eitaa logo
شعر شیعه
6.6هزار دنبال‌کننده
438 عکس
162 ویدیو
14 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
ای مشعل دانش از تو روشن وی باغ صداقت از تو گلشن دریای معارف و معانی استاد کتاب آسمانی ای در نفس تو جان قرآن وی در دهنت زبان قرآن با نطق تو زنده تا قیامت توحید و نبوت و امامت بر هر سخنت ارادت علم در هر نفست ولادت علم میلاد تو ای ولی سرمد شد روز ولادت محمد در هفدهم ربیع الاول شد نور تو بر زمین محَوَّل قرآن که دُر کلام سفته با نطق تو حرف خویش گفته هر آیه که جبریل آرد بی‌نطق شما زبان ندارد او راه و شما چراغ راهید ناگفته و گفته را گواهید نطق تو به علم ارتقا داد بر نهضت کربلا بقا داد تو بر تن پاک علم جانی استاد «مُفَضَّل» و «اَبانی» عرفان و طریقت و بصیرت دلباختهٔ «ابو بصیرت» غیر از تو که پرورد به دوران؟ شاگرد چو «جابر بن حَیّان» حاکم به زمان اشاره تو استاد جهان «زُراره» تو در محفل بحث «مؤمن الطاق» شد طاقت هر منافقی طاق تو نور به هر کلام داری شمشیر چنان «هشام» داری پروردهٔ تو دو صد معلم مانند «محمد بن مسلم» دارند ز مکتب تو عرفان «حمران و فضیل و فضل و صفوان»... @shia_poem
طاق کسری روز میلاد تو بی طاقت شده جانِ ایوانش پر از بیتابی و حیرت شده آسمان خود را به خاکِ پای تو انداخته محض پابوسَت دو عالم با ادب دعوت شده ماه، رؤیت کرده رویَت را گریبان چاک کرد لحظهٔ شقّ القمر زیباترین ساعت شده یامحمد(ص)گفت، عبدالله(ع) جانش تازه شد شد أباالأحمد از امشب صاحبِ عزّت شده آب و نانش از پَرِ قنداقهٔ تو میرسد زندگیِ آمنه(س) پُر رزق و با برکت شده آمدی تا کینه را ویران کنی بعد از غرور تا جهالت جایِ دخترها شود زنده به گور آمدی تا کعبه و قبله نما معنا شود تا که حجِ واجب و سعی و صفا معنا شود دلبری کرد از تو! رمز خلقتَت این بود و بس تا علی(ع) تنها شهنشاه ولا معنا شود آمدی تا قلعهٔ خیبر بدون «در» شود دستِ حیدر رو شود! شیرخدا معنا شود با تو بالا رفت دستانِ ولایت در غدیر آمدی تا مرتضی(ع) مولایِ ما معنا شود شد علی(ع) تفسیرِ بر حقّ وصیّ المصطفی(ص) مثل قرآن است و باید بی خطا معنا شود با خودت خورشید آوردی و والا منسبی قل هوالله أحد بر خاندانت یانبی(ص) هفدهِ ماهِ ربیعُ الأول و عاشق شدم عاشقِ شمسِ جمالِ حضرتِ صادق(ع) شدم خلق کرد از خاک پاکش این دلِ دیوانه را عاشقم کرد و به سائل بودنش لایق شدم در خیالاتم به دورش گشتم و مثل هشام با رئیس ِ مذهبم همسایهٔ سابق شدم خوانْد توحید مفضلّ را و من با اشتیاق محو ذات کردگار و قدرتِ خالق شدم در کلاس درس او همراه جابر بیخبر بارها حاضر شدم تا عاشقی حاذق شدم چشم هایم را به دور از شرّ شیطان ساختم تا که باشم زینتش، سر را به زیر انداختم! @shia_poem
رسانده‌ام به حضور تو قلب عاشق را دل رها شده از محنت خلایق را دلی که پر زده تا کوچه‌باغ‌های بهشت که غرق نور و تبسم کنی دقایق را نگاه کن به دلِ خسته از تحیرها ببار جرعه‌ای از کوثر حقایق را مسیح عشقی و یک گوشه‌چشم تو کافی‌ست که با رضای تو دارم رضای خالق را مرید صبح نگاه تو می‌برد از یاد مگر ترنم «قال الامامُ صادق» را؟ تو ماه روشنِ من در قنوت نیمه‌شبی هنوز سهم جهان است از تو تشنه‌لبی! تو آمدی و جهان غرق در خِرَد می‌شد دلیل‌ها همه با عشق مستند می‌شد تو آمدی پر و بالی دهی به این دل‌ها به پای درس تو هفت آسمان رصد می‌شد خوشا به حال دلی که عروج را فهمید مسیر روشن تو از بهشت رد می‌شد میان آن همه شاگرد شد سعادتمند کسی که مذهب عشق تو را بَلَد می‌شد نفس زدی و جهان را حیات بخشیدی تجلیات الهی، الی الابد می‌شد شده‌ست جلوه‌گر از هر کرانه آیاتت جهان نشسته سر سفرۀ روایاتت... غبار مقدم تو عطر آشنا دارد برای دیده‌ام اعجاز کیمیا دارد گدای خانه به دوش توام، قبولم کن گدای تو به جز این آستان کجا دارد؟ دگر چه جای گلایه ز فقر می‌ماند کسی که در دو جهان، مهربان! تو را دارد دل شکستۀ من حرف‌های ناگفته دل شکستۀ من شوق التجا دارد کسی که بوده تمام وجودش از جودت در آستانه‌ات امشب دو خط دعا دارد همیشه آرزوی پر زدن به سوی بقیع همیشه حسرت دیدار کربلا دارد چه می‌شود همۀ عمر با شما باشم غبار صحن تو و صحن کربلا باشم @shia_poem
باید تو را بالاتر از بالا صدا کرد باید تو را والای بی همتا صدا کرد ای رحمه للعالمین ما محمد ای بی کران باید تو را دریا صدا کرد ثبت است بر طاق فلک نام بلندت مثل خدا باید تو را یکتا صدا کرد ما حلقه بر گوشیم پس یعنی همیشه مولای من باید تو را مولا صدا کرد نام تو نقش خاتم پیغمبران بود باید تو را یس، تو را طه صدا کرد از بین لب هایت هزاران ماه بارید هر بار که زهرا تو را بابا صدا کرد بر موج غم نوح نبی، موسی به دریا نام تو را وقت عروج عیسی صدا کرد نام تو حلال تمام مشکلات است راه نجات مؤمنین و مؤمنات است از جمله ی پیغمبران سر می شوی تو یعنی که از خلقت فراتر می شوی تو تو خاتم پیغمبرانی یا محمد با حاصل آن ها برابر می شوی تو وقتی خدا زهرا به تو بخشید یعنی سر رشته ی آیات کوثر می شوی تو «معراج تازه ابتدای راهتان است» بین حرا وقتی پیمبر می شوی تو در کوچه های قلب ما با خنده هایت پرواز تا خورشید را پر می شوی تو آقا هنوز عطرت میان شهر جاری است با سیب زهرایی معطر می شوی تو جان تو و جان علی نفسی است واحد وقتی که با حیدر برادر می شوی تو نام علی وقتی که از نامت جدا نیست گاهی محمد را علی گفتن خطا نیست همتایت ای والای بی همتا علی بود مولای مولا تو، به ما مولا علی بود بالاتر از بالاتر از بالا تو بودی بالاتر از بالاتر از بالا علی بود زیباتر از زیباتر از زیبا تو بودی زیباتر از زیباتر از زیبا علی بود ما از لب حق گوی تو این را شنیدیم چرخیده حق دور علی، هر جا علی بود این نور را بعد از تو حتی کور هم دید حق با علی حق با علی حق با علی بود وقت جدایی در شب معراج حتی ذکر خدا هم با رسولش یا علی بود در چین پیشانیت غم پیدا نمی شد در لشکر تو یا محمد، تا علی بود شکر خدا نام علی ذکر لب ماست عشق علی و فاطمه نان شب ماست عشق تو در جان علی، در جان زهراست عشق تو ایمان علی، ایمان زهراست ای سر لولا بین لبخند تو مستور مستور لبخند تو در رضوان زهراست نور خدا جاریست در پیشانی تو روی تو بدر کامل تابان زهراست یک قطره از آب وضویت را گرفتیم دیدیم آری، کوثر قرآن زهراست خیلی گرفتارم ولی این بار را هم آقا قبولم کن، بگو مهمان زهراست وقتی شما مهمان زهرایید یعنی امید عالم سفره احسان زهراست قبر شهید بی پلاک خفته در رمل پائین پای تربت پنهان زهراست باید که بر بالای هر منبر بگوئیم تو یادمان دادی به او مادر بگوئیم @shia_poem
اندر جهان، دامن‌کشان، با نور جانان آمدی در جسمِ بی‌جانِ جهان، جان گشته و جان آمدی در بغض شب، پُر تاب و تب، شیرین‌تر از شهد رطب شد دشمنت تبّت وَتب، چون شمس تابان آمدی قرص قمر، صبح سحر، بر دیده‌ها نور بصر در ابرها همچون مطر، چون برف و باران آمدی جانا حبیب جان تویی، بی‌شک طبیب جان تویی در جمع بیماران جان، از بهر درمان آمدی در خانه‌ی مستضعفان واندر سرای بی‌کسان روشن شدی چون شمع جان، پیدا و پنهان آمدی دنیا به یُمن مقدمت، چون گلسِتان شد از شَمت شد مرده احیا از دمَت، از بهر سامان آمدی ای عرش‌پیما صولتت، پاینده بادا دولتت حیران جهان از شوکتت، هر چند آسان آمدی سلطانی و شاهانِ شاه، بر درگهت همچون گدا با فرّ سلطان بودی و مثل یتیمان آمدی بر تارک خلق خدا همچون نگینی رونما شد خلقت از نامت بنا چون تاج کیهان آمدی ای با ادب ای با صفا بالاترین برج حیا دست خدا کز لطف او در شکل انسان آمدی لبخند مهر ایزدی، بخشنده بر خوب و بدی چون رحمةٌ للعالمين، از سوی رحمان آمدی بهتر ز هر بهتر تویی، تابنده در محشر تویی بالاترین باور تویی، همراه قرآن آمدی ما لحظه ها را باختیم، دنیای خود را ساختیم ازچه تو را نشناختیم کز نزد سبحان آمدی احمد محمّد مصطفی، هم نفْس پاک مرتضی والاترین دُرّ خدا در لوح امکان آمدی پیغمبران را سروری، هر عالَمی را گوهری برتر تو از هر برتری چون مُهر پایان آمدی سبزی گدای این در است، شیدای این پیغمبر است محتاج جام کوثر است، کز لطف و احسان آمدی @shia_poem
آفتاب از افق میمنه دل کند،آمد بر لب آینه‌ی غمزده لبخند آمد کوچه از هَمهَمه ی بال مَلَک بند آمد آخرین برگه‌ی پیغامِ خداوند آمد می رسد از مَدِ تشدیدِ محمّـــد ،برکات مَقدَم گل‌پسر آمنه‌خاتون صلوات روح تو خون به رگِ لوح و قلم می انداخت چشم تو نور به اعماق عدم می انداخت دست تو سفره به ایوان کرم می انداخت نام تو لرزه به اندام ستم می انداخت جذبه ات را همه در وحشت خائن دیدیم در ترک خوردن ایوان مدائن دیدیم با تو هرگوشه ی این خطّه حرم خواهد شد مسجد بندگی خلق علم خواهد شد غم میان دل عشاق تو کم خواهد شد کمر بتکده ها پیش تو خم خواهد شد جهل را یکسره از بُن بِکَنی..،کیف کنیم لات و عزیٰ و هُبَل را بزنی..،کیف کنیم اصل توحیدِ وجودی و زوالیم همه تو خودت پاسخ محضی و سؤالیم همه با تو در جاده ی پر پیچ کمالیم همه برده ی کوی تو هستیم..،بِلالیم همه در دلِ کوله ی دل حُبِ تو را بار زدیم از سر ماذنه ها عشق تو را جار زدیم حرز تو بر جگر سوخته مرهم آورد عطر تو روی گل باغچه شبنم آورد مِهر تو عاطفه را در دل آدم آورد در عروج‌ات پر جبریل امین کم آورد شب معراج در آن اوج چه حظّی بُردی سیب از دست علی جان خودت می خوردی هر کجا قدرت ایمان تو ابراز شود با کلام علوی دین تو ممتاز شود در دل جنگ اگر فتنه ای آغاز شود گره کار به دستان علی باز شود حیدرت آمد و فریاد زد و در را کَند درِ خیبر!..،نه..،بگو قلعه ی خیبر را کند عاشقی حس عجیبی است که حاشا نشود گرچه هر عاطفه در قاعده ای جا نشود باز هم رابطه ی دختر و بابا نشود مثل زهرا که کسی ام ابیها نشود من مسلمان شده ام پایِ همین زمزمه ات ای به قربان دم فاطمه یا فاطمه ات لحن شیرین تو شد معجزه ی قرآنم هل اتای تو شده کُلّیَت ایمانم عشق را من فقط این پنج نفر میدانم عجمی زاده ام و هموطن سلمانم دست ما را برسان بر نخ تسبیحِ دعات آه ای شاه عرب، جان عجم ها به فدات گرچه مانند اُویس تو بدور از قرنم در کنار تو که باشم بخدا در وطنم ای بزرگ بنی هاشم!بِشِنو این سخنم من حسینی شده ی دست امام حسنم شب میلاد تو از اشک غنی اند همه گریه‌کن‌های‌حسین‌ات حسنی‌اند همه کاخ مخروبه ی محکوم به ویران شدنم درد دارم بخدا در پی درمان شدنم ابرِ لبریز منم تشنه‌ی باران شدنم سال ها منتظر جابر حیان شدنم پرچم شیعه بلند است به لطف علمت صادق آل محمد! به فدای قلمت شادی بعدِ هزاران غم و اندوه تویی بین این طایفه ی سبزقبا،نوح تویی آن کتابی که به منبر شده مفتوح تویی مکتب شیعه اگر جسم شود،روح تویی خنجری کُند دلیل غم بسیار تو بود گریه بر بی کفن کرببلا کار تو بود @shia_poem
هرجا نگری خلدبرین است امشب خشنود قلوب مومنین است امشب در ارض و سماوات و به عرش و ملکوت ذکر صلوات دلنشین است امشب @shia_poem2
سیراب شد عالمی به یمنِ برکات ازشهد لبش سنگ شده شاخه نبات آن لب ببرد نفاق را از هر جا چون گفت بلند بر محمد صلوات @shia_poem
بر غمزده گان بابِ نجات است صلوات بر مرده دلان آبِ حیات است صلوات پیغمبرِ ما بَه که چه زیبا فرمود سر چشمه ی خیر و برکات است صلوات! * شد نامِ تو زیبنده ی هر صوم و صلات نازل شده بر اهلِ ولا این برکات گفتا که اگر طالبِ فیضی بفرست آن چهره ی پاکِ مصطفی را صلوات! * تا نامِ تو بردم به دلم گشت برات لازم شده بر من، بفرستم صلوات حقا برسد تا به تجلّی گهِ ذات هر آن که فرستد به جمالت صلوات * خواندیم به هر شاخه نباتی متبرک از صورتِ قرآن کلماتی متبرک اعجازِ محمّد(ص) کند این بزمِ تولّی قلبِ همه را با صلواتی متبرک! @shia_poem
صبحِ روزِ الست تا... عرصات شده حک روی آسمان و کرات نور قبرش زیاد می گردد هر که گوید زیادتر "صلوات" بهترین ذکر در همه اوقات منشأ خیر و خوبی و برکات دید پیغمبرِ خدا در عرش... هست کار ملائکه "صلوات" در میانِ تمامیِ کلمات خوشترین ذکر در زمان حیات می شود بر طرف بلا از او بفرستد اگر کسی "صلوات" @shia_poem
ای قدمت طلیعه درخشش ستاره ها شد خجل از نام خوشت تمام استعاره ها سجده شکر می کند فرشته از جمال تو بانگ خوش محمدی شهادت مناره ها @shia_poem
علم الهی همه در کوی توست آیه به آیه همه از بوی توست عرش خدا رفتی و ای نور حق آینه ی ذات خدا روی توست * واسطه ی وحی و پیامش تویی حامل قرآن و کلامش تویی بس که تو محبوب خدا گشته ای هردم و هر لحظه سلامش تویی * سید و سالار همه انبیا جان دو عالم به فدای شما در شب میلاد تو و صادقت جان عزیزت نظری کن به ما @shia_poem
زهی بهار که از راه می‌رسد، این‌بار که ذکر نعت رسول است بر لب اشجار هزار چشمه خطابش کنند در اوراد هزار شاخه سلامش دهند در اذکار زمین ز حلّۀ سبز محمّدی، مفروش هوا ز عطر خوش نام مصطفی، سرشار حدیث سرمدی‌‌اش، شمع خلوت اوتاد صفای احمدی‌اش، شرح سینۀ ابرار ز باغ حُسنش، تلمیح کوچکی‌ست، بهشت ز حُسن باغش، تشبیه ساده‌ای‌ست، بهار دلیل خلق جهان است، یا اُولِی‌الألباب! ز چشم غیر نهان است، يَا اُولِی‌الأبصار! پیمبری که وجودش مگر بشارت نیست که هم بشارت از او رحمت است و هم انذار به جز جمال محمّد که جلوه‌اش ازلی‌ست کسی نچیده ز باغ جهان گل بی‌خار خوشا سرودن نامش که هر زمان تازه‌ست چو نغمه‌ای که شود دلنشین‌تر از تکرار.. شفیع و شافی اُمّت، رسول خاتم حق به جان او صلوات خدا، هزاران بار دلا ز نعت خصالش دمی مبند زبان هم از درود و سلامش دمی فرو مگذار کسی که بر سر خلق است، سرور و مولا کسی که در دو جهان است، سید و سالار دلا اگر به هوای بهشت می‌نالی دل از جهان بکَن و بر جهان او بسپار درود هر دو جهان بر رسول و آل - بگو! به دشمنان نبی لعنت خدا - بشمار! @shia_poem
هم‌سایۀ ماه و آسمان است این خاک با خون شهید جاودان است این خاک «این کشور عشق است که صاحب دارد» در سایۀ صاحب‌الزمان است این خاک @shia_poem
يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ حالم به حال عبد مُکَدَّر نمی خورد وضعم به وضع بنده ی مضطر نمی خورد نفرین به من که اشک دُرُستی نریختم این گریه ها به درد من آخر نمی خورد عاشق به عشق یار ز اغیار می بُرد عاشق غمی به جز غم دلبر نمی خورد اقدام کرده‌ام بپرم بارها..،نشد بال و پرم به بال کبوتر نمی خورد در می زنم رئوف..،جواب مرا بده در می زنم رئوف..،مگر در نمی خورد؟! اصلاً قد و قواره ی من را نگاه کن باور بکن به بنده ی خودسر نمی خورد گرچه بدم ولی به علی دوست دارمت این لب قسم..،دروغ..،به حیدر نمی خورد ما را به جان حضرت زهرا قبول کن ما را قبول کن..،به کسی بر نمی خورد فرزند اگر که گیر بیفتد میان غم دستش به غیر دامن مادر نمی خورد بی حُبِّ فاطمه بخدا کارنامه ام مُهر امان وادی محشر نمی خورد در تشنگی به خاطرِ عطشانِ فاطمه یک جرعه آب خوش لب نوکر نمی خورد ▪️ ▪️ با چکمه روی سینه ی او پا نمی نَهَند لب تشنه را که نیزه به خوردَش نمی دهند @shia_poem
غروب های غم انگیز می رود بی تو شده است حال دل من چقدر بد بی تو بپرس حال مرااز سفیدی مویم که تار موی سفیدم جوانه زد بی تو مرا به نیمه نگاهی بیا و آدم کن چقدر سعی نمودم ...نمی شود بی تو سزاست از غم هجرت نحیف و پیر شوم اجل به پشت سرم سخت می دود بی تو به هر کجا که رسیدیم از دعای تو بود نگشت در همه عالم کسی مدد بی تو ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است و حال بنده همین است تا ابد بی تو بیا کنار هم آقا به کربلا برویم کبوتر دل تنگم نمی پرد بی تو @shia_poem
خبرت هست ز هجران، چه کشیده است دلم از غم دوری‌ات ای یار، چه دیده است دلم آتشی کز صدف دل، گهرش افشان است شعله‌اش تا به سماوات، رسیده است دلم خشتی ار زیر سرم هست، ز باران خیس است شب چو بارانِ گُهر، اشک، چکیده است دلم افتخارم همه این است که در محضر دوست خوش به درگاه تو شاها پلکیده است دلم شبچراغ سحرم بودی و خورشید نهار ژاژه نبوَد چو بگویم که قصیده است دلم دیده‌ام را نبُوَد خواب، اگر خواب برفت از پنامِ گل یاد تو رهیده است دلم نازنینم به کجایی که دگر تابم نیست پیرهن را برِ دیدار، دریده است دلم تا نفَس هست بیا بر سر بالینِ رفیق باورت هست چو یعقوب خمیده است دلم از غمت فربه نشد تا بسرایم پس از این تن من خسته و از هجر، تکیده است دلم گر چه با فال فروشان نرود میل درون ولی از شوق تو فالی بخریده است دلم مژده داده است مرا یوسف کنعان آید سبزیا صبح سپید است، دمیده است دلم @shia_poem
قم شد مسیر ِ آخرم الحمدلله زخمی نشد بال و پرم الحمدلله قم احترامم حفظ کرده تا که دیده من دخترِ پیغمبرم،الحمدلله در کوچه ها راهِ عبورم را نبستند مانند زهرا مادرم الحمدلله باضربة سیلی میانِ کوچه ای تنگ خونی نشد چشم ترم الحمدلله بین در ودیوار با داغیِ مسمار زخمی نگشته پیکرم الحمدلله دعوا نشد،..برچادر من جایِ پا نیست خاکی نگشته معجرم الحمدلله ماخاطراتی تلخ از بازار داریم باز است هرسو معبرم الحمدلله تاچند منزل دورِ من نا محرمی نیست ساکت بُوَد دور و برم الحمدلله در کوچة تنگ یهودی ها نرفتم آتش نیفتاده سرم الحمدلله بالای نیزه قاریِ قرآن ندیدم محمل نگشته منبرم الحمدلله حرفِ سنان و شمر وخولی نیست اینجا دارم تمام ِ زیورم الحمدلله کنج خرابه آبرویم را نبُردند دشمن نگفته کافرم الحمدلله دور از مدینه تشییعِ من دیدنی شد قبرم همان دم شد حرم الحمدلله مثلِ رقیه بی کفن دفنم نکردند باشد تنِ من محترم الحمدلله غسل تنم کاری ندارد چو به پنجه مویم نپیچیده به هم الحمدلله تاصبح زینب دورِ پیکر گریه میکرد همراهِ سر از داغِ  دختر گریه میکرد @shia_poem
دارد قلم هوای تو والا تبار را  خواهد بیان کند کمی از اعتبار را  باید بگوید از تو و یا ذوالفقار را  شاعر بساط کرده چنین نقش یار را ترسیم کرده جای نگاهت بهار را عطر تو میوزد به خزان و بهار قم  گلدسته گنبد و حرمت اعتبار قم  تنها نه من امام زمان بیقرار قم  علامه ها حقیر و تویی شاهکار قم  مستی بده ز یک نگهت میگسار را ای آنکه از وجود تو قلبم جلا گرفت  از یمن مقدمت قم و ایران صفا گرفت  باید که از تو مشهد و هم کربلا گرفت  هر کس به هر روش مددی از شما گرفت روشن کند ز برق نظر شام تار را بانو دخیل دامن پاکت تمام شهر ساییده سر به پای و به خاکت تمام شهر  شد سینه چاکِ سینه ی چاکت تمام شهر  اصلا خراب