eitaa logo
شعر شیعه
7.4هزار دنبال‌کننده
545 عکس
203 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
خداوندا خداوندا پر از داغم، پر از خشمم به انگشت اشارت مانده است این روزها چشمم چه کرد این داغ که این گریه‌ها خامم نخواهد کرد که موج اشک هم یک لحظه آرامم نخواهد کرد غروب جمعه را تا صبح، ذکر آه می‌گفتیم میان آن خبرها جاءَ نصرالله می‌گفتیم به روی سینۀ ما نقشی از اندوه را کندند به صدها بمب در یک روز، از جا کوه را کندند.. کسی را داده‌ایم از دست که شیرین‌تر از جان بود عبایی داشت بر دوشش که الیافش ز طوفان بود کسی که آفتاب از سایهٔ او بی‌خبر بوده‌ست چهل سال است هر روزش مهیای سفر بوده‌ست کسی که از همان اول چنین بوده‌ست اقبالش که مرگ از دست او عاصی، شهادت بود دنبالش چنان داغیم که انگار او هر روز با ما بود قسم بر قدس که چشمان او طوفان‌الاقصی بود رفیق حاج قاسم بود و دل‌ها در غمش خون شد رفیق حاج قاسم بود، خار چشم صهیون شد شبیه حاج قاسم داغ او تا انتقامش هست شبیه حاج قاسم بیشتر از قبل، نامش هست دگر در روزگار ما نمی‌آید همانندش چگونه باورم باشد که رفت از دست لبخندش.. به فقدانش ز جان ما هوای زیستن رفته‌ست نباشد باورم از بین ما سیدحسن رفته‌ست ز دست ما در این مدت، چه جان‌های نفیسی رفت همین دیروز بود آری، خبر آمد رئیسی رفت ببین یک‌رنگی ما را که با آن یار لبنانی گذشت از جان خود در ضاحیه، سردار ایرانی اگرچه رهروان رفتند، اما راه می‌ماند قسم بر وعدۀ قرآن که نصرالله می‌ماند شعاری نیست این شعر ای برادر، بارها دیدیم شکوفایی خون را در پس آوارها دیدیم مگر آن دشت‌های غرق لاله یادمان رفته مگر ایام جنگ هشت ساله یادمان رفته اگرچه خون به دل داریم، اگر چه چشم‌ها خیس است بدان که ناامیدی، آخرین نیرنگ ابلیس است دل خود را قوی دارید و همراه ولی باشید خود سیدحسن گفته‌ست با سیدعلی باشید خدایا از سر اخلاص می‌گویم، تویی شاهد بنفسی انت یابن فاطمه، یا سیدالقائد شما فرموده‌ای که این جهاد امروز بی‌مرز است دفاع از جان و مال مسلمین بر مسلمین فرض است اگر غزه، اگر صنعا، اگر بغداد و تهرانیم همه یک پیکر واحد، همه امروز لبنانیم خدایا شاهدی، این روزها بی‌تاب و دلتنگیم پی صلحیم، در راهش ولی ناچار از جنگیم هراسی نیست از دشمن، ز های و هوی و طغیانش اگر او می‌کند آغاز، دست ماست پایانش که ما ایمان خود را از الفبای شرف داریم شب حمله ز سوی وحی، امر لا تَخَف داریم.. به اذن‌الله شد دیباچۀ نظم جدید آن شب صدای ما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ می‌رسید آن شب ته این ماجرا پایان رزم رستم و دیو است از این پس یک هدف داریم و آن قلب تل‌آویو است کجایید آی بزدل‌ها، دلیر معرکه ماییم که ما مثل شما مخفی نمی‌گردیم، اینجاییم.. اگر دنیا هم آید پشتتان، ما پنج تن داریم شما سنگرشکن دارید، ما خیبرشکن داریم اگر موسی بیاندازد عصای معجزاتش را به یک لحظه ببلعد اژدهای سرخ آتش را بگو فرعون را، نعشش به روی نیل می‌ماند نه حق نابود خواهد شد، نه اسرائیل می‌ماند فلاخن دست داوود و هلاکت سهم جالوت است شما یک سرزمین دارید ای صهیون که تابوت است برای ما همیشه نصرت حق در دل صبر است شما یک سرزمین دارید در دنیا و آن قبر است بخوان تاریخ را تا بنگری پیروز خیبر کیست برو صهیون بپرس از قبر اجدادت که حیدر کیست به سوی مسجدالاقصی از اینجا راه می‌خواهیم خدایا ما جهاد فی سبیل‌الله می‌خواهیم خدایا جان ما را هم فدای حق کنی ای کاش به دریای شهیدانت مرا ملحق کنی ای کاش که در آغاز و در انجام چون سیدحسن باشیم نه فکر سر، نه فکر تن، نه در فکر کفن باشیم دوباره در دلم دارم هوای دیدن او را نمی‌دانم چگونه یافتند آخر تن او را ولی از ماجرای پیکر جدش خبر دارم چگونه از غم پیراهن او دست بردارم... @shia_poem
طور سینا کنید تهران را همچو موسی ، "کلیم" می آید مژده ، ای سائلان دلخسته... شاه‌عبدالعظیم می آید... @shia_poem
شامل حالم شد امشب دعوتِ عبدالعظیم یک سلام ِ بی ریا بر ساحتِ عبدالعظیم در حریمش مهربانی و کرَم حس میشود از حسن نشأت گرفته رأفتِ عبدالعظیم پهن کرده سفره اش را در شبستان حرم سائلان را جمع کرده رحمتِ عبدالعظیم پیشوند نام او «شاه» است و از روز ازل هست نام مستعارم «رعیتِ» عبدالعظیم مشکلاتم حل شد و تا به ابد شرمنده ام از محبت کردنِ بی منّت عبدالعظیم بازسازی میشود، آباد خواهد شد بقیع میشود آخر اجابت حاجتِ عبدالعظیم مورد تأیید مولانا امام ِ هادی است هر که شد بانی برای هیئتِ عبدالعظیم بر ضریحش می نشانم بوسه و دل میبرم- -از حسین بن علی از برکت عبدالعظیم «بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا» زائرم کن سیدي یاحضرتِ عبدالعظیم @shia_poem
اوج مقاماتت برای شیعه معلوم است در ذیل اوصاف تو تصدیقات معصوم است با چار معصوم زمانت همنفس بودی بعد از امامانت برای شیعه بس بودی @shia_poem
عبدالعظیم‌مثل کریم مدینه‌ای تو وارث‌ کریم عظیم مدینه‌ای طوبای‌قدکشیده‌نسیم‌مدینه‌ای تو دلگشای شهر قدیم مدینه‌ای ری کربلا شده ز قدوم مبارکت سرشار علم شد ز علوم مبارکت تا نام تو ز عالم بالا شنیده‌اند خیل ملک بخاطر تو صف کشیده‌اند در آسمان به عشق حریمت پریده‌اند بهر تو در زمین مدینه رسیده‌اند گفتند کریم آمده سائل خبر کنید باید به شهر عشق از اینجا گذر کنید ماهی ز آسمان ولایت دمیده شده عالم‌به‌پیش‌قامت‌سروش‌خمیده‌شد نقشی‌به‌نور برهمه عالم کشیده شد عبد خدا به کنگره‌ی عرش دیده شد تا ذکر تهنیت به لب خویش رانده‌اند عبدالعظیم نام گرامیش خوانده‌اند از نسل فاتح جمل آمد کریم شد ازسوی‌حق رسیده و عبدالعظیم شد از جانب بهشت وزید و نسیم شد از عشق روی او دل عاشق دو نیم شد ما ریزه خوار سفره احسان او شدیم ما عاشقانه دست به دامان او شدیم ری‌زاده‌ایم وحضرت‌سلمان او شدیم در این مسیر تا که مسلمان او شدیم در ره نشسته ما ز گدایان او شدیم بهر دفاع دین ز شهیدان او شدیم ما حافظان کوی علمدار و زینبیم ماشیر روز و اهل مناجات در شبیم هرصبح‌وشام رو به‌حرم ایستاده‌ایم بر روی سینه دست ادب تا نهاده‌ایم هستی خویش در ره جانانه داده‌ایم گاهی شراب سیب سبوئیم و باده‌ایم گاهی‌زتاک ازغمتان خوشه‌چین‌شدیم گاهی نشان عاشقیت بر جبین شدیم @shia_poem
ری همان شهر دوست داشتنی ست که کرمخانه ی خدا شده است و به یمن ترنم قدمت شهر اولاد مجتبی شده است بین آغوش مهربان تو ام از همان خردسالی ام آقا دانه دادی و جلد مهرت شد دل حالی به حالی ام آقا مثل خورشید روشنی بخشیم تا که در سایه ی حرم هستیم غم نداریم، حالمان خوب است تا که همسایه ی حرم هستیم ای ولی نعمت اهالی ری دین تو تا ابد به گردن ماست کربلایی شدیم در صحنت حرمت شاهراه کرببلاست زیر پاهای زائران اینجا بال های ملائکه پهن است عطر ناب حضور جبرائیل پخش در گوشه گوشه ی صحن است پیش چشم طلایی گنبد ماه و خورشید رنگ‌می بازند معجزه در حرم فراوان است خادمان تو اهل اعجازند گوئیا جبرئیل و فطرس را روبروی ضریح می بینم دست بر سینه کنج ایوانت خضر را با مسیح می بینم قلبهای فراری از همه جا در پی ات عاشقانه می آیند حَرمت پاتوق بهشتی هاست رندها پا برهنه می آیند معدن رحمتی و مدتهاست از نسیم کرامتت ‌مستیم حکمتی دارد اینکه در حرمت دائما یاد کربلا هستیم دست ما نیست؛ مدح میگوییم ناخودآگاه روضه میخوانیم خودتو خواستی چنین بشود سرّ این قصه را نمی دانیم رگ خواب دل رئوفت را روضه خوانها چه خوب می دانند هر زمانی گره به کار افتد روضه ی قحط آب میخوانند آب گفتم دلم به جوش آمد آب گفتم دلم کباب شده بس که داغ رباب جانسوز است قبل سنگی من مذاب شده دست ما نیست آب می بینیم یاد طفل رباب می افتیم کودکی غرق خواب می بینیم یاد طفل رباب می افتیم رو به دشمن گرفت روی دو دست غنچه ی زرد بی قرارش را تا به یک جرعه آب؛ تازه کند حنجر خشک شیرخوارش را گفت: مُنّوا عَلَی..... گلم پژمرد پاسخش را به هلهله دادند گفت: یک‌جرعه آب می خواهد تیر را دست حرمله دادند ساعتی بعد؛ پیش چشم حرم روی نیزه سری نمایان شد پیش چشم رباب؛ گهواره سهم سوغات نامسلمان شد @shia_poem
ای به شهر ری مزارت رشک جنات النعیم آیت عظمای حق نجل الحسن عبدالعظیم آفتاب فاطمه چشم و چراغ اهل بیت منشأ فضل و کرامت صاحب لطف عمیم هم شریف ابن شریف ابن شریف ابن شریف هم کریم ابن کریم ابن کریم ابن کریم قبلۀ دل کعبۀ اهل ولایی نی عجب گر زند بیت الحرامت بوسه بر خاک حریم در پی احیای دل کار مسیحا می کند بامدادی گر وزد از تربت پاکت نسیم زائر قبر تو یعنی زائر قبر حسین خادم کوی تو یعنی خادم حجر و حطیم شهر ری تا متکی بر آستان قدس تو است تا قیامت نیستش از فتنۀ بیگانه بیم نی عجب گر سائل درگاهت از احسان کند دامن طفل یتیمی را پر از در یتیم چارمین نجل کریم اهل بیتی میتوان هشت جنت را ببخشایی به شیطان رجیم طلعت نورانیت مرآت الله الصمد طاق ابروی تو بسم الله رحمان الرحیم مظهر توحیدی و در بیت دل داری مقام آفتاب عرشی و در شهر ری گشتی مقیم شاهراه زائرت "انا هدیناه السبیل" چل چراغ تربتت شمع صراط المستقیم بر مشام جان دهد در هر نفس عطر حسین هر کجا آرد نسیم از تربت پاکت شمیم اینکه من امروز می گردم به دور تربتت مرغ جانم زائر کوی تو بوده از قدیم دست من گر کوته است از مرقد پاک حسین یافتم از تربتت اینجا همان فوز عظیم هر که در این سرزمین بر خاک تو صورت نهاد در ثواب زائران کربلا گردد سهیم خورده از اول دل «میثم» گره بر مرقدت وصل اجداد تو خواهد از خداوند کریم @shia_poem
ای اهل نظر کعبه ی اهل نظر این جاست زیرا حرم زاده ی خیرالبشر این جاست خورشید ولایت گهر بحر هدایت طوبای بهشت علوی را ثمر این جاست آیید به شهر ری و خوانید خدا را زیرا که به حاجات همه خلق در این جاست این جا حرم عبدالعظیم است عظیم است بحر عظمت را به حقیقت گهر این جاست این تربت فرزند کریم دو جهان است ارباب کرم را به سر خاک سر این جاست با چشم دل خویش در این بقعه ببینید کافواج ملک تابه فلک جلوه گراین جاست از ری همه بر دیده دل نور بگیرید زیرا که سپهر نبوی را قمر این جاست آید به مشام همه بوی حسن از خاک هان پا به ادب نه که حَسن را پسر این جاست زوّار حریمش همه زوّار حسینند بر اهل ولا کرب و بلای دگر این جاست اینجا حرم عبدالعظیم است عظیم است این قبر کریم ابن کریم ابن کریم است @shia_poem
ای آفتاب فاطمه در شهر ری مقیم در شهر ری مقیم و به خلق جهان زعیم صحنت مطاف جان، حرمت جنّة النّعیم عبد عظیم خالق بخشنده ی عظیم فرزند طاو ها گل بستان و حا و میم ای مسجد الحرام دل ما تو را حریم صلّ علی جلالک یا سیّد الکریم ای طلعت تو طلعت جانانه ی حسن سرو ریاض فاطمه ریحانه ی حسن بحر علوم و گوهر یکدانه ی حسن فرزند برگزیده ی فرزانه ی حسن مهر جهان فروز حرم خانه ی حسن ری طور اهل دل، تو در آن موسی کلیم صلّ علی جلالک یا سیّد الکریم ای مهرت آفتاب درخشان هر دلی فرزند فاطمه خلف مرتضی علی مرآت جان به نور جمال تو منجلی بین زراری حَسن از جماه افضلی تو کیستی که گفته ولی اللّهت ولی ای رتبه ات به نزد ولیّ خدا عظیم صلّ علی جلالک یا سیّد الکریم ای زمین ری جلواتت بر آسمان نام تو چون ائمّه ی اطهار جاودان ری یافته زتربت پاکت خط امان آورده سر فرود به خاک تو آسمان هر بامداد و شامگهان بر مشام جان بوی بهشت آورد از تربتت نسیم صلّ علی جلالک یا سیّد الکریم تو سیّد الکریم و کرامت تبار تو اهل کرم به هر دو سرا ریزه خوار تو دامان سبز ری شده باغ و بهار تو بار علوم ریخته از شاخسار تو باشد بهشت قرب الهی مزار تو با مهر تو زآتش دوزخ مرا چه بیم صلّ علی جلالک یا سیّد الکریم بوی حسین می دمد از خاک این مزار یا کربلا به دامن ری گشته آشکار خیل ملک ستاده بر این در امیدوار قبر تو کعبه ی دل خوبانِ روزگار جدّ مطهّر تو قسیم بهشت و نار مهر تو نیز جنّت و قهرت بود جحیم صلّ علی جلالک یا سیّد الکریم ای عین نور ای به حَسن نورِ هر دو عین مهر تو دین و دین تو بر کلّ خلق دین مظلوم آل عصمت و محبوب عالمین علم حدیث را زبیان تو زیب و زین زهدت علیّ و حلم حسن غیرتت حسین خطّ تو خطّ نور و صراط تو مستقیم صلّ علی جلالک یا سیّد الکریم صحن مطهّرت به زمین عرش دیگر است قبر تو کعبه ی دل آل پیمبر است همسایه ی تو زاده ی موسی بن جعفر است جاری زچشمه های علوم تو کوثر است تا قبّه ی طلات به ری سایه گستر است بر ری سزد که رشک برد جنّةُ النّعیم صلّ علی جلالک یا سیّد الکریم تو سیّد الکریمی و ما سائل درت روی نیاز برده به قبر مطهرت محتاج لطف و جود و عطای مکرّرت فرزند کوثر! ای همه سیراب کوثرت ما را ببخش با نفس روح پرورت عقل سلیم و قول سلیم و دل سلیم صلّ علی جلالک یا سیّد الکریم اینجا را به یُمن شما خاندان بنا در شهر ری غریبی و با خلق آشنا از ما همه تضّرع و عجز، از تو اعتنا زیبد امام عصر تو گوید تو را ثنا با جمله ی مبارک انت ولُّنا «میثم» چگونه وصف تو گوید؟! هو العلیم صلّ علی جلالک یا سیّد الکریم @shia_poem
عبدالعظیم هستی و در وصف شأن تو باید که محتشم بشَوم سیدالکریم مشهد شده ست حجّ فقیران و باز هم؛ شد کربلایِ قوم ِ عجم سیدالکریم @shia_poem
حسنی هستی و کرم داری خوشبحالت که تو حرم داری چه قدر عزت و حشم داری نکند از درت برم داری! میروم بی تو رو به حیرانی ملجأ  مردمان  تهرانی نامت عبدالعظیم آقا جان لقبت هم کریم آقا جان همگی از قدیم آقا جان با تو همسایه ایم آقا جان سایه ات مستدام همسایه شخص عالی مقام همسایه شب جمعه در ازدحام حرم شده ام خم به احترام حرم زندگی ام شده به نام حرم پرچم سبز روی بام حرم... ... آبروی تمام "ایران" است نفس تازه ای به هر جان است @shia_poem
هم شریف ابن شریف ابن شریف ابن‌شریف هم کـریم ابن کریم ابن کریم ابن کریم قبله ی دل، کعبه ی اهل ولایی نی عجـب گر زند بیت الحرامت بوسه بر خاک حریم @shia_poem
با نور تو راه مستقیمی داریم در صحن تو جنةالنعیمی داریم دلتنگ کریم اهل‌بیتیم ولی صد شکر که سَیّدالکریمی داریم @shia_poem
یاعلی بگذر ز بی پرواییم هرچه هستم، مڪتب الزهراییم ما محبان خادم و خاک دریم حضرت عبدالعظیم را نوڪریم @shia_poem
خاک ری نالید در پیش خدا کای حکیم السّر ، ولی الاولیا صاحب هستی امیر کائنات سرّ وحدانیّت ذات و صفات آفریدی نور و نار و آب و خاک در دو عالم "لیس معبود سواک" ای مسبّب از تو پیدا هر سبب تو توانایی ، تو خلّاقی ، تو رب انبیا را امر تو انگیخته مهرشان با مهر تو آمیخته بر گزیدی از میان آن همه یک محمّد یک علی یک فاطمه نسل شان شایسته و والا مقام صاحب رایند و مولا و امام از تبار آن نبی و آن ولی خلق کردی یک حسین بن علی پرده ای از عشق خود بالا زدی مهر او را نقش بر دلها زدی حرمت دلدادگی نام حسین هفت دریا تشنه جام حسین من چو او خاکم ولی در این جناس کربلا را کی کنم با خود قیاس؟ کربلا نور است و من ظلمانی ام او همه آیینه من حیرانی ام آن زمین خاک شهیدان خداست من ری ام آن جا دیار راز هاست خجلتی اندوه حرمانم شود قاتلش می خواست سلطانم شود من شدم انگیزه تا دستی پلید تیغ بر آیین? قرآن کشید او به سودای حرام ملک ری راه دنیا تا جهنم کرد طی نحس بود این آرزو بر ابن سعد مبتلای کفر قبل و ، ظلم بعد شد چنین اسرار غیبی ملهمش نکته ای گفت و زدود از دل غمش: دل به غم مسپار ای خاک وسیع نزد ما داری مقامی بس رفیع ای زمین از ابر ، بارانت رسد چون صدف درّی به دامانت رسد از بهشت معرفت اینجا دری ست از ولایت جلوه گاه دیگری ست ای تو آرام دل لبریز بیم مشهد نور خدا عبد العظیم خاک ری ، چون عشق ایمن می شوی از گل توحید گلشن می شوی هر نگاهت عالم آرا می شود هر دلی اینجا مصفّا می شود از فرشته آید اینجا زمزمه رحمت حق بر محّب فاطمه از تبار مجتبی نسل کرام بهره مند از صحبت چندین امام در ولایت نقش بند معرفت رفعت روح بلند معرفت اهل بیت و محورش را می شناخت او امام و رهبرش را می شناخت نزد مولا در فروع و در اصول دین خود را عرضه کرد و شد قبول هجرت او را نشان بند گی است آری آری در شهادت زندگی است شعر من ای آسمانی حال من ای سکوت و شور و قیل و قال من خسته منشین در حریم وصل یار نشئه ای از جام مشتاقی بیار گر سفر نزدیک آید یا که دور می وزد عطر دل انگیز حضور می رباید دل صفای این حریم قدسیان را ذکر یارب العظیم زائران اینجا حسینی مذهب اند کربلا در کربلا تاب و تب اند یک توسّل عشق در این بارگاه می برد دل را به سوی قتله گاه اشک اینجا گوهر و آیینه است قیمتی گر هست این گنجینه هست لطف خوبان کرامت دیدنی ست این رواق با صفا بوسیدنی ست اهل ری در خیمه حق ایمن اند مومنان با دشمن دین دشمن اند تا خراسان و قم و ری جان ماست هفت وادی معرفت ایمان ماست @shia_poem
ای بلندای عشق قامت تو ای سلام خدا به ساحت تو خاک بوس سیادت تو زمین جایگاهت ولی به عرش برین آسمانی ترین مسافر  خاک قدرو شان تو کی شود ادراک ای ذراری حضرت زهرا بنده با ارادت زهرا افتخارت همین بس ای والا باشی از نسل سیدالنجبا بسکه بودی تو فاطمه سیرت مصطفایی منش علی صولت در سماوات چون ستاره شدی تو اباالقاسمی دوباره شدی نور توحید در نگاهت بود تربت عشق سجده گاهت بود ذکر تحلیل با تکان لبت چشمه نور در نماز شبت ای هدایت گر هدایت ها راوی صادق روایت ها بسکه در عشق مستدامی تو دست بوس چهارامامی تو تالبت عرضه ای ز دین کرده معرفت پیش تو کم آورده اعتقادت زبسکه بنیادیست صله اش لطف حضرت هادیست بهر تحصین تان بگفت آقا انت انت ولینا حقا تو غرور اصالتی منی حسن محضی حسین در حسنی آبرودار خاک مایی تو صاحب ملک خون بهایی تو توصفابخش دین و آیینی عزت سرزمین باکینی ملک ری از تو آبرو دارد پای توهست خویش بگذارد چه بگویم زقدر والایت چه بگویم ز شان عظمایت وصفت این بس ز بس عظیمی تو حضرت سیدالکریمی تو شاهزاده گدای خود دریاب رهگذر خاک پای خود دریاب پیرمرد عصا به دست حجاز یک نظر سوی خاکیان انداز قبله خاک ماشده حرمت چشم امید ماست برکرمت هردمی از زمانه دلگیرم راه صحن تو پیش می گیرم ای قرار دل هوائی من مرهم زخم کربلایی من ای به دلداگان تو نور عین ای نگار همیشه شکل حسین کوی تو رنگی از خدا دارد خاک تو بوی کربلا دارد ای فرستاده رسول الله جانب خون بهای ثارالله تویی آن یار بی قرین دلم هر شب جمعه همنشین دلم باعلی عهد عشق بستی تو سفره دار کمیل هستی بشنو این درد دل زنوکر خود نوکر بی قرار و مضطر خود چه بگویم که قوم نامردان ملک مارا فروختند چه گران قلب ام الائمه آذردند تا ابد آبروی مابردند وای بر ما بر سرشک دوعین قیمت خاک ماست خون حسین آری این است با تو درد دلم تا قیامت ز مادرت خجلم تحفه ای میدهی که هدیه کنم کمکم کی کنی که گریه کنم حق بده گر ز غصه دلخونم قدر یک عمر گریه مدیونم گر که نقشم بر آب شد توببخش گرکه شادی خراب شد تو ببخش حرمت گرچه کربلا باشد کربلا کرب والبلا باشد کی در اینجا سری بریده شده معجری از سری کشیده شده کی در اینجا عطش جگر سوزاند جگر یک پدر پسر سوزاند باورم نیست شور و زمزمه را کربلای بدون علقمه را کربلا دیدنیست با یاسش بادو گلدسته های عباسش حاجتی دارو از تو شاه کریم حضرت عشق واجب التعظیم خواهش سائلت ادا فرما خاک من خاک کربلا فرما @shia_poem
هرچند که در گناه غرقم سیّد هر چند که روسیاه شهرم سیّد امّا به خود حضرت زهرا سوگند پابوسی تو ، مایه ی فخرم سیّد @shia_poem
آمده عشق را کند اثبات مردی از خانواده ی سادات حسنی زاده ای جلیل القدر ساقیِ باده ای جلیل القدر شام یلدایِ غصه طی گشته روشنی بخش شهر ری گشته عابر کوچه های دلداری مرشد دسته های عیاری آمد و با خودش صفا آورد عطر شهرِ مدینه را آورد نکته آموز منبر مولا روضه خوان مصائب زهرا آمد و کوچه خیسِ باران شد مرقدش کربلای ایران شد یادمان داد و زندگی کردیم تا به امروز بندگی کردیم از سفر تحفه پُر بها آورد مُهر و تسبیح کربلا آورد آمد و یک سبد بهار آورد عشق را او سرِ قرار آورد مست بود و خُم شعف آورد دف و تنبور از نجف آورد از لب یار و زلف و ابرو گفت صدوده بار نعره زد، هو گفت شعله بود و تبش نمی افتاد یا علی از لبش نمی افتاد @shia_poem
با دوستان فاطمه ، لطف عمیم داشت با آنكه نام و شهرت « عبدالعظیم » داشت هر كس كه پاس بندگی آن حریم داشت با مهر و عشق و عاطفه عهدی قدیم داشت عطر بهار وحی و صفای نسیم داشت یعنی كه ره به چشمه فوز عظیم داشت روحی درآستان ولایت مقیم داشت دستی پر از كرامت و طبعی كریم داشت با آنكه جان روشن و قلب سلیم داشت با اهل بیت رابطه ای مستقیم داشت چون درك كرده بود ، مقام كلیم داشت از بوستان فاطمه ، عطر و شمیم داشت @shia_poem
این یا کریم مثل همه یا کریم ها در فکر بام توست به رسم قدیم ها "من زار" خاک ری چو "حسین بکربلا" زائر شود هر آن که بر عبدالعظیم ها باید نشست رو به ضریحت سلام داد تا این که جلوه گر شود این جا کلیم ها اصلاً بعید نیست که آقایمان کنند وقتی طرف حساب شود با کریم ها این شهر بی وجود شما ارزشی نداشت با این حساب لطف شما از قدیم ها این شهر با وجود شما قبله می شود هر گوشه ی ضریح شما چون حطیم ها روزی سه بار می دهمت السلام و بعد عاشق شدن به سبک همه یا کریم ها @shia_poem
ای آنکه زیباتر ز پرواز نسیمی باخاکِ زیرِ پای خود هستی صمیمی مثل حسن تفسیر ذکر ِ «یاکریمی» مشهور در عالم به شاه عبدالعظیمی بوی حسن می آید از صحن وسرایت تعظیم دارد سبزیِ گلدسته هایت با چشم هایِ خود گره وامی کنی تو می آیی و در عشق ، غوغا می کنی تو با مقدمت این چشمه ، دریا می کنی تو «ری» را حسینیة زهرا می کنی تو ما تاقیامت خاک بوسِ این حریمیم مدیونِ احسان ِ تو آقایِ کریمیم عبدالعظیمی عاشقِ پروردگاری بر آستانِ قربِ حق سر میگزاری این جمله بس باشد ز اوصافِ تو آری «تو مُهرِ تأیید از امامِ خویش داری» از بسکه زیبا عهد با دلدار بستی الحق زیارانِ امامِ هادی هستی مارا تو از دستان غم آزاد کردی از خاک نفرین گشتة ما یاد کردی در خاک ِ ری کرببلا ایجاد کردی این سرزمین را تو حسین آباد کردی بی شک تورا زهرا فرستاده به ایران مدیون تو هستیم وآقای خراسان خیلی در این وادی کنارت گریه کردیم با نوکران بی قرارت گریه کردیم هر مسلمیه در جوارت گریه کردیم سینه زنان دورِ مزارت گریه کردیم شاید تسلایِ دل مادر نماییم شاید که از شرمندگی ها در بیاییم صحن وسرای تو دیارِ گریه کن هاست هرگوشه از صحنت مزارِ گریه کن هاست صحنت شبِ جمعه قرارِ گریه کن هاست چون مادری در انتظارِ گریه کن هاست داده و سرگشته ایم الحمدلله مایارِ مادر گشته ایم الحمدلله با یک سلام از کویِ تو پرباز کردیم تاگوشة صحنِ حسین پرواز کردیم سیر و سلوکِ عاشقی آغاز کردیم مانند فطرس بر ملائک ناز کردیم راه رسیدن تا خدا تنها حسین است زیباترین ذکر لبِ زهرا حسین است شبهایِ جمعه گریه آب و رنگ دارد پیراهنی که جا صدها چنگ دارد مادر شکایت ها زروز جنگ دارد گوید چرا رویِ تو جای سنگ دارد گوید مرا با روضه هایت پیر کردی مثل خودم زیرِ لگدها گیر کردی مانند من ترکیب ِ ابرویت بهم ریخت باهر تکان ضربه گیسویت بهم ریخت خوردی زمین ووضع پهلویت بهم ریخت آتش گرفتی حالت رویت بهم ریخت خیلی شبیه مادرت زهرا شدی تو آشفته گیسو زیرِ دست وپا شدی تو بر نیزه ها و نیزه دارِ پست لعنت بر آنکه راهِ حنجرت را بست لعنت بر خیزران وتشت و قومی مست لعنت بر آنکه دندان تورا بشکست لعنت با هر تکان خیزران زینب زمین خورد از تشت و افتاد وسرت بالب زمین خورد @shia_poem
ما زائران صحن تو هستیم از قدیم همسایگان شهر تو، یا سیدالکریم مِهرت به جان مردم این مُلک، جا گرفت با تو رواست، وادی ری را طلا گرفت خواندی حدیث یار و روایات دلبری با توست، نور موسوی و عطر عسکری ای با جواد، همسخن! از جود او بخوان با تشنگان نور، از آن ماهرو بخوان ای باب علم، آن دل باب‌الجوادی‌ات با ما بگو از آنچه شنیدی ز هادی‌ات از دست او، تو جام کرامت گرفته‌ای در معرفت، نشان ولایت گرفته‌ای علمت، عظیم بوده و عشقت عظیم‌تر سادات با کرم، حسنی‌ها کریم‌تر در بخشش و عطا، حسنی‌‌ها سرآمدند آیینه‌ی کرامت آل محمدند نامت گره به نام‌ حسن خورده پس تمام حاجت رواست، زائر این صحن، والسلام گفتم حسن، هوای دلم دلبرانه شد احساس شعر من، چقدَر مادرانه شد ای زاده‌ی مدینه! بخوان از هوای یاس از کوچه‌های غمزده، از قبر ناشناس باران اشک، کنج ضریحت چه دیدنی ست در این حریم، روضه‌، دوچندان شنیدنی ست عمری علم به دوش، شدی ناصر حسین باید که زائر تو، شود زائر حسین تهران بدون قبله‌ات آرامشی نداشت *«این شهر، بی وجود شما ارزشی نداشت» * گشتی طبیب، تا غم دل را دوا کنیم تا خاک را به یک نظرت کیمیا کنیم در این حریم، جَلد تو شد، یاکریم ما بر ما بتاب، حضرت عبدالعظیم ما شاها! محبتت به گدایان رسیده است بگشای باز سفره، که مهمان رسیده است همسایه‌ات شدیم و چه زیباست سرنوشت روزی که همنشین تو باشیم در بهشت **《 تضمینی از غزل امیرحسین محمودپور》 @shia_poem
عمریست به شهرری وطن میگویم از سیدِ با کرَم سخن میگویم هر سال شبِ تولدش با حاجت صد مرتبه ذکرِ یاحسن(ع) میگویم! @shia_poem
زمین شدیم ولی آسمانِ ما حسن است کرانه‌ایم ولی بی کرانِ ماحسن است گره گره همه اما امانِ ما حسن است پُر از حسن لبِ ما نوشِ جانِ ما حسن است هزار شُکر تمامِ جهانِ ما حسن است رسید جلوه‌ای و باز یاعلی گفتیم پس از دو یاحسن از چارتا علی گفتیم دوباره از حسن و مرتضی علی گفتیم حسن حسن همه‌ی عمر با علی گفتیم به فاطمه بنویسید جانِ ما حسن است بساطِ عاشقی‌ام جور شد به لطف شما و سهمِ سفره‌ی ما نور شد به لطف شما از آن زمان که زمین طور شد به لطف شما گدای سامره مشهور شد به لطف شما تمامِ عمر فقط آب و نانِ ما حسن است برای عرضِ ادب شاعران کم آوردند برای پیش کشیِ تو جان کم آوردند به پای بوسی تو آستان کم آوردند قلم زدند به عُمر و زمان کم آوردند که عشقِ در رگ و در استخوانِ ما حسن است گداشدیم بگوییم این سخن ها را نوشته اند خدایِ کَرَم حسن ها را برای ما که نوشتند پَر زدن ها را به سامرایِ شما رفتن آمدن ها را هزار شُکر که رزقِ دُکانِ ما حسن است به روی شانه اگر گیسویت رها بشود عجیب نیست اگر قبله سامرا بشود حسن نماز و حسن قبله‌ی دعا بشود حسن رکوع و حسن سجده‌های ما بشود میان کرببلا هم اذان ما حسن است نوشته اند بر این خانه از قدیم:الله که با تو جلوه کند جلوه‌ای عظیم: الله عصا بدست رسد پیشِ تو کلیم الله کلیم تا که بگوید حسن کریم الله چه غم از این همه غم،مهربانِ ماحسن است اگرچه تکیه‌گَهِ خانه‌ها پدر باشد پدر همیشه همه کاره‌اش پسر باشد پسر برای پدر پاره‌ی جگر باشد پسر که هست گدا هم که پشت در باشد بزرگ خانه‌ی صاحب زمانِ ما حسن است   @shia_poem
کیستم من؟ گوهر ده بحر نور کبریایم آفتاب سامره، روشنگر ملک خدایم آسمان معرفت را در زمین شمس‌الضحایم کعبه‌ام، رکنم، مقامم، مروه‌ام، سعیم، صفایم منظـر حسـن خـدا مصباح انوارالهدایم من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم من همان دریای نور استم که نور از آن دمیده دین و دانش را خدا در موج موجم پروریده در درونم گوهر نابی چو مهدی آفریده انتهایم را به جز چشم خدا چشمی ندیده بشنوید ای آسمانی‌هـا زمینی‌ها صدایم من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم چارده معصوم گل پیداست از باغ جمالم نیست آگه از جلالم، غیر ذات ذوالجلالم تشنگان چشمه توحید را آب زلالم بنده‌ام اما چو حی بی‌مثالم، بی‌مثالم فیض‌بخش عالمی از شهر «سرّ من رآ»یم من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم من علی بن جواد بن رضا را نور عینم پیشتر از عالم خلقت هدایت بوده دینم گر چه در سنّ شبابم پیر خلق عالمینم هم محمّد، هم علی، هم مجتبایم، هم حسینم هم بوَد زهد و کمال و عصمت خیرالنسایم من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم پیشتر از خلقتم بر چشم عالم نور دادم بر همه شور آفرینان تا قیامت شور دادم پاسخ موسی بن عمران را به کوه طوردادم حاجت ارباب حاجت را ز راه دور دادم همچو اجدادم ز خلق عالمی مشکل‌گشایم من ابوالمهـدی امام عسکری ابن‌الرضایم من به شهر سامره خود کعبه اهل یقینم پر زند همچون کبوتر در حرم روح‌الامینم حاجت کونین می‌بارد چو باران زآستینم حضرت مهدی پذیرایی کند از زائرینم مهر و مه گیرند نور از گنبد و گلدسته‌هایم من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم حضرت هادی از اوّل دید چون حُسن تمامم خنده زد بر روی زیبا و «حسن» بگذاشت نامم همچو قرآن بود روی سین? بابا مقامم خود امام ابن امام ابن امام ابن امامم دختـر پـاکِ یشـوعا، همسـر پاکیـزه‌‌ رایم من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم جلو? معلوم و نامعلوم را دیدند در من سرِّ هر مفهوم و نامفهوم را دیدند در من انتقام خون هر مظلوم را دیدند در من فاش گویم چارده معصوم را دیدند در من چارده معصوم نورم، بلکه خود وجه خدایم من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم گرچه ویران کرد دست شوم دشمن تربتم را لطف حق افزود بین خلق عالم عزّتم را تا قیامت او نگهدار است عصر دولتم را بار دیگر دید دشمن قدر و جاه و رفعتم را خشت خشت قبر ویران‌گشته‌ام گوید ثنایم من ابوالمهـدی امام عسکری ابن‌الرضایم مهر ما در قلب ابناء بشر پایان ندارد هر که مهر ما ندارد، در حقیقت جان ندارد و آن که شد بیگانه با آل علی ایمان ندارد درد بغض ما به جز خشم خدا درمان ندارد ای خوشا آن‌کس که گوید مدح، چون میثم برایم من ابوالمهـدی امـام عسکری ابـن الرضایم @shia_poem
سیرتش نه درحقیقت صورت دنیایی اش ماه را شرمنده ی خود می کند زیبایی اش می چکد نهج البلاغه ازلب پایینی اش می چکد آیات قرآن از لب بالایی اش لحظه لحظه خیر او حتما به مردم می رسد آن کسی که«جامعه» بوده دم لالایی اش جامعه،«عجِّل فرج» به به چه تلفیقی شده ست نسبت فرزندی اش با نسبت بابایی اش سیزده دیگر برای هیچ کاری نحس نیست یازده در ذکر بالا می رود کارایی اش نوکر اربابم و یک بخش از آقایی ام ریشه دارد بی برو برگرد در آقایی اش طعم توحید و امامت را به هم آمیخته نیمه ی مکّی او با نیم سامرّایی اش هرقَدَر که خسته باشی بعد از آن دیوارها روبراهت می کند یک استکان از چایی اش ازحرم برگشته می داند که وقت بازگشت چایی دوم دوچندان می شود گیرایی اش چون که تنها می روی هرگز به سامرّا نرو چون خجالت می کشد تنهایی از تنهایی اش @shia_poem
اي كه در مَحْبَس گيسوي تو شب زنداني ست كار خورشيد،به فرمان تو نور افشاني ست سامرا نه ! كه جهان سيطره ي قدرت توست اي كه در عرش تو را مرتبه ي سُلطاني ست تا كه تكميل شود فيـض ربيعُ الاوّل مُوعدِ جلوهْ نمائيت ، ربيعُ الثّاني ست خضر را پير غلاميّ تو فخري ابدي ست در حريمي كه سليمان ، شرفش درباني ست هركسي چشم دلش باز شود مي بيند شغل داوود نبي نزد تو مِدْحت خواني ست پسرت حضرت مهدي ست اگر"رَبّ الأرض" كُلّ حالات و صفات پدرش ، ربّاني ست تو به قدري حسن بن علي اَستي كه چو ما حال آيينه هم آشفته تر از  حيراني ست دل ندادن به تو از سخت ترين مُشكل هـا دل سپردن به تو، برعكس ، پُر از آساني ست مي شود بي سر و سامان تو باشم گر چه هر كه را ديدم ، دنبال سر و ساماني ست "سرگراني صفت نرگس رعنا باشد" همچناني كه مرا روزيِ سرگرداني ست خيس اشك ، از غم دنيا بشود چشمانش هر كسي آرزويش ديدن سامرّا نيست اربعين هر كه مشرّف به حريمت شد گفت: "صف زوّار ضريحت چه قَدَر طولاني ست" فاطمه ، بانيِ رفتن به بهشــت است او را آنكه اندازه ي خشتي ، حرمت را باني ست "سائلِ" رحمـت بي منّت و بي پـايـانت چشـم در راه تو در آن نفــس پاياني ست @shia_poem
سجده ی بی "خدا خدا" هرگز بی ولای تو "ربنا" هرگز عصمت الله اکبری آقا از ولی خدا ، خطا؟ هرگز هر چه دارم خودت عطا کردی نزد غیر توام گدا؟ هرگز من گره خورده ام به ایوانت از تو باشم دمی جدا ؟ هرگز پر زدن از فضای "دلتنگی" جز به صحنین سامرا هرگز چند وقتی شده.... که تب دارم از تو یک کربلا طلب دارم در کرمخانه تا تو را دیدم بین دستانت "آتنا" دیدم از ازل روی این دل زارم از تو من چند رد پا دیدم قبل اینکه به سامرا آیم به گمانم تو را دو جا دیدم اولین بار، پیش قبر حسن دومین بار ، کربلا دیدم وقت یاد از حریم پاک تو در حرم هایشان تو را دیدم من ندارم ، به من برس آقا که نباشم چو خار و خس آقا با اجازه کمی برای دلت روضه میخوانم از هوای دلت داغ مسمار و سینه را آقا می‌گذاری بگو کجای دلت هر شب از داغ مادرت زهرا (س) قتل نفسیست در سرای دلت ختمِ به کربلا و گودال است مثل هر دفعه ماجرای دلت یک سوال از من و ... جواب از تو... نیزه ای رفت لابلای دلت؟ من یک از صد هزار را گفتم گریه کم کن دلم فدای دلت گریه کم کن که گریه ها داری ای که از روضه ام عزاداری سنگ کوفی نخورد بر سر تو زیر سم ها نرفت پیکر تو روبروی سکینه (س) و زینب (س) غرق در خون نشد سراسر تو مملو از خاک و خون و خاکستر حنجرت را ندید مادر تو پیش چشمت نشد خدا را شکر اربا اربا علیِ اکبر تو خیمه هایت نسوخت با هیزم تازیانه نخورد دختر تو هیچ دستی نزد کنار سرت خیزران بر لب مطهر تو من یک از صدهزار را گفتم قصه ای آبدار را گفتم من که از روضه سر در آوردم از دل خود جگر درآوردم بین این روضه از زبان خودم دو سه تا چشم تر درآوردم عفو کن جان حجت ابن الحسن(ع) گریه ات را اگر درآوردم آن قدر گریه کرده ام آقا از دو چشمم پدر درآوردم نخل دردم که با دو قطره ی اشک مطمئنم ثمر درآوردم هر زمانی که روضه ای خواندم سوی گودال پر درآوردم سوی گودال سنگ می انداخت به تنش نیزه چنگ می انداخت.... @shia_poem