#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#وفات
#قصیده
شکست اینجا ظفر گل می کند هنگام احسانش
ز پا افتاده اینجا نشئه ی جهد است سامانش
امید اینجا به شکل یاس آید یاس چون امید
بریدن از خود و پیوند با تمکین امکانش
کدامین غافل از این آستان حاجت نمی خواهد
که با تیغ عدالت لب نهم بر خون شریانش
به کویی بار خود انداختم کز شدت احسان
ملائک آب می ریزند بر دستان مهمانش
به بحری آشنا گشتم که موجش موج تمجید است
به ناوی پا نهادم کز کرامت هست سکانش
به درباری رساندم ناله ی واغربتایم را
که می بخشند با یک ناله، شهری بر غریبانش
قطار فیض او را خواجه ی لولاک در پیش است
زهی آن زن که ختمی مرتبت باشد شتربانش
زهی بانوی عقل کل، زهی بانوی آب و گل
که باریده است یاسی هم چو زهرا در گلستانش
اجاق کور را یاری صحبت نیست با خورشید
حمیرا را بگو آتش بگیرد در دل و جانش
زقربانگاه ذی الحجه بسی مستغنی ام حاجی
که من ماه مبارک می روم هر ساله قربانش
به روز واقعه با وصله ی ناجور کارش نیست
نمی آید به محشر هر کسی کرده است عصیانش
زهی آن زن که مریم دستبوس خادمش بوده است
زهی آن زن که عیسی کرده خدمت بر غلامانش
تحیر خانه ی تحقیق هم خط است هم نقطه
که هم تطویل دارد هم ندارد بدو و پایانش
نمی دانم کدامین عصمت قدرت مزاج است او
که چندین ماه زهرا بوده از تشریف مهمانش
سخن از هیچ ممکن نیست جای ضرب و زور او
که امکان نیز امکان می شود از نور امکانش
ز کفو عقل کل جز عقل کل چیزی نمی جوشد
کدامین جهل سنجیده است با تشویش نسوانش
به جنت نیز از اقبال هم دوش محمد اوست
چه می فهمند مردان و زنان از پله ی شانش...
#محمد_سهرابی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#وفات
#مسمط_مخمس
ای همسر با غیرت طاها خدیجه
ای شان تو بالاتر از بالا خدیجه
روح بلندت اوج اَوْاَدْنا خدیجه
تو دائم الْاِنفاق هستی یا خدیجه
داروندار حضرت زهرا خدیجه
شب تا سحر مشغول تسبیح و دعایی
اول مسلمانِ زنِ دین خدایی
تنها طرفدار حریم مصطفایی
مادر بزرگِ خاندان هَلْ اَتایی
همراه احمد بوده ای هر جا خدیجه
دارایی ات را دادی و دلبر گرفتی
بار اِلَم از دوش پیغمبر گرفتی
سیب بهشتی خوردی و کوثر گرفتی
زهرا که آمد رتبه ی مادر گرفتی
ای که مقام تو بوَد والا خدیجه
پای نبی تا لحظه ی آخر نشستی
با غیرتت بت های یثرب را شکستی
انفاق را هرگز به روی دین نبستی
در تنگنای ظلم، حق را می پرستی
در راه حق کردی فدا جان را خدیجه
از اهل یثرب طعنه و دشنام خوردی
خونِ جگرها در رهِ اسلام خوردی
خونِ دل از زن های نافَرجام خوردی
آن قدْر هم حرف بد از اقوام خوردی
که دل بریدی آخر از دنیا خدیجه
سجاده پای بندگی ات ایستاده
اصلاً مقام توست، مِعْراجُ السَّعاده
دین خدا پیمانه و عشق تو باده
باید به زهرا گفت، ای محراب زاده
جاری نگردد اشکهایت با خدیجه
مادر که باشد، شان دختر پایدار است
این چارچوبِ خانه حتی استوار است
مادر نباشد، روز روشن شام تار است
امشب دل زهرا برایت بی قرار است
بعد تو زهرا می شود تنها خدیجه
بوی جدایی می دهد هرمِ صدایت
دیگر نمی آید صدای ربنایت
این لحظه های آخری باید برایت
روضه بخوانیم از غم کرببلایت
تا چشم های تو شود دریا خدیجه
امشب تمامِ بسترت را، غم گرفته
اِنسیَّةُ الْحورایِ تو، ماتم گرفته
با اینکه قلب حضرت خاتم گرفته
شکر خدا دورِ تو را مَحرَم گرفته
وای از غروب روز عاشورا، خدیجه
#رضا_باقریان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#وفات
#غزل
تو را کدام مدیح آورم که شخص رسول
توراست همسر و دختر توراست شخص بتول
زبان به اشهد اگر وا کنی کرامت توست
فروع حسن تو کافی است بر قبول اصول
کدام پله علم است تا که ذیل تو نیست؟
غلام کوی تو معقول و خادمت منقول
به ضرب سکه کجا شان ضرب شمشیر است؟
جز این درم که علی از کرم نموده قبول
زبان بگو به دهان سنگ شو حمیرا را
که این فضیلت عظمی نمی رسد به فضول
کسی به معرفت دختر تو راه نیافت
بلی همیشه ز مجهول می دمد مجهول
به هر مقام که دیدم مقام مسئول است
بجز گدای درت کاو نمی شود مسئول
ببخش دنیی و عقبی به معنی مسکین
بدار کوکب ما را مصون ز ننگ افول
·
#محمد_سهرابی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#غزل
چشم حسودان کور باد و گوش شیطان کر
تنها تو اُم المومنینی نزد ما، مادر
بستی دهان هرزه ی یک مشت جاهل را
آن ها که می گفتند به خَتم الرُسُل: اَبتَر
السابقون السابقون تفسیر ایمانت
ای دامنت شان نزول سوره ی کوثر
از مال دنیا هیچ کس مانند تو نگذشت
ایمان که باشد بیشتر، دل هست دریا تر!
دست کدامین جاعِل تاریخ پیرت کرد
در صورتی که بوده ای هم سن پیغمبر؟
کُفو علی زهرا شد و کُفو محمد، تو
ای جان عالم به فدای مادر و دختر...
#شایان_مصلح
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#غزل
نامش برای حلقهی خاتم نگین است
آن شیرزن که بانی بنیان دین است
نازل شده «کوثر» میان رحل دستش
دامان او «امابیها» آفرین است
«طوبی» میان چادر او ریشه دارد
«ریحانه»اش عرش برینی در زمین است
زنهای مکه در خور شأنش نبودند
وقتی که تنها با ملائک همنشین است
«السّابقون السّابقون» یعنی کسی که
در بین زنهای مسلمان اولین است
آنکه برای یاری دست پیمبر
مثل علی دست خدا در آستین است
او کیست؟ غیر از حضرت بانو «خدیجه»
تنها زنی که نامش «اُمُّالْمُؤمِنین» است
#رضا_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#وفات
#غزل
شد زندگي دشوار ابرو خم نكردي
بر تو رسيد آزار ابرو خم نكردي
چيزي نماند از آن همه دارائي تو
تنها به عشق يار ابرو خم نكردي
يكبار هم لب بر شكايت وا نكردي
گفت احمد مختار ابرو خم نكردي
تنها فقط بانو تو ام المومنيني
در راه دين يكبار ابرو خم نكردي
تنها شدي هنگام وضع حمل زهرا
يك لحظه از اين كار ابرو خم نكردي
دل خوش به اين بودي كه زهرا دخترت شد
از طعنه ي اغيار ابرو خم نكردي
شعب ابي طالب ترا از پا در آورد
مادر شدي بيمار ابرو خم نكردي
حتي كفن هم در بساط تو نمانده
انگار نه انگار ابرو خم نكردي
#محسن_صرامی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#غزل
به سیم و زر چه حاجت بود؟! از اینها فراتر داشت
پر از خورشید بود آری نگاهی کیمیاگر داشت
زنان از بی حجابی ها سر تسلیم افکنده....
ولی کنز الحیا از چادر خود تاج بر سر داشت
بزرگان عرب رایک به یک دیروز پس میزد
که این دوشیزه فکر خواستگاری از پیمبر داشت
زمانی که همه خورشید را تکذیب میکردند
خدیجه، چشم های مصطفی را خوب باور داشت
میان قوم خود شان و مقام او فراوان بود
ولیکن با پیمبر عزتی چندین برابر داشت
نبی افلاک را می دید از غار حرا اما
جهان مصطفی در چشم او تصویر بهتر داشت
نماز اولش را با علی پشت پیمبر خواند
شکوه این سه تن باهم هزار الله اکبر داشت
کنار مرتضی دین خدا را حفظ میکرده
که مالش نسبت همشیرگی با تیغ حیدر داشت
دوبازوی پیمبر بی گمان از جنس هم بودند
خدیجه چون علی را داشت درواقع برادر داشت
لبالب بود از قران و آن روزی که مادر شد
به جای طفل در آغوش خود آیات کوثر داشت
همینجا میشود بر پاکی دامان او پی برد
فقط این زن وجودی لایق زهرای اطهر داشت
علی داماد او شد کاش بود آن روز را می دید
که زهرا در نبود مادر خود دیده ای تر داشت
خدیجه در مسیر دین شترها داد بی منت
زنی روی شتر اما هوای فتنه در سر داشت
حسن روز جمل بی شک به یاد مادرش افتاد
به یاد خاطراتی که مروری زجر آور داشت
کمک میخواست پشت در صدا زد خادم خود را
فدای فضه اما فاطمه ای کاش مادر داشت...
#مجید_تال
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#وفات
#مثنوی
گفتم خدیجه در دلم غوغا به پا شد
طوفان غیرت از دل دریا به پا شد
نامی که با توحید رحمانی عجین است
منطوق وحی از ناطق روح الامین است
نامی که اطلاق محبت فانی اش شد
توحید در بطن بقا قربانی اش شد
سوگند خورده خاتم رحمت به نامش
خیرالعمل یعنی بلندای مرامش
دارایی و دار و ندارش را عطا کرد
دِین خودش را با عطای جان ادا کرد
در آن سه سال شِعب و آن عصر نقاهت
دین خدا بگرفت از عزمش صلابت
قلبش،دلش،جانش ،وجودش آسمان بود
در چشم او رخساره ی زهرا عیان بود
الله اکبر از چنین حُسن شباهت
از این نگاه فاطمی شان و صلابت
با او خدا آیات کوثر را نشان داد
خورشید را جان از غرور آسمان داد
او بود و با او معنی کوثر بیان شد
گفتم خدیجه جلوه ی زهرا عیان شد
سِرّ عطا در مصحف آن ذات یکتاست
مُعطی علیهِِ مادر ام ابیهاست
نامش گره خورده به نام اقتدار است
چون مادر تیغ الهی ذوالفقار است
شرح شجاعت را در عالم غایت است او
عشق است چون مادربزرگ زینب است او
مانند او کَس رتبه زین بهتر ندارد
جز او کسی داماد چون حیدر ندارد
افضل از این خصلت کسی برتر ندارد
والاتر از او مصطفی همسر ندارد
هستند اگر یک عده برگ و بر ندارند
همچون خدیجه فاطمه دختر ندارند
ولله این قسمت زشعرم ادعا نیست
کَس همچو او مادربزرگ مجتبی نیست
ولله این قسمت ز حرفم ادعا نیست
نام خدیجه از حسن اصلا جدا نیست
نام حسن یعنی تمام دلربایی
نام خدیجه یعنی انوار خدایی
ولله این قسمت زشعرم ادعا نیست
نام خدیجه از حسین اصلا جدانیست
هم در کنار طشت بوده قد خمیده
هم کربلا نزد سرِ از تن بریده
هم بوده نزد زینبِ بی تاب و خسته
هم در کنار مادر پهلو شکسته
سَر داده با زهرا نوای یا بُنیّ
جان داده او پای صدای یا بُنیّ
طی چهل منزل نموده در اسارت
همراه زینب خطبه خوانده با شجاعت
هم شام جمعه زایر کربلا اوست
با فاطمه اش روضه خوان نینوا اوست
وقت ظهور منتقم هم حاضر است او
بر انتقام ضرب سیلی ناظر است او
آنجا که شیعه بر بلندای غرور است
نام خدیجه رمز هنگام ظهور است
شکر خدا زیرا خدیجه مادر ماست
معنای ام المومنین تاج سر ماست
ما باخدیجه پادشاه عالم هستیم
زیرا که با ذریه ی او عهد بستیم
اسلام بی نام خدیجه بی مسماست
نوعی ز کفر و معنی ظلمی مجزاست
آنگونه که قرآن کلام وحی و دین است
تنها خدیجه شان ام المومنین است
حاشا جز او کس لایق اینسان مقام است
این نکته ما را معنی ختم کلام است
#طره_اصفهانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#وفات
#مربع_ترکیب
دلم می خواست امشب اشک چشمم را خبر می کرد
دلم می خواست دستم خاک عالم را به سر می کرد
دلم می خواست امشب پایم از ماندن حذر می کرد
به قبرستان دلگیر ابوطالب سفر می کرد
دلم می خواست خیس از گریه های ابرها باشم
دلم می خواست امشب زائر آن قبرها باشم
بهشتی باز هم از جنس خاکی نازنین آنجاست
مزار پاره های قلب ختم المرسلین آنجاست
یقینا قطعه ای از جنت حق در زمین آنجاست
چرا که مرقد خاکی ام البنین آنجاست
شدم سرمست از شهدی که شیرین کرد کامم را
به بانویم خدیجه عرض کردم تا سلامم را
سلام ای مادر اسلام ای خانوم ای بانو
سلام ای بیقرارت چارده معصوم ای بانو
سلام ای سنگ خارا در کفت چون موم ای بانو
سلام ای مظهر یا حی و یا قیوم ای بانو
تو حی و زنده خواهی ماند تا وقتی که دین زنده است
تو قیومی و با تو پرچم اسلام پاینده است
#محمد_بيابانى
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#وفات
#غزل
حیا در چشمهایش بود غیرت داشت همت داشت
چنان آسیه و هاجر چنان مریم نجابت داشت
لباس کهنه میپوشید روی خاک میخوابید
تماما خرج دین میکرد هرچه مال و مکنت داشت
تجارتخانه های مکه از اموال او پر بود
ولی او با خدای خود فقط میل تجارت داشت
بجای مرغ بریان دانه ی خرما غذایش بود
به رعیت ها شباهت داشت ان بانو که رعیت داشت
وجودش را فدای راه حق میکرد بی وقفه
برایش پیشرفت دین همیشه ارجحیت داشت
به رغم آنهمه تبلیع که ضد پیمبر بود
کنارش ماند در هرحادثه از بس بصیرت داشت
گواهی میدهد شعب ابیطالب به ایثارش
گواهی میدهد این شیربانو استقامت داشت
چه ایمانی چه اخلاصی که بین بستر مرگش
خدیجه از رسول الله احساس خجالت داشت
کفن برتن نکرد و با لباس پاره ای پر زد
عجب این لحظه آخر به اربابم شباهت داشت
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#وفات
#غزل
در جمع زنهای پیمبر برترست این زن
تنهای تنها مصطفی را همسرست این زن
حیدر به شمشیرش نبی را یاوری کرده
با ثروت خود ذوالفقاری دیگرست این زن
تنها نه زهرا را شفیع حشر میخوانند
چون فاطمه باریرسان محشرست این زن
جاری نمیشد بی حضورش سورهی کوثر
شأن نزول آیههای کوثرست این زن
او را بپرس از سورههای مکی قرآن
تا که بگویند آیهها را از برست این زن
خورشید بطحا را غروبی نیست زیرا که
بر مصطفی ماهآفرین مهرآورست این زن
جز او سرودی روی لبهایش نیاوردهست
منظومهی آرامش پیغمبرست این زن
#مجید_لشکری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#وفات
ای سلام آورده جبریل از خداوندت، سلام
وی محمّد برده نامت را به لب با احترام
همسر و همسنگر و همگام با خیرالانام
سایهات تا صبح محشر بر سر دین مستدام
ای شده وقف خداوند تعالی هست تو
وی تمام هستی خالق به روی دست تو
پاکتر از پردۀ بیت الهی دامنت
خلعت زیبای اُمالمؤمنینی بر تنت
بوی عطر عصمت مریم دهد پیراهنت
نقش لبخند نبی در «یا محمّد» گفتنت
کیست تا مثل تو بانو کُفو طاهایش کنند؟
کفـو طاهـا، مـادر ام ابیهـاش کنند؟
این بوَد شأنت که حق روح مطهر خوانَدت
میسزد پیغمبر اسلام، همسر خواندت
نی عجب گر حیدر کرار، مادر خواندت
یا که جبریل امین زهرای دیگر خواندت
بین امت با وجود آن همه نعت و سپاس
ناشناسی ناشناسی ناشناسی ناشناس
ذات حق، دانندۀ اسرار داند کیستی
هر که هستی احمد مختار داند کیستی
بعد احمد، حیدر کرار داند کیستی
فاطمه، آن عصمت دادار داند کیستی
ای درود آفرینش بر تو و بر شوهرت
وی سلام الله بر دامان زهرا پرورت
در مقام زن ولی مردانگی قانون توست
تا قیامت هر کجا مؤمن بوَد، ممنون توست
بردباری، صبر، دینداری همه مرهون توست
هر که از اسلام دارد بهرهای، مدیون توست
مصطفی زآغاز، یاری جزتو وحیدر نداشت
در مقام و منزلت مانند تو همسر نداشت
این سه اصل آمد از اول باعث ترویج دین
هست تو، خُلق نبی، تیغ امیرالمؤمنین
از تمام هست خود یکسر فشاندی آستین
راستی این است در اسلام، دین راستین
با علی همگام در احیای قرآن بودهای
پیشتر از بعثت احمد مسلمان بودهای
مؤمنین از چون تو مادر تا قیامت سرفراز
مسلمین آرند بر خاک درت روی نیاز
بر تو میبالد محمّد، بر تو مینازد حجاز
با محمّد خواندهای پیش از شب بعثت، نماز
مـادر زهرا سلام الله بر جان و تنت
یازده خورشید سر زد از سپهر دامنت
کرد در ماه خدا روح تو پرواز از بدن
گشت مهمان در جوار قرب حی ذوالمنن
بود سال رحلتت سال غم و رنج و محن
جامۀ ختم رسالت شد بر اندامت کفن
گشت عام الحزن بر ختم رسل، سال غمت
شد روان از دیدهاش بر چهره اشک ماتمت
ای در امواج بلاها با محمّد رهسپر
در هجوم سنگها جان محمّد را سپر
بر محمّد از همه زنهای عالم خوبتر
مصطفی را سوز داغت ماند عمری بر جگر
بارها زین غصه چشم سید بطحا گریست
بلکه در شـام زفاف حیدر و زهرا گریست
مابه توگریان، تورا لب درجنان پر خنده باد
همچوجان درقلب یاران خاطراتت زنده باد
شوکت و جاه و جلال و عزتت پاینده باد
منطقت تا حشر بر بوجهلها کوبنده باد
جان شیرین محمّددرلب خندان توست
میوههای نخل«میثم» مدح فرزندان توست
#غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#وفات
#مدح
#غزل
ميان غربت دستان مکه سر بر کرد
مُحمّد عربى، مکه را منوّر کرد
پس از گذشت چهل سال آن امين خدا
شروع امر رسالت به حکم داور کرد
به گوش هوش چو کس، آيهاى از او بشنيد
خداى را به تمام وجود باور کرد
يتيم مکه گر از مال، بهرهمند نبود
خدا محمد را با خديجه همسر کرد
عفاف و پاکى آن بىنظير مادر دهر
دل رسول خداوند را مسخّر کرد
شگفت واقعهاى بود اين نکو پيوند
خداى عشق مه و مهر را برابر کرد
خديجهاى که در او نور فاطمه تابيد
همو که آمدنش خاک را معطّر کرد
بدان که آمدن فاطمه عنايت بود
که بر تمام جهان کردگار اکبر کرد
خدا به پاس گذشتى که در ره دين داشت
خديجه را به زنان قريش سرور کرد
چه رنجها که به جانش خريد بهر خدا
چه خدمتى که به دين آن بلند اختر کرد
تمام هستى خود را به پاى احمد ريخت
خدا براى خديجه چنين مقدّر کرد
اگر که مهر محمّد نبود در دل او
چگونه آن همه اندوه و درد را سر کرد
به سوى حق شد و سر در نقاب خاک کشيد
دل رسول خدا را بسى مکدّر کرد
همان عبا که پيمبر در آن تهجّد داشت
خديجه موقع لبّيک دوست در بر کرد
درود و رحمت خاصان، «خروش»، بر او باد!
که هر چه داشت فدا در ره پيمبر کرد
#عباس_شاهزیدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
May 11
#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#مربع_ترکیب
مسندنشین عالم بالا خدیجه
فخر قریش و همدم طاها خدیجه
ام الائمه مادر زهرا خدیجه
مادربزرگ زینب کبرا خدیجه
اسلام ما مدیون اسلام خدیجه است
هرجا علی گفتیم پیغام خدیجه است
با جان و با دل جور دلبر را کشیده
با شانه اش بار پیمبر را کشیده
با چشم گریان، آب کوثر را کشیده
با نور ایمان، نور حیدر را کشیده
آنگونه که تسبیح با نخ سودمند است
دین خدا هم با خدیجه سربلند است
او که همان اول به داد غم رسیده
وقت گدایی یادش افتادم، رسیده
از برکت او خرجی ما هم رسیده
با نیت خیرش به ما پرچم رسیده
بر دین و دینداری خود پابندمان کرد
از مال خود بخشید و ثروتمندمان کرد
تحریم کردند از شقاوت مرد او را
دیدند نزدیکان بی بی طرد او را
هی مسخره کردند آه سرد او را
مردم نفهمیدند اصلاً درد او را
آن بانوئی که کنیه، ام المومنین داشت
مثل امیرالمومنینش درد دین داشت
صدیقه شد زهرا پس از مادر که رفته
همدرد مولا بوده پشت در که رفته
حتماً علی را دیده بی لشکر که رفته
چون شوهرش حیدر شده حیدر، که رفته
انداختند او را کنار در که میسوخت
میسوخت او هم با علی، حیدر که میسوخت
او را زدند آنجا که با غم خو بگیرد
نگذاشتند آئینهء ما رو بگیرد
فرصت نشد که دست بر به پهلو بگیرد
یا راه آتش را به سمت مو بگیرد
وقتی صدای رنج مادرها زیاد است
یعنی مصیبت های دخترها زیاد است
ای وای از غم، از پر آتش گرفته
از ماجرای دختر آتش گرفته
از غصهء موی سر آتش گرفته
زینب کجا و معجر آتش گرفته
روی کلام او به آقای نجف بود
با خولی و شمر و سنان دیگر طرف بود
ای وای از آن شب، از شب درد و بلاها
گم شد میان سم مرکبها صداها
آتش گرفته دامن ناموس طاها
می رفت زینب در پی طفلان کجاها
او که عزا هم داشت از داغ برادر
می زد به قلب شعله ها مانند مادر
می سوخت خیمه آه، زینب سوخت از درد
چشم کسی این صحنه را طاقت نیاورد
بازادهء زهرا ببین دنیا چه ها کرد
سر از تنور خانهء خولی درآورد
باید به پای غصه هایش مُرد امشب
با دست بسته تا کجاها رفت زینب!*
*دو بند آخر، توسط حاج آقا مجتبی روشن روان عزیز سروده شده است.
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#غزل
افتخار دین و آیین را اگر میشد سرود
شعر اول از خدیجه لب به گفتن میگشود
ای که بر شأن بلندت کوهها زانو زدند
وی که بر خاک قدمهایت فلک دارد سجود
تو که هستی؟ که شدی همراه ختم الانبیا
در نزول وحی یا در جادهی قوس صعود
حق تعالی گر که احمد را ستایش کرده است
تو که هستی؟ که مقامت را محمد میستود
از مقامات تو بس که مادر زهرا شدی
غیر تو بانو کسی شایستهی کوثر نبود
اولین فردی که هرچه داشته بخشیده است
جود تو شد مبدأ تاریخی هجری جود
هر شب از چادرنمازت رنگ و بوی نور داشت
هر سحر با دیدن تو بخت خود را میگشود
آبرو جبریل از آب وضویت میگرفت
در پی این بحر میشد هر چه اقیانوس رود
**
با چنین شأن و مقامی در زمان احتضار
غیر زهرای سه ساله کس به بالینت نبود
بی کفن بودی عبای همسرت را خواستی
آهِ پیغمبر زدل برخاست تا رب ودود
ناگهان از سوی حق بر دستهای جبرئیل
پنج پیراهن برای #پنج_تن آمد فرود
پنجمین پیراهنِ این پنج تن شد قسمتت
بر تو سهمش را حسین از عرشِ حق هدیه نمود
فاطمه که دید میماند حسینش بی کفن
بافت پیراهن برای یوسفش یاس کبود
بافت تا عریان نماند بین صحرای بلا
بافتش با اشکِ تار و بافتش با آهِ پود
از حریر کهنهای آن پیرهن را بافت تا
وقت غارت در نیاید از تنش اما چه سود
وقتِ غارت گشت، یک لشگر به آن گودال ریخت
یک نفر با خود زره را برد و یک نامرد خُود
بر سر پیراهن کهنه نزاعی در گرفت
میکشیدند از تنش از هر طرف قوم جُهود
پاره پاره گشت و آمد از تنش آخر برون
ماند عریان یوسف و آن جامه را گرگی ربود
نیمهی شب ماند یک انگشتر و یک ساربان
ختم شد غارت به خاتم... خنجری آمد فرود...
#موسی_علیمرادی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
با عطر بهار زنده شد پیکر خاک
از گرد و غبار، شد دل آینه پاک
مشغول به دید و بازدیدند همه
ای جان جهان! مَتیٰ تَرانا وَ نَراک
#سید_روحالله_مؤید
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#مربع_ترکیب
زنی سنگِ صبور غصه و غم های پیغمبر
زنی بالاتر از آسیه ، حوّا ، مریم و هاجر
زنی مستغرق دریای عرفان و خدا باور
زنی که بوده در سختی و ماتم بر نبی یاور
نخستین زن که در عالم به اسلام نبی آمد
و نامش در کنار نام زیبای علی آمد
خدیجه کیست آن بانو که همسر بود احمد را
به اسلام نبی آمد نه با آیا ، اگر ، اما
و آرامش از او می یافت قلب سید بطحا
خدیجه کیست آن خاتون ، که مادر گشته بر زهرا
خوشا بر حال آن بانو که پیغمبر دعایش کرد
به وقت رنج و درد و غم ، پس از حیدر صدایش کرد
به طوفِ قدِ و بالای نبی بسته است او احرام
گذشت از مال خود در راهِ نشر مکتب اسلام
زر و سیمِ خدیجه بوده استحکامِ این احکام
به وصف او کدامین واژه باید کرد استخدام؟...
همین باشد همین باشد همین باشد همین باشد
بدون شک بدون شک که ام المومنین باشد
غمی در قلب احمد نیست وقتی در کنارِ اوست
حجاب و عفت و پاکیزگی هم وام دارِ اوست
چه بانویی که زهرا نزدِ احمد یادگار اوست
همان زهرا که جبرائیل آری پرده دارِ اوست
نمیگنجد بیانِ وصفِ او هرگز به صد در دفتر
که جزو برترین زنهاست طبق قول پیغمبر
دمادم از خدا قلبی پر از عشق و صفا میخواست
نه عشق و نه صفا بلکه ، دلی غرقِ خدا میخواست
پس از اینقدر همراهی ، چه چیز از مصطفی میخواست؟
کفن میخواست اما فرق میکرد او عبا میخواست
عبایش داد پیغمبر ، عبایی را که میدانی
همانی که به تن میکرد در حالاتِ ربانی
مرا لفظِ عبا یادِ هزاران ماجرا انداخت
که روی پیکر حمزه ، پیمبر یک عبا انداخت
مرا یادِ حدیثِ غرقِ نوری از کسا انداخت
مرا یادِ علیِ اصغر و خونِ خدا انداخت
عبا انگار در این خاندان نقش جدایی داشت
عبا ، آری ، به دشت کربلا هم ماجرایی داشت
حسین بن علی در گریه و یک لشکری خندید
به هرجایی نظر میکرد ، جسمِ اکبرش میدید
امیدش تا که پیش سروِ باغش گشت نا امّید
عبا را پهن کرد و جسمِ اکبر را به رویش چید !
صدا زد یاعلی رفتی و راحت گشتی از دنیا !
ببین اکنون میانِ این حرامی ها شدم تنها
#یونس_وصالی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#غزل
السلام علی أم المؤمنین خدیجة الغرّاء(سلام الله علیها و علی بنتها فاطمة الزهراء)
برایت سهمی از اسلام با حیدر برابر بود
چنانکه ثروت تو همتراز تیغ حیدر بود
به ایثارت گواهی میدهد شعب أبی طالب
همین از خود گذشتن های تو خود فتح خیبر بود
همین بس که سلامت داده جبرائیل با هر وحی
کجا این منقبت در شأن آن زنهای دیگر بود؟
کسی که مادر زهراست ام المومنین باشد
فقط اینگونه مادر لایق آنگونه دختر بود
نه تنها مریم و حوا کنیز خانهات بودند
که غیر از فاطمه شأن تو از کل زنان سر بود
تو بودی و علی بود و ابوطالب همین کافیست
پیمبر از همان آغاز هم دارای لشگر بود
تو ای بانو اگر اسلام را یاری نمیکردی
یقین دارم جهان امروز بی «الله اکبر» بود
خدیجه! آه... بعد از تو رسول الله هر روزش...
خدیجه آه... هر شب روی لبهای پیمبر بود
#میثم_کاوسی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#غزل
ای روزه دار، افطار محتاج یک دعایم
آقای آبرودار، محتاج یک دعایم
با نامه ی سیاهم قلب تو را شکستم
آلوده و گنه کار، محتاج یک دعایم
خیلی دلم گرفته، از تو خبر ندارم
با این وجود دلدار، محتاج یک دعایم
تا خواستم بیفتم، دست مرا گرفتی
این دفعه هم چو هر بار، محتاج یک دعایم
یابن الحسن کجایی ، من آمدم گدایی
شرمنده ام کجاها، دیدی گناه کردم
خیلی شدم گرفتار، محتاج یک دعایم
نگذاشتی بریزد یک لحظه آبرویم
هستم به تو بدهکار، محتاج یک دعایم
ای کاش یک سحر هم راهت بیفتد اینجا
در انتظار دیدار، محتاج یک دعایم.
خیمه نشین صحرا، آرام جان زهرا
هر جای هستی ای یار، محتاج یک دعایم
وقت اذان مغرب دلتنگ کربلایم
ای روزه دار افطار، محتاج یک دعایم
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#قصیده
ای که جا در دل و در جان پیمبر داری!
رتبه از مریم قدّیس فراتر داری
چشم خورشیدِ رسالت به تو روشن که چهقدر
جلوه در آینه چون ماه منّور داری
سر سپردی به غبار قدم پیغمبر
که خبر داشت، که آن روز، چه در سر داری؟
چشم پوشیدهای از هستی خود در این راه
بس که ایمان به امین بودن رهبر داری
تا مگر مکتب توحید شود عالمگیر
عهد کردی که دل از مال جهان برداری
اولین بانوی پیوسته به اسلام تویی
که به آیین خدا این همه باور داری
شاهد همت تو «شِعبِ ابیطالب» بود
که عجب دست و دلی عاطفهپرور داری
همۀ سعی تو این بود که در طول زمان
بارِ اندوه و غم از دوش نبی برداری
گر که تنها بگذارند تو را مردم شهر
اُنس با آسیه و مریم و هاجر داری
میرسد وحی الهی به مبارک بادت
ای که در دامن خود «سورۀ کوثر» داری
ای خدیجه! به خدا هدیۀ زیبای خداست
این سعادت که تو «صدیقۀ اطهر» داری
آری از موهبتِ همسری یاسین است
این که در گلشن خود یاس معطر داری
در جهان هیچ زنی منزلت، این قدر نداشت
که تو از برکت زهرای مطّهر داری
ای که ذُریّۀ زهرا همه فرزند تواند
یازده آینۀ نور برابر داری
شب معراج برای تو سلام آوردند
بال بگشای که تا اوج خدا پر داری..
#محمد_جواد_غفورزاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem