eitaa logo
شعر شیعه
6.6هزار دنبال‌کننده
427 عکس
163 ویدیو
14 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
در کنارت می شود احساس بوی کربلا در تو پنهان ست آن سرّ مگوی کربلا هر کسی پابوسیَت آمد به تهران،باطنا راه خود را کج نموده او به سوی کربلا صحن زیبایَت به لطف روضه های بی ریا آبرویی کسب کرد از آبروی کربلا هر کسی از آب سقا خانه هایَت می خورد ناگزیراً می کند یاد عموی کربلا اهل ری از برکت دست شما نوشیده اند باده ی ناب نجف را از سبوی کربلا زندگیَت یاد داده بر تمام عاشقان راه انسان ساختن با خلق و خوی کربلا @shia_poem شهر ري با ناله ي عُشّاق مولا آشناست  جاي جايش مركز دارالشّفاي اولياست  در حريم قدسي عبدالكريمم اين دلم  زائر ذرّيه ي پاك امام مجتبي ست  هر شب جمعه ميان مرقد عبدالعظيم  اين دل من ميهمان روضه ي خون خداست  تا شنيدم زائران تو (كَمَن زاراَلحُسَين)  مرغ روحم در حريمت غرق در شور و نواست  زائر قبر تو آقا نينوايي مي شود  خادم كوي تو مولا، خادم كربُبلاست @shia_poem عبا رسيد كه گرما به پيكرت نرسد و گرد وخاک به موی مطهرت نرسد عبارسید به جسمت قبول حرفی نیست ولی خداکند از راه خواهرت نرسد اگر رسید به مقتل دعا کن ان لحظه کسی برای جدا کردن سرت نرسد تلاش کن به روی خاک تشنه هم بودی صدای واعطشایت به مادرت نرسد تنت توسط سر نیزه جا به جا نشود خداکند که دگر حرف بوریا نشود به روی حنجرت از زخم بود اثر یانه؟ تونیزه خورده ای اصلا زپشت سر یانه؟ به جای دفن،زمانی که بر زمین بودی سوار اسب رسیدند ده نفر یانه؟ تنت به روی زمین مانده است در گودال؟ شدی مقابل خواهر بدون سر یانه؟ عبور کرده ای از کوچه یهودی ها زدند سنگ به سمتت ز هر گذر یانه؟ به غیر شام که در ان نبود هم نفسی سری به نیزه نبوده بلند پیش کسی به شام قافله را با عذاب اوردند برای دست یتیمان طناب اوردند مگرکه طشت زر و چوب خیزران کم بود که بعدچند دقیقه شراب اوردند؟ به روی نیزه سر شیر خواره را عمدا درست پیش نگاه رباب اوردند برای اینکه دلش بیشتر به درد اید مدام روبرویش ظرف اب اوردند به روی نیزه دشمن تمام هستش رفت نه شیر خواره که گهواره هم ز دستش رفت @shia_poem
قرار سوته دلان است کربلای حسین فضای کوچه دل پر شد از هوای حسین حسین منی طاها به روشنی فهماند رضای حضرت حق هست در رضای حسین خدا به غیر خدایی هر انچه که دارد تمام را هبه کرده فقط برای حسین زمانه با همه پیچ و تاب نتواند بگیرد از سر ما شور نینوای حسین چه غم ز درد غریبی بود کسی را که به اشک معرفتش گشته اشنای حسین به روز حشر ندارند حسرت انها که... گذاشتند جوانی خود به پای حسین قرار نیست کسی تا ابد درون دلم بیاید و بنشیند دمی به جای حسین منی که نامه سیاهم چه میشود روزی سپید مو بشوم پای روضه های حسین خدا گواست که این قلب تنگ و نا ارام همیشه میشود ارام با نوای حسین @shia_poem روشن شد از چراغ حسینیه طور اشک خورشید غبطه می خورد اینجا به نور اشک داود های مرثیه از راه می رسند با آیه های تشنه لبی از زبور اشک یک شب به رونمایی این شعرها بیا در محفل صمیمی ما با حضور اشک بعد از هزار سال نشد مرهمی شود از کوچه باغ زخم تن تو عبور اشک لَن تَبرُدَ مُصیبتُکَ فی قلوبنا گرم است از حرارت داغت تنور اشک در خواب نامت آمد و گفتم نگریمت اما شدم دو مرتبه مغلوب زور اشک راز شفای نذری ات این است مادرت در طبخ آن به جای نمک ریخت شور اشک آورده اند... روی شما را زمین زدند اینجا شکست چون دل راوی غرور اشک @shia_poem
تا نهادی پای خود بر چشم ما، عبدالعظیم (ع) دیده ها بینا شد از نور خدا ، عبدالعظیم (ع) هر زمانی که گره افتاد در کار کسی آمد و پیش تو شد حاجت روا ، عبدالعظیم (ع) عطر نان خانه ی تو میدهد بوی حسن (ع) یادگار سفره های مجتبی، عبدالعظیم (ع) اُسوه های علم ؛ خاکِ راهِ زوارت شدند خاک پای زائرانت توتیا ، عبدالعظیم (ع) هر کجا رفتم نجف ؛ مشهد ؛ مدینه ؛ کربلا روی لب دادم سلامی بر شما عبدالعظیم (ع) اهل تهران هرشب و هر روز مهمان تو اند سفره دار روضه های هل اتی عبدالعظیم (ع) کربلا را با خودت تا شهر ری آورده ای وَه چه نزدیک است با تو کربلا ، عبدالعظیم (ع) مجتبایی هستی اما مادرت در پیش تو ضربه ی سیلی نخورد از بی حیا ، عبدالعظیم(ع) زائر تو ، زائر شاه شهیدان شد ولی... مانده آیا پیکرت بر خاکها ؟! عبدالعظیم(ع) پیکر پاک شما دیگر نخورده ضربه ای راس تان دیگر نشد از تن جدا ؛عبدالعظیم(ع) @shia_poem
همیشه قوّت قلب تمام لشکر بود امیرِ صف شکن جنگ نابرابر بود زمانه سردتر از سرد میشد اما او همیشه مایه ی دلگرمی پیمبر بود به کوری همه هندهای این عالم رشید بود و جگر داشت، یک دلاور بود رسید و کوه احد را به یک نظر لرزاند اگر غلط نکنم قوم و خویشِ حیدر بود میان معرکه هرچند ذوالفقار نداشت خم دوابروی او ذوالفقار دیگر بود قدم قدم شده جنگ، رنگ دشمن زرد چقدر مثل علی حمله میکند این مرد گرفته جذبه ی نامش تمام میدان را زمین زده کمر قوم نامسلمان را خبر دهید همان شیر آمده، آنکه شکسته فرق ابوجهل های دوران را گرفته است دو شمشیر در نبرد به دست گریز داده یکی جسم را یکی جان را علی و حمزه، بنازم به عرصه ی جنگی که جلوه گر شده طوفانِ پشت طوفان را شبیه شیر حق، آماده ی شکارست او به جنگ بدر قسم، ماهِ روزگارست او چنان به شانه علم بعد او نهاده علی که با وجود نود زخم، ایستاده علی به تیغ ابروی مستش قسم که در پیکار نکرده است ز شمشیر استفاده علی به حفظ جان پیمبر موظف است اگر ز داغ پر زدنِ حمزه جان نداده علی علی و حرف نود زخم معنی اش این است که بعد حمزه نجنگیده است ساده علی صدا زدند: نبی کشته شد..._خیالات است_ بگو پیمبر ما خوانده است نادعلی دوباره خار به چشم، استخوان میان گلوست فقط اشاره به تاریخ میکنم ای دوست: علی که گفت برای نبی به جان سپرم و از جدال به این سادگی نمیگذرم گریختند فلان و فلان، دلیل نخواه خودم نخواستم اسمی از آن دوتا ببرم مرا به سینه غمی هست جانگداز، چنان که تیر میکشد از یاد آن تمام سرم "اُحُد" مقدمه ای بود بر "جمل"، بگذار به لعن عایشه قدری خنک شود جگرم به حمزه نیزه، به تابوت مجتبی هم تیر من از شباهت این زن به هند باخبرم زن است و مرده به کرّات روح عاطفه اش هزار مرتبه لعنت به تیر و طائفه اش @shia_poem
عقل بشر نمیدهد قد به مقام تو علی عرش شده معتکف گوشه بام تو علی تویی امامِ انبیا ، نبی ست هم محب تو مفتخراست آنکسی که شد غلام توعلی دلش به عرش میرود آنکه زمین گیر توشد خوشا به صیدی که گره خورده به دام توعلی گدا تو را طلب کند نه ازتوکیسه تورا خدا کند دلم شود علی الدوام تو علی چه بد نگاه میکند فرشته مرگ بشر کسی که میکشد نفس بدونِ نام تو علی صحنه جنگ می شود صحنه خودنمایی ات خدا قیام کرده در وقت قیام تو علی کسی توانِ جنگ با اخمِ تورا نداشته عدو فرار کرده از برق نیام تو علی نه ظلم برکسی بکن نه زیر بار ظلم رو که این همیشه شده از رکن پیام تو علی هزارسال گفته شد و همچنین شنیده شد ولی نشد مدیحه ایی حق کلام تو علی @shia_poem
شراب عشق شمارا خمار باور داشت حدیث جبر تو را اختیار باور داشت اگر که خواند تو را رب مشرق و مغرب به اقتدار تو پروردگار باور داشت به دست تیغ نگاه تو جان خود می دید اگر که دشمن تو به فرار باور داشت دلیل زلزله در وقت جنگ ها این بود شکوه رزم تو را کار زار باور داشت ازین جهت که به صالح نخورد تیغ شما مسیر عدل تو را ذوالفقار باور داشت قسم به کشته ی عشق کمان ابروی تو سلاح چشم تو را هر شکار باور داشت اگر چه پرورش نخل می دهد میثم به جان سپردن در راه یار باور داشت به روی دار هم از عشق تو سخن می گفت به برتری تو با افتخار باور داشت یتیم کوفه فقط با خبر ز حالِ تو نیست سخاوتی که تو داری انار باور داشت بهشت بودنِ ایوان و خوشه های عنب را فراق دیده و،چشم خمار باور داشت @shia_poem
به مناسب ۱۷ شوال روز نبرد تاریخی مولا با عمربن عبدود ای اخمِ تو جهنم ، لبخندِ تو بهشتم عشقِ تورا خداوند آمیخت با سرشتم خورده گره نگاهَت با کل سرنوشتم مست از خُم تو بودم این بیت را نوشتم حتیٰ اگر علی را از بُعدِ دین نبینی مانند اوگُلی نیست در هیچ سرزمینی آه ای دمَت مسیحا من خُشکی کویرم صدبار زنده ام کن تا پای تو بمیرم عمریست مستِ مستم ، مست از خُمِ غدیرم حالا منم غلامت حالا تویی امیرم پیش از ازل تویی تو ، بعد از ابَد تویی تو اول کسی که در عرش ، میخانه زد تویی تو اسلامِ بی تو یعنی : شهری که رویِ آب است با فکرِ ابن ملجم ، قتل ِ علی ثواب است در مذهبِ خوارج ، کشتار ، دین ناب است لعنت به مذهبی که از بیخ وبن خراب است نه عاشقِ علی نیست بی شک مرید غیر است آن خشکه مذهبی که چون طلحه و زبیر است یک عده از همه دین فکر زیان و سودند آنان که راه دین را با زور میگوشودند از دختر یهودی خلخال می ربودند ای کاش در مروّت یک ذره چون تو بودند لبخندِ تو تمامِ فرهنگِ پهلوانیست اسلامِ حیدرانه اسلامِ مهربانیست پاشید دشمنِ تو آب دهان به رویَت اما تو خم نکردی ابرو از این خصومت بَه بَه به این مرام و بَه بَه به این مروت حتی زره نبردی از دشمنَت غنیمت بی آبرو نکردی عَمروبن عَبدود را درسِ گذشت دادی مردان نابلد را جانم علی سکوتم , جانم علی کلامم جانم علی شروعم , جانم علی تمامم جانم علی قعودم , جانم علی قیامم جانم علی امیرم , جانم علی امامم بگذارامشبی را بی پرده مَست باشم بعداز خداپرستی حیدر پرست باشم ای عطرهای دنیا یک تارِ گیسووانت شیرانِ هر قلمرو در چنگ آهووانت خیبر دخیل بسته بَر دورِ بازووانت روزی که غرقِ خون شد محرابِ ابرووانت گفتند مردم شهر او فتنه ساز بوده آخر مگر علی هم اهل نماز بوده؟ تنها رفیقت عمری ،بعد از خدا خدا بود در خانه ی یتیمان نفرین به تو دعا بود پاداش نان و خرما ، دشمنام و ناسزا بود کوفه چه دیر فهمید رسمِ علی چه ها بود از علم و دانش تو ،از فهم تو نگفتیم از جنگ تو نوشتیم ،از رحم تو نگفتیم در هیچ دوره عشاق دور از خطر نبودند دلداده گان حیدر افراط گر نبودند دنبال هر امیرِ نامعتبر نبودند غیر از علی مریدِ شخصی دگر نبودند حالا جهان اسلام باید که خون ببارد وقتی سه چارم آن بوی علی ندارد گفتم علی و باید مثل تو مَرد باشم در هر سکوت سردم گرم نبرد باشم در پشت خنده هایم یک کوه درد باشم غرق غمِ یتیمان یک کوچه گرد باشم یکروزدلبری از نسل شما میاید بوی تو باردیگر از کوچه ها میاید...! @shia_poem
یا علی ذکر ناب نافله هاست یا علی نغمـه یِ لب زهراست یا علی ندبه های کعبه یِ عشق دَم پیـغمبـرانه یِ دلـهـاست یا علی رمز صلح سبزِ حسن سرخیِّ روضه های عاشوراست یا علی سـِرِّ صبـر زینب بود راز سجـاد در نماز و دعاست یا علی کـظم غیظ در غربت تب نقّـاره های صحن رضاست یا علی جود و بخشش و احسان درس ایمان و راه و رسم هُداست یاعـلـی یاورِ زکـی در غـم رَجـَز جمعه یِ وصـال ولاست یاعـلی کـربـلایی ام کرده ضـربان دلـم عـلی مولاست
....: علیه‌السلام «هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان می‌داد در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان می‌داد اینک سوار کفر، زیر رقص شمشیرش لبخند شیطان را به پیغمبر نشان می‌داد «یک مرد آیا نیست؟»... این را کفر می‌پرسید آن روز ایمان مدینه امتحان می‌داد هرکس قدم پس می‌کشید و با نگاه خود بار امانت را به دوش دیگران می‌داد با شانه خالی کردن مردان پوشالی کم کم رجزها مزهٔ زخم زبان می‌داد «رخصت به تیغم می‌دهی؟»... این را علی پرسید مردی که خاک پاش بوی آسمان می‌داد فرمود نه بنشین علی جان! تو جوان هستی آری همیشه پاسخش را مهربان می‌داد «هل من مبارز»... نعره گویا از جگر می‌زد فریاد او بر قامت شهری تبر می‌زد او می‌خروشید و رجز می‌خواند و بر می‌گشت او مثل موجی بود که بر صخره سر می‌زد کم کم هوا حتی نفس را بند می‌آورد نبض مدینه پشت خندق تندتر می‌زد زن‌ها میان خانه‌ها شیون به‌ پا کردند انگار تک‌تک خانه‌ها را نعره در می‌زد فریاد بغض بچه‌های شهر را بلعید ساکت که می‌شد، دیو فریادی دگر می‌زد یکبار دیگر اذن میدان خواست از خورشید لب‌های شیرین علی حرف از خطر می‌زد فرمود: «نه» هرچند که قلب علی را دید مثل عقابی در قفس که بال و پر می‌زد «هل من مبارز»... باز زانوی علی تا شد این بار دیگر اذن میدان یک تمنا شد فرمود پیغمبر: «علی جان! یا علی! برخیز» خندید، بند از دست‌های شیر حق وا شد شمع شهادت شعله‌ور بود و خدا می‌دید پروانه در آتش بدون هیچ پروا شد برقی زد آهن، پاره شد بند دل دشمن تا تیغه‌های ذوالفقار از دور پیدا شد تا انعکاس صورتش بر ذوالفقار افتاد ابرو گره زد تیغ روی تیغ زیبا شد مثل عقابی در نگاه عَمرو می‌چرخید فرصت برای تیز پروازی مهیا شد اینک رجزها تن به لالی داده بودند و طوفانی از نام علی در دشت برپا شد اعجاز یعنی ضربهٔ دست علی آن روز دشمن اگر که رود، او مانند موسی شد تا لا فتی الّا علی را آسمان می‌خواند لا سیف الّا ذوالفقار این گونه معنا شد در وصف این ضربت خدا حتی غزل دارد آری علی با ضربتی عالی اعلا شد @shia_poem
نشست یک دو سه خطّی مرا نصیحت کرد مرا چو دوست به راه درست دعوت کرد خطوط چهرۀ او گرد درد داشت ولی به خاطر دل سختم چه نرم، صحبت کرد «سیاه کرده شب شبهه روزگار تو را» زبان گشود و ز رسم زمان شکایت کرد زبان گشود، زبانی چو اشک دیده، روان غم حقیقت یک رود را روایت کرد بیان روشن و فریاد محکمش آن شب برایم از افق دید او حکایت کرد هم او که پنجرۀ آفتاب را وا کرد که نور در دل تاریک من اقامت کرد همان امیر مدارا همان امیر مرام همان امیر که بر نفس خود حکومت کرد که می‌شناخت امیری که از عمارت خود فقط به وصلۀ پیراهنی قناعت کرد؟ لباس خوف و خطر را جز او که می‌پوشید شبی که از شب آن شهر، ماه هجرت کرد میان معرکه، ایمان تیز شمشیرش دمی، مجسمۀ کفر را دو قسمت کرد چقدر زیستنی ساده را ستایش کرد چقدر حیله و ترفند را مذمت کرد نگاه کرد به دنیا به دیدۀ موری که لانه ساختن او را دچار زحمت کرد زمین چگونه نبالد به خود زمانی که شکوه دست خدا در زمین زراعت کرد... ستاره‌بارترین صبح خلقت دنیا چه شد که با شب تنهای چاه خلوت کرد مداد باطل تاریخ هم پشیمان است از این که در حق این طایفه خیانت کرد از این که پنجۀ آتش به نور سیلی زد از این که چوبۀ در نیز هتک حرمت کرد بنای آخرتش را ولی خراب نکرد علی که پشت به دنیای مست قدرت کرد نبرد دست به شمشیر اختلاف، علی که خون تازۀ اسلام را ضمانت کرد که دیده است که با ضرب و زور سازش کرد که گفته است که با دست کفر بیعت کرد؟ در آن تلاطم طوفان فتنه و تردید ستون صبر، چنان کوه استقامت کرد کجاست منبر نفرین و مذهب نفرت و آن که بین نمازش به عشق لعنت کرد کجاست تا که ببیند مرام می‌ماند مرا مرام علی شیعۀ محبت کرد کتاب زندگی‌اش را ورق ورق خواندم خیال خستۀ من را چقدر راحت کرد شبیه شک شده بودم کلاف سردرگم شبی چراغ کتابی مرا هدایت کرد @Shia_poem
ای چاره ساز مشکل ما را تو چاره کن برحال عاشقان خرابت نظاره کن پرده ز رخ نمی کشی ای ماه دل، مکش حرفی بزن به جانب ما یک اشاره کن خورشید آسمان علی، ماه فاطمه شام سیاهِ بخت مرا پر ستاره کن بنگر چه آمده به سرم از فراق تو زخم دل شکستۀ ما را شماره کن ما از نفس فتاده و در راه مانده ایم ما را به روی مرکب لطفت سواره کن ای سایۀ عنایت تو بر سر همه بر سائل شکسته نگاهی دوباره کن باید عریضه ای نویسم برای تو خواهی بخوان تو نامۀ من... یا که پاره کن @shia_poem