#امام_حسین_علیه_السلام
#ورودیه
#شب_دوم_محرم
#اشعار_محرم
#مثنوی
با احتیاط لاله ی ما را پیاده کن
عباس جان، سه ساله ی ما را پیاده کن
با احتیاط بار حرم را زمین گذار
زانو بزن وقار حرم را زمین گذار
با احتیاط تا که نیفتد ستاره ای
می ترسم آن که گیر کند گوشواره ای
چشم مخدرات به سمت نگاه تو
دوشیزگان محترمه در پناه تو
با حوریان رفته به زیر نقاب ها
یک لحظه روبرو نشدند آفتاب ها
این حوریان عزیز خدایند و بس، همین
این دختران کنیز خدایند و بس، همین
این دختر علی ست که بالش شکستنی ست
ناموس اعظم است و وقارش شکستنی ست
از این به بعد ماهِ حرم آفتاب باش
عباس جان مراقب این با حجاب باش
این دختران من که بیابان ندیده اند
در عمر خویش خار مغیلان ندیده اند
یک لحظه هم ز خیمه ی طفلان جدا نشو
جان رباب از دم گهواره پا نشو
تو هستی و اهالی این خیمه راحتند
در زیر سایه ات همه در استراحتند
تو هستی و به روز حرم شب نمی رسد
چشم کسی به قامت زینب نمی رسد
یک عده یوسف اند و یک عده مریم اند
احساس می کنم همه دلواپس هم اند
احساس می کنم که جوابم نمی دهند
با آب آب گفتنم آبم نمی دهند
راضی ام و رضایت یزدانم آرزوست
از سنگ ها شکستن دندانم آرزوست
من راضیم به پای خدا دست و پا زنم
با صورتم به خاک بیفتم صدا زنم
جام بلا به دست گرفتیم ما دو تا
این جام را الست گرفتیم ما دو تا
می خواستیم عبد شدن را نشان دهیم
پیغمبر و علی و حسن را نشان دهیم
****
با احتیاط لاله ی ما را سوار کن
زینب بیا سه ساله ی ما را سوار کن
با احتیاط خسته شدند این ستاره ها
این گوش پاره ها سر گوشواره ها
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_دوم_محرم
#مثنوی
رسیدیم اینجا دل من تکان خورد
چه شد ناگهان محمل من تکان خورد
رسیدیم و طوفان رسیده ست حالا
چرا پرده محملم رفت بالا
پس از سالها حال زینب خراب است
روی صورتم تابش آفتاب است
چه باید کنم سایه ی بر سر من
ابالفضل! خاکی شده معجر من
بیین اول کاری اوضاعمان را
دل آشوب زنهای در کاروان را
کمک کن توانی نمانده به پایم
رکابم شو از ناقه پایین بیایم
نرو از کنارم که زینب نمیرد
خدا از سرم سایه ات را نگیرد
تو هستی من امنیتی خوب دارم
به پیش همه عزتی خوب دارم
خدای نکرده نباشی چه عباس؟
من اذیت شوم از حواشی چه عباس؟
شما که نباشید دورم شلوغ است
بگو آنچه را که شنیدم دروغ است
بگو بی برادر نخواهم شد اصلا
گرفتار لشکر نخواهم شد اصلا
بگو حرمله تیرهایش شکسته
بگو زجر نامرد پایش شکسته
بگو خنجر شمر در خانه جا ماند
بگو ساربان مرد دستش جدا ماند
بگو اسبها نعل تازه ندارند
برای جسارت اجازه ندارند
بگو قدر کافی کفن هست اینجا
عمامه عبا پیرهن هست اینجا
بگو خولی از خیر یک سر گذشته
بگو دوره ذبح حنجر گذشته
بگو نیزه داران همه اهل خیرند
همه باتو خوبند مثل زهیرند
بگو کوفه با ما همه دوست هستند
علی دوست یا فاطمه دوست هستند
بگو توبه کردند اشرار کوفه
خرابه شده کوچه بازار کوفه
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#اشعار_محرم
#غزل
کیست امشب در دل طوفانی او جا کند
قطره های تاولش را راهی دریا کند
گرد و خاکی گشته بود اما هنوز آئینه بود
صفحه آئینه را فردای محشر وا کند
مشتی از خاکستر پروانه نیت کرده است
کنج این ویران سرا میخانه ای برپا کند
تار و پودی از لباس مندرس گردیده اش
می تواند دیدۀ یعقوب را بینا کند
او که دارد پنجه ای مشکل گشا قادر نبود
چشم های بسته بابای خود را وا کند
گیسویش را زیر پای میهمانش پهن کرد
آنقدر فرصت نشد تا بوریا پیدا کند
خشت های این خرابه سنگ غسلش می شود
یک نفر باید دوباره غسل یک زهرا کند
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_دوم_محرم
#مثنوی
طی شده منزل به منزل در هوای سوختن
نیست از ما هرکسی که نیست پای سوختن
هرچه میخواهد بیاید!باز عزت با من است
نوبتی باشد اگر اینبار نوبت با من است
من زنم اما طلوع غیرتم با کربلاست
برلبم انا فتحنا دارم اینجا کربلاست
از شتر پایین میایم فکر بالا میکنم
این بیابان را خودم عرش معلی میکنم
خیمه را برپا کنید ای مردهای کاروان
گرچه خواهد شد همین جاها منای کاروان
خیمه را برپا کنید امید برپا میشود
خیمه خیمه خیمه ی توحید برپا میشود
بار بگذارید بار نور برداریم ما
مرد و زن پیر و جوان سرباز و سرداریم ما
دین اگر امروز مرد احیای ان با زینب است
مظهر تام و تمام صبر تنها زینب است
دست بسته میشوم دست همه وا میکنم
پابرهنه میشوم درراه غوغا میکنم
میشوم درمان دین با زخمهای صورتم
میدهم محرم که نامحرم نبیند قامتم
به اسیری میروم آزادگی را جان دهم
مجلس می میروم تا بر همه ایمان دهم
"ما رایت" تا قیامت میشود ذکر لبم
زینبم من زینبم من زینبم من زینبم
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#اشعار_محرم
#غزل
تو را آورده ام اینجا که مهمان خودم باشی
شب آخر روی زلف پریشان خودم باشی
من از تاریکی شب های این ویرانه می ترسم
تو را آورده ام خورشید تابان خودم باشی
اگرچه عمه دل تنگ است، اما عمه هم راضی است
که تو این چند ساعت را به دامان خودم باشی
سرت افتاد و دستی از محاسن چون بلندت کرد
بیا تا میهمان کنج ویران خودم باشی
سرت را وقت قرآن خواندنت بر تشت کوبیدند
تو باید بعد از این قاریِ قرآن خودم باشی
کنار تو که از انگشتر و خلخال صحبت کرد
فقط می خواستم امشب پریشان خودم باشی
اگرچه این لبی که ریخته بوسیدنش سخت است
تقلا می کنم یک بوسه مهمان خودم باشی
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#اشعار_محرم
#غزل
از درد بی حساب سرم را گرفته ام
با دستمال بال و پرم را گرفته ام
از صبح تا غروب نشسته ام یکی یکی ...
این خارهای موی سرم را گرفته ام
دردم زیاد بود طبیبم جواب کرد
یعنی اجازه ی سفرم را گرفته ام
مانند من ز ناقه نیفتاد هیچ کس
اینجا منم فقط کمرم را گرفته ام
خوشحال بودنم ز سر اتفاق نیست
از دست این و آن پدرم را گرفته ام
خیلی تلاش کرده ام از دست بچه ها
این چند موی مختصرم را گرفته ام
آیینه نیست که ببینم جمال خویش
از چشم های تو خبرم را گرفته ام
تصمیم من گرفته شده پس مرا ببر
امروز از خودم نظرم را گرفته ام
این شهر را به پای تو ویرانه می کنم
مثل خلیل ها تبرم را گرفته ام
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#اشعار_محرم
می خواستم بزرگ شوی محشری شوی
تا چند سالِ بعد علی اكبری شوی
می خواستم كه قد بكشی مثل دیگران
شاید عصای پیریِ یك مادری شوی
لحظه به لحظه رنگ تو تغییر میكند
چیزی نمانده است كه نیلوفری شوی
مثل دو تكه چوب لبت را به هم نزن
اسبابِ خجلتم جلویِ دیگری شوی
این مادری ِ من كه به دردت نمیخورد
تو حاضری علی كه تاج سری شوی؟!
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#اشعار_محرم
#غزل
آئینه هستم تاب خاکستر ندارم
پروانه ای هستم که بال و پر ندارم
از دست نامردی به نام تازیانه
یک عضو بی آسیب در پیکر ندارم
تا اینکه گریان تو باشم در سحر گاه
در چشم هایم آنقدر اختر ندارم
چیزی که فرش مقدمت سازم در اینجا
از گیسوان خاکی ام بهتر ندارم
می خواستم خون گلویت را بشویم
شرمنده هستم من که آب آور ندارم
بر گوش هایم می گذارم دست خود را
شاید نبینی زینت و زیور ندارم
وقتی نمانده گیسویی روی سر من
گاری دگر با شانه و معجر ندارم
لب می گذارم روی لب هایت پدرجان
تا اینکه جانم را نگیری بر ندارم
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#اشعار_محرم
همین که دو تایی به میدان رسیدند
رویِ دست خورشید، شش ماه دیدند
به واللهِ کارش علی اکبری بود
اگر چه علی اصغرش آفریدند
سرش را روی شانه بالا گرفته ست
کسی را به این سر بلندی ندیدند
از این سمت، علی که جلوتر می آمد
از آن سمت، لشگر، عقب می کشیدند
همین که گلوی خودش را نشان داد
تمامی دل ها برایش طپیدند
پدر گردنش کج، پسر گردنش کج
چه قدر این دو از هم خجالت کشیدند
لب کوچکش خشک و حلقوم او خشک
چه راحت گلوی علی را بریدند
عبا گرچه نگذاشت زن ها ببینند
صدای کف و سوت را که شنیدند
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#اشعار_محرم
لالا بر آن که خواب ندارد چه فایده
ماندن بر آن که تاب ندارد چه فایده
گیرم تو را حسین بگیرد، بغل کند
وقتی دو قطره آب ندارد چه فایده
احساس مادری به همین شیر دادن است
آری ولی رباب ندارد چه فایده
انداخته حِرز، اگر چه به گردنت
تا صورتت نقاب ندارد چه فایده
پرسش نکن سه شعبه برایم بزرگ بود
وقتی کسی جواب ندارد چه فایده
با چه سر تو را به نی بند می کنند
زلفی که پیچ و تاب ندارد چه فایده
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#اشعار_محرم
#غزل
میل پریدن هست اما بال و پر، نه
هر آن چه می خواهی بگو اما بپر، نه
حالا که بعد از چند روزی پپش مایی
دیگر به جان عمه ام حرف سفر، نه
یا نه اگر میل سفر داری، دوباره
باشد برو اما بدون همسفر، نه
با این کبودی های زیر چشم هایم
خیلی شبیه مادرت هستم، مگر نه؟!
از گیسوان خاکیم تا که ببافی
یک چیزها یی مانده اما آنقدر نه
دیشب که گیسویم به دست باد افتاد
گفتم: بکش، باشد ولی از پشت سرنه
امروز دیدم لرزه های خواهرم را
در مجلسی که داد می زد: (ای پدر نه)
تو وقت داری خیزران ها را ببوسی
اما برای این لب خونین جگر نه؟!
ای میهمان تازه برگشته چه بد شد
تو آمدی و شامیان خوابند ورنه...
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#اشعار_محرم
بالا نشسته است که پیغمبرش کنند
کوچک ترین امام همین منبرش کنند
مثل امامزاده شش ماهه می شود
عـمـّامـه سیاه اگر بر سرش کنند
پـرواز می کنیم به سمت خدایشان
مـا را اگر دخـیـل ضـریـح پرش کنند
حقّش نبود در وسط خطبه خوانیش
یک تیر را «روانه»ی آن حـنجـرش کنند
حالا که فـیـض از گل رویش نمی برند
بهتر همان که پیش همه پرپرش کنند
یک تیر ساده هم به خـدا خوب می بُرد
امّـا قـرار بود از این بـدتـرش کنند
رفت و تکان خالی گهواره را گذاشت
تا دل خوشی عاطفه مادرش کنند
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem