eitaa logo
مقالات حسینی منتظر
156 دنبال‌کننده
468 عکس
263 ویدیو
34 فایل
بخشی از مقالات متنوع سیدمحمدحسینی(منتظر) فرزند مرحوم حجة‌الاسلام و المسلمین؛ حاج سید میربابا حسینی(فاطمی) (اعلی الله مقامه الشریف) در حوزه‌های مذهبی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و...
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷﷽☫ 💎@SMHM212 دخوهای پوسیده پوزیده! ؛ که برای پرش به ، را برگزید گویا در حال ارتزاق از استادی اقتصاد در بود که متوجه شد زیر سر است، لذا وارد شد و خود را «متخصص مسائل سیاسی» هم پنداشت ولیکن باز هم از وقتی که متوجه شد گویا در این کشور، سیاست با ، عینیت دارد، یقه دیانت را هم گرفت و خود را هم جلوه داد و وقتی فهمید، اعتبار دیانت در سپهر است، دست به یقه روحانیت هم شد و را هم به تخصص‌های خود افزود! و بدینگونه؛ اقتصاد، سیاست، دیانت و روحانیت و‌ کل را زیر مشت و لگد خود گرفت! و (تنها حکومت گله‌گشاد دنیا که حتی دشمنان خود را هم در آغوش می‌گیرد!) هم به وی هم داد! وی هم‌ با مشاهده باز بودن در دیزی، حیای خود را قورت داد و از خجالت همه برآمد و ضمن تطهیر ، از اظهار فضله در هر امری دریغ نورزید! این از حامیان «ز.ز.آ.» (خدایش، خدای و و و !)، فی‌نفسه محلی از إعراب ندارد اما وقتی بعنوان رفیق ()، به او گفت در گزینش دولتمردان پیشتازی نکن و طوری رفتار کن که فردای روزگار هر کدام به مملکت گند زدند بتوانی آن‌ها را به گردن نگیری و شورای کذایی () را مقصر معرفی بکنی، مسئله قابل توجهی می‌شود! خصوصاً که خودشم به عضویت آن شورا در آمده! و اما نقادی أراجیف وی.. ..ادامه دارد ✍️حسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۴/۳۱ 🆔@chelcheraaqHM 🎲چلچراغ
🇮🇷﷽☫ 💎 @SMHM212 چهار نعل بسوی ! تشبیه () به در تیتر اول یکی از روزنامه‌های تهران، مورد مذمت دو عده قرار گرفت؛ ۱) عده‌ای که تشبیه وضعیت ایران به وضعیت شوروی سابق را غلط دانسته و لذا تشبیه مذکور را غلط ارزیابی کردند! ۲) عده‌ای که عملکرد گورباچوف را خیانت‌آمیز دانسته و لذا نسبت دادن خیانت به پزشکیان را غلط ارزیابی کردند! ولیکن بنده فارغ از علت یا علل تشبیه مذکور در نزد آن جریده و فارغ از علل مخالفت معترضین، معتقدم که تیتر کاملاً صحیح و معنی‌داری درج شده است و از منظر سیاسی خویش آن‌را ارزیابی می‌کنم. فلذا لازمست در طی چند مقاله مسلسل (تحت عنوان «عامل اصلی شکست جمهوری اسلامی ایران» یا مشابه آن) بدان بپردازم و اثبات نمایم که «ایران قوی» در حال تاخت چهارنعل بسوی ایران ضعیف بوده است و دولت پزشکیان سرعت این را تشدید خواهد کرد! مگر اینکه به رشته تخصصی خود برگشته و یک غده سرطانی بدخیمی را جراحی کرده و ریشه‌های آنرا هم بسوزاند که مایه بدبختی و بیچارگی نهضت+نظام اسلامی ایران گشته است! دُمَل چرکین و متعفنی که قریب باتفاق سلول‌های ایران را فراگرفته و ریاست پزشکیان، باعث خواهد شد که با انفجار سر باز کرده و بیرون بریزد! ⁉️ آیا ما قادر به مهار آن خواهد شد؟! یا اینکه در منجلاب آن غرق خواهد گشت؟! خود را با استفاده از چند اپیزود از مصائب واقعی که خودم شخصاً تجربه کرده‌ام، دنبال خواهم کرد. ...ادامه دارد. ✍سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۵/۱ 🆔 @chelcheraaqHM 💠 🎲 گروه هم‌اندیشی چلچراغ معارف و احکام 🙏
