⭕️دعای سلامتی اقا صاحب الزمان عج
✨﴾﷽﴿✨
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
#سلام_امام_زمانم
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
💠فرمایش امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) درباره آیت الله خامنه ای (حفظه الله) به نقل از آیت الله بهجت (ره) منتشر شده در خبرگزاری رسمی تسنیم
🍀حجت الاسلام و المسلمین صدیقی امام جمعه موقت شهر تهران سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۸۹ در مراسم ایام شهادت جانسوز حضرت زهرا سلام الله علیها که در بیت رهبری با حضور آیت الله العظمی امام خامنه ای حفظه الله برگزار می شد پس بیان از فضایل صدیقه کبری و مناقب آن حضرت خطاب به مقام معظم رهبری فرمودند:
"آقا جان؛شما دستور فرمودید از شما چیزی نگم،اما اینها که آمده اند اینجا همه عاشقند مگر می شود چیزی نگفت."
🍀حجت الاسلام و المسلمین صدیقی پس از بیان چند جمله با همین مضامین، به نقل چند جمله از آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه پرداختند:
🔶"از آقای بهجت سوال کردم نظرتان راجع به مقام معظم رهبری چیست؟
🔶آقای بهجت فرمودند:"بهتر از ایشان نداریم."
🔶 همچنین آقای بهجت به خود بنده عرضه داشتند که در دیداری که با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف داشتم از ایشان راجع به آقای خامنه ای سوال کردم و حضرت پاسخ دادند: " آقای خامنه ای از ماست."
🔶به نقل از حجت الاسلام صدیقی از زبان یکی از دوستان نزدیکشان که به حضور آقای بهجت رفت و آمد داشته اند: در یک جلسه ی دو سه نفری که خدمت آیتالله العظمی آقای بهجت بودیم یه کسی انتقاد گونهای را خواستند به رهبری خدمت آقای بهجت بازگو کنند. آقای بهجت به یک نگاه تندی به ایشان فرمودند: شما بهتر از ایشان سراغ دارید. من که بهتر از ایشان سراغ ندارم.
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا کجایند ما کجاییم
جا مونده ایم از قافله
الهی العفو😭😭😭🌹
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
#مردےدرآئینہ 💙
#قسمتچهلوهفتم
#رمانمعرفتے :)
#قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱
زندگے در آتش
بہ سختے بغض گلوش رو فرو داد ...
- من و ڪريس از زمانے ڪہ وارد گنگ شد با هم دوست شده بوديم ... خيلے بهم نزديڪ بوديم ... تا اينڪہ ڪم ڪم ارتباطش رو با همہ قطع ڪرد ... شماره تلفنش رو هم عوض ڪرد ...
ديگہ هيچ خبرے ازش نداشتم تا حدودا يہ ماه قبل از اون روز ...
اومد سراغم و گفت ... مچ دو تا از بچہ هاي دبيرستان رو موقع پخش مواد گرفتہ ... ازم مےخواست ڪمڪش ڪنم پخش ڪننده اصلے دبیرستان رو پيدا ڪنہ ...
- چرا چنين چيزے رو از تو خواست و نرفت پيش پليس؟ ...
سڪوت سختے بود ... هر چہ طولانےتر مےشد ضعف بيشترے بدنم رو فرا مےگرفت ...
- اعتقاد داشت اون طرف فقط داره از نياز اونها سوء استفاده مےڪنہ ... اونها نمرات شون در حدے نبود ڪہ بتونن براے ڪالج و دانشگاه بورسيہ بشن ... وضع مالےشون هم عالے نبود ڪہ از پس خرج ڪالج بر بيان ... هیچ دانشگاه خوبے هم مجانے نیست ...
ڪريس گفت اگہ یڪے جلوے اونها رو نگيره ... اون طرف، زندگے اونها و آينده شون رو نابود مےڪنہ ... اينطورے هرگز نمےتونن يہ زندگے عادے رو تجربہ ڪنن و اگہ براے خروج از گروه دير بشہ ... نہ فقط زندگے و آينده شون ... ڪہ ممڪنہ جون شون رو از دست بدن ...
با خودشون هم حرف زده بود ... اما اونها نمےتونستن مثل ڪريس شرايط رو درڪ ڪنن و واقعيت رو ببينن ...
چون پول نسبتا خوبے بود حاضر نبودن دست بردارن ... فڪر مےڪردن تا وقتے از دانشگاه فارغ التحصيل بشن بہ اين ڪار ادامہ ميدن بعدم ولش مےڪنن ... نمےدونستن اين راهے نيست ڪہ هيچ وقت پايانے داشتہ باشہ ...
- قتل ڪريس ڪار اونها بود؟ ...
- نہ ...
اشڪ توے چشم هاش حلقہ زد ...
- من خيلے سعي ڪردم جلوش رو بگيرم ... اما اون حاضر نبود عقب بڪشہ ... ميگفت امروز دو نفرن ... فردا تعدادشون بيشتر ميشہ ...
و اگہ اين طمع و فڪر ڪہ از يہ راه آسون بہ پول زياد برسن ... بين بچہها پخش بشہ ... بہ زودے زندگے خيلےها بہ آتش ڪشيده ميشہ ...
آخرين شب بين ما دعواے شديدے در گرفت ... قبول نمےڪرد سڪوت ڪنہ و چشمش رو روے همہ چيز ببنده ... بهش گفتم حداقل بره پيش پليس ... يا از يہ تلفن عمومے یہ تماس ناشناس با پليس بگيره ... اما اون مےگفت اينطورے هيچڪس بہ اون بچہها يہ شانس دوباره نميده ... اونها بچہ هاے بدے نیستن و همہ شون فریب خوردن ... نمےتونن حقیقت رو درست ببینن ... اما احتمالش ڪم نيست ڪہ حتے از زندان بزرگسالان سر در بيارن ... مےخواست هر طور شده اونها رو نجات بده ...
از هم ڪہ جدا شديم ... يہ ساعت بعدش خيلے پشيمون شدم ... داشتم مےرفتم سراغش ڪہ توے یڪے از خيابون هاے نزديڪ خونہ شون ديدمش ... دنبالش راه افتادم و تعقيبش ڪردم ...
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#سكوتآفتاب🪴
#قسمتپنجم🪴
🌿﷽🌿
وارد شهر كوفه مى شويم. شايد تو هم با من موافق باشى كه اوّل برويم مقدارى استراحت كنيم و بعداً به ديدار امام برويم، ولى مرادى كه از آغاز سفر براى ديدار امام لحظه شمارى مى كرده به سوى مسجد كوفه مى رود. نزديك اذان ظهر است، حتماً امام در مسجد است.
ده نماينده يمن وارد مسجد كوفه مى شوند و به سوى محراب مى روند. آنها امام خود را مى بينند كه روى زمين نشسته و مردم در كنارش هستند. آنها سلام مى كنند و جواب مى شنوند...
شايد تو باور نكنى كه اين مرد، على(ع) باشد، مردى كه لباسش وصله دار است، مثل بقيّه مردم بر روى زمين نشسته است!
على(ع)، حاكم كشور عراق و عربستان و يمن و مصر و ايران است، چرا او هيچ تاج و تختى ندارد؟ چرا روى زمين نشسته است؟ چرا مثل بقيّه مردم است؟ چرا هيچ محافظى ندارد؟ چرا؟ و هزاران چراى ديگر.
همسفرم!
تو خيلى چيزها را باور نمى كنى. حق هم دارى; زيرا تو تا به حال خيلى ها را ديده اى كه ادّعا مى كنند مثل على(ع) هستند ولى چه مى دانى كه على(ع) كيست؟! نه تو، بلكه بشريّت نيز نمى داند على(ع) كيست!
اين فقط على(ع) است كه در اوج قدرت بر روى خاك مى نشيند، نان جو مى خورد و لباس وصله دار مى پوشد. فقط او، "ابوتُراب" است; او، "پدرِ خاك" است; كسى كه روى خاك مى نشيند.
■■■□□□■■■
#سكوتآفتاب🪴
#امامشناسی🪴
#پانزدهمینمسابقه🪴
#ویژهعیدمیلادامیرالمومنینع
#نشرحداکثری🪴
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ...
🌱سلام بر گوشهی روشن قبایت که آسمان را بر ما زمینگیران دوریات میتکاند.
سلام بر تو و بر ریسمان مهربان دستانت که تنها راه نزول ملکوت آسمانها بر برهوت غفلت زمیناند...
📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610.
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#تعجیل_فرج_صلوات💚
➥ @shohada_vamahdawiat
#مردےدرآئینہ 💙
#قسمتچهلوهفتم
#رمانمعرفتے :)
#قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱
زندگے در آتش
بہ سختے بغض گلوش رو فرو داد ...
- من و ڪريس از زمانے ڪہ وارد گنگ شد با هم دوست شده بوديم ... خيلے بهم نزديڪ بوديم ... تا اينڪہ ڪم ڪم ارتباطش رو با همہ قطع ڪرد ... شماره تلفنش رو هم عوض ڪرد ...
ديگہ هيچ خبرے ازش نداشتم تا حدودا يہ ماه قبل از اون روز ...
اومد سراغم و گفت ... مچ دو تا از بچہ هاي دبيرستان رو موقع پخش مواد گرفتہ ... ازم مےخواست ڪمڪش ڪنم پخش ڪننده اصلے دبیرستان رو پيدا ڪنہ ...
- چرا چنين چيزے رو از تو خواست و نرفت پيش پليس؟ ...
سڪوت سختے بود ... هر چہ طولانےتر مےشد ضعف بيشترے بدنم رو فرا مےگرفت ...
- اعتقاد داشت اون طرف فقط داره از نياز اونها سوء استفاده مےڪنہ ... اونها نمرات شون در حدے نبود ڪہ بتونن براے ڪالج و دانشگاه بورسيہ بشن ... وضع مالےشون هم عالے نبود ڪہ از پس خرج ڪالج بر بيان ... هیچ دانشگاه خوبے هم مجانے نیست ...
ڪريس گفت اگہ یڪے جلوے اونها رو نگيره ... اون طرف، زندگے اونها و آينده شون رو نابود مےڪنہ ... اينطورے هرگز نمےتونن يہ زندگے عادے رو تجربہ ڪنن و اگہ براے خروج از گروه دير بشہ ... نہ فقط زندگے و آينده شون ... ڪہ ممڪنہ جون شون رو از دست بدن ...
با خودشون هم حرف زده بود ... اما اونها نمےتونستن مثل ڪريس شرايط رو درڪ ڪنن و واقعيت رو ببينن ...
چون پول نسبتا خوبے بود حاضر نبودن دست بردارن ... فڪر مےڪردن تا وقتے از دانشگاه فارغ التحصيل بشن بہ اين ڪار ادامہ ميدن بعدم ولش مےڪنن ... نمےدونستن اين راهے نيست ڪہ هيچ وقت پايانے داشتہ باشہ ...
- قتل ڪريس ڪار اونها بود؟ ...
- نہ ...
اشڪ توے چشم هاش حلقہ زد ...
- من خيلے سعي ڪردم جلوش رو بگيرم ... اما اون حاضر نبود عقب بڪشہ ... ميگفت امروز دو نفرن ... فردا تعدادشون بيشتر ميشہ ...
و اگہ اين طمع و فڪر ڪہ از يہ راه آسون بہ پول زياد برسن ... بين بچہها پخش بشہ ... بہ زودے زندگے خيلےها بہ آتش ڪشيده ميشہ ...
آخرين شب بين ما دعواے شديدے در گرفت ... قبول نمےڪرد سڪوت ڪنہ و چشمش رو روے همہ چيز ببنده ... بهش گفتم حداقل بره پيش پليس ... يا از يہ تلفن عمومے یہ تماس ناشناس با پليس بگيره ... اما اون مےگفت اينطورے هيچڪس بہ اون بچہها يہ شانس دوباره نميده ... اونها بچہ هاے بدے نیستن و همہ شون فریب خوردن ... نمےتونن حقیقت رو درست ببینن ... اما احتمالش ڪم نيست ڪہ حتے از زندان بزرگسالان سر در بيارن ... مےخواست هر طور شده اونها رو نجات بده ...
از هم ڪہ جدا شديم ... يہ ساعت بعدش خيلے پشيمون شدم ... داشتم مےرفتم سراغش ڪہ توے یڪے از خيابون هاے نزديڪ خونہ شون ديدمش ... دنبالش راه افتادم و تعقيبش ڪردم ...
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
📌 پیکر بی سر و دست شهید مصطفوی آرامش پدر شد
🔹️ پدر شهید سید میلاد مصطفوی درباره شهادت پسرش میگوید:
◇ در اوج درگیری بعد از رشادتهای به یادماندنی در ۲۵ مهر ۱۳۹۴ در با اصابت گلوله قناصه به گلویش در جنوب حلب شهید شد و به خواسته قلبیاش رسید اما پیکرش نیامد.
◇ آنقدر آتش دشمن سنگین بود که همرزمانش فقط توانسته بودند پیکرش را چندصد متر عقب بیاورند و در پستویی زیر شاخ و برگ درختان زیتون پنهان کنند.
🔹️ دو سه هفتهای از شهادتش گذشت و خبری از جنازه پسرم نشد.
◇ شنیدم که یکی دو بار رفتند برای انتقال پیکر اما میلاد در جایی که نشان کرده بودند نبود تا اینکه دو شب متوالی به خواب همرزمش میآید و میگوید « دوست داشتم همین جا پیش عمه جانم حضرت زینب(س) بمانم اما بابام خیلی اذیت میشه فقط و فقط به خاطر بابا انشاءالله خیلی زود برمیگردم » و نام و نشان جایی که بود را میدهد.
این خواب راهی شد برای یافتن پیکر سید میلاد اما پیکری بیسر و بیدست و بیپا.
#شهید_مدافع_حرم
#شهید
ازسفره پر برکت شهدا بهرهمند شویم
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
امام علی علیه السلام:
خداوند، با تدبير استوار خويش، ميان خواست ها و توانايى هاى آدميان، تفاوت نهاد تا هر يك به كارى بپردازد و [به كمك هم ] نيازهاى خويش را بر آورند و به وسيله يكديگر، امور معاش خود را كه مايه صلاح حالشان است، بچرخانند و هر يك به وسيله ديگرى رفع نياز كند
📚وسائل الشيعه ج6 ص341
↶【به ما بپیوندید 】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🌷 #با_شهدا_🌷
#عجب_دلی_داشت...!
🌷همینطور داشتم دور شدن آمبولانس را میدیدم که ناگهان هلیکوپتری پیدا شد و سرش را به طرف آمبولانس کج کرد، موشکی شلیک کرد. قلبم ریخت و پاهایم سست شد. موشک درست به آمبولانس خورد و آن را به هوا فرستاد، مبهوت و گیج مانده بودم. بچهها آب برداشتند و سریع به طرف آمبولانس شعلهور دویدند؛ وقتی آنجا رسیدیم، بوی گوشت کباب شده میآمد!
🌷عسکری که به ماشین آویزان شده بود، به یک طرف پرتاب شده و یک پایش به پوست آویزان بود. هنوز نفس میکشید. بقیه تکه پاره شده بودند، در آمبولانس باز نمیشد. مجبور شدیم یکی از بچههایی که زنده مانده بود از پنجره بیرون بیاوریم. صدایش در نمیآمد، فقط ذکر میگفت، وقتی او را داخل آمبولانس میگذاشتیم یک پا نداشت. حالا هر دو پای او از ناحیه ران قطع شده بود. عجب دلی داشت!