و مست و هلاکت تمام شهر لبریز کرده ساغر مهرت خمار را اخت الرضا تویی و وفا اصل کارتان تو بیقرارِ یار و جهان بیقرارتان  راهی شدی ز خانه ی خود سوی یارتان  آری کم از عقیله نبود اعتبارتان  تفسیر کرده ای به عمل غمگسار را معصومه ای و دختر موسی بن جعفری  زینب شناس و زینب کبرای دیگری  آهو منم تو ضامن آهوی محشری  از نسل حیدری و رضا را تو خواهری  درمانده ام سیاهه کنم اعتباررا تو آمدی که بهر رضا خواهری کنی با نام فاطمه ز دلم دلبری کنی اینجا حرم زدی که به ما سروری کنی قم را دمشق محترم دیگری کنی زهرا شدی مدینه کنی این دیار را وقتی که هفته ای ز تو نامش کرامت است  وقتی برای ما قدمت عین رحمت است وقتی که خادمت به جنان غرق عزت است  وقتی برای ما همه ایل تو نعمت است باید فدایی ات کنم ایل و تبار را خاکم اگر ندیده بلا از تو و رضاست هر کس که رفته کرببلا از تو و رضاست این لطف و مرحمت ز خدا از تو و رضاست  این اعتبار و عزت ما از تو و رضاست  شاهد گرفته از تو چنین برگ و بار را @shia_poem
حرمت خاک بهشت است، تماشا دارد جلوۀ روشنی از عالم بالا دارد گنبد زرد تو از پرتو آیات پر است از حدیث کرم و شرح کرامات پر است می‌توان گفت که سرچشمۀ نور است اینجا جمعه در جمعه کسی گرم حضور است اینجا اهل قم جمله بر آن‌اند خراسان اینجاست مهد آرامش دل‌های پریشان، اینجاست تار و پودت همه دین است، خدا می‌داند روشن از نور یقین است، خدا می‌داند قلب قم، قلب برازندۀ ایرانی تو روح عرفانی شیراز و خراسانی تو روشنای نفس شاهچراغی، آری با خودت عطر حریم رضوی را داری چه بگوییم که توصیف تو کامل باشد؟ واژه‌ای نیست که با عشق معادل باشد پاکی مطلقی ای عشق! چه نامی داری! پای در عرش نهادی، چه مقامی داری! نور چشم پدری، یاس معطر شده‌ای معنی تازه‌ای از سورۀ کوثر شده‌ای پای تا سر همه آیینۀ طاها هستی تو که یادآور صدیقۀ کبری هستی قدم پاک تو بی‌شک قدم فاطمه است حرمت نیز یقیناً حرم فاطمه است در کنارِ تو شب و زمزمه را می‌فهمیم به خدا رایحۀ فاطمه را می‌فهمیم تو روایت‌گر آن گوهر نابی، بانو! جلوۀ روشن آیینه و آبی، بانو! می‌توان با تو به آن رایحۀ پاک رسید پر زد از خاک به اندیشۀ افلاک رسید ‌می‌توان با تو به سرمنزل توحید رسید از شب تیره گذر کرد، به خورشید رسید می‌توان یک سحر از جرم و خطا عاری شد مثل امواج روان در حرمت جاری شد در حریمت همه اندیشۀ طاعت دارند به شفا آمدگان شوق شفاعت دارند زائران رایحۀ آه تو را می‌فهمند ماجرای غم جانکاه تو را می‌فهمند قصۀ آمدنت قصۀ بی‌تابی‌هاست شوق دیدار سحر، قصۀ بی‌خوابی‌هاست.. دوری از عشق، چه دلخسته و پیرت کرده این‌چنین راهی این راهِ خطیرت کرده سختی راه... چه باید بنویسم بانو؟ عمرِ کوتاه... چه باید بنویسم بانو؟ قسمت این است که قم چشمۀ جودت باشد تو بمانی و پر از عطر وجودت باشد تو بمانی و قم از مِهر تو آکنده شود شوق در خاطرۀ خاک پراکنده شود تا که هر گوشۀ این خاک معطر باشد قسمت این است که قم مشهد دیگر باشد ای شفاعت‌گر محشر! نظری کن ما را این همه قطرۀ جا ماندۀ از دریا را نظری کن که شبی زائر کویت باشیم سائل دائمی صحن نکویت باشیم شک نداریم پر از نور یقین است اینجا جلوۀ خاکی فردوس برین است اینجا.. @shia_poem
ای یوسف زهرا که همه عزّی و جاهی خورشید سمایی، به دلِ خسته چو ماهی جز مهر شما نیست مرا هیچ امیدی جز لطف شما نیست مرا هیچ پناهی من ذرّه‌ی خاکم که به پای تو فتادم ای کوه کرم، سایه‌ی نوری سرِ کاهی هر جا که روم باز بیایم به در تو زیرا نپرد دل به جز از کوی تو راهی اشکی تُهی‌ام کز صدف چشم فتادم دریای سخایی و منم گریه و آهی ای دستِ خدا دستِ مرا گیر و بگردان هر طور که خود گویی و هر جور که خواهی من را تو به خوبیِ خودت، نیک ببخشا بگذر که دمی بودم و غایب شده گاهی آن کس که ز تو دم بزند صبح و شب آقا هرگز نبود جزء گروهی و جناحی ما کور و تو بینا و نه شایسته که اکنون باشی و ببینی که بیفتیم به چاهی تو باب نجاتی به خدا، آب حیاتی با یک نظرت آب کنی کوه گناهی خواهم که درِ خانه‌ی تو مثلِ سگِ کهف بنشینم و با عشق کنم بر تو نگاهی سبزی ز شما جز خودتان را نبخواهد ماییم گدایِ ابدِ همچو تو شاهی @shia_poem
می‌ اندازد به دل وحشت! پس از آن لرزه بر زانو نمایان میشود اینگونه ذاتِ پستِ فتنه جو معزالمؤمنین از بی تفاوت ها دلش خون شد به خشم آمد ولیکن داشت با صبر و تحمل، خو حسن(ع) تنهاترین سردار از زخم زبان پُر بود می آمد سمت قلبش تیرِ کینه توزی از هر سو به سربازانِ مکرآلودهٔ خائن نیازی نیست که یارِ غرق در تزویر دارد مکرِ تودرتو اگر چه داد جولان در جمل با خشم؛ شمشیرش پس از آن ماند عمری در غلافِ بغض؛ در پستو برای کشتن باطل همیشه نیزه لازم نیست زبانِ با مدارا میشود گاهی حقیقت گو حسن(ع)با مصلحت اندیشی اَش اثبات کرد این را برای دین، سیاست میشود شیرین ترین دارو سکوتِ با بصیرت هست برّنده تر از خنجر قیام ِ صلح؛ گاهی برتر است از جنگِ رو در رو! @shia_poem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک عمر اسیر پیله تن، افسوس ماندن ماندن دوباره ماندن، افسوس پروانه‌ترین مسافران ملکوت از خویش گذشتند... ولی من... افسوس @shia_poem
شهدای حرم گر مثل کویری؛ آسمان را دریاب در فصل بهاران تو خزان را دریاب ما که دلمان از این مصیبت خون شد... یارب دل "صاحب الزمان" را دریاب @shia_poem
شهدای حرم نقاره می‌زنند... چه شوری به پا شده‌ست؟ نقاره می‌زنند... که حاجت‌روا شده‌ست؟ نقاره می‌زنند... نوای جنون کیست؟ بر سنگ‌فرش صحن حرم خط خون کیست؟ آهنگ دیگری‌ست که نقاره می‌زند خون کبوتری‌ست که فواره می‌زند هنگامه تقرب حبل‌الورید شد آن‌کس که داشت نذر شهادت شهید شد.. عشاق دوست غسل زیارت به خون کنند سرمست عطر یار، هوای جنون کنند چاقوی کفر در کف تکفیر برق زد جادوی غرب، شعله به دامان شرق زد گر ابن ملجمی به مرادی رسد چه باک؟ حاشا که اوفتد علم «یا علی» به خاک حاشا که دست تفرقه مسحورمان کند از گرد آفتاب حرم دورمان کند هم‌سنگریم و همدم و همراه و هم‌قسم آری به خون فاطمیون حرم قسم @shia_poem