eitaa logo
خانه تخصصی ادبیات سیب نارنجی
127 دنبال‌کننده
179 عکس
6 ویدیو
41 فایل
همسایه با ادبیات #ادبیات #شعر #داستان #نقد ارتباط با مدیر @masoommoradii
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از پرویزن
«اخوان و سمبولیسم آرمانی اسطوره‏‌گرا/ به بهانه‏‌ی سالروز درگذشت» یکی از عناصری که جریان شعر نمادگرای آرمانی را رنگی ایرانی بخشیده، تجلی مضامین و جلوه‌های کهن ایرانی در آن است. مهم‌ترین شاعری که در دوران پهلوی کوشیده است، با بهره‌گیری از اسطوره‌ها و داستان‌های حماسی، جهانی آرمانی را به مخاطب القا کند، مهدی اخوان ثالث است. آرمان‌شهر او در این دسته از سروده‌ها نه در جهان واقعیت شکل می‌گیرد و نه در ذهن او؛ بلکه شهر آرمانی او پیش از این در جهان اسطوره‌ها و در گذشته‌ی فرهنگ فارسی وجود داشته است. این جهان آرمانی_ اسطوره‌ای را در اشعاری چون: «آخر شاهنامه»، «میراث»، «قصه‌ی شهر سنگستان» و «شوش» به‌وضوح می‌توان دید. ویژگی‌های اصلی این دسته از اشعار مهدی اخوان ثالث از این قرار است: -تلاش برای بازسازی جهان آرمانی با بازخوانی داستان‌ها و اسطوره‌های کهن بدون برقراری مشابهت مشخص با وضعیت جامعه‌ی عصر شاعر. - حس افتخار به گذشته‌ی ملی و حسرت بر از دست رفتن داشته‌های گذشته. -توجه به باستان‌گرایی‌های واژگانی، آوایی و نحوی و نزدیکی به زبان حماسی سبک خراسانی. -فراوانی ترکیب‌های مقلوب و استفاده از سکون‌های فراوان به شیوه‌ی شعر سده‌های ۴ و ۵. -بلند و کوتاهی سطرها و تمایل به استفاده از قافیه در طول شعر . -ارائه‌ی آمیزه‌ای از سمبولیسم اجتماعی حماسی و سمبولیسم آرمانی اسطوره گرا. میراث پوستینی کهنه دارم من. یادگاری ژنده‌پیر از روزگارانی غبارآلود. سال‌خوردی جاودان‌مانند. مانده میراث از نیاکانم مرا این روزگار آلود جز پدرم آیا کسی را می‏‌شناسم من؟ کز نیاکانم سخن گفتم. نزد آن قومی که ذرّات شرف در خانه‏‌ي خون‌شان کرده جا را بهر هر چیز دگر، حتی برای آدمیت، تنگ خنده دارد از نیاکانی سخن گفتن، که من گفتم. … این دبیر گیج و گول و کور دل: تاریخ، تا مذَّهب دفترش را گاهگه می‏‌خواست با پریشان سرگذشتی از نیاکانم بیالاید؛ رعشه می‏‌افتادش اندر دست... . @mmparvizan
به مناسبت اربعین حسینی 🔺 برو در کربلا، دیگر مپرس از رمز استغنا 🔻 شهید ناز او، از تیغ می‌خواهد دَم آبی‌ این بیت بیدل آمیزه‌ای است از عشق و حماسه. شاعر شهدای کربلا را شهید ناز معشوق می‌داند، ولی شهیدانی که آب را از لب تیغ طلب می‌کردند. می‌دانیم که آب‌دادن شمشیر، آن را محکم‌تر و برنده‌تر می‌ساخته است. بیدل به همین اعتبار، گاهی شمشیر را به جوی آب تشبیه می‌کند: کی شود وهم تعلّق مانع وارستگان‌؟ آب اگر در جوی شمشیر است، می‌باشد روان‌ و حالا، شهیدان ناز معشوق، از این آب می‌نوشند. نکتۀ دیگر، ایهام در کلمۀ «دم» است که از طرفی «لب» معنی می‌دهد و شاعر انگار از «لب آب» سخن می‌گوید و از طرفی به معنی خون است و با شمشیر تناسب دارد. بیدل در چند جای دیگر هم که از شمشیر و تیغ اسم برده، «دم» را به دو معنی به کار برده است: مزاج خودشکن آزار کس نمی‌خواهد کم است ریزش خون، تیغ را ز ریزش دم‌ می‌گوید شمشیری که دم (لب) آن ریخته باشد، انگار که ریزش دم (خون) آن هم کمتر می‌شود. به هر حال، بیت بسیار حماسی و باشکوه است و در آن زمانه‌ای که اغلب شاعران ما به واقعۀ کربلا از منظر تأثر و اندوه می‌نگریسته‌اند، این که شاعری آن را از منظر استغنا و بی‌نیازی ببیند، جالب است. سخن را با یک بیت عاشورایی دیگر از بیدل ختم می‌کنم. گل‌ریزی اشک، بوی خون داشت‌ این سبحه ز خاک کربلا بود می‌گوید تسبیحی که از خاک کربلا بسازی، اگر در حین مناجات با گریه کنی، اشک تو هم بوی خون خواهد داشت. این یعنی زنده بودن خون شهیدان کربلا، که امروزه در ادبیات آیینی ما بسیار مطرح است. @sibenaranjiadabiat
رجبعلي مختارپور نقدي بر كتاب «تاريخ ادبيات كودكان ايران» نوشته محمد هادي محمدي و زهر قائيني نوشته كه توصيه مي كنيم همه دوستان بخصوص پژوهشگران حوزه ادبيات كودك آن را بخوانند.
💠جایگاه و نقش«ژولیده نیشابوری» درگردونه شعر آیینی💠 ‎ شعر آیینی فارسی در طول تاریخ همواره نسبت به سایر حوزه های محتوایی از حساسیت های خاصی برخوردار بوده و همین حساسیت ها موجب شده که ورود به آن متناسب با مرتبه شعری شاعران متفاوت باشد، از مهمترین این حساسیت ها دغدغه بیشتری است که باید شاعرنسبت به مخاطب داشته باشد به این لحاظ که گسترده ترین طیف مخاطب را در شعر آیینی توده های مردم شکل می دهند، بدیهی است الزام آن این خواهد بود که شاعر شعر آیینی با ذهن و زبانی سخن بگوید که بتواند به راحتی و روانی با این طیف گسترده ارتباط برقرار کند و از همین جاست که دغدغه فهم مخاطب از اصلی ترین چالش های فراروی شاعر می‌شود، این دغدغه در بسیاری از موارد موجب آن شده که شاعر از بلندای شعر پا فرونهد و از خیر شاعرانگی‌ها و ظرافت‌های ذهنی و زبانی بگذرد و در نهایت به کلامی صرفا موزون قناعت کند که در نهایت همان حرف‌ها و اندیشه‌های معمول را در قالب وزن و قافیه در اختیار مخاطب قرار می‌دهد و متقابلا اگر می‌خواسته شان شعر را رعایت کند و با ذهن و زبان سخته و پرداخته و هنری سخن بگوید با ید از خیر این طیف گسترده مخاطب می گذشته و به جمع بسیار محدودتر مخاطبان خاص قناعت. این روند کم کم این توهم را خصوصا در سال های قبل از انقلاب اسلامی بوجود آورد که سرودن شعر آیینی کار طیف خاصی از شاعران است که از آنها به عنوان شاعر اهل بیت یا مداح و مرثیه خوان نام برده می شود، این خط کشی موجب شد که دفتر شعر آیینی ما به دو بخش جدا از هم تقسیم شود، بخش اول که به لحاظ حجم خیلی چشمگیر تر بود شعر هایی بودند که مخاطب عام می توانست با آن ارتباط برقرار کند و معمولا بر زبان مداحان و مرثیه سرایان اهل بیت متداول بود و در محافل و مجالس در مساجد و تکایا خوانده می‌شد ولی اکثر آنها تنها فهم توده‌ها را در پی داشت و از پسند خواص بی بهره می‌ماند، بخش دوم که به لحاظ کمی، بسیار در مقایسه با بخش اول اندک بود، شعرهایی بود که شاعران توانمند می‌سرودند که بهره‌مند بود از ظرافت‌ها و ظرفیت‌های شعری و جایگاه قابل قبولی در جریان شعر فارسی داشت، اما این بخش هم تنها پسند خواص را در پی داشت و از فهم عوام بی بهره می ماند. در این بین بودند شاعرانی که توانایی حفظ شان شعر را در نزدیکی به فهم توده‌ها را داشتند و از طرفی بودند مداحان و مرثیه سرایانی که با همان ذهن و زبان توده فهم آثارشان از ظرافت‌ها و ظرفیت‌های شعری هم بی‌بهره نبود، گروه سوم شاعرانی بودند که صرفا هنر شعرشان را وقف مدح و مرثیه اهل بیت کرده بودند، این گروه توانستند نقش اصلی را در این میان به عهده گیرند و خود راه حلی شدند برای مشکلی که همواره شعر آیینی ما با آن مواجه بود که شرح آن در سطور بالا آمد، محمد حسن فرحبخشیان یا همان ژولیده نیشابوری مشهور، یکی از این گروه نسبتا انگشت شمار شاعران و ارادتمندان آل الله بود، شاعرانی که کلامشان به زیورهای شعر آراسته بود ودر عین حال چون مخاطب اصلی آنها توده های مردم بودند تلاش کردند به ذهن و زبان آنها نزدیک شوند. این امکانی بود که تلاش آنها برای شعر آیینی فراهم می کرد تا بتواند به نمونه هایی دست پیدا کند که همان معیار کهن نقد ادبی ما یعنی فهم عوام و پسند خواص را در پی داشته باشد و متقابلا، این شرایط برای این گروه شاعران نیز این امکان را فراهم کرد تا به ذهن و زبانی معتدل و سهل و ممتنع در شعر دست پیدا کنند که در این روزگار غنیمتی بزرگ است، ژولیده به این زبان دست پیدا کرد و بزرگترین راز توفیق او پس از ارادت قلبی که به خاندان اهل بیت داشت را باید درنایل آمدن به همین ذهن و زبان دانست، به گونه‌ای که بسیاری از شعر های ژولیده را می‌توان بعنوان نمونه های درخشان این ذهن و زبان، شاهد مثال آورد.
هدایت شده از پرویزن
«حماسه‌های شیعی و ادبیات پایداری» در تاریخ ادب‌فارسی، منظومه‏‌های شیعی بیش از دیگر منظومه‏‌ها با ادبیات‌پایداری خویشی دارد. این آثار به دلیل ستایش و دفاع از مبانی هستی‏‌شناسانۀ مورد تأیید ادبیات انقلاب، آبشخوری مشترک با شعر جنگ دارد و بسیاری از عناصر سازندۀ آن‏ها با ادبیات جنگ قابل‌تطبیق است. قدیم‏‌ترین منظومۀ شیعی شناسایی‌شده در ادبیات‌فارسی، «علی‌نامه» سرودۀ شاعری ربیع‌نام، به سال 482 است که 12000 بیت دارد و روایتگر جنگ‏‌های سه‏ پ گانۀ حضرت‌امیر است و نشانه‏‌های اعتقادی شیعۀ دوازده ‌امامی به وضوح در آن دیده می‌شود. محتوای این منظومه، از روایت درگذشت رسول(ص) آغاز می‌شود و شاعر که در آن شیوۀ فردوسی را درپیش‌گرفته، در ابیات‌ ابتدایی به‌سرعت به دوران خلافت خلفای اول و دوم اشاره دارد، سپس از کشته‌شدن خلیفۀ سوم می‌گوید و در ادامه بخش اعظم منظومه به روایت جنگ‌های حضرت‌امیر می‌پردازد. توصیف جزء‌به‌جزء صحنه‏‌های نبرد و نمود عناصر شیعی و اسلامی و سیمای بسیاری از یاران امام علی(ع) و فرزندانش(ع)، از ویژگی‏ های مهم در این اثر حماسی است. البته نسخۀ موجود از علی‏ نامه چند قرن پس از سرایش کتابت شده که از منظر نسخه‌شناسی می‌توان مباحثی متمایز دربارۀ آن نوشت. دیگر اثر شاخص حماسی، در تاریخ شعر شیعی، «خاوران نامۀ» ابن‌حسام خوسفی (ف. 875) شاعر مشهور شیعی قرن نهم است. این اثر منظومه‏‌ای است به وزن شاهنامه، در ذکر جنگ‌های علی(ع) در سرزمین خاوران به همراهی مالک‌اشتر که در سال 830ه. پایان پذیرفته است. (ر.ک. صفا، 1383: 135) در این منظومه روایت‏‌هایی از نبردهایی شگفت و اغراق‏ آمیز گنجانده شده (ر.ک. ابن‌حسام خوسفی، 1382) که از منظر استناد تاریخی با توصیف‏‌های ربیع، کاملاً متفاوت است و می‏‌توان آن را الگوی آثار دوران صفوی و قاجار دانست. برای مثال، در «رستم‌نامه» یا «داستان منظوم مسلمان‌شدن رستم به دست امام‌علی(ع)» که از معدود آثار حماسی ظاهراً ملّی در عصر صفوی است، جلوه‏‌هایی از همین باورها و اغراقات شیعی را می ‌توان دید. مضامینی غلوآمیز که از دریچۀ ادبیات دینی عصر قاجار، متاسفانه به شعر شیعی برخی شاعران دهه‌های اخیر نیز راه یافته است. بر اساس این منظومه، رستم پهلوان ایرانی به نمایندگی ایرانیان برای شناسایی به‌سوی رسول(ص)، می‌آید تا پس از آن به کمک ایرانیان با اعراب بجنگد و اتفاقاتی شگفت‌انگیز برای او رقم می‌خورد. (1387: 6) @mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
«بلندخوانی هجای کوتاه آغاز مصراع» یکی از شگردهاي وزني رایج در غزل دهه‌های اخیر که از دیدگاه بسیاری از منتقدان با صحّت موسیقی غزل منافات دارد، بلندخوانی هجای کوتاه آغاز غزل است. این نوع تغییر ِکشش هجا، در سنّت «مثنوی‌سرایی» فارسی تا حدودی کاربرد دارد و بیش از همه در کشش ضمیر «تو» در آغاز مصرع‌ها رواج داشته است؛ هرچند از منظر تاریخ زبان، این نوع کشش با تلفظ متفاوت "تو" در برخی گویش‌های فارسی کهن هم سازگاری دارد. از منظر دیگر، این امکان با تبدیل رکن «فعلاتن» به «فاعلاتن» در بحر رمل نیز شباهت دارد که به عنوان یکی از اختیارات عروضی پذیرفته شده است. در شعر شاعران معاصر، این تسامح موسیقایی بیشتر متاثر از شاعران نیمایی و با تغییر کارکرد «واو» عطف در آغاز سطرهای اشعار آنان، به شعر سنتی راه نمود یافته است. به همین دلیل، این کشش هجایی را بیشتر در تلفظ «واو» اول سطرها می‏‌توان دید؛ هرچند درباره‌‌ی امکان زبان تلفظ "و" عطف به صورت "وَ" عربی، در زبان شعر سنتی، برخی منتقدان نظرهایی دیگر دارند: "و"خیال آفرینش مثل خوابی بود خوابی خشک و بی‌خود (ذکاوت، 1377: 41) کاشکی یک‌بار دیگر، تو و آن شور جوانی " و "من و آن روزها و ذوق و شوق کودکانه کاشکی یک‌بار دیگر، باغبانی می‌نمودی "و" من خشکیده از نو می زدم کم‌کم جوانه (همان: 80) کشیده خواندن "و" آغازین در اغلب این اشعار، تنها به ضرورت وزنی رخ داده و نوعی دودستگی موسیقایی در سرعت تلفظ ایجاد می‌کند؛ به‌طوری که نوعی کندخوانی در آغاز مصرع پدید می‌آید: وَ بعد کل زدند زنان بی معطلی «بعله» که آمد از دهن روشنی به متن (صادقی، 1386: 18) امشب که شاید عکس‌هایت را بسوزانم وَ خنده‌هایت را به دست باد بسپارم (حسینی، محمد کاظم، 1385: 25) وَ صبح شناسنامه‌اش را برداشت یک‌شهر پر از فریب کاری، بابا (مرادی، 1382: 82) من مرده‌ام، نشان که زمان ایستاده است وَ قلب من که از ضربان ایستاده است (روزی طلب، 1387) اين تسامح که بیش از همه در غزل شاعران نوگرا و غیر سنتی دیده می‌شود، در تلفظ دیگر حروف و حتی اسم‌های تک هجایی نیز، کاربرد دارد؛ چنانکه حروف «که/به» در ابیات زیر، برای حفظ وزن باید کشیده خوانده شود: من هم به فال تلخ خودم گریه می‌کنم "که" تا هنوز از ته فنجان نرفته است مشکوک مانده‌ام به خودم، نه! به طالعم "به" هر چه رفته است، به آبان نرفته است (هدایتی فرد، 1386: 4-3) "به" مادرم می‌نویسم: از آن کلافی که سبز است جوراب‌ها را نبافد تا گل نگردد لگدمان (حکمت شعار، 1381: 57) در نگاهی گلی باید گفت، که در اغلب نمونه‌ها، این کندخوانی به دودستگی موسیقایی شعر می‌انجامد؛ ویژگی‌ای که در شعرهایی که زبان سنتی یا غیرروایی دارند، بیشتر رخ می‌نمایاند. @mmparvizan
ریشه شناسی دو واژۀ "god" انگلیسی و «خدا»ی فارسی واژۀ god (خدا) در زبان انگلیسی از صورت ژرمنی آغازی *guthan (نورس کهن = guð، گوتیک = guþ) مشتق شده که اصلی نامشخص دارد. برخی آن را از اصل هندواروپایی *ghut- به معنی «آن‌چه برانگیخته شده است» می‌گیرند (در سنسکریت huta- یکی از القاب ایندره به معنی «برانگیخته» است) که از ریشۀ *gheu(e)- «صدا زدن، برانگیختن» مشتق شده است. از این منظر، god یعنی وجودی الهی که به آیین قربانی فراخوانده می‌شود [به یاد بیاوریم که در یشت‌ها کهن، ایزدان از پیروان می‌خواهند آن‌ها را در مراسم پیشکشی به نام بخوانند]. امّا برخی god را از اصل هندواروپایی *ghu-to- «ریخته شده» می‌گیرند که خود از ریشۀ *gheu- «ریختن، ریختنِ پیشکش» (ریشۀ واژۀ khein یونانی به معنی ریختن) آمده است [که در این صورت مفهوم این واژه در اصل به وجودی الهی دلالت دارد که پیشکش و نثار برای او در آتش و یا در ظرف مخصوص یا در مهراب ریخته می‌شده است]. برای واژۀ «خدا» در زبان فارسی نیز چندین ریشه‌شناسی پیشنهاد شده است. نخست این‌که احتمال دارد از ایرانی باستان *hvata-a‌ya > *hvata‌ya- (سنسکریت svatas + a‌yu-) به معنی تحت‌اللفظی «زنده به خود، قائم به ذات» آمده باشد. جزو اول نیای واژۀ «خود» است و جزء دوم نیز به واژگانی سنسکریت a‌yu‌- (زنده) و a‌yu-(نیروی حیات، جان) مربوط است. واژۀ سنسکریت svaya‌m-bhu- نیز به معنی «قائم به ذات» است. برخی دیگر آن را از ایرانی باستان *hvata-a‌da- > *hvata‌da- (سنسکریت svatas +a‌di‌) به معنی تحت اللفظی «آغازکننده به خود، سرآغازنده» می‌گیرند که از دو جزء *hvata (خود) و *a‌da- که با واژۀ a‌di‌ سنسکریت به معنی «شروغ، آغاز» ارتباط دارد. مولّر این واژه را از *xvato‌-aiia‌o اوستایی به معنی تحت اللفظی «جنبنده به ارادۀ خود» مشتق دانسته است که هُرن آن را نپذیرفته. هُرن معتقد است این واژه از xva-δa‌ta- اوستایی «قائم به خود» مشتق شده اما هوبشمان نظر او را نقد کرده است. بارتلمه *xvato‌-da‌ta- اوستایی را به معنی «از خود هستی یافته، خودآفریده» به عنوان ریشۀ «خدا» پیشنهاد می‌دهد که جزء دوم از ریشۀ da‌ «نهادن، وضع کردن، آفریدن» است. امّا آیلرس آن را از *hvata‌va‌ (صرف فاعلی مفرد) *hva-ta‌vant ایرانی باستان، از ریشۀ tav- «توانستن، قادر بودن» مشتق می‌داند که لفظاً «آن‌که به خود توانا است، قائم به نیروی خود» معنی می‌دهد. منابع: https://www.etymonline.com/word/god فرهنگ ریشه‌شناختی زبان فارسی از دکتر محمد حسن‌دوست، جلد دوم، مدخل شمارۀ 1994
بسم‌الله الرحمن الرحیم در این مکان به صورت تخصصی به نقد ادبیات کودک و نوجوان خواهیم پرداخت. در صورت تمایل آثار خود را برای ادمین کانال masoommoradii@ بفرستید. این آثار پس از بررسی توسط شورای علمی گروه سیب نارنجی در این مکان منتشر خواهند شد. با سپاس. ما را به دوستان خود معرفی کنید. https://eitaa.com/sibenaghd
"دریچه‌ای رو به افقی تازه" ادبیات کودک و نوجوان به صورت رسمی و مستقل از ادب بزرگسال، جریانی نوظهور در جهان ادبیات معاصر و به موازات آن ادبیات فارسی است. نقد و نظریه در این جریان، بسیار نوظهورتر از آثار ادبیات کودکان است و آنچه در جایگاه نقد ادبیات کودک و نوجوان می‌شناسیم بیش از همه در سایه‌ی مباحث جدید تربیتی کودکان و نوجوانان، شکل‌گیری رشته‌های مربوط به ادبیات کودک در دانشگاه‌ها و رسمیت یافتن فراخوان‌ها و ناشران و نشریات این جریان شکل گرفته است. تازگی مباحث مربوط به این جریان، سبب شده است که همچنان بسیاری از مرزهای نقد و نظریه در ادبیات کودک و نوجوان دست نایافته یا مبهم باشد؛ به همین دلیل نقد و بررسی و واکاوی آثار آفریده شده در این حوزه و تبیین عناصر و اجزا و زوایای آن، می‌تواند راهگشای منتقدان، مدرسان، شاعران و نویسندگان کودک و نوجوان باشد. https://eitaa.com/sibenaghd
هدایت شده از پرویزن
«به بهانۀ زادروز شیخ بهایی» در شعر فارسی، مثنوی قالبی ایرانی است که در همۀ سده‌ها کاربرد داشته و به‌مرور چارچوبی موسیقایی خاص خود یافته است. اهمیت روایت و طول معنایی و تعدد مضامین و مفاهیم رایج در مثنوی‌ها، سبب شده، در تاریخ شعر، وزن‏‌هایی خاص و عمدتا 10 و 11 هجایی، برای سرودن این قالب کاربرد یابد. علاوه بر کوتاهی وزن‌های مثنوی (به استثنای برخی وزن‌های نادر در شعر کهن)، در هزارۀ گذشته، هفت وزن اصلی در مثنوی کاربرد اصلی داشته‌اند تا آنجا که اغلب منظومه‌ها و مثنوی‌ها در این وزن‏‌ها سروده شده است. این هفت وزن عبارت است از: 1-فعولن فعولن فعولن فعل: وزن منظومه‌های حماسی ملی، تاریخی و دینی مانند: گشتاسب‌نامۀ دقیقی، شاهنامۀ فردوسی، گرشاسب‌نامه، علی‌نامه، بانوگشسب‌نامه، برزونامه و اسکندرنامۀ نظامی و ... . این وزن در مثنوی‌های اخلاقی هم کاربردی خاص یافته، کهن‌ترین نمونه‌های موجود این منظومه‌ها آفرین‌نامۀ ابوشکور بلخی و پندنامۀ انوشیروان را می‌توان نام برد و اوج کاربرد آن را در بوستان سعدی می‌توان دید. 2- مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل: وزنی با کاربرد غنایی، ویژۀ اشعار عاشقانه چون: ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی، خسرو و شیرین نظامی و منظومه‌های عاشقانۀ پیرو نظامی چون: یوسف و زلیخاها و شیرین و فرهاد‌ها و عاشقانه‌های مستقل. 3- فاعلاتن فاعلاتن فاعلن: وزن منظومه‌های عرفانی چون: منطق‌الطیر و مصیبت‌نامۀ عطار و مثنوی مولوی و اغلب مقلّدان او و سرایندگان مثنوی عرفانی. 4- مفتعلن مفتعلن فاعلن: وزن مخزن‌الاسرار نظامی که بیشتر در تقلیدهای شاعران پیرو نظامی تکرار شده است. 5- مفعول مفاعلن فعولن: وزن لیلی و مجنون نظامی و تقلیدهای این منظومه و دیگر منظومه‌های عاشقانۀ سامی در شعر فارسی. اگر کاربرد وزن خسرو و شیرین را داستان‌های وصالی بدانیم، در این وزن، معمولا کاربرد فراقی داستان‌های عاشقانه بازنمود دارد. 6- فاعلاتن مفاعلن فعلن، وزن حدیقۀ سنایی که در هفت پیکر و آثار تقلیدی آن تشخص یافته است. از دیگر کاربردهای این وزن، اهمیت‌یافتن در شهرآشوب‌ها و منظومه‌هایی است که با لحن شوخی و طنز و هجو خلق شده است. 7-فاعلاتن فعلاتن فعلن: این وزن با سبحه‌الابرار جامی رواج نسبی یافته و شاعران پیش از او، عمدتا از این وزن در قالب غیر مثنوی بهره برده‌اند. در کنار هفت وزن اصلی یادشده که در سده‏‌های دهم تا سیزدهم نیز اوزان پرکاربرد مثنوی فارسی بوده است؛ یکی از اوزان تازه در مثنوی که تحت تاثیر اشعار عربی، به تاریخ مثنوی‌سرایی فارسی افزوده شده، وزن «فعلن فعلن فعلن فعلن» است که تا آنجا که دیده‌ایم، شیخ بهایی در منظومۀ شیر و شکر آن را به کار بسته است. در این وزن به دلیل آهنگ متمایز و کارکرد اختیارات، با توجه به تبدیل رکن‌های فعلن به فع‌لن، تعداد هجاهای مصرع از 8 تا 12 هجا متغیر است: عشاق جمالک احترقوا فی بحر صفاتک قد غرقوا ...گر پای نهند به جای سر در راه طلب، ز ایشان بگذر که نمی‌دانند ز شوق لقا پا را از سر، سر را از پا من غیر زلالک ماشربوا و بغیر جمالک، ماطربوا @mmparvizan
آهنگِ ساز شکسته هرچند که از آینه بی‌رنگ‌تر است از خاطر غنچه‌ها، دلم تنگ‌تر است بشکن دل بی‌نوای ما را ای عشق این ساز، شکسته‌اش خوش آهنگ‌تر است. سید حسن حسینی درگذشتۀ 1383 شمسی ● زنده یاد سید حسن حسینی، به همراه شادروان قیصر امین‌پور، از احیا کنندگان قالب رباعی در دوران بعد از انقلاب بود. سید، بر شعر قدیم و جدید فارسی و عربی تسلطی شگفت داشت و نبض ذائقه‌اش با شعر بیدل هماهنگ می‌زد. در کتاب «بیدل، سپهری و سبک هندی» دنبال ریشه‌های نگاه سورئالیستی سهراب سپهری در شعر بیدل و سایر شاعران سبک هندی بود. آبشخور تصویرهای سید حسن حسینی را بیشتر باید در شعر سبک هندی جُست. در رباعی بالا هم ما این خویشاوندی را به‌عینه مشاهده می‌کنیم: دلی بی رنگ‌تر از آیینه و تنگ‌تر از خاطر غنچه‌ها. ظرفیت ایهامی که در تعبیر «دل بی‌نوا» وجود دارد، از آن نوع بازی‌های زبانی است که شاعران دوره صفوی بسیار می‌پسندیدند. موتیو «ساز شکسته»، از موتیوهای مورد توجه شاعران سبک هندی است. علی‌نقی کمره‌ای معتقد است که از عود شکسته، سرودی بر نیاید: عودی که شکسته شد، سرودی ندهد خاکستر باد بُرده، دودی ندهد صید دل رَم خورده نشاید به فریب دام از پی مرغ جَسته، سودی ندهد. اما، بر عکس او، خلیل کاشانی بر آن است که ساز شکسته دل، آهنگ خوشتری می‌نوازد: هر لحظه به خود زمانه در جنگ‌تر است از دیده خویش و دل من، تنگ‌تر است رخساره اهل درد، گُلرنگ‌تر است این ساز، شکسته‌تر، به آهنگ‌تر است! نظر سید حسن حسینی، با نظر خلیل کاشانی انطباق شگرفی دارد و حتی قافیه و ردیف هر دو رباعی نیز همانند است. دیوان خلیل کاشانی به چاپ نرسیده و مرحوم حسینی هم کسی نبود که دنبال نسخه‌های خطی باشد. این همانندی اتفاقی، علتی جز خویشاوندی فطری شعر او با شعر سبک هندی ندارد. ● منابع: گوشه تماشا: رباعی از نیما تا امروز، ص 141؛ دیوان علی‌نقی کمره‌ای (خطی ملک)، ص 279؛ دیوان خلیل کاشانی (خطی دانشگاه)، ص 900 ●
در باشگاه کتاب کودک و نوجوان هر روز با یک کتاب کودک و نوجوان آشنا خواهید شد و بخش‌هایی از کتاب را خواهید خواند. با ما همراه باشید و ما را به دوستانتان معرفی کنید. https://eitaa.com/sibbook
هدایت شده از پرویزن
"رباعی تصویری: یادداشتی از سیدعلی میرافضلی" می‌توان ادعا کرد که بیشترین گونۀ نوآوری و نیز تفنن در شعر فارسی در قالب رباعی رخ داده است. از رباعی یک بیتی و سه بیتی و چهاربیتی گرفته تا انواع رباعی مستزاد و به‌هم پیوسته و بدون مطلع (قطعۀ دوبیتی) و با پایان باز. همچنین است استفاده از وزن رباعی در قصیده و مسمط و قطعه و غزل؛ یا درج رباعی در ضمن قصیده و قطعه و غزل و مثنوی (شعر چند قالبی و چند وزنی). در سه دهۀ اخیر با اقبال شاعران به رباعی، استفاده از تکنیک‌های متفاوت‌سازی در شعر امروز، برای ایجاد تمایز در فرم و زبان رباعی نیز، در دستور کار رباعی‌سرایان قرار گرفته است. من در مقدمۀ کتاب در آستانۀ تازه شدن (صد رباعی امروز) به برخی از این گونه‌های نوآوری یا به تعبیر بهتر ترفندهای اعجاب‌انگیزی در مخاطب در رباعی امروز اشاره کرده‌ام: رها کردن قافیه، تغییر ردیف، افزایش و کاهش مصراع‌ها، خروج از وزن، خالی گذاشتن جای کلمات، استفاده از اشکال و علایم، سطرچینی پلکانی، درهم‌آمیزی مصراع‌ها، استفاده از کلمات خارجی (الفبای لاتین)، جابه‌جایی مصراع سوم و چهارم، تکرار یک مصراع، بهره‌گیری از ظرفیت القایی آواها و تصرّف در شکل صرفی کلمات. ایرج زبردست، رباعی‌سرای نام آشنای معاصر، برخی از این تکنیک‌ها را در رباعیّات خود به کار گرفته است. در رباعیی، اولین شعر بشر را تصویرنگاری کرده و به جای مصراع چهارم (خورشید، آتش، درخت، گل، ماه، شهاب)، معادل‌های تصویری آن را قرار داده است (رک. تصویر ذیل). این تمهید، اگرچه از پشتوانه‌های درون‌متنی و برون متنی (اشاره به نگاره‌هایی که انسان نخستین بر دیوارۀ غارها از خود به جا گذاشته) بی بهره نیست. اما جای چنین شعرهایی فقط در کتاب‌ خود شاعر است؛ نه در ذهن و روح مخاطب. حتی نقل آن در گزیده‌های رباعی امروز هم خالی از دشواری نیست. باری، در گشت و گذارهای خود در نسخه‌های خطی متوجه شدم که شاعر یا کاتب خوش ذوقی، حدود ۷۰۰ سال پیش، سعی کرده با امکانات محدود خود، با استفاده از نقطه و شکل، رباعیی را با ترکیب تصویر و حروف برای مخاطبان خود روایت کند (رک. تصویر ذیل). این دستنویس، مجموعه‌ای از رسایل فارسی و عربی است که به شمارۀ ۲۰۵۲ در کتابخانۀ ایاصوفیا نگهداری می‌شود و در سال‌های ۶۸۶ و ۶۸۷ ق به کتابت در آمده است. در فواصل بین رساله‌ها، یکی از دارندگان نسخه، به احتمال در اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری، شعرها و یادداشت‌هایی نوشته است. اصل رباعی به احتمال بسیار، این بوده است (برگ ۱۳): ده ساله بتی، ز بعد نُه مَه زاده از هشت بهشت و هفت چرخ افتاده شش پنج و چهار زد، سه یار آماده (؟) دو مرغ به نزد یک سبوی باده تلاش شاعر برای گنجانده اعداد یک تا ده در رباعی، در خور توجه است، اما با تکلّف بسیار صورت گرفته است. منظور شاعر را از مصراع سوم در نیافتم. شش پنج زدن، از اصطلاحات بازی نرد است و مجازاً به معنی حیله‌گر و پاک‌باز هر دو آمده است. کاتب رباعی برای تصویرگری اعداد، راهی ساده‌تر از گذاشتن نقطه به ذهنش نرسیده، ولی سبو و مرغ را در حدّ خودش نقاشی کرده است. در نهایت، هدفش جلب نظر مخاطب و ایجاد سرگرمی بوده است و بس. با همۀ احترامی که برای نوآوری در شعر امروز قائلم، معتقدم که جوهرۀ بسیاری از نوآوری‌ها، از همین بازی‌ها و سرگرمی‌ها فراتر نمی‌رود و درنگی که در برابر آن‌ها داریم، در حد یک شگفت‌زدگی ساده و گذرا، و گاهی هم بی اعتنایی ست. چنین شعرهایی، با جان ما همسفر نمی‌شود و تنها به درد گرم کردنِ محافل یا نقل در نوشته‌هایی از این دست، می‌خورَد. ‏● https://b2n.ir/539177 ‏●● "چهار خطی" رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی https://telegram.me/Xatt4 @mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
نقل از چهارخطی/ سید علی میرافضلی @mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"اشاره‌ای درباره‌ی مجموعه‌غزل اشاره" از شاعران شناخته‌شده در روزگار ماست. عمده‌ی مخاطبان، او را با فارسی و عربی‌اش می‌شناسند؛ اما انتشار مجموعه‌ی که ۶۰ غزل عمدتا عاشقانه‌ی او را در بر گرفته؛ تصویری متمایز از او را به مخاطب نشان می‌دهد. این مجموعه، دفتری پیراسته از شاعر است که در زمان انتشار مقبولیتی نسبی یافته و نامزد کتاب‌سال جمهوری اسلامی نیز شده است. در این یادداشت کوتاه، برخی ویژگی‌های این مجموعه واکاوی و نقد شده است. الف_ وزن: ۱۶ گونه‌ی وزنی در این مجموعه کاربرد داشته که نشان‌دهنده‌ی تنوعی نسبی در بافت عروضی اشعار است؛ همچنین از منظر استفاده از وزن‌های جویباری، کوتاه، بلند و دولختی، موسیقی غزل‌ها گوناگونی‌ دارد. یک چهارم غزل‌ها در وزن "مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن" سروده شده و گونه‌های "فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن" و "مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن"، دیگر اوزان اصلی این دفتر است. در مجموع ۳۲ غزل در این سه وزن سامان یافته که کلیشه‌ای متوسط را در مجموعه نشان می‌دهد. ب_ غزل‌ها در تعداد ابیات، طولی متوسط دارد و همه در ۵ تا ۸ بیت سروده شده است. از آن میان، ۲۵ غزل ۶ و ۱۷ غزل ۷ بیتی است؛ هرچند افراط کلیشگی مربوط به غزل جوان مضمون‌گرا در این مجموعه جلوه نیافته و شاعر حالتی میانه را در طول اشعار تجربه کرده است. ج_ ردیف: ۴۰ درصد غزل‌ها ردیف تک‌فعلی دارد؛ این ویژگی موید اهمیت روایت عاشقانه در ابیات است. ردیف‌های مرکبِ فعلی نیز کارکردی مناسب در اشعار دارد؛ اما هرچه شاعر به تجربه‌ی ردیف‌های چندکلمه‌ای و ردیف‌های اسمی تمایل می‌یابد؛ التزامی دشوار بر غزل‌ها سایه می‌افکند و گاه پیوند قافیه و ردیف به سستی می‌گراید. از آن‌جمله است کاربرد ردیف‌هایی چون: "گریسته‌است" (ص ۱۶)، "مرا واکند کسی" (ص۳۴)، "را قیچی کنم" (ص ۳۹) و "نخ‌نما" (ص ۷۳) در برخی ابیات غزل. د_ قافیه: تنوع موسیقایی و واژگانی قافیه‌ها در مجموعه، نسبی است. از ایرادهای محسوس در اشعار، تکرار ناخوشایند واژه‌های قافیه است که در غزل‌های ۷، ۱۰، ۱۹، ۲۶، ۳۱ و ۴۸ نمود دارد؛ هرچند شاعر آگاهانه این تسامحات را به کار بسته است. ه_ حشوهای اندکِ آوایی و موسیقایی: شاعر ناگزیر شده به ضرورت وزن چون غالب شاعران، در خوانش برخی کلمات تصرف ایجاد کند. از جمله، بلندخوانی چندباره‌ی "به" (ص ۱۷، ۴۶ و ...) و کارکرد غیرمصطلح "من‌را به جای مرا" (ص ۵۳ و ۴۶). و_ برخی سکته‌های موسیقایی که بر اساس نام‌آشنا بودن شاعر و تسلطش بر وزن، قاعدتا خطاهای تایپی است که لازم است در تجدید چاپ مجموعه بر طرف شود؛ از جمله در غزل ۱۵ که بیت سوم یک‌هجای اضافه و بیت آخر یک‌هجای کم دارد یا در غزل ۳۸ که قاعدتا در مصرع "که دست دوستی داده‌اند با هر باد"، صورت اصلی "دست دوستی‌ای" بوده است. ز_ دایره‌ی واژگانی مجموعه متناسب و زبان غزل‌ها عمدتا سالم و یک‌دست است. به‌ندرت دودستگی زبانی غیرشاعرانه و بدون تمهید در برخی از شعرها دیده می‌شود؛ برای مثال کارد همزمان "نباش و مباش" در غزل ۴۱ که محتملا خطای تایپی است؛ تنوع جنس برخی کلمات و نداشتن سنخیت در غزل ۳۹، اضافه بودن "ها" در مصرع پایانی غزل ۳۲ از منظر زبانی و ... . ح_ یکی از ایرادهای پنهان در این مجموعه، کم‌رنگی خودِشاعرانه‌ی مرتضی حیدری آل کثیر است. فردیتی که در شعر مذهبی او بیش‌تر نمود دارد. با این‌حال در برخی از غزل‌ها دو عنصر اشارات مذهبی و برخی جلوه‌های بومی در غزل‌ها انعکاس یافته که سبب شده، سبک فردی شاعر در ابیات نمایان شود. (بنگرید به غزل‌های ۵۳، ۴۵، ۳۵، ۳۰ و ...). خواندن این مجموعه‌ی غزل که از مجموعه‌های عاشقانه‌ی موفق در دهه‌ی گذشته بوده، به مخاطبانی که تا کنون آن را نخوانده‌اند پیشنهاد می‌شود. @mmparvizan
جانا دلم ببردی و جانم بسوختی گفتم بنالم از تو، زبانم بسوختی اول به وصل خویش بسی وعده دادی‌ام و آخر چو شمع در غم آنم بسوختی چون شمع نیم‌کشته و آورده جان به لب در انتظار وصل چنانم بسوختی کس نیست کز خروش منش نیست آگهی آگاه نیستی که چه سانم بسوختی جانم بسوخت بر من مسکین دلت نسوخت آخر دلت نسوخت که جانم بسوختی تا پادشا گشتی بر دیده و دلم اینم به باد دادی و آنم بسوختی گفتم که از غمان تو آهی برآورم آن آه در درون دهانم بسوختی گفتی که با تو سازم و پیدا شوم تو را پیدا نیامدی و نهانم بسوختی یکدم بساز با دل عطّار و بیش از این آتش مزن که عقل و روانم بسوختی https://eitaa.com/sibenaranjiadabiat
هدایت شده از پرویزن
"درنگی بر کتاب هشت‌رود: مجموعه‌ی نقد هشت شاعر" محمدکاظم کاظمی از نام‌آوران شعر و نقد انقلاب اسلامی است که تاثیر او در ساده‌کردن مفاهیم نظری شعر برای شاعران و نوجویان ادب، بر هیچ‌یک از شاعران انقلاب پوشیده نیست. این تاثیرگذاری را پیش از این در کتاب‌های "روزنه" و "ده شاعر انقلاب" به‌وضوح دیده‌ایم و کتاب "هشت رود"، از تازه‌ترین آثار نقد و نظر ایشان است که در سال ۱۴۰۰ به‌همت شهرستان ادب منتشر شده و در کتاب‌سال جمهوری اسلامی تقدیر شده است. ضمن دعوت از شعردوستان به مطالعه‌ی این اثر ارجمند، چندملاحظه درباره‌ی این کتاب مطرح می‌شود: ۱_ سطح شاعران معرفی شده در هشت‌رود در مقایسه با ده شاعر انقلاب، به‌ناچار فروتر است و این مساله، کمی نویسنده را در نقد دچار دشواری کرده است. ۲_ هشت شاعر انتخابی: عبدالملکیان، فرید، میرشکاک، سهیل، ساعد، اخلاقی، قزوه و اسفندقه، همه از نام‌آوران شعر انقلابند؛ اما با ملاک‌مند بودن انتخاب می‌شد نام‌هایی دیگر بر این فهرست افزود و حتی یکی دو تن از شاعران را از این مجموعه خارج کرد. ۳_ عنوان فرعی کتاب" ارزیابی و نقد" است؛ اما متانت و منش جناب کاظمی و پرهیز از صراحت در نقد، سبب‌شده، بیشتر حجم کتاب صرف معرفی و توصیف و تعریف از شاعران شود؛ هرچند نقدهایی پوشیده و ظریف هم در این اثر نمود یافته است. ۳_ زبان نثر صمیمی و پیراسته و ویراسته است؛ هرچند نوع مخاطب مدّ نظر، سبب شده، لحن نقد را کمی روزنامه‌نگارانه شود. ۴_ نقدها کاربردی و تجربی و دیدگاه‌مند و در خدمت رشد شاعران نوجوان و جوان است. ۵_ در منابع به نقدهای متعدد موجود درباره‌ی شاعران یادشده توجه نشده است. @mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"دریچه‌ای بر عددِ وزنی" انسان‌ها در طول تاریخ از زوایایی گوناگون به اعداد نگریسته‌اند؛ شاید در سیر تاریخی مواجهه با اعداد باید خود را مدیون فیثاغورث(فیثاغورس) بدانیم که جهان را متشکل از اعداد دانسته است. پس از او نیز بسیاری گروه‌ها و افراد به اعداد از نگاه خود نگریسته‌اند؛ از عالمان علوم خفیّه و ابجدشناسان گرفته تا افرادی چون بوعلی سینا که مطالعاتی در حوزه ی معانی حروف و اعداد انجام داده یا بسیاری از اهل عرفان که تاویل‌هایی متنوع از اعداد ارائه کرده‌اند. در شیمی، اعداد یادآور جدول تناوبی و عدد اتمی است و در فیزیک و علوم متمایل به ریاضی؛ هر عدد معنا و هویتی خاص خود دارد. اما آنچه در این یادداشت به آن اشاره می‌شود، مربوط به است. اگر وزن عروضی را حاصلِ مواجهه.ی عددی با زمان بدانیم، هر هجا نماد میزانی از کشش در زمان خواهد بود و بر همین اساس، هر رکن عروضی معادل عددی و هر وزن نیز القاگر عددی است. ویژگی‌ای خاص از علم عروض که زاییده‌ی پیوند آن با ریاضیات است. حال اگر بر اساس قواعد این علم، هر هجای کوتاه را معادل x و هر هجای بلند را 2x بدانیم، عدد وزنی هر رکن یا وزن را می‌توان به‌راحتی محاسبه کرد. برای مثال عدد وزنی رکن فعولن برابر است با: x+2x+2x که حاصل آن 5x است و اگر x واحد پایه‌ی حد اقل کشش وزنی باشد(چیزی بین یک پنجم تا یک‌چارم ثانیه)، عدد فعولن ۵ (کشش آوایی حدود یک ثانیه) خواهد بود. همین گونه مفاعیلن(۷)، مستفعلن(۷) و فاعلاتن(۷)، مفاعلن(۶)، فعلاتن (۶)، مفعولن(۶)، مفتعلن(۶) و به همین سیاق. البته یکسان بودن عدد وزنی به معنی یکی بودن نیست و برای کاربرد اوزان علاوه بر تساوی عددی، سنخیت موسیقایی(یا رعایت ترتیب طول هجاها در ترکیب) نیز لازم است. بر اساس قاعده‌ی اعداد وزنی، هر وزن عروضی عددی دارد که حاصل جمع تعداد هجاهای آن است. مثلا عدد وزنی ابیات شاهنامه ۱۸، عدد دوبیتی ۱۹ و عدد وزنی رباعی ۲۰ است. حال اگر ۲۴ گونه‌ی وزنی رباعی را که از هزج اخرب و اخرم مستخرج شده‌اند از منظر تعداد هجا و عددوزنی با هم مقایسه کنیم، خواهیم دید که هرچند تعداد هجاها از ۱۰ تا ۱۳ شناور است؛ عددوزنی در تمام اوزان ۲۰ است. به همین دلیل است که وقتی برخی شاعران نوگرا در رباعی معاصر تلاش می‌کنند وزن‌هایی تازه به رباعی بیافزایند موفق نیستند؛ زیرا در نمونه‌های تفننی آنان عددوزنی عمدتا ۱ یا ۲ شماره کمتر یا زیادتر از ۲۰ است(بنگرید به معدودی از رباعیات جلیل صفربیگی). درباره‌ی نقش عددوزنی در درست بودن اختیارات عروضی نیز می توان مواردی مطرح کرد که نیاز به مجالی گسترده‌تر دارد. @mmparvizan
هدایت شده از مجتبی خرسندی
"کانال یادداشت‌ها و گفتارها و نقدهای محمد مرادی" شاعر، پژوهشگر و منتقد ادبی رئیس دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شیراز آدرس در ایتا https://eitaa.com/mmparvizan آدرس در تلگرام @drmomoradi
هدایت شده از پرویزن
«مشهورترین شاعر دینی در ادبیات کهن اسلامی» در تاریخ ادبیات کهن اسلامی، از میان شاعران دینی هیچ‌یک به اندازه‏‌ی حسّان بن ثابت انصاری (ف بین 35 تا 54)، شاعر رسول(ص)، شهرت نداشته است. او از مشهورترین شاعران اسلامی است که اشعاری در دفاع از پیامبر(ص) و هجو دشمنانش سروده و ابیاتش در ماجرای غدیر شهرتی ویژه دارد؛ هرچند درباره‌ی موضع‌گیری‌های او پس از وفات رسول(ص) خرده‌گیری‌هایی بر زبان‌ها جاری است. شهرت او در شعر متعهد و ادبیات اسلامی به‌اندازه‌ای فراگیر بوده که شاعران فارسی‌زبان نیز از او در جایگاه نمونه‏‌ی شاعری یادکرده‌اند. این شهرت، از قرن چهارم تاششم در ادب فارسی بسیار فراگیر است. حسّان، تنها یار پیامبر(ص) است که در دیوان‌های شاعران عصر سامانی حضور دارد؛ نکته‌ای که مویّد جایگاه او در هنر شاعری است. رودکی از نخستین شاعرانی است که در مقام شاعری، خود را به حسّان مانند کرده و در قصیده‌ی مشهور "مادر می" از او یاد کرده است. در شعر عصر غزنوی نیز اشاره به نام او بسیار فراگیر است؛ به.طوری که او دومین صحابه‌ی رسول(ص) است که در دیوان‌ها به او تلمیح شده است. حسّان در مدایح غزنوی جنبه‌ای اندك دینی یافته و این در مواضعی است که شاعران در مفاخره، ممدوح خود را به محمد(ص) مانند کرده‌اند و خود را حسّان او شمرده‌اند. برقراری پیوند جناس بین حسّان و احسان ممدوح نیز از این دوره وارد شعر فارسی شده است. حسّان در شعر این دوره، شخصیت ویژه‌ی اشعار شاعران درباری است که تنها در اشعار عنصری، فرخی و منوچهری حضور دارد. پیوند حّسان و رسول(ص) در شعر فرخی و منوچهری به‌ضوح قابل پیگیری است. در شعر سلجوقی به سبب افول نسبی دوران شعر درباری ، از حضور حسّان در دیوان‏‌ها کاسته شده و تنها شاعرانی چون: قطران، مسعودسعد، معزی و سنایی به شیوه‌ی شعر غزنوی و در مدایح خود به او اشاره کرده‌اند. تنها ناصرخسرو است که با بیانی دینی، از حسّان به عنوان مداح منقبت‏‌خوان آل‏ رسول یادکرده و چند بار خود را با او مقایسه کرده است: خود را ز بهر مدحت آل رسول گه رودکی و گاهی حسان کنم (دیوان) @mmparvizan