#در_قصر_تنهائی
#صفحه_بیست_دوم
آن جوان كيست كه دارد با امير مدائن سخن مى گويد ؟
نگران نباش ! او آشناست، پسر برادر امير مدائن است .
او نزد عموى خود مى رود و مى گويد :
ــ اى عمو، آيا نمى خواهى به ثروت و رياست برسى ؟
ــ منظور تو چيست ؟
ــ اگر ما امام حسن(ع) را اسير كنيم و تحويل معاويه بدهيم، او حكومت عراق را به ما خواهد داد .
ــ خدا تو را بكُشد، اين چه حرفى است كه تو مى زنى، مگر نمى دانى كه من نمك پرورده اين خاندان هستم، حضرتعلى(ع) مرا امير اين شهر كرد و به من بزرگى و آبرو داد، چگونه من فرزند او را تحويل معاويه بدهم .
همسفر خوبم !
حتماً دوست دارى من نام اين نا مرد را براى شما بگويم، راستش را بخواهى من اوّل مى خواستم از ذكر نام او خوددارى كنم ; امّا بعد با خود گفتم درست نيست، من بايد تمام حوادث را بدون كم و زياد براى شما كه دوستِ خوب من هستيد بگويم .
آرى، اين شخصى كه براى رسيدن به رياست، پيشنهاد اسيرى امام حسن(ع) را به امير مدائن مى دهد كسى نيست جز مختار ثَقَفى !
همان كسى كه بعد از حادثه عاشورا، قيام مى كند و انتقام خون شهداى كربلا را مى گيرد .
حتماً تعجّب مى كنى، شايد هم باور نكنى، آخر چطور چنين چيزى ممكن است !
راستش را بخواهى من هم، اول باور نمى كردم ; امّا اين نشانه اوج مظلوميّت امام حسن(ع) است.
#امام_حسن
#مظلوم_تاریخ
#شهداء_ومهدویت
🌷🌷🌷🌷🌷🍃🍃🍃🍃
💐 #شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#آرزوی_سوم
#صفحه_بیست_دوم
ابوسفيان به ياد خاطره اى مى افتد، روزى كه حَىّ همراه با ديگر دوستان يهوديش به مكّه آمدند به او سخنى گفته بودند. حَىّ در آن روز به ابوسفيان گفته بود كه او مى تواند يهوديان بنى قُرَيظه را راضى كند تا با محمّد اعلام جنگ كنند. ابوسفيان با خود مى گويد اگر اين اتّقاق بيفتد و بنى قُرَيظه وارد جنگ شوند، شرايط به نفع ما تغيير خواهد كرد و حتماً محمّد شكست خواهد خورد.
ابوسفيان رو به حَىّ مى كند و از او مى خواهد تا هر چه سريع تر به سراغ بنى قُرَيظه برود و آنها را براى جنگ با محمّد راضى كند.
حَىّ به ابوسفيان قول مى دهد كه هرطور شده آنان را وارد جنگ با محمّد كند.
موج شادى فضاى خيمه فرماندهى را پر مى كند، همه نگاه ها به سوى حَىّ است، گويى كه همه گره ها به دست اين يهودى باز مى شود.
حَىّ به ابوسفيان مى گويد وقتى كه شب فرا برسد و هوا تاريك شود من به سوى بنى قُرَيظه خواهم رفت.
ــ آقاى نويسنده! اين بنى قُرَيظه چه كسانى هستند كه امروز مايه اميد ابوسفيان شده اند؟
ــ گروهى از يهوديان هستند كه در اين سرزمين زندگى مى كنند.
ــ مگر مدينه، يهودى هم دارد؟
ــ اگر يادت باشد برايت گفتم كه سال ها قبل از تولّد پيامبر ما، يهوديان در فلسطين زندگى مى كردند. آنها در كتاب تورات خوانده بودند كه آخرين پيامبر خدا در سرزمين حجاز به دنيا مى آيد. آنها به مدينه آمدند تا اوّلين كسانى باشند كه به او ايمان مى آورند.
ــ عجب! اكنون كه محمّد(ص) به پيامبرى رسيده است، حاضر نيستند به او ايمان بياورند. راستى چرا به آنها بنى قُرَيظه مى گويند؟
ــ اين يهوديان، چندين قبيله هستند، يكى از اين قبيله ها، فرزندان "قُرَيظه" هستند و براى همين آنها را به اين نام مى خوانند.
ــ محل سكونت آنها كجاست؟
ــ آنها در قلعه اى زندگى مى كنند كه در طرف شرق مدينه قرار دارد.
ــ يعنى آنها در داخل شهر مدينه زندگى مى كنند؟ اين خيلى خطرناك است! چرا پيامبر قبلاً به اين نكته فكر نكرده است؟
ــ وقتى پيامبر به مدينه آمد با يهوديان پيمان نامه امضا كرد، قرار شده است كه آنها هرگز با مسلمانان دشمنى نكنند و با دشمنان اسلام هم همكارى نكنند و با اين شرط آنها مى توانستند به راحتى و كمال آرامش در مدينه زندگى كنند. الان چند سال است كه آنها به اين پيمان نامه وفادار مانده اند.
ــ اگر حَىّ بتواند آنها را فريب بدهد چه مى شود؟
ــ در اين صورت، كار بر مسلمانان خيلى سخت مى شود، آنها از پشت سر مورد حمله قرار مى گيرند.
#آرزوی_سوم
#علی_شناسی
#کانال_شهداء_ومهدویت
❣❣☂️☂️
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#خطبه_غدیر
#صفحه_بیست_دوم
مَعاشِرَالنّاسِ، علي (فَضِّلُوهُ). مامِنْ عِلْمٍ إِلاَّ وَقَدْ أَحْصاهُ الله فِي، وَ كُلُّ عِلْمٍ عُلِّمْتُ فَقَدْ أَحْصَيْتُهُ في إِمامِ الْمُتَّقينَ، وَما مِنْ عِلْمٍ إِلاّ وَقَدْ عَلَّمْتُهُ عَلِيّاً، وَ هُوَ الْإِمامُ الْمُبينُ
هان مردمان! او را برتر بدانيد. چرا كه هيچ دانشي نيست مگر اينكه خداوند آن را در جان من نبشته و من نيز آن را در جان پيشواي پرهيزكاران، علي، ضبط كرده ام. او (علي) پيشواي روشنگر است
منابع:
1. مصباح المتهجد وسلاح المتعبد، شيخ طوسي، به تصحيح اسماعيل انصاري زنجاني، ص694
2.اقبال الاعمال: رضي الدين ابوالقاسم علي بن موسي بن طاووس ص461
3. مصباح كفعمي ص695
4.بحارالانوار علامه ملا محمّد باقر مجلسي ج97،ص112
(الَّذي ذَكَرَهُ الله في سُورَةِ يس: (وَ كُلَّ شَيءٍ أَحْصَيْناهُ في إِمامٍ مُبينٍ).مَعاشِرَالنَّاسِ، لاتَضِلُّوا عَنْهُ وَلاتَنْفِرُوا مِنْهُ، وَلاتَسْتَنْكِفُوا عَنْ وِلايَتِهِ، فَهُوَالَّذي يَهدي إِلَي الْحَقِّ وَيَعْمَلُ بِهِ.
كه خداوند او را در سوري ياسين ياد كرده كه: «و دانش هر چيز را در امام روشنگر برشمرده ايم... هان مردمان! از علي رو برنتابيد. و از امامتش نگريزيد. و از سرپرستي اش رو برنگردانيد. او [شما را] به درستي و راستي خوانده و [خود نيز] بدان عمل نمايد.
منابع:
1. مصباح المتهجد وسلاح المتعبد، شيخ طوسي، به تصحيح اسماعيل انصاري زنجاني، ص694
2.اقبال الاعمال: رضي الدين ابوالقاسم علي بن موسي بن طاووس ص461
3. مصباح كفعمي ص695
4.بحارالانوار علامه ملا محمّد باقر مجلسي ج97،ص112
🌹 #همه_جا
🌹 #جارمیزنم
🌹 #فقط_حیدر
🌹 #امیرالمومنین
🌹 #مولام
🌹 #علیست
🎁 #مسابقه_ویژه_غدیر
🎁🎁🎁🎁
@hedye110
#شیرین_تراز_عسل
#صفحه_بیست_دوم
وقتى حسين(ع) كنار پيكر تو آمد، چنين گفت: "اين صدايى است كه خون خواهانش بسيار و يارانش كم هستند".
منظور از اين سخن چيست؟
تو در لحظه هاى آخر، عمويت حسين(ع) را صدا زدى، اين فرياد تو در صحراى كربلا پيچيد: "عمو جان! به فريادم برس".
حسين(ع) به سوى تو آمد، امّا دشمنان راه را بر او بستند، وقتى او به بالين تو رسيد كه تو جان داده بودى، براى همين چنين گفت: "اين صدايى است كه خون خواهانش بسيار و يارانش كم است".
منظور از اين صدايى كه خون خواهان زياد دارد، صداى تو بود، درست است كه كسى در آن روز، تو را يارى نكرد و تو مظلومانه به شهادت رسيدى، اما اين فرياد تو هرگز خاموش نمى شود. فرياد تو در همه زمان و مكان ها، جارى خواهد بود!
تو خون خواهان زيادى خواهى داشت و در آينده انتقام خون تو را خواهند گرفت، روزگارى "مُختار" قيام مى كند و جوانان فراوانى او را يارى مى كنند و انتقام خون تو را مى گيرند.
بعد از تو، عبّاس نزد حسين(ع) مى آيد، حسين(ع) از او مى خواهد كه به سوى نهر عَلقَمه برود و آبى براى كودكان تشنه بياورد، عبّاس مشك را برمى دارد و به سوى علقمه رهسپار مى شود، او همچون شيرى مى غرّد و جلو مى رود، او به آب مى رسد، مشك را پر از آب مى كند و با لب تشنه برمى گردد.
دشمنان او را محاصره مى كنند، باران تير
و نيزه ها آغاز مى شود و عباس در كنار نهر علقمه در خون خود مى غلطد.
💙💙💙💙💙🍃🍃🍃🍃
#شیرین_تر_از_عسل
#حضرت_قاسم(ع)
#سیزده_ساله_کربلا
#کانال_شهداء_ومهدویت
#کپی_آزاد
#نشر_حداکثری
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#الماس_هستی
#صفحه_بیست_دوم
فدك ! تو چه مى دانى كه فدك چيست ! فدك ، سرزمينى آباد و حاصلخيز است ، اين سرزمين ، چشمه هاى آب فراوان و نخلستان هاى زيادى دارد ، فاصله آن تا مدينه حدود دويست و هفتاد كيلومتر است .
ماجراى فدك اين چنين است: يهوديانِ قلعه خيبر دور هم جمع شدند و تصميم گرفتند تا به مدينه حمله كنند ، امّا پيامبر از تصميم آن ها باخبر شد و با سپاه بزرگى به سوى خيبر حركت كرد . قلعه خيبر به محاصره نيروهاى اسلام در آمد .
سپاه اسلام به سوى قلعه نزديك شد ، امّا برق شمشير "مَرحَب" ، پهلوان يهود ، همه را فرارى داد . سپاه اسلام مجبور به عقب نشينى شد و سرانجام پيامبر تصميم گرفت تا على(ع) را به جنگ پهلوان يهود بفرستد .
صداى على(ع) در فضاى ميدان طنين افكند: "من آن كسى هستم كه مادرم مرا حيدر نام نهاد"
جنگ سختى ميان اين دو پهلوان در گرفت و سرانجام "مَرحَب" به قتل رسيد . على(ع) به قلعه حمله كرد و آن را فتح كرد . خيبر منطقه آبادى بود ، نخل هاى خرما و زمين هاى سرسبزى داشت و پيامبر همه غنيمت هاى اين سرزمين را در ميان رزمندگان اسلام تقسيم كرد .
در نزديكى هاى خيبر ، گروهى ديگر از يهوديان ، در فدك زندگى مى كردند . آن ها نيز با يهوديانِ خيبر همدست شده بودند ، پيامبر منتظر بود تا سپاه اسلام استراحت كنند و از خستگى بيرون بيايند و با روحيّه بهترى به جنگ با يهوديان فدك بروند .
در اين ميان پيرمردى كه فرستاده مردم فدك بود به سوى اردوگاه اسلام آمد و سراغ پيامبر را گرفت ، يارانِ پيامبر، او را نزد آن حضرت بردند .
او پيام مهمّى را براى پيامبر آورده بود . به پيامبر گفت: "اى محمّد ، مردمِ فدك مرا فرستاده اند تا من از طرف آن ها با شما پيمان صلح را امضاء كنم ، آن ها حاضرند نيمى از سرزمين خود، فدك را به شما ببخشند تا شما از حمله به آن ها صرف نظر كنى" .
پيامبر لحظاتى فكر كرد و لبخندى بر لب هاى او نشست ، او با اين پيشنهاد موافقت كرد .
پيمان صلح نوشته شد ، سپاهيان اسلام همه خوشحال شدند ، ديگر از جنگ و لشكركشى خبرى نبود ، آرى ، سرزمين فدك بدون هيچ گونه جنگ و لشكركشى تسليم شد .
در اين ميان جبرئيل فرود آمد و آيه ششم سوره "حشر" نازل شد:
(وَ مَآ أَفَآءَ الله عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَآ أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْل وَ لاَ رِكَاب)، آن غنائمى كه در به دست آوردن آن ، لشكر كشى نكرده ايد، از آنِ پيامبر است.
خدا فدك را به پيامبر بخشيد ، فدك ، مالِ پيامبر شد . اين حكم قرآن بود و هيچ كس با آن مخالف نبود و همه با دل و جان ، حكم خدا را پذيرفتند .
اين هديه خداوند به پيامبر بود به پاس همه زحماتى كه در راه او متحمّل شده بود.
پيامبر شخصى را در فدك به عنوان كارگزار خود قرار داد و به سوى مدينه بازگشت .
امروز هم خدا فدك را به فاطمه(س) بخشيد و پيامبر مى خواهد همه مردم را از اين ماجرا باخبر كند.
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
#شناخت_علی_علیه_السلام
#وفاطمه_سلام_الله
#من_حیدریم
#کانال_شهداء_ومهدویت
#کپی_آزاد
#نشر_حداکثری
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59