💢سربازان امام زمان (عج) از هیچ چیز جز گناهان خویش نمی هراسند
شهید مرتضی آوینی
🔹 شهید رحیمیان از سربازان انتظامی اصفهان چهاردهم اردیبهشت ماه 1402 در درگیری با اشرار مجروح و پس از گذشت بیش از یکماه نوزدهم خرداد 1402 در بیمارستان به درجه رفیع شهادت نائل گردید
#شهداءومهدویت
#نشردهید📡
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
↶【بہ ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حرفقشنگ
دوستشمیگفت:
تویمدتۍکہعراقبود
وقتیمیخواستبہکربلابره
رویصورتشچفیہمیانداخت
ومیگفت:
اگربہنامحرمنگاهکنی؛راهشھادتبستہمیشہ...
#شھیدهادیذوالفقاری✨
🇮🇷 #ایرانقوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ_صوت_مهدوی
🎙استاد رائفی پور
🔸عهد با #امام_زمان یعنی چی؟!
👌کوتاه و شنیدنی
👈ببینید و نشردهید.
#اللهمعجللولیکالفرج
🇮🇷 #ایرانقوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄
#ختم_روزانه
✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند:
در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨
📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹.
قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج)
دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷
#التماس_دعا_برای_ظهور
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸شب و آرامشی دیگر
💫خداوند در کنار توست
🌸و آماده برای
💫شنیدنِ حرف هایت
🌸پس آرزوهایت را
💫با عشق برایش تعریف کن
🌸و دل به دل مهرِ الهی بسپار
شبتون غرق در آرامش 💫🌸
🌸🍃
@hedye110
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
تو کجا، بغض کجا، ما که نمردیم هنوز
ای سفر کرده بیا، ما که نمردیم هنوز
ما بمیریم، نبینیم، تو غربت بکشی
ای عزیز دل ما، ما که نمردیم هنوز
#السلام_علیک_یا_بقیه_الله
#شهداءومهدویت
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
↶【بہ ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄
➥ @shohada_vamahdawiat
┄┅─✵💝✵─┅┄
به نام خدایی که نزدیک است
خدایی که
وجودش عشق است
و با ذکر
نامش آرامش را در
خانه دل
جا می دهیم
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
@hedye110
#خانهمریموسعید
💚 #قسمتششم
🌿﷽🌿
یکربع بازی روزانه مریم و سعید با بچه ها تمام شد. البته مریم روزانه حداقل یکساعت با بچه ها بازی میکند ولی خیلی وقتها وقتی سعید به خانه می آید و با بچه ها بازی میکند، او هم می آید چون خیلی در روحیه و نشاط بچه ها تاثیر مثبت دارد.
مریم گفت: خب بچه ها دیگه وقت شامه، بعد رو کرد به سعید گفت: آقا سعید بی زحمت میثم رو نگهدار من برم وسایل شام رو آماده کنم. از صبح خیلی گریه کرده و همش دست من بوده، دستم خیلی درد گرفته... سعید دور از چشم بچه ها آمد نزدیک گوش مریم و با لبخند و صدای آرامی گفت: پس یادم باشه امشب دستات رو ماساژ بدم تا بهتر بشه ان شاءالله☺️ بعد دستش را انداخت روی شانه مریم و او را کمی به سمت خودش کشید و گونه مریم را بوسید، مریم یک لبخند معناداری☺️ به سعید زد و گفت خبه خبه... خودش خوب میشه... بعد بلندتر خندید و گفت حالا یک شب زود اومدی خونه روزهای دیگه که نیستی چطور میخوای درد دستم رو خوب کنی؟
سعید لبخند سردی زد و به فکر فرو رفت با خودش فکر میکرد: مریم راست میگه الان یک ماهه اصلا نیستم خونه... دارم با خودم و زندگیم چه کار می کنم؟ مریم چی؟ بچه ها چی؟
مریم عادت نداشت به صورت مستقیم و بدون مقدمه از سعید انتقاد کند اتفاقاً وقتی غیرمستقیم و آرام و با ظرافت از سعید نقد میکرد بیشتر نتیجه میگرفت؛ مریم می دانست که هر وقت خواست از شوهرش ایرادی بگیرد نباید جسور، نامحترمانه و حتی جلوی چشم بچه ها و دیگران این کار را کند چون میدانست که آقایان از انتقاد بدون مقدمه بیزارند...
خیلی وقت ها مریم با شوخی و آرامش و در حد چند کلمه، نکته ای را به سعید آن هم به صورت غیرمستقیم انتقال میدهد...
بچه ها در اتاق مشغول بازی با یکدیگر بودند و سعید و مریم در آشپزخانه؛ مریم که فهمیده بود با جملهای که به سعید گفته او را به فکر فرو برده است برای اینکه فضای ذهن او را تغییر بدهد گفت آقا سعید بیزحمت بگو علی سفره رو پهن کنه و بچه ها هم بیان وسایل سفره رو ببرن. سعید هم صدا زد و گفت خوشگل ترین دختر دنیا کجاست؟😘 خوشگل ترین پسرای دنیا کجان؟😍 وقت شام شده! کی سفره مینداخت؟ کی وسایل شام رو میآورد؟ علی گفت من سفره رو میندازم فاطمه و محمد هم دویدند به سمت آشپزخانه، انگار با هم رقابت دارند...
وقتی بچه ها وظیفه شان را انجام میدهند سعید و مریم به آنها امتیاز میدهند و اگر امتیاز آنها به مقدار لازم برسد مستحق گرفتن جایزه می شوند
البته قانونی را که سعید و مریم در خانه گذاشته بودند این بود که اگر مامان و بابا تذکر بدهند که فلان کار را انجام بده دیگر انجام دادن اون کار امتیاز مثبت ندارد و در صورتی امتیاز مثبت دارد که بدون یادآوری مامان و بابا انجام شود؛ اگر هم کسی وظیفه اش را انجام ندهد یک امتیاز منفی می گیرد و یا یکی از امتیازهای مثبت آنها کسر میگردد و این قانون را بچه ها کاملا می دانستند چون قبلا با هماهنگی و رضایت خودشان تصویب شده بود.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🌼🌼🌼🌼🌼
❣گشايش بعد از صبر
بانوي بينوايي ، يگانه پسرش به سفر رفته بود ، و سفر او طولاني شد . او سخت نگران شده بود و به حضور امام صادق عليه السلام آمد و گفت : پسرم به مسافرت رفته و سفرش بسيار طول كشيده و هنوز برنگشته و بسيار نگرانم .
امام فرمود : اي خانم صبر كن ، در پرتو آن خود را نگهدار . آن بانو رفت و پس از چند روز انتظار باز پسرش نيامد ، كاسه صبرش لبريز گرديد و به محضر امام آمد و گفت : پسرم نيامده ، سفرش طول كشيد ، چه كنم ؟ امام فرمود : مگر نگفتم صبر و مقاومت كن . گفت : سوگند به خدا صبرم به درجه آخر رسيده و ديگر تاب و توان صبر را ندارم !
فرمود : اكنون به خانه ات برو كه پسرت آمده است . او سراسيمه به سوي خانه اش رفت ، و ديد پسرش از مسافرت بازگشته است ، بسيار خوشحال شد و با خود گفت : مگر بر امام وحي نازل مي شود ، او از كجا فهيد كه پسرم آمده است ؟ ! بروم اين موضوع را از خودش بپرسم .
نزد امام آمد و عرض كرد : آري همانگونه كه خبر داديد پسرم از سفر آمده آيا بر شما وحي نازل مي شود كه چنين خبر پنهان را داديد ؟
فرمود : من اين خبر را از يكي از گفتار رسول خدا بدست آوردم كه فرمود : (هنگامي كه صبر انسان به پايان رسيد ، گشايش كار او فرا مي رسد)
از اينكه صبر تو به پايان رسيده بود ، دريافتم كه گشايش مشكل تو فراهم شده است . از اين رو به تو گفتم : برو كه پسرت آمده است ، و خبر من مطابق با واقع گرديد.
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداء_ومهدویت
↶【با ما همراه باشید】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
💢 دامادی با لباس پلیس
🔹23 اردیبهشت سال 91 و مصادف با روز تولد حضرت فاطمه زهرا (س) قرار عقد را گذاشتیم، علی اکبر به من گفت: «چون میخواهیم جشن بگیریم و تو باید به آرایشگاه بروی بهتر است قبل از مراسم تالار عقد کنیم که اگر به هم نگاه کردیم با هم محرم باشیم».
🔹قرار محضر ساعت 5 هماهنگ شده بود، آن روز نوبت پست علیاکبر بود تا ساعت 8:45 دقیقه در محضر منتظر ماندیم، تا اینکه علیاکبر با همان لباس نظامی و یک جعبه شیرینی در محضر حاضر شد، هیچ چیز باعث نمیشد لحظهای برای شغلش کم بگذارد، در روز عقد هم علیاکبر حاضر نشد زودتر پستش را ترک کند، وقتی به محضر آمد آنقدر دیر شد که فرصت نداشت به خانه برود و حمام کند، حتی لباسهایش را هم فرصت نکرده بود عوض کند، همانطور با لباس نظامی و اسلحه و بیسیم پای سفره عقد نشست، بعد از مراسم دوباره با همان ماشین الگانس پلیس به سرکارش برگشت
🔹شهید علی اکبر معصومی نژاد از تکاوران پلیس در مرز میرجاوه بیستم خرداد 97 در درگیری با قاچاقچیان موادمخدر به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
#شهداءومهدویت
#نشردهید📡
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
↶【بہ ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄
➥ @shohada_vamahdawiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام برشهیدان🌷🌷🌷🌷
شادی روح شهدا صلوات
🇮🇷 #ایرانقوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
✍آیت الله جوادی آملی:
«وقتی که شخص متّهم را در #قیامت سؤال میکنند، این تا میرود انکار بکند ، آن دستی که #زیرمیزی داد یا #رومیزی گرفت، این دست شهادت میدهد؛تا میرود انکار بکند،آن چشمی که دید خود آن چشم شهادت میدهد؛ تا میرود انکار بکند آن زبانی که #بد گفت یا #غیبت کرد یا #تهمت زد،شهادت میدهد ،چون «جَوَارِحُکُمْ جُنُودُه»۱.این بیان نورانی حضرت امیر است در نهج که فرمود: تمام اعضاء و جوارح شما سربازان او هستند، او از جای دیگر سربازکشی نمیکند ، جهان سرباز اوست
﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ}۲ این سرجایش محفوظ است اما برای این کسی که وارد محکمه شد از جای دیگر سرباز نمیآورند، «جَوَارِحُکُمْ جُنُودُه».
۱-نهج البلاغة، خطبه۱۹۹
۲-سوره فتح، آیه۴
#شهداءومهدویت
#نشردهید📡
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
↶【بہ ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌷خبری می رسد از راه، خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید، سحر نزدیک است
🌷طبق آیات و روایات رسیده ای قوم!
جمعه آمدن او، به نظر نزدیک است
🌷عاقبت فصل زمستان به سرآید روزی
باز هم گل دهد این باغ، ثمر نزدیک است
🌷قطره چون رود شود راه به جایی ببرد
به دعای فرج جمع، اثر نزدیک است
🌷با ظهورش حرم فاطمه را می سازیم
بار بربند برادر، که سفر نزدیک است
✨اللهم عجل لولیک الفرج🤲
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداء_ومهدویت
↶【با ما همراه باشید】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
♨️هرکس در حد توان خود برای یاری امام زمان تلاش کند...
🔹امروز غیر از #امام_زمان (عجلالله)، برای هر چیزی برنامهریزی کنیم، فقط اتلاف وقت کردهایم!
🔹البته بدان معنی نیست که تحصیل نکنیم، کار نکنیم و...
بلکه مقصود این است که همه کارها، درس خواندنها، همسر و فرزند داری و فعالیتهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مان را در جهت رفع موانع ظهور، جهتدهی کنیم.
🔹هر کس در حد توان خود (مالی، مهارتی، هنر، قلم و...) خود را برای یاری امام زمانش مهیا کند.
🖋استاد شجاعی
🇮🇷 #ایرانقوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
💢پلیس همچنان برای امنیت جان می دهد
🔹سروان قنبری در حین تامین امنیت شهر ایذه توسط افراد ناشناس به شهادت رسید
🔹به گزارش پایگاه خبری شهدای فراجا، هم زمان با فراخوان معاندین برای ایجاد ناامنی در شهر ایذه خوزستان ، نیروهای انتظامی شهرستان ایذه با اجرای طرح ارتقاء امنیت عمومی در شهرستان اقدامات لازم را انجام دادند.
🔹در همین راستا، در یکی از ایستگاهای تامین امنیت عمومی یک نفر با هویت معلوم با خودروی سواری "تیبا "به صورت عمدی حمله و در این اقدام وحشیانه یکی از کارکنان فراجا به نام سرگرد "محمد قنبری " بر اثر برخورد تعمدی به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
🔹بر اساس این گزارش، با اقدام به موقع کارکنان مستقر در صحنه فرد مهاجم بر اثر اصابت تیر مجروح و پس از انتقال به بیمارستان فوت شده است.
#شهداءومهدویت
#نشردهید📡
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
↶【بہ ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
بِنَفْسي أنْتَ مِنْ تِلادِ نِعَمٍ لا تُضاهی
ای نعمت خاصّ خدا سلام ؛
به قَلبَت سلام ؛
به چَشمَت سلام ؛
به رنج و به بغض و به صبرت سلام
#سلام_امام_مهربانم💚
#شهداءومهدویت
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
↶【بہ ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄
➥ @shohada_vamahdawiat
#خانهمریموسعید
💚 #قسمتهفتم
🌿﷽🌿
سعید گوشه های زیر سفره ای رو صاف کرد. سفره رو کمی به بالا کشید. بعد به محمد گفت:
_بیا بابا دستاتو بشوره.
محمد که هنوز از بازی سیر نشده بود جواب داد:
_بابا بیا منو بگیر.
سعید هم بلند شد و دوید دنبال محمد. سعید با بچه ها خیلی پر هیجان بازی می کنه. درست مثل خود بچه ها. اعتقاد محکمی داره به اینکه چون که با کودک سر و کارت فتاد/ هم زبان کودکی باید گشاد. تو بازی با بچه ها خودشم بچه میشه. با قوانین اونا بازی می کنه. عین اونا با شور و هیجان و اشتیاق. این برای بچه ها هم خیلی خوشاینده.
این باعث شده که حتی موقع نماز هم میثم که مدت کمیه تاتی تاتی میکنه و تازه راه افتاده. میاد و مهر بابا رو بر می داره به این امید که بابا با کلی شور و هیجان بذاره دنبالش و اون فرار کنه. چندین بار که سعید و مریم حواسشون نبوده که یه مهر اضافه بردارن و تو دستشون بگیرن، میثم اومده و مهرشون رو برداشته و الفرار.
سعید چند بار به دنبال محمد دور سفره دوید و چرخید. محمد هم با خنده فرار می کرد. بالاخره بابا گرفتش و دوتا ماچ آبدارش کرد. آستین های محمد رو بالا زد و بهش گفت:
_خیلی تند و سرعتی می رفتی. فکر کنم چون غذاتو کامل می خوری اینقدر پاهای قوی داری.
محمد هم بادی به غبغب انداخت و گفت:
_الانم میخوام غذامو کامل بخورم و قوی تر بشم.
بابا که داشت دست های محمد رو می شست، محمد گفت:
_بابا میای بعد از شام کشتی بگیریم؟
_بعد شام که وقت خوابه بابا.
_نه. بابا سه تا کشتی بگیریم دیگه.
_قبوله. ولی باید قول بدی بعدش زودی بری بخوابی.
بابا محمد رو گذاشت زمین. محمد دوید سمت اتاق. می خواست حوله برداره و دست و صورتشو خشک کنه. بابا دست و صورت میثم رو هم شست. اومدند پای سفره.
سعید و بچه ها بدون حضور مامان لب به غذا نمی زنند. حتی اگه خیلی گرسنه باشند. چند ماه قبل بود که بابا برای قصه ی قبل خواب، داستان یه شهید رو براشون تعریف کرد. اون شهید و بچه هاش هیچ موقع بدون حضور مامان خونه غذا رو شروع نمی کردند. سعید و بچه ها هم بعد از شنیدن روایت زندگی این شهید تصمیم گرفتند هیچ وقت بدون مامان غذا نخورند.
همه منتظر اومدن مامان بودند. مریم از داخل آشپزخونه از بچه ها خواست که تلویزیون رو خاموش کنند.
داشت یه سریال پخش می کرد. به اصطلاح خانوادگی بود و در واقع کاملاً ضد خانواده. تو هر صحنه ش داد و دعوا و جیغ و فریاد بازیگراش به هوا بود. داستان این که دو نفر عاشق یه خانم شده بودند. تو خواستگاری رقابت داشتند.
مریم و سعید قید لذت آنی تماشای خیلی از سریال های تلویزیون رو می زنند. به خاطر آرامش بچه هاشون. به خاطر وارد نشدن اضطراب بی جهت به اونا. به خاطر گزاره های منفی بسیاری که خیلی از فیلم ها و سریال ها دارن. مثلاً سریال جومونگ چون صحنه های خشن و عاشقانه رو به تصویر می کشه. یا حتی مختارنامه چون صحنه های خشن زیادی داره. اگر ضرورتی داشته باشه، یا تکرارشو می بینند یا سی دیش رو تهیه می کنند یا از اینترنت دانلود می کنند و حتماً در زمانی که بچه ها خوابند اون فیلما رو می بینند.
مریم و سعید عمیقاً باور دارند که دنیای لطیف کودکی و نوجوونی نباید با تماشای چنین فیلم هایی آلوده به خشونت، هیجان و تخیل نامعقول یا حتی ترس بشه.
علی تلویزیون رو خاموش کرد. مامان هم اومد و نشست پای سفره. غذای همه رو کشید. اون شب نوبت فاطمه بود تا دعای سفره رو بخونه. دست هاشو بالا گرفت و خوند:
_بسم الله الرحمن الرحیم. أَللّهُمَّ ارزُقنا رزقاً حلالاً طَیِّباً واسِعاً، أَللّهُمَّ اجعَلنَا مِنَ الشّاکِرینَ یا کَریمُ.
همه در حالی که دستاشون رو به حالت دعا گرفته بودند، با هم گفتند:
_الهی آمین.
و شروع کردند به خوردن غذا. در آرامشی مثال زدنی.
میثم سعی می کرد خودش به تنهایی غذاشو بخوره. حسابی هم می ریخت روی لباسش. مامان و بابا هیچ واکنش یا حساسیتی نشون ندادند. بچه ها هم که آینه مامان و بابا هستند به همین صورت هیچ واکنشی به غذا خوردن پر دنگ و فنگ میثم نشون نمیدادند. محمد هم تقریباً همین وضع رو داشت. استاد غذا دادن به لباساشه. اما مریم و سعید از بازی کردن بچه ها با غذا هیچ ناراحت نمیشند و به خاطر کثیف شدن لباساشون بهشون تذکر نمیدند چرا که هنوز هفت سالشونم نیست.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
وصیت شهدا
شهید محمد حسین یوسف الهی
ای مردم بدانید تا وقتی که از رهبری اطاعت کنید، مسلمان، مومن و پیروزید وگرنه هرکدام راهی به غیر از این دارید آب را به آسیاب دشمن میریزید، همچنان تا کنون بوده اید باشید تا مانند گذشته پیروز باشید و این
میسر نیست به جز یاری خواستن از خدا و دعا کردن.
قدردان خون مطهر شهدا باشیم
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای
برای ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و شادی ارواح طیبه شهدا و روح مطهر امام راحل ره و سلامتی مقام معظم رهبری صلوات
➥ @shohada_vamahdawiat
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
به مناسبت زیارتی و ب روایتی شهادت امام رضا علیهالسلام کلی کلیپ صوتی و تصویری گذشته شده تشریف بیارید کانال امام رضا علیهالسلام ⤵️⤵️⤵️
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#کانالامامرضاجان
#آقاجانسلام
#عاشقانِامامرضا
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢مبارزه بی امان پلیس با قاچاقچیان/ شهادت رئيس پليس مبارزه با مواد مخدر شهرستان زرنديه
🔹سرگرد رسول مهدوي پور که در حین مأموریت بر اثر برخورد عمدي خودرو ي قاچاقچیان كالا به شدت مجروح شده بود، به شهادت رسيد.
🔹به گزارش پایگاه خبری شهدای فراجا، رئيس پليس مبارزه با مواد مخدر شهرستان زرنديه استان مرکزی نهم خرداد ماه 1402 در حین اجرای مأموریت بر اثر برخورد عمدي خودروي شوتي به شدت مجروح شده و جهت مداوا به بیمارستان ولیعصر (عج) فراجا تهران منتقل مي شود.
🔹گفتنی است، سرگرد "مهدوي پور" كه در حین مأموریت و بر اثر برخورد عمدی خودرو حاوی کالای قاچاق با وي از ناحيه سر به شدت مجروح شده و در کما به سر می برد، شب گذشته به درجه رفیع شهادت نائل شد. وی متأهل و داری یک فرزند دختر بوده است.
#شهداءومهدویت
#نشردهید📡
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
↶【بہ ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
•😂• #طنز_جبهه
هوا خیلی سرد شده بود
فرمانده گردانمون همه ی بچه ها رو جمع کرد
بعد هم با صدای بلند گفت:
کی خسته است؟
همه با انرژی گفتیم: دشمن!!!
ادامه داد:
کی ناراحته؟
- دشمن!!!!
کی سردشه؟!
- دشمن!!!
آفرین... خوبه!
حالا برید به کارتون برسید
پتو کم بوده ، به گردان ما نرسیده.....🤣
┈••✾•☘🦋🌸🦋☘•✾••┈
🇮🇷 #ایرانقوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
#وقت_سلام 🤚🕗
ارباب ما تو هستی و سلطان ما تویی
خورشید مشرقی خراسانِ ما تویی
رازی میان چشم تر و گنبد طلاست
آقا دلیل چشمِ گریان ما تویی
السَّلامُ عَلَیکَ یٰا أبَاالجَواد یٰا عَلیِّ بنِ مُوسَی الرِّضٰا
#السلام_علیک_یاامام_رئوف💚
#یاامام_رضاجانم❤️
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
↶【بہ ما بپیوندید 】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
➥ @shohada_vamahdawiat
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
🌱به امیـدِ دَم زیبـای وصـالِ رخ تو،
زنده در سِیرِ جهانِ گذرانیم هنوز...
🌱تاکه توکِی بِرسی زین سفرِ دور و دراز
حیف وصدحیف که ازبی خبرانیم هنوز...
#شهداءومهدویت
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
↶【بہ ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄
➥ @shohada_vamahdawiat
#خانهمریموسعید
💚 #قسمتهشتم
🌿﷽🌿
مریم و سعید عادت دارن وقتی خونه خودشون سر سفره هستند رو به روی هم بشینند. وقتی هم که به مهمونی می روند یا مهمون دارند سعی می کنند کنار هم بشینند. بچه ها هم که مسلماً تلاش می کنند تا نزدیک ترین نقطه به مامان و بابا رو به چنگ بیارند.
مریم و سعید اهتمام زیادی هم دارند بر اینکه تو خونه همواره آراسته باشند. در واقع به ظاهر خودشون در منزل بسیار اهمیت میدند.
اون شبم که پای سفره نشسته بودند، مریم یه دامن بلند گلبهی با یه لباس صورتی ملایم پوشیده بود. آستیناش تا آرنجشو می پوشوند. قبلاً که علی کوچیکتر بود آستین کوتاه تر هم می پوشید. ولی چون داره به سن بلوغ نزدیک میشه مریم هم رعایت می کنه. میخواد یه سری معیارهای اصیل براش جا بیفته. میخواد ذهن نوجوونش پیش از موقع درگیر مباحث جنس مخالف نشه. دچار کنجکاوی بیخود و بی جهت نشه و ضرر نبینه. میخواد پسرش تو امنیت و آرامش روانی دوران بلوغ رو طی کنه و مرد بشه. پسرش باید در آینده یه تکیه گاه باشه تا یه زن بتونه با حمایتش رشد کنه. همه ی این ها می طلبه و ارزشش رو داره که پوشش مامان تو خونه نه تنها تحریک کننده نباشه که آرامش بخش باشه.
موهای مریم هم طبق معمول شونه شده و مرتب بود. لباساشم که حسابی خوشبو. معطر به همون عطری که چند وقت قبل به همراه سعید انتخاب کرده بودند. مریم و سعید معمولاً تو انتخاب لباس و عطر به تنهایی خرید نمی کنند. برای انتخاب حتماً نظر همدیگرو جویا میشند.
سعید هم یه لباس آستین کوتاه و یه شلوار سرمه ای پوشیده بود. موهاشم به زیبایی شونه کرده بود. عطری رو هم که مریم به مناسبت تولدش براش خریده بود، زده بود. علی و محمد کنار بابا نشسته بودند و فاطمه کنار مامان. میثم هم روی پای مامان در حال شیر خوردن بود. محمد رو به مریم کرد و گفت:
_مامان آب میدی؟
فاطمه بی معطلی جوابش داد:
_ محمد اگه آب بخوری باید از اول شروع کنیا.
مریم برای بچه ها یه قانون گذاشته بود. هرکی تا چهل روز بین غذا آب نخوره یه جایزه می بره. یه کتاب، بازی فکری یا چیزی شبیه اینا. اگرم کسی بعد از چند روز رعایت آب نخوردن حالا آب بخوره، چهل روز از اول شروع میشه. محمدم با یادآوری فاطمه یادش اومد تا حالا پنج روزه که آب نخورده. نمی خواست این پنج روزش از بین بره. پس صرف نظر کرد. پرسید:
_مامان الان چند روزه که من وسط غذا آب نخوردم؟
مامان لبخندی زد:
_الان پنج روزه. با امشب میشه شش روز. تا سی و چهار روز دیگه که میخوای آب نخوری میشه چهل روز.
محمد با خوشحالی به بچه ها گفت:
_آخ جون. من سی و چهار روز دیگه جایزه می گیرم.
مریم و سعید هم نگاهی به هم انداختند و لبخند رضایت روی لباشون نشست.
اون ها با استفاده از گزاره ی تربیتی "قانون، تشویق، تنبیه" در شکل گیری رفتارهای خوب فرزندانشون یا رفع رفتار اشتباه اون ها موفقیت های زیادی داشتند. البته همه ی اینها به دلیل بودن آرامش در فضای خونه و خانواده ست. مریم و سعید هم مثل همه ی همسرها در برخی مسائل، سلایق، علایق و اختلاف نظرهایی دارند؛ اما هیچ گاه به خودشون اجازه ندادن در جلوی روی بچه ها مسائل اختلافی رو با تنش مطرح یا حل و فصل کنند.
چند روز قبل، علی از پسر خاله ش یه جوک شنیده بود. خیلی خوشش اومده بود. می خواست برای مامان و بابا تعریف کنه. رو کرد به بابا و گفت:
_بابا یه جوک بگم؟
بابا با خنده جواب داد:
_بگو بابا؛ بچه ها علی میخواد جوک بگه
لبخند روی صورت علی هی داشت کش می امد و نزدیک بود با یه انفجار تبدیل بشه به یه خنده ی بلند. پس ادامه داد:
_یه روز یه آقاهه می خواست بره عربستان. بلد نبود اونجا چه جوری صحبت کنه. یکی بهش گفت: این که کاری نداره. فقط کافیه اول هر کلمه یه "ال" بذاری دیگه درست میشه. مثلاً بگو الچطوری؟ الخوبی؟ خلاصه این آقاهه رفت عربستان. گشنه ش بود رفت یه رستوران. به گارسون گفت: اللطفاً الیک الچلو و الکباب و النوشابه و السالاد البیارید. گارسونم سریع هرچی سفارش داده بود براش آورد! آقاهه خیلی از دست خودش راضی بود که اینقدر زود عربی یاد گرفته. وقتی می خواست پول غذا رو حساب کنه گارسونه اومد نزدیک گوشش یواش گفت: برو خدا رو شکر کن که من فارسی بلدم وگرنه "الکوفت" هم بهت نمی دادم!
مریم و سعید و بچه ها زدند زیر خنده. سعید که انگار خیلی خوشش اومده بود گفت:
_البیزحمت النمکدان را البدهید... و دوباره همه با هم خندیدند.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🌼عهد نامه
مولا جان!
عهد می بندم در این زمانه پر ازسیاهی، تا آخرین لحظه و باتمام توان برای خدمت به شما تلاش وجانم را در این راه فدا کنم. امید است که به یاری خداوند متعال و با لطف و عنایت شما، بتوانم به عهدم پایبند باشم.
آمین یا رب العالمین🤲
#منتظران_هوشیار
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداء_ومهدویت
↶【با ما همراه باشید】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#منتظران_هوشیار
❣روایت چهل و دو(زندگینامه پیامبر)
✨قاصد هنگامی نامه را رساند که پیامبر(صلی الله علیه و آله) در باغ های خارج شهر به سر می برد. وی پس از عرض ادب، نامه سربسته را به دست حضرت داد.
پیامبر(صلی الله علیه و آله) نامه را خواند و از جریان مطلع شد، با سَعدبن اُبی ملاقات کرد و گزارش عباس را به او رساند و سپس در شب پنجشنبه پنجم ماه شوال دو نفر از اصحاب به نام اَنَس و مُوْنس پسران فَضاله از بَنی ظَفَر را دستور داد که به راه مکه و مدینه بروند و از اوضاع لشکر قریش اطلاعاتی به دست آورند.
🍁دو بازرس پیامبر(صلی الله علیه و آله) که برای کسب اطلاع رفته بودند طولی نکشید، برگشتند و چگونگی لشکر قریش را به پیامبر(صلی الله علیه و آله) رساندند و گفتند: این سپاه نیرومند تحت فرماندهی خود ابوسفیان است.
سپس پیامبر(صلی الله علیه و آله) حُباب بن مُنذِر را فرستاد تا به میان سپاهیان دشمن رفت و تعداد آنها را تخمین زد و اطلاعاتی برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آورد.
اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در این شب از شهر مدینه کاملا حفاظت می کردند و عده ای مسلّح تا صبح در مسجد و بر در خانه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نگهبانی دادند و مراقب اوضاع بودند. در همین شب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خوابی دید که در آن اثر خوشی نداشت، از مدینه بیرون برود.
🍁در این باره با اصحاب خود مشورت کرد و گفت: اگر مصلحت بدانید در مدینه می مانیم و دشمن را در همان جا که فرود آمده است رها می کنیم تا اگر همان جا بمانند، به زحمت بیافتند و اگر به مدینه هجوم بیاورند، با آنان نبرد می کنیم. عبدالله بن اُبی بن سَلول و بزرگان مهاجر و انصار نیز چنین عقیده داشتند.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: در شهر بمانید و زنان و کودکان را در برج ها جای دهید. اما جوانانی که در بَدر شرکت نکرده بودند، به شوق شهادت با این رأی مخالفت کردند و گفتند: ای رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، ما را بر سر دشمن ببر، تا گمان نکنند که ترسیده ایم و از ناتوانی و زبونی در شهر مانده ایم.
ادامه دارد...
#منتظران_هوشیار
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداء_ومهدویت
↶【با ما همراه باشید】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
💢بیانات مقام معظم رهبری (مدظله العالی):
🔹شهادت، محصولی از تلاش دستهجمعی یک مجموعه انسان است که یک نفر شهید میشود.
🔹شهید پلیس رسول مهدوی پور
تاریخ شهادت: 1402/03/21
علت شهادت: مبارزه با قاچاقچیان
#شهداءومهدویت
#نشردهید📡
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
↶【بہ ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#آستين_خالى_فرمانده!
🌷رفتیم بیمارستان، دو روز پیشش ماندیم. دیدم محسن رضایی آمد و فرماندههای ارتش و سپاه آمدند و کی و کی. امام جمعهی اصفهان هم هر چند روز یکبار سر میزد بهش. بعد هم با هلیکوپتر از یزد آوردندش اصفهان. هر كس میفهمید من پدرش هستم، دست میانداخت گردنمو ماچ و بوسه و التماس دعا. من هم میگفتم: چه میدونم والا! تا دو سال پیش که بسیجی بود، انگار حالاها فرمانده لشکر شده.
🌷تو جبهه همدیگر را میدیدیم. وقتی برمیگشتیم شهر، کمتر. همانجا هم دو_سه روز یکبار باید میرفتم میدیدمش. نمیدیدمش، روزم شب نمیشد. مجروح شده بود. نگرانش بودم. هم نگران هم دلتنگ. نرفتم تا خودش پیغام داد: بگید بیاد ببینمش. دلم تنگ شده.
🌷خودم هم مجروح بودم. با عصا رفتم بیمارستان. روی تخت دراز کشیده بود. آستین خالیش را نگاه میکردم. او حرف میزد، من توی این فکر بودم؛ فرمانده لشکر؟! بیدست؟! یک نگه میکرد به من، یک نگاه به دستش، میخندید. میپرسم: درد داری؟ میگوید: نه زیاد. _میخوای مسکن بهت بدم؟ _نه. میگم: هرطور راحتی. لجم گرفته. با خودم میگویم: این دیگه کیه؟ دستش قطع شده، صداش در نمیآد.
🌹خاطره ای به یاد جانباز شهید سردار حاج حسین خرازی
#راوى: پدر گرامی شهید
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
#دلانه
برات وصل امضاء میشد ای کاش
گره از کار دل وا میشد ای کاش
برای دیدنت ای حضرت اشک
دو چشمانم چو دریا میشد ای کاش
سحرگاهی به یمن مقدم تو
سرای ما مصفا میشد ای کاش
وجود زخمی و آلوده ی من
به پیش پای تو پا میشد ای کاش
دل غمدیده و پر درد ما هم
به دست تو مداوا میشد ای کاش
میان زمره ی چشم انتظاران
ز زحمت نام ما جا میشد ای کاش
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat