eitaa logo
شعر شیعه
6.8هزار دنبال‌کننده
439 عکس
163 ویدیو
17 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
دنیای بی حسین اگر آخر غم است دنیای با حسین به آخر نمی رسد این شاکلید قصه ی صحرای کربلاست سر می دهد حسین ولی سر نمی رسد @shia_poem
ناله یِ واعطشا بر جگرش می افتاد آب میدید به یادِ قمرش می افتاد بی سبب نیست که از جمله یِ "بَکّائون" است دائما اشک ز چشمانِ ترش می افتاد شیرخواره بغل ِتازه عروسی میدید یادِ لالایِ رباب و پسرش می افتاد با دلی خون شده میگفت که الشام الشام تا به بازار ِمدینه گذرش می افتاد روضه ی گم شدن و دفنِ رقیه میخواند تا به صحرا و خرابه نظرش می افتاد گوسفندی جلویش ذبح که میشد، یادِ خنجر ِکُند و گلویِ پدرش می افتاد وای از آن لحظه که از لایِ حصیری کهنه قطعه هایِ پدرش دور و برش می افتاد جلوی پای سکینه دم دروازه ی شهر از رویِ نیزه علمدار سرش می افتاد @shia_poem
زهر اشکی شد و کانونِ دعا را سوزاند بند بندِ منِ اُفتاده زِ پا را سوزاند آسمان تار شد و جرعه‌ی آبی این زهر پاره‌هایِ جگر غرقِ بلا را سوزاند سینه‌ام بود حسینیه‌ی غمهایِ حسین یادِ آن خاطره‌ها بیتِ عزا را سوزاند من نَه امروز که در کربُبلا جان دادم از همان روز که آتش همه‌جا را سوزاند با همان تیر که در حنجره‌ای تُرد و سفید تارهای عطش آلودِ صدا را سوزاند از همان لحظه که می‌سوختم و می‌دیدم تازیانه همه‌ی پیکرِ ما را سوزاند خیمه‌ای شعله‌ور اُفتاد زمین و ناگاه چادرِ دختری از جنسِ حیا را سوزاند وای از آن بَزم که در پیشِ اسیران حرم خیزران هم لب و هم طشتِ طلا را سوزاند دیدم آتش زِ سرِ بام به سرها می‌ریخت گیسوانِ به سرِ نیزه رها را سوزاند هر‌چند دل از گریه‌ی شب‌های دعا سوخت شیرازه ام اما همه در کرببلا سوخت هر صفحه‌ای از زندگی‌ام شرحِ فراقیست هر لحظه‌ام عمریست که در فصلِ عزا سوخت جا مانده به رویِ بدنم ردِ اسیری روزی نَفَسی بود که در شامِ بلا سوخت یادِ لب خشکیده‌ی شش ماهه مرا کُشت آن لحظه که از لب زدنش سینه‌ی ما سوخت تا خیمه‌ی‌مان هلهله‌ی حرمله آمد وقتی که گلو سرخ شد و تارِ صدا سوخت آتش زدنِ اهل حرم شعله‌ورم کرد دیدم چقدر خیمه زِ داغ شهدا سوخت دیدم به سَرم خیمه‌ی آتش زده اُفتاد دیدم که یتیمی به میانِ اُسرا سوخت سرها به سرِ نیزه و در حلقه‌ی آتش هر زلف زِ هر نیزه اگر بود رها سوخت @shia_poem
ای شام، کربلای تو یا زین العابدین دل بزم ابتلای تو یا زین العابدین یک عمر در فراق جوانان هاشمی شد خونِ دل غذایِ تو یا زین العابدین در بین خنده و کف و شادی گریستند زنجیرها برای تو یا زین العابدین چشم حسین و چشم شهیدان کربلا گریند در عزای تو یا زین العابدین ای کاش پر شود عوض اشک، چشم ما از خون ساق پای تو یا زین العابدین در حیرتم که از چه به زنجیر بسته شد دست گره گشای تو یا زین العابدین ای کنز مخفی ازلی!یک نفر نگفت ویرانه نیست جای تو یا زین العابدین آرد صدای گریۀ ما سر بر آسمان، از اشک بی صدای تو یا زین العابدین تا حشر، انقلاب حسین است سربلند در پای خطبه های تو یا زین العابدین در کوچه های شام، فقط سنگ های بام بودند آشنای تو یا زین العابدین خاشاک و سنگ و خنده و دشنام و هلهله گردید رونمای تو یا زین العابدین "میثم"سلام می دهد از دور، صبح و شام بر صحن باصفای تو یا زین العابدین @shia_poem
به خاک تربتت هر بار بگذارم جبینم را درونم حس کنم انوار رب العالمینم را معاد و عدل و توحید و نبوت را تو معیاری نخواهم داد بر شک بقیه این یقینم را منِ گمراه و حیران را به راه راست آوردی ز گیسویت گرفتم رشته ی حبل المتینم را همیشه روح من حس امانت کرد با مهرت نگیر از من به جان مادرت روح الامینم را شکسته دل شدن را از سخای مادرت دارم گدایی کرده ام از فاطمه قلب حزینم را اگرچه دست خالی آمدم، چشم پُری دارم بخر چشم ترم را، این متاع کمترینم را گره افتاده در کارم، گرفتارِ گرفتارم پذیرا باش نذرِ سفره ی اُم البنینم را همه آماده ی رفتن شدند و باز جا ماندم بیا امضا کن از لطفت برات اربعینم را نگیر از عمر من اوقات خیر و برکتم، یعنی همین که در میان روضه هایت می نشینم را سرش را دید و با گریه سکینه گفت با بابا تماشا کن میان شام حال شرمگینم را همین که معجرم در آن شلوغی سوخت با شعله به روی سر گرفتم تکه های آستینم را @shia_poem
ذکرِ خیرِ تو به هر جا شد و یادت کردیم دست بر سینه به تو عرضِ ارادت کردیم پادشاهیِ جهان حاجتِ ما نیست حسین به غلامیِ درِ خانه ات عادت کردیم زیر این بیرقِ پاکِ تو شبیه شُهداء دم به دم ما طلبِ جامِ شهادت کردیم آهِ محزون چو کشیدیم به غمهای شما، طبقِ فرمایشِ معصوم؛ "عبادت کردیم" رحمتِ محضِ خداوند تو هستی ارباب بر درِ خانه ی تو کسبِ سعادت کردیم امر فرموده خدا بر غمِ تو گریه کنیم ما به دستور عمل از حینِ ولادت کردیم @shia_poem
به غیر ماتم تو ماتمی ندارد دل اگر تو باب نجاتی غمی ندارد دل هوای مملکت سینه ام هوای شماست چرا که غیر شما محرمی ندارد دل دمم حسین ولی بازدم حسن جان است به غیر این دو دمه که دمی ندارد دل به یاد زخم تن تو اگر نریزد اشک برای زخم خودش مرهمی ندارد دل به غیر پرچم "لبّیک یا ابالاحرار" به روی شانه ی خود پرچمی ندارد دل به غیر مجلس ذکر حسین ع انصافاً هوای محفل دورهمی ندارد دل بیا و باز دل خسته را هوایی کن دلم شکسته مرا نیز کربلایی کن @shia_poem
چه جاه و سلطنتی و چه شاه منّانی از آن خوشم که غلامم به همچو سلطانی به عهد عالم ذر پای او نوشته شدم که نوکری درش باشدم مسلمانی تمام دین خدا زیر دِین اصغر او بجز حسین چه شرعی؟چه دین و ایمانی؟ خدا به گریه کنش اجر بی کران داده بهشت خُلد به زوّار او شد ارزانی شبانه روز بر او گریه می‌کند مهدی ز من مپرس شب و روز از چه گریانی پس از حسین ندیده‌ست چشمم آبادی پس از حسین ندیدم به غیر ویرانی به باد داده چو زلفش، تمام هستی ما بگو به جغد دهد شرح این پریشانی تنی به خاک و سری روی نیزه‌ی اعدا چه سرو غرق به خونی چه مِهر تابانی! کسی چو شاه شهیدان ز کربلا تا شام به روی منبر نیزه نخوانده قرآنی @shia_poem
تویی زخمی ترین سر در میانِ این همه سرها امان از سنگها و چوبها و تیغ و خنجرها ز سنگ کوفی و شامی که می بارید از هر سو شکسته از شما سرها ، زِ زنهای حرم پرها به دخترهای شامی گفته بودم من پدر دارم عزیزم حیف شد شب آمدی خوابند دخترها تنور خانۀ خولی چه کرده با سرت بابا که رفت از یاد من دیگر جراحتهای پیکرها چه می شد گر که من را هم سفر می بردی ای بابا به همراه عزیزان و عموها و برادرها خودت از عمه های من تشکر کن که در هر جا برای جسمِ دخترها سپر بودند خواهرها من و زجر و من و سیلی من و رخسارهء نیلی بده حق خسته ام دیگر ز تکرارِ مکررها پدر در ماجرای آتش و خیمه خدا داند که دلها سوخته بدتر زِ چادرها و معجرها من از افسردگی های رباب اینگونه فهمیدم که هجران بد اثر دارد به روی قلب مادرها @shia_poem
با این پر شکسته کبوتر نمی شود بی یاد مرگ هرشب او سر نمی شود کم سو شده ست چشم ورم کرده اش ولی با روضه ی کنیز ... برابر نمی شود دستی کشید زیر گلو گفت با خودش این جای زخم تیزی خنجر نمی شود "گفتند دختر است از او کار می کشیم" بایدکه سرشکست به منبر...نمی *** بینایی اش چه سود که کور حقیقتست چشمی که درمصیبت او تر نمی شود در روضه ی سه ساله به کرات دیده ایم چیزی شبیه غارت معجر نمی شود تنها خرابه نه همه ی شام گریه کرد حالا بگو که یک تنه لشکر نمی شود !؟ @shia_poem
ای يزيدِ بی حيا از رویِ بغض و كينه ات خيزران بر روی لبهایِ حسين من مزن چوبِ خود بردار از پيشانیِ زخمی او لطمه بر اسمای حُسنایِ حسين من مزن كم تمسخر كن تو قرآن خواندنِ مظلوم را طعنه بر صوتِ دل آرایِ حسين من مزن از محاسن های او خونِ دلِ من ميچكد بس كن ای ظالم به سيمایِ حسين من مزن چوبِ تو تفسير سيلی خوردنِ زهرا كُنَد شرم كن بر رویِ زيبایِ حسين من مزن كاش مثلِ دستِ من چشم سكينه بسته بود پيشِ او ضربه به لبهایِ حسين من مزن @shia_poem
نمکِ طعنه به زخم جگرم نگذارید به زمین خوردم اگر، پا به پرم نگذارید چقدر سنگ به لب های كبودش زده اید گریه ام را به حساب پدرم نگذارید یادتان رفته مگر تشنه بریدید سرش كاسه ی آب دگر دور و برم نگذارید نان خشک صدقه پیشكش سفره يتان آنقدر یک سره منت به سرم نگذارید عمر این عمه ی دل خسته به مویی بند است به تماشا سر كوی و گذرم نگذارید ازدحام سرِ بازار برایش كافی ست كوچه ها، سر به سر همسفرم نگذارید   @shia_poem
خدا بخیر کند باز ازدحام شده زمان روضه جانسوز شهر شام شده تمام شهر برای نظاره جمع شدند عذاب حضرت زینب نگاه عام شده بهودیان به تلافی خیبر آمده اند زمان سنگ زدن وقت انتقام شده تمام صورت آقا بروی نی خون است سرش شکسته ز بس هتک احترام شده خدا کند که نباشد درست این روضه عقلیه وارد بر مجلس حرام شده چه شد امام به گریه سه بار گفت الشام؟! تمام روضه خلاصه دراین کلام شده @shia_poem
به روی نیزه دلواپس؛ میایی پا به پایِ من فدایِ چشم های تو! نکن گریه برایِ من برای اولین بار است بی تو میروم جایی اگر منزل به منزل میشود غم آشنایِ من نشسته بر دلم داغت، شده از آهِ پی در پی؛ شبیه خیمه های سوخته، حال و هوایِ من به دستِ ساربان هر لحظه می بینم عقیقت را همان که بارها با آن اجابت شد دعایِ من نمی گوید کسی در قافله پیش ِ رباب از آب ولیکن حرمله(لع) لاجرعه می نوشد! خدایِ من... دلم خون است امّا خنجرش را شمر(لع) آورده تمام ِ راه را با خنده، پیش چشم هایِ من سپر بودم برای او، زمین خوردم! به جبرانش... رقیه(س) آمد و با گریه فوراً شد عصایِ من بیا دورم کن از اینجا، میان خیلِ نامحرم؛ سرِ بازار، در أنظار، هرگز نیست جایِ من دعایم کن! بلایای جدیدی پیش ِ رو دارم دعایم کن که این «شام» است؛ اصلِ کربلایِ من! @shia_poem
شامیان! من داغدارم، هلهله کمتر کنید خارجی نه! زاده ی پیغمبرم باور کنید کف زدن پایِ سر فرزند زهرا خوب نیست نامسلمانان! حیا از دخت پیغمبر کنید با چه جرمی عمه ام را پیش چشمم می زنید؟ نه حیا از فاطمه، نه شرم از حیدر کنید گشته جای شیر جاری اشک از چشم رباب جای خنده، گریه با آن مهربان مادر کنید میهمانم، زاده ی پیغمبرم، آیا رواست جای عطر گل، نثارم خاک و خاکستر کنید؟ این سر ریحانه ی زهراست بر بالای نی از چه رو با خنده استقبال از این سر کنید کوچه کوچه سنگ بگرفتید جای گل به دست تا نثار فرق مجروح علی اکبر کنید زخم زنجیر مرا دیدید و خندیدید باز شادمانی پای اشک عمه ام کمتر کنید فاطمه با ماست ای نامردﹾ مردم! کِی رواست رقص پای گریه ی صدیقه ی اطهر کنید؟ شیعیان با شعر "میثم" در غم ما اهل بیت دیده را لبریز از خون، سینه پر آذر کنید @shia_poem
روضه در یک کلام وای از شام دردِ بی التیام وای از شام کاش مادر مرا نمی زائید ناله های مدام وای از شام ناسزاهای بد به ما گفتند همه جایِ سلام وای از شام آن دیاریِ که کرده بازی با آبروی امام وای از شام قافله تا غروب گیر افتاد کوچه ها ناتمام وای از شام دخترِ فاطمه اذیت شد از نگاهِ حرام وای از شام گذر از کوچه هایِ تنگِ یهود آتشِ رویِ بام وای از شام جایِ حیدر زگیسویِ دختر می گرفت انتقام وای از شام در میان ِ چهار هزار رقاص گریه در ازدحام وای از شام سر و تشت و پیاله های شراب چوبِ بی احترام وای از شام لعنتی در کنارِ سر میریخت میِ باقیِ جام وای از شام سرخ موئی اشاره کرد و یزید گفت : گفتی کدام؟؟وای از شام من چهل سال گریه میکردم با همین یک کلام وای از شام @shia_poem
یک ماه گریه کردید در پای ماتم من پس نوش جانتان باد! شیرینی غم من روضه به روضه رفتید سینه زدید هرشب زخم است سینه هاتان این است مرهم من! جای دگر سراب است در روضه ها بمانید! چون عاقبت بخیرید در زیر پرچم من حیف است بین گریه توبه نکرده باشید ماه بکا و توبه ست  ماه محرم من من با شما رفیقم از من چرا جدایید؟! من محرم شمایم باشید محرم من تا چای روضه دم شد هیئت خود حرم شد سهم تمامتان شد  فیض دمادم من هرکس ز دل بخواهد در اربعین میاید این همت شما و این قول محکم من! مرده ز داغ گودال  حکم شهید دارد ای نوکران بمیرید در داغ اعظم من @shia_poem
میبرندم بر سر بازار چشمت را ببند نور چشم حیدر کرار چشمت را ببند کربلا تا شام می گفتم که چشمت را نبند یا اخا اما به شام تار چشمت را ببند شد نقاب صورت من آستین پاره ام بی تو شد کار حرم دشوار چشمت را ببند پایکوبی و کف و دشنام و سوت و هلهله من کجا و این همه آزار چشمت را ببند تاب سیلی خوردن دختر نداری روی نی دخترت را دست من بسپار چشمت را ببند کاری از دست سر ببریده می آید مگر تو فقط یک کار کن یک کار چشمت را ببند من که می‌دانم تو از زینب خجالت می‌کشی در میان این همه انظار چشمت را ببند چشم عباس تو را بستند با تیر جفا تا نخورده سنگ این کفار چشمت را ببند کوچه ها را یک به یک گشتم به همراه سرت می‌روم در مجلس اغیار چشمت را ببند من کجا و این همه نامحرمان بی حیا من کجا و این همه خمار چشمت را ببند رفت انگشت اشاره سمت دخترهای تو ای برادر می‌کنم اصرار چشمت را ببند خیزران تا رفت بالا قلب من آتش گرفت تو بگو با خواهرت اینبار چشمت را ببند *مرحوم ذهنی در کتاب مدینه تا مدینه: حضرت زینب فرمودند بین کوفه تا شام سر برادرم بر نیزه چشمش باز بود و به اطفال و اهل و عیالش نگاه میکرد اما در شهر شام نگاه به سر برادرم کردم دیدم چشمهای مبارکش بسته شده یعنی دیگر طاقت ندارم این همه رقاص و شراب خوار دور اهلبیتم ببینم @shia_poem
این سی شبه ازدست ما راضی شدی یا نه؟ ارباب جانم از گدا راضی شدی یا نه؟ سی روز میخواندیم سی شب گریه میکردیم هم پای تو هم پای زینب گریه میکردیم روضه به روضه گشتن مارا خودت دیدی جانم حسین سینه زنهارا خودت دیدی چه دستهایی که برای دیگ نذری سوخت این سوختن را دخترت اصلا به ما آموخت از برکت تو بینوا هم بانوا میشد هرسفره خالی پر از ظرف غذا میشد یک ماه گرم نوکری شب تا سحر بودیم ازعالم و آدم به جزتو بیخبر بودیم دم را که میدادند نوکرها شنیدن داشت قل قل زدن های سماورها شنیدن داشت هرخستگی را باشراب ناب در کردیم لب را همیشه ما ز چای روضه تر کردیم تا میکده جز با دوپیمانه نمیرفتیم در روضه میماندیم ما خانه نمیرفتیم جارو زدیم و ازقبالش خیرها دیدیم باگریه فرش روضه را صدبار بوسیدیم عشق تو حتی حال بدها را خدایی کرد یک "برمشامم میرسد" مارا خدایی کرد ازنوکرت خوبی بدی دیدی حلالش کن از کارهایش گرکه رنجیدی حلالش کن ما لکه ننگیم خیلی بی کس و کاریم اما به جان مادرت که دوستت داریم دردیم ما اما شفا را میدهد زهرا مزد عزاداری مارا میدهد زهرا او با قلب ما را با غم تو آشنا کرده بادستهای بی رمق مارا دعا کرده... #@shia_poem
فردا اول فراموش نشود محدث جلیل القدر حضرت آیت‌الله شیخ عباس قمى (ره) هم در مفاتیح الجنان ، در بخش اعمال ماه صفر ، و هم در وقایع الایّام ، به این موضوع اشاره کرده است. بدان که این ماه (صفر) معروف به نحوست است و شاید سبب آن ، واقع شدن وفات رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله است در آن ، هم چنان که نحوست دوشنبه به این سبب است. و یا به جهت آن است که این ماه ، بعد از سه ماه حرام (ذى قعده، ذى حجّه و محرم الحرام) واقع شده که در آن سه ماه ، حرب و قتال نبوده و در این ماه ، شروع به قتال مى‌نمودند و خانه و منازل از اهلش خالى مى شد. و این هم یک سبب است در وجه تسمیه آن ، به صفر. به هر حال ، از براى رفع نحوست ، هیچ چیز بهتر از تصدقات و ادعیه و استعاذات وارده نیست. و اگر کسى خواهد محفوظ بماند از بلاهاى نازله در این ماه ، در هر روز ده مرتبه بخواند این دعایى را که «محدث فیض» روح الله روحه، در «خلاصة الاذکار» ذکر فرمود: یا شدید القوى ، و یا شدید المحال ، یا عزیز ، یا عزیز ، ذلّت بعظمتک جمیع خلقک ، فاکفنى شَرّ خلقک ، یا محسن ، یا مجمل ، یا منعم ، یا مفضل ، یا لا اِله الّا‌انت ، سبحانک إ نّى کنتُ مِن الظّالمین ، فاستجبناله و نجّیناهُ من الغمّ ، و کذلک ننجىِ المؤ منین ، و صلّى اللّه على محمّد و آله الطّیبین الطّاهرین. @shia_poem
دل گرفت از من و فرمود دلت را بردار پای رفتار شکستند و عنانم دادند ز محرّم نروم بار مبندید مرا... سوختم تا که در این خیمه مکانم دادند @shia_poem
یادت می آید زیر پرچم گریه کردیم هرجا حسین گفتند , در دم گریه کردیم تا کربلا رفتیم و با هم روضه خواندیم تا کربلا رفتیم و با هم گریه کردیم این که روایت گفته زائر عرشیانند یعنی کنار نوح و آدم گریه کردیم در زیر بارانی که نم نم بود , ما هم از اصغرش خواندیم و نم نم گریه کردیم چندین سه ساله در میان راه دیدیم بر روضه ای که شد مجسّم گریه کردیم خسته شدیم و با قد خم راه رفتیم یک لحظه بعدش بر قد خم گریه کردیم گفتند تا کی گریه بر آقای مظلوم ؟ گفتیم که اللهُ اَعلم ... گریه کردیم تنها نه بر کرب و بلا و هر مقامش بر عکسهای کربلا هم گریه کردیم این اشک ها آبیست بر دوزخ , به والله فردا پشیمانیم اگر کم گریه کردیم ماه صفر تازه به باقی می رسد , چون سی روز بر هفتِ محرم گریه کردیم … @shia_poem
بر ظلمت ما نور جلی بخشیدند لایق که نبودیم، ولی بخشیدند دیدند که بین روضه بی تاب شدیم ما را به حسین بن علی بخشیدند @shia_poem
دستور رسید حفظ مکتب واجب فهمید که هست گریه در شب واجب با گریه ی فاطمی خود کاری کرد در شام شد احترام زینب واجب @shia_poem
پلکی به هم زدیم و محرم تمام شد صد زخم دارد این دل و مرهم تمام شد بر کوچه ها سیاهی معصیت آمد و ... در کوچه ها سیاهی پرچم تمام شد نذر و نیاز و خدمت و عرض ارادتم آقا اگر زیاد و اگر کم تمام شد باور نمیکنم که محرم به سر رسید من که هنوز گریه نکردم , تمام شد از روضه های مقتل زینب شروع کن گیرم که روضه های "مُقَرَّم" تمام شد از هرچه بگذرم سخن یار خوش تر است یک بیت عرض روضه و عرضم تمام شد دستت کجاست تا بشود سایه بان حسین زینب کجا و مجلس نامحرمان حسین ... @shia_poem