eitaa logo
شعر شیعه
6.6هزار دنبال‌کننده
427 عکس
163 ویدیو
14 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
امیرُالحق، امیرُالعشق، امیرُالمومنینی تو خدایی یا بشر؟ حیدر! نه آنی تو، نه اینی تو تو را خواندند بی‌همتا و رقصیدند در آتش علی! تقصیر اینان چیست؟ وقتی این‌چنینی تو زبان شاعرانت می‌شوم، می‌پرسم از خالق: چگونه آفریدت؟ کاین‌چنین شورآفرینی تو گواهی می‌دهد خاتم، که خاتم‌بخشِ عشّاقی الا یا ایها السّاقی! سخاوت را نگینی تو من از میلاد تو در کعبه، از معراج، دانستم: علیِ آسمان‌‌ها اوست، اعلای زمینی تو تو را نفسِ نبی خواندند و حیرانم، غدیر خم امیر است او؟ امیری تو؟ امین است او؟ امینی تو؟ من از گمراهی بعضی به حیرت آمدم، آخر گواهی داد حتی دشمنت، که بهترینی تو فقط بر «لافتی الا علی» باید پناه آورد چو با «لاسیف الا ذوالفقار»ت در کمینی تو در ایمان و نبرد و هر فضیلت، اولین هستی فقط در بازگشت از جنگ، حیدر! آخرینی تو چه جای حیرت؟ او باید که شیر کربلا باشد اگر استاد پیکار یل ام‌البنینی تو امیدت شاید از این چاه کندن، آه! روزی بود که از نخلی برای کوثرت، خرما بچینی تو تو را با دست‌های بسته می‌بردند و می‌پرسم: دلیل خلق عالم! پس چرا تنهاترینی تو؟ فراری‌های خیبر، پیش یک زن، نعره زن، اما بمیرم فاتح خیبر! بلاگردان دینی تو چه حکمت‌هاست در این قصه؟ ای مولای نازک دل! که هر روز، این در و این کوچه را باید ببینی تو . «یمین» را می‌شمارم، تا صد و ده می‌رسم، یعنی: که معنای یمین، مولای اصحاب‌الیمینی تو تو فاروقی، تو فرقانی، تو میثاقی، تو میزانی صراط‌المستقیمی تو، امام‌‌المتّقینی تو قسیمُ النّار و الجنّت، امیر هیبت و غیرت امانی تو، امینی تو، علی! حِصن حصینی تو تو شیر حق، تو کراری، ولی‌‌الله و قهاری درِ علم نبی و نفس ختم‌المرسلینی تو یداللهی و سیف‌الله، روح‌الله و سرّالله امین‌اللهی و یعسوبی و حبل‌المتینی تو مع‌الحقی و وجه‌الله، نورالله و عین‌الله چه می‌ماند دگر از حق؟ همین است او، همینی تو همه یک سو، تویی ساقی، تو در عین‌البقا، باقی علی! عین‌الحیاتی تو، علی! عین‌الیقینی تو خراب آباد شعر من کجا؟ ناز قدمهایت؟ چرا اینگونه شاها! با گدایان می‌نشینی تو؟ @shia_poem
به سمت او گشوده ام پنجرۀ خیال را که محوِ آسمان کند منِ شکسته بال را اگر دمی نشان دهد شکوهِ آن جمال را طلوعِ بی بدیل را،عروجِ بی مثال را به عالمی نمی دهم خاطرۀ وصال را خوشا به حال آن کسی که پیر را شناخته میانِ ظلمتِ جهان مسیر را شناخته از آستانِ چشمِ او غدیر را شناخته کسی که ذره ای فقط امیر را شناخته شناخته بدون شک خدایِ ذوالجلال را به من نگاه می کند و آفتاب می شوم اگر چه در حضور او زِ شرم آب می شوم هنوز غرقِ ظلمتم که نورِ ناب می شوم همین که مست بادۀ ابوتراب می شوم به شور در می آورم زبانِ شعرِ لال را همین که میخورد گره به چشم او نگاه ها فرار می کنند از برابرش سپاه ها ولی مجال می دهد به خیلِ روسیاه ها منم منم که سال ها،منم منم ماه ها به شوق او شمرده ام گذشتِ ماه و سال را دل از زمین بریده و به عشقِ او هوایی ام دو روز کاظمینی ام،سه روز کربلایی ام اگر چه ساکن قمم،گدایِ سامرایی ام در تب و تابِ مشهدم،مردَدَم کجایی ام چگونه بازگو کنم جوابِ این سوال را من از بقیع غربتش به آسمان رسیده ام صفا و مروه دیده ام،گردِ حرم دویده ام هیچ کجا برایِ من که از همه بریده ام مثلِ نجف نمی شود که بارها چشیده ام در آستانِ قدسی اش بادۀ لایزال را خوشا به عشقِ رویِ او مجاورِ حرم شدن در آستانِ نور با فرشته هم قدم شدن دم از حسینِ او زدن،جنابِ محتشم شدن به احترامِ زینبش تا دمِ مرگ خم شدن و تا همیشه داشتن حُبِ علی و آل را مسافرِ نجف چرا بهشت آرزو کند؟ نادِعلی بخواند و به سمتِ قبله رو کند خوشا به حال آنکه با امیر گفتگو کند به شوقِ او بگرید و از آبِ آن وضو کند که گریه مست میکند عارفِ اهل حال را مدام در حریمِ او چه مستدام می شود به دیدگانِ اهلِ دل خواب حرام می شود در این حرم که حجتِ خدا تمام می شود غلام شاه می شود،شاه غلام می شود و باد می پراکند نسیمِ اعتدال را بدونِ اشکِ جاری اش چشمه روان نمی شود بی نفحاتَ ش عالم پیر جوان نمی شود بهشت بی ولای او نصیبمان نمی شود بدون نام عالی اش اذان،اذان نمی شود کاش دوباره یک نفر صدا کند بلال را چه کرده است اشک او که نیل کم می آورد بت شکنی که پیش او خلیل کم می آورد از آتشِ عدالتش عقیل کم می آورد برای ادعایِ خود دلیل کم می آورد مگر علی ندا دهد حی علی الحَلال را خوشا سرود «لافَتی» به لحن ذوالفقاری اش تمامِ رشته کوه ها محو بزرگواری اش لباس وصله می زند به جبرِ اختیاری اش آدم و نوح مفتخر به حسنِ همجواری اش فدایِ آن پیمبری که یافت این کمال را کعبه قیام می کند فقط به احترام او وا شده دفترِ ازل بعد خدا به نام او بویِ بهشت می وزد زِ وادی السلام او به کائنات می رسد فیضِ علی الدوام او همین که وصل می کند حلقۀ اتصال را در نفسِ یتیم ها رایحۀ تبسمی گم است در تو کهکشان ولی تو در خدا گمی در دلِ خاک هستی و در آسمان هفتمی دمی به عرش می روی،دمی میان مردمی ای دو دمت شکافته دایرۀ محال را نیست به جز ولای او راه نجات دیگری شکر که بعدِ مرگمان هست حیات دیگری و باز جلوه میکند با جلواتِ دیگری که در بهشتِ محضرش با کلماتِ دیگری وقفِ رخِ علی کنم شعر خجسته فال را از آیه هایِ روشن و نشانه هایِ مستَتَر پس از «بحارِ مجلسی» و «الغدیر» معتبر به «شیخ حرّ عاملی» و هرچه کیمیا اثر به محضر «مفید»ها رسیده ایم تا مگر ... «شیخ صدوق» وا کند پنجرۀ «خصال» را من آن یتیم کوفی ام که بی توام یتیم تر از حسن و حسین تو ندیده ام کریم تر از ازل عاشقِ توام نه از ازل،قدیم تر کجاست جاده ای از این طریق مستقیم تر؟ رها کنید بعد از این حدیثِ خط و خال را بی نظر تو هیچ کس اهل نظر نمی شود دل شکسته ات از این شکسته تر نمی شود شفاعت تو شامل آن دو نفر نمی شود بی همگان به سر شود،بی تو به سر نمی شود بی تو که می بری فقط از دلمان مَلال را اگر نبود نام تو ستاره ای نداشتم برای طبعِ سوخته شراره ای نداشتم برای شعر جرأت دوباره ای نداشتم ببخش جز سرودن از تو چاره ای نداشتم به آن امید آمدم که این زبان حال را ... @shia_poem
مصداقِ قرآنِ خدایی در فضائل مولای ما حقّا تویی انسانِ کامل علم و عمل در ساغرِ جانِ تو جاریست آیینه ی ذاتِ خدا نیکو خصائل هم این تو را بس که امیرِ هل اتائی انگشتری را در رکوع بخشی به سائل نهج البلاغه صورتِ قرآنِ ثانی تبیانِ حق روشنگریِ حقّ و باطل تو جامعِ اضداد و اوصافِ کمالی دنیایی از دنیایی از دنیا فضائل ذکرِ قنوتم یا امیرالمومنین است چون نامِ تو اعجازی از حلِ مسائل تندیسِ عشقت ریشه دارد در دلِ من هر غصه می گردد سر از نامِ تو زایل مدح و ثنا گویت خداوندِ جلیل است جانم به قربانِ امامِ عدل و عادل مرغِ سعادت بر سرِ ما سایه افکن شاها شود بر حالِ ما لطفِ تو شامل @shia_poem
‌چشمه ی فیاضِ خدایی علی (ع) آینه ی قبله نمایی علی (ع) معنیِ قرآن همه در قلبِ توست معنیِ قرآنِ خدایی علی پادشه هان در قدمت خاکِ ره صاحبِ کرسیِِّ ولایی علی مظهرِ لطف و کرمِ کردگار آخرِ هر لطف و صفایی علی خضرِ نبی از لبِ تو آب خورد منشاءِ هر آبِ بقایی علی خاکِ رهت سجده گهِ عاشقان بر افقِ عرش همایی علی نامِ تو در معرفتِ بندگی ست ای که تو الگوی وفایی علی قبله ی ما قبله ی تکریمِ توست عافیتِ هر دو سرایی علی زنده شوَم بارِ دِگر گر به من گوشه ی چشمی بنمایی علی ای که تویی جلوه ی پروردگار وارثِ انوارِ خدایی علی بر منِ درمانده عنایت نما شافیِ آن روزِ جزایی علی! @shia_poem
قلبی که در هوای تو گشته است بیقرار با پای دل رسیده به خلوت سرای یار جایی ندیده بهتر از این روی خود زمین جایی ندیده بهتر از این روز و روزگار عشاق هرکدام طریقی گزیده اند مالک میان معرکه میثم به روی دار از لیلة المبیت گرفته است تا احد جان کرده ای فدای پیمبر هزار بار خمس و نماز و روزه و حج و زکات نه از خاک بوسی تو گرفتیم اعتبار عاشق میان صحن تو دشمن میان رزم گفتند از نگاه تو لایمکن الفرار خالق شبیه حضرت حیدر نیاوَرَد دنیا اگر شبیه علی داشتی بیار ما را یکی از این دو کمان میکشد یقین یا ابروی هلالی تو یا که ذوالفقار سر رفته است حوصله ی سربدارها جاری است خون میان رگ ما چو آبشار تا در کنار مهدی تو جان فدا کنیم گرم است پشت کعبه به آن کوه استوار @shia_poem
نشانه ی ولایت از ریشه ی یقین است این گفته ی خدا بر محمدِ امین است پیمبرِ الهی، در حجهًُ الوداع گفت منصوبِ این خلافت، امیرِ مؤمنین است این آخرین پیام است از جانبِ خداوند حُسنِ ختامِ آیات تکمیلِ باغِ دین است باشد وصیتِ من، ای حاضرین و غایب حیدر به جایِ احمد، همواره جانشین است هر کس که من ولی ام، ز بعدِ من علی است هُمامِ شاهِ شوکت مولای متقین است در نزدتان سپارم، این ثِقل اکبرم را چون عزّت دو عالم، از برکتِ همین است قرآن فروغِ جان و، عترت چو اهلِ بیتم تا نزدِ حوضِ کوثر در نزدتان امین است محراب و منبرِ من، این نور انور من شایسته ے مقام خورشیدِ عالمین است بر فاطمه مبارک، این جلوه ی امامت در نسل کوثرِ او، این حجت مبین است در هلهله ملائک، از آسمانِ بالا این شور و شادمانی، از عرش تا زمین است این تسبیح امامت، تا عرصه ی قیامت از ریشه ی علیُ و آلِ طاهرین است بر مؤمنین مبارک پیوند این ولایت نا محرمان بدانند این حقٌِ شاهِ دین است نامِ غدیر مُهریست بر تارکِ امامت هر آن که کرده بیعت پاداشِ او برین است ای شیعیان امروز بر گردِ هم نشینید هیجدهم ذیحجه اعیاد مسلمین است حور و ملَک به یکسر این نغمه می نوازند مولا علیِ اعلا امامِ اولین است! @shia_poem
صاحبِ لوح و قلمی یا علی مظهرِ جود و کرمی یا علی واسطه ی فیضِ خدا بر زمین بعدِ پیمبر خلفِ اولین ساقیِ میخانه ی جامِ غدیر حکمِ بلا فصلِ نبی را بگیر چشمه ی خوش نوش گوارا تویی برکه ی جاری و مُهنٌا تویی شهرتِ نامِ تو همان حیدر است کیست که نامش ز همه بهتر است؟ وارث و میراثِ نبوٌت تویی میوه ی پُر بارِ امامت تویی نورِ نبی از رخِ تو آشکار شاخه گلِ حضرتِ پروردگار باغِ ولایت ز تو معنا شود قطره ز اکرامِ تو دریا شود نورِ بهشت از رخ زیبای توست چشمِ خدا غرق تماشای توست زینتِ محراب و مصلٌا علی رهبرِ ما عالی اعلا علی کام تو شیرین بَود از زمزمت کعبه شکافد ز سرِ مقدمت کعبه همان سینه ی اعجاز توست دامن او خانه ی آغازِ توست کعبه سر از نام تو زیبنده شد از سرِ الطاف تو فرخنده شد تا که خدا نامِ علیت نهفت کعبه به آوازه ی عزّت شکفت ای که تویی تحفه ی عیدِ غدیر نامِ تو در تاجِ امامت امیر رازِ تو معنای ولایت بوَد حکمِ نبی از تو اجابت بوَد مشعلِ تابان هدایت تویی در دو جهان مایه ی عزّت تویی عالم ما سر به سلامت بوَد کیست که کتمانِ مقامت بود؟ خلقِ جهان را سبب و علتی سنگِ بنایِ همه ی خلقتی بر سر ما مائده ی رحمتی روزِ جزا شافی این امتی! @shia_poem
دل سپردیم به عشقش، چه اسیریم اسیر طیّب الله به این حضرتِ دلدارِ دلیر «درِ» علم است و «در» از قلعۂ خیبر کنده پسرِ مرحب از این واقعه شد یک شبه پیر می نشستند دو زانو؛ پُرِ از شرم ِ حضور مالکِ اشتر و مقداد، سر افکنده به زیر چشم در چشم شدن کارِ فقط فاطمه(س) بود چونکه سخت است گذر کردن از این راه و مسیر هم همآغوش ِ یتیمان شد و هم در میدان؛ همه گفتند کسی آمده با هیبتِ شیر ذوالفقارش شده یک لشکر و دستانِ خدا غضبُ الله نوشته ست به روی شمشیر علوی مذهبمان کرده خدا روزِ الَست گفته این است برای همگان نِعمَ الامیر رفت تا هجده ذی الحجّه به پیغمبر(ص) گفت: جز علی(ع) هیچکسی را به خلافت نپذیر سندِ محکم آن آیۂ «ألیوم لکُم»... منکرش را بنشان و بگو آرام بگیر مُهر تأییدِ نماز است فقط حبّ علی(ع) نام او اصلِ اذان است و رکوع و تکبیر از خوشِ حادثه بر ساحت پیشانیِ ما نام او حک شده! زیباست عجب این تقدیر @shia_poem
ای آنکه ز شوقت جگر خلق کباب است گر نیم نظر لطف کنی عین ثواب است در سجده بفرما که به پایت بدهم جان خم کن سر این شیشه که هنگام شراب است ای دل نظر شیر خدا حد وسط نیست   یا موج مزن یا که بجوش این چه سراب است ذکر تو سوار است به سنگ یمن اینجا یعنی علی از شوق علی پا به رکاب است تاثیر اگر کرد فغان لطف تو باقی است یک تار سر زلف تو تکمیل رباب است اسباب تکامل همه نفی است در اینجا انگور که چسبد به ضریح تو شراب است آن نامه که سر بسته فرستند به کویت گر پاره کند خادم تو عین جواب است تیغی که تو بستی چو به گلزار ببندند یک غنچه دمیدن همه جا عالم آب است شمشیر همان شمه ی شیر است به میدان      جز تو به میان تیغ اگر بست خطاب است معنی جگر صحبت باشیر ندارد جز اینکه بگوید به ره دوست تراب است @shia_poem
اگر لازم شود حرف از دهان بیرون نمی آید که بی اذن علی تیر از کمان بیرون نمی آید علی را گر که بردارند از بین شهادت ها صدا از بند بند این اذان بیرون نمی آید نگوید گر که ابراهیم در آتش علی جانم یقینا سربلند از امتحان بیرون نمی آید چه رزمی می کند حیدر که در هنگام پیکارش صدا از دوستان و دشمنان بیرون نمی آید همینگونه به وقت گفتن تسبیح زهرایش نفس از سینه ی صاحبدلان بیرون نمی آید دهانم بازشد ذکر علی سوزاند دنیا را به جز آتش که از آتشفشان بیرون نمی آید شنیدم شاطر عباس صبوحی گفته بی نامش به ولله از تنور گرم نان بیرون نمی آید نجف میخانه ی شیعه ست یعنی مشتری اینجا بمیرد دست خالی از دکان بیرون نمی آید به لطف صاحبم راضی ام اینگونه ، که ازخانه سگ اهلی برای استخوان بیرون نمی آید چه زحمت می کشی بیهوده عزرائیل، ازاین تن؛ نخواهد حیدر کرار جان بیرون نمی آید @shia_poem
چشمه‌ها جوشید و جاری گشت دریا در غدیر باغ عشق و آرزوها شد شکوفا در غدیر فصل باران بود و رویش، فصل سبز زیستن خنده، گل می‌کرد بر لب‌های صحرا در غدیر بود پیدا در زلال جاری تکبیرها نقطۀ پایان عمر تشنگی‌ها در غدیر جبرئیل آمد که: بلِّغ یا محمّد! زان‌که نیست این تجلّی را مجال جلوه إلاّ در غدیر رفت بالا از جهاز اشتران و خطبه خواند خطبه‌ای شورآفرین و شورافزا در غدیر تا که بردارد پیمبر پرده از رازی بزرگ کرد بیرون زآستین دست خدا را در غدیر عرشیان، در اشتیاق خاکیان می‌سوختند تا علی با دست احمد رفت بالا در غدیر «گفت: هرکس را منم مولا، علی مولای اوست» کرد گل، گل‌نغمۀ احمد چه زیبا در غدیر... دستِ رد بر سینه اغیار می‌زد آشکار «عادِ مَن عاداهِ» او افکند غوغا در غدیر گاه بیعت بود و، بدعت پا به پای فتنه‌ها خیمه می‌زد در کنار آرزوها در غدیر خشم‌های شعله‌ور، پژواک کینِ جاهلی خطِّ سیر خود جدا کرد آشکارا در غدیر... یاد دارید ای قیامت قامتان! مولا علی از قیام خود قیامت کرد برپا در غدیر؟! کهکشان در کهکشان، اشراق بود و روشنی از طلوع آفتابِ عالم‌آرا، در غدیر طور بود و نور بود و کشف و اشراق و شهود شد بهشت آرزوها آشکارا در غدیر لَنْ تَرانی گو، ترانی گوی شد تا جلوه کرد با تماشایی‌ترین تصویر، مولا در غدیر... @Shia_poem