#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#اشعار_محرم
لالا بر آن که خواب ندارد چه فایده
ماندن بر آن که تاب ندارد چه فایده
گیرم تو را حسین بگیرد، بغل کند
وقتی دو قطره آب ندارد چه فایده
احساس مادری به همین شیر دادن است
آری ولی رباب ندارد چه فایده
انداخته حِرز، اگر چه به گردنت
تا صورتت نقاب ندارد چه فایده
پرسش نکن سه شعبه برایم بزرگ بود
وقتی کسی جواب ندارد چه فایده
با چه سر تو را به نی بند می کنند
زلفی که پیچ و تاب ندارد چه فایده
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#اشعار_محرم
#غزل
میل پریدن هست اما بال و پر، نه
هر آن چه می خواهی بگو اما بپر، نه
حالا که بعد از چند روزی پپش مایی
دیگر به جان عمه ام حرف سفر، نه
یا نه اگر میل سفر داری، دوباره
باشد برو اما بدون همسفر، نه
با این کبودی های زیر چشم هایم
خیلی شبیه مادرت هستم، مگر نه؟!
از گیسوان خاکیم تا که ببافی
یک چیزها یی مانده اما آنقدر نه
دیشب که گیسویم به دست باد افتاد
گفتم: بکش، باشد ولی از پشت سرنه
امروز دیدم لرزه های خواهرم را
در مجلسی که داد می زد: (ای پدر نه)
تو وقت داری خیزران ها را ببوسی
اما برای این لب خونین جگر نه؟!
ای میهمان تازه برگشته چه بد شد
تو آمدی و شامیان خوابند ورنه...
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#اشعار_محرم
بالا نشسته است که پیغمبرش کنند
کوچک ترین امام همین منبرش کنند
مثل امامزاده شش ماهه می شود
عـمـّامـه سیاه اگر بر سرش کنند
پـرواز می کنیم به سمت خدایشان
مـا را اگر دخـیـل ضـریـح پرش کنند
حقّش نبود در وسط خطبه خوانیش
یک تیر را «روانه»ی آن حـنجـرش کنند
حالا که فـیـض از گل رویش نمی برند
بهتر همان که پیش همه پرپرش کنند
یک تیر ساده هم به خـدا خوب می بُرد
امّـا قـرار بود از این بـدتـرش کنند
رفت و تکان خالی گهواره را گذاشت
تا دل خوشی عاطفه مادرش کنند
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#اشعار_محرم
بالا نشسته است که پیغمبرش کنند
کوچک ترین امام همین منبرش کنند
مثل امامزاده شش ماهه می شود
عـمـّامـه سیاه اگر بر سرش کنند
پـرواز می کنیم به سمت خدایشان
مـا را اگر دخـیـل ضـریـح پرش کنند
حقّش نبود در وسط خطبه خوانیش
یک تیر را «روانه»ی آن حـنجـرش کنند
حالا که فـیـض از گل رویش نمی برند
بهتر همان که پیش همه پرپرش کنند
یک تیر ساده هم به خـدا خوب می بُرد
امّـا قـرار بود از این بـدتـرش کنند
رفت و تکان خالی گهواره را گذاشت
تا دل خوشی عاطفه مادرش کنند
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#دوطفلان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شب_چهارم_محرم
#اشعار_محرم
اگر خواهرت اذن میدان ندارد
نمی خواهیش پای تو جان سپارد
در این جا كه وا غربتایت بلند است
دو گلدسته دارد برایت ببارد
غم بی كسی تو ای مرد تنها
در این جا گلوی مرا می فشارد
الهی نبینم در این جا غریبی
الهی نبینم كه چشمت ببارد
دو گلدسته می آورم تا نگویند
مگر این بلا پیشه خواهر ندارد
ببین سرمه بر دیده هاشان كشیدم
ببینم كه دائیشان می گذارد
به رویم میاور كه وسعم همین بود
مگر خواهرت – زینبت – دل ندارد؟!
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#اشعار_محرم
#غزل
برگ و برت دست كسی برگ و برم دست كسی
بال و پرت دست كسی بال و پرم دست كسی
خیرات كردن مال من خیرات كردن مال تو
انگشترت دست كسی انگشترم مال كسی
نه موی تو شانه شود نه موی من شانه شود
موی سرت دست كسی موی سرم دست كسی
بابا گرفتارت شدم از دو طرف غارت شدم
آن زیورم دست كسی این زیورم دست كسی
رختت به دست حرمله رختم به دست حرمله
پیراهنت دست كسی و معجرم دست كسی
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#اشعار_محرم
#چارپاره
عمه جان این سر منور را
کمکم می کنی که بردارم
شامیان ای حرامیان دیدید
راست گفتم که من پدر دارم
ای پدر جان عجب دلی دارم
ای پدر جان عجب سری داری
کیسویم را به پات می ریزم
تا ببینی چه دختری داری
ای که جان سه ساله ات بابا
به نگاه تو بستگی دارد
گر به پای تو بر نمی خیزم
چند جایم شکستگی دارد
آیه های نجیب و کوتاهم
شبی از ناقه ام تنزل کرد
غنچه هایی شبیه آلاله
روی چین های دامنم گل کرد
دستی از پشت خیمه ها آمد
لاجرم راه چاره ام گم شد
در هیاهوی غارت خیمه
ناگهان گوشواره ام گم شد
هر بلایی که بود یا می شد
به سر زینب تو آوردند
قاری من جرا نمی خوانی؟
چه به روز لب تو آوردند
چشم های ستاره بارانم
مثل ابر بهار می بارد
من مهیای رفتنم اما
خواهرت را خدا نگه دارد
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#اشعار_محرم
#غزل
گنجشك پَر، جبریل پَر، بابا سه نقطه
من پَر، تو پَر، هركس شبیه ما سه نقطه
عمه نه عمه بال هایش پَر ندارد
حالا بماند در خرابه تا سه نقطه
این محو یكدیگر شدن در این خرابه
یا اینكه ما را می پراند یا سه نقطه
اصلاً چرا من خواستم پیشم بیایی
بابا شما كه پا نداری تا سه نقطه
یادت می آید روزهای در مدینه
دو گوشواره داشتم حالا سه نقطه
وقتی لبت را زیر پای چوب دیدم
می خواستم كاری كنم امّـا سه نقطه
انگشت خود را جمع كرد و ناگهان گفت
انگشت پَر، انگشترِ بابا سه نقطه
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#اشعار_محرم
#غزل
بابا سرم، تنم، کمرم، پهلویم، پرم
یکی دو تا که نیست کبودی پیکرم
بیش از همین مخواه و گر نه به جان تو
باید همین کنار تو تا صبح بشمرم
از تو چه مانده است؟ بگویم "که ای پدر"
از من چه مانده است؟ بگویی "که دخترم"
اندازه ی لب تو لبم شد ترک ترک
اندازه ی سر تو گرفتار شد سرم
از تو نمانده است به جز عکس مبهمت
از من نمانده است به جز عکس مادرم
از تو سوال می کنم انگشترت کجاست؟
كه تو سوال می کنی از حال معجرم
دیدم چگونه سرت را به طشت زد
حق می دهی بمیرم و طاقت نیاورم
مرد کنیز زاده ای از ما کنیز خواست
بیچاره خواهر تو و بیچاره خواهرم
مرهم به درد این همه زخمی نمی خورد
بابا سرم، تنم، كمرم، پهلویم، پرم
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#اشعار_محرم
#غزل
آن قدر توان در بدن مختصرت نیست
آن قدر که حال زدن بال و پرت نیست
بر شانه بینداز خودت را که نیفتی
حالا که توانایی از این بیشترت نیست
فرمود: حسینم، به خدا مسخره کردند
گفتند: مگر صاحب کوثر پدرت نیست
گفتی که مکش منت این حرمله ها را
حیف از تو و دریای غرور پسرت نیست
حالا که مرا می بری از شیر بگیری
یک لحظه ببین مادر من پشت سرت نیست؟
تو مثل علی اکبری و جذب خدایی
آن قدر که از دور و برت هم خبری نیست
آن قدر در آن لحظه سرت گرم خدا بود
که هیچ خبر دار نگشتی که سرت نیست
این بار نگه دار سرت را که نیفتد
حالا که توانایی از این بیشترت نیست
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_عبداالله_بن_الحسن_علیه_السلام
#شب_پنجم_محرم
#اشعار_محرم
#مربع_ترکیب
طفلی اگر بزرگ شود با کریم ها
یک روز می شود خودش از کریم ها
عبدلله حسین شدم از قدیم ها
دل می دهند دست عمو ها یتیم ها
طفل حسن شدم بغلت جا کنی مرا
تو هم عمو شدی گره ای وا کنی مرا
آهی که می کِشد جگر من، مرا بس است
شوقی که سر زده به سر من، مرا بس است
وقتی تو می شوی پدر من، مرا بس است
یک بار گفتن پسر من، مرا بس است
از هیچ کس کنار تو بیمی نداشتم
از عمر خویش، حس یتیمی نداشتم
دستی كریم هست كه نذر خدا شود
وقتی نیاز بود، به وقتش جدا شود
از عمه ام بخواه كه دستم رها شود
هركس كه كوچك است، نباید فدا شود؟
باید برای خود جگری دست و پا كنم
با دست كوچكم سپری دست و پا كنم
دیگر بس است گرم دلِ خویشتن شدن
آماده ام كنید برای كفن شدن
حالا رسیده است زمان حسن شدن
آماده ی مبارزه ی تن به تن شدن
یك نیزه ای نماند دفاع از عمو كنم؟!
یورش بیاورم، همه را زیر و رو كنم؟!
آماده ام كه دست دهم پای حنجرت
تیر سه شعبه ای بخورم جای حنجرت
شاید كه نیزه ای نرود لای حنجرت
دشمن نشسته مستِ تماشای حنجرت
سوگند ای عمو به دلِ خونِ خواهرت
تا زنده ام جدا نشود سر ز پیكرت
این حفره روی سینه ی تو ای عمو ز چیست؟
این زخمِ روی سینه ی تو ارثِ مادریست؟
این جای زخم نیزه و شمشیرها كه نیست؟
بر روی سینه ی تو عمو جان جای پای كیست؟
عبداللهت نمُرده ذبیح از قفا شوی
بر روی نیزه های شكسته فدا شوی
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem