.
...پیاده شدیم. از صندوق عقب زیراندازی درآوردی و پهن کردی هرکس مهری از جیب و کیفش درآورد و ایستادیم به نماز. حاج حسین جلو و ما پشت سرش. باد میآمد. بادی ملس که با خود بوی غربت و عطر شهادت میآورد، البته شاید این حس من بود. بعد از نماز رفتیم خانه آقای سیدی، یک خانه ویلایی در روستا. مادر شیخ محمد را آنجا دیدم او هم همان حرف خانم بادپا را میزد «اگه اتفاقی بیفته خدا خواسته هرچی او بخواد. پس توکل به خدا!» وقتی شنیدم خواهرش گفت: «دعا میکنم شیخ محمد شهید بشه»، دستهایم میلرزید. آنها را مشت کرده و پنجههایم را به هم فشار میدادم و دهانم خشک شده بود. در سرم این جمله میپیچید «من فقط مصطفی رو میخوام، هیچی نمیخوام شفاعت و این چیزا رو هم نمیخوام فقط مصطفی رو.»
سر ناهار حاج حسین گیر داد باید خانمم کنار من غذا بخوره!» خانمش خجالت میکشید اما حاج حسین به زور او را کنار خود نشاند: «اگه نشستی ناهار می خورم وگرنه که هیچ»
#بریده_کتاب
📚 اسم تو مصطفاست/ زندگی نامه داستانی شهید مصطفی صدرزاده
#نشر_روایت_فتح
#ادبیات_پایداری
@skybook
با پای مجروح خود راز و نياز ميكردم: ای پای عزيزم، ای آنكه همه عمر وزن مرا تحمل كردهای، و مرا از كوهها و بيابانها و راههای دور گذراندهای، ای پای چابك و توانا، كه در همه مسابقات مرا پيروز كردهای، اكنون كه ساعت آخر حيات من است از تو ميخواهم كه با جراحت و درد مدارا كنی، مثل هميشه چابك و توانا باشی، و مرا در صحنه نبرد ذليل و خوار نكنی… و براستی كه پای من، مرا لنگ نگذاشت، و هر چه خواستم و اراده كردم به سهولت انجام داد، و در همه جست و خيزها و حركاتم وقفهای به وجود نياورد.
به خون نيز نهيب زدم: آرام باش، اين چنين به خارج جاری مشو، من اكنون با تو كار دارم و میخواهم كه به وظيفهای درست عمل كنی…
📚رقصی چنین میانهی میدانم آرزوست
#شهید_چمران
@skybook
.
ما همه به نان نیاز داریم و از این نیاز با خبریم. اما نمیدانیم چه نیازی به شعر و هنر و فلسفه داریم. ما نمیدانیم وجودمان چنان که به هوا نیاز دارد به هنر نیز نیازمند است. البته به علم هم نیاز داریم اما نیازمان به هنر بیشتر است. هنر چه نیازهایی را برآورده میکند و آیا با آن میتوان مشکلات تاریخی و مثلاً غرب زدگی را علاج کرد؟ آیا هنر کار غرب زُدایی را میتواند به عهده بگیرد؟ با توجه به وصف اجمالی از غرب این پرسش مطرح میشود که آیا غرب زدودنی است و اگر باشد چرا باید غرب را بزداییم؟ یکبار دیگر بپرسیم غرب کجاست؟ غرب چیست؟ آیا غرب عارض چیزی شده است؟ مثلاً غرب در جهان مثل رنگی روی دیوار است که از بیرون آمده و اکنون میتوانیم و میخواهیم آن را بزداییم و رنگ دیگر به جایش بگذاریم
#بریده_کتاب
📚 خرد و توسعه/ #رضا_داوری_اردکانی
#نشر_سخن
@skybook
.
ناغافل، چراغهای خیابان روشن شدند و نخستین ستارههای شب را بیفروغ جلوه دادند. حس کردم چشمهایم از تماشای پیادهروهای پُر از آدم و نور خسته شدهاند. آسفالتِ مرطوب از تلألؤ چراغها میدرخشید و ترامواها، در فواصل منظم بارقهشان را بر گیسوانی براق، لبخندی یا دستبندی نقرهای میتاباندند. کمی بعد که ترامواها تک و توک میآمدند و سیاهی شب بر فراز درختها و تیرهای چراغ برق سنگینی میکرد، محله بیآنکه حس شود خالی شد، تا جایی که نخستین گربه از خیابان، که بار دیگر سوت و کور بود، گذشت. آن وقت، به فکر شام افتادم. گردنم کمی درد میکرد چون زیادی به پشتی صندلی تکیه داده بودم. رفتم پایین نان و پاستا خریدم، غذایی درست کردم و سر پا خوردم. خواستم کنار پنجره سیگاری دود کنم ولی هوا خنک بود و یککم سردم شد. پنجرهها را بستم و، موقع برگشت، در آینه قسمتی از میز را دیدم که آنجا چراغ الکلیام کنار تکههای نان خودنمایی میکرد. این فکر از ذهنم گذشت که یکشنبهای دیگر را سپری کردهام، مامان مُرده، از فردا برمیگردم سر کار و در واقع چیزی عوض نشده.
📚بیگانه/ #آلبر_کامو
ترجمهی کاوه میرعباسی
#نشر_چشمه
@skybook
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"پاتوق کتاب آسمان"
آقا ما خیلی از شوما خوشمون اومده، به خاطر اینکه اولین نفری که تو این مدرسه استعداد داشمند شدن ما
#استاد_طاهرزاده :
در این تاریخْ معلّمی، نوعی هویتبخشی به نسلی است که گرفتار جهانِ سکولار شده است و این امر، بیمعنا شدنِ انسانهای جامعه را تهدید میکند و از این جهت معلّمان بار مسئولیت نجات نسل امروز را به عهده دارند و این نوع زندگی برای معلّمان در جای خود نوعی رضایت درونی را به همراه دارد زیرا توانستهاند به دانشآموزان هویت ببخشند تا معلوم شودآنها در بسط انسانیت خود چه میتوانند باشند و این در این زمانه با شغل معلّمی فراهم شده تا معلّمان نیز با ارتباط با روح دانشآموزان خود عملاً شخصیت خود را بسط دهند و چنین رابطه انسانی را بین شغلهای دیگر که در جای خود محترم است، نمیتوان پیدا کرد.
#روز_معلم
@skybook
.
سرنوشت! قضا و قدر! کلمه ای رعب آورتر و هراس انگیزتر از این دو کلمه پرده گوش بشر را به حرکت نیاورده است.
هیچ چیز به اندازه اینکه انسان آزادی خود را از دست رفته و خویشتن را مقهور و محکوم نیرومندتر از خود مشاهده کند و تسلط مطلق و بی چون و چرای او را بر خود احساس کند، روح او را فشرده و افسرده نمی سازد. میگویند بالاترین نعمتها آزادی است و تلخ ترین دردها و ناکامیها احساس مقهوریت است؛ یعنی اینکه انسان، شخصیت خود را لگد کوب شده و آزادی خود را به تاراج رفته ببیند و خود را در برابر دیگری مانند گوسفند در اختیار چوپان مشاهده کند و خواب و خوراک و موت و حیات خویش را در دست اقتدار او ببیند.
آن "تسلیم و رضا" که از نبودن "چاره" و مقهور دیدن خود "در کف شیر نر خونخوارهای" پیدا شود، از هر آتشی برای روح آدمی گدازنده تر است. این در صورتی است که انسان خود را مقهور و محکوم انسانی دیگر زورمندتر یا حیوانی قوی پنجهتر از خود مشاهده کند. اما اگر آن قدرت مسلط یک قدرت نامرئی و مرموز باشد و تصوّر خلاصی از آن و تسلط بر آن تصوّر امر محال باشد چطور؟ مسلّماً صد درجه بدتر.
📚 انسان و سرنوست/ #استاد_شهید_مطهری
@skybook
سپرد جا به تو، هرکس ز بزم بیرون رفت
تویی به جای همه، هیچکس به جای تو نیست...
@skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
سپرد جا به تو، هرکس ز بزم بیرون رفت تویی به جای همه، هیچکس به جای تو نیست... @skybook
#تازه_ها
📚تویی به جای همه/ حماسه سجادیه، کتاب اول
آخرین اثر #سید_مهدی_شجاعی
۴۲۵ صفحه
قیمت: ۲۳۰ تومان
@skybook
.
در اینجا باز برای اینکه سوء تفاهمی پیش نیاید و گمان نشود که افراد مردمان مسؤول توسعه نیافتگی جامعۀ خویشند یا بدتر از آن، آنها محکومند که در وضع توسعه نیافتگی بمانند و دست و پایشان به کلی بسته است، میگوییم که شخص توسعه نیافته بار مظلومیت و درماندگیهای جهان خود را به دوش میکشد. او جهان توسعه نیافته را نساخته است بلکه زندانی این جهان است و تا وقتی که در این حصار به سر می برد امکاناتش تابع این وضع خواهد بود، یعنی این حصارهاست که افق فکر و عملش را معین و محدود میکند ولی مردمی که در عالم توسعه نیافته به سر می برند، معمولاً از این وضع آگاهی ندارند و خود را زندانی این عالم نمیدانند و چه بسا خود را در فکر و عمل از آدمهای جهان توسعه یافته برتر بشناسند. این غفلت از آثار و لوازم جهان توسعه نیافته است و به آسانی از آن خارج نمی توان شد.
#بریده_کتاب
📚 خرد سیاسی در زمان توسعه نیافتگی
#رضا_داوری_اردکانی
@skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. در اینجا باز برای اینکه سوء تفاهمی پیش نیاید و گمان نشود که افراد مردمان مسؤول توسعه نیافتگی جامع
حصار توسعه نیافتگی.mp3
10.23M
.
🎙 حصار توسعه نیافتگی
▫️خوانش بخشی از فصل اول کتاب؛ خرد سیاسی در زمان توسعهنیافتگی
با عنوان: جهان توسعه نیافته و اوصاف اهل آن
#رضا_داوری_اردکانی
▫️اشاره به کتاب؛ انسان و سرنوشت و مقدمهای که #استاد_شهید_مطهری با عنوان علل انحطاط مسلمین نوشتهاند.
#گفتگوهای_کتابفروشی
@skybook
.
ساکنان جهان توسعه نیافته میتوانند از عالم خود مهاجرت کنند و پس از سکونت در جهان دیگر به تدریج از قیود توسعه نیافتگی آزاد شوند اما با مهاجرت ایشان، عالم توسعه نیافته چه بسا که از توسعه دور و دورتر میشود برای برهم زدن نظام توسعه نیافتگی آموختن علم و فلسفه و ادب و پرداختن به پژوهش لازم است اما کافی نیست. شاید از این راه بتوان به بعضی ظواهر توسعه دست یافت اما برای استوار کردن بنیاد توسعه رسوخ در تفکری که بنای توسعه بر آن است شرط است.
#بریده_کتاب
📚 خرد سیاسی در زمان توسعه نیافتگی
#رضا_داوری_اردکانی
@skybook
.
📚 وحی بر توفان/ اشعار #مُقبل_اصفهانی
(آقا محمد شیخا - قرن دوازدهم هجری)
#نشر_سوره_مهر
تدوین و تصحیح: امیر حسین مدرس
جلد نفیس چوبی
۵۷۶.۰۰ صفحه/ قیمت: ۱۵۰.۰۰۰ تومان
@skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. 📚 وحی بر توفان/ اشعار #مُقبل_اصفهانی (آقا محمد شیخا - قرن دوازدهم هجری) #نشر_سوره_مهر تدوین و تص
.
...مقبل گوید پس از فراغ از تعزیه داری و سوگواری، جناب سیدِ اُمَم، خلعتی به محتشم عطا نمود. من در این خیال بودم که البته اشعار من قبولِ سیّدِ ابرار نگشته، زیرا به من التفاتی ننموده و امر به خواندنم نفرمود؛ که ناگاه حوریهای به خدمتِ سیدِ دو سرا عرض کرد که: انسيّه حورا، جناب فاطمه زهرا [س] میگوید که بفرما مقبل واقعهای در مرثیه سیدالشهداء بخواند. پس حضرت مرا امر فرمود. بر منبر رفتم و بر پله اول ایستادم و خواندم:
روایت است که چون تنگ شد بر او میدان
فتاد از حرکت ذوالجناح وز جولان...
.
.
.
...ناگاه کسی اشاره نمود که: فروبیا، دختر سیّدِ دوسرا بیهوش گشته.
پس من فرود آمدم و منتظر عطایِ خیرُالبرایا بودم، که دیدم ضریح منّورِ سبطِ خیرُالبشر باز شد و شخص جلیل القدری برآمد، اما زخم سینهاش از ستاره افزون و جراحاتِ بدنش از حدّ و حصر بیرون...
📚 وحی بر توفان
اشعار #مقبل_اصفهانی
@skybook
.
📚 حاج جلال/ خاطرات حاج جلال بابایی
نویسنده: لیلا نظری گیلانده
#نشر_سوره_مهر
#ادبیات_پایداری
@skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. 📚 حاج جلال/ خاطرات حاج جلال بابایی نویسنده: لیلا نظری گیلانده #نشر_سوره_مهر #ادبیات_پایداری @s
.
هشت سال تمام توی عزا بودند انگار...
با اینکه خودم همدانی نبودم، اسم و رسم خانوادۀ «حاجی بابایی» را بارها شنیده بودم اول از همه دربارۀ سن و سالش پرسیدم. گفتند: «هشتاد!» از وضعیت حافظهاش پرسیدم که استادم، آقای مرتضی سرهنگی گفت: «خیالت راحت... کشاورز است و هوای پاک تنفس کرده!»
ایشان وقتی فهمید انگار منظورش را متوجه نشدم، لبخندی زد و گفت: «حاج جلال هنوز فشار متروی تهران را تجربه نکرده تا همه چی رو فراموش کنه!»
.
.
...بعد از استراحتی کوتاه هنگام عصر سر صحبت را باز کردم.
میدانستم حاج جلال پدر دو شهید است؛ میدانستم دو دامادش در جبهه شهید شده است؛ میدانستم پسرهایش رزمنده و جانبازند؛ اما نمیدانستم مادرش جانباز و خودش هم رزمنده و جانباز جنگ است. این را وقتی فهمیدم که چندین بار دست به کتفش برد و عضلات صورتش از شدت درد جمع شد و گفت: «ای وای شانَهم!» خواستم از فرزندانش بپرسم که سرش را تکان داد و با زمزمه «علیرضایم!» چشمهایش خیس شد نمیدانم نام «ابوالقاسم» چه آتشی درونش روشن کرد که دست گذاشت روی سینهاش و آه کشید «غوره غوره.... عسل زنبوره.... از حمیدرضا گفت که در آن لحظات سخت چقدر هوایشان را داشت و از حبیب و پای کوتاه شدهاش در جنگ از مریم و دخترش، سمانه، تعریف کرد. از خواهرش، فاطمه، که بزرگ شده خانه خودش بود. اسم برد از دامادهای شهیدش؛ «حاج عزیز احمدی» و «حاج اسماعیل شکری موحد».
وقتی گفت: «هشت سال تمام توی عزا بودیم!»، اشاره کرد به عکس هایی که هر چهارتایشان با هم بودند...
یادداشت نویسنده؛ #لیلا_نظری_گیلانده
📚 حاج جلال
#نشر_سوره_مهر
#ادبیات_پایداری
@skybook
.
📚 رساله لقاء الله
تالیف: میرزا جواد آقا ملکی تبریزی
به ضمیمه رساله لقاء الله امام خمینی(ره)
قیمت: ۹۰.۰۰۰ تومان
@skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
.
گفتند: مَرد در کُدام وقت در دوستیِ حَق به غایت رَسَد؟
(فُضَیل عِیاض) گفت: چون مَنع [ندادن] و عَطا [بخشش] هر دو بَرو یکسان شوند، به غایتِ مَحَبَّت رَسیده است.
#تذکره_الاولیاء
@skybook
.
جُنید بغدادی:
[انسان] صادق در يک روز به چهل حال بگردَد، و منافق در چهل سال بر يک حال بماند.
و اختلافِ احوالِ صادق از آن پديد آيد كه پيوسته مخالفِ هوی باشد.
#تذکره_الاولیاء
@skybook
.
...آه! آدمی، خداییست به وقت رویا، گدایی به وقت تامل...
📚 گلاسنهایت/ گفتاری در باب تفکر
#مارتین_هایدگر
#نشر_شوند
۲۱۰ صفحه/ قیمت: ۶۵.۰۰۰ تومان
@skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. ...آه! آدمی، خداییست به وقت رویا، گدایی به وقت تامل... 📚 گلاسنهایت/ گفتاری در باب تفکر #مارتی
.
گلاسنهایت یکی از آخرین آثاری است که هایدگر در زمان حیات خود، بالغ بر یک دهه پیش از مرگاش منتشر میکند. او برای دست یافتن به ابعاد این مفهوم، نخست موضع خود را در رابطه با تفکر مشخص میکند و این پرسش را پیش مینهد که اساساً تفکر چیست. از دید او، آن تفکری اهمیت دارد که بتواند به حقیقت هستی بیاندیشد و این چیزی است که او «تفکر تأملی» مینامد. از سوی دیگر، در قالب یک گفتگو، از مسیر و «راهی» پرده بر میدارد که میتواند ما را به ذات تفکر برساند. بدین قرار، او گلاسنهایت را به مثابهی تجربهی ذات تفکر تعریف میکند؛ تجربهای که گرچه مفهوم آن از دلِ سنت عرفانی مسیحی بیرون میآید، اما به مسیری دیگر ره میبرد.
#درباره_کتاب
گلاسنهایت/ گفتاری در باب تفکر
#مارتین_هایدگر
@skybook
.
هر چه استاد بزرگتر باشد، شخصیت وی کاملا در پشت اثرش محو میشود.
#مارتین_هایدگر
گلاسنهایت
@skybook