🇮🇷﷽☫ 💎 @SMHM212 ⚠️عامل اصلی ناکامی جمهوری اسلامی ایران؛ سرطانی بنام کارشناس! باتلاقی بنام کارشناسی! (قسمت اول): 👌 پرفسور ()، در باره و همان تصورات خبطینه حجة‌الاسلام و قریب باتفاق است! 😬 بنده نه از حکومت واهمه دارم و نه از ، بلکه وحشتم از سلطه است! اپیزود اول؛ اجازه بدهید این قصه پر غصه را از اینجا شروع بکنم که در اوائل دهه ۱۳۷۰ از طرف نهاد لشگر ۲۱ حمزه دعوت شدم تا با عنوان و سیاسی با آن نهاد، همکاری نمایم. فلذا هر روز صبح تا ظهر با حضور در به تدریس مباحث و مسائل می‌پرداختم و این همکاری تا مقطع انتقال لشگر به تبریز ادامه داشت. دوره‌های آموزشی مذکور که شامل مجموعه‌های سربازان، درجه‌داران و افسران بود، در یکی از دوره‌ها با گردانی از سربازان مواجه شدم که در قالب پنج گروهان از روستاهای استان‌های کردنشین اعزام شده بودند و آموزش عقیدتی یکی از آن گروهان‌ها به بنده سپرده شد. همان اول صبح متوجه شدم که با گویش فارسی چندان روان نیستند و شاید بهتر باشد که یکی دو ساعت فقط با هم مکالمه بکنیم تا به هم‌طرازی در مفاهمه کلمات و جملات برسیم ولیکن اتفاق خاصی مرا مصمم کرد که آن روز بنده بجای آموزش اعتقادی به آموزش بپردازم! زیرا مشاهده کردم که بعضی از سربازها کتاب‌های خود را وارونه گرفته‌اند! حساس که شدم معلوم شد کل آن سی چهل نفر هستند! با تعجب پرسیدم: پس چرا کتاب گرفته‌اید؟! گفتند: سهمیه ماست که داده‌اند! باورم نمی‌شد که همه بی‌سواد باشند و احتمال دادم که دارند سر به سر من می‌گذارند! همزمان رئیس عقیدتی لشگر در حال عبور از حاشیه محوطه جنگلی بود (محل برگزاری کلاس‌ها در آن فصل سال محوطه جنگلی پادگان تعیین شده بود) که صدایش کردم و گفتم: حاج‌آقا! این‌ها ادعا می‌کنند که همگی بیسواد هستند! وی هم آمد و تأیید کرد که بله! این دوره کل گردان همگی بیسواد هستند! گفتم: پس چرا به همگی کتاب داده‌اید؟! گفت: سهمیه‌شان بوده! آیا شما مشکلی دارید؟! گفتم: معمولاً از حضار کلاس می‌خواستم نوبتی یک نفر داوطلب بشود که دروس کتاب را قرائت کند و من هم هر جا که لازم دیدم، مفاد قرائتی را توضیح بدهم. گفت: زحمت خواندن کتاب را این‌دفعه دیگه خودتان بکشید. و رفت. بنده هم با اکراه شروع کردم به خواندن متون کتاب ولیکن ایده‌ای به ذهنم رسید که بعد‌ها آنرا نامیدم. بلند شدم و کتاب را کنار گذاشتم و فی‌البداهه مشغول سوادآموزی به آن‌ها شدم؛ ساعت اول حروف الفبای فارسی را روی تخته نوشتم و ساعت دوم کلمات و ساعت سوم جمله‌بندی را با آن‌ها کار کردم و ساعت چهارم هر جمله‌ای که روی تخته می‌نوشتم آن‌ها با ذوق و اشتیاق و هیجان و فریاد می‌خواندند و پادگان را روی سرشان گذاشته بودند! قریب باتفاق سربازان موفق شدند با روش ابتکاری بنده در ظرف چهار ساعت، خواندن را یاد بگیرند! رسم آموزشی این بود که هر ۵۰ دقیقه به کلاس، آزادباش ۱۰ دقیقه‌ای داده می‌شد و اساتید هم گوشه‌ای دور هم جمع می‌شدند تا با هم چای و شیرینی بخورند اما من آنروز به علت استقبال سربازها کل ۴ ساعت را پای تخته ایستادم و با آن‌ها سوادآموزی کار کردم. تا اینکه رئیس آموزش عس. آمد سراغ ما و پرسید: آقاسید! امروز شما روزه بودید؟ (که نیامدید با ما چیزی بخورید) گچ را دادم به او و گفتم: لطفاً یک جمله بنویسید! تا جمله را نوشت، سربازها آنرا با صدای بلند خواندند! گفتم: لطفاً جمله دیگری بنویسید. نوشت و خواندند و برای بار سوم هم تکرار شد و بعد به طعنه پرسیدم: حاجی! شما که گفتید اینها از دم بیسوادند! گفت: إلَدَه! اینا همگی بیسوادند! گفتم: اما می‌بینید که هر چه نوشتید خواندند! لحظه‌ای مکث کرد و با لهجه ترکی گفت: سید! نکنه این‌ها رو جادو کردی!؟! گفتم: بله! این، نتیجه جادوی سوادآموزی ابتکاری بنده است! ناگهان عصبانی شد و به سربازها برپا داد و مرخص کرد. گفتم: حاجی! اجازه بده که ساعت آخر هم روان‌خوانی آن‌ها را کار بکنم که اجازه نداد! دستم را گرفت و گفت برویم چایی بخوریم و مرا کشان کشان برد به دفترش و برایم توبیخ نوشت که کارکردم خارج از دستور بوده است! گفتم: حاجی! اصلاً متوجه هستی کجای کاری؟! این که یک گروهان سرباز ظرف فقط ۴ ساعت باسواد شدند تا کتاب‌شان را خودشان بخوانند آیا معجزه نیست!! بجای تشویق داری توبیخ‌م می‌کنی!! گفت: تو متوجه نیستی که سنی‌ها را باسواد کردی! گفتم: مگر قراره اهل سنت باسواد نشوند! آن مشاجره ما کشید به مسائل و و فهمیدم ریشه قضیه به بافت قومیتی روستای ایشان در آذربایجان برمی‌گردد!! ...ادامه دارد. ✍سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۵/۱ ✅کانال حیفه نبینی: 🆔@chelcheraaqHM 💠 🎲 چلچراغ 🙏
🇮🇷﷽☫ 💎@SMHM212 وجاهت تغییر اسم و شهرت! بعضی‌ها اشکال می‌گیرند که شما چرا در کنار شهرت ، شهرت سابق او را هم می‌نویسید؟! (نوشتن برای پزشکیان!) کسی که اسم یا شهرت خود را تغییر می‌دهد، قاعدتاً به مفهوم آنست که از عنوان قبلی خود بیزار است یا ترجیح می‌دهد که با عنوان جدید او نامیده و صدا شود و بهتر است به خواسته دیگران احترام بگذاریم! این توقع کاملاً قابل قبول است تا زمانی که تغییریافته عنوانی، نخواهد بر مصادر ملی تکیه بزند که در آن‌صورت هرگونه خوش‌بینی ترحم بر پلنگ تیزدندان است! پوزیده از وقتی که مایل به پزشکی یا پزشک می‌شود، عنوان خود را به پزشکیان تغییر می‌دهد آیا در صدد این نیست که به مشتریان خود القاء نماید که او جَدّاً در جَدّ پزشک بوده و لذا قابل اعتماد است؟! اگر عنوانی غیر مرتبط با شغل خود برای خود برمی‌گزید، جای چندان حساسیتی هم نبود ولیکن چندان هم قابل اغماض نیستند. بله! حضرت هم قبل از اسلام، اسم دیگری داشته (روزبه؟) و خود پیامبر(ص) عنوان را بر او نهادند. ولیکن اعطای این عنوان (و تغییر اسم) برای کسی بوده است که به مقام نائل می‌گردد که ذره‌ای ندارد و دنبال پرش به بر ملتی هم نیست. و اما حساسیت بنده به این قضیه، سبقه دیرینه‌ای دارد. بعد از پیروزی ، در عرصه رسانه‌های فراگیر ما دو تا کانال تلویزیونی (۱ و ۲) داشتیم و دو تا روزنامه (کیهان و اطلاعات) و یک مجله هفتگی (سروش به سردبیری شخصی بنام «پرویز» خرسند) و رفته رفته به تعداد و تنوع آن‌ها افزوده شد. در نخستین شماره‌های هفته‌نامه سروش (متعلق به سازمان صدا و سیما که بنظرم جایگزین مجله تماشا شده بود) سردبیر آن طی یادداشتی به اسم خودش اشاره کرد و اینکه بعضی‌ها توصیه می‌کنند تا وی اسم خود را از اسامی متعلق به شاهان به اسامی امامان تغییر بدهد و ایشان نپذیرفته بود و تا جایی که یادمه (یا برداشت کردم) این بود که باید ترسید از کسی که تا دیروز «پرویز» بوده و امروز خود را «حسین» بنامد و بنمایاند! وگرنه مردم دچار خبط و خطا می‌شوند! تا دیروز همه او را شمربن‌ذی‌الجوشن می‌شناختند و امروز اسمش را بگذارد ابوالفضل‌العباس! اینگونه تغییرات، است و موجب می‌گردد جای و عوض شود. آنهم در عصری که ، همه‌جانبه در صدد (regime change) در است! و بعد از آن سخن سردبیر، همیشه در ذهن بنده این سؤال باقی ماند که آیا براستی ممکن است تغییر اسم یا فامیلی کسی موجب شود که نگاه و قضاوت دیگران در باره شخصیت آن شخص به خطا بیافتد؟! حالا که می‌شنویم؛ ۱) محمود سبورجیان یا صبورچیان و یا صباغیان (از عناوین متعلق به یهودیان) خود را می‌نامد تا خود را برای تصاحب جای‌گاه و آنگاه مقام تیز نماید، نباید از آن بسادگی گذشت. ۲) حسن فریدون خود را می‌نامد تا ایضاً خود را برای تصاحب ریاست جمهوری و آنگاه مقام ولایت فقیه تیز سازد، نباید از آن بسادگی گذشت. کلمه روحانی از آنجا که متناسب با شغل اوست، جای حساسیت دارد و می‌خواهد القاء نماید که جَدّاً در جدّ اهل بوده‌اند! ۳) و اینک مسعود پوزیده (از عناوین متعلق به ارمنی‌ها) که خود را پزشکیان می‌نامد و برای تصاحب ریاست جمهوری، خیز برمی‌دارد و دم از نهج‌البلاغه می‌زند بدون اعتناء به این سخن علی (علیه‌السلام) که اگر کسی را مناسب‌تر از خودت در عرصه دیدی برای انجام یک امر میدانی معطوف به مسلمین و بلکه کل مردم، خیز برداشتن تو برای تصاحب آن جایگاه، حرام است ووو... جای حساسیت دارد و نباید آنرا نادید گرفت که به فریب عمیق می‌انجامد. کسی داوطلب ریاست می‌شود که آ.رئیسی در خطه زادگاه او به شهادت رسید. از همان اولین مصاحبه خود هم کسی را خود می‌نامد که با شهید امیر عبداللهیان سرستیزی داشته و او را از وزارتخانه تحت سلطه خود اخراج کرده بود. مضافاً که به وزارت امور خارجه کردن او بسنده نکرده و بلکه به ریاست شورای تعیین اعضای دولت خود می‌نشاند. اگر سانحه کاملاً مشکوک «رئیس جمهور و وزیر امور خارجه او»، توطئه‌ای برنامه‌ریزی شده باشد و قرار باشد همه ، مورد استنطاق قرار بگیرند، قاعدتاً پیشتازان تصاحب جایگاه آن شهیدان در متهمین برای بازجویی و تحقیق و تفحص هستند. بنابراین اجازه بدهید، بعضی سرنخ‌ها را حفظ کنیم. حاکمیت در آذربایجان شمالی ایران، باید درس عبرتی باشد برای که رئیس جمهور منتخب‌شان از آذربایجان جنوبی ایران است و گل سرسبد دولتمردان وی هم شیعه‌ستیزی را جار زد در حالی که بنا بر ادعای یکی از نمایندگان با نَسبیّت دارد! ✍سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۵/۲ 🆔@chelcheraaqHM 💠 🎲گروه هم‌اندیشی چلچراغ 🙏
🇮🇷﷽☫ 💎 @SMHM212 ⚠️عامل اصلی ناکامی جمهوری اسلامی ایران؛ سرطانی بنام کارشناس! باتلاقی بنام کارشناسی! (قسمت دوم): ادامه اپیزود اول: البته بنظرم آن شیخ از لحاظ قانونی حق داشت که مرا توبیخ نماید. زیرا بنده متعهد بودم در آن پنج ساعت، به طرح مندرج در کتاب سهمیه‌ای سربازان بپردازم نه اینکه خوانش را آموزش بدهم. اما من تغییر مسئله بنیانی سربازان به مطلب بنیادی آنان را بلامانع می‌دانستم و در هر حال، اگرچه توبیخ شدم اما خوشحال بودم که روشی از را کشف کرده‌ام که می‌تواند میلیون‌ها نفر از را با کمترین و از کشور ریشه‌کن نماید و بلکه آشنایی مردمان سایر ملل با را به خارج صادر کند! روش خود را روی چند نفر بیسواد دیگر هم آزمودم و دیدم که بخوبی جواب می‌دهد و لذا اسم طرح خود را گذاشتم «سوادآموزی جهشی حم در ۲۴ ساعت» و بسوی آقای (در ساختمان نهضت سوادآموزی خیابان فاطمی) تاختم و آی هوار که؛ ... یافتم ... یافتم!! چند نکته حائز توجه در ۲۴ ساعته نامیدن مدت سوادآموزی جهشی حم؛ ۱) افزایش مدت آموزش از پنج شش ساعت به ۲۴ ساعت (و بعد‌ها به ۴۰ ساعت) محض بالا بردن از تحقق ادعا بود. ۲) منظور از ۲۴ ساعت، با تناوب هر روز دو ساعت و جمعاً ۱۲ جلسه دو ساعته است و اگر کلاس کشش داشته باشد می‌توان در ۸ جلسه ۳ ساعته و حتی ۶ جلسه ۴ ساعته آن‌را کار کرد. فلذا می‌توان ادعا کرد؛ «سوادآموزی در یک هفته»! ۳) تأثیرگذاری روانی بر نوآموز که ۲۴ ساعته (فرضاً در یک شبانه‌روز) می‌تواند باسواد بشود. و اگر بیسوادی واقعاً کشش داشته باشد می‌تواند در مدت یک شبانه روز باسواد بشود. ۴) در دوره‌های آزمایشی بعدی متوجه شدم که ۲۴ ساعت برای سنین ۱۵ سال تا ۴۵ سال مناسب است و سنین کمتر یا بیشتر از این محدوده، نیازمند تکرار بیشتری هستند و لذا اگر از محدوده سنی (۴۵-۱۵) صرف‌نظر کنیم مدت ۴۰ ساعت برای کلیه سنین، کفایت می‌کند. و مجموعاً در کمتر از یک ماه هر بیسوادی می‌تواند باسواد بشود. ⁉️ اما چرا ، نوآموز را برای مدت یک‌سال در رفت و آمد نگه می‌دارد؟! و از تعداد بی‌سوادان کشوری، دقیقی ارائه نمی‌دهد؟! و بعد از نیم قرن از و تشکیل ، هنوز هم درصد قابل توجهی از مردم ایران، بیسواد هستند؟! و حتی قادر نیستند اسامی نامزدهای انتخاباتی خود را روی برگه رأی بنویسند!! و ، چرا قادر (و بلکه مایل) به نیست؟!! البته این سازمان هر سال دو نوع آمار ارائه می‌دهد که بنظرم هر دو اغراق‌آمیز است! یکی در سالگرد تأسیس نهضت سوادآموزی که بگونه‌ای داد سخن در می‌دهد که گویا بیسوادی ریشه‌کن شده و فقط چند تا پیرزن و پیرمرد فرتوت باقی مانده‌اند که کشش ندارند و عن‌قریب باید منتظر مرگ آن‌ها باشیم تا بتوانیم ادعا بکنیم که بیسوادی ریشه‌کن شد! و حال آنکه ۱۰٪ الی ۲۰٪ جمعیت ایران در بیسوادی به سر می‌برند! یکی هم، زمانی که سازمان بدنبال است که آمارهای نسبتاً واقع‌بینانه‌تری شاید باشد. در هر حال این دو نوع آمار هیچگاه با هم منطبق نیستند! اگر ریشه‌کنی بیسوادی به سختی آپولو هوا کردن هم بود، رزمندگان ما توانستند موشک‌های هایپرسونیک خود را روانه قاره‌های دیگر بکنند. ولیکن بزمندگان ما نمی‌توانند بیسوادی را ریشه‌کن کنند! وگرنه تا حالا باید بیسوادی ریشه‌کن و سازمان نهضت سوادآموزی منحل می‌شد. ولیکن بنظر می‌رسد که نان‌دانی بعضی‌ها شده است و تعمداً نمی‌خواهند ریشه‌کن شود! علی‌أیّ‌حالٍ پس از ورود به دفتر جناب قرائتی، تازه متوجه شدم که ملاقات با ایشان هم تابع پروتکل‌های دیدار با مقامات رسمی است و از قبل باید تقاضای مکتوبی می‌دادم و علت تقاضای ملاقات خود را توضیح می‌دادم و اگر وقتی تعیین می‌شد آنگاه باید حرکت می‌کردم. در این پروتکل‌ها، امتیازی هم برای «کاشف روش جدید سوادآموزی» تعریف نشده بود! در عین‌حال نشستم تا سماجت بکنم و در برگه کوچکی اندازه کف دست، عناوین ۱۰ تا طرح و ایده‌ای که اجرای آن‌ها به گروه خونی استاد قرائتی می‌خورد، نوشتم که اولین ردیف آن، همین «سوادآموزی در ۲۴ ساعت» بود. داشتم مأیوس می‌شدم که ناگهان آقای قرائتی، برای لحظاتی سرش را از اتاقش بیرون آورد تا چیزی به رئیس حوزه ریاست خود بگوید، خودم را کشیدم جلو که؛ حاجی! عرض حاجت دارم. برگه را گرفتم جلو چشمانش که گرفت و گفتم: برای اجرای این ۱۰ تا طرح فرهنگی-مذهبی، کمک شما لازمست. آن لیست را سریعاً خواند و گفت: «اولی را ثابت کن، بقیه را دربست قبول می‌کنم» و به اتاقش برگشت! گفتم: از کجا شروع کنم؟ با اشاره به گوشه‌ای گفت: برو پیش آقای بهشتی! و در را بست! ...ادامه دارد. ✍سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۵/۲ 🆔@chelcheraaqHM 💠 🎲 هم‌اندیشی چلچراغ 🙏
🇮🇷﷽☫ 💎 @SMHM212 قصه تلخ محمد علی زم! زاویه‌ای که یافت با زمزم (نمونه بارزی از قربانی حلقه اول اصحاب!) حضور در مراسم ، سوژه‌ای شد تا همه او را بنام پدر یاد کنند. چرا که وی بعد از اعدام پسرش (به جرم «فتنه‌گری مؤثر» در «عرصه براندازی» )، بجای عذرخواهی از پیشگاه ، سعی کرد عدم باور به انحراف وحشتناک پسرش و بلکه ملکوتی شدن او را به نیز القاء نماید!! و نشان داد که توهمات آن پسر خودفروخته به ، وراثت پدری او بوده است! مایل نیستم نمک به زخم او‌ بپاشم که حرف فراوان است. اگر بخواهم در باره او‌ بنویسم هفتاد من کاغذ شود! حتی یکبار خواستم فقط مکاتبات فی‌مابین را بصورت کتابی منتشر بکنم از تصور این که کسی حوصله خواندن آن‌ها را نخواهد داشت، منصرف شدم! زم تنها مدیری بود (از میان دهها مدیری که با آن‌ها ارتباط داشتم) که نامه‌های نقادانه و مقالات طویل مرا (علیرغم تند و تیزی مرسوم مکتوبات بنده!) بمحض دریافت، مطالعه می‌کرد و واکنش نشان می‌داد و حتی یکبار گلایه کرد که چرا کمتر می‌نویسید؟!! و شاید تنها مدیری بود که تا تمام کارتابل‌های خود را ملاحظه نمی‌کرد عازم منزلش نمی‌شد! و بنظرم دقت و حساسیت به انجام کاری که داشت (مدیریت سازمان تبلیغات اسلامی و آنگاه ریاست هنری شهرداری تهران) موجب از پسرش گردید! اگرچه اصحاب وی هم در جدائی او از بسی مؤثر بودند! «الله الله فی اصحابکم» سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۵/۴ 🆔@chelcheraaqHM 🎲گروه چلچراغ 🙏
🇮🇷﷽☫ 💎 @SMHM212 ⚠️عامل اصلی ناکامی جمهوری اسلامی ایران؛ سرطانی بنام کارشناس! باتلاقی بنام کارشناسی! (قسمت سوم): 😬 بنده نه از حکومت واهمه دارم و نه از حاکمیت ، بلکه وحشتم از سلطه است که در همه‌جای یافت می‌شوند! ⁉️ چرا زمانی که حاج‌آقای از ریاست سازمان استعفاء دادند، من دو رکعت نماز شکر بجای آوردم؟! ادامه اپیزود اول: انتظار داشتم بعنوان یک روحانی سید که با ادعای دست‌یابی به روش سوادآموزی جهشی ۲۴ ساعته به دیدار حاج‌آقا قرائتی شتافته، تحویل گرفته شوم ولیکن از اینکه حاضر نشد خودش بعنوان مسئول ریشه‌کنی بیسوادی حتی یک دقیقه برایم وقت بگذارد، قدری عبوس شدم که چهره ناراحت قرین عصبانیت و افسوس مرا هنگام بستن در اتاقش در یک لحظه دید و لذا دوباره لای درب را باز کرد و برای دلجویی من یا توجیه بی‌توجهی خود، جمله‌ای گفت که برای من بدترین فحش عالم بود! گفت: طرح شما باید شود. من که سر در نمی‌آورم! برو پیش بهشتی! «ارجاع به کارشناس» بنظر من از «پرتاب طرح به سطل زباله» بدتر بود! علتش همین است که می‌خواهم در این سلسله مطالب به توضیح آن بپردازم. در هر حال رفتم پیش حجت‌الاسلام بهشتی که دفترش در پارتیشنی روبروی دفتر حاجی بود. چیدمان میز او جوری بود که درب دفتر قرائتی را می‌دید. لذا متوجه شد که از طرف آقای قرائتی به وی ارجاع شدم. گفت: مشکلت چیه؟! گفتم: من مشکلی ندارم اما آمدم مشکل شما را حل بکنم. گفت: مشکل ما چیه؟! گفتم: عدم ریشه‌کنی بیسوادی! حدود ۱۵ سال از فرمان امام برای تشکیل نهضت سوادآموزی گذشته و شما هنوز بیسوادی را ریشه‌کن نکرده‌اید! با تمسخر گفت: و لابد شما می‌توانید؟! گفتم: بله! طرحی دارم که اگر به درستی انجام شود ظرف پنج سال، بیسوادی را ریشه‌کن می‌کند. گفت: طرحت چیه؟! گفتم: سوادآموزی در ۲۴ ساعت! ناگهان به خنده‌ای افتاد که اگر کنترل نمی‌کرد داشت تبدیل می‌شد به قهقهه!! گفتم: کجای حرفم خنده‌دار بود؟! گفت: آخه اینجوریشو ندیده بودم! گفتم: منظورتون چیه؟! گفت: آخرین کلاهبرداری که به تور ما خورد ادعای سوادآموزی چهل روزه را داشت. کلی ما رو سر کیسه کرد و فرار کرد! حالا شما در هیبت یک سید روحانی ادعا می‌کنی ۲۴ ساعته! خب! خیلی خنده‌داره! پرسیدم: آیا من از شما تقاضای پول کردم؟! گفت: پس چی می‌خوای؟! گفتم: یک کلاس آدم بیسواد و دو هفته مهلت. اگر باسواد نشدند مرا جریمه کنید و خسارت بگیرید. گفت: و اگر موفق شدی چی؟! گفتم: و اگر موفق شدم برای خودم چیزی نمی‌خواهم اما اجرای ۹ طرح دیگر فرهنگی که لیست آن‌ها را به آقای قرائتی دادم و باسوادشده‌ها را ارتقاء کیفیت می‌بخشند، یک پانزدهم بودجه سازمان شما را می‌خواهند. گفت: دیدی بدون طمع نیستی! گفتم: شنیدم بودجه امسال [۱۳۷۳] شما ۱۵ میلیارد تومان است. وقتی که طرح بنده باعث صرفه‌جویی حدود ۱۰ میلیارد تومانی شما بشود آیا تقاضای یک میلیارد آنهم برای اجرای طرح‌های فرهنگی مذهبی مفید و مؤثر برای جدیدالسوادها که به جنس کارکرد آقای قرائتی هم می‌خورند، تقاضای زیادی و شخصی است؟! خلاصه سیر این گفتگو و مشاجره ما به سمتی رفت که مرا مأیوس نمود و آماده ترک وی می‌شدم که دوباره آقای قرائتی، درب اتاقش را باز کرد تا بنظرم مهمانش را بدرقه کند که سریع رفتم و معترضه گفتم؛ این آقا بنای همکاری ندارد متأسفانه! با اشاره به بهشتی گفت: بفرست پیش میرزایی! دوباره برگشتم پیش بهشتی! گفتم: میرزایی دیگه کیه؟ گفت: معاون آموزشی نهضته. گفتم: طبقه چندمه؟ گفت: باید بری میدان فلسطین! گفتم: اگر قراره میرزایی تصمیم بگیره تو چکاره بودی که مخالفت می‌کردی؟! گفت: من مشاور حاجی هستم. با لحن خاصی گفتم: عجب! (بدین مفهوم که آدم قحطه که تو رو کرده مشاور خودش؟! انگار ذهنم رو خوند!) گفت: فیش تمام سخنرانی‌های حاجی رو من تهیه می‌کنم. تحقیقات تمام صحبتهای تلویزیونی حاجی رو من انجام می‌دهم! گفتم: پس چرا خودت از آن‌ها استفاده نمی‌کنی؟! گفت: اگر بخوام خودم سخنرانی بکنم حاجی گفته طلاقت می‌دم! (البته در سالهایی که حاجی بستری شد ایشان خودش در گوشه کنار به سخنرانی پرداخت ولیکن جذابیت سخنرانی‌های قرائتی را نداشت!) مستقیماً عازم دفتر معاونت نهضت در میدان فلسطین شدم و بعد از مدتی معطلی، آقای میرزایی از اتاقش بیرون آمد و ضمن عذرخواهی گفت: امروز خیلی سرم شلوغه و نمی‌تونم در خدمت شما باشم. لطفاً فردا حدود ساعت ۱۴ این‌جا باشید و حتماً قبل از حرکت، تماس بگیرید تا بنده ناخواسته بدقول نشوم! فردایش چون بدون وسیله بودم و باید با جابجایی چند تا خط اتوبوس خودم را می‌رسانیدم با احتمال ترافیک و... زودتر راه افتادم و بین راه ساعت ۱۳ تماس گرفتم که گفت؛ مشکلی نیست، تشریف بیاورید. اما قبل از س.۱۴ رسیدم و... ...ادامه دارد. ✍ سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۵/۴ 🆔 @chelcheraaqHM 🎲 هم‌اندیشی 🙏
14.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وای که چقدر این خانم جوان خوب حرف زد و حرف های خوبی هم گفت. لذت بردم. تا حالا کسی به این قشنگی قطع رابطه آمریکا با ایران رو تبیین نکرده بود.. برای همه سلیقه ها مفید هست. حتما تا آخر گوش کنید ، چون قطعا ارزش آنرا دارد.ضمنا برای مدعیان فهم زبان دنیا متاسفیم😒👋 پیشنهاد میکنم عزیزان برای دوستانشون حتما این ویدئو رو ارسال کنن ☝️از پیام‌های وارده☝️ نقدونظر 👌 امام صادق عليه‌السلام: انسان عاقل/مؤمن از یک سوراخ، دو بار گزیده نمی‌شود. ⁉️ دکتر ()؛ دارای و چندین دوره و نامزد (اما بدون در و )، چرا می‌خواهد، برای چندمین‌بار از گزیده شود؟! سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴۰۳/۵/۵ 🆔 @chelcheraaqHM 💠 🎲 گروه هم‌اندیشی چلچراغ معارف و احکام 🙏