eitaa logo
شعر شیعه
6.6هزار دنبال‌کننده
427 عکس
163 ویدیو
14 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
با احتیاط لاله ی ما را پیاده کن عباس جان، سه ساله ی ما را پیاده کن با احتیاط بار حرم را زمین گذار زانو بزن وقار حرم را زمین گذار با احتیاط تا که نیفتد ستاره ای می ترسم آن که گیر کند گوشواره ای چشم مخدرات به سمت نگاه تو دوشیزگان محترمه در پناه تو با حوریان رفته به زیر نقاب ها یک لحظه روبرو نشدند آفتاب ها این حوریان عزیز خدایند و بس، همین این دختران کنیز خدایند و بس، همین این دختر علی ست که بالش شکستنی ست ناموس اعظم است و وقارش شکستنی ست از این به بعد ماهِ حرم آفتاب باش عباس جان مراقب این با حجاب باش این دختران من که بیابان ندیده اند در عمر خویش خار مغیلان ندیده اند یک لحظه هم ز خیمه ی طفلان جدا نشو جان رباب از دم گهواره پا نشو تو هستی و اهالی این خیمه راحتند در زیر سایه ات همه در استراحتند تو هستی و به روز حرم شب نمی رسد چشم کسی به قامت زینب نمی رسد یک عده یوسف اند و یک عده مریم اند احساس می کنم همه دلواپس هم اند احساس می کنم که جوابم نمی دهند با آب آب گفتنم آبم نمی دهند راضی ام و رضایت یزدانم آرزوست از سنگ ها شکستن دندانم آرزوست من راضیم به پای خدا دست و پا زنم با صورتم به خاک بیفتم صدا زنم جام بلا به دست گرفتیم ما دو تا این جام را الست گرفتیم ما دو تا می خواستیم عبد شدن را نشان دهیم پیغمبر و علی و حسن را نشان دهیم **** با احتیاط لاله ی ما را سوار کن زینب بیا سه ساله ی ما را سوار کن با احتیاط خسته شدند این ستاره ها این گوش پاره ها سر گوشواره ها @shia_poem
کاروان سلاله های خدا، کاروان امام عاشورا کاروان بهشتیان زمین، کاروان فرشتگان سما یکی از نوکرانشان جبریل، یکی از چاکرانشان حوا گوشه ای از صدایشان داوود، نفسی از دعایشان عیسی نوجوانانشان چو اسماعیل، پیرمردانشان خلیل آسا زائر اشک هایشان باران، تشنه مشک هایشان دریا همه آیات سوره مریم، همه چون کاف و ها و یا و الی... یوسفان عشیرهٔ حیدر، مریمان قبیله زهرا کعبه می بیند و طواف ملک، چشم تا کار می کند این جا کشتگان حوادث امروز، صاحبان شفاعت فردا تا به حالا ندیده هیچ کسی، این همه آفتاب در یک جا هر دلی با دلی گره خورده است، همه مجنون صفت، همه لیلا دارد این کاروان صحرائی، دخترانی عفیفه و نو پا همه با احترام و با معجر، همه در پرده های حجب و حیا پرده را از مقابل محمل، باد حتی نمی برد بالا دور تا دور شان بنی هاشم، تحت فرمان حضرت سقا پای علیا مخدره زینب، روی زانوی اكبر لیلا از غروب مدینه می آیند، در زمینی به نام كرب و بلا می رسیدند و یاد می كردند، از سر و طشت و حضرت یحیی حق نگهدار این همه مجنون، حق نگهدار این همه لیلا . @shia_poem
لحظهء پر زدن ما به نظر نزدیک است راه عرش از دل صحرا چقَدَر نزدیک است در دل خیمهء بیایید همه جمع شوید همه را سیر ببینم که سفر نزدیک است مادرم زودتر از ما زده خیمه اینجا چقَدَر بوی گل یاس پدر نزدیک است تا سری هست به سجده بگذارید امروز لحظهء بال درآوردن سر نزدیک است تا توانید به ششماههء من بوسه زنید بوسه های لب یک تیر سه پر نزدیک است گریه ای کرد و غریبانه به زینب فرمود: دخترم پیش تو باشد که خطر نزدیک است گفت آسوده بخوابید همین شبها را وقت بیداری شب تا به سحر نزدیک است گریه کرد و به علمدار اشاره فرمود: که فدای تو شوم درد کمر نزدیک است بر سر و روی یتیمان حسن دست کشید گفت قاسم که: عمو مرگ مگر نزدیک است قد و بالای جوانش جگرش را سوزاند ای خدا صبر بده داغ پسر نزدیک است @shia_poem
...این قافله را راحله جز عشق و وفا نیست در سینهٔ آیینه، جز آیین صفا نیست جز در بَرِ یکتا قدِ این فرقه دو تا نیست حتّی جرس قافله، غافل ز خدا نیست رکن و حَجَر و حِجر، ز هجر است پریشان زمزم ز دو چشم آب بریزد پیِ ایشان اینان که روانند، همه روح و روانند این سلسله هر یک‌تنشان جان جهانند این طایفه از طفل و جوان، پیر زمانند این قافله شب تا به سحر، نافله‌خوانند بازار جهان این همه سرمایه ندارد گلزار جِنان این قَدر آرایه ندارد این قافله جز عشق، ره‌آورد ندارد عشقی که به جز سوز و غم و درد ندارد یک آینه، بر چهرهٔ خود گَرد ندارد جز شیرزن و غیر جوانمرد ندارد مُحرِم شده از کعبهٔ گِل، راه فتادند از گِل به سوی کعبهٔ دل، روی نهادند اینان همه از خانهٔ خود، دربدرانند بر باغ دل فاطمه، یکسر ثمرانند اینان پسر عشق و، محبّت پدرانند با شور حسینی به نوا، جامه‌درانند دین را به فداکاری این طایفه، دِیْن است وین قافله را قافله‌سالار، حسین است این قافله را بانگ جرس، گریه و ناله‌ست این قافله نی، باغ گُل و سوسن و لاله‌ست از نور، به گِرد رُخشان حلقهٔ هاله‌ست در محمل خود، حاجیه بانوی سه‌ساله‌ست با سورهٔ عشق آمده، هفتاد و دو آیه چون ماه و ستاره پی هم، سایه به سایه این طفل، به غیر از دُرِ دُردانه نبوده‌ست دردانهٔ من، با موی بی‌شانه نبوده‌ست جایش به جز از دامن و بر شانه نبوده‌ست گنج است، ولی گوشهٔ ویرانه‌ نبوده‌ست این دختر من، نازترین دختر دنیاست دختر نه، که در مِهر و وفا، مادر باباست ای کعبه ببین، غرق صفا مُحرِمشان را ای کوفه چه کردی بدنِ مُسلمشان را؟ ای ماه ببین ماه بنی‌هاشمشان را ای سَرو ببین سروِ قدِ قاسمشان را ای صبح کجا آمده صادق‌تر از اینان؟ ای عشق بگو نامده عاشق‌تر از اینان چاووش عزا همره من روح الامین است ای خصم اگر تیر و کمانت به کمین است در دستت اگر کعب نی و نیزهٔ کین است سردار سپاهم پسر اُمّ بنین است آورده‌ام از جان شما تاب بگیرد چشمی که ز چشمان شما، خواب بگیرد ای قوم هوس! عشق، هواخواه حسین است سرهای سران، خاک به درگاه حسین است خورشید فلک، مشتری ماه حسین است ای روبَهیان، شیر به همراه حسین است آن فضل که در قافله‌ام نیست،کدام است؟ عبّاس، ترازوی مرا سنگ تمام است ای روشنی چشم و، چراغ دل زینب کشتی نجات همه و ساحل زینب وی ماه رخت روشنی محفل زینب دوری مکن از دیده و از محمل زینب دارد سفر ما سفر دیگری از پی من روی شتر راه کنم طی، تو سر نی @shia_poem
کاروان، کاروان شورآور کاروان، اشتیاق، سرتاسر همه در حالت سفر از خود همه بی‌تاب چون نسیم سحر همه دل‌باخته چو پروانه همه بر پای شمع، خاکستر پدران از تبار ابراهیم مادران از قبیلهٔ هاجر عارفانِ قبیلهٔ عرفات شاعران عشیرهٔ مشعر... سروهایی به قامت طوبی چشمه‌هایی به پاکی کوثر هم‌رکاب حماسه‌های عظیم در گذر از هزار و یک معبر در دل و جانِ كاروان اکنون می‌تپد این نهیب، این باور: نكند شوكران شود معروف! نكند نردبان شود منكر! مرحبا بر سلالهٔ زهرا هان! «فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَر» می‌سزد حُسن مَطلعی دیگر وقت وصف عقیله شد آخر در نزولش ز منبر ناقه خطبه‌خوانِ حماسه، آن خواهر شد عصا، شانهٔ علی‌اكبر پای عباس، پلهٔ منبر سرزمین، سرزمین گل‌ها بود پهنهٔ عشق! وه چه پهناور! شد پدیدار صحنه‌ای دیگر کشتی نوح بود و موج خطر ناگهان در هجوم باد خزان كنده شد برگه‌هایی از دفتر! کاش دستان باد می‌شد خشک کاش می‌شد گلوی گل‌ها تر! كیست مردی كه می‌رود میدان كه ندارد به جز خودش لشکر؟! ترسم این داغ شعله‌ور گردد مثل آتش که زیر خاکستر... آه! از زین، روی زمین افتاد پارهٔ جان احمد و حیدر و زنی روی تل برای نبی صحنه را می‌شود گزارش‌گر كه ببین جای بوسه‌های شما شده سرشار بوسهٔ خنجر! می‌بَرَند از تن عزیز تو جان می‌بُرَند از تن حسین تو سر آن طرف صحنهٔ شگفتی هست نه! بسی صحنه هست شرم‌آور رفته از پای دختران خلخال! رفته از دست مادران زیور! كاروان می‌رود به كوفه و شام کاروان می‌رود به مرز خطر كاروان می‌رود ولی خالی‌ست جای عباس و قاسم و اكبر کاروان جاری است در تاریخ کاروان باقی است تا محشر... @shia_poem
به آه ، دود دلش را به آسمان می‌داد به سینه میزَد و تنها سری تکان می‌داد شنید کرببلا....چشمِ او سیاهی رفت فقط به این تنِ بی جان،حسین جان می‌داد تمامِ عمر به لب داشت که خدا نکند تمام عمر در این راه امتحان می‌داد غبار بود و عطش بود و خار و دلشوره تمامِ دشت فقط بویی از خزان می‌داد به آهی از جگرش قافله به هم می‌ریخت دلِ شکسته غمش را به کاروان می‌داد نکاه کرد به مَشک و عَلَم خدا را شُکر نگاه کرد کنارش علی اذان می‌داد یکی به دوش عمو و یکی به آغوشش یکی نشسته و گهواره را تکان می‌داد برای بردن اصغر غزالها جمع اند رباب کودک خود را به این و آن می‌داد سه ساله چادر او می‌کشید عمه ببین سه ساله گودیِ گودال را نشان می‌داد سپاه آنطرف اما دلش چه می‌لرزید اگر تکان به سرِ نیزه‌اش سنان می‌داد رسید شامِ دهم مَحرمی نبود ، ای کاش به دخترانِ یتیمش کسی امان می‌داد برایِ آنکه حرامی به کودکی نرسد شکسته قامت او ، بویِ خیزران می‌داد برای آنکه ببوسد برادرش را باز تمامِ قوتِ خود را به زانوان می‌داد امان نداد به او تازیانه ور نه خودش عقیقِ خونیِ او را به ساربان می‌داد *** میانِ شام به پیشش کنیزِ خود را دید کسی که داشت به خانم دو تکه نان می‌داد @shia_poem
رویِ زانویِ برادر پا اگر بگذاشته آفتاب انگار منّت بر قمر بگذاشته دستها را رویِ دوش دو پسر بگذاشته آنکه رویِ شانه‌ی عباس سر بگذاشته دورِ او از عون و جعفر اکبر و قاسم پُر است شُکر گِردش از جوانانِ بنی‌هاشم پُر است جبرئیل اینجاست تا خانوم فرمایش کند  تا حسین‌اش هست او احساسِ آرامش کند تا که آرام است دنیا درکِ آسایش کند تا بیاید عمه‌جان باید عمو خواهش کند تا که عباس است خانم خواب راحت می‌کند او فقط در سایه‌ی او استراحت می‌کند دست او که نیست دل غم رویِ غم می‌ریزَدَش َنامِ اینجا را مَبَر  وقتی بهم می‌ریزَدَش چشم‌ها خونِ جگر در هر قدم می‌ریزَدَش بیشتر او را بِهَم طفلِ حرم می‌ریزَدَش خیمه برپا می‌کنند و روضه برپا می‌کند می‌نشیند گوشه‌ای هِی وای زهرا می‌کند ناله زد تا زد قدم : دیدی چه آمد بر سرم گفت در بینِ حرم : دیدی چه آمد بر سرم چیست اینجا غیرِ غَم دیدی چه آمد بر سرم مادرم ای مادرم دیدی چه آمد بر سرم گفت با دلواپسی با آه : برگردان مرا مُردم از دلشوره از این راه برگردان مرا این حرم گهواره دارد جانِ زینب بازگرد مادری بیچاره دارد جانِ زینب بازگرد زینبی آواره دارد جانِ زینب بازگرد درد وقتی چاره دارد جانِ زینب بازگرد وای از این سرزمین شیرِ رُبابت خُشک شد تیرهاشان را ببین شیرِ رُبابت خُشک شد * داد زد شامِ دهم ای وای میبینی چه شد بچه ها را کرده گُم ای وای میبینی چه شد نعلِ تازه زیرِ سُم ای وای میبینی چه شد وَیلنا مِن بعدِ کُم ای وای میبینی چه شد گفت با طفلانِ در آتش علیکم بالفرار زود گیرَد مویِ سر آتش علیکم بالفرار می‌زند رویِ سرش دیگر نمی‌دانم چه شد بوسه زد بر حنجرش دیگر نمی‌دانم چه شد خاک خورده معجرش دیگر نمی‌دانم چه شد مانده او با مادرش دیگر نمی‌دانم چه شد ناقه‌اش عریان ولی جمعِ بنی‌هاشم نبود با حرامی بود اما اکبر و قاسم نبود @shia_poem
با صد جلالت و شرف و عزت و وقار آمد به دشت ماریه ناموس کردگار فرش زمین به عرش مباهات میکند گر روی خاک پای گذارد "ملک سوار" چه ناقه ای چه ناقه نشینی چه محملی مریم رکاب گیر و خدیجه است پرده دار حتی حسین تکیه بر این شانه میزند خلقت زنی ندیده بدین گونه استوار بیش از همه خدای مباهات میکند که شاهکار خلقت او کرد شاهکار تا هست مستدام حسین است مستدام تا هست پایدار حسین است پایدار کوهی اگر مقابل او قد علم کند مانند کاه میشود و میرود کنار با خشم خویش میمنه را میزند زمین با چشم خویش میسره را میکند شکار آنگونه که علی به نجف اعتبار داد زینب به دشت کرب و بلا داد اعتبار پنجاه سال فاطمه ی اهل بیت بود زینب که هست فاطمه هم هست ماندگار تا اینکه فرش راه کند بال خویش را جبریل پای ناقه نشسته به انتظار حتی هزار بار بیایند کربلا زینب پی حسین می آید هزار بار کار تمام لشگریان زار میشود زینب اگر قدم بگذارد به کارزار روز دهم قرار خدا با حسین بود اما حسین زودتر آمد سر قرار محمل که ایستاد جوانان هاشمی زانو زدند یک به یک آنهم به افتخار افتاد سایه قد و بالاش روی خاک رفتند از کنار همین سایه هم کنار طفلان کاروان همه والشمس و والقمر مردان کاروان همه واللیل و والنهار عبدند ، عبد گوش به فرمان زینبند از پیرمرد قافله تا طفل شیرخوار رفتند زیر سایه عباس یک به یک با آفتاب غنچه گل نیست سازگار از این به بعد هیچ نمازی شکسته نیست وقتی قدم گذاشته زینب به این دیار از فرش تا به عرش چه خاکی به سر کنند بر روی چادرش بنشیند اگر غبار از خواهری چو زینب کبری بعید نیست معجر به پای این تن عریان کند نثار یک عده گوشواره ولی دختر علی یک گوش پاره برد از اینجا به یادگار خیلی زدند "تـا" شود اما تکان نخورد سر خم نمیکند به کسی کوه اقتدار او که فرار کرد عدو از جلالتش فریاد میزند که علیکن بالفرار ترسم که انبیاء بیفتند بر زمین دستی اگر خدای نکرده به گوشوار .... پرده نشین کوفه،بیابان نشین شده با دختر بتول چه ها کرد روزگار ! " قومی که پاس محملشان جبرئیل داشت گشتند بی عماری و محمل، شترسوار " آن بانویی که سایه او هم حجاب داشت با رفت و آمد سربازارها چه کار؟!!!! چشم طنابهای اسارت به دست اوست زینب به شام رفت ولیکن به اختیار در یک محله زخم زبان خورد بی عدد در یک محله سنگ گران خورد بیشمار دردی به درد طعنه شنیدن نمیرسد یا رب مکن عزیز کسی را بدان دچار @shia_poem
چه مي شود كه سرانجام، آن زمان برسد و قطره نيز به درياي بيكران برسد محرم است بيا تا كه چشم مرده ما براي گريه در اين روضه ها به جان برسد چقدر نزد تو با آبروست دستي كه براي خرجي اين ماه بر دهان برسد شبيه فاطمه خوشحال مي شوي وقتي براي مجلس جد تو ميهمان برسد به كربلاي شب دومت ببر ما را خبر رسيده قرار است كاروان برسد به عرش مي رسد آقا صداي ناله ي تو اگر به روضه ي گودال، روضه خوان برسد حسين آمده و راس او قرار شده به شمر و حرمله و خولي و سنان برسد @shia_poem
چه مي شود كه سرانجام، آن زمان برسد و قطره نيز به درياي بيكران برسد محرم است بيا تا كه چشم مرده ما براي گريه در اين روضه ها به جان برسد چقدر نزد تو با آبروست دستي كه براي خرجي اين ماه بر دهان برسد شبيه فاطمه خوشحال مي شوي وقتي براي مجلس جد تو ميهمان برسد به كربلاي شب دومت ببر ما را خبر رسيده قرار است كاروان برسد به عرش مي رسد آقا صداي ناله ي تو اگر به روضه ي گودال، روضه خوان برسد حسين آمده و راس او قرار شده به شمر و حرمله و خولي و سنان برسد @shia_poem
کاروان سلاله های خدا، کاروان امام عاشورا کاروان بهشتیان زمین، کاروان فرشتگان سما یکی از نوکرانشان جبریل، یکی از چاکرانشان حوا گوشه ای از صدایشان داوود، نفسی از دعایشان عیسی نوجوانانشان چو اسماعیل، پیرمردانشان خلیل آسا زائر اشک هایشان باران، تشنه مشک هایشان دریا همه آیات سوره مریم، همه چون کاف و ها و یا و الی... یوسفان عشیرهٔ حیدر، مریمان قبیله زهرا کعبه می بیند و طواف ملک، چشم تا کار می کند این جا کشتگان حوادث امروز، صاحبان شفاعت فردا تا به حالا ندیده هیچ کسی، این همه آفتاب در یک جا هر دلی با دلی گره خورده است، همه مجنون صفت، همه لیلا دارد این کاروان صحرائی، دخترانی عفیفه و نو پا همه با احترام و با معجر، همه در پرده های حجب و حیا پرده را از مقابل محمل، باد حتی نمی برد بالا دور تا دور شان بنی هاشم، تحت فرمان حضرت سقا پای علیا مخدره زینب، روی زانوی اكبر لیلا از غروب مدینه می آیند، در زمینی به نام كرب و بلا می رسیدند و یاد می كردند، از سر و طشت و حضرت یحیی حق نگهدار این همه مجنون، حق نگهدار این همه لیلا . @shia_poem