eitaa logo
سلطان نصیر
2.6هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
421 ویدیو
243 فایل
موضوع کانال: ادیان و عرفان و اسطوره و علوم غریبه و خفیه و ماوراء و نجوم و دشمن شناسی با رویکرد آخرالزمانی و مسئله ظهور حضرت صاحب الامر عجل اللّه آدرس جیمیل ما : 👇 @gmail.com" rel="nofollow" target="_blank">Soltan313nasir@gmail.com کپی بدون ذکر منبع مجاز نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
@soltannasir { پاسخ به سوالات 169} { سخنی دیگر در باب پیوند اسطوره و دین 47} { عطارد در نقش وزیر و پایان فرمانروایی شمس 43} ادامه ...👇 { «لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ» وقوع این آیه در سیاق آیات قیامت و قرائنی که پیرامون آن است، اقتضا دارد که این آیه نیز از خطابات روز قیامت و خطاب کننده در آن خدای سبحان، و مورد خطاب در آن همان انسانی باشد که در جملهٔ «وَجَاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ» سخن از او به میان آمده، و این معنا را دست می دهد که خطاب در آن خطابی است عمومی و متوجه به تمامی انسانها. الا اینکه توبیخ و عتابی که از آن استشمام می شود چه بسا اقتضا کند که بگوییم خطاب در آن تنها متوجه منکرین معاد باشد، علاوه بر این ، سیاق این آیات اصلاً سیاق رد منکرین معاد است که گفته بودند «أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً ذلِكَ رَجْعٌ بَعِيدٌ». و اشاره به کلمه «هذا» به آن حقایقی است که انسان در قیامت با چشم خود معاینه می کند و می بیند که تمامی اسباب از کار افتاده، و همه چیز ویران گشته، و به سوی خداوند واحد قهار برگشته است، و همه این حقایق در دنیا هم بود. اما انسان به خاطر رکون و اعتمادی که به اسباب ظاهری داشت از این حقایق غافل شده بود، (و خیال گی کرد سببیت آن اسباب از خود آنها است ، و نمی دانست که هر چه دارند از خداست و خدا روزی سببیت را از آنها خواهد گرفت)، تا آنکه در قیامت خدای تعالی این پرده غفلت را از جلو چشم او کنار زد، آن وقت حقیقت امر برایش روشن شده فهمیده، و به مشاهدهٔ عیان فهمید، نه به استدلال فکری . و به همین جهت این طور خطاب می شود : «لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا» تو در دنیا از اینهایی که فعلاً مشاهده می کنی و به معاینه می بینی در غفلت بودی، هر چند که در دنیا هم جلو چشمت بود و هرگز از تو غایب نمی شد، لیکن تعلق و دل بستگی ات به اسباب، تو را از درک آنها غافل ساخت و پرده حائلی بین تو و این حقائق افکند، اینک ما آن پرده را از جلو درک و چشمت کنار زده ایم، «فَبَصَرُكَ» در نتیجه بصیرت و چشم دلت «الْيَوْمَ» امروز که روز قیامت است «حَدِيدٌ» تیز بین و نافذ شده ، می بینی آنچه را که در دنیا نمی دیدی. از این آیه دو نکته استفاده می شود : اول اینکه روز قیامت را به روزی معرفی می کند که در آن روز پرده غفلت از جلو چشم بصیرتش کنار می رود در نتیجه حقیقت امر را مشاهده می کند، و این نکته در آیاتی بسیار دیگر نیز آمده ، مانند آیه «وَالْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ» ، و آیهٔ «لِمَنِ الْمُلْکُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ» و آیاتی دیگر نظیر اینها. و دوم اینکه آنچه خدا برای فردای قیامت انسان تهیه دیده، از همان روزی تهیه دیده که انسان در دنیا بوده، چیزی که هست از چشم بصیرت او پنهان بوده است و مخصوصاً از همه بیشتر این حقیقت برای او پنهان بوده که روز روز کنار رفتن پرده ها، و مشاهده پشت پرده است. برای اینکه اولاً غفلت وقتی تصور دارد که در این میان چیزی باشد و ما از بودنش غافل باشیم. از سوی دیگر تعبیر به غطاء (پرده) کرده، و این تعبیر در جائی صحیح است که پشت پرده چیزی باشد و پرده آن را پوشانده و بین بیننده و آن حائل شده باشد. و از سوی سوم تعبیر به حدّت و تیز بینی در جایی صحیح است، و چشم تیز بینی در جایی به درد می خورد که بخواهد یک دیدنی بسیار دقیقی را ببیند و الا احتیاجی به چشم تیزبین پیدا نمی شود. و یکی از سخیف ترین و بی پایه ترین تفسیرها این است که گفته اند: خطاب خدای تعالی در این آیه ، به پیامبرش است ، و معنای آیه این است که : ای تو قبل از رسالتت از این حقایقی که امروز به تو وحی می شود در غفلت بودی ، و ما پرده ات را کنار زدیم، و حالا چشمت تیزبین شده، وحی را درک می کند و یا وحی را می بیند و وحی را از او می گیرد. سخافت و بی پایه بودن این تفسیر از این جهت است که با هیچ چیز آیه درست در نمی آید، نه با لفظ و نه با سیاقش. «وَ قالَ قَرينُهُ هذا ما لَدَيَّ عَتيدٌ » سیاق آیه خالی از چنین ظهوری نیست که مُراد از این «قرین» همان ملک موکلی باشد که در دنیا با او بود، حال اگر هم همان باشد معنا چنین می شود: خدایا این است آن انسانی که همواره با من بود و اینک حاضر است. و اگر مراد از کلمه «قرین» می باشد که او نیز با آدمی است، معنا چنین می شود : این است _ در حالی که به نامهٔ اعمال آن انسان اشاره می کند ، اعمالی که در دنیا از او دیده_ آنچه من از اعمال او تهیه کرده ام . بعضی از مفسرین گفته اند : مراد از ، شیطانی است که یک عمر با او بوده و گمراهش می کرده. و معنای کلام خدای سبحان بنا بر این چنین می شود : این است آن انسانی که من متصدی گمراهی اش بودم، و زمام نفسش را به دست داشتم، اینک برای رفتن به دوزخ حاضر است. } ادامه دارد ... @soltannasir 🌞🐕
میلاد حضرت رسول را به روایت برادران اهل سنت تبریک می گوییم . و آغاز هفته وحدت بر همه مسلمین مبارک باد . @Soltannasir 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@soltannasir { پاسخ به سوالات 170} {سخنی دیگر در باب پیوند اسطوره و دین 48} {عطارد در نقش وزیر و پایان فرمانروایی شمس 44} ادامه ...👇 اما در تفسیر روایی البرهان در ذیل تفسیر آیات 19 الی 23 سوره قاف آمده است : 👇 { «وَجَاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ...«19» (ترجمه : به راستی که بیهوشی مرگ فرا می رسد ...(19). 10604/1).علی بن ابراهیم گفته است : این آیه چنین : «وَجَاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ» بیهوشی حق ، به وسیلهٔ مرگ فرا می رسد، نازل شده است. 10605/*). و ابوعلی طبرسی همانند آن را روایت کرده و گفته است اصحاب ما نیز از امامان هدایت گر (ع) روایت کرده اند. «...ذَلِكَ مَا كُنْتَ مِنْهُ تَحِيدُ ﴿۱۹﴾وَنُفِخَ فِي الصُّورِ ذَلِكَ يَوْمُ الْوَعِيدِ﴿۲۰﴾وَجَاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ﴿۲۱﴾لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ﴿۲۲﴾وَقَالَ قَرِينُهُ هَذَا مَا لَدَيَّ عَتِيدٌ ﴿۲۳﴾» (ترجمه ..این همان چیزی است که از آن می گریختی(19) و در صور دمیده می شود ، این همان روزی است که وعده های عذاب داده شده (20) و هر کسی می آید ، با او کسی است که او را می راند و برایش شهادت می دهد(21) هر آینه تو از این غافل بودی ، ما پرده از برابرت برداشتیم و امروز چشمانت تیزبین شده است(22) همنشین او گوید : این است آن چه من آماده کرده ام. (23) 10606/1). علی بن ابراهیم گفته است : فرمایش خداوند متعال : «ذَلِكَ مَا كُنْتَ مِنْهُ تَحِيدُ»، در مورد اولی نازل شده است. و فرمایش (دیگر) خداوند متعال : «وَجَاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ»، یعنی علیه او شهادت می دهد و «سائق»، (👈چوپان، راننده ، حرکت دهنده) او را می راند و حرکت می دهد. فرمایش خداوند متعال : «وَقَالَ قَرِينُهُ» منظور شیطان او است که همان دومی باشد، « هَذَا مَا لَدَيَّ عَتِيدٌ » به رفیق خود گوید : این (نتیجه های) آن چه است که من آماده کرده ام. مؤلف گوید : و روایتی در همین رابطه در آیات قبلی همین سوره گذشته است. 10608/3). شرف الدین نجفی، به نقل از حسن بن ابی الحسن دیلمی و باسند او از جابر بن یزید روایت کرده است، که گفت : امام صادق(ع) دربارهٔ فرمایش خداوند متعال: «وَجَاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ»، فرمود : «سائق» ، امیرالمؤمنین (ع) است و «شهید» ، رسول خدا (ص) می باشد. } در نیز در باب تفسیر آیهٔ 21 سوره قاف « وَجَاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ» اینگونه آمده : 👇 { «در آن روز هر انسانی (اعم از نیکوکار و بدکار) وارد عرصه محشر می شود، در حالی که همراه او دهنده و گواهی است» (و جائت کل نفس معها سائق و شهید). «» او را به سوی دادگاه عدل الهی می راند، و «» بر اعمال او گواهی می دهد. درست همچون دادگاههای این جهان که ماموری همراه شخص متهم است و شاهدی بر اعمال او، شهادت می دهد. بعضی احتمال داده اند که «سائق»، آن کسی است که نیکوکاران را به سوی بهشت «سوق» می دهد و بدکاران را به سوی دوزخ، ولی با توجه به کلمه «شهید » (شاهد و گواه) معنی اول یعنی سوق به عدل الهی مناسبتر است. در اینکه این سوق دهنده و شاهد از است یا غیر آنها؟ تفسیرهای گوناگونی کرده اند. بعضی گفته اند «سائق» نویسنده حسنات است، و شهید فرشته نویسنده سیئات، و به این ترتیب آنها فرشتگانی هستند که در آیات گذشته اشاره شده. از روایتی چنین استفاده می شود که سائق ، فرشته ، مرگ است و شهید پیامبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله) اما این روایت با توجه به لحن آیات، ضعیف به نظر می رسد. بعضی نیز گفته اند: «سائق» فرشته ای است که هر انسانی را سوق می دهد، و شهید عمل انسان است. و نیز گفته شده «سائق» فرشته است، و «شهید» اعضای تن انسان، و یا نامه اعمال او که به گردنش آویخته می شود. این احتمال نیز داده شده که «سائق» و «شهید» یک فرشته بیش نیست، و عطف این دو بر یکدیگر به خاطر مغایرت این دو وصف است، یعنی فرشته ای همراه او است که هم او را به دادگاه الهی سوق می دهد، و هم گواه بر اعمال او است. ولی غالب این تفسیرها خلاف ظاهر آیه است و ظاهر آیه چنانکه غالب مفسران نیز فهمیده اند این است که دو فرشته با هر انسانی می آید یکی او را سوق میدهد و دیگری گواه اعمال او است. ناگفته پیداست که گواهی بعضی از فرشتگان منافاتی با وجود گواهان دیگر در صحنه قیامت ندارد، گواهانی همچون انبیاء، اعضای بدن، نامه اعمال و زمان و مکانی که گناه در آنجا انجام گرفته است. به هر حال، فرشته اول در حقیقت مانع از فرار است، و فرشته دوم مانع از انکار و به این ترتیب هر انسانی در آن روز گرفتار اعمال خویش است و راه گریزی از جزاء و کیفر آنها وجود ندارد. } ادامه دارد... @soltannasir 🌞🐕
@soltannasir { پاسخ به سوالات 171} {سخنی دیگر در باب پیوند اسطوره و دین 49} {عطارد در نقش وزیر و پایان فرمانروایی شمس 45} ادامه...👇 عزیزان نظرات مفسرین را در بارهٔ «سائق» و «شهید» مشاهده نمودید. اکثر مفسرین با توجه به سیاق آیه، نظر بر این دارند که سائق و شهید دو فرشته می باشند. که یکی آدمی را به سوی دادگاه عدل الهی می راند و دیگری گواه بر اعمال وی است . همچنین ملاحظه نمودید که بر خلاف دو فرشته رقیب و عتید که در کتب روایی شیعه احادیث متعددی در باره شان وجود دارد ؛ در باره سائق و شهید در کتب روایی شیعه، حدیث خاصی به آن شکل موجود نیست. حدیثی که سائق را (ع) می داند و شهید را (ص) نیز بیشتر آیه است تا مصداق عینی سائق و شهید! چنانچه آیت الله العظمی نیز در بدان اشاره نمودند. اما طبق نظر اساتید فقیر و ظن خود فقیر ، «» و «» دو فرشته می باشند. آنچه در نظر اول در بارهٔ این دو می توان درک نمود این است که این دو فرشته با یکدیگر همکارند، و به این دلیل نام آنها در کنار یکدیگر ذکر شده است . بیشتر مفسرین را نظر بر این است که سائق فرشته ای است که شخص را به سوی دادگاه می راند و شهید فرشته ای است که بر علیه وی گواهی می دهد. اما نظر فقیر چیز دیگریست ! ابتدا به یاد بیاوریم که عمل قضاوت با برج میزان که به مثابه ترازو است. ارتباط معنا دار دارد . حال سائق در لغت به چه معناست ? کلمه «سائق» در ادبیات عرب همانگونه که علامه طباطبایی در المیزان فرمودند به معنای وادار کردن حیوان به حرکت است، به طوری که سائق در عقب حیوان قرار گرفته باشد ؛ و بر عکس آن کلمه قائد است که به معنای کشیدن حیوان از جلو می باشد، بنابراین در ادبیات عرب به راننده و 👈چوپان سائق می گویند. و این معنی برای کلمه «سائق» همان نکته است که ما با آن کار داریم ! همانگونه که چوپان، را از عقب به سوی مسیر مشخص می راند و هدایت می کند. سائق نیز اینچنین است و آدمیان را به سوی جایگاه میزان(ترازو) می راند. اما اگر سائق چنین نقشی دارد. چیست ? «شهید» در ادبیات عرب صیغه مبالغه است از ریشه «شهد» به معنای شاهد و حاضر بودن و 👈شهادت دادن بر آنچه که وی 👈شاهد آن بوده است. و صیغه مبالغه بودن این کلمه، دلالت بر کثرت شهادت بر آنچه است که وی شاهد آن بوده است. حال به ماجرای چوپان برگردیم. هنگامی که چوپان در عقب گله گوسفندان قرار می گیرد و آنها را به سوی مسیر مشخص سوق می دهد و می راند. معمولاً 👈سگی نیز در گله وجود دارد که در کنار است و گله را تحت نظر دارد (شهود می نماید). و اگر گوسفندی از مسیر مشخص خارج شود ؛ به صدا در می آید (شهادت می دهد به آنچه که شهود نموده) و با صدای خویش هم چوپان (سائق) را از این مسئله آگاه می نماید و هم گوسفند مربوطه به مسیر خویش باز می گردد. در واقع می توان اینگونه گفت که آدمیان در مسیر رسیدن به دادگاه الهی به مثابه گله گوسفندانی هستند. که سائقی آنان را از عقب به سوی این دادگاه می راند. و شهیدی به مانند سگ گله آنان را تحت نظر دارد تا از مسیر مشخص خارج نشوند. شاید در نظر اول این وجه تفسیر به نظر بعید جلوه نماید ! اما نکته ای وجود دارد. و آن این است که نام سائق و شهید در کنار یکدیگر آمده است. و این دو فرشته نیز علی القاعده به مانند فرشتگان رقیب و عتید با یکدیگر مرتبطند. اینکه ما در نظر داشته باشیم که سائق فرشتهٔ راننده به سوی دادگاه الهی است. و شهید فرشته ای است که در آن دادگاه بر علیه وی شهادت می دهد؛ بیشتر نا همگون است . زیرا بین راندن به سوی دادگاه و عمل شهادت در دادگاه تفاوت و جود دارد. در حالی که در آیه صراحتاً صحبت از آمدن سائق و شهید به همراه هر نفسی شده است. بنابراین باید بین عمل سوق دادن سائق و عمل شهادت شهید ارتباط وجود داشته باشد. و اگر سائق وی را سوق می دهد. شهید هم شاهد است که وی از مسیر منحرف نشود. اگر غیر این بود لزومی به همراهی فرشته شهید در هنگام سوق دادن به دادگاه نبود. بلکه فرشتهٔ مورد نظر می توانست در دادگاه به عنوان شهید و گواه حضور پیدا می نمود. و اگر شخصی بگوید که وی (فرشته شهید) چون با انسان در دنیا حاضر بوده ، و شاهد اعمال انسان بوده ، به همراه وی در مسیر حضور در دادگاه الهی حرکت می نماید ! باید پرسید وی کیست که شاهد اعمال انسان بوده است ? در آیات پیشین سخن از رقیب و عتید شده است . که شاهد اعمال انسان هستند و آنان دو فرشته هستند ! نه یک فرشته! بنابراین با تفسیر مورد نظر برای شهید همخوانی ندارد. اگر بگوییم که سائق همان رقیب است و شهید همان عتید است. این نیز با سیاق آیات همخوانی ندارد. زیرا از سیاق آیات قرآن مجید و عزیز اینگونه مشخص می شود که فرشته رقیب و عتید با سائق و شهید متفاوت است . ادامه دارد ... @soltannasir 🌞🐕
مستند ژلاتین خوکی کاری از استودیو نشانه کارگردان : علی حاجیلو @soltannasir
@soltannasir {پاسخ به سوالات 172} {سخنی دیگر در باب پیوند اسطوره و دین 50} {عطارد در نقش وزیر و پایان فرمانروایی شمس 46} ادامه ...👇 یک نکته مهمی که در باب سائق و شهید وجود دارد. این است که درست است که عمل سائق به مانند عمل چوپان است. و عمل فرشتهٔ شهید از نظر فقیر شبیه به سگ چوپان می باشد. ولی این بدان معنی نیست که لزوماً فرشته شهید شکلی به مانند سگ داشته باشد. بلکه عمل وی شبیه به عمل سگ گله می باشد. عمل سگ گله را انسان ها نیز می توانند انجام بدهند. من باب مثال گاوچران های آمریکایی به هنگام هدایت نمودن گله گاوها و یا اسب ها، یک یا چند نفر از آنان سوار بر اسب، از پشت گله با شلیک گلوله گله را می ترسانند و به جلو می رانند. و چندین نفر در طول مسیر سوار بر اسب مواظب هستند که گله از مسیر اصلی خویش خارج نشود. و چون یکی از حیوانات و یا تمام گله، از مسیر خارج شد. با شلیک گلوله دوباره، حیوان مورد نظر و یا گله را به مسیر اصلی خویش باز می گردانند. بنابراین عمل سگ گله را انسان نیز می تواند انجام دهد. و لزومی ندارد که فرشته شهید شکلی به مانند سگ در اساطیر داشته باشد. فقیر در احادیث ندیده ام که فرشته ای به شکل سگ وجود داشته باشد. ضمن اینکه در احادیث آمده در خانه ای که سگ در آن وجود داشته باشد. فرشتگان بدان خانه وارد نمی شوند. نکته: سگ اصحاب کهف، یک استثنا است که در احادیث از وی تعریف شده است. و نکتهٔ جالب این است که وی نیز سگ گله بوده است. در حدیث داریم که سگ اصحاب کهف جزء سه حیوانی است که وارد بهشت می شود. چنانچه در تفسیر قمی در بارهٔ سگ اصحاب کهف آمده: 👇 { قال الصادق (ع): فلا يدخل الجنة من البهائم إلا ثلاثة، حمار بلعم بن باعوراء و ذئب يوسف و كلب أصحاب الكهف: (6) امام صادق (ع) فرمود كه از حيوانات وارد بهشت نمي شود مگر سه نفر: الاغ بلعم باعورا و گرگ كه متهم شد حضرت يوسف را خورده و سگ اصحاب كهف‌ است. } بنابراین همانگونه که اصحاب کهف مشمول استثناء معنوی در آخرت می شود. ممکن است استثنا در باره فرشته ای سگ گونه نیز وجود داشته باشد. فقیر این مسئله را غیر ممکن نمی دانم. اما تا حدودی بعید و دور از ذهن می دانم. اما حال ادامهٔ داستان سائق و شهید ... امیدوارم به یاد داشته باشید که میزان و ترازو با البرز کوه ارتباط داشت. به طوریکه بخشی از آن بر روی البرز کوه و بخشی بر بُن البرز کوه قرار داشت. و البرز کوه باستانی همان کوه قاف در روایات اسلامی است. و همانگونه که با قضاوت ارتباط داشت. در سوره نیز به مسئله سائق و شهید و دادگاه محشر و به دوزخ افتادن 👈مشرکین و به بهشت رفتن موحدین و پرهیزگاران اشاره شده است. همچنین ستاره ونند (نسر واقع یا کرکس نشسته) بر گذر راه های البرز کوه باستانی قرار داشت و آن گذر راه ها را می بست تا موجودات دوزخی وارد نشوند. و از طرفی دیگر در روایت کوه قاف ملاحظه نمودید که فرشته ای به شکل به نام وجود داشت. که احتمالاً صورت ملک موکل کوکب (= کرکس نشسته) در صورت فلکی شلیاق باشد. یکی از صور فلکی که در تطابق شکل صور فلکی با اندام های بدن در دروس و بررسی نمودیم. صورت فلکی مار افسای بود. بخشی از آن دروس را می آوریم تا یک احتمال دیگر را در باره این صورت فلکی مطرح نماییم :👇 { با توجه به نظریه شباهت صور فلکی به اندام های بدن، صورت فلکی مار و مار افسای یا حوا نیز به استخوان لگن و دنبالچه تا حدی شباهت دارد. اگر به شکل این صورت فلکی دقت شود و آن را معکوس فرض نماییم. نیم تنه بالایی بدن مار افسای یا حوا به استخوان خاجی و دنبالچه ای شباهت دارد. و پایین ترین بخش استخوان خاجی به مثابه کوکب در سر مار افسای می باشد. و نیم تنه پایینی بدن مار افسای به مثابه مهره های کمری می باشد. و مار نیز به مثابه لگن می باشد. البته این تطابق به مانند بعضی دیگر از تطابق ها 👈چندان قوی نیست.👉 علتی که این صورت فلکی نیز به لگن منسوب شد. این است که در جایگاه برج قوس نشسته است. در باب تطبیق صورت فلکی مار و مارافسای احتمال دیگری نیز وجود دارد و آن این است که صورت فلکی مار را به ستون فقرات منسوب نماییم . زیرا شکل ستون فقرات بسیار به مار شباهت دارد. در توضیحات و مارافسای گفته شد که این دو (مار و مار افسای) صورت فلکی جدای از یکدیگر بوده اند که با یکدیگر ادغام شده اند. بنابراین ممکن است مار منسوب به ستون فقرات باشد و تطابقی نداشته باشد ! فارغ از درست یا غلط بودن این تطبیق همانگونه که گفته شد ستون فقرات بسیار به👈 مار شباهت دارد. همچنین می دانیم که در سیستم های تانترای شرقی نظیر یوگا و لامائیسم بودایی استخوان دنبالچه مرکز نیروی عظیم کندالینی می باشد که به شکل 👈 ماری خفته یا چنبره زده ترسیم می شود.} ادامه دارد... @soltannasir 🌞🐕
@soltannasir {پاسخ به سوالات 173} {سخنی دیگر در باب پیوند اسطوره و دین 51} {عطارد در نقش وزیر و پایان فرمانروایی شمس47} ادامه...👇 {...نکته 1: صورت فلکی شجاع نیز شبیه به می باشد و ممکن است. شکل مار مانند ستون فقرات، در ارتباط با این صورت فلکی شکل گرفته باشد. نکته 2: آنچه مسلم است ستون فقرات به عنوان یک عضو مهم در بدن انسان نمی تواند با صورت فلکی ای در آسمان مرتبط نباشد! }( و چاکراها48} ملاحظه نمودید که در دروس مورد نظر سعی در تطبیق صورت فلکی مارافسای با لگن نمودیم و تطبیق مورد نظر چندان مورد قبول خود فقیر نیز نبود. علت این امر، آن بود که. فقیر در تطبیق این صورت فلکی، شکل مار و مارافسای را که متعلق به اساطیر یونانی است را درست فرض نموده بودم. اما اعراب در دوران جاهلیت صورت فلکی مار و مارافسای را شکل دیگری می دیدند. که بسیار جالب است. آنان کوکب سر مار و کواکب دست راست صورت فلکی جاثی را که در بالای صورت فلکی مارافسای قرار دارد را نسق شامی می دانند. و بخشی از کواکب مار و دست چپ مارافسای و پای راست وی را نسق یمانی می دانند. و میان این دو را مرغزار می دانند و کواکب بین دو نسق در مرغزار را گوسفندان می دانند. و کوکب رأس الحوا را راعی(چوپان) و کوکب رأس الجاثی را کلب راعی(سگ چوپان) می دانند. و کوکب دوم حوا(مارافسای) را نیز کلب راعی می خوانند. یعنی چوپانی به همراه دو سگ گله گوسفندان را به سمت پایین می راند. یعنی جایی که صورت های فلکی میزان و عقرب قرار دارند . در کتاب صور الکواکب عبدالرحمن صوفی در بخشی از توضیح صورت فلکی حوا و حیه(مار و مار افسای) صفحه 96 و 97 آمده : 👇 { ...و عرب کوکب چهارم را که بر گردن حیه(مار) است. و سیم را که میان چشم و گوش است و هر دو به آن کواکب که بر صفی اند و بر منکب (شانه، دوش) و عضد (بازو) و مرفق (آرنج، ساعد) راست جاثی اند پیوسته اند، از جمله نسق شامی (نسق =روش، طریقه، رشته منظم) شمرند. و هفتم و هشتم و چهارم و دهم را از کوکب (مار) و هفتم و هشتم را از (مارافسای) که بر دست چپند، آن جا که مار را بگرفته است . و دوازدهم از صورت حیه و دوازدهم و نوزدهم از حوا که روشنند و بر دو رکبه اند و سیزدهم که بر ساق راست است و جمله صف کشیده اند بر سطری اندک خمیده که بریده شود، آن جا که به آن چهار کوکب مجتمع رسد که بر پای راست حوا است، این سطر را نسق یمانی دانند و این نسق را یمانی از آن سبب خوانند که کواکب او در جانب یمن فرو شود و نسق اول را، شامی هم به آن سبب خوانند که کواکبش در جانب شام فرو شود و کواکب نسق شامی از نزدیک بن گردن حیه (مار) آغاز کند و بر دست چپ جاثی و عضد (بازو) و مرفق (آرنج ، ساعد) و هر دو منکب (شانه) او بگذرد تا به آن دو کوکب روشن جنوبی رسد که از صورت شلیاق هفتم و نهمند. و آن پارهٔ آسمان را که میان هر دو نسق افتد، 👈روضه خوانند یعنی 👈. و کواکب را که میان هر دو نسق در روضه باشند 👈 خوانند، یعنی گوسفندان و 👈رأس الحوا را 👈راعی(چوپان) خوانند، یعنی شبان و 👈رأس الجاثی را 👈کلب راعی یعنی سگ شبان و دوم کواکب حوا را که متقدم آن دو کواکب است که بر منکب راستند، هم 👈کلب راعی خوانند. و از جملهٔ کواکب که در میان دو نسقند آنچه بطلمیوