#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#مدح
#غزل
اگر که عقل خودش را گدا به کار ببندد
یقین که بار خودش را هزار بار ببندد
به درس سائل تو حاتم آمده است بفهمد
چگونه دست خودش را به دست یار ببندد
کسی که دید حَسن را_ دهان خویش به دشنام
اگر به جبر گشاید به اختیار ببندد
به وقت رزم حسن ختم میشود به جهنم
اگر که راه کسی را به کار زار ببندد
میان این همه خواهان برای قبر تو سخت است
سکوت دست خودش را بر این مزار ببندد
و در قیاس حسین و حسن به مرقدشان هم
یکی طلا و جواهر یکی غبار ببندد
به لطف اوست که پرونده ی مرا دم آخر
بدون دیدن کردار کردگار ببندد
#مجید_شیر_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مصیبت_بستر_پردرد
#مصیبت_درودیوار
#فاطمیه
#غزل
هتک حرمت کرد میخ و آخر از پهلو گذشت
درد شد خیلی عمیق از مفصلِ زانو گذشت
شکل انگشتان تو وقت قنوت آخرت
باعث این شد بفهمم درد از بازو گذشت
دست شد سیلی برایت نسخه ای پیچید که
هی بهم پیچیدی و کار تو از دارو گذشت
مثل چشم من که بعد از تو گذشت آب از سرش
در نبودت خاک خانه از سر جارو گذشت
با وجود گونه ی اینگونهی تو واضح است
موقع سیلی چه بر چشم و چه بر ابرو گذشت
با وجود بی وجودی چون مغیره شانه ات
بار ها افتاد تا شانه کمی از مو گذشت
با وجود چهل نفر در معرض دیوار ودر
کار تو در ازدحام ازجنگ رو در رو گذشت
#مجید_شیر_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مصیبت_بستر_پردرد
#غزل
کند در آسان اگر از قلعه ی خیبر پدر..
در میان خانه کارش سخت شد با در پدر
صبح مانند برادر ظهر هم خواهر اگر
شب برای بچه ها می شد ولی مادر پدر
نقش هایش را به خوبی کرد ایفا این وسط
بود اما بیشتر تا لحظه ی آخر پدر
با وجود سرکشی میخ آیا می شود
زندگی اش را بگیرد بازهم از سر پدر
آخر سر خاک بستر شد برای فاطمه
تا که بر مویش بپاشد رنگ خاکستر پدر
میتوان پی برد اینگونه به عمق فاجعه
بر زمین میخورد با یک ضربه یک لشگر پدر
کربلا برعکس شد پس ارباً اربا گریه کرد
بر سر اجساد یک لشگر علی اکبر پدر
#مجید_شیر_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#غزل
و زمان در گذرش گشته مردد شاید
که می آید که میآید که می آید شاید
عقربه یک عدد از یازدهم رد شده است
که زمان بر سر جایش بنشیند شاید
شاید این جمعه و آن جمعه نبودست مهم
در میان کلماتم نه در این حد شاید
صبر کرده است زمین تا که به دادش برسد
آخرش یک نفر از آل محمد شاید
شنبه شاید که بیایی و به جای کوفه؛
پایتختت بشود خطه ی مشهد شاید
آن قدر طول کشید آمدنت ،موقع بحث؛
در لغت نامه ی مردم شده باید شاید
قیدها هم عوض حتما و قطعا شده است؛
در پس و پیش کلام همه شاید...شاید...
باز اما همه ی دلخوشی ما این است:
شاید این جمعه همین جمعه بیاید شاید
#مجید_شیر_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#شب_اول_محرم
#اشعار_محرم
#محرم
#غزل
خدا کند که اسیر این چنین به دام نیفتد
کسی که محترم آمد از احترام نیفتد
به باد گفته ام این بار لااقل تو کمک کن
که آفتابِ سر نیِ به دست عام نیوفتد
شبیه من که رسیدم به روی دارالاماره
خدا کند که مسیر ت به پشت بام نیوفتد
به سر گرفته ام آتش که شرم کرده و روزی
به زلف دخترت و دامن خیام نیوفتد
خدا کند که در این کوچه های تنگ و پر از سنگ
به دست هر کس و ناکس سر امام نیوفتد
#مجید_شیر_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شب_دوم_محرم
#محرم
#غزل
پیچیده درهم بی خبر دارد می آید
باد از سر زلفت مگر دارد می آید
تا علقمه مشکی شود لبریز از اشک
یک قافله با چشم تر دارد می آید
نیمی نبی نیمی علی دیدم ابوالفضل
این یک نفر چندین نفر دارد می آید
عکس قمر در عقرب او با ابروانش
انگار عقرب در قمر دارد می آید
دارد می آید سمت طفلان این یل ما
سمت رقیه بیشتر دارد می اید
یک بار انگشتر بیارد گاه زیور
هر آدمی که از سفر دارد می آید
پایش اگر هم زخم باشد باز دختر
پا می شود وقتی پدر دارد می آید
با گوشواره سمت بابا رفت حالا
بی گوشواره سمت سر دارد میآید
این شعر دارد می رود سمت خرابه
آنجا که سر در طشت زر دارد می آید
با بچه هایش با خودش با عون و عباس
زینب ولی از هر نظر دارد می آید
تا آخرش از ابتدا انگار این زن
همراه مادر پشت در دارد می آید
مانند قاسم مثل عبدالله ازطشت..
تا دشت یک لشگر جگر دارد می آید
یک کهکشانِ شیری شش ماهه از راه
این بار با بار شکر دارد می آید
سمت کسی که در پر قنداقه خواب است
جای سپر تیر سپر دارد می آید
روز دهم برعکس شد می دید دنیا
دیگر پدر سمت پسر دارد می آید
از اول قصه پدر با دیدن او
هی دست هایش بر کمر دارد می آید
بازیگر نقش بریدن چون که شمر است
از اولش قصه به سر دارد می اید
#مجید_شیر_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#غزل
در نماز آمد قنوت از حمد امشب زودتر
جای یا رب بر لبم گل کرده یا اَب زودتر
شسته ام با اشک جارو کرده ام با پلک ها
شد خرابه امشب از هر شب مرتب زودتر
بوی موی سوخته در اصل کل ماجراست
از حواشی میرسی گاهی به مطلب زودتر
در خرابه کارکرد عضو ها تغییر کرد
گفت با تو ماجرا را گوش از لب زودتر
عکس آب از آفتاب از پیش بابا دخترش
دورتر هرقدر باشد می کند تب زودتر
آمدی جانم به قربانت ولی قدری بمان
آه جانم را بگیر ای مرگ یک شب (دیرتر)
#مجید_شیر_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
حضرت علی اصغر علیه السلام
تا که در خاک نَلرزد بدن کودک ها
شده آغوش پدر ها وطن کودک ها
شد حسینی بدنت با کفن قنداقه
تیر تابوتِ تو شد ای حَسن کودک ها
ای بسوزد پدر تیر سه شعبه پس از آن
باب شد بر سر نی دوختن کودک ها
شد ممسوس چنان جسم تو در ذات حسین
که شدی مثل پدر بی کفن کودک ها
بشود تیز صدا و برسد تا خیمه...
تیر وقتی بدود در سخن کودک ها
دست و پایی زد و با مادر خود کرد وداع
علی اصغر به زبان بدن کودک ها
#مجید_شیر_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#غزل
پس از پیغمبر اکرم شدی پیغمبر دوم
علیِ اول ارباب اما حیدر دوم
به گیسویت نیازی نیست وقتی پلک هایت هست
چرا در فتح باید خرج کرد از لشگر دوم
پدر را از دو سو اسم علی آغوش شد یعنی
علی هم سنگر اول شده هم سنگر دوم
پس از دستان سقایش که بین علقمه افتاد
برای کِشتی عالم علی شد لنگر دوم
به عکس اربا اربا که نصیبت قبل سقا شد
شدی با بودنت در خیمه ها آب آور دوم
تو کم کم_ کم شدی از خویشتن روی عبا انقدر
که میخوانم تو را دیگر علیِ اصغر دوم
#مجید_شیر_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#اشعار_محرم
#غزل
علی از نام او افتاد و بی سر شد علی اکبر
برای قلب بابا داغِ اکبر شد علی اکبر
علی کرار و من از اربا اربا تازه فهمیدم
به جز کرار در حمله مکرر شد علی اکبر
چنان ممسوس فی ذات خدا ممزوج شد در دشت
که گویا خاک این صحرا سراسر شد علی اکبر
که با موی مجعد گونه و روی محمد شکل
برای کُشتن بابا میسر شد علی اکبر
سرش دنبال جسم اش گشت حیران آن زمانی که
تنش پاشید از هم _چند پیکر شد علی اکبر
برای قلب بابا مثل اسم اش داغ اکبر ماند
اگر چه ظاهرا مانند اصغر شد علی اکبر
#مجید_شیر_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_حر_علیه_السلام
#شب_چهارم_محرم
#غزل
از عشق حسین ابن علی پر شده بودی
خورشید تر از حد تصور شده بودی
تا قبل نمازی که نخواندی سر آن ظهر
یک عمر تو تکبیر تکبر شده بودی
تا نغمهی هل من وسط دشت بلند شد
دیدن همه غرق تحیر شده بودی
صیقل زده بود عشق تو را و دم آخر
در نزد عقیق یمنی در شده بودی
از نامه کوفه تو رسیدی به مدینه
از پستی این طایفه دلخور شده بودی
می دید زمان لحظه ی آخر متوسل .
درپشت در کوچه به چادر شده بودی .
اینگونه که از گونه تو توبه چکیده.
در بند حسین ابن علی حر شده بودی.
#مجید_شیر_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#غزل
حرمله آتش به جان کودکی بی آب زد
یا علیِ دیگری را بین یک محراب زد
تا گلوی کودکی را پر دهد تا اسمان
بین اقیانوس آرام پدر در خواب زد
صاحب دریا به خود پیچید وقتی تیر را
بر دهان ماهی کوچک سه تا قلاب زد
چند ورق شد صفحه ی سن علی دنیا ببین
تیر روی تار تار حنجر اش مضراب زد
از تبانی کردن تیر و کمان و حرمله
تیر را بر حلق شش ماهه به جای آب زد..
#مجید_شیر_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem