#حضرت_عبدالعظیم_الحسنی_ع
با نور تو راه مستقیمی داریم
در صحن تو جنةالنعیمی داریم
دلتنگ کریم اهلبیتیم ولی
صد شکر که سَیّدالکریمی داریم
#یوسف_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_عبدالعظیم_حسنی_علیه_السلام
یاعلی بگذر ز بی پرواییم
هرچه هستم، مڪتب الزهراییم
ما محبان خادم و خاک دریم
حضرت عبدالعظیم را نوڪریم
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_عبدالعظیم_حسنی_علیه_السلام
#مثنوی
خاک ری نالید در پیش خدا
کای حکیم السّر ، ولی الاولیا
صاحب هستی امیر کائنات
سرّ وحدانیّت ذات و صفات
آفریدی نور و نار و آب و خاک
در دو عالم "لیس معبود سواک"
ای مسبّب از تو پیدا هر سبب
تو توانایی ، تو خلّاقی ، تو رب
انبیا را امر تو انگیخته
مهرشان با مهر تو آمیخته
بر گزیدی از میان آن همه
یک محمّد یک علی یک فاطمه
نسل شان شایسته و والا مقام
صاحب رایند و مولا و امام
از تبار آن نبی و آن ولی
خلق کردی یک حسین بن علی
پرده ای از عشق خود بالا زدی
مهر او را نقش بر دلها زدی
حرمت دلدادگی نام حسین
هفت دریا تشنه جام حسین
من چو او خاکم ولی در این جناس
کربلا را کی کنم با خود قیاس؟
کربلا نور است و من ظلمانی ام
او همه آیینه من حیرانی ام
آن زمین خاک شهیدان خداست
من ری ام آن جا دیار راز هاست
خجلتی اندوه حرمانم شود
قاتلش می خواست سلطانم شود
من شدم انگیزه تا دستی پلید
تیغ بر آیین? قرآن کشید
او به سودای حرام ملک ری
راه دنیا تا جهنم کرد طی
نحس بود این آرزو بر ابن سعد
مبتلای کفر قبل و ، ظلم بعد
شد چنین اسرار غیبی ملهمش
نکته ای گفت و زدود از دل غمش:
دل به غم مسپار ای خاک وسیع
نزد ما داری مقامی بس رفیع
ای زمین از ابر ، بارانت رسد
چون صدف درّی به دامانت رسد
از بهشت معرفت اینجا دری ست
از ولایت جلوه گاه دیگری ست
ای تو آرام دل لبریز بیم
مشهد نور خدا عبد العظیم
خاک ری ، چون عشق ایمن می شوی
از گل توحید گلشن می شوی
هر نگاهت عالم آرا می شود
هر دلی اینجا مصفّا می شود
از فرشته آید اینجا زمزمه
رحمت حق بر محّب فاطمه
از تبار مجتبی نسل کرام
بهره مند از صحبت چندین امام
در ولایت نقش بند معرفت
رفعت روح بلند معرفت
اهل بیت و محورش را می شناخت
او امام و رهبرش را می شناخت
نزد مولا در فروع و در اصول
دین خود را عرضه کرد و شد قبول
هجرت او را نشان بند گی است
آری آری در شهادت زندگی است
شعر من ای آسمانی حال من
ای سکوت و شور و قیل و قال من
خسته منشین در حریم وصل یار
نشئه ای از جام مشتاقی بیار
گر سفر نزدیک آید یا که دور
می وزد عطر دل انگیز حضور
می رباید دل صفای این حریم
قدسیان را ذکر یارب العظیم
زائران اینجا حسینی مذهب اند
کربلا در کربلا تاب و تب اند
یک توسّل عشق در این بارگاه
می برد دل را به سوی قتله گاه
اشک اینجا گوهر و آیینه است
قیمتی گر هست این گنجینه هست
لطف خوبان کرامت دیدنی ست
این رواق با صفا بوسیدنی ست
اهل ری در خیمه حق ایمن اند
مومنان با دشمن دین دشمن اند
تا خراسان و قم و ری جان ماست
هفت وادی معرفت ایمان ماست
#جعفر_رسول_زاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_عبدالعظیم_حسنی_علیه_السلام
#مثنوی
ای بلندای عشق قامت تو
ای سلام خدا به ساحت تو
خاک بوس سیادت تو زمین
جایگاهت ولی به عرش برین
آسمانی ترین مسافر خاک
قدرو شان تو کی شود ادراک
ای ذراری حضرت زهرا
بنده با ارادت زهرا
افتخارت همین بس ای والا
باشی از نسل سیدالنجبا
بسکه بودی تو فاطمه سیرت
مصطفایی منش علی صولت
در سماوات چون ستاره شدی
تو اباالقاسمی دوباره شدی
نور توحید در نگاهت بود
تربت عشق سجده گاهت بود
ذکر تحلیل با تکان لبت
چشمه نور در نماز شبت
ای هدایت گر هدایت ها
راوی صادق روایت ها
بسکه در عشق مستدامی تو
دست بوس چهارامامی تو
تالبت عرضه ای ز دین کرده
معرفت پیش تو کم آورده
اعتقادت زبسکه بنیادیست
صله اش لطف حضرت هادیست
بهر تحصین تان بگفت آقا
انت انت ولینا حقا
تو غرور اصالتی منی
حسن محضی حسین در حسنی
آبرودار خاک مایی تو
صاحب ملک خون بهایی تو
توصفابخش دین و آیینی
عزت سرزمین باکینی
ملک ری از تو آبرو دارد
پای توهست خویش بگذارد
چه بگویم زقدر والایت
چه بگویم ز شان عظمایت
وصفت این بس ز بس عظیمی تو
حضرت سیدالکریمی تو
شاهزاده گدای خود دریاب
رهگذر خاک پای خود دریاب
پیرمرد عصا به دست حجاز
یک نظر سوی خاکیان انداز
قبله خاک ماشده حرمت
چشم امید ماست برکرمت
هردمی از زمانه دلگیرم
راه صحن تو پیش می گیرم
ای قرار دل هوائی من
مرهم زخم کربلایی من
ای به دلداگان تو نور عین
ای نگار همیشه شکل حسین
کوی تو رنگی از خدا دارد
خاک تو بوی کربلا دارد
ای فرستاده رسول الله
جانب خون بهای ثارالله
تویی آن یار بی قرین دلم
هر شب جمعه همنشین دلم
باعلی عهد عشق بستی تو
سفره دار کمیل هستی
بشنو این درد دل زنوکر خود
نوکر بی قرار و مضطر خود
چه بگویم که قوم نامردان
ملک مارا فروختند چه گران
قلب ام الائمه آذردند
تا ابد آبروی مابردند
وای بر ما بر سرشک دوعین
قیمت خاک ماست خون حسین
آری این است با تو درد دلم
تا قیامت ز مادرت خجلم
تحفه ای میدهی که هدیه کنم
کمکم کی کنی که گریه کنم
حق بده گر ز غصه دلخونم
قدر یک عمر گریه مدیونم
گر که نقشم بر آب شد توببخش
گرکه شادی خراب شد تو ببخش
حرمت گرچه کربلا باشد
کربلا کرب والبلا باشد
کی در اینجا سری بریده شده
معجری از سری کشیده شده
کی در اینجا عطش جگر سوزاند
جگر یک پدر پسر سوزاند
باورم نیست شور و زمزمه را
کربلای بدون علقمه را
کربلا دیدنیست با یاسش
بادو گلدسته های عباسش
حاجتی دارو از تو شاه کریم
حضرت عشق واجب التعظیم
خواهش سائلت ادا فرما
خاک من خاک کربلا فرما
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_عبدالعظیم_حسنی
هرچند که در گناه غرقم سیّد
هر چند که روسیاه شهرم سیّد
امّا به خود حضرت زهرا سوگند
پابوسی تو ، مایه ی فخرم سیّد
#علی_شیرخانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_عبدالعظیم_حسنی_علیه_السلام
#مثنوی
آمده عشق را کند اثبات
مردی از خانواده ی سادات
حسنی زاده ای جلیل القدر
ساقیِ باده ای جلیل القدر
شام یلدایِ غصه طی گشته
روشنی بخش شهر ری گشته
عابر کوچه های دلداری
مرشد دسته های عیاری
آمد و با خودش صفا آورد
عطر شهرِ مدینه را آورد
نکته آموز منبر مولا
روضه خوان مصائب زهرا
آمد و کوچه خیسِ باران شد
مرقدش کربلای ایران شد
یادمان داد و زندگی کردیم
تا به امروز بندگی کردیم
از سفر تحفه پُر بها آورد
مُهر و تسبیح کربلا آورد
آمد و یک سبد بهار آورد
عشق را او سرِ قرار آورد
مست بود و خُم شعف آورد
دف و تنبور از نجف آورد
از لب یار و زلف و ابرو گفت
صدوده بار نعره زد، هو گفت
شعله بود و تبش نمی افتاد
یا علی از لبش نمی افتاد
#وحید_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_عبدالعظیم_حسنی_علیه_السلام
#ولادت
با دوستان فاطمه ، لطف عمیم داشت
با آنكه نام و شهرت « عبدالعظیم » داشت
هر كس كه پاس بندگی آن حریم داشت
با مهر و عشق و عاطفه عهدی قدیم داشت
عطر بهار وحی و صفای نسیم داشت
یعنی كه ره به چشمه فوز عظیم داشت
روحی درآستان ولایت مقیم داشت
دستی پر از كرامت و طبعی كریم داشت
با آنكه جان روشن و قلب سلیم داشت
با اهل بیت رابطه ای مستقیم داشت
چون درك كرده بود ، مقام كلیم داشت
از بوستان فاطمه ، عطر و شمیم داشت
#محمد_جواد_غفور_زاده_شفق
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_عبدالعظیم_حسنی_علیه_السلام
#غزل
این یا کریم مثل همه یا کریم ها
در فکر بام توست به رسم قدیم ها
"من زار" خاک ری چو "حسین بکربلا"
زائر شود هر آن که بر عبدالعظیم ها
باید نشست رو به ضریحت سلام داد
تا این که جلوه گر شود این جا کلیم ها
اصلاً بعید نیست که آقایمان کنند
وقتی طرف حساب شود با کریم ها
این شهر بی وجود شما ارزشی نداشت
با این حساب لطف شما از قدیم ها
این شهر با وجود شما قبله می شود
هر گوشه ی ضریح شما چون حطیم ها
روزی سه بار می دهمت السلام و بعد
عاشق شدن به سبک همه یا کریم ها
#امیر_حسین_محمود_پور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_عبدالعظیم_حسنی_علیه_السلام
#مربع_ترکیب
ای آنکه زیباتر ز پرواز نسیمی
باخاکِ زیرِ پای خود هستی صمیمی
مثل حسن تفسیر ذکر ِ «یاکریمی»
مشهور در عالم به شاه عبدالعظیمی
بوی حسن می آید از صحن وسرایت
تعظیم دارد سبزیِ گلدسته هایت
با چشم هایِ خود گره وامی کنی تو
می آیی و در عشق ، غوغا می کنی تو
با مقدمت این چشمه ، دریا می کنی تو
«ری» را حسینیة زهرا می کنی تو
ما تاقیامت خاک بوسِ این حریمیم
مدیونِ احسان ِ تو آقایِ کریمیم
عبدالعظیمی عاشقِ پروردگاری
بر آستانِ قربِ حق سر میگزاری
این جمله بس باشد ز اوصافِ تو آری
«تو مُهرِ تأیید از امامِ خویش داری»
از بسکه زیبا عهد با دلدار بستی
الحق زیارانِ امامِ هادی هستی
مارا تو از دستان غم آزاد کردی
از خاک نفرین گشتة ما یاد کردی
در خاک ِ ری کرببلا ایجاد کردی
این سرزمین را تو حسین آباد کردی
بی شک تورا زهرا فرستاده به ایران
مدیون تو هستیم وآقای خراسان
خیلی در این وادی کنارت گریه کردیم
با نوکران بی قرارت گریه کردیم
هر مسلمیه در جوارت گریه کردیم
سینه زنان دورِ مزارت گریه کردیم
شاید تسلایِ دل مادر نماییم
شاید که از شرمندگی ها در بیاییم
صحن وسرای تو دیارِ گریه کن هاست
هرگوشه از صحنت مزارِ گریه کن هاست
صحنت شبِ جمعه قرارِ گریه کن هاست
چون مادری در انتظارِ گریه کن هاست
داده و سرگشته ایم الحمدلله
مایارِ مادر گشته ایم الحمدلله
با یک سلام از کویِ تو پرباز کردیم
تاگوشة صحنِ حسین پرواز کردیم
سیر و سلوکِ عاشقی آغاز کردیم
مانند فطرس بر ملائک ناز کردیم
راه رسیدن تا خدا تنها حسین است
زیباترین ذکر لبِ زهرا حسین است
شبهایِ جمعه گریه آب و رنگ دارد
پیراهنی که جا صدها چنگ دارد
مادر شکایت ها زروز جنگ دارد
گوید چرا رویِ تو جای سنگ دارد
گوید مرا با روضه هایت پیر کردی
مثل خودم زیرِ لگدها گیر کردی
مانند من ترکیب ِ ابرویت بهم ریخت
باهر تکان ضربه گیسویت بهم ریخت
خوردی زمین ووضع پهلویت بهم ریخت
آتش گرفتی حالت رویت بهم ریخت
خیلی شبیه مادرت زهرا شدی تو
آشفته گیسو زیرِ دست وپا شدی تو
بر نیزه ها و نیزه دارِ پست لعنت
بر آنکه راهِ حنجرت را بست لعنت
بر خیزران وتشت و قومی مست لعنت
بر آنکه دندان تورا بشکست لعنت
با هر تکان خیزران زینب زمین خورد
از تشت و افتاد وسرت بالب زمین خورد
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
دگر فرقی ندارد جمعه و شنبه فقط برگرد
گرفتاریم ما از دست این هجران طولانی
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
گفتهای در غمِ ما حالِ تو چون است کمال
به جگر تشنه، به دل خسته، به تن افگارم...
#کمال_خجندی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
May 11
ماییم و شکوهِ نصر انشاءالله
قدس است و شکستِ حصر انشاءالله
یک جمعۀ نزدیک، نُصَلّی فِی القدس
همراه امام عصر انشاءالله
#سید_محمد_جواد_شرافت
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_عبدالعظیم_حسنی_علیه_السلام
#غزل
ما زائران صحن تو هستیم از قدیم
همسایگان شهر تو، یا سیدالکریم
مِهرت به جان مردم این مُلک، جا گرفت
با تو رواست، وادی ری را طلا گرفت
خواندی حدیث یار و روایات دلبری
با توست، نور موسوی و عطر عسکری
ای با جواد، همسخن! از جود او بخوان
با تشنگان نور، از آن ماهرو بخوان
ای باب علم، آن دل بابالجوادیات
با ما بگو از آنچه شنیدی ز هادیات
از دست او، تو جام کرامت گرفتهای
در معرفت، نشان ولایت گرفتهای
علمت، عظیم بوده و عشقت عظیمتر
سادات با کرم، حسنیها کریمتر
در بخشش و عطا، حسنیها سرآمدند
آیینهی کرامت آل محمدند
نامت گره به نام حسن خورده پس تمام
حاجت رواست، زائر این صحن، والسلام
گفتم حسن، هوای دلم دلبرانه شد
احساس شعر من، چقدَر مادرانه شد
ای زادهی مدینه! بخوان از هوای یاس
از کوچههای غمزده، از قبر ناشناس
باران اشک، کنج ضریحت چه دیدنی ست
در این حریم، روضه، دوچندان شنیدنی ست
عمری علم به دوش، شدی ناصر حسین
باید که زائر تو، شود زائر حسین
تهران بدون قبلهات آرامشی نداشت
*«این شهر، بی وجود شما ارزشی نداشت» *
گشتی طبیب، تا غم دل را دوا کنیم
تا خاک را به یک نظرت کیمیا کنیم
در این حریم، جَلد تو شد، یاکریم ما
بر ما بتاب، حضرت عبدالعظیم ما
شاها! محبتت به گدایان رسیده است
بگشای باز سفره، که مهمان رسیده است
همسایهات شدیم و چه زیباست سرنوشت
روزی که همنشین تو باشیم در بهشت
#قاسم_صرافان
**《 تضمینی از غزل امیرحسین محمودپور》
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#ولادت
#مسمط_مخمس
زمین شدیم ولی آسمانِ ما حسن است
کرانهایم ولی بی کرانِ ماحسن است
گره گره همه اما امانِ ما حسن است
پُر از حسن لبِ ما نوشِ جانِ ما حسن است
هزار شُکر تمامِ جهانِ ما حسن است
رسید جلوهای و باز یاعلی گفتیم
پس از دو یاحسن از چارتا علی گفتیم
دوباره از حسن و مرتضی علی گفتیم
حسن حسن همهی عمر با علی گفتیم
به فاطمه بنویسید جانِ ما حسن است
بساطِ عاشقیام جور شد به لطف شما
و سهمِ سفرهی ما نور شد به لطف شما
از آن زمان که زمین طور شد به لطف شما
گدای سامره مشهور شد به لطف شما
تمامِ عمر فقط آب و نانِ ما حسن است
برای عرضِ ادب شاعران کم آوردند
برای پیش کشیِ تو جان کم آوردند
به پای بوسی تو آستان کم آوردند
قلم زدند به عُمر و زمان کم آوردند
که عشقِ در رگ و در استخوانِ ما حسن است
گداشدیم بگوییم این سخن ها را
نوشته اند خدایِ کَرَم حسن ها را
برای ما که نوشتند پَر زدن ها را
به سامرایِ شما رفتن آمدن ها را
هزار شُکر که رزقِ دُکانِ ما حسن است
به روی شانه اگر گیسویت رها بشود
عجیب نیست اگر قبله سامرا بشود
حسن نماز و حسن قبلهی دعا بشود
حسن رکوع و حسن سجدههای ما بشود
میان کرببلا هم اذان ما حسن است
نوشته اند بر این خانه از قدیم:الله
که با تو جلوه کند جلوهای عظیم: الله
عصا بدست رسد پیشِ تو کلیم الله
کلیم تا که بگوید حسن کریم الله
چه غم از این همه غم،مهربانِ ماحسن است
اگرچه تکیهگَهِ خانهها پدر باشد
پدر همیشه همه کارهاش پسر باشد
پسر برای پدر پارهی جگر باشد
پسر که هست گدا هم که پشت در باشد
بزرگ خانهی صاحب زمانِ ما حسن است
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#ولادت
#مسمط
کیستم من؟ گوهر ده بحر نور کبریایم
آفتاب سامره، روشنگر ملک خدایم
آسمان معرفت را در زمین شمسالضحایم
کعبهام، رکنم، مقامم، مروهام، سعیم، صفایم
منظـر حسـن خـدا مصباح انوارالهدایم
من ابوالمهدی امام عسکری ابنالرضایم
من همان دریای نور استم که نور از آن دمیده
دین و دانش را خدا در موج موجم پروریده
در درونم گوهر نابی چو مهدی آفریده
انتهایم را به جز چشم خدا چشمی ندیده
بشنوید ای آسمانیهـا زمینیها صدایم
من ابوالمهدی امام عسکری ابنالرضایم
چارده معصوم گل پیداست از باغ جمالم
نیست آگه از جلالم، غیر ذات ذوالجلالم
تشنگان چشمه توحید را آب زلالم
بندهام اما چو حی بیمثالم، بیمثالم
فیضبخش عالمی از شهر «سرّ من رآ»یم
من ابوالمهدی امام عسکری ابنالرضایم
من علی بن جواد بن رضا را نور عینم
پیشتر از عالم خلقت هدایت بوده دینم
گر چه در سنّ شبابم پیر خلق عالمینم
هم محمّد، هم علی، هم مجتبایم، هم حسینم
هم بوَد زهد و کمال و عصمت خیرالنسایم
من ابوالمهدی امام عسکری ابنالرضایم
پیشتر از خلقتم بر چشم عالم نور دادم
بر همه شور آفرینان تا قیامت شور دادم
پاسخ موسی بن عمران را به کوه طوردادم
حاجت ارباب حاجت را ز راه دور دادم
همچو اجدادم ز خلق عالمی مشکلگشایم
من ابوالمهـدی امام عسکری ابنالرضایم
من به شهر سامره خود کعبه اهل یقینم
پر زند همچون کبوتر در حرم روحالامینم
حاجت کونین میبارد چو باران زآستینم
حضرت مهدی پذیرایی کند از زائرینم
مهر و مه گیرند نور از گنبد و گلدستههایم
من ابوالمهدی امام عسکری ابنالرضایم
حضرت هادی از اوّل دید چون حُسن تمامم
خنده زد بر روی زیبا و «حسن» بگذاشت نامم
همچو قرآن بود روی سین? بابا مقامم
خود امام ابن امام ابن امام ابن امامم
دختـر پـاکِ یشـوعا، همسـر پاکیـزه رایم
من ابوالمهدی امام عسکری ابنالرضایم
جلو? معلوم و نامعلوم را دیدند در من
سرِّ هر مفهوم و نامفهوم را دیدند در من
انتقام خون هر مظلوم را دیدند در من
فاش گویم چارده معصوم را دیدند در من
چارده معصوم نورم، بلکه خود وجه خدایم
من ابوالمهدی امام عسکری ابنالرضایم
گرچه ویران کرد دست شوم دشمن تربتم را
لطف حق افزود بین خلق عالم عزّتم را
تا قیامت او نگهدار است عصر دولتم را
بار دیگر دید دشمن قدر و جاه و رفعتم را
خشت خشت قبر ویرانگشتهام گوید ثنایم
من ابوالمهـدی امام عسکری ابنالرضایم
مهر ما در قلب ابناء بشر پایان ندارد
هر که مهر ما ندارد، در حقیقت جان ندارد
و آن که شد بیگانه با آل علی ایمان ندارد
درد بغض ما به جز خشم خدا درمان ندارد
ای خوشا آنکس که گوید مدح، چون میثم برایم
من ابوالمهـدی امـام عسکری ابـن الرضایم
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#مدح
#غزل
سیرتش نه درحقیقت صورت دنیایی اش
ماه را شرمنده ی خود می کند زیبایی اش
می چکد نهج البلاغه ازلب پایینی اش
می چکد آیات قرآن از لب بالایی اش
لحظه لحظه خیر او حتما به مردم می رسد
آن کسی که«جامعه» بوده دم لالایی اش
جامعه،«عجِّل فرج» به به چه تلفیقی شده ست
نسبت فرزندی اش با نسبت بابایی اش
سیزده دیگر برای هیچ کاری نحس نیست
یازده در ذکر بالا می رود کارایی اش
نوکر اربابم و یک بخش از آقایی ام
ریشه دارد بی برو برگرد در آقایی اش
طعم توحید و امامت را به هم آمیخته
نیمه ی مکّی او با نیم سامرّایی اش
هرقَدَر که خسته باشی بعد از آن دیوارها
روبراهت می کند یک استکان از چایی اش
ازحرم برگشته می داند که وقت بازگشت
چایی دوم دوچندان می شود گیرایی اش
چون که تنها می روی هرگز به سامرّا نرو
چون خجالت می کشد تنهایی از تنهایی اش
#مهدی_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#ولادت
#غزل
اي كه در مَحْبَس گيسوي تو شب زنداني ست
كار خورشيد،به فرمان تو نور افشاني ست
سامرا نه ! كه جهان سيطره ي قدرت توست
اي كه در عرش تو را مرتبه ي سُلطاني ست
تا كه تكميل شود فيـض ربيعُ الاوّل
مُوعدِ جلوهْ نمائيت ، ربيعُ الثّاني ست
خضر را پير غلاميّ تو فخري ابدي ست
در حريمي كه سليمان ، شرفش درباني ست
هركسي چشم دلش باز شود مي بيند
شغل داوود نبي نزد تو مِدْحت خواني ست
پسرت حضرت مهدي ست اگر"رَبّ الأرض"
كُلّ حالات و صفات پدرش ، ربّاني ست
تو به قدري حسن بن علي اَستي كه چو ما
حال آيينه هم آشفته تر از حيراني ست
دل ندادن به تو از سخت ترين مُشكل هـا
دل سپردن به تو، برعكس ، پُر از آساني ست
مي شود بي سر و سامان تو باشم گر چه
هر كه را ديدم ، دنبال سر و ساماني ست
"سرگراني صفت نرگس رعنا باشد"
همچناني كه مرا روزيِ سرگرداني ست
خيس اشك ، از غم دنيا بشود چشمانش
هر كسي آرزويش ديدن سامرّا نيست
اربعين هر كه مشرّف به حريمت شد گفت:
"صف زوّار ضريحت چه قَدَر طولاني ست"
فاطمه ، بانيِ رفتن به بهشــت است او را
آنكه اندازه ي خشتي ، حرمت را باني ست
"سائلِ" رحمـت بي منّت و بي پـايـانت
چشـم در راه تو در آن نفــس پاياني ست
#محمد_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
سجده ی بی "خدا خدا" هرگز
بی ولای تو "ربنا" هرگز
عصمت الله اکبری آقا
از ولی خدا ، خطا؟ هرگز
هر چه دارم خودت عطا کردی
نزد غیر توام گدا؟ هرگز
من گره خورده ام به ایوانت
از تو باشم دمی جدا ؟ هرگز
پر زدن از فضای "دلتنگی"
جز به صحنین سامرا هرگز
چند وقتی شده.... که تب دارم
از تو یک کربلا طلب دارم
در کرمخانه تا تو را دیدم
بین دستانت "آتنا" دیدم
از ازل روی این دل زارم
از تو من چند رد پا دیدم
قبل اینکه به سامرا آیم
به گمانم تو را دو جا دیدم
اولین بار، پیش قبر حسن
دومین بار ، کربلا دیدم
وقت یاد از حریم پاک تو
در حرم هایشان تو را دیدم
من ندارم ، به من برس آقا
که نباشم چو خار و خس آقا
با اجازه کمی برای دلت
روضه میخوانم از هوای دلت
داغ مسمار و سینه را آقا
میگذاری بگو کجای دلت
هر شب از داغ مادرت زهرا (س)
قتل نفسیست در سرای دلت
ختمِ به کربلا و گودال است
مثل هر دفعه ماجرای دلت
یک سوال از من و ... جواب از تو...
نیزه ای رفت لابلای دلت؟
من یک از صد هزار را گفتم
گریه کم کن دلم فدای دلت
گریه کم کن که گریه ها داری
ای که از روضه ام عزاداری
سنگ کوفی نخورد بر سر تو
زیر سم ها نرفت پیکر تو
روبروی سکینه (س) و زینب (س)
غرق در خون نشد سراسر تو
مملو از خاک و خون و خاکستر
حنجرت را ندید مادر تو
پیش چشمت نشد خدا را شکر
اربا اربا علیِ اکبر تو
خیمه هایت نسوخت با هیزم
تازیانه نخورد دختر تو
هیچ دستی نزد کنار سرت
خیزران بر لب مطهر تو
من یک از صدهزار را گفتم
قصه ای آبدار را گفتم
من که از روضه سر در آوردم
از دل خود جگر درآوردم
بین این روضه از زبان خودم
دو سه تا چشم تر درآوردم
عفو کن جان حجت ابن الحسن(ع)
گریه ات را اگر درآوردم
آن قدر گریه کرده ام آقا
از دو چشمم پدر درآوردم
نخل دردم که با دو قطره ی اشک
مطمئنم ثمر درآوردم
هر زمانی که روضه ای خواندم
سوی گودال پر درآوردم
سوی گودال سنگ می انداخت
به تنش نیزه چنگ می انداخت....
#جعفر_ابوالفتحی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
کسی که عاشق لیلا شده خبر دارد.
مسیر عشق هزار و یکی خطر دارد.
کسی که بر سفر عشق می شود راهی.
گرفته جان به کف مردی و جگر دارد.
کسی که پای در این ره نهاده می داند.
که امتحان و بلاها به هر گذر دارد.
به هر قدم دل عاشق اسیر یک طعم است.
به شوق وصل دلش شوری از شکر دارد.
در این مسیر پس از پنج شنبه هر عاشق.
امید وصل شب جمعه از سحر دارد.
به شوق جمعه به هر پنج شنبه مهمان است.
دلم به خانه ی یاری که قبله ی جان است.
خدا به عشق تو خندید بار یازدهم.
که رزق باغ زمین شد بهار یازدهم.
خدا دوباره نشان داد جلوه ای از خود.
به قدر فهم بشر در قرار یازدهم.
قرار داد شما را برای اهل جنون.
برای اهل ولایت نگار یازدهم.
حدیث عشق که از سر گرفته شد با تو.
نصیب ما شده در روزگار یازدهم.
شدی امیری و نعم الامیر هر شیعه.
پر از شکوه علی، شهریار یازدهم.
در امتداد غدیری امام اهل یقین.
مدار کل فلک، سر پناه اهل زمین.
دلم گرفته به خدمت سپاه معنا را.
ردیف کرده همه واژه های زیبا را.
که لحظه ای بتواند به لطف شعر و غزل.
کشد به قالب تصویر روی لیلا را.
به شاخسار لبت موج هر تبسم تو.
به دلبری زده بر هم سکون دنیا را.
اسیر هر گره زلف تو هزاران دل.
گرفته جذبه ی چشمت تمام دلها را.
گرفته آینه را حسن احسن الحسنت.
که خیره کرده به خود دیده ی تماشا را.
غزل ز عهدهی وصف تو به در نمی آید.
که وصف تو به جز از وحی بر نمی آید.
ستاره ی سحری، ماه دلبری هستی.
عزیز هادی و خورشید سروری هستی.
عجیب نیست قیامت به پیش اهل نظر.
چو جلوه کردی و هر جلوه محشری هستی.
فرشته، جن و بشر، نه تمام هستی شد.
اسیر عسکر چشمت که عسکری هستی.
تو در وقار و شکوه و جلالت و هیبت.
تمام قد به علی رفته، حیدری هستی.
همین که نام قشنگت حسن شده یعنی.
کریم هستی و البته مادری هستی.
کریم هستی و امید این گداهایی.
تو دومین حسن نسل پاک زهرایی.
به عشق تو شده شیدا و مبتلا کعبه.
که از وجود شما دارد این بقا کعبه.
هنوز هم به دل کعبه حسرتت مانده.
که حج نرفتی و حاجی نشد تو را کعبه.
نماز روح و دلم سمت بارگاه شماست.
که می کند همه دم سجده بر شما کعبه.
تو استجابت دستان خالی ام هستی.
که گشته کوی شما بر دل گدا کعبه.
گزاف و کفر نمی گویم این دلیل من است.
حق آفریده به دنبال کربلا کعبه.
تو شاهزاده ی مولای کعبه ای آقا.
تو منتهای تمنای کعبه ای آقا.
به ذره پروری از عالمی کریمانه.
همیشه داشته ای التفات شاهانه.
تو نور ذات خدایی به دورتان خورشید.
همیشه گرم طواف است مثل پروانه.
تلاش دشمنت این بود ابترت خواند.
به راز نام شما نیست شیعه بیگانه.
تو عسکری و ابالمهدی و عدوی تو شد.
به حکم سوره ی کوثر عقیم و بی دانه.
تو آمدی پدر صاحب الزمان بشوی.
که رنگ ناب حقیقت بگیرد افسانه.
چه می شود که به دل نور معرفت بدهی.
پیاله ای می انگور معرفت بدهی.
شنیده ای تو همیشه غم صدایم را.
قبول کرده ای از من کم دعایم را.
خدا نوشته شروع مرا به نام شما.
اسیر خود بنویسید انتهایم را.
نشسته ام به سر خوان لطف و مرهمتت.
تمام عمر همه پنج شنبه هایم را.
به دست های کریمت دخیل شش گوشه.
سپرده ام دل با غصه آشنایم را.
برای من بنویس ای کریم و امضا کن.
برات کرببلا و اذن سامرایم را.
بیا برای همیشه فقط همین یکبار.
بیا و دست مرا دست مهدی ات بسپار.
#رسول_رشیدی_راد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#ولادت
#قصیده
ساقی بیاورید که بزمی به پا کنیم
ساغر بیاورید که قدری صفا کنیم
مطرب بیاورید که تا خط خویش را
از خط پیروان طریقت جدا کنیم
عمری نماز پشت سر شیخ خوانده ایم
حالا شبی به پیر مغان اقتدا کنیم
خواندم دعا به مسجد و حاجت روا نشد
یکبار بین میکده امشب دعا کنیم
یک خمره نه,دو خمره نه ,تا یازده رسید
ما آمدیم تا که زدل عقده وا کنیم
حالا که نام پاک تو اکسیر واقعیست
با ذکر یا حسن مس دل را طلا کنیم
وقتی که مرده را نگهت زنده می کند
با ید تو را مسیح پیمبر صدا کنیم
حریم و زیر دین نگاه تو رفته ایم
آقا چگونه قرض شما را ادا کنیم؟
حالاکه بی ولای توطاعات باطل است
باید نماز و روزه ی خودراقضا کنیم
فرموده اید شیعه به دوزخ نمی رود
پس هرچه خواستیم گناه و خطا کنیم؟!
وقتی به خاطر تو ،به ما شان می دهند
دیگر چه احتیاج که در دین ریا کنیم
زهرا اگراجازه دهد در بهشت هم
خدمت به خاندان شریف شما کنیم
تمار شهرعشق علی باش ای رفیق
تا اینکه پای دار غمش گریه ها کنیم
گیرم که تو حبیب نبودی , زهیر باش
تا اینکه زیر تیغ جنون جان فدا کنیم
در باب نوکری به مقامی نمی رسیم
تنها اگربه سینه زدن اکتفا کنیم
ما را غلام قصر خودت کن که در بهشت
شب های جمعه روضه برایت به پا کنیم
#وحید_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
ای حضرت معشوق ای لیلاترینم
من از همه پروانه ها شیدا ترینم
سنگ ملامت خورده عشق تو هستم
یعنی میان عاشقان رسوا ترینم
تو آیه های مصحف پیغمبرانی
بهر تلاوت کردنت شیواترینم
ای کیسه بر دوش سحرهای محله
مرد کریم سامرا ؛ آقاترینم
ما ریزه خوار دولت عشق توهستیم
ای حضرت معشوق ای لیلاترینم
اندازه ی ما چشم تو دیوانه دارد
مجنون میان خانه ی ما خانه دارد
تو آشنای کوچه های آسمانی
بالاتر از فهم اهالی جهانی
فهمیدن شأن و مقام تو محال است
تو سرّ الاسرار نهان اندر نهانی
رد قدم های همیشه جاری ات را
تا مرزهای بی نهایت می رسانی
وقتی که می آیی کنار جانمازت
دنبال خود خیلی ملک را می کشانی
تو ابتدا و انتها اصلاً نداری
مثل خدائی و همیشه جاودانی
ای روشنی مطلق شب های تارم
پروردگار بی مثال هر چه دارم
من از مساکین قدیم سامرایم
از آن سوی دنیا چه آوردی برایم
این روزها که مرقدت گنبد ندارد
من یا کریم خاکی صحن شمایم
آقایی تو فرصت مسکینی ام داد
پس خوش به حال دست هایم که گدایم
دلداده ام بر آن نگاهت تا ببینم
این چشم هایت میکشاند تا کجایم
خیراتیِ دور سر سجاده ی توست
خاکستر بال و پر پروانه هایم
صبح ازل ما را گدایت آفریدند
مثل دخیل سامرایت آفریدند
ای بی نظیری که پر از آیات رازی
مثل خداوندی و از ما بی نیازی
هر صبح از بام بلند آسمان ها
با چشم های روشنت خورشید سازی
صد دل اسیر گردش نیمه نگاهت
باید به این چشمان شهلایت بنازی
جبریل را دیدیم با خیل ملائک
در آن بهشت صحن تان میکرد بازی
تو از همین قطعه زمین سامرا هم
فرمانروای سرزمین های حجازی
مرد بهشتی زمین ای بی مثالم
ای آب جاری کویر خشکسالم
نذر تو کردم این پر خاکستری را
این دست های خالی پشت دری را
دیشب دعا کردیم تا این که خداوند
هرگز نگیرد از تو ذره پروری را
شرح کمالات تو را یک روز خواندیم
دیدیم در تو سیره ی پیغمبری را
صد بار دنیا امتحان کرد و ندادیم
یک ذره از مهر امام عسگری را
ما خاکسار صبح و شام اهل بیتیم
فردای محشر هم غلام اهل بیتیم
امشب اگر دست شما بالا بیاید
امید آن داریم که آقا بیاید
دستی ببر بالا که در این فصل سرما
در خانه های ما کمی گرما بیاید
دستی ببر بالا که در این خشکسالی
آقای ما با هیبت سقا بیاید
دستی ببر بالا که در یک جمعه سبز
آن انتقام ظهر عاشورا بیاید
این روزها با ذوالفقار مرد کوفه
بهر تقاص چادر زهرا بیاید
امشب دلم سمت افقـهای ظهوراست
چشم انتظارظهـرفردای ظهور است
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem