eitaa logo
شهداءومهدویت
7.2هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
27 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️🌹❤️🌹🍃🍃 ....... .... مردم مكّه بعد از اينكه خبر نابودى سپاه سفيانى را مى شنوند خيلى مى ترسند و براى همين شهر آرام مى شود و ديگر كسى به فكر دشمنى با امام نيست. پايتخت حكومت جهانى امام، شهر كوفه است و من منتظر هستم تا همراه او به سوى كوفه حركت كنم. خيلى دوست دارم بدانم امام چه موقع به سوى كوفه حركت خواهد كرد، نزد يكى از ياران امام مى روم و از او مى پرسم: چرا امام به سوى كوفه حركت نمى كند؟ او در جواب مى گويد: امام منتظر است تا همه افراد لشكرش به مكّه بيايند. آرى، از وقتى كه جبرئيل ندا داد و مردم را به سوى امام فرا خواند، عدّه زيادى حركت كرده اند. آنان به مكّه دعوت شده اند و مأموريت دارند كه به امام بپيوندند. آيا تا به حال ديده اى كه پرندگان چگونه به سوى لانه هاى خود پناه مى برند؟ اين افراد هم اين گونه به مكّه پناه مى آورند و در خدمت امام به آرامش واقعى مى رسند. اراده خداوند اين است كه خروج امام از مكّه با همراهى اين لشكر ده هزار نفرى باشد. اگر به خارج از مكّه بروى مى بينى كه شيعيان با چه اشتياقى به سوى مكّه مى شتابند! مثل اينكه يك مسابقه برگزار شده است، مسابقه اى براى هر چه زودتر رسيدن به مكّه براى يارى امام! اين شوقى است كه خداوند در دل شيعيان قرار داده است و آنان را اين چنين بيقرار نموده است. آنان با عشقى مقدّس، بيابان ها را پشت سر مى گذارند و تمام سختى ها را در راه يارى امام تحمّل مى كنند. و تو خود مى دانى كه سيصد و سيزده يار به گونه اى ديگر به مكّه آمدند. آنان با "طىّ الارض" و در شب قبل از ظهور به مكّه آمده اند. آنها در واقع، فرماندهان لشكر امام هستند و در آينده اى نزديك، هر كدام از طرف امام، حاكم قسمتى از دنيا خواهند شد. ولى اين ده هزار نفرى كه در راه مكّه هستند سربازان لشكر امام مى باشند، آنها مى آيند تا قائم آل محمد(عليهم السلام) را یاری کنند. ❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️ ======👇====== @shohada_vamahdawiat ======🌹======
💞💞🍃🍃 ...... ...... اكنون همه سربازان و ياران امام در مكّه جمع شده اند. آنها آمده اند تا جان خود را فداى امام كنند. امام لباس رزم بر تن كرده و آماده حركت به سوى مدينه شده است. آيا مى دانى كه لباس رزم امام، همان پيراهن يوسف(ع) است؟ به راستى چرا امام اين لباس را به تن كرده است؟ آيا مى دانى لباس امام، لباسى معمولى نيست، بلكه لباسى ضدّ آتش است. تعجّب نكن، بگذار تاريخ آن را برايت بگويم. پيراهن يوسف(ع) در اصل از ابراهيم(ع) بود. هنگامى كه نمرود مى خواست ابراهيم(ع) را به جرم خداپرستى در آتش اندازد، جبرئيل به زمين آمد تا بزرگ پرچمدار توحيد را يارى كند. او همراه خود لباسى از بهشت آورد. به خاطرِ همين لباس، ابراهيم(ع) در آتش نسوخت. پس از ابراهيم(ع)، اين لباس به فرزندان او به ارث رسيد تا اينكه لباس يوسف(ع) شد و باعث روشنى چشمان يعقوب! اين لباس نسل به نسل گشت تا پيامبر اسلام و بعد از او امامان معصوم(عليهم السلام)، يكى بعد از ديگرى به ارث بردند. و اكنون روشن شد كه چرا خداوند اين پيراهن را براى امام زمان نگه داشته است؟ همسفرم! مگر آتش نمرود بزرگترين آتش آن روزگار نبود؟ يك بيابان آتش كه شعله هاى آن به آسمان مى رسيد ! نمرود با امكاناتى كه در اختيار داشت آتشى به آن بزرگى ايجاد كرد و ابراهيم(ع) را در ميان آن آتش انداخت; امّا خدا، پيامبر خود را با آن پيراهن يارى كرد و امروز همان پيراهن در تن امام زمان است. امام آماده حركت شده است، من دقّت مى كنم تا ببينم امام با چه اسلحه اى مى خواهد به جنگ دشمنان برود. امام به جاى اسلحه، يك چوب دستى دارد! با خود مى گويم كه چرا فرمانده اين لشكر، اين چوب را با خود برداشته است؟ آخر ما مى خواهيم به جنگ توپ و تانك و موشك برويم. هر چه فكر مى كنم جوابى براى خود نمى يابم; براى همين از يكى از ياران امام سؤال مى كنم كه چرا امام به جاى اسلحه اين چوب دستى را با خود برداشته است؟ او برايم مى گويد: اين چوبى كه در دست امام قرار دارد، همان عصاى موسى(ع) است. با اين كه چوب اين عصا هزاران سال پيش، از درخت بريده شده است; امّا هنوز تر و تازه است، مثل اينكه همين الآن آن را، از درخت قطع كرده اى. در زمان موسى(ع)، بشر در سحر و جادو پيشرفت زيادى كرده بود و به اصطلاح، فن آورى بشر آن روز، سحر و جادو بود; امّا وقتى موسى(ع)عصاى خود را به زمين زد، ناگهان آن عصا به اژدهايى تبديل شد كه همه آن سحر و جادوها را در يك چشم به هم زدن بلعيد. امروز هم بشر هر چه پيشرفت كرده و هر فناورى جديدى داشته باشد بايد بداند كه امام زمان با همين عصا به مقابله با دشمنان خواهد رفت. اين عصا، يك عصاى شگفت انگيز است كه هر دستورى را كه امام به آن بدهد، انجام مى دهد. تازه حالا فهميده ام كه اين چوب، يك عصاى سخن گو هم هست و با امام سخن مى گويد! آرى، آنچه كه بشر به دست خود ساخته است توسط اين عصا بلعيده مى شود، تانك باشد يا هواپيما يا موشك، چه فرق مى كند، كافى است امام به عصا امر كند. ❤️ادامه دارد..... 💞💞🍃💞💞🍃💞💞🍃 ======👇====== @shohada_vamahdawiat ======🌹======
#شهید_مهدی_نوروزی.... #صفحه_پانزدهم....... وی درپایان افزود: شهید مهدی عاشق و شیفته و دلداده راستین ولایت بود و همه هم می دانستند که معیار و میزان برای مهدی فقط ولایت است و همیشه هم در صحنه دفاع از ولی نفر اول بود و می گفت نفر اول بودن هنر است و پشت سر امام خامنه ای باید همیشه نفر اول باشی که حرکت کنی و الا جامی مونی... حمید افزود: مردم هم در عراق و هم در اریان ازجمله تهران و به ویژه کرمانشاه غوغا کردند و اثبات کردند خون مهدی پایمال نشده و مردم می دانند چه شیری از دست داده اند... ما شهادت این شهید عزیز را به حضرت آقا و عموم ملت ایران و عراق تبریک و تسلیت می گوئیم و دشمنان بدانند امروز برادران و همرزمان شهید مهدی منسجم تر و بهتر با مدد از روح آن شهید در راه دفاع از اسلام و انقلاب ایستاده اند و صحنه شهادت را خالی نخواهند کرد. 🌹پایان...... 💐 #شهداء_ومهدویت eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
امام حسن(ع) در ساباط (نزديكى مدائن) اردوگاه خود را بر پا نموده است و منتظر است تا ديگر نيروهاى كمكى از راه برسند . اگر يادت باشد برايت گفتم كه معاويه از ماه ها قبل براى عدّه اى از مردم كوفه نامه نوشته و به تك تك آنها وعده داده است كه اگر امام حسن(ع) را به قتل برسانند دختر خود را به عقد آنها در آورد و پول بسيار زيادى به آنها بدهد . اين نامه ها به صورت مخفيانه در ميان مردم كوفه پخش شده است، آرى، امروز ديگر دختر معاويه، عاشقان زيادى دارد ! همسفر خوبم ! اينجا ساباط است، ما هنوز تا ميدان جنگ فاصله زيادى داريم ولى امام حسن(ع) در زير لباس خود، زره پوشيده است . آيا مى دانى چرا ؟ چون بعضى از ياران، جريان نامه هاى معاويه را به امام حسن(ع) خبر داده اند و جان امام در خطر است . اكنون وقت نماز شده است، همه سپاه كوفه در صف هاى نماز ايستاده اند، بيا من و تو هم در صف اول نماز بايستيم . امام حسن(ع) از خيمه فرماندهى بيرون مى آيد و همه جمعيّت، پشت سر امام به خواندن نماز مشغول مى شوند . اين جا اردوگاه سپاه كوفه است، وقت نماز است و مناجات با خدا . همه، مشغول خواندن نماز هستند كه ناگهان . . . تيرى به امام اصابت مى كند، نمى دانم اين تير از كجا مى آيد، تير از طرف خودى هاست، دشمن كه كيلومترها با ما فاصله دارد . همه مات و مبهوت هستند، عجب ! يك نفر از داخل سپاه خودى به سوى امام تيراندازى كرده است . اين اولين سوء قصد به جان امام است . من فداى مظلوميّت تو ! كسانى كه براى ياريت آمده اند اكنون قصد جان تو را نموده اند . تاريخ، دو نماز را هيچ گاه از ياد نمى برد، يكى نماز امام حسين(ع) در كربلا و ديگر نماز امام حسن(ع) در ساباط . اگر امامحسين(ع) در روز عاشورا در ميان دشمنان به نماز ايستاد چند تن از يارانش مثل پروانه، سينه سپر كردند و تيرهايى كه از طرف دشمن مى آمد به جان خريدند . امروز امام حسن(ع) در ميان ياران خود نماز مى خواند، اينجا كه ميدان جنگ نيست، اردوگاه نيروهاى خودى است ; ولى در نماز به سويش تيراندازى مى كنند . خدا را شكر كه امام زره به تن دارد و براى همين آسيبى به او نمى رسد . هر شب، عدّه اى از اردوگاه، خارج مى شوند و به سوى سپاه معاويه مى روند تا با او بيعت كنند . آرى، روز به روز تعداد سپاه كوفه كم تر شده و بر تعداد لشكريان معاويه افزوده مى شود . به راستى چند نفر به امام حسن(ع)، وفادار خواهند ماند و تا آخر كار، حاضر خواهند بود در راه او، جانفشانى كنند ؟ 🌸🌸🌸🌸🍃🍃🍃🍃 💐 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
مسلمانان در شرايط سخت اقتصادى هستند، درست است كه مدينه تا اندازه اى نخلستان و كشاورزى دارد، امّا اين براى همه مردم كافى نيست. از آن طرف امكان خريد گندم و غلات به صورت زياد براى آنها فراهم نيست. در واقع، روزهاى سختى بر مسلمانان مى گذرد. خيلى از آنها در يك شبانه روز فقط چند دانه خرما مى خورند، درست است كه گرسنه هستند امّا با تمام توان تلاش مى كنند و براى حفظ اسلام زحمت مى كشند. چه كسى باور مى كند كه خود پيامبر مدّتى است گرسنه است؟ چه كسى از اين ماجرا خبر دارد؟ او غذاى خود را به ديگران مى بخشد، به آنانى كه ضعيف تر هستند، او تنها رهبرى است كه گرسنه مى ماند تا بقيّه گرسنگى نكشند. آن بانوى بزرگوار كيست كه با كمال حجاب و عفاف به سوى پيامبر مى رود؟ پيامبر بوى بهشت را احساس مى كند، بوى سيب را! خداى من! اين بوى سيب از كجاست؟ ماجرا چيست؟ اين بانو كيست؟ پدر به فداى تو باد دخترم! اين فاطمه(س) است كه به ديدار پدر آمده است. من بوى بهشت را از فاطمه ام استشمام مى كنم. فاطمه(س) به پدر سلام مى كند و به روى او لبخند مى زند. پيامبر با محبّت جواب سلام او را مى دهد. نگاه كن! پيامبر چقدر از ديدن دخترش خوشحال شده است، همه خستگى ها و گرسنگى هايش فراموش شده، آرى! فاطمه(س)، پاره تن پيامبر است. ــ پدر! امروز توانستم مقدارى گندم تهيّه كنم، آن را آسياب كردم و نان تهيّه كردم. اين نان را چند قسمت كردم. مقدارى به كودكانم، حسن و حسين(ع)داده ام، اين قسمت را هم براى شما آورده ام. ــ فاطمه جانم! من خدا را شكر مى كنم. سه روز است كه هيچ غذايى نخورده ام. پيامبر تكه نان را از دست فاطمه(س) مى گيرد، اشك در چشم فاطمه(س) نشسته است. چشم پيامبر به چشمان دخترش خيره مى شود: ــ دخترم! چرا گريه مى كنى؟ چه شده است؟ ــ كاش مى توانستم زودتر غذايى تهيّه كنم و براى شما بياورم. شما سه روز است كه هيچ غذايى نخورده ايد. امّا خوب مى دانيد تا امروز چيزى در خانه نبود تا براى شما بياورم. ــ گريه مكن! من طاقت گريه تو را ندارم. ــ پدر جان! مبادا به على در اين مورد سخنى بگويى! مبادا او غصّه بخورد. ــ پدر به فداى تو شود. خاطرت جمع باشد من به شوهرت چيزى نمى گويم. اكنون فاطمه(س) به سوى على(ع) مى رود تا او را ببيند. پيامبر چقدر دوست دارد تا بار ديگر دخترش را در آغوش بگيرد، آخر او هر وقت دلش براى بهشت تنگ مى شود فاطمه اش را مى بويد و مى بوسد، امّا او بايد صبر كند تا به خانه فاطمه(س) برود، اينجا كه نمى شود دخترش را ببوسد. 💕💕💕💕💕🍃🍃🍃🍃🍃 ❣❣☂️☂️ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
بخشی از : «خطبه غدير» امیرالمومنین علی علیه السلام وَأُقِرُّلَهُ عَلي نَفْسي بِالْعُبُودِيَّةِ وَ أَشْهَدُ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ، وَأُؤَدّي ما أَوْحي بِهِ إِلَي حَذَراً مِنْ أَنْ لا أَفْعَلَ فَتَحِلَّ بي مِنْهُ قارِعَةٌ لايَدْفَعُها عَنّي أَحَدٌ وَإِنْ عَظُمَتْ حيلَتُهُ وَصَفَتْ خُلَّتُهُ و اكنون به عبوديت خويش و پروردگاري او گواهي مي دهم و وظيفه خود را در آن چه وحي شده انجام مي دهم مباد كه از سوي او عذابي فرود آيد كه كسي ياري دورساختن آن از من نباشد. هر چند توانش بسيار و دوستي اش (با من) خالص باشد منابع: 1. مصباح المتهجد وسلاح المتعبد، شيخ طوسي، به تصحيح اسماعيل انصاري زنجاني، ص694 2.اقبال الاعمال: رضي الدين ابوالقاسم علي بن موسي بن طاووس ص461 3. مصباح كفعمي ص695 4.بحارالانوار علامه ملا محمّد باقر مجلسي ج97،ص112 🌸🌸🌸🌸 بخشی از : «خطبه غدير» امیرالمومنین علی علیه السلام - لاإِلاهَ إِلاَّهُوَ - لِاَنَّهُ قَدْأَعْلَمَني أَنِّي إِنْ لَمْ أُبَلِّغْ ما أَنْزَلَ إِلَي (في حَقِّ عَلِي) فَما بَلَّغْتُ رِسالَتَهُ، وَقَدْ ضَمِنَ لي تَبارَكَ وَتَعالَي الْعِصْمَةَ (مِنَ النّاسِ) وَ هُوَالله الْكافِي الْكَريمُ. معبودي جز او نيست - چرا كه اعلام فرموده كه اگر آن چه (درباره ي علي) نازل كرده به مردم نرسانم، وظيفه رسالتش را انجام نداده ام، و خداوند تبارك و تعالي امنيت از [آزار] مردم را برايم تضمين كرده و البته كه او بسنده و بخشنده است. منابع: 1. مصباح المتهجد وسلاح المتعبد، شيخ طوسي، به تصحيح اسماعيل انصاري زنجاني، ص694 2.اقبال الاعمال: رضي الدين ابوالقاسم علي بن موسي بن طاووس ص461 3. مصباح كفعمي ص695 4.بحارالانوار علامه ملا محمّد باقر مجلسي ج97،ص112 ❤️❤️❤️🍃🍃🍃 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🎁 🎁🎁🎁🎁 @hedye110
تو مرگ را زيبا مى بينى زيرا معناى زندگى دنيا را خوب شناخته اى، تو بر سر من فرياد مى زنى، سخن تو در شب عاشورا، فريادى بود به بلنداى تاريخ! تو پيامى به همه شيعيان مى دهى تا لحظه اى بينديشند كه آيا مرگ را زيبا مى بينند؟ سخن تو مرا به فكر وا مى دارد، به راستى اين زندگى كه من عاشق آن هستم و براى ادامه آن تلاش مى كنم، چيست؟ آيا زندگى، همان زنده بودن است؟ آيا خوردن و آشاميدن و بهره بردن از لذّت هاى حيوانى، معناى زندگانى است؟ زنده بودن، حركتى افقى است، از گهواره تا گور، امّا زندگى حركتى عمودى است، از زمين تا اوج آسمان ها ! خدا مرا آفريد و در من، حسّ كمال گرايى را قرار داد، زنده بودن هيچ گاه، مرا سير نمى كند، انسانى كه فقط زنده است، همواره به دنبال چيزى مى گردد، گمشده انسان، همان زندگى است. خدا به فرشتگان دستور داد تا بر آدم(ع)سجده كنند و انسان را گل سر سبد جهان قرار داد، اين ارزشِ انسانى است كه زندگى را يافته است. من بايد به سوى زندگى واقعى بروم و آن را درك كنم! آرى، آنچه براى خدا باشد، باقى مى ماند. وقتى نطفه اى در تخم مرغ رشد مى كند، كم كم به بن بست مى رسد و فضاى داخل تخم براى او تنگ مى شود، جوجه اى كه داخل تخم است، هوا و غذاى آنجا را جذب كرده است، او حركت كرده است ولى به بن بست رسيده است، اگر او رشد نمى كرد، هرگز به اين بن بست نمى رسيد. اين "حركت" است كه از نطفه اى، جوجه اى زيبا مى سازد، اين "حركت" است كه اين بن بست را مى آفريند، جوجه بايد پوسته تخم را بشكند و بيرون بيايد، اگر او آنجا بماند، خفه مى شود و مى ميرد! اى قاسم! تو بر سرم فرياد زدى، از من خواستى كه مرگ را زيبا ببينم، تو دوست دارى تا روح من نيز در اين دنيا رشد كند و به جايى برسم كه دنيا برايم همچون قفسى تنگ جلوه كند، آن وقت است كه به بن بست مى رسم، ديگر اين جهان مادى نمى تواند محلّ رشد من باشد و من در انتظار رهايى خواهم بود. اگر كسى حركت نكند و مسير رشد را طى نكند، هرگز به بن بست نمى رسد، او به خاطر اين كه مانده است به تباهى كشيده مى شود، اين حركت است كه به زندگى انسان، معنا مى دهد و او را از تباهى نجات مى دهد، او از عشق هاى كوچك مى گذرد و عاشق چيزى مى شود كه بزرگ تر از جهان هستى است. انسان از ثروت، مقام، شهرت و... سير مى شود و احساس مى كند به دنبال چيز ديگرى است، او از عشق هاى كوچك به سوى عشقى بزرگ حركت كرده است. چنين انسانى از خودش هم مى گذرد، از خودش هم هجرت مى كند، او به عطشى مى رسد كه همه درياها براى اين عطش، قطره هستند، عطشى بزرگ كه وجود او را فرا مى گيرد. اى قاسم! تو مى خواهى شيعه اين گونه باشد، به اين شناخت برسد، همه پيروان حسين(ع) بايد اين گونه باشند. 🌻🌻🌻🌻🌻🍃🍃🍃🍃 (ع) eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
پيراهن يوسف(ع) در اصل از ابراهيم(ع) بود. هنگامى كه نمرود مى خواست ابراهيم(ع) را به جرم خداپرستى در آتش اندازد، جبرئيل به زمين آمد تا بزرگ پرچمدار توحيد را يارى كند. او همراه خود لباسى از بهشت آورد. با اين لباس، ابراهيم(ع)در آتش نسوخت. پس از ابراهيم(ع)، اين لباس به فرزندان او به ارث رسيد تا اين كه لباس يوسف(ع) شد و عامل روشنى چشمان يعقوب! اين لباس نسل به نسل گشت تا پيامبر اسلام و بعد از او امامان معصوم(عليهم السلام)، يكى بعد از ديگرى به ارث بردند. خداوند اين پيراهن را براى امام زمان نگه داشته است، آتش نمرود بزرگ ترين آتش آن روزگار بود، يك بيابان آتش كه شعله هاى آن به آسمان مى رسيد ، نمرود با امكاناتى كه در اختيار داشت آتشى به آن بزرگى برپا كرد و ابراهيم(ع) را ميان آن آتش انداخت; امّا خدا، پيامبر خود را با آن پيراهن يارى كرد و در روز ظهور همان پيراهن در تن امام زمان خواهد بود. * عصاى موسى(ع) وقتى امام زمان(ع) ظهور كند در دست او عصاى موسى(ع) خواهد بود. با اين كه چوب اين عصا هزاران سال پيش، از درخت بريده شده است; امّا تر و تازه خواهد بود، مثل اين كه همين الآن آن را، از درخت قطع كرده اند. در زمان موسى(ع)، بشر در سحر و جادو پيشرفت زيادى كرده بود و به اصطلاح، فن آورى بشرِ آن روز، سحر و جادو بود; امّا وقتى موسى(ع) عصاى خود را به زمين زد، ناگهان آن عصا به اژدهايى تبديل شد كه همه آن سحر و جادوها را در يك چشم به هم زدن بلعيد. در روز ظهور هم بشر هر چه پيشرفت كرده و هر فن آورى جديدى داشته باشد بايد بداند كه امام زمان با همين عصا به مقابله با دشمنان خواهد رفت. اين عصا، يك عصاى معمولى نيست، بلكه هر دستورى را كه امام به آن بدهد، انجام مى دهد. آنچه كه بشر به دست خود ساخته است توسط اين عصا بلعيده مى شود. هنر بشرِ آن روز سحر و جادو بود، هنر بشر در روز ظهور هر چه مى خواهد باشد، آن عصا به اذن خدا مى تواند مقابل آن بايستد. آيا مى دانى وقتى امام زمان(ع) آن عصا را بر زمين بزند، آن عصا تبديل به چه چيزى مى شود؟ امام باقر(ع) فرمود: "وقتى قائم ما، عصاى خود را به زمين بزند، آن عصا هر چه را كه مقابلش باشد، مى بلعد". به راستى كه خداوند چه حكمت هاى زيبايى دارد كه اين چنين با عصاى موسى(ع)، آخرين ولىّ خود را يارى مى كند. ❤️❤️❤️❤️❤️🍃🍃🍃🍃 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59