eitaa logo
شعر شیعه
6.5هزار دنبال‌کننده
387 عکس
157 ویدیو
14 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فدایِ زمزمه‌ات أیُّهاَ العزیزِ حرم دعایِ عهدِ تو شد نغمه‌یِ شب‌وُسحرم کجاست سفره‌یِ افطاریِ تو پهن که من .... سری بیاورم و لقمهِ نانِ تو بخرم اگر چه ساده‌گیِ سفره‌یِ تو مثلِ علی‌ست در آرزویِ تو و سفره‌یِ تو دربه‌درم‌ بدان که سفره بهانه برایِ دیدار است دلم هوایِ تو کرده اگر چه دردِسرم گناهکار و بد و روسیاه و شرمنده سراغت آمده‌ام مَرحمت کُن و ببرم نگاه کُن به دلم تا زلال و پاک شوم سپس خودِ تو بزن مُهرِ هجرت و سفرم در آرزویِ شهادت در آرزویِ تواَم بیا و غرقِه‌به‌خون راهی‌اَم نَما به حرم @shia_poem
گنجشک آستانه همای سعادت است جارو نمودن ِ حرم تو لیاقت است دارُالشّفاست صحن تو یا سیّدالکریم بخشش در این حریم عجب نیست عادت است اینجا بهشت سینه زنان محرّمی ست کرب و بلای کشور دین و سیاست است بوی بقیع می رسد از هر رواق تو این بارگاه مَرهم زخم ولایت است شبهای جمعه بوی خوش سیب می رسد باور کنید فاطمه گرم زیارت است تفسیر ری نی و می و اشک است و بی کسی ری حکم نی نشینی ُّو سنگ و قرائت است قاریِّ روی نی هدف سنگ و خیزران ناموس حق مسافر بزم جسارت است اشک رقیّه می چکد و ذکر العجل… آوای هر خرابه نشین تا قیامت است @shia_poem
آنکه با دست خودش پرچم ماتم را داد بر سرِ سفره یِ خود روزیِ عالم را داد اوّل ماه عزا اشک دو چشمـم را دید به غلام حـرمش شال مـحـرّم را داد سوختــم در عطشِ سوختن لبهایش... وسط سینه زنی شاه خودش دم را داد چه کریمانه به دادِ همه یِ دشت رسید ساربان آمـد و انگـشتر خاتـم را داد پیرهن داد... زِره داد... عبا داد... آخر.... سرِ خود داد و به ما روضه یِ دَرهم را داد اربعین است ببین رو به غلامش کرده نوکر بی سر وُ پا را به حرم آورده بدتر از بد منم و خوب تویی تا صحنَت... حق مرا هم با دعای مادرم آورده زینب آمد به زیارت ... نَه شکایت امّا... گفت ظالم چه به روز پیکرم آورده سرِ من مثل سرِ تو سرِ بازار شکست مردِ جنگی به غنیمت معجرم آورده روضه یِ آب وعطش ازنَفس انداخت رباب حرمله با خود علیِ اصغرم آورده سرِبازار به اشکِ حرمی خندیدنـد دخترت ناله که زد دورِ هَمی خندیدند مجلس عیش به پا کرده و سرمست شدند کَعبِ نِی خورد لبِ کعبه که می خندیدند دخترت آه کشید و همگی رقصیدند یادِ افتادن مـشک و عَلـَمی خـندیدند نان خشکی طرف قافله ات شد پرتاب وَ شکستند غـرورِ حـرمی خندیدنـد آمده بود یهودی که کنـیزی بخرد داد دردانه عدو را قسمی خندیدند... گفت آتش به دلِ امِّ ابیها نزنید تازیانه به تن غنچه یِ مولا نزنید جابه جا کرده مرا روی دودستش عبّاس می روم راه ... به پهلو و پَرم پا نزنید داستانی شده این گیسوی خاکیِ سرم چنگ بر موی سرِ دختر زهرا نزنید قاتلم زخم زبان خولی و حرمله هاست این همه طعنه به تنهایی طاها نزنید می رسد منتقم خون اباعبــدالله همه باشید به دنبال فرج... جا نزنید @shia_poem
کارِ ما نیست از شما گفتن ما کـجا وُ خـدا خـدا گفتن گفتن از این قبیله کارِ خداست این عشیره عشیره یِ زهراست اهلِ منبر به  رویِ این منبر تکیه داده سـُلاله یِ حـیدر هر که از عشق گفت عاشق نیست راستی این امامِ صادق کیست؟! او امامِ زمـین وُ اَفـلاک است فطرتش آسمانی وُ پاک است معنی فَـضل وُ دانش وُ تقـوا چشمه یِ بندگی وُ عشقِ خدا شرحی از آیه هایِ قرآن است وَجهی از جلوه هایِ رحمان است اَبری از نور وُ رحمت وُ برکات بَر جـمال وُ جـلالِ او صلوات خرجِ حق می شود نَفَس به نَفَس دین ما قـالَ صـادق است وُ بَس هر دو عالم در اختیار اوست وَ احـادیث ذوالفـقارِ اوست سیرتش سِیْری از مسلمانی نُطـقِ او حیدری وُ طوفانی در کلاسَش نشسته جبـرائیل کشته یِ یک نِگاهش عِذرائیل قیمتِ هر کـلامِ این آقا سَر تَر از کـُلِّ جنه الاعلی من که چیزی از او نمی دانم در حَریمَـش ستاره بارانم اشکـهایم به رویِ گـونه نشست هِق هِقَم بُغضِ صحنِ یار شکست دستِ من رویِ سینه جا دارد دل هـوایِ مـدینه را دارد در حریمِ شما غبـار منم بی قـرارِ وصالِ یار منم @shia_poem
این تجـلّیِ زینـبِ کـبراست کوثرِ بی نظیرِ کشورِ ماست سایه یِ لطفِ او رویِ سرِ ماست حـرمِ او حـریمِ مادرِ ماست حضرتِ ذَالحجابِ وَ العِصمَه اِشفِعِی یا کریمه فیِ الجَنـّه دختر وُ خواهرِ ولی هستی ذکـرِ نادِ عـلی عـلی هستی تو سَراپا سَیَنجَـلی هستی در حرم وَحیِ مُنزَلی هستی علّتِ قطـره هایِ بارانی دردهایِ نگفته می دانی گـرچـه مانند عمّـه اَت زینب سوختی بینِ بستَرت در تب دیده ای با دو چشمِ خود یک شب؟؟ که بِتازد به پیکـری مـَرکب دیده ای رویِ نیزه سَر؟! هرگز دامن وُ مویِ شعله وَر؟!  هرگز گوشواره...شکسته دیدی؟! نَه کودکی دست بسته دیدی؟! نَه پایِ زخمی وُ خسته دیدی؟! نَه تَنِ در خون نشسته دیدی؟! نَه پیش زینب به زُلف چَنگ زدند به سـرِ رویِ نیـزه سنگ زدند به غم وُ اشکِ عمّه خندیدند پایِ سر پایِ نیزه رقـصیدند چه بساطی به دور سَر چیدند هـمگی مِیْ زدند وُ پاشیدند .... به سَر وُ صـورتِ نگارِ ما ندبه خوان قلبِ بی قرارِ ما @shia_poem
اینهمه دور وُ بَرَت داری گدا  من هم یکی می‌دهی نانِ هزاران بینوا    من هم یکی دستِ خیلی را گرفتی بیصدا من هم یکی اینهمه زائر‌‌ می‌آید  سامرا  من هم یکی زائران‌  را می‌فرستی کربلا من هم یکی هادیِ اُمّت نگاهِ تو هدایت می‌کند  آسمانی می‌شود هر کس صدایت می‌کند هر مُنادی آرزویِ یک ندایت می‌کند جان گرفته هر که جانش را فدایت می‌کند در میانِ سینه‌چاکانِ شما  من هم یکی می‌چکد از هر سرِ انگشتِ آقایم کرم جبرئیل از خادمانِ افتخاریِ حرم من به خود می‌بالم آقاجان که اینجا نوکرم بَرنداری سایه‌سارِ پرچمت را از سرم راه دادی خوب و بد را رَهنما  من هم یکی شیر را آرامشِ چشمانتان آرام کرد نوکرِ بدنام را این خادمی خوشنام کرد روضه‌خوانِ سامرایت یادِ آن ایّام کرد .... ذوالفقاری  ذوالفقارش نذریِ اسلام کرد از فدایی‌هایِ بی‌چون و چرا  من هم یکی روضه‌هایِ تو گریزِ کوچه و کرب‌وبلا تار شد چشمِ تَرَت می‌سوخت لبهایِ شما گوشه‌یِ خانه اگر چه می‌زدی تو دست و پا خنجرِ کُندی نَبُرّیده  سرت را از قَفا هر کسی زد ... پیر هم می‌زد عصا ... من هم یکی چنگهایِ گرگها پیراهنی را کَند و بُرد بر رویِ نیزه به پیشانیِ آقا سنگ خورد دختری کُنجِ خرابه زخمهایش را شِمرد اُستخوانهایِ تنِ او را لگدها کرده تُرد منتظرهایت به صف  آقا بیا  من هم یکی @shia_poem
عجب عشق و جلال و جبروتی نفسهایِ زمین شد مَلکوتی شده سبزتر از سبز... همین سینه یِ خشکِ برهوتی وَ از عرش ندایی به سویِ فرش می آید بنازم چه هُبوطی!!! محمّد لبِ خود باز نموده که بخواند که با خواندنِ آیات غبار از دلِ دنیا بتکاند و از گوشه یِ لبهایِ خودش شهد و عسل را به کام و لب و لعلِ همه یِ ما بچکاند وَ طعمِ خوشِ شادی و حقیقت طلبی را به جانها بچشاند شده اُمِّیِ مکه  امینِ حرمُ الله مَلَک مست شده با دمِ نابِ نبیُ الله ببین تاجِ رسالت به سرِ یارِ خدیجه چه می آید ولی شرطِ خدا چیست؟!... شهادت شهادت به غدیر و به علیاً ولیُ الله شده اوّل و ختمِ سخنش یااسدالله ملائک به صف و غرقِ شعف با گل و تبریک می آیند و هر کس که مبارک به نبی گفت رسالت جوابِ لبِ احمد فقط این شد... مدد یاعلی مولا نبی ذکرِ گل و عقلِ کُل و ختمِ رُسُل... هُو تمنّایِ تمامیِ رسولان شده عشقش زمین کف زند از شادی و افلاک هیاهو کند با زدنِ طبل و دَف  سنج و دُهل... هُو تمامیتِ حق هدیه به مخلوق شد آری نبی... عِین و اُذن... وَجه و یدالله... به کُل... هُو فرود آمده از کوه  زِ توحید بگوید که پنهان و عیان جلوه کند با دمِ... قُل... هُو هُواللهُ اَحد عشق اَحد عشق و صمد عشق محمّد به همه یکسره تعلیم دهد عشق مدد عشق  مدد عشق خودِ عشق شمایی شما عشقِ خدایی رسولِ دو سرایی امیرِ علیِ عالیِ اعلایِ وِلایی وَ قالِ خودتان است که از جنسِ حسینی همان شاه که افتاده به راهی که شود آه نوایِ لبِ مادر نوایِ لبِ حیدر نوایِ لبِ پیغمبر و فُلک و فَلَک و ماه وَ طفلی به رویِ دستِ رباب است که هر بار کشد آه... به سرعت رسد بر لبِ او شیر... مبادا که لب تشنه بماند رَضیعِ حرمُ الله چه مویی... چه گلویی... به لبهایِ علی غنچه یِ لبخند که باز است رقیّه شود آرام وَ شاد است به والله دعا کن نشود حرفِ گلو و نوکِ تیری که می آید خدا نگْذرد از حرمله تا روزِ قیامت بیا منتقمِ خونِ علی اصغرِ ارباب... بیا یوسفِ زهرا @shia_poem
بارانِ رحمتی و خورشیدِ نور و روشنی اَلمِنَّةُ لِلَّه که یک عمر است تو عشقِ منی @shia_poem
تویی تصویری از میقات... عبّاس سلام ای قبله یِ حاجات  عبّاس سلام ای نورِ چشمِ شاهِ عالم پناهِ سیِّدالسّادات  عبّاس به رویِ شانه هایت بیرقِ عشق به لبهایت دَمِ هِیهات... عبّاس مطیعِ محضِ امرِ مقتدایی وزیرِ والیِ کرب و بلایی وزیر و کاشف الکربِ الحسینی علمدارِ سپاه نَشعَتِینی تو زورِ بازویِ شاهِ وفایی تو کوهی تکیه گاهِ زینبینی تو در صفِّین مشقِ عشق کردی تو قابِ غیرتِ شیرِ حُنینی دعاگویِ تو شاهِ عالمین است حریمت بی گمان بابُ الحسین است شبیهِ علقمه غوغا به پا کن مرا با دلبرِ خود آشنا کن مرا وقفِ حسین ابنِ علی کن دلِ این نوکرت کرب و بلا کن بیا بی دست دستم را بگیر و... مرا اهلِ حضور و رَبَّنا کن بینداز آتشِ عشقت به جانم بگو در لشکرِ صاحب زمانم @shia_poem
با روضه‌یِ قرآن به‌سر قرآن گرفته یادِ پدر کرده ببین باران گرفته تابوت رفته کودکی غافل هنوزم یک کاسِه شیرِ تازه در دستان گرفته جز چاه وُ نخلستان ُو گلدسته به یادِ..... نجوایِ او حتّی دلِ ویران گرفته مولا شده مهمانِ یاری که هنوزم دستی به رویِ پهلویِ سوزان گرفته زخمِ سرَش را با پَرِ زخمی شده بست خونی‌ چکید و باز روضه جان گرفته یادِ تَهِ گودال اُفتاده بمیرم نیزه به کتف وُ گونه ُو دندان گرفته خنجر نمی‌بُرّید خواهر زجر می‌دید در پنجِه ظالم مویِ ندبه‌خوان گرفته @shia_poem
گنجشک آستانه همای سعادت است جارو نمودن ِ حرم تو لیاقت است دارُالشّفاست صحن تو یا سیّدالکریم بخشش در این حریم عجب نیست عادت است اینجا بهشت سینه زنان محرّمی ست کرب و بلای کشور دین و سیاست است بوی بقیع می رسد از هر رواق تو این بارگاه مَرهم زخم ولایت است شبهای جمعه بوی خوش سیب می رسد باور کنید فاطمه گرم زیارت است تفسیر ری نی و می و اشک است و بی کسی ری حکم نی نشینی ُّو سنگ و قرائت است قاریِّ روی نی هدف سنگ و خیزران ناموس حق مسافر بزم جسارت است اشک رقیّه می چکد و ذکر العجل… آوای هر خرابه نشین تا قیامت است @shia_poem