#خاطرات_خونه_بابا_بزرگ
(در ماه رمضان)
هر کجا روزه گرفتم صفا و حال خونه بابابزرگ نداشت. ☺️
هر سحری ی داستانی بود. البته بگم فضا وصفای وحال زیبای اون خونه جای دیگری احساس نشد.
اولین روز سحری من زمستان بود یک زمستان سرد!مادرم من را بیدار کرد با چه شوقی بیدار شدم. احساس بزرگی بهم دست داد هی در دلم میگفتم منم بزرگ شدم.
خونه قدیمی و یک حیاط که دور تا دورش اتاق چیده شده بود. اشپز خونه بین همین چیدمان اتاقهابود. هوا بقدری سرد بود وقتی دمپای پلاستکی پا کردم خشک یخ شده بود تا رسیدم اشبز خانه خشکیاش رو پایم رد سرخی گذاشت. راستش بخواین حتی سرما شده سرمای قدیم 😕☺️ منم بقدری سردم شده بود دندانهایم اروم وقرار نداشتن مثل دارکوبی بودند میکوبیدن به تنهدرخت مادرم هم هی لقمه میپیچوند دهان یا دستم میذاشت. وسط این سفره بزرگ دم به دم نگاهم به ان گوشهای سفره بود دختری زیبا با موهای لخت فرفری که صورتی سفید چشمانی بزرگ و مژه پر پشت که به التماس باز نمیشدن تا اخر سحری صورت سفیدش از بس خواهر بزرگش به صورتش سیلی ارامی میزد به سرخ اناری میشد. ولی او غرق در خواب قشنگش و همینطور چشم بسته دهانش باز بسته میکرد. همین چند نفر که سفره سحری میخوردن هر به ی دقیقه یکی صدایش میکرد
–ماهرخ بیدار شو الان اذان میگه😁
همه در گیرش بودند ولی او درگیر هیچکس نبود الا خواب!!
(خدایی یکی نبود بهشون بگه ی شب بی سحری بمونه فردا شبش حتما بیدار میشه مثل بقیه ولی این حکایت چند ماه رمضون بود) هم مادر و هم خواهرش از سحری خودشان می گذشتن تا ان بی سحری نماند.(اوج مهربانی)
یک نفری با رادیو ور میرفت تا رادیو خوزستان پیدا کند همیشه خدا نزدیک اذان موجش پیدا میشد😂
_تا اذان صبح به افق اهواز ۱۰دقیقه دیگر رادیو بیخیال میشد، سحری عرض۱۰دقیقهای میخورد. فردا صبح همین اش همین کاسه بود.😞😃
( خونهای که بچه زیاد داشته باشه، میشه این حتی موج رادیو سر جایش نمی ماند)
#قسمت_اول
📝#الهام_موسوی
(کپی و نشر حرام)
#ماه_رمضان
https://eitaa.com/joinchat/164626523C149e9bd43a
#خاطرات_خونه_بابا_بزرگ
(در #ماه_رمضان)
#قسمت_دوم
دوره راهنمایی یک سال تحصیل را در خانه بابابزرگ که نزدیک شهر بود
گذارندیم.
خونهای که بیشتر شبیه خوابگاه بود. 😁
من و خواهرم و چند نفر از دخترای دیگه در یک اتاق بودیم. بذار حال هوای خانه را بگم.
یکی از خانه های کارخانه قندو شکر بود.
فضای سبز با درختان بسیار قدیمی انگار خانهها وسط جنگل قرار گرفته بودند. به فضاسبز کارخانه خیلی خوب رسیده و رسیدگی میکردند. خانهها بسیار قدیمی بودند، فکر کنید ساخت قبل انقلاب بودند.
و اما خونه بابابزرگ خونه سالنی بود. چند اتاق و دو پذیرایی، که با یک در از اتاق و اشبز خونه جدا میشدند. پذیرایی قسمت پسرا (عموها) بود و یکی از این اتاقها این قسمت برای ما دخترا بود.دیگه اتاق ها اشبزخونه، حمام، انباری و اتاق مطالعه و استراحت پدربزرگ بود.
ماه رمضان در زمستان و در فصل امتحانات افتاد.
خییلی سخت بود. بعد ظهرا بی حال بودیم و شبها از بس میخوردیم و خاموشی زود هنگام خانه، تصمیم گرفتیم بعد سحری هم این دوساعت تا ساعت ۷بنشینیم امتحاناتمون بخونیم.
اما ی مشکلی پیش میامد مجبور بودیم زود خودمون به کلن خواب بزنیم.😂
دلیل؟الان میگم
بعد سحری که کتابهایمان در می اوردیم که خیره سرمان امتحان بخونیم صدای بحدی ترسناک میشنیدیم که مجبور میشدیم کلن خودمان را به خواب بزنیم.
ولی با اینکه ترسناک بود. خیلی دلم برایش میسوخت.
و اما صدا چی بود؟
فریاد، زجه یک ادم از اعماق زمین انگار بیرون میامد. یجوری که داشتن شکنجهاش میکردند از اعماق وجودش ناله و زجه میزد.
به شوخی به هم دیگه میگفتیم شاید صدای ازاهل جهنم باشه؟
صبح میشد به خانواده میگفتیم میگفتن شاید صدایی ی پرنده باشه!
ولی پرنده همون ساعت همون لحظه شروع میکنه به ناله فریاد؟ کل ماه رمضون همین داستان داشتیم. یک روز هم بیخیال نمیشد تا ما مثل ادم بشینیم
امتحانات بخونیم.
اخر هم معلوم نشد ان صدا چی بود.😕
واقعا صدای پرنده بود؟
هرچه بود ولی ماه رمضون خوبی بر ما گذشت.
📝 #الهام_موسوی
#شوق_پرواز
(کپی و نشر حرام)
https://eitaa.com/joinchat/164626523C149e9bd43a
﷽
━━━━💠🌸💠━━━━
تو عمری نبودی غریبم کجایی؟
سرودم غزلها حبیبم کجایی؟
دلم شد خزان با نبودت بهارم
ندایی ندادی طبیبم کجایی؟
#الهام_موسوی
.•|♥️🌿|•.
━━━━💠🌸
گذر زمان
در رقص نور این شهر من چه گردان ماندم.
در پی واژهای که خود را معنا کنم. واژهها در این دنیای پر سکوت و تنهایم همچو پیچکی دورم پیچ خوردند. کدام را بچینم تا این حقیقت خاموش را بازگو کنم؟
تا کی در جا زدن در گذر این زمان نامعلوم الحال؟
تا کی اسیر این رنگ به رنگ این دنیا شدند؟ تاکی در خلوت #سکوت غرق شدند؟
بنواز ای جان خفته من، بشکن قفسهای را و روح سرگردانت را به پرواز در بیاور، پریدن اوج گرفتن همچو عقاب حق تو است.
در رقص نور این گذر عمر تو است. انتظار تا کی در این جادهها ؟ قطار زندگی مترو شده است. چشم به هم زدنی میگذرد این عمر، زندگی کن! ای دل #خسته آشفتهحالم...
زندگی را رنگ آبی بزن هر چقد رنگ سیاه زدند این زندگی را ؛ تو بیخیال رنگ آبی نشو
#الهام_موسوی
#نویسنده
#نویسندگی
#ادبیات
#فارسی
#نوشتن
#متن
#تکست
#شعر
#شاعر
#شعر_کوتاه
#دلنوشته
#غزل
#داستان
#دلتنگی
#باران
#عکاسی
#تنهایی
#عشق
#عاشقانه
#پاییز
#خوزستان
#شوق_پرواز
#کپی_مجاز_نیست
@ShugheParvaz
"استرس"
در پیچ خم کوچه های این دنیا چه تنها ماندم.
روزها و شبها و ساعتها زندانی این درد های نا معلوم شدم.
از سکوت چهار دیواری و قاب خالی عکسهای دل چه شعرها نسرودم و پاک نکردم.
استرس، استرس امانم را بریده است،
این خلوت تا به کی؟ این تنهایی تا به کی؟
سیگاری را روشن میکنم و دردهایم را یکی پس از دیگری دود میکنم ولی چرا باز میگردند؟ و چنگ میزنند دیوار های دل بیچاره من را؟
جوانی ام پر از سکوت حرفهای ناگفته مانده است.
خلوتم را خط خطی نکنید، دردهای این روزگار خوب خط خطی کرده است...
مرهمی برای زخمهای این دردها و آغوش امنی برای دور شدن از همهی استرس هایم باشید.
تنها مانده ام اما تنهایم نگذارید...
#الهام_موسوی
#نویسنده
#نویسندگی
#ادبیات
#فارسی
#نوشتن
#متن
#تکست
#شعر
#شاعر
#شعر_کوتاه
#دلنوشته
#غزل
#داستان
#دلتنگی
#باران
#عکاسی
#تنهایی
#عشق
#عاشقانه
#پاییز
#خوزستان
#شوق_پرواز
#کپی_مجاز_نیست
@ShugheParvaz
دلم گرفته به وسعت تمام دلتنگیهای روز جمعه! بالهایم شکستاست. حرفی برای گفتن ندارم. خلوتی سراسر سکوت میخواهد این دل!
فقط بگویم، فقط گریه کنم، فقط سر بر زانو بگذارم آن هم فقط نزد خدا!
خدای خوبم من را بغل کن!!
اغوش تو بی منت و پاکترین بغل هاست. بگذار دل بکنم از این دنیای که سراسر حیله و حقه است. ماندم بین دو راهی بین حقیقت و دروغ!!
برگردم یا بمانم ؟
باور کنم یا انکار کنم؟
خدای خوبم!!
صدایم را میشنوی؟ کمکم کن؟
ای که مرا خواندی راهی بهم نشان بده!
من که دری جز در تو در این سیاهی دنیا ندارم.
هدفم فقط رسیدن به تو هست. و هرچه خواستم فقط در کنار تو خواستم.
مرا بخاطر نادانی و نابلدی راه از خود دور نکن!!
ناامید نخواهم شد تا تو هستی و دارم.
#الهام_موسوی
#نویسنده
#نویسندگی
#ادبیات
#فارسی
#نوشتن
#متن
#تکست
#شعر
#شاعر
#شعر_کوتاه
#دلنوشته
#غزل
#داستان
#دلتنگی
#باران
#عکاسی
#تنهایی
#عشق
#عاشقانه
#پاییز
#خوزستان
#شوق_پرواز
#کپی_مجاز_نیست
@ShugheParvaz
"انا مجنونک"
بگذار از عشقی بگویم که سالهاست من عهد شکستم و او همچنان وفادار و نرفت. من رفتم او منتظر من ماند.
از عشقی بگویم که او من را صدا زده است نه من اورا !!
اری عاشق من بی سرپا شده است و من هنوز در حیرت جمال و شکوه و مهربانی او ماندم.
هروز هروز برایم دری از عظمتش باز میشود، دری که من را تا خدا میبرد.
دلتنگش که میشوم. بلکه دلتنگی من نیست او دلتنگ به من است.
بعضی وقتا میمانم من کیستم که اینقدر عهد شکستم، دلشکستم، هرزگاهی سر از بیراههها در آوردم چرا بازم منتظر است؟و منرا صدا میزند؟
عشق را فهمیدم. آن هم از عشق پاکش که بیصدا وارد قلبم شد. مجنون شدم او لیلی...
ولی بازم فاصله آمد و بازم فاصله من را ریخت بهم.
آری روسیاهی دلم تو را از من گرفته است، ولی با این همه هنوز شعله عشقات در دلم روشن نگهداشتی!!
کاش همان دختر بچه ۸ ،۹ ساله بودم هرزگاهی به خوابش میآمدی و در دشت سرسبز پر از گلهای وحشی بازی با او میکردی! چه شد؟ هرچه بزرگ میشدم دیر سر زدی؟
بیا سر بزن به من که اینبار دل پر از آه دارم. یا من را به دیارت ببر دوری دیگر بس است.
#الهام_موسوی
#نویسنده
#نویسندگی
#ادبیات
#فارسی
#نوشتن
#متن
#یاحسین
#تکست
#شعر
#شاعر
#خدا
#الله
#مناجات
#شعر_کوتاه
#دلنوشته
#غزل
#داستان
#دلتنگی
#بغل
#باران
#عکاسی
#تنهایی
#عشق
#عاشقانه
#پاییز
#خوزستان
#شوق_پرواز
#کپی_با_ذکر_نام_نویسنده_و_تگ_مجاز_است
@ShugheParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"حق "
بعضی وقتها از حقت میگذری که بیاحترامی نکرده باشی!
از حقت میگذری تا بر چسب بد نخوری!
از حقت میگذری که زندگی کنی!
اما حقیقت جور دیگری رغم میخورد.
تو همهی خودت را برای دیگران فنا کردهای.
اشتباه نکن! احترام بذار زندگی کن ولی از حقت نگذر!
بعض وقتها تصمیمات که برایمان میگیرند، حق زندگیکردن را از ما میگیرند.
این بزرگترین ظلم است.
اجازه انتخاب ، زندگی کردن، را از بقیه نگیریم.
یاد بگیریم مشاور خوب باشیم تا زورگو!!
#الهام_موسوی
#نویسنده
#نویسندگی
#ادبیات
#فارسی
#نوشتن
#متن
#تکست
#شعر
#شاعر
#شعر_کوتاه
#دلنوشته
#غزل
#داستان
#دلتنگی
#باران
#عکاسی
#تنهایی
#عشق
#عاشقانه
#پاییز
#خوزستان
#شوق_پرواز
#کپی_با_تگ_نام_نویسنده_مجاز_است
@ShugheParvaz
دل ندارد تاب دوری ای عزیز دل علی
رحم کن من بی تو تنها می شوم زهرا
ولی
باحسن کن کم مدارا حرف از رفتن نزن
با فراقت گشته تنها یار زهرا فاضلی
#الهام_موسوی
#فاطمیه
@ShugheParvaz
يقول #علم_النفس :
اذا اردت ان تعيش حياة سعيده فاربطها بهدف وليس باشخاص او اشياء .
#روانشناسی می گوید: اگر می خواهید زندگی شادی داشته باشید، آن را به یک هدف گره بزنید، نه به افراد یا چیزها.
لا أعلم ما الذي ينتظرني ولكن ثقتي بربي تكفيني ، اللهم إستودعتك شؤون حياتي كلها فلا مدبر لها غيرك يا الله
نمی دانم چه چیزی در انتظارم است، اما توکلم به پروردگارم برایم کافی است، خدایا، تمام امور زندگیم را به تو می سپارم و خدایا برای آنها هیچ مدیری جز تو نیست.❤️🌹
وَ اصبر فَإن الله لا یُضیع أجر المُحسنین
هود/۱۱۵
پس #صبر خواهم کرد!
میدانم که خدای خوبم همین جا کنار اشک هایم، همین جا کنار بی قراری هایم نشسته...!
#الهام_موسوی
🌸🌸🌸🌸
@ShugheParvaz
#شوق_پرواز
تو دریا شدی تا شوم ماهی ات
چرا گشت ساحل دلت بی وفا
#الهام_موسوی(سلما)
@ShugheParvaz
دل ندارد تاب دوری ای عزیز دل علی
رحم کن من بی تو تنها می شوم زهرا
ولی
باحسن کن کم مدارا حرف از رفتن نزن
با فراقت گشته تنها یار زهرا فاضلی
#الهام_موسوی
#فاطمیه
@ShugheParvaz