🌷احتمال داشت هلیکوپتر دوباره برگردد. به پست امداد برگشتیم، دو پایش را با باند بستم و به عقب فرستادم. قبل از اینکه زخمی را به عقب بفرستیم، ناگهان دیدم تعدادی از بچههای لشکر ۲۵ کربلا عقبنشینی کرده و وارد سنگر پست امداد شدند، چهرههایشان ترسیده بود. میخواستند به عقب برگردند، اما آنها با دیدن این زخمی و اینکه دو پا ندارد و با اراده ذکر میگوید حالشان منقلب شد و با چهرههایی بر افروخته به خط برگشتند.
📚 کتاب "شانههای زخمی خاکریز"
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
🔹السَّلاَمُ عَلَى حُجَّةِ الْمَعْبُودِ وَ كَلِمَةِ الْمَحْمُودِ...
🔸سلام بر آن مولایی که آینهی تمام نمای خداست.
🔸سلام بر او و بر روزی که تمام خلق در آینه وجود او، خدا را به تماشا خواهند نشست...
📚 مفاتیح الجنان، زیارت امام زمان سلام الله علیه به نقل از سید بن طاووس.
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#تعجیل_فرج_صلوات💚
➥ @shohada_vamahdawiat
#مردےدرآئینہ 💙
#قسمتچهلوهشتم
#رمانمعرفتے :)
#قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱
جوشش خون
- حدود ساعت 8 شب بود رفت بيمارستان ... وقتے اومد بيرون رفتم سراغش ... مطمئن بودم رفتنش اونجا يہ ربطے بہ ماجراے مواد داشت ... هر چے بهش اصرار ڪردم ... اولش چيزے نمےگفت ... اما بالاخره حرف زد ...
مےخواست ماجرا رو بہ آقاے ساندرز بگہ تا با اون بچہها صحبت ڪنہ ... و يہ طورے قانع شون ڪنہ ڪہ از اين ڪار دست بردارن ...
نمےدونست بايد چےڪار ڪنہ ... خيلے دو دل بود ... مدام بہ اين فڪر مےڪرد اگہ بره پيش پليس چہ بلايے ممڪنہ سر اون بچہها بياد ... براے همين رفتہ بود سراغ ساندرز ... اما بدون اينڪہ چيزے بگہ برگشت ...
وقتے ازش پرسيدم چرا ... هيچے نگفت ... فقط گفت ... آقاے ساندرز شرايط خاصے داره ... ڪہ اگر ماجرا درست پيش نره ممڪنہ همہچيز بہ ضررش تموم بشہ ... نمےخواست ساندرز بہ خاطر حمايت از ڪريس آسيب ببينہ و بلايے سرش بياد ... براے همين تصميم گرفت چيزے نگہ ...
اون شب ... من تا صبح نتونستم بخوابم ... من خيلے ڪريس رو دوست داشتم ... خيلے ...
مخصوصا از وقتے عوض شده بود .. يہ طورے شده بود ... مےدونستم واسہ من ديگہ یہ آدم دست نيافتنے شده ... خوب تر از اين بود ڪہ مال من بشہ ... اما نمےتونستم جلوے احساسم رو بگيرم ...
صبح اول وقت ... رفتہ بودم جلوے مدرسہ شون ... مےخواستم بهش بگم تو ڪارے نڪن ... من ميرم پيش پليس و طعمہ ميشم ... حاضر بودم حتے بہ دروغم ڪہ شده بہ خاطر نجات اون برم زندان ... مےترسيدم بلايے سرش بياد ... ڪہ ديدم داشت با اون مرد حرف مےزد ...
خيلے با محبت دستش رو گذاشتہ بود روے شونہ ڪريس و با هم حرف مےزدن ... برگشت سمت ماشينش ... و ...
همہچيز توے یہ لحظہ اتفاق افتاد ... ڪريس دو قدم بہ سمت عقب تلوتلو خورد ... و افتاد روے زمين ... انگار تو شوڪ بود ... هنوز بہ خودش نيومده بود ... سعے ڪرد دوباره بلند بشہ ... نيم خيز شده بود ... ڪہ اين بار چند ضربہ از جلو بهش زد ...
همہجا خون بود ... از دهن و بينے ڪريس خون مےجوشيد ...
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
📌 نگاهی به آفتاب و لبخندی بر رخ یار
🔹️ این عکس یکی از زیباترین عکس های دوران دفاع مقدس است که #شهید_حمید_رضا_بازیار را با نگاهی عمیق و لبخندی بر لب به تصویر کشیده است.
◇ گفتمش
زیباترین #لبخند چیست؟!
◇ گفت :
لبخندی که #عشق
گاه
جان دادن
بر لب مردان نشاند
.
🔹️ تصویری کمتر منتشر شده
#شهیدحمیدرضا_بازیار
#قائمشهر
سر سفره شهدا بهرهمند شویم
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🌷 #با_شهدا_🌷
#اتفاقى_تكان_دهنده_قبل_از_اسارتم....!!
🌷قبل از اسیر شدنم برای عملیات در شوش بودیم، خیلی از نیروهایمان آنجا به دام عراقیها افتادند بهطوری که از ١٢ شب تا ١٢ ظهر ١٣٠٠ نفر شهید شده بودند. خیلیها هم زخمی و تیر خورده در شیارهای اطراف افتاده بودند. من آنجا شاهد اتفاقی بودم که هیچ وقت فراموشش نمیکنم.... در آن وضعیت یک خانم عربی به دست زخمیها نان تازه میداد، نانهایش که تمام شد به دکتری که در حال امداد بود گفت: «دکتر میتوانم کمکی کنم؟»
🌷....دکتر هم گفت: «بیا کمک کن.» وقتی برای کمک رفت مدام چادرش جلو دست و پایش را میگرفت.... دکتر به او گفت: «چادرت را بگذار کنار پیش وسایلت که راحت بتوانی کمک کنی.» اما به محض اینکه این خانم آمد که چادرش را بردارد یکی از زخمیهایی که آنجا روی زمین افتاده بود گوشه چادر آن خانم را گرفت و گفت: «مادر، من اینطور شدم که چادر تو نیفتد، بگذار من بمیرم اما چادرت را برندار.» آن خانم گریه اش گرفت و چادرش را بست به گردنش و شروع کرد به کمک کردن.
راوى: آزاده سرافراز جانباز محسن فلاح
منبع: موزه انقلاب اسلامى و دفاع مقدس
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎀✨فرموده چنین حضرت باقر که چه نیکوست
🎀✨داری تو کسی را ز همه بیش اگر دوست
.
🎀✨بر عفو گناهش سبب و کار عَجَب کن
🎀✨او را خبر از آمدن ماه رجب کن
.
🎀✨فوراً بنمودم صفحه ی دفترِ دل باز
🎀✨در خاطره ها نام تو دیدم به سرآغاز
.
🎀✨از رحمت بخشنده ی دانا و تبارک
🎀✨ای دوست بُوَد ماه رجب بر تو مبارک
. 🎉🎀حلول ماه رجب و ولادت امام
🌸محمدباقرعلیه السلام مبارک باد.
↶【به ما بپیوندید 】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#سكوتآفتاب🪴
#قسمتششم🪴
🌿﷽🌿
مرادى از جا برمى خيزد و قدرى جلو مى آيد و چنين مى گويد:
سلام بر شما! اى امام عادل!
سلام بر شما كه همچون مهتاب در دل تاريكى ها مى درخشيد و خدا شما را بر همه بندگانش برترى داده است! شما همسر زهراى اطهر هستيد و هيچ كس همچون شما نيست.
من شهادت مى دهم كه شما "امير مؤمنان" هستيد و بعد از پيامبر فقط شما جانشين او بوديد. به راستى كه همه علم و دانش پيامبر نزد شماست. خدا لعنت كند كسانى را كه حقِّ شما را غصب كردند.
شكر خدا كه امروز شما رهبر مسلمانان هستيد و مهربانى شما بر سر همه ما سايه افكنده است. ما با ديدار شما به سعادت بزرگى نائل شديم.
ما همه گوش به فرمان شما هستيم. از شما به يك اشاره، از ما به سر دويدن!
ما شجاعت را از پدران خود به ارث برده ايم و هرگز از دشمن هراسى نداريم.
* * *
سخن مرادى تمام مى شود. سكوت بر فضاى مسجد سايه مى افكند. اكنون على(ع) نگاهى به مرادى مى كند، از او سؤال مى كند:
ــ نام تو چيست؟ اى جوان!
ــ من مرادى هستم. من شما را دوست دارم و آمده ام تا جانم را فداى شما نمايم.
امام لحظه اى به او خيره مى شود، دست بر روى دست مى زند و مى گويد: "إنّا لله و إنّا إليه راجِعُون".
به راستى چه شد؟ چرا امام اين آيه را بر زبان جارى كرد؟ چه شده است؟
نمى دانم. قدرى فكر مى كنم. فهميدم. حتماً شنيدى كه مرادى در سخن خود يادى از حضرت زهرا(ع) كرد. شايد على(ع) به ياد مظلوميّت همسر شهيدش افتاده است و براى همين اين آيه را مى خواند. البتّه اين يك احتمال است. چه كسى از راز دلِ على(ع)خبر دارد؟
■■■□□□■■■
#سكوتآفتاب🪴
#امامشناسی🪴
#پانزدهمینمسابقه🪴
#ویژهعیدمیلادامیرالمومنینع
#نشرحداکثری🪴
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
کلام شهدا
شهید حاج احمد کاظمی
کاری کنید که وقتی کسی شما را ملاقات می کند احساس کند که یک شهید را ملاقات کرده است.
قدردان خون مطهر شهدا باشیم
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای
برای ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و شادی ارواح طیبه شهدا و روح مطهر امام راحل ره و سلامتی مقام معظم رهبری صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادر گیتی کسی را همچون حضرت امام محمد باقر (ع) به جود و بخشش و لطف و سخای حضرت باقر نزاده است. جان عالم به فدای پنجمین امام شیعیان که شکافتن علم و شکوفایی را به جهان هدیه داد. میلاد امام باقر مبارک.
شبتون بخیر 🌟🌙💫⭐️💫
@hedye110
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
السّلام علیکَ بِجوامعِ السَّلام...
تمام سلامها و تمام تحیّتها نثار تو باد،
ای مولایی که حقیقت سلام هستی.
و روز آمدنت،
زمین لبریز خواهد شد از سلام و سلامتی...
سلام بر تو و بر روز آمدنت...
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#فرج_مولا_صلوات💚
➥ @shohada_vamahdawiat
#مردےدرآئینہ 💙
#قسمتچهلونهم
#رمانمعرفتے :)
#قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱
قلبے ڪہ دیگر نمےزد
لالا ديگه نمےتونست حرف بزنہ ... فقط گريہ مےڪرد ... مےلرزيد و اشڪ مےريخت ...
با هر ڪلمہاے ڪہ از دهانش خارج شده بود ... درد رو بيشتر از قبل حس مےڪردم ... جاے ضربات چاقو روے بدن خودم آتيش گرفتہ بود ...
- من ترسيده بودم ... اونقدر ڪہ نتونستم از جام تڪون بخورم... مغزم از ڪار افتاده بود ...
اون ڪہ رفت دويدم جلو ... ڪريس هنوز زنده بود ... يہ خط خون روے زمين ڪشيده شده بود و اون بےحال ... چشم هاش داشت مےرفت و مےاومد ... نمےتونست نفس بڪشہ ... سعے ڪردم جلوے خونریزے رو بگيرم ... اما همہ چے تموم شد ... ڪریس مرد ...
تنفس مصنوعے هم فايده اے نداشت ... قلبش ايستاد ... ديگہ نمےزد ...
چند دقيقہ فقط اشڪ مےريخت ... گريہ هاے عميق و پر از درد ... و اون در اين درد تنها نبود ...
اوبران با حالت خاصے بہ من نگاه مےڪرد ... انگار فهميده بود حس من فراے تاسف، ناراحتے و همدردے بود ... انگار حس مشترڪ من رو مےديد ...
نمےدونستم چطور ادامہ بدم ... ڪہ حاضر بہ بردن اسم قاتل بشہ ... ضعف و بےحسے شديدے داشت توے بدنم پيش مےرفت و پخش مےشد ...
- توے همون حال بودم ڪہ يهو از دور دوباره ديدمش ... داشت برمےگشت سراغ ڪريس ... منم فرار ڪردم ... ترسيدم اگر بمونم من رو هم بڪشہ ...
اون موقع نمےدونستم چقدر قدرت داره ... بعد از مرگ ڪريس فهميدم اون واقعا ڪے بود ...
- تو رو ديد؟ ...
- فڪر مےڪنيد اگہ منو ديده بود يا مےفهميد من شاهد همہچيز بودم ... الان زنده جلوے شما نشستہ بودم؟ ... اون روز هم توے خيابون ترسيدم ... فڪر ڪردم شايد من رو ديده و تو رو فرستاده سراغم ...
دستم رو گذاشتم روے ميز ... تمام وزنم رو انداختم روش و بلند شدم ... سعے مےڪردم خودم رو ڪنترل ڪنم اما ضعف شديد مانع از حرڪت و گام برداشتنم مےشد ... آروم دستم رو بہ ديوار گرفتم و از اتاق بازجويے خارج شدم ...
تنها روے صندلے نشستہ بودم ... ڪمے فرصت لازم داشتم تا افڪارم رو جمع ڪنم ...
اوبران هم چند لحظہ بعد بہ من ملحق شد ...
- توماس ... بدجور رنگت پريده ... همہ ماجرا رو شنيدے ... با لالا هم ڪہ حرف زدے ... برگرد بيمارستان و بقيہ اش رو بسپار بہ ما ... تو الان بايد در حال استراحت ... زير سرم و مسڪن باشے ... نہ با اين شڪم پاره اينجا ...
چند لحظہ بهش نگاه ڪردم ... چطور اين همہ رفاقت و برادرے رو توے تمام اين سال ها نديده بودم؟ ... حالا ڪہ قصد رفتن و تموم ڪردن همہ چيز رو داشتم ... اوبران فرق ڪرده بود؟ ... يا من تغيير ڪرده بودم؟ ...
نفس عميقے ڪشيدم و دوباره از جا بلند شدم ... آخرين افڪارم رو مديريت ڪردم و برگشتم توے اتاق بازجويے ...
«اللّهُمَ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الفرج»
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
#میلاد_امام_باقر_ع
اوّل #ماه_رجب دنيای ما زيباتر است
چونكه ماه ديگری پا می گذارد بر زمين
#ولادت_امام_باقر_ع_مبارک_باد
#السلام_علیک_یا_باقرالعلوم_ع
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
4_5850373140852509125.mp3
4.15M
🌸 #میلاد_امام_محمد_باقر(ع)
شب اول رجب، دل من بیتابه
که شب تولدِ، نوهی اربابه
🎤 #سید_رضا_نریمانی
#ولادت_امام_باقر_ع_مبارک_باد
#ایران_قوی🇮🇷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔷🌷🔷💠====>
گفت: میشه ساعت ۴ صبح بیدارم کنی تا داروهام رو بخورم؟ ساعت ۴ صبح بیدارش کردم، تشکر کرد و بلند شد از سنگر رفت بیرون.
بیست الی بیستوپنج دقیقه گذشت، اما نیومد! نگرانش شدم، رفتم دنبالش و دیدم یه قبر کنده و نمازشب میخونه و زار زار گریه میکنه!
بهش گفتم: مرد حسابی تو که منو نصفجون کردی، میخواستی نمازشب بخونی چرا به دروغ گفتی مریضم و میخوام داروهام رو بخورم؟!
برگشت و گفت: خدا شاهده من مریضم، چشمای من مریضه، دلم مریضه، من ۱۶ سالمه، چشام مریضه، چون توی این ۱۶ سال امام زمان(عج) رو ندیده؛ دلم مریضه بعد از ۱۶ سال هنوز نتونستم با خدا خوب ارتباط برقرار کنم؛ گوشام مریضه، هنوز نتونستم یه صدای الهی بشنوم!
ﺷﻬﯿﺪ عباس ﺻﺎﺣﺐﺍﻟﺰﻣﺎﻧﯽ🌷
✍️ م • ر• یوسفی 🇮🇷☫🇮🇷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
کلام شهدا
شهید حاج قاسم سلیمانی
این انقلاب ، آن قـدر تلاطم و سختی دارد؛
که یک روزی شهدا... آرزو می کنند زنده شوند؛
و برایِ دفاع از انقلاب دوباره شهید شوند...
قدردان خون مطهر شهدا باشیم
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای
برای ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و شادی ارواح طیبه شهدا و روح مطهر امام راحل ره و سلامتی مقام معظم رهبری صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
__رجب.mp3
956.8K
🔹ماه رجب، ماه توسّل است، ماه تضرّع است، ماه دعا است، ماه تصفیهی روانی و معنوی است؛ دلها را به خدا باید نزدیک کرد؛ بخصوص جوانهای شما.
▪️بیانات در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی و پدافند هوایی ارتش
۱۴۰۰/۱۱/۱۹
#فضیلت_ماه_رجب
#توسّل_و_دعا
#تقویت_ارتباط_با_خدا
#امام_خامنهای
••※[🔹∷∷※∷∷🔹]※••
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🍃🌠🕊اندیشه خیال...
🍃🌠🕊 جرعهای از رویا...
🍃🌠🕊 شبتون زیباترین...
⭐️✨💫🌟🌙
@hedye110
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
امام مهربانم . . .
بِنَفْسي أنْتَ مِنْ تِلادِ نِعَمٍ لا تُضاهی
ای نعمت خاصّ خدا سلام ؛
به قَلبَت سلام ؛
به چَشمَت سلام ؛
به رنج و به بغض و به صبرت سلام
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#فرج_مولاصلوات💚
➥ @shohada_vamahdawiat
🌼عهد نامه
مولا جان!
عهد می بندم در این زمانه پر ازسیاهی، تا آخرین لحظه و باتمام توان برای خدمت به شما تلاش وجانم را در این راه فدا کنم. امید است که به یاری خداوند متعال و با لطف و عنایت شما، بتوانم به عهدم پایبند باشم.
آمین یا رب العالمین🤲
#منتظران_هوشیار
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداء_ومهدویت
↶【با ما همراه باشید】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#منتظران_هوشیار
❣روایت چهاردهم(زندگینامه پیامبر)
✨بعد از فوت آمنه(علیه السلام) مادر حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) عبدالمطلب جد پیامبر سرپرستی او را به عهده گرفت. و آن گاه که نشانه های نجابت و بزرگواری را در او مشاهده کرد، بیش از فرزندان خود به وی دلسوزی کرده و محبت می ورزید.
وقتی در سایه کعبه برای فرمانروای قریش(عبدالمطلب) فرشی پهن می کردند و فرزندان وی به دور او حلقه می زدند، هر موقع چشم او به یادگار عبدالله(علیه السلام) می افتاد، دستور می داد راه را باز کنند تا یگانه بازمانده عبدالله(علیه السلام) را روی جایگاهی که نشسته است، بنشاند.
هنوز هشت سال بیشتر از سن پیامبر نگذشته بود که برای بار سوم با مصیبت بزرگتری مواجه گردید و آن از دست دادن سرپرست و جد بزرگوارش عبدالمطلب(علیه السلام) بود. مرگ عبدالمطلب(علیه السلام) آنچنان روح وی را فشرد که در روز مرگ او، تا لب قبر اشک ریخت و هیچگاه او را فراموش نمی کرد.
🍁پس از وفات جد بزرگوارشان، عمویش ابوطالب(علیه السلام) به سرپرستی وی همت گذاشت. ابوطالب از نظر مالی فردی تهیدست، ولی شخصیتی با شهامت و اهل جود و بخشش بود و هیچ یک از فرزندان خود را به اندازه محمد(صلی الله علیه و آله) دوست نمی داشت.
محمد(صلی الله علیه و آله) کنار عمویش می خوابید و ابوطالب(علیه السلام) اگر برای کاری بیرون می رفت، او را با خود می برد. دوازده سال، از عمرش سپری شده بود که عمویش ابوطالب(علیه السلام) قصد سفر تجارت و بازگانی به شام داشت.
جدایی از عمو برای محمد(صلی الله علیه و آله) دشوار بود، ابوطالب(علیه السلام) دلش به حال او سوخت و وی را با خود به سفر برد، هنوز کاروان قریش به مقصد نرسیده بود، که در نقطه ای به نام بصری(شهری مرزی بین سوریه و عربستان) توقف کرد. چون راهبی مسیحی، به نام بحیراء در آنجا صومعه ای داشت و مشغول عبادت و مورد احترام مسیحیان آن حدود بود.
کاروان های تجاری در مسیر خود، در آن نقطه توقف می کردند و برای تبرک به حضور او می رسیدند.
از حُسن تصادف، بحیراء با کاروان بازرگانی قریش روبرو گردید، چشم او به برادرزاده ابوطالب(علیه السلام) افتاد و توجه او را جلب کرد. دقایقی خیره خیره به او نگاه کرد و گفت: این طفل متعلق به کدام یک از شماهاست؟
گروهی گفتند: متعلق به ابوطالب است.
بحیراء گفت: این طفل آینده درخشانی دارد، این همان پیامبر موعود است، که کتاب های آسمانی از نبوت جهانی و گسترده او خبر داده اند...
بر شما لازم است او را از چشم یهود پنهان سازید، زیرا اگر آنان بفهمند او را می کشند.
ادامه دارد...
#منتظران_هوشیار
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداء_ومهدویت
↶【با ما همراه باشید】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#مردےدرآئینہ 💙
#قسمتپنجاهم
#رمانمعرفتے :)
#قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱
شجاع باش لالا
چند لحظہ با تعجب بهم نگاه ڪرد ... فڪر مےڪنم هرگز آدمے رو نديده بود ڪہ توے اين شرايط هم بہ ڪارش ادامہ بده ...
پام از شدت درد پهلوم حرڪت نمےڪرد ... مثل يہ جسم سنگين، دنبال من روے زمين ڪشیده مےشد ... از روے ديوار ... تڪیہام رو انداختم روے ميز ... و نشستم مقابلش ... زخم هام تير ڪشيد ... براے یہ لحظہ چشم هام سياهے رفت و نفسم حبس شد ...
- حالت خوبہ ڪارآگاه؟ ...
قطره عرق از ڪنار پيشونيم، غلت خورد و روے گونہام افتاد ... چشم هام رو باز ڪردم و براے چند لحظہ محڪم و مصمم بهش نگاه ڪردم ...
- يہ راه خيلےخوب بہ نظرم رسيد ... ازت سوال مےڪنم ... بدون اينڪہ بہ اسم ڪسے اشاره ڪنے فقط جواب سوالم رو بده ... فقط با بلہ يا خير ...
- ڪسے ڪہ ڪريس رو ڪشتہ... رئيس باند جديد اون منطقہ است؟ ...
چند لحظہ نگام ڪرد و بہ علامت نہ سرش رو تڪان داد ... خيالم راحت شد ... حالا بہ راحتے مےتونستيم نقشہام رو عملے ڪنيم ... فقط ڪافے بود لالا قبول ڪنہ ... اينطورے هيچ خطرے هم جان اين دختر رو تهديد نمےڪرد ...
- اون مرد از اعضاے اصلے بانده؟ ...
با علامت سر تاييد ڪرد ... بہ حدے ترسيده بود ڪہ اين بار هم حاضر نشد با زبانش جواب بده ... حق داشت ... اون فقط يہ دختر 15، 16 سالہ بود ...
- فڪر مےڪنے اينقدر براے رئيس باند اهميت داشتہ باشہ ... ڪہ حس ڪنہ نمےتونہ ڪسے رو جايگزين اون ڪنہ و نبود اون يہ ضربہ بزرگہ؟ ...
با حالت خاصے توے چشم هام زل زد ... بہ آشفتگے قبليش، آشفتگے جديدے اضافہ شد ...
جواب سوالم رو نمےدونست ... نمےدونست تا چہ حدے ممڪنہ رئيس براے اون آدم مايہ بزاره ... پس قطعا از خانواده اش نيست ... و فقط یڪے از نيروهاے رده بالاست ... اما چقدر بالا؟ ...
هر چند اين ڪہ خودش مستقيم ڪريس رو بہ قتل رسونده ... يعنے اونقدر رده بالا نيست ڪہ ڪسے حاضر باشہ بہ جاے اون ... دست بہ قتل بزنہ ...
هر چقدر هم رده بالا ... فقط يہ زير مجموعہ رده بالاست ... و نهايتا پخش ڪننده اصلے اون منطقہ است ... يہ پخش ڪننده تر و تمييز ... با يہ ڪاور شيڪ ...
نگاهم مصمم تر از قبل برگشت روے لالا ...
- من يہ نقشہ دارم ... نقشہاے ڪہ اگر حاضر بہ همڪارے بشے هم مےتونيم قاتل ڪريس رو گير بندازيم ... هم ڪارے ڪنم يہ تار مو هم از سرت ڪم نشہ ... فقط ڪافيہ محبتے ڪہ گفتے بہ ڪريس داشتے ... حقيقے بوده باشہ ...
ڪريس براے ڪمڪ بہ بقیہ ... و افرادے مثل خودت ... جونش رو از دست داد ... مےخواست اونها هم مثل خودش فرصت يہ زندگے دوباره رو داشتہ باشن ... و هر چقدر هم ڪہ زندگے سخت باشہ ... درست زندگے ڪنن ...
من ازت مےخوام مثل ڪريس شجاع باشے ... اين شجاعت رو داشتہ باشے ... و از فرصتے ڪہ ڪريس حتے بعد از مرگش برات مهيا ڪرده ... درست استفاده ڪنے ... حاضرے زندگیت رو از اول بسازے؟ ...
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat