست تو توسل دارد ذولفقار است و یا تیغ دو ابروی حسن شب قدر است و یا سلسله موی حسن قبله مایل شده در ماه خدا سوی حسن هر چه حسن است فراهم شده در روی حسن سائلت وقط کرم حال تماشایی داشت نوکر خانه تو منصب اقایی داشت تا ابد دست به دامان حسن دارم و بس نوکرم چشم به احسان حسن دارم و بس پیشکش جان به قربان حسن دارم و بس زنده ام تا به کفم نان حسن دارم و بس من و دل کندن از شغل گدایی سخت است هر که از عشق تو دیوانه نشد بدبخت است جوهر مدحیه ام در شُرُف زر شدن است با تو هر لحظه مرا روی به بهتر شدن است بنویسید مرا قابل نوکر شدن است بنویسید که اماده ي قنبر شدن است سکه ی مهر حسن نقش دل و خاطر ماست یا الهی به حسن حرف دم اخر ماست نمک سفره تو طعنه به دنیا میزد خنده هایت به گدا زود بفرما میزد دل جبرییل به نام تو به دریا میزد بر سر خوان تو خود جای گدا جا میزد دل سائل به سر خوان تو جا می اید چقدر لفظ کریمی به شما می اید پسر شیر خدا مثل علی کرار است مجتبی امده و دشمن او فرار است کربلا دید که عبدلله او سردار است قاسمش روح اشداءُ علی الکفار است طرز جنگ اوری ات به که به حیدر رفته بنویسید که سقا به برادر رفته زیر پاهای تو میدان جمل میلرزید جنگ در قبضه شمشیر شما می چرخید افرین های علی جان به تنت می بخشید یاد زهرا شتر فتنه گران پی گردید شتر سرخ که سر بر قدم خاک نهاد همه ی ارزوی اهل جمل رفت به باد وقت معراج حسن دوش نبی را دارد مادری طاهره چون حضرت زهرا دارد یوسف هاشمیان بس که تماشا دارد کوچه از حُسن حسن بند شود جا دارد نور پیشانی او روشنی افاق است غم به پابوسی چشمان حسن مشتاق است صبر حیرت زده ی صبر تماشایی تو زخم خورده است غرور دل دریایی تو اسمان مرد ندیده است به تنهایی تو دشمن و دوست گذشتند ز اقایی تو غم اگر هست در عالم غم تنهایی توست کوچه و اشک فقط محرم تنهایی توست لحظه لحظه همه ی زندگی ات ماتم بود محرم خانه ات افسوس که نا محرم بود غالبأ قوت دلت سفره به سفره غم بود چشم های تو پذیرای غم عالم بود اخر این خاطره ها کشت تو را اقا جان کوچه و مادر و طوفان خدا نشناسان @shia_poem
♦️لحظه اصابت گلوله به شهید مدافع حرم و فریادهای " نحن شیعه علی بن ابی طالب" دقایقی قبل از شهادت @shia_poem
دست های کریم تو فهماند که سخاوت به مال و ثروت نیست در تواریخ مثل تو هرگز هیچ کس صاحب کرامت نیست از پس پرده دست های شما علت قلب های شاد شده حاتم طایی از کرامت تو صاحب شهرت زیاد شده دست اعجاز پیش تو عجز است چه کسی از تو سر در آورده ؟؟ جبرئیل از سلام سمت بقیع در هوای تو، پَر در آورده «حُسن» را نام تو «حَسن» کرده بر گناهان ثواب را بچشان بر شب خشک این کویر بیا بارش آفتاب را بچشان دست هایت،به خوب و بد بخشید لطف دست تو مثل خورشید است در روایات خوانده ام ، آقا هستی اش را سه بار بخشید است بر فقیران شهر، سفره ی تان درد را التیام می داده از تواضع امام عرض و سما به جزامی سلام می داده رُکنی از رُکن های آل کسأ با وجود تو استوار شده مادرت فاطمه چه خوشحال است پسرش مرد کارزار شده صلح تو از نبودن یار است جرأتت را جمل همه دیدند دست بردی به قبضه ی شمشیر علم را با عمل همه دیدند ای که دادی جواب ،بی پرسش تشنه گان را به آب هم برسان ما دعاییم ای عزیز خدا بر دعا استجاب هم برسان @shia_poem
مادر شده ای اهل جهان مادر دنیا از شوق ببین سبز شده ساغر دنیا این شاه کرم کیست که از عرش گذشت و آمد به زمین تا که شود سرور دنیا گفتند به ماه رمضان ، ماه مبارک بگذاشت قدم تا که حسن بر سر دنیا ای اهل جهان دوره یوسف به سر آمد ماه علی و فاطمه شد دلبر دنیا هم شادتر از شاد شده ، هم متحیر انگار ظهورش نشده باور دنیا تبریک به عشاق که بدجور فرو رفت در لاک حسادت زن فتنه گر دنیا یک بار ِ دگر رفت ز رو دشمن ابتر امشب که خدا داد ولیعهد به حیدر من از کرم حضرت زهرا حسنی ام هر روز کنم شکر خدا را حسنی ام انگار که پاداش حسینی شدن این است مانند علی اکبر و سقا حسنی ام او با کرمش داد به من جان دوباره تا هست نفس مردم دنیا حسنی ام دیدم همه ی ناشدنی ها شدنی شد غم نیست میان دل من تا حسنی ام اصلا به دلم نیست غم و غصه فردا حتما شده خوشبختی ام امضا حسنی ام یک عمر گناهم حسنه گشت همین که گفتم به مناجات : خدایا  حسنی ام ! آقا نبری آبرویم را به قیامت گفتم به همه مردم دنیا حسنی ام یک عمر عطا و کرمت داد نجاتم ای شاه قدم رنجه نما وقت حیاتم از هرچه که آید به خیالم سری آقا از هر چه که آرم به زبان بهتری آقا هر کس به تو دل داد در این دوره زمانه هرگز نشود بسته به رویش دری آقا سادات همه مادری هستند ولیکن اندازه تو نیست کسی مادری آقا بر دوش حسینت بدرخشد عَلَم تو داری چه علمدار و عجب لشکری آقا در پاسخ دشنام فقط لطف نمودی والله ِ که آئینه پیغمبری آقا کوچک تر از آنم که تو را مدح نمایم تو معجزه ای ، بی بدلی ، محشری آقا باید که تو را مدح کند حضرت حیدر خوب است دهد قیمت زر را خود زرگر لرزید ز پا تا به سر ِ لشکر کفار هر وقت بنا شد که بگردی تو علمدار در جنگ جمل بود که ماندند خلایق هستی تو حسن یا که علی حیدر کرار همراه ابالفضل و حسینت که بیایی کار سپه کفر شود زار تر از زار از بی کسیت غم نخور ای مرد حماسه کس نیست حریف تو چه بی یار ، چه با یار عالم به علی نازد و مولا با ابالفضل چون یاد گرفته ز حسن شیوه پیکار افسوس که گفتیم کم از قدرت بازوت از ما بگذر جان حسین ، حضرت سردار وقتی چنین گشته پر آوازه سکوتت دیگر چه کند خشم و جلال و جبروتت قربان تو و قصه جانسوز غم تو حتی به غم و غصه رسیده کرم تو حالا که دل سنگ شده آب ز داغت من آمده ام تا که شوم محتشم تو ای حیدر بی چاه ، چه آمد به سرت که گشته است چهل سال سکوت هم و غم تو مربوط به آن نعره سیلی است به کوچه این آه ، به لب داشتن ِ دم به دم تو گردد ز همه سینه زنان پیر تر از چه هر کس که شود سینه زن پا علم تو ما سوختگانیم مُردّد که بمیریم از غصه بی یاری تو یا حرم تو هر چند شدی کشته تو در خانه ات آقا لبریز به کوچه شده پیمانه ات آقا @shia_poem
نفسى هست اگر بال و پرى هست مرا حال خوش وقت سحر چشم ترى هست مرا بعد يك عمر گدايى ثمرى هست مرا پاى اين طايفه سوز جگرى هست مرا همه زير سر دست پسر فاطمه است كه حسن بانىِ اشك سحر فاطمه است جلوه ى ديگرى از جلوه ى مولاست حسن چارمين راز خدا سيرت زهراست حسن قبله ى اهل نظر جمله مسيحاست حسن رهبر كشور اعجاز و كرم هاست حسن بسكه اين مرد شبيه پدرانش آقاست پرچمش دست خدا روز قيامت بالاست اى تمناى دلم بسته به دستان شما جان ما بسته شده جان تو بر جان شما سحرى يا دم افطار در ايوان شما نظرى كن بروم يك تنه قربان شما وصف العيش دل ما نيز بهايى دارد وه كه ايوان تو آقا چه صفايى دارد تب عشق تو مرا سخت جوابم كرده صوت مَكّى تو يك جرعه شرابم كرده و غلامى درت عاليجنابم كرده مضجع سنگى تو خانه خرابم كرده كسى اندازه ى تو مثل خدا تنها نيست جز تو كس محرم سِرّ حضرت زهرا نيست اولين عاشق تو حضرت ثارالله است مدح لب هاى توهم مدحت ثارالله است نگرانى دلت غربت ثارالله است بعداز آن ذبح سر و غارت ثارالله است *هركه دارد غم آن زلف رها بسم الله هركه دارد هوس كرب و بلا بسم الله* *تضمينى از شعراستاد حسن لطفى @shia_poem
قوّت بال و پرم، یا حسن بن علی(ع) با تو شدم محترم، یا حسن بن علی(ع) باز هم از جانِبت آمده یک یاکریم- پَر زده دور و برم، یا حسن بن علی(ع) خورده به کارم گره، ذکر لبانم شده مثل پدر-مادرم، یا حسن بن علی(ع) رزقِ سجودِ مرا بیشتر از پیش کن از همه سائل ترم، یا حسن بن علی(ع) کاش به روی سرم دست تو را حس کنم در نفس ِ آخرم، یا حسن بن علی(ع) زمزمۂ برزَخم یا علي موسی الرضا(ع) زمزمۂ محشرم، یا حسن بن علی(ع) تا بپذیرد مرا محض ِ غلامی؛ حسین(ع)... نام تو را میبرم، یا حسن بن علی(ع) این بدِ بی آبرو کنج خیالات خود ساخت برایت حرم، یا حسن بن علی(ع) حک شده روی نگین شرف الشّمس ِ من حضرتِ صاحب کرم، یا حسن بن علی(ع)! @shia_poem
امشب شب سقایی یعسوب دین است پیمانه ها دست امیرالمؤمنین است بر تشنه کامان حرم سقاست حیدر بر حضرت زهرا قسم آقاست حیدر او صورت انسانی الله باشد او کاشف الکرب رسول الله باشد او جلوه ربانی شب های قدر است او مشک بر دوش آمده، سقای بدر است او را تمام عرشیان تکریم کردند خیل ملائک بر علی تعظیم کردند امشب جنون آبها هم بی مثال است می نوشی از دست علی تنها حلال است پیداست قد و قامتش در دشت، صد شکر سقای حق با دست پُر برگشت، صد شکر روی سخن با آن امیر عالمین است تنها خجالت بهر سقای حسین است در علقمه عباس عمود آهنین خورد در خیمه زینب ناله کرد و بر زمین خورد @shia_poem
دوش بر فرق تو شمشیر فرود آمده بود سنگ بر آینۀ اصل وجود آمده بود شب تودیع تو از جوش ملک غوغا شد وحی نازل شده و روح فرود آمده بود به تمنّای حضور تو ز بام ملکوت پیک قدسی به سلام و به درود آمده بود آن شب از سرخی خون تو شفق رنگین شد فجر حیرت زده با روی کبود آمده بود جان ما بودی و بدرود جهان می گفتی آن شب قدر که مسجد به سجود آمده بود به امید کرمی پیک اجل این همه راه به گدائی به در خانۀ جود آمده بود ای گره خورده حیات دو جهان با نفَسَت مرگ آن شب به سراغ تو چه زود آمده بود غمت این بود که در خانۀ بی فاطمه باز محشر تازه ای آن شب به وجود آمده بود می شنید از گل لب های تو الله الله شاهد غیب که از بزم شهود آمده بود ای نماد حرم عشق و محبّت، نجفت از تو شعر شفق آن جا به نمود آمده بود @shia_poem
وقت پرواز آسمان شده بود گوئیا آخر جهان شده بود کعبه می رفت در دل محراب لحظه ی گریه ی اذان شده بود کوفه لبریز از مصیبت بود باد در کوچه نوحه خوان شده بود شور افتاد در دل زینب پی بابا دلش روان شده بود در و دیوار التماسش کرد در و دیوار مهربان شده بود شوق دیدار حضرت زهرا در نگاه علی عیان شده بود خار در چشم و تیغ بین گلو زخم، مهمان استخوان شده بود سایه ای شوم پشت هر دیوار در کمین علی نهان شده بود ناگهان آسمان ترک برداشت فرق خورشید خون فشان شده بود در نجف سینه بیقرار از عشق گفت "لا یمکن الفرار" از عشق @shia_poem
تا تَرَک خورد سَرَش دُخترش اُفتاد زمین دست بگذاشت رویِ معجرش اُفتاد زمین بیشتر تیغ فرو رفت میانِ اَبرو تا که از ضَرب علی باسرش اُفتاد زمین به سرش خورد ولی پهلویِ او درد گرفت دید از ضربه ی در همسرش اُفتاد زمین کَس نفهمید که عباس چگونه آمد بارها تا بِرِسَد مَحضَرَش اُفتاد زمین خواست تا خانه یِ زینب رویِ پا راه رَوَد دو قدم رفت ولی پیکرش اُفتاد زمین دخترش دید زمین خوردنِ بابایش را دخترش دید و....خودش آخرش اُفتاد زمین چقدر از رویِ تَل تا لبِ گودال دوید چقدر بینِ همه خواهرش اُفتاد زمین ذوالجناح آه ببین نیزه ای او را هول داد از رویِ زین به زمین با سَرَش اُفتاد زمین دید پایین قدمهاش سَنان می خندید دید بالایِ سرش مادرش اُفتاد زمین @shia_poem
ﺷﯿﺮﺵ ﺣﻼﻝ ﺁﻧﮑﻪ ﻣﺮﺍ ﺧﺎﮎ ﭘﺎﺵ ﮐﺮﺩ ﻧﺎﻧﺶ ﺣﻼﻝ ﺁﻧﮑﻪ ﻣﺮﺍ ﻣﺒﺘﻼﺵ ﮐﺮﺩ ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﮐﺮﻣﺶ ﮐﻢ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺮﯾﻢ ﺑﻠﮑﻪ ﮐﺮﻡ ﺭﺍ ﮔﺪﺍﺵ ﮐﺮﺩ ﭘﺎﯾﻢ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺟﻬﻨﻢ ﻧﻤﯽ ﺭﻭﺩ ﺩﺳﺘﻢ ﺗﻮﺳﻠﯽ ﺑﻪ ﺿﺮﯾﺢ ﻋﺒﺎﺵ ﮐﺮد ﻣﻮﺳﯽ ﻭ ﺧﻀﺮ ﻭ ﯾﻮﺳﻒ ﻭ ﻋﯿﺴﯽ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺸﮑﻼﺕ، ﻧﺒﯽ ﻫﻢ ﺻﺪﺍﺵ ﮐﺮﺩ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺍﻭﺳﺖ ﻋﮑﺲ ﺗﻤﺎﻡ ﭘﯿﻤﺒﺮﺍﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺧﺪﺍﺵ ﺁﯾﻨۀ ﺍﻧﺒﯿﺎﺵ ﮐﺮﺩ ﮐﻌﺒﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻣﺪﻧﺶ ﺑﻮﺩ ﻧﻪ ﻃﻮﺍﻑ ﭘﺲ ﮐﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺪﻭﻣﺶ ﺑﻨﺎﺵ ﮐﺮﺩ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﻩ ﺯﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﺮﺩ ﭘﻨﺠۀ ﻣﺸﮑﻞ ﮔﺸﺎﺵ ﮐﺮﺩ ﺩﺭ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺵ ﻧﯿﺰ ﻋﻠﯽ ﻣﺮﺩ ﺟﻨﮓ ﺑﻮﺩ ﭘﺲ ﺫﻭﺍﻟﻔﻘﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﮔﺮ ﻻﻓﺘﯽ ﺵ ﮐﺮﺩ ﺩﺭ ﺁﺳﺘﺎﻥ ﯾﮏ ﻧﺦ ﻋﻤﺎﻣۀ ﺳﺮﺵ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﻠﻖ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﻓﺪﺍﺵ ﮐﺮﺩ ﺭﺩ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺍﺯ ﻣﺤﻠﻪ ﯼ ﻣﺎ ﺩُﻟﺪُﻝ ﻋﻠﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺳﻨﮓ ﺯﯾﺮ ﺳﻢ ﺍﻭ، ﻃﻼﺵ ﮐﺮﺩ *** ﺑﺎ ﮔﺮﻳﻪ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩ، ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻧﮕﺎﺵ ﮐﺮﺩ ﺗﺴﺒﻴﺢ ﺭﺍ ﺑﺪﺳﺖ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﻋﺎﺵ ﮐﺮﺩ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﻤﮏ ﮔﻴﺮ ﺯﻳﻨﺐ ﺍﺳﺖ ﻭﻗﺘﻰ ﺑﺠﺎﻯ ﺷﻴﺮ ﻧﻤﮏ ﺭﺍ ﻏﺬﺍﺵ ﮐﺮﺩ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻳﺎﺩ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﭘﺎﻯ ﺑﺮﻫﻨﻪ ﺍﺵ ﻭﻗﺘﻰ ﻣﻘﺎﺑﻠﺶ ﭘﺪﺭﺵ ﮔﻴﻮﻩ ﭘﺎﺵ ﮐﺮﺩ ﺍﺯ ﺑﺲ ﺑﻪ ﻭﺻﻞ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺍﺵ ﺍﺷﺘﻴﺎﻕ ﺩﺍﺷﺖ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻮﺩ ﻗﺎﺗﻠﺶ ﺍﻣﺎ ﺻﺪﺍﺵ ﮐﺮد ﺑﻴﻦ ﺩﻭ ﺳﺠﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻓﺮﻕ ﺳﺮ ﻋﻠﻰ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺫﻭﺍﻟﻔﻘﺎﺭ ﺩﻭﺩﻡ ﺷﺪ ... ﺩﻭﺗﺎﺵ ﮐﺮد ﺷﻤﺸﻴﺮ ﺗﺎ ﻣﻴﺎﻥ ﺩﻭ ﺍﺑﺮﻭﻯ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﻃﻮﺭﻯ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻧﻤﻲ ﺷﺪ ﺟﺪﺍﺵ ﮐﺮﺩ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﺯﺩﻧﺶ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺷﻮﺩ ﺷﻤﺸﻴﺮ ﺭﺍ ﻣﻴﺎﻥ ﺳﺮﺵ ﺟﺎﺑﺠﺎﺵ ﮐﺮﺩ ﺍﻯ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ! ﺁﺧﺮ ﻋﻠﻰ ﺭﺍ ﺯﻣﻴﻦ ﺯﺩﻧﺪ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﺯﻳﻦ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺟﮕﺮ ﺭﺍ ﻓﺪﺍﺵ ﮐﺮﺩ ﻭﻗﺖ ﻭﺻﺎﻝ ﺑﻮﺩ، ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺧﻀﺎﺏ ﮐﺮﺩ ﻭﻗﺖ ﺧﻀﺎﺏ ﺧﻮﻥ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﺣﻨﺎﺵ ﮐﺮﺩ ﺑﻴﻦ ﺣﺼﻴﺮ ﭘﺎﺭﻩ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺣﺴﻴﻦ ﺑﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺍﺯ ﻗﻀﺎ ﭘﺴﺮﺵ ﺑﻮﺭﻳﺎﺵ ﮐﺮﺩ @shia_poem
آمدی خانه ام دلم خوش شد آفتاب یگانۀ زینب چقدر خوب شد سری زده ای دم افطار خانۀ زینب باز امشب دوباره مثل قدیم با هم از هر دری سخنی گفتیم دخترانه تو را بغل کردم پدری دختری سخن گفتیم گفتی امشب دگر به شمع سحر پر پروانۀ تو نزدیک است از برای وصال فاطمه ام دخترم خانۀ تو نزدیک است حرف رفتن زدی دلم خون شد طاقتم را محک بزن ، باشد شیر را پس بزن نمک بردار روی زخمم نمک بزن باشد.. گریه ات بی قرار زهرا کرد.. آسمان و ستاره هایش را شب آخر چقدر می بویی تکه ی گوشواره هایش را خاطرات مدینه تازه شدند میخ در که گرفت به شالت یاد آن کوچۀ شلوغی که مادرم می دوید دنبالت .... مادرم می دوید، می افتاد دور او را سر و صدا برداشت از تو دستش جدا نمی شد که قنفذ اما قلاف را برداشت رفتی و آمدی چه آمدنی حق بده غم مرا عذاب کند چه کسی اینچنین دلش آمد صورتت را به خون خضاب کند پیش من بی رمق به خاک نَیُفت ای پدر خاک بر سرم پاشو گوشۀ خانه دق کنم خوب است؟ اسداللهِ مادرم پاشو زخم فرق تو هم نمی آید مجتبی هر قدر که می بندد تا می آیم بلند گریه کنم ابن ملجم بلند میخندد صبرم از دست می رود بی تو پس برای دلم نیایش کن واجب الاحترامیِ من را تو به این کوفیان سفارش کن این طرف نزد خود حسن دارم آن طرف هم حسین پیش من است گریۀ من برای بی کسی قتلگاه و شهید بی کفن است قاتل آنقدر بددهن شده بود حرفهای زننده ای می زد شمر از پشت سر به گردن او ضربه های کشنده ای می زد @shia_poem
یا لافتی اِلّا علی لاسیف اِلا ذوالفقار دستانِ قدرَت پُر شده از رحمتِ پروردگار پیچیده در گوشِ جهان فزت وَ ربٌ الکعبه ات از ضربتِ شمشیرِ کین اینگونه گشتی رستگار ای لیلهً القدرِ خدا مولا امیرالمومنین شانِ نزولِ سوره ی والفجرِ قرآن مبین ای رشته ی حبل المتین، ای رکنِ پا بر جا علی (ع) از تارُک منشقٌِ تو لرزیده چرخِ هفتمین! @shia_poem
گریه کن لؤلؤ و مرجان که هوا دم کرده چاه کوفه هوس چشمه ی زمزم کرده ذوالفقاریست که سر خم نکند پیش کسی پشت ابروی تو را خون جگر خم کرده شانه ای محرم غم نیست که این ابر حزین رو به چاه آورده  پشت به عالم کرده: - آه! ای چاه! به این "قوم وفادار" بگو که علی خوبی در حق شما کم کرده؟ - صبر کن صبر علی(ع)!  کرب و بلا نزدیکست مزد خوبی تو را کوفه فراهم کرده مصحف این بار به شمشیر ورق خوردو علی(ع) ختم قرآنش را نذر محرم کرده @shia_poem
ای فیض بی کرانه ی بی انتها حسین مشق شب ملائکه از ابتدا حسین در دانه ی خدایی و ریحان مصطفا نور علی و زاده ی خیر النسا حسین تو آشنای هر چه غریبی ، ولی نبود آقا غریب تر ز تو ای آشنا حسین باید که پا نهد به مسیر گداییت آنکس که طالب است رود تا خدا حسین جان بی تب تو سمت مداوا نمی رود ای بر تمام درد دو عالم دوا حسین در کربلا نوای لبم ذکر یا رضاست ذکر لبم میانه ی صحن رضا حسین گردیده زائر حرم عرش کبریا آنکس که زائر حرمت گشت یا حسین ای تو کریم و ابن کریم و اخ الکریم بر دوش پاک تو علم مجتبا حسین مثل حسن تو هم به دلت داغ مادر است ای چون حسن غمین غم کوچه ها حسین ای زخمی دوشنبه ، به گودال رفته ای ای کشته ی مدینه و کرببلا حسین از ما و از خدای تو بر پیکرت سلام صد ها سلام بر سر از تن جدا حسین از روی ذوالجناح تو افتاده ای زمین سر نیزه خورده ای تو ز بس بی هوا حسین @shia_poem
خورشیدهای خاک‌نشین، یادشان به خیر پل‌های آسمان به زمین، یادشان به خیر آن روزهای روشن و آن قلب‌های صاف، شب‌های شور و رزم و کمین، یادشان به خیر مردان عاشقی که سبک‌بار رد شدند از خاک‌ریز شکّ و یقین، یادشان به خیر دستانِ رو به علقمه‌ی مانده روی خاک، پاهای بوسه داده به مین، یادشان به خیر شب‌های حمله، شور و مناجات عاشقان آن یاحسین‌های حزین، یادشان به خیر آنان که از تلاوت‌شان در میان شب می‌ریخت اشک روح الامین، یادشان به خیر این‌جا هنوز رو به خدا، ردّ پای‌شان پیداست روی خاک، ببین! ... یادشان به خیر @shia_poem
می رسد بوی وصال از آسمان می رسد بوی غروری جاودان می رسد گلبانگ تکبیر خدا از شکوه عزتی بی انتها عزتی که نور یک امداد بود آری آری سوم خرداد بود حمله ای که رمز آن شد بی عدد یاعلی بن ابیطالب مدد ذکریاحیدر به لبهاجاگرفت خاک جبهه عطری از زهرا گرفت تا که خون جاری میان شهرشد تا ابد این شهر خرمشهرشد یک سفر بادل روم تا کویشان تاکنم عرض ادب بر عاشقان زنده این ایام نامت میکنم ای جهان آرا سلامت میکنم بادلی تنگ و به این اشک روان گشته ام امشب زیارت نامه خوان ای شهیدان خدایی السلام عاشقان کربلایی السلام السلام ای لاله های سوخته السلام ای سینه ی افروخته السلام ای تکسواران بهشت ای کفن پوشان سرخ سرنوشت السلام ای قدسیان سینه چاک آسمانی های مهمان روی خاک السلام ای رهروان راه عشق ای بصیرت پیشگان راه عشق السلام ای شیر مردان خدا ای سحرخیزان شب های دعا ای مناجاتی دلان شب نورد ای ابرمردان پیکار و نبرد ای سبک باران افلاکی سرشت می رسد از خاکتان بوی بهشت روسپیدان دیار معرفت لاله های نوبهار معرفت ای علمداران صاحب اقتدار سینه چاکان همیشه بیقرار قبله ی سیار دل های غیور بر دل غمدیدگان سنگ صبور دارد این دل اشتیاق گفتگو سینه ها پر درد و بغضی در گلو درد ها در سینه و لب ها خموش وای از این روزگار دین فروش جایتان خالی چه دنیایی شده رسم دینداری تماشایی شده جامعه بوی تغافل می دهد معصیت راه تکامل می دهد! شهرمان با آسمان بیگانه شد خانه ها تبدیل بر بتخانه شد خانه ها از نور قرآن دور شد مصحف توحیدیان مهجور شد هر کسی دنبال مسئولیت است میزها خالی ز نورانیت است خدمت مردم اصول راه نیست آن که دلسوزی کند بر خلق کیست کو عدالت کو عدالت محوری کو توجه بر کلام رهبری کو ترحم بر یتیمان غریب کو تبسم بر رخ هر غم نصیب کو تکلم با دل درد آشنا دستگیری از زمین افتاده ها هر که مقروض است با حجب و حیا سوق یابد جانب وام ربا فقر در خانه ای مأوا کند صاحبان خانه را رسوا کند کیست از همسایه اش گیرد خبر کرده با سیلی رخش را سرخ تر کیست بنشیند ز سوز و سازها پای درد غربت جانبازها مومنین هیهات دینداری چه شد؟ از حقیقت ها طرف داری چه شد؟ ای شهیدان سینه ها سنگین شده دین فروشی شغل هر بی دین شده عاشقان آواره و سرگشته اند خوب ها... از راهتان برگشته اند با اجانب هم کلامی می کنند بر شما بی احترامی می کنند از جگرها کینه بیرون می کنند قلب آقای زمان خون می کنند کس به فکر خدمت آیا هست نیست جز به فکر مال دنیا هست نیست بهر خدمت هر که نازی می کند یا که دارد حزب بازی می کند کس نمی گوید ز نسل مؤمنون بر منافق ها فأین تذهبون خاک قبرستان صداتان می کند بر عذابش مبتلاتان می کند ریشه یابی گر کنی این درد را در روایات و کلام اولیا ریشه اش یک نکته باشد والسلام وای مردم وای از مال حرام لحظه ای یک لقمه نان شبهه ناک می نماید عرشیان را اهل خاک لیک جبران می شود آن نقص ها بعد رد دین و رد قرض ها با نم اشکی به دور از واهمه بر غریبی های پور فاطمه اشک ها جاری شود با شور و شین تا زِ دل آرام می گویی حسین کیست این آقا همان آب حیات ذبح لب تشنه لب شط فرات کیست او دار و ندار زینب است دلبر نیزه سوار زینب است سر به نی جسمش به زیر دست و پا کربلا یا کربلا یا کربلا @shia_poem
به سوگ نخل‌های بی‌سرت گیسو پریشانم شبیه خانه‌های خسته‌ات در خویش ویرانم شب طوفان نباشد، صبح ساحل از صدف خالی‌ست که من این روزهای سخت را از عشق می‌دانم تو رفتی ای قنوتت تشنه با یکریز باران‌ها و من چون مشک خالی در کنار رود می‌مانم به هرجا ذکر خیر توست با اروند با کارون به هر موجی روایت‌هاست از تو ماه تابانم کدامین صفحۀ قرآن جیبیِ تو ترکش خورد که عطر یاس و یاسین می‌دهد امروز قرآنم من ایمان دارم ای خورشید، بعد از این شب یلدا به نورت فتح خواهی کرد خونین‌شهر چشمانم و خرمشهرها دیده‌ست با چشمان خود ایران و خرمشهرها در پیش دارد باز ایرانم @shia_poem
او بر امور عالم ناسوت ناظم است هرکس که غرق یاد علی نیست نادم است ما سجده سمت ساقی میخانه می کنیم زیرا شراب آتش عشقش مداوم است روح الامین به شوق نجف گریه می کند جبریل در حوالی آن بقعه خادم است در ماورای عرش علی سیر می کند بر راه های عالَم ما نیز عالِم است وقتی که خال او حجرالاسود دل است هر مَحرمی که شهر نجف رفته مُحرم است فرمود ضربه ای زده و ضربه ای زنید در حیرت از عدالت او ابن ملجم است جایی که ذوالفقار علی در غلاف نیست عریان شدن مقابل این تیغ لازم است تنها به تیغ ابروی او جان نداده ایم در این قتال وعده ی دیدار مجرم است زینت گرفت مجلس ما با علی علی نامش همیشه مایه ی فخر مراسم است @shia_poem
شبِ قدر است و دلم کرببلا می خواهد کربلا هم که دلِ غرقِ صفا می خواهد چه کنم من که ندارم بجز این قلبِ سیه دلِ من از تو حسین قدری جلا می خواهد روضه آب و عطش گر چه ملول است ولی دلِ بشکسته و صد شور و نوا می خواهد شبِ قدر و به سرم شورِ حرم افتاد است وا که این صحنه عجب حال و هوا می خواهد آخر این غرقِ گنه را چه به این حال و هوا جانِ من جرعه ای از آبِ شفا می خواهد عاشقم در سرِ خود شوقِ زیارت دارم زیرِ پرونده ام امضای شما می خواهد باز پروانه ی دل طالبِ شمعِ رخ توست این تبِ عشق مگر چون و چرا می خواهد؟ کی شود قسمت من در حرمِ کرببلا دلم عطرِ حرمِ شاهِ ولا می خواهد! @shia_poem
با گریه ایستاد، دوباره نگاش کرد تسبیح را بدست گرفت و دعاش کرد معلوم می شود که نمک گیر زینب است وقتى بجاى شیر نمک را غذاش کرد افتاد یاد کوچه و پاى برهنه اش وقتى مقابلش پدرش گیوه پاش کرد از بس به وصل فاطمه اش اشتیاق داشت در خواب بود قاتلش اما صداش کرد بین دو سجده بود که فرق سر على مانند ذوالفقار دودم شد...دوتاش کرد شمشیر تا میان دو ابروى صورتش طورى نشسته بود نمی شد جداش کرد می خواست دست و پا زدنش بیشتر شود شمشیر را میان سرش جابجاش کرد اى روزگار! آخر على را زمین زدند باید ازین به بعد جگر را فداش کرد وقت وصال بود، دوباره خضاب کرد وقت خضاب خون سرش را حناش کرد بین حصیر پاره پدر را حسین برد تا اینکه از قضا پسرش بوریاش کرد @shia_poem