eitaa logo
شعر شیعه
7.4هزار دنبال‌کننده
559 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
زهرا(س) که از داغ پیمبر(ص) شد عزادار اشکش چکید از چشم و حیدر شد عزادار اسلام از این لحظه در سیلِ غم افتاد آیاتِ قران تا به محشر شد عزادار کعبه به تابوتِ نبی(ص) میداد بوسه زمزم شبیه حوض کوثر شد عزادار غار حرا گم کرد یار و مونسَش را سنگِ صبورش رفت و آخر شد عزادار أم أبیها(س) سوخت از داغِ یتیمی یا أيهاالسادات! مادر شد عزادار بعد پدر غم با أمیرالمؤمنین خورد در کوچه با غصب فدک مادر زمین خورد این داغ، عمری قاتلِ جانِ حسن(ع) بود آن کوچه باریک زندانِ حسن(ع) بود دستی که بالا رفت و سیلی زد به مادر تنها دلیلِ دستِ لرزانِ حسن(ع) بود از همسرش جای محبت زهر نوشید این هم جواب لطف و احسانِ حسن(ع) بود با مهربانی بسکه روی خوش نشان داد مرد جزامی باز مهمان حسن(ع) بود با گریه پا به پایِ سائل ها می آمد هر روز حاتم مرثیه خوانِ حسن(ع) بود! @shia_poem
نمیرود نفسی از سرم هوای ضریحت به خواب سر بگذارم به خاک پای ضریحت شده‌است غصه‌ی لب‌های عاشقان تو یک عمر هزار بوسه‌ی حسرت به جای جای ضریحت کنار خاکی قبرت رساست گریه‌ی غربت چه شعرها که نگفتیم در رثای ضریحت شبیه چشمه‌ی خون است چشم‌هایم از اینکه نشد دخیل ببندم به چشم های ضریحت دوباره میشود آباد خاکی حرم تو به گوش کل جهان میرسد صدای ضریحت همیشه بعد نمازش دعای مادرم این است بدست خویش النگو کند فدای ضریحت @shia_poem
به دربار تو حاتم نیز از خیل خدم باشد؛ کنار سفره‌ات هر وعده سائل بیش و کم، باشد! به عشق تو قمر دور زمین میگردد و باید قد ماه از ادب پیش بلندای تو خم باشد چه کس مثل تو میبخشد سه دفعه زندگیش را!؟ چه کس مثل تو نام خانه‌اش دارالکرم باشد!؟ ندیدم جز تو شاهی را که حتی با جذامی ها شود هم سفره و آن لقمه پیشش محترم باشد! ندیدم جز تو شاهی را که رعیت را به یک لبخند کند دلخوش ولی قلب خودش دریای غم باشد... ندیدم جز تو شاهی را که دنیا سائلش، اما؛ تمام سهمش از دنیا مزاری بی حرم باشد! برای افتخار مردم ایران همین کافیست همین که کار صحنت دست معماری عجم باشد سراسر در رواقت از طلا با خط نستعلیق صد و هجده کتیبه شعرهای محتشم باشد النگو های خود را نذر صحنت کرده تا شاید کمی از گنبدت هم یادگار مادرم باشد @shia_poem
ای که شد زنده به عشقت دل هر مرد و زنی تو همان نَفخه‌ی روحانیِ جان در بدنی " عشق ، رسواییِ محض است که حاشا نشود " پس حسن گفتنِ ما تا به ابد شد علنی ساکن کشور سرسبزِ حسن‌آبادم با من انگار که هر جا بروم ، هم‌وطنی این گدا جای غذا ، مِهرِ تو را می خواهد می شود گاه‌گُداری به دلم سر بزنی چه دلی بُردی از آن مَرد که دشنامت داد هیچکس مثل تو این‌قَدر نشد خواستنی! خودمانی بگذارید بگویم این‌بار: دست‌ و دل بازِ مدینه! بخدا عشق منی احمد و حیدر و زهرا و حسینش یک سمت... تو گُلِ سر سبدِ شاکِله‌ی پنج‌تنی تبر تو هُبَلِ جنگ جمل را پِی کرد مرتضی با هیجان گفت : عجب بُت‌شکنی! نقشِ نامِ تو نشسته ست میان دل من "یا حسن" حک شده بر روی عقیق یمنی آی دنیا! بشناسید منِ مجنون را: حسنی ام حسنی ام حسنی ام حسنی قبرِ بی زائر تو بازترین روضه‌ی ماست جان کعبه به فدای تو ، غریبِ مدنی! زهر..،نه..،سیلیِ کوچه جگرت را سوزاند دل تو بین گذر سوخت ، عجب سوختنی! ▪️ ▪️ تیرها گرچه به تابوت ، تو را دوخته اند لااقل پیکر خونین تو دارد کفنی @shia_poem
گشته مدینه غرق عزا وامحمدا ماتم گرفته ارض و سما وامحمدا گویید روی ماذنه (حیّ علی العزا) رفت از جهان رسول خدا وامحمدا روز یتیمی همه امت است ، پس ناله زنید یاابتا وامحمدا مولا زند به سینه و زهرا زند به سر جبریل گشته نوحه سرا وامحمدا مانده سه روز پیکر پاکش روی زمین دفنش نکرده اند چرا وامحمدا ماه صفر تمام شد اما شروع شد اندوه اهلبیت شما وامحمدا دردا که جای گل همه با هیزم آمدند بر آستان شیر خدا وامحمدا دردا که جای تعزیت و عرضِ تسلیت سیلی زدند فاطمه را وامحمدا دستی که بوسگاه نبی بود بد شکست این طور اجر او شد ادا وامحمدا آن زن که زهر داد نبی را پس از نبی خون کرد قلب آل عبا وامحمدا ملعونه پیش قبر نبی بر تن حسن هفتاد تیر زد زجفا وامحمدا هفتاد زخم جسم غریب مدینه خورد اما غریب کرببلا ؟ وامحمدا بیش از هزار و نهصد و پنجاه زخم داشت از تیر و تیغ و سنگ و عصا وامحمدا زینب به گریه گفت که یاایهاالرسول یک دم به قتلگاه بیا وامحمدا ( این کشته فتاده به هامون حسین توست این صید دست و پا زده در خون حسین توست) @shia_poem
ای دل سوختگان شمع عزای حرمت اشک ما وقف تو و کرب‌وبلای حرمت در هوای محن‌آلودۀ غربت، آید عطر گل‌های بهشتی ز فضای حرمت شمعدان‌ها همه در سوز و گداز از داغت تیره از آهِ مَلَک، آینه‌های حرمت می‌شود خاطرۀ غربت زهرا ترسیم خلق را در نظر از حال و هوای حرمت برسد بوی خدایی، بوزد عطر بهشت هر طرف باز شود پنجره‌های حرمت یادِ روزی که شهادت به رخت در وا کرد شور و غوغاست به پا در همه جای حرمت مهدی‌ات زائر و ای کاش که می‌دانستم که گذارد قدم آن ماه،‌ کجای حرمت یادِ آن روز که شد روضۀ تو کرب‌وبلا شاهد کرب‌وبلایت، شهدای حرمت دولت آل علی تا به ابد پاینده‌ست این بُوَد در همه اَدوار صدای حرمت پایۀ هستی دشمن ز پی افتاد اینجا ای برافراشته تا عرش بنای حرمت هر چه کردند نشد کم ز شکوهت مولا باز هر روز شد افزوده صفای حرمت یا رضا از سر این مُلک نگردد کوتاه سایۀ مرحمت‌آمیزِ لوای حرمت هدیه کرده‌ست «مؤید» به غزالان حرم غزلی را که سروده‌ست برای حرمت مرحوم @shia_poem
در مسلک ایرانیان سلطان رضاجان است شاهی‌که بی‌لشگرکشی سلطان ایران است آرامِ‌جان ماست آقایی که دامانش تنها توسل‌خانه‌ی آهوی حیران است مهمان‌نواز است آنقدر که زائرش هربار مانند صاحب‌خانه‌ها در صحن، مهمان است هرجای ایران نام او را بر لب آوردیم دیدیم روی هرلبی بعد از رضا، "جان" است وقتی ضریحش را بغل کردم دلم وا شد در وقت دل‌تنگی فقط آغوش درمان است از بس که اینجا آه درهم می‌شود تکرار انگار در صحن و رواق آیینه بندان است انگار سائل پادشاهی می‌کند اینجا انگار در درب ورودی شاه، دربان است از آب سقاخانه می‌نوشند و خوشحال‌اند کمتر کسی اینجا گرفتار غم نان است درماندگان راهی به‌جز مشهد نمی‌بینند تنها پناه بی‌پناهان در خراسان است @shia_poem
سلام حضرت جان،مهربان دوران ها سلام مأمن آرامش پریشان ها ضریح نور تو مصداق کعبه ی جان ها شکوه صحن عتیقت بهشت مهمان ها نفس بریده ام و جان تازه می خواهم برای از تو سرودن اجازه می خواهم رسیده ای که بتابی به آسمان همه تو ای صبور ترین یار،هم زبان همه مرام آینه ها را بده نشان همه دوباره جان بده بر جسم نیمه جان همه برای شانه ی من تکیه گاه یعنی تو امید هر دل بی سرپناه یعنی تو همیشه زائر دور از تو مثل زندانی ست نصیب عاشق دور از حرم پریشانی ست و هرچه شیعه در عالم دلش خراسانی ست ارادت به شما اصل هر مسلمانی ست لباس خادم این نورخانه سنگین است خیال نوکری ات حسرت سلاطین است شکوه ناب ترین عکس هایمان اینجاست همیشه وقت غم و درد جایمان اینجاست صداقت دل بی ادعایمان اینجاست مدینه و نجف و کربلایمان اینجاست پناه مردم دلخسته از ستم هایی تمام دلخوشی کشور عجم هایی اگرچه شهر پر از صحنه های عصیان است هنوز نام تو اسم شب خراسان است امید روشنمان ذکر یا رضا جان است درون سینه به مهرت،گناه سوزان است همیشه زائر از اینجا به دست پر برگشت گناه کار به اینجا رسید و حر برگشت ضریح، سنگ صبور غم مسافر هاست تمام حوصله ات خرج درد زائر هاست بهشتِ مشهد تو مقصد مهاجر هاست رسیدنِ به عبایت امید شاعر هاست نه دعبلم نه فرزدق،گدا حسابم کن تو آفتابی و چون ذره ها حسابم کن نیامدم که تو را باز درد سر بدهم رسیده ام که در این آستانه سر بدهم کبوترانه به شوق تو بال و پر بدهم برای عرض ارادت دو چشم تر بدهم گرفتم از در این خانه اعتقادم را جواب داده ای هر ذکر یا جوادم را به زخم بی کسی ام التیام می خواهم سلام داده،علیک السلام می خواهم ز جرعه های مرامت،مرام می خواهم میان حصن حصینت دوام می خواهم نفس نفس به هوایت همیشه محتاجم خرابم و به دعایت همیشه محتاجم حرم شنیده فقط بغض در صدایم را نگفته ام به کسی جز تو رنج هایم را کسی نداشته جز چشم تو هوایم را فقط تو باخبری بغض کربلایم را خدا کند که دلم تنگ، بیش از این نشود دلم مسافر محروم اربعین نشود اجازه می دهی ام غم نصیب تان باشم؟ منم مخاطب یابن الشبیب تان باشم؟ مرید عشق حسین غریب تان باشم؟ گریز روضه ی شیب الخضیب تان باشم؟ "بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد" @shia_poem
چه غریبانه غریب الغربا را کشتند با دل زار معین الضعفا را کشتند آه ای اهل خراسان همه خون گریه کنید که ولی نعمت و مهمان شما را کشتند این خبر را به مدینه ببر ای باد صبا هشتمین بضعه پیغمبر ما را کشتند خواهرش زنده اگر بود از این غم میمرد بین یک حجره در بسته رضا را کشتند از عبایی که سرش بود غلامش فهمید آخر آن نور دل آل عبا را کشتند مثل یک مار گزیده به خودش میپیچید با چه زهری مگر آن  نور هدا را کشتند صورتش را به روی خاک نهاد و می گفت چه غریبانه شه کرببلا را کشتند جگر سوخته اش روضه برایش میخواند با لب تشنه چرا خون خدا را کشتند ته گودال که با نیزه به پهلوش زدند روی تل عمه مظلومه مارا کشتند پای راس شهدا بسکه کف و سوت زدند سربازارچه ی شام اسرا را کشتند @shia_poem
در دلِ خیمه گلِ یاسمنی داشت حسین کودکِ تشنه‌ی شیرین سخنی داشت حسین زیر پا بود ولی بیشتر از هر چیزی به حرم واهمه‌ی بد دهنی داشت حسین پسرِ مادرِ آب است كه از فرط عطش خشك‌تر از لبِ صحرا دهنى داشت حسين نعل‌ها سخت روی سینه‌ی او کوبیدند ته گودال خودش سینه زنی داشت حسین ساربان زود خودش را ته گودال رساند يادش آمد كه عقيق يمنى داشت حسين دید خواهر، تن عریان برادر را، گفت: خواست میدان برود پیروهنی داشت حسین کاش مانند برادر حرمی داشت حسن کاش مانند برادر کفنی داشت حسین سر به زانوی حسینش، حَسَن آخر جان داد کاش بالای سر خود حسنی داشت حسین هر دو نورند و تفاوت سرِ همسر دارند بد زنی داشت حسن، شیر زنی داشت حسین گروه ادبی @shia_poem
ما کویریم همه تشنه ی باران حسن سربلندیم همه دست به دامان حسن باز جمعیم سر سفره ی احسان حسن همه گفتند به ما سوخته جانان حسن آتش عشق حسن سوخته جانم را شکر هرچه دادند و ندادند همانم را شکر قطره بودیم ولی راه به دریا دادند دل ما را به سرای کرمش جا دادند به سوی دامن او دست تمنا دادند تا که گفتیم حسن حاجتمان را دادند نظر رحمتشان بر دل ما تابیده گوش این طایفه آواز گدا نشنیده دست و دلبازترین رهبر عالم حسن است گفته احمد که: فقط عقلِ مجسّم حسن است مثل حیدر علی و عالی و اعلم حسن است وارث هیبت پیغمبر اکرم حسن است روح رحمان و رحیم است؛ حسن روح سخاست عاشق نام حسن باش که محبوب خداست به گداییش پی اهل نظر باید رفت خبر اینجاست به دنبال خبر باید رفت سمت فرزند "تَجَلّی‌ٰ وَ ظ‌َهَر" باید رفت هرکجا پرچم او هست به سر باید رفت دل به این اسم فقط میل تقرب دارد مادرش نیز به این اسم تعصب دارد کاش فیضی ز فیوضات غمش می بردیم روز و شب دست به سوی علمش می بردیم کاش راهی سوی بیت الکرمش می بردیم دسته ی سینه زنی در حرمش می بردیم حیف خالیست حرم؛ حیف حرم بی نور است دستمان از حرم خاکی آقا دور است چه کسی گفته که آقای کرم بی حرم است قبر او گرچه پر از خاک ولی محترم است بی مضیف است ولی مظهر دارالنعم است آسمان سقف رواق شه لطف و کرم است دورتادور بقیعش به خدا زنجیر است معنی اش این شده اینجا حرم یک شیر است او چهل سال به صبری حسنی محکوم است مثل باباش علی خسته دل و مظلوم است غربتش از اثر خون لبش معلوم است آه! من با که بگویم که چه سان مسموم است آتش افتاده به جانش لب او عطشان است پیکرش سبز شده خواهر او حیران است زهر بی رحم به جان جگرش افتاده یاد مادر به دل شعله ورش افتاده یاد آن خانه و آن میخ درش افتاده مادری روی زمین با پسرش افتاده میخ در روضه ی پر دردسر انشا می کرد فاطمه سوخت و یک شهر تماشا می کرد آخر روضه گریزش شده تنها کوچه چقدر باز شده بغض حسن با کوچه آخرش قاتل او زهر شده یا کوچه ؟ زهر آتش زده جان حسن؛ اما کوچه ... مثل یک آه شده؛ راه گلویش بسته موسپید است چهل سال غریب و خسته بی حیا آمد و راه گذر فاطمه بست بی هوا زد به خدامادر ما را آن پست صورتی خورد به دیوار و غروری که شکست مادری خورد زمین....کودکی از غصه نشست با سر افتاد زمین؛ آه! سرش تیر کشید ضربه ای خورد به پهلو؛ کمرش تیر کشید @shia_poem
فرازی از یک خورشید گرم چیدن بوسه ز ماه توست گلدسته‌ها منادی شوق پگاه توست آری شگفت نیست که بی‌سایه می‌روی خورشید هم ز سایه‌نشینان ماه توست از چشم آهوان حرم می‌توان شنید این دشت‌ها به شوق شکار نگاه توست بالای کاشی حرم تو نوشته است هرجا دلی شکست همان بارگاه توست با این که سال‌هاست سوی طوس رفته‌ای اما هنوز چشم مدینه به راه توست یعنی که کاش فصل غریبی گذشته بود دیگر مسافرم ز سفر بازگشته بود هرچند سبز مانده گلستان باورت آیینه‌ای جز آه نداری برابرت راه از مدینه تا به خراسان مگر کم است با شوق دیدنت شده آواره خواهرت دیگر دلی به یاد دل تو نمی‌تپد بالی نمانده‌است برای کبوترت مثل نسیم می‌رسد از ره جواد تو یعنی نمی‌نهی به روی خاک‌ها سرت تنها به خاک کرب‌وبلا سر نهاده بود مردی که داشت نوحه‌گری مثل مادرت اشک تو هست تا به ابد روضه خوان ما تا کربلاست همسفر کاروان ما @shia_poem