eitaa logo
شهدای نیروی انسانی
293 دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
4.7هزار ویدیو
5 فایل
این کانال بمنظور ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا و تجلیل از ایثارگران به ویژه خانواده محترم و معزز شهدا تشکیل شده است. آدرس کانال در تلگرام https://t.me/shohadanirooensani ارتباط با ادمین: @shohadayad72
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🌹🕊🌴🕊🌹🥀 از طرف من به بگویید چشم و تبلور به شما دوخته است. بپاخیزید و اسلام را و خود را دریابید نظیر انقلاب اسلامی ما در هیچ کجا پیدا نمی شود. شادی روح و کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌷🕊💐🌹💐🕊🌷 خیلی به بسیجےها علاقه داشت. وقتی یکی از مجلس پیش او آمد و گفت شنیدیم می خواهی نماینده بشوی،گفت: نه من هرگز همچین فکری نکرده‌ام. بنده یک هستم و اگر اجازه می دادند و را از دوش من بر می داشتند، من به عنوان یک می رفتم توی . نماینده گفت: خب اینجا هم در به تو احتیاج داریم. اما جواب داد: من دراین انسی پیدا کرده‌ام که به هیچ وجه حاضر نخواهم شد آنجا را ترک کنم، بیایم نماینده شوم. سه ماه بعد هم شد. کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 دوستان، ‌هرچه براي اين ملت تلاش كنيم كم است. ما براي اين ملت زنده، پيشتاز و خداجوي نبايد كم بگذاريم. اگر آماده باشيم، اگر با نشاط باشيم، اگر آماده حركت باشيم، هيچ گونه تهديدي متوجه ملت ايران نمي‌شود. سرزمين اسلام امن است. اگر يكي از اين شهدا الآن بيايد به اين دنيا و شروع كند براي ما صحبت كردن، چه مي‌گويد؟ مي‌گويد در راه خدا ثابت ‌قدم باشيد. ايمانتان را حفظ كنيد. در تقويت ايمانتان تلاش كنيد. قدر جمهوري اسلامي را بدانيد. خودتان را شايسته فداكاري در راه جمهوري اسلامي بدانيد. در راه ولايت فقيه ثابت ‌قدم، استوار، دلپاك، همه چيز خودتان را آماده كنيد براي دفاع از اسلام؛ راستگو باشيد. اينها را به ما خواهند گفت. کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 حاج احمد همیشه یک دفترچه همراه داشت نکاتی که به ذهنش می‌رسید، می‌نوشت. حتی اگر پای تلویزیون نشسته بود و نکته مهمی را می‌شنید که ما فکر می‌کردیم به سپاه ربطی ندارد با دقت تمام گوش می‌کرد و با جزئیاتش می‌نوشت! وقتی سئوال می‌کردیم این موضوع چه ربطی به سپاه دارد می‌گفت: «این یک طرحی است که اگر ما در سپاه روی آن کار کنیم، خوب است» نوشته‌ها معمولاً دو الی سه سطر بود. خوبی دفترچه این بود که اگر ابهامی در مسئله‌ای داشت یا نکته‌ای به ذهنش نمی‌رسید، سراغ دفترچه‌ می‌رفت و آن را پیدا می‌کرد. حتی اگر در حین صحبت‌های فردی مطلبی توجه‌اش را جلب می‌کرد، وقتی آن فرد می‌رفت سریع مطلب را یادداشت می‌کرد. کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🕊🌹🥀🌷🥀🌹🕊 کار کرد و کم خوابید و بیشتر کرد تا ما بشینیم به نابودی چند کیلومتر آنطرف‌تر کنیم. امروز سالروز پدر علم موشکی کشور، ، است، کسی‌که کرد روی بنویسند، اینجا کسی است که می خواست را نابود کند. 🌷 🌷 کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 کلی ازش تعریف کرده بودم. رزمنده‌ها هم پاهای‌شان را کردند توی یک کفش که باید یک بار ببینیمش! بردمشان گردان نصرالله. وقتی رسیدیم، بچه ها داشتند سوار کامیون می شدند. آقا رجب را بهشان نشان دادم. یکی از دیده بان ها بهم نگاهی کرد و گفت: آدم فوق‌العاده‌ای است. مطمئناً امشب موفق می شوند. پرسیدم: از کجا فهمیدی؟ گفت: نگاه کن، خودت می فهمی. رفته بود بالا، دست بچه ها را می گرفت تا سوار کامیون بشوند. سوار که می شدند، دستشان را هم می بوسید و برای شان دعا می کرد. گفتم: همیشه با نیروهاش این طور رفتار می کنه. به همین خاطر هم هست که همه دوست دارند کنار آقا رجب بجنگند. گفت: رزمنده‌ای که با فرمانده‌اش این قدر صمیمی باشه، اطاعتش هم از روی عشق و محبته و قطعاً چنین گردانی همیشه پیروزه... کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 دیدم حاج اسکندر با سر و روی شلی و گلی و خاکی در چهار چوب سنگر ایستاده. گفت: آقا رسول با اجازه من برای تهیه امکانات برم تهران. تازه از خط جزیره برگشته بود. بادگیر به تن داشت و پوتینش گل گرفته بود. گفتم این جور؟ گفت: آره همین جور! گفتم: زشته، اول برو حمام، لباست را عوض کن بعد برو! گفت: نه، من باید همین جور برم. حریفش نشدم. حکم گرفت، ماشین هم گرفت و رفت به سمت تهران. چند روز بعد حاج اسکندر با چند کامیون امکانات برگشت. آن زمان کشور در تحریم شدید بود و ما در تهیه کوچکترین تجهیزات مثل یک سوزن ته گرد هم مشکل داشتیم چه رسد به تجهیزات سنگین و آمدن چند کامیون اجناس مختلف و کم یاب به لشکر که یک چیز غیرقابل باور بود. با ذوق زدگی از این همه جنس، گفتم حاج اسکندر مگه کجا رفتی، چی کار کردی؟ گفت از اینجا مستقیم رفتم تهران، وزارت صنایع. در گیت بازرسی گفتند: با چه کسی کار داری؟ گفتم: آقای عبدالله دستغیب، معاون وزیر! گفتند: نمیشه، باید وقت قبلی بگیری، هماهنگ کنی! گفتم: آقا من الان از جبهه آمدم باید معاون وزیر را ببینم . وقتی دیدند، هیچ جوره بر نمی گردم، با آقای دستغیب تماس گرفتند، که فلان شخص با این شکل و شمایل آمده است. ایشان هم گفت بگید بیاد بالا. با احترام من را بردند طبقه شش ساختمان، اتاق معاون وزیر. آقای دستغیب وقتی من را با این سر و وضع خاکی دید، گفت: حاج اسکندر مگه کجا بودی؟ گفتم: آقا من مستقیم از جزیره مجنون آمدم! گفت: چند لحظه بفرما بشین. سریع زنگ زد به سایر معاونان وزیر و چند مدیرکل و همه را توی اتاق خودش جمع کرد. من را به آنها نشان داد و گفت : ببینید این رزمنده، مستقیم از جبهه آمده و خاک و گل جبهه روی تنش است، بوی جبهه می دهد. هرچه امکانات می توانید برایش جور کنید تا ببرد! حاج اسکندر بعد از اینکه این جریان را تعریف کرد با خنده گفت: دیدی این لباس خاکی من چه کرد! تولد: 1326/10/17، شیراز، کوار شهادت: 1365/10/19، شلمچه 📚 بابا اسکندر کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 ما اگر تحمّل نکنیم، باید میدان را خالی کنیم... امام صحبتی دارند که آن را نوشته‌ام و همیشه آن را توی جیب خودم دارم: هر کس که بیشتر برای خدا کار کرد، بیشتر باید فحش بشنود و شما پاسدارها، چون بیشتر برای خدا کار کردید، بیشتر فحش شنیدید و می‌شنوید. ما باید برای فحش شنیدن ساخته بشویم، برای تحمّل تهمت و افتراء و دروغ. چون ما اگر تحمّل نکنیم، باید میدان را خالی کنیم... شادی روح و کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌴🕊🌹🥀🌹🕊🌴 یک سالی از مشترکمان می گذشت که یکی از دوستانش دعوت کرد، خانه‌شان. گفته بود (یک مهمانی ساده گرفتیم به مناسبت سالگرد ازدواجمان) همراه و دختر چهل روزه‌مان رفتیم، از در که وارد شدیم، فهمیدیم آن جا جای ما نیست. خانم ها و آقایان نشسته بودند و خوش و بش می کردند از سر اجبار و به خاطر تعارف های صاحب خانه رفتیم نشستیم، ولی نتوانستیم آن را تحمل کنیم، خدا حافظی کردیم و آمدیم بیرون. پیاده راه سمت خانه. ناراحت بود، بین راه حتی یک کلمه هم حرف نزد قدم هایش را بلند بر می داشت که برسد به خانه که رسیدیم دیگر طاقت نیاورد زد زیر مدام خودش را سرزنش می کرد که چرا به آن رفته کمی که آرام شد، گرفت، سجاده‌اش را گوشه‌ای پهن کرد و ایستاد به تا نزدیک صبح صدایش را می شنیدم، می خواند و اشک می ریخت. آن شب خیلی از دوستانش آنجا ماندند. برای‌شان مهم نبود که شاید راضی نباشد. ولی همیشه یک بود، حتی در مبارزه با راوی: کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🌴🥀🍀🥀🌴🌹 در مڪتب ما مرگی نیست ڪه دشمن بر ما تحمیل ڪند، مرگ دلخواهی است ڪه مبارز مجاهد و مومن، با تمام آگاهی و بینش و منطق و شعورش انتخاب می‌ڪند. کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 همراه دوست عزیزش ، در سن ۲۱ سالگی فرماندهی یکی از گردان های لشکر ۴۱ ثارالله کرمان بود که در آن زمان ، فرماندهی این لشکر را به عهده داشت. ، وقتی نزدیک ایام عید می خواست به کرمان و به دیدار خود برود به خانواده این زنگ می زد و می گفت من دو روز به خانه شما می آیم. به خانه او می رفت. جانباز را استحمام می داد، تخت او را آماده می کرد و در این دو روز به همسر می گفت کار آشپزخانه هم به عهده من است، دو روز خدمت گذاری این را داشت و بعد به سمت کرمان می‌رفت. 🌹 🕊 شادی روح و کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀 💐 خداوندا! فقط مي خواهم شوم، در راه تو. خدايا! مرا بپذير و در جمع قرار بده. خداوندا! روزي مي خواهم كه از همه چيز خبري هست الا ، ولي خداوندا تو صاحب همه چيز و همه كس هستي و قادر توانايي، اي خداوند كريم و رحيم و بخشنده، تو كرمي كن، لطفي بفرما، مرا راه خودت قرار ده. با تمام وجود درك كردم عشق واقعي تويي و عشق بهترين راه براي دست يافتن به اين عشق. نمي دانم چه بايد كرد، فقط مي دانم زندگي در اين دنيا بسيار سخت مي باشد. واقعاً جايي براي خودم نمي يابم. هر موقع آماده مي شوم چند كلمه اي بنويسم، آنقدر حرف دارم كه نمي دانم كدام را بنويسم. از درد دنيا، از دوري ، از سختي زندگي دنيايي، از درد دست خالي بودن براي فرداي آن دنيا. هزاران هزار حرف ديگر كه در يك كلام، اگر نبود اميد به حضرت حق، واقعاً چه بايد مي كرديم. اگر سخت است، خدا را داريم. اگر در سپاه هستيم، خدا را داريم. اگر درد دوري از عزيز را داريم، خدا را داريم. اي خداي ، اي خداي ، اي خداي ، بندگي خود را عطا بفرما و در راه خودت كن. 🌹 🌴 🌹 🌹 کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani