eitaa logo
شعر شیعه
6.5هزار دنبال‌کننده
387 عکس
157 ویدیو
14 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
با احتیاط لاله ی ما را پیاده کن عباس جان، سه ساله ی ما را پیاده کن با احتیاط بار حرم را زمین گذار زانو بزن وقار حرم را زمین گذار با احتیاط تا که نیفتد ستاره ای می ترسم آن که گیر کند گوشواره ای چشم مخدرات به سمت نگاه تو دوشیزگان محترمه در پناه تو با حوریان رفته به زیر نقاب ها یک لحظه روبرو نشدند آفتاب ها این حوریان عزیز خدایند و بس، همین این دختران کنیز خدایند و بس، همین این دختر علی ست که بالش شکستنی ست ناموس اعظم است و وقارش شکستنی ست از این به بعد ماهِ حرم آفتاب باش عباس جان مراقب این با حجاب باش این دختران من که بیابان ندیده اند در عمر خویش خار مغیلان ندیده اند یک لحظه هم ز خیمه ی طفلان جدا نشو جان رباب از دم گهواره پا نشو تو هستی و اهالی این خیمه راحتند در زیر سایه ات همه در استراحتند تو هستی و به روز حرم شب نمی رسد چشم کسی به قامت زینب نمی رسد یک عده یوسف اند و یک عده مریم اند احساس می کنم همه دلواپس هم اند احساس می کنم که جوابم نمی دهند با آب آب گفتنم آبم نمی دهند راضی ام و رضایت یزدانم آرزوست از سنگ ها شکستن دندانم آرزوست من راضیم به پای خدا دست و پا زنم با صورتم به خاک بیفتم صدا زنم جام بلا به دست گرفتیم ما دو تا این جام را الست گرفتیم ما دو تا می خواستیم عبد شدن را نشان دهیم پیغمبر و علی و حسن را نشان دهیم **** با احتیاط لاله ی ما را سوار کن زینب بیا سه ساله ی ما را سوار کن با احتیاط خسته شدند این ستاره ها این گوش پاره ها سر گوشواره ها @shia_poem
رسیدیم اینجا دل من تکان خورد چه شد ناگهان محمل من تکان خورد رسیدیم و طوفان رسیده ست حالا چرا پرده محملم رفت بالا پس از سالها حال زینب خراب است روی صورتم تابش آفتاب است چه باید کنم سایه ی بر سر من ابالفضل! خاکی شده معجر من بیین اول کاری اوضاعمان را دل آشوب زنهای در کاروان را کمک کن توانی نمانده به پایم رکابم شو از ناقه پایین بیایم نرو از کنارم که زینب نمیرد خدا از سرم سایه ات را نگیرد تو هستی من امنیتی خوب دارم به پیش همه عزتی خوب دارم خدای نکرده نباشی چه عباس؟ من اذیت شوم از حواشی چه عباس؟ شما که نباشید دورم شلوغ است بگو آنچه را که شنیدم دروغ است بگو بی برادر نخواهم شد اصلا گرفتار لشکر نخواهم شد اصلا بگو حرمله تیرهایش شکسته بگو زجر نامرد پایش شکسته بگو خنجر شمر در خانه جا ماند بگو ساربان مرد دستش جدا ماند بگو اسبها نعل تازه ندارند برای جسارت اجازه ندارند بگو قدر کافی کفن هست اینجا عمامه عبا پیرهن هست اینجا بگو خولی از خیر یک سر گذشته بگو دوره ذبح حنجر گذشته بگو نیزه داران همه اهل خیرند همه باتو خوبند مثل زهیرند بگو کوفه با ما همه دوست هستند علی دوست یا فاطمه دوست هستند بگو توبه کردند اشرار کوفه خرابه شده کوچه بازار کوفه @shia_poem
طی شده منزل به منزل در هوای سوختن نیست از ما هرکسی که نیست پای سوختن هرچه میخواهد بیاید!باز عزت با من است نوبتی باشد اگر اینبار نوبت با من است من زنم اما طلوع غیرتم با کربلاست برلبم انا فتحنا دارم اینجا کربلاست از شتر پایین میایم فکر بالا میکنم این بیابان را خودم عرش معلی  میکنم خیمه را برپا کنید ای مردهای کاروان گرچه خواهد شد همین جاها منای کاروان خیمه را برپا کنید امید برپا میشود خیمه خیمه خیمه ی توحید برپا میشود بار بگذارید بار نور برداریم ما مرد و زن پیر و جوان سرباز و سرداریم ما دین اگر امروز مرد احیای ان با زینب است مظهر تام و تمام صبر تنها زینب است دست بسته میشوم دست همه وا میکنم پابرهنه میشوم درراه غوغا میکنم میشوم درمان دین با زخمهای صورتم میدهم محرم که نامحرم نبیند قامتم به اسیری میروم آزادگی را جان دهم مجلس می میروم تا بر همه ایمان دهم "ما رایت" تا قیامت میشود ذکر لبم زینبم من زینبم من زینبم من زینبم @shia_poem
لحظهء پر زدن ما به نظر نزدیک است راه عرش از دل صحرا چقَدَر نزدیک است در دل خیمهء بیایید همه جمع شوید همه را سیر ببینم که سفر نزدیک است مادرم زودتر از ما زده خیمه اینجا چقَدَر بوی گل یاس پدر نزدیک است تا سری هست به سجده بگذارید امروز لحظهء بال درآوردن سر نزدیک است تا توانید به ششماههء من بوسه زنید بوسه های لب یک تیر سه پر نزدیک است گریه ای کرد و غریبانه به زینب فرمود: دخترم پیش تو باشد که خطر نزدیک است گفت آسوده بخوابید همین شبها را وقت بیداری شب تا به سحر نزدیک است گریه کرد و به علمدار اشاره فرمود: که فدای تو شوم درد کمر نزدیک است بر سر و روی یتیمان حسن دست کشید گفت قاسم که: عمو مرگ مگر نزدیک است قد و بالای جوانش جگرش را سوزاند ای خدا صبر بده داغ پسر نزدیک است @shia_poem
شش ماه راه آمد که راه غم بگیرد شش ماه آمد بر دلش مرهم بگیرد اما رسیده مجلس ماتم بگیرد جایی که دلها را غم عالم بگیرد حق دارد این خانوم قلبش غم  بگیرد   این کیست این نامی نفس‌گیر است زینب این کیست معنای تفاسیر است زینب بالاتر از درک تعابیر است زینب او کاف و هاء و یاء تقدیر است زینب باید که شام و کوفه را باهم بگیرد با محملی که راهدار آن خلیل است با کعبه‌ای که پرده‌دارش جبرئیل است با پرده‌ای که آفتاب آنجا دخیل است بر ناقه‌ای که   تحت فرمان کفیل است بانو رسیده پهنه‌ی عالم بگیرد  تا کربلا تا کربلا را دید زینب آمد سرش از آنچه می‌ترسید زینب بعد از حسن هرگز نمی‌خندید زینب گرچه به این عالم نفس بخشید زینب می‌گفت غم راهِ نفس‌هایم بگیرد آنقدر دارد دلهره شاید بمیرد راحت نمی‌گردد فقط باید بمیرد پایش بر این صحرا اگر آید بمیرد اکبر اگر این پرده بگشاید بمیرد باید که دستش را علی محکم بگیرد عباس زانو زد رکابش را گرفته است اکبر دو دست مستجابش را گرفته است حالا حسینش اضطرابش را گرفته است با خواهرش دور رُبابش را گرفته است بابا زِ چشم دختران شبنم بگیرد عباس علم کوبید یعنی شیر اینجاست یعنی که صاحب صولتِ شمشیر اینجاست یعنی علی یعنی دَمِ تکبیر اینجاست یعنی به مرگِ بی رگان تعبیر اینجاست در پیش خانوم است تا پرچم بگیرد سینه سپر کرده سواری را نبیند قد راست کرده نیزه‌داری را نبیند تا چادر خانوم غباری را نبیند دامان طفلان ردِ خاری را نبیند با تیغ خود ذکر هوالاعظم بگیرد فرمود با بانو امیر کربلا من با مرتضی تا مرتضی یا مرتضی من پیش تو خاک و پیششان واویتلا من هرقدر لشگر هرقَدَر نامرد با من با غم بگو دارد جگر راهم بگیرد اما هزاران بار غم را دیده زینب از کودکی دست قلم را دیده زینب پیشانی و ضرب علم را دیده زینب بی او حرامی و حرم را دیده زینب پنجاه سال این نوحه‌ها را دم بگیرد در زیر لب می‌گفت با تکرار ای وای از قتلگاه و تل و چشمِ تار ای وای از ازدحام و خنده و انظار ای وای از شعله و از خیمه و اشرار ای وای دور مرا نامرد و نامحرم بگیرد دارد دعا طفلی زِ محمل‌ها نیافتد یا که حسینش پیش قاتل‌ها نیافتد تا که سرش دست اراذل‌ها نیافتد تا که تنش بین قبایل‌ها نیافتد تا در بغل آن پیکر درهم بگیرد @shia_poem
ای گریه‌های هرشبِ یکریز  جان حسین باران هر نگاهِ غم‌انگیز  جان حسین زد صحیه فاطمه که بمیرم حسین جان زهرا که گفت ، شد دَمِ ما نیز  جان حسین ما آمدیم چای خوریم آبرو بریم جانم بگیر و چایِ مرا ریز جان حسین از عشق توست لب به لبِ این سینه‌های سرخ می‌ریزد  این پیاله‌ی سر ریز جان حسین ای عاشق تهجد عشاق بی نشان از جنس توست اشکِ سحرخیز جان حسین دیدم خدا که خط به گناهان من کشید تنها خرید از منِ ناچیز جان حسین با آهِ آتشین سرِ راهم نشسته عشق از پنبه است خِرقه‌ی پرهیز جان حسین آقای ما بیا جگری شرحه شرحه‌ایم تا بشنویم از آن لبِ خونریز جان حسین @shia_poem
انگار سرنوشتِ  ما را جدا نوشتند یا آرزوی من را  بر باد‌ها نوشتند امروز بِینِ این دشت  مرگِ مرا نوشتند آنان که مقتلت را  در کربلا نوشتند ای هستی‌ام بگو که  هستی به خواب ، زینب برخیز مرکبت را  از کربلا بگردان بگذار یا بمیرم   یا راه را بگردان هجران بلای ما شد  یارب بلا بگردان خیمه مزن به صحرا  حکمِ قضا بگردان تا جان نداده پیشت  از اضطراب زینب فهمیده‌ام کجایی  از ناله‌های زهرا من های های گِریَم  با وای وایِ زهرا فهمیده‌ام کجایی  از جایِ پایِ زهرا آنجاست جایِ گودال  آنجاست جای زهرا نگذار تا گذارد  پا بر تُراب زینب از حال بُرده ما را  هولِ سپاه دشمن ترسیده‌اند طفلان  پیش نگاه دشمن جمع حرامزاده  حجم سلاح دشمن پیداست خیمه‌ی ما  از خیمگاه دشمن می‌خواهد از لبانت  تنها جواب زینب می‌ترسم ای برادر  از چشمِ آن کمانگیر از شومیِ حرامی  از شعبه‌های آن تیر از خنجران عریان  از تشنگیِ شمشیر بی اختیار خوردم بر خاک ، دستِ من گیر عباس‌جان نخواهد  اینجا رکاب ، زینب ای کاش می‌نوشتی  ما شیرخواره داریم یا دختران کوچک  در این عِماره داریم در محملی  عروسی  با گاهواره داریم نه پایِ راه رفتن  نه راهِ چاره داریم اینجا نمان نگردد  رویش خضاب زینب لبهای ما از امروز  از آفتاب خُشکید هر قدر آب آمد  مثل سراب خُشکید تا دید حجم لشکر  از اضطراب خُشکید برگرد ای برادر  شیرِ رُباب خُشکید دلشوره دارد از او  از قحط آب زینب اینسو است خار تشنه  آنسو است آبِ جاری اینسو است تاولِ پا  آنسواست زخمِ کاری یک مرد باشد ای کاش  در قحط یار و یاری از حرمله بپرسد  نامرد بچه داری؟ می ترسد از شکارِ  طفل رُباب زینب منکه نرفته بودم  جز مجلس زنانه برگرد تا نبینم  دشنام و تازیانه بگذار تا گلویت  بوسم به این بهانه سر می‌بُرند اینجا  از پشت ، ناشیانه خانه خراب زینب  خانه خراب زینب برگرد ورنه دیدم  اینجا غبار گردد کوچه به کوچه این سر   با نیزه‌دار گردد صندوقچه‌ی سرِ تو  میزِ قمار گردد جای شراب‌خوار و  بی بند و بار گردد° تو گیرِ نیزه دار و  گیرِ طناب زینب ° در مقاتل آمده روزها رأس مبارک بر نیزه و شامگاه داخل صندوقچه‌ای قرار می‌گرفت . @shia_poem
«چه کربلاست! که عالم به هوش می‌آید هنوز نالهٔ زینب به گوش می‌آید» چه موقفی‌ست؟ که برتر ز کعبه می‌دانند ملائک‌اند، که اذن دخول می‌خوانند چه کعبه‌ای‌ست؟ که حاجی شکسته است اینجا به سوی قبله‌اش احرام بسته‌ است اینجا چه عرصه‌ای‌ست؟ که دل، تَرک خواب می‌گوید هنوز، تشنه لبی آب آب می‌گوید... چه چشمه‌ای‌ست؟ که خون، جای اشک می‌جوشد هنوز، اشک ز چشمان مشک می‌جوشد.. چه محشری‌ست؟ که هر دل، ز سینه آواره‌ست هنوز، مادر اصغر کنار گهواره‌ست چه منزلی‌ست؟ که هر گوشه بیت‌الاحزان است هنوز، موی همه نخل‌ها پریشان است چه مَضجَعی‌ست؟ که آید مَلَک به سوی زمین هنوز، ناطق قرآن فتاده روی زمین تو گویی اشک، ز چشمان ماه می‌آید صدای مادری از قتلگاه می‌آید ز خاک، لاله و از سینه ناله می‌آید هنوز، خون ز دو پای سه‌ساله می‌آید چه ساعتی‌ست؟ فلق با سپیده می‌گوید چرا اذان، سرِ از تن بریده می‌گوید؟ سری به نیزه به خواهر نظاره‌ای دارد به طفلِ مانده به صحرا اشاره‌ای دارد @shia_poem
زینب اینجا آمده یافاطمه یامرتضی السلام ای کربلا آمده تا کربلا گردد هزاران کربلا السلام ای کربلا @shia_poem
بیابان با وجود تو برای ما بیابان نیست کسی که با تو می آید سفر دیگر پریشان نیست کنارِ تو کسی دلواپسِ خار مغیلان نیست بیابان گَردمان کردی، ولی زینب پریشان نیست اگر در به درِ کوه و بیابانم کنی عشقست اگر زخمیِ صد خارِ مغیلانم کنی عشق است پریشانم کنی عشق است،حیرانم کنی عشق است اگر دنبال معشوق است دل،دنبالِ سامان نیست بپرسی جای جای کربلا را شرح خواهم داد بپرسی مو به موی ماجرا را شرح خواهم داد مسیر کوفه تا شامِ بلا را شرح خواهم داد هر آنچه از تو پنهان نیست،از من نیز پنهان نیست برادر جان تو ثارالله، ثارالله دیگر من حسینِ قبلِ خنجر تو،حسینِ بعدِ خنجر من تجلی میکنم در تو،تجلی میکنی در من شهادت یا اسارت هر دو آغاز است،پایان نیست بنه پا بر زمین،این خاک ها مشتاقُ لبریزند تمام دختران یک یک مُژه بر پات میریزند نباید هم به مهمان داریت این قوم برخیزند چرا که خلق میدانند صاحبِ خانه مهمان نیست میانِ کاروانِ تو ندیدم غیر زیبایی جوانان رشید و نونهالانِ تماشایی به همره بارِ گل اورده ام آن هم چه گل هایی غلط گفته هرآنکه گفته که این صحرا گلستان نیست نقاب افکن مرا با مظهر حق رو به رو گردان طنابی گردنِ زینب ببند و کو به کو گردان همان گونه که مردی از شهادت نیست رو گردان به پای تو زنی هم از اسارت روی گردان نیست محال است از میانِ خیمه آهِ سرد برخیزد ز کوهِ صبرِ من حتی نشان درد برخیزد اگر زن شیر زن باشد،به جنگ مرد برخیزد بجنگم با سنان؟ هرگز سنان که جزوِ مردان نیست به زیر سایبانِ قد و بالای تو می خوابيم من و این کاروان از چشمه ي فیض تو سیرابیم نه اینکه دست ما دور است از آب و پیِ آبیم فراتِ بی لیاقت لایقِ لبهای طفلان نیست چه خوشبخت ست طفلی که به حلقومش نگات اُفتد چه خوشبخت ست آنكس كه روی نعشش عبات اُفتد یکی با لب، یکی با دل، یکی با سر به پات اُفتد دلِ سلطانِ عالم را بدست آوردن آسان نیست به طفلانِ تو گریه بر پدر کردن نمی آید به زینب معجرِ پاره به سر کردن نمی آید برادر جان به ما اصلاً سفر کردن نمی آید کسی در خیمه های ما به جز شش ماه خندان نیست صدا زد:آی مَردم! این شهید ما مسلمان است بزرگِ خاندانم را نمی بینید عریان است جوابِ قاریِ قرآنِ زینب بوسه باران است جوابِ قاریِ قرآنِ زینب سنگ باران نیست #@shia_poem
رخصت از زینب گرفت و زد علَم را بر زمین کربلا زینب رسید پا زمین زد فاطمه یا که امیرالمومنین کربلا زینب رسید @shia_poem