eitaa logo
شعر شیعه
8هزار دنبال‌کننده
736 عکس
257 ویدیو
27 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر که عقل خودش را گدا به کار ببندد یقین که بار خودش را هزار بار ببندد به درس سائل تو حاتم آمده است بفهمد چگونه دست خودش را به دست یار ببندد کسی که دید حَسن را_ دهان خویش به دشنام اگر به جبر گشاید به اختیار ببندد به وقت رزم حسن ختم می‌شود به جهنم اگر که راه کسی را به کار زار ببندد میان این همه خواهان‌ برای قبر تو سخت است سکوت دست خودش را بر این مزار ببندد و در قیاس حسین و حسن به مرقدشان هم یکی طلا و جواهر یکی غبار ببندد به لطف اوست که پرونده ی مرا دم آخر بدون دیدن کردار کردگار ببندد @shia_poem
هتک حرمت کرد میخ و آخر از پهلو گذشت درد شد خیلی عمیق از مفصلِ زانو گذشت شکل انگشتان تو وقت قنوت آخرت باعث این شد بفهمم درد از بازو گذشت دست شد سیلی برایت نسخه ای پیچید که هی بهم پیچیدی و کار تو از دارو گذشت مثل چشم من که بعد از تو گذشت آب از سرش در نبودت خاک خانه از سر جارو گذشت با وجود گونه ی اینگونه‌ی تو واضح است موقع سیلی چه بر چشم و چه بر ابرو گذشت با وجود بی وجودی چون مغیره شانه ات بار ها افتاد تا شانه کمی از مو گذشت با وجود چهل نفر در معرض دیوار ودر کار تو در ازدحام ازجنگ رو در رو گذشت @shia_poem
کند در آسان اگر از قلعه ی خیبر پدر.. در میان خانه کارش سخت شد با در پدر صبح مانند برادر ظهر هم خواهر اگر شب برای بچه ها می شد  ولی مادر پدر نقش هایش را به خوبی کرد ایفا این وسط بود اما بیشتر تا لحظه ی آخر پدر با وجود سرکشی میخ آیا می شود زندگی اش را بگیرد بازهم از سر پدر آخر سر خاک بستر شد برای فاطمه تا که بر مویش بپاشد رنگ خاکستر پدر می‌توان پی برد اینگونه به عمق فاجعه بر زمین می‌خورد با یک ضربه یک لشگر پدر کربلا برعکس شد پس ارباً اربا گریه کرد بر سر اجساد یک لشگر علی اکبر پدر @shia_poem
و زمان در گذرش گشته مردد شاید که می آید که می‌آید که می آید شاید عقربه یک عدد از یازدهم رد شده است که زمان بر سر جایش بنشیند شاید شاید این جمعه و آن جمعه نبودست مهم در میان کلماتم نه در این حد شاید صبر کرده است زمین تا که به دادش برسد آخرش یک نفر از آل محمد شاید شنبه شاید که بیایی و به جای کوفه؛ پایتختت بشود خطه ی مشهد شاید آن قدر طول کشید آمدنت ،موقع بحث؛ در لغت نامه ی مردم شده باید شاید قیدها هم عوض حتما و قطعا شده است؛ در پس و پیش کلام همه شاید...شاید... باز اما همه ی دلخوشی ما این است: شاید این جمعه همین جمعه بیاید شاید @shia_poem
خدا کند که اسیر این چنین به دام نیفتد کسی که محترم آمد از احترام نیفتد به باد گفته ام این بار لااقل تو کمک کن که آفتابِ سر نیِ به دست عام نیوفتد شبیه من که رسیدم به روی دارالاماره خدا کند که مسیر ت به پشت بام نیوفتد به سر گرفته ام آتش که شرم کرده و روزی به زلف دخترت و دامن خیام نیوفتد خدا کند که در این کوچه های تنگ و پر از سنگ به دست هر کس و ناکس سر امام نیوفتد @shia_poem
پیچیده درهم بی خبر دارد می آید باد از سر زلفت مگر دارد می آید تا علقمه مشکی شود لبریز از اشک یک قافله با چشم تر دارد می آید نیمی نبی نیمی علی دیدم ابوالفضل این یک نفر چندین نفر دارد می آید عکس قمر در عقرب او با ابروانش انگار عقرب در قمر دارد می آید دارد می آید سمت طفلان این یل ما سمت رقیه بیشتر دارد می اید یک بار انگشتر بیارد گاه زیور هر آدمی که از سفر دارد می آید پایش اگر هم زخم باشد باز دختر پا می شود وقتی پدر دارد می آید با گوشواره سمت بابا رفت حالا بی گوشواره سمت سر دارد می‌آید این شعر دارد می رود سمت خرابه آنجا که سر در طشت زر دارد می آید با بچه هایش با خودش با عون و عباس زینب ولی از هر نظر دارد می آید تا آخرش از ابتدا انگار این زن همراه مادر پشت در دارد می آید مانند قاسم مثل عبدالله ازطشت.. تا دشت یک لشگر جگر دارد می آید یک کهکشانِ شیری شش ماهه از راه این بار با بار شکر دارد می آید سمت کسی که در پر قنداقه خواب است جای سپر تیر سپر دارد می آید روز دهم برعکس شد می دید دنیا دیگر پدر سمت پسر دارد می آید از اول قصه پدر با دیدن او هی دست هایش بر کمر دارد می آید بازیگر نقش بریدن چون که شمر است از اولش قصه به سر دارد می اید @shia_poem
در نماز آمد قنوت از حمد امشب زودتر جای یا رب بر لبم گل کرده یا اَب زودتر شسته ام با اشک جارو کرده ام با پلک ها شد خرابه امشب از هر شب مرتب زودتر بوی موی سوخته در اصل کل ماجراست از حواشی میرسی گاهی به مطلب زودتر در  خرابه کارکرد عضو ها تغییر کرد گفت با تو ماجرا را گوش از لب زودتر عکس آب از آفتاب از پیش بابا دخترش دورتر هرقدر باشد می کند تب زودتر آمدی جانم به قربانت ولی قدری بمان آه جانم را بگیر ای مرگ یک شب (دیرتر) @shia_poem
حضرت علی اصغر علیه السلام تا که در خاک نَلرزد بدن کودک ها شده آغوش پدر ها وطن کودک ها شد حسینی بدنت با کفن قنداقه تیر تابوتِ تو شد ای حَسن کودک ها ای بسوزد پدر تیر سه شعبه پس از آن باب شد بر سر نی دوختن کودک ها شد ممسوس چنان جسم تو در ذات حسین که شدی مثل پدر بی کفن کودک ها بشود تیز صدا و برسد تا خیمه... تیر وقتی بدود در سخن کودک ها دست و پایی زد و با مادر خود کرد وداع علی اصغر به زبان بدن کودک ها @shia_poem
پس از پیغمبر اکرم شدی پیغمبر دوم علیِ اول ارباب اما حیدر دوم به گیسویت نیازی نیست وقتی پلک هایت هست چرا در فتح باید خرج کرد از لشگر دوم پدر را از دو سو اسم علی آغوش شد یعنی علی هم سنگر اول شده هم سنگر دوم پس از دستان سقایش که بین علقمه افتاد برای کِشتی عالم علی شد لنگر دوم به عکس اربا اربا که نصیبت قبل سقا شد شدی با بودنت در خیمه ها آب آور دوم تو کم کم_ کم شدی از خویشتن روی عبا انقدر که می‌خوانم تو را دیگر علیِ اصغر دوم @shia_poem
علی از نام او افتاد و بی سر شد علی اکبر برای قلب بابا داغِ اکبر شد علی اکبر علی کرار و من از اربا اربا تازه فهمیدم به جز کرار در حمله مکرر شد علی اکبر چنان ممسوس فی ذات خدا ممزوج شد در دشت که گویا خاک این صحرا سراسر شد علی اکبر که با موی مجعد گونه و روی محمد شکل برای کُشتن بابا میسر شد علی اکبر سرش دنبال جسم اش گشت حیران آن زمانی که تنش پاشید از هم _چند پیکر شد علی اکبر برای قلب بابا مثل اسم اش داغ اکبر ماند اگر چه ظاهرا مانند اصغر شد علی اکبر @shia_poem
از عشق حسین ابن علی پر شده بودی خورشید تر از حد تصور شده بودی تا قبل نمازی که نخواندی سر آن ظهر یک عمر تو تکبیر تکبر شده بودی تا نغمه‌ی هل من وسط دشت بلند شد دیدن همه غرق تحیر شده بودی صیقل زده بود عشق تو را و دم آخر در نزد عقیق یمنی در شده بودی از نامه  کوفه تو رسیدی به مدینه از پستی این طایفه دلخور شده بودی می دید زمان لحظه ی آخر متوسل . درپشت در کوچه به چادر شده بودی . اینگونه که از گونه تو توبه چکیده. در بند حسین ابن علی حر شده بودی. @shia_poem
حرمله آتش به جان کودکی بی آب زد یا علیِ دیگری را بین یک محراب زد تا گلوی کودکی را پر دهد تا اسمان بین اقیانوس آرام پدر در خواب زد صاحب دریا به خود پیچید وقتی تیر را بر دهان ماهی کوچک سه تا قلاب زد چند ورق شد صفحه ی سن علی دنیا ببین تیر روی تار تار حنجر اش مضراب زد از تبانی کردن تیر و کمان و حرمله تیر را بر حلق شش ماهه به جای آب زد.. @shia_poem