eitaa logo
شعر شیعه
6.5هزار دنبال‌کننده
368 عکس
140 ویدیو
14 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
غروب سرخ نگاهش به رنگ ماتم بود غریب شهرِ خودش نه، غریب عالم بود چقدر روضهٔ کرب و بلا به پا می داشت ! به روی سر در خانه همیشه پرچم بود ! اگر چه زخم جگر تازه می شد اما باز برای داغ دلش روضه مثل مرهم بود همیشه در وسط کوچهٔ بنی هاشم پر از تلاطم اشکِ مصیبت و غم بود شبی که در تب آتش بهشت او می سوخت شکسته قامت و آشفته حال و درهم بود شتاب مرکب و پای برهنهٔ آقا ! میان کوچه زمین خوردنش مسلّم بود کبودِ زخمِ طناب و اسارت و غربت چه قدر در نظرش کربلا مجسّم بود خلاصه لحظة‌ آخر، زمان تدفینش بساط غسل و بساط کفن فراهم بود در آن زمان به خدا هر دلی پریشانِ شهید بی کفن وادیِ محرّم بود به زخم پیکر گل، بوریا نمی پیچید اگر که پیرهن پاره پاره ای هم بود @shia_poem
مگر رسول به وصفش بیان کند سخنی که وصف ذات خدا نیست کار همچو منی جواب هر چه که باشد نوازش است مرا خدا کند بنوازد مرا ولو به "لن" ی بساط حوزه کرم می کند، چه ذوالکرمی بساط روضه عطا می کند، چه ذوالمننی به دست شیخ الائمه غدیر جان بگرفت بله؛ غدیر جوان شد ز باده ی کهنی ببین حدیث حدیث و ببین که بحث به بحث چگونه یک تنه رفته به جنگ تن به تنی به "جعفر بن محمد" بگو بسوز و بساز مباش فکر حرم گر نواده ی حسنی سیاه تر ز همه روزگار پروانه ست اگر که شمع بسوزد میان انجمنی نخست آنچه صدا می کند سر زانوست اگر کشیده شود ناگهان سر رسنی ببین چه بر سر زن یا که مرد می آید طناب را بکشی، تازیانه هم بزنی عبا نداشت که از خجلتش به سر بکشد پناه برد به یک آستین پیرهنی چه سخت می گذرد مرد آبروداری طی طریق کند با غلام بد دهنی اگر چه سوخته در، جای شکر آن باقی ست که میخ در نگرفته به گوشه بدنی اگر چه از نفس افتاده باز هم راضی ست که بین کوچه نیفتاده است هیچ زنی چه حرفها نشنید و چه چیزها که ندید شکسته دل شد و آمد ولی چه آمدنی غریب نیز از اینجا نمی رود عریان برای تو کفن آورده اند، عجب کفنی... @shia_poem
شد بار چندم حرف پیغمبر زمین خورد. یک بار دیگر سوره ی کوثر زمین خورد. دستار او بر دور گردن، دست بسته. در کوچه هم چون جد خود حیدر زمین خورد. تا خانه اش در بین آتش سوخت، یاد از. یک روضه کرد و ناله زد مادر زمین خورد. از زیر پا تا جا نمازش را کشیدند. مثل عمو حسن به صورت بر زمین خورد. در آخر هر مجلس درسش که روضه است. با ناله رفت از هوش و از منبر زمین خورد. همراه یک بابای دل خسته به پای. پیکر بی جان علی اکبر زمین خورد. از خیمه تا گودال قتله گاه ارباب. بر سر زنان صد بار یک خواهر زمین خورد. با سنگی از یک پیر زن از پشت بامی. از روی عرش نیزه ها یک‌ سر زمین خورد. یک نیمه شب دنبال مرکب تا که رفت او. در هر قدم با یاد یک دختر زمین خورد. @shia_poem
از سرِ شانه عبایش را زمین انداختند پشتِ مرکب می‌دود پیرمرد است و عصایش را زمین انداختند پشت مرکب می‌دود @shia_poem
داغ تو آب کرده دل سنگ خاره را هم جنس روضه کرده هُشام و زُراره را سوگ تو، صبح صادق دامان فاطمه خاموش کرده نور هزاران ستاره را دارد برای زخم دلت گریه میکند زهری که بسته بر روی تو راه چاره را دارد نفس نفس زدنت شرح می دهد پای پیاده و دل سنگ سواره را قنفذ دوباره آمده فریاد میکشد آورده است بر در خانه شراره را در بین روضه واژه ی "قنفذ" تو را شکست باید دوباره گریه کنی این اشاره را از قطره های اشک تو مرثیه میچکد باید نوشت متن لهوفی دوباره را از شرحه شرحه ی جگر تو نوشته اند شرح مصیبت بدن پاره پاره را از عصر روز گریه، ز غارت سخن بگو از خاتمی که گریه کند گوشواره را @shia_poem
از حدیث لوح می آید مقامات اینچنین که ندارد هیچ کس جزتو کرامات اینچنین مانده درتوصیف یک شأن تو ابیات اینچنین سالها محکوم عشق توست، نیات اینچنین تا ابد مرئوس ماییم و ریاست باشما نازشصت هرکسی مارا رسانده تاشما انقلاب علم، با کرسی درست پا گرفت بحث و استدلال از عصرشما بالاگرفت فقه ما از نور فقه جعفری معنا گرفت میشود جزء مفاخر هرکس اینجا جا گرفت راه گم کرده کنارت راه پیدا میکند از دمت پیرزنی کار مسیحا میکند آبروی پرچم در اهتزاز ما تویی از بقیه بی نیازیمو نیاز ما تویی ما همه اهل نمازیمو نماز ما تویی پس شفاعت کن که تنها چاره ساز ماتویی بانی ترویج عاشورا تویی! پس بی گمان.. خانه ات یعنی حسینیه شما هم روضه خان مجلس درست شلوغ و خانه ات خلوت شده سهم تو دراین دیار آشنا غربت شده بازهم پشت دری لبریز جمعیت شده خانه امن الهی سلب امنیت شده آتشی از خانه ی زهرا به این در هم رسید ارث دست بسته حیدر به جعفر هم رسید پیرمرد شهر از دارالعباده رفتنیست نور حق با عده ای ابلیس زاده رفتنیست دستهایش بسته شد پس بی اراده رفتنیست بی عمامه بی عبا پای پیاده رفتنیست کوچه در کوچه به پشت اسب حالا میدوی پیش چشم مردمی بی عار تنها میدوی گرچه کوچه گردی و دست تو بند سلسله ست راستی آقا بگو دور شما هم هلهله ست؟ راستی بر پای تو از خار صحرا آبله ست؟ راستی آقا دلت دلواپس یک قافله ست؟ راستی اهل و عیالت را اسارت میبرند؟ چادر و روبنده از آنها به غارت میبرند؟ نه کسی اینجا ز سرها معجری را میکشد نه کسی باتازیانه خواهری را میکشد نه کسی از پشت موی دختری را میکشد نه کسی بر گردن تو خنجری را میکشد نیزه داری هم اگرباشد سری بر نیزه نیست قلب هجده پاره ی پیغمبری بر نیزه نیست @shia_poem
شعر را دست بر روی سینه می نویسم به احترام شما جعفری مذهبم که دنیا هم می شناسد مرا به نام شما پای درس تودرس پس دادند عالمانی شبیه جابر ها با نگاه تو میشود جاری شعر در سینه های شاعر ها نور  صدقِ کلام تو تابید این دلم صادقانه عاشق شد شیعه ی واقعی شده هرکس شیعه با نور"قال صادق"شد نیست بی شک اصول دینم جز جزء جزء اصول زندگیت من مرید مرام تو هستم بنده ی راه و رسم بندگیت ای گره های بسته ی عالم مانده بسته به یک دعای شما شده سجاده محترم وقتی پهن گشته به زیر پای شما چقَدَر شبهه،بدعت و تزویر که زدودی ز پیکر اسلام داده ای جان تو با احادیثت به نفس های آخر اسلام تو به من یاد داده ای آقا گریه کردن برای ثارالله چقدر روضه ی شماسخت است بانی روضه های ثارالله بی حیایی رسید و ناقافل جانمازت کشید و افتادی دست هایت سپر شد و گفتی: ای عمو جان چگونه جان دادی؟ به سفیدی موی تو نگُذاشت احترام آنکه بست دست تورا خواست تا حرمتت شکسته شود پا برهنه تو را کشاند آقا رد شدی تا که از در خانه بغض تو در میان جمع شکست یادت آمد که پیش چشم همه مادرت روی خاک کوچه نشست بین کوچه صدای بازویی که شکست از غلاف می آمد مادری بود و لشکری کافر گوییا به مصاف می آمد پشت مرکب ز بسکه افتادی پهلویت بین راه خورده به سنگ صورت تو کشیده شد به زمین خورده انگار روی ماهت چنگ باز شکر خدا کسی دیگر از تنت پیروهن نبرد آقا روی لب های تشنه وخشکت چکمه ای بی هوا نخورد آقا سیدی غِیبَتُک...بخوان تادل بیشتر بیقرار تر باشد شب و روز از غم امام زمان این دلم خون و دیده تر باشد @shia_poem
غالباً عاشق به معشوق و تمنایش خوش است دل به دلدارش خوش و سائل به آقایش خوش است مجلس ویران نشین پائین و بالایش خوش است امشبش تاریک، اما صبح فردایش خوش است دورهء آل سعود و دشمنی رد می شود صحن و ایوان بقیع ما چو مشهد می شود مکتب ما با امام صادقش پُر رونق است هرکجا که روضه اش برپاست نور مطلق است گرچه بی زائر شده، اما همیشه برحق است نام او در هر حسینیه به روی بیرق است تا بقیع خلوتش، هرشب صدایم می رسد او بخواهد خرج راه کربلایم می رسد شرمگین از آتش سرد تنور صادقیم با پشیمانی سر راه عبور صادقیم باحسین گفتن همیشه در حضور صادقیم گریه کن زهراست، ما هم دور نور صادقیم گریه کن زهراست، وقتی در به آتش می کشند در مدینه خانه را، با ضربه آتش می کشند از در و دیوار، دشمن سرزده در خانه ریخت آتش بغض خودش را بر سر پروانه ریخت نیمه شب قلب عیالش ناجوانمردانه ریخت دور آقا جای شاگردانِ او بیگانه ریخت بی حیایی با جسارت جانمازش را کشید دید افتاده عبایش بر زمین، با پا کشید بد دهان ها، تیغ را بر صورت گُل می کِشند پیرمردی را میان کوچه با هُل می کِشند چون ندارد پای بیجانش تحمّل می کِشند دستهای بسته اش را بی تعادل می کِشند آنهمه همسایه اش کو؟! بوالحسن هم گریه کرد بارها افتاد و شاه بی کفن هم گریه کرد گرچه بین کاخ رفته، با کسی درگیر نیست بی عمامه بر سرش صد قبضهء شمشیر نیست محکم است و پیکرش در حالت تغییر نیست هم عصا هم سنگ در دست جوان و پیر نیست رفته زیر دست و پای اسب، با جنجال نه! رفته بین نیزه داران، در ته گودال نه! نیمهء شب شد اسیر و دیر خانه برنگشت در پی جسم هزاران پاره اش خواهر نگشت هیچکس دنبال جای بوسه بر حنجر نگشت ساربان در خاک و خون دنبال انگشتر نگشت تا چهل منزل، کسی در امتداد سر نرفت فکر نامحرم به سوی چادر و معجر نرفت @shia_poem
گفتم خليل زاده ام آتش عقب کشيد دستى به روى شانۀ من با ادب کشيد لعنت بر آنکه آتش از او با حياتر است از پشت سر لباس مرا با غضب کشيد با آنکه در مقابل خانه مرا زدند همسايه اى نديد و کتک ها به شب کشيد اينجان ميان روز زمين خورد مادرم رويش عباى خويش امير عرب کشيد شهر مدينه شهر زمين خوردها شده سجاده را ز پاى من آن بى نسب کشيد در کربلا زمانۀ غارت غلام شمر در خيمه ها رداى تنى غرق تب کشيد شب هاى جمعه مادر ما داد ميزند گيسو گرفت قاتل و سر را عقب کشيد بازار کوفه گريه کنان عمه جان ما از دست بچه ها همه نان و رطب کشيد صحبت ز شام و هلهله ها مى کشد مرا ان لحظه اى که کار به بزم طرب کشيد ميخواست داد عمۀ ما را در آورد آتش به قلب سوختۀ آن بى ادب کشيد اول شراب خورد و به سر يک نگاه کرد با خنده چوب دستى خود روى لب کشيد يک سرخ مو بلند شد از ما کنيز خواست ترسيد دخترى و خودش را عقب کشيد @shia_poem
نیمه شب شعله به مهمانی در می آید اشک آتش به سر هیزم تر می آید کوچه را دود گرفت و وسط آتش ها پشت در حضرت زهرا به نظر می آید روضه خوان کیست؟امامیست که چون ابراهیم مثل خیری ست که در دامن شر می آید روضه خوان باش که درک صفحات مقتل فقط از عهده ی لبهای تو بر می آید بی وفا شهر مدینه ، بی حیا ای بغداد سوز این روضه به پابوس جگر می آید گرچه عمامه نداری و عبایی هم نیست به تنت نور ولایت چقدر می آید ماه ، روبند بیانداز ببین در دل شب مو پریشان وسط کوچه قمر می آید مو پریشان شدی و زجر کشیدی ، آری مو پریشان بشود حوصله سر می آید روضه بر حاشیه ی برگ شقایق بنویس مثل زهراست غمت ، حضرت صادق بنویس . چه رسیده ست به حال بدن محترمت و چه سنگین شده بر شانه ی تو کوه غمت ریسمان بر تن مهتاب تو بی تاب شده کوچه پر نور شده نیمه ی شب از قدمت تو اگر تندتر از این بروی میفتی آه ای پیر قبیله ، آه از قد خمت مو سفیدی و ولیکن پسر فاطمه ای مادرت گفت بُنَیَّ به فدای قدمت مثل آن سینه ی سنگین شده در ظهر عطش چه قدر سخت شده هم دم و هم بازدمت تو چه گفتی که سزاوار مصیبت شده ای؟ تو چه کردی که کند قاتل تو متهمت؟ بنویس آنچه که اسلام به آن وابسته رستگاری مرا داده خدا در قلمت روضه بر حاشیه ی برگ شقایق بنویس مثل زهراست غمت ، حضرت صادق بنویس . چشم هایت نگران و به لبت جان آمد آسمان بغض نکن ، نم نم باران آمد فطرسی هست کنار تو که پرواز کند جان من ، روی لبت ذکر حسین جان آمد ولی آقا چه بگویم؟ نه سرت بر نی شد نه به تشتی ز لبت نغمه ی قرآن آمد نه سرت ماه تنور است که خاکی بشود نه کسی پیش تنت موی پریشان آمد دخترت کنج خرابه نشده منتظرت آه از آن لحظه که بابا سر دامان آمد شُکر ، ناموس تو اصلا سر بازار نرفت نه اسیری ز تو بر ناقه ی عریان آمد شُکر ، ناموس تو در مجلس اغیار نبود نه اسیری ز تو در مجلس مستان آمد پا به پای تو و این روضه که من میرم پا به پای تو و این روضه که نَتْوان آمد روضه بر حاشیه ی برگ شقایق بنویس مثل زهراست غمت ، حضرت صادق بنویس #@shia_poem
ای سبز پوش عشقِ تو را سرخ قامتیم ای پادشاهِ حُسن نگاهی که رعتیم فکری به روزگارِ بدِ حالِ ما بکن جان حسین تشنه‌ات ای ابر رحمتیم ما زائر سه شنبه و شبهای جمعه‌ایم آواره‌ایم  دربه‌درِ یک زیارتیم ما با غبارِ کرببلا هم‌نفس شدیم یعنی بیا که خاک تو هستیم تربتیم ما را ببخش اگر که اسیر معیشتیم ما را ببخش اگر که کمی کم محبتیم هر روز آمدیم و بدهکارتر شدیم تقصیر لطف توست عزیزم بد عادتیم بر روی ما حساب کن آقا که سالهاست چشم انتظارِ آمدنت اشک حسرتیم حرف امام صادق ما هست این حدیث درکت کنیم اگر همه‌ی عمر خدمتیم* ما را هزار بار جهان آزموده است هربار دیده است فقط استقامتیم این جمله‌ی بزرگ از آوینی است گفت : ما راست قامتانِ جهاد و شهادتیم هر روز می‌رسد خبری از شهادتی شکر خدا که باز بر این راه دعوتیم از نسل جبهه است همه‌ی نسل‌های ما نسل خمینی است اگر عین غرتیم این بچه‌ها‌ی ما چقدر جمکرانی‌اند مدیون مِهرِ حضرت زهرای عترتیم * * * آورده‌ایم باز بدی‌های خویش را پیشِ کریم نابلدی‌های خویش را در امتحان راه تو هرچند رد شدیم لطفت قبول کرد ردی‌های خویش را انگار نا امید شدی از بزرگ‌ها دیدم صدا زدی نودی‌های خویش را عطر ظهور می‌رسد و کرده‌ای خبر نسل هزار و چهار صدی‌های خویش را ما را ببخش جای بصیریت بجای فهم آورده‌ایم بی خردی‌های خویش را ما تا ابد برای حسین تو سوختیم آقا نگاه کن ابدی‌های خویش را قلب حسین پیش علی‌اکبر آب شد وقتی که گفت یا ولدی‌های خویش را خلاد بن صفار می‌گوید: از امام صادق(ع) سؤال شد: آیا قائم به دنیا آمده است؟ حضرت فرمود: «لا وَ لَوْ أَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَیامَ حَیاتِی»؛ (خیر! اگر دوران او را درک می کردم، همه‌ی زندگی ام را در خدمت به او می گذراندم) @shia_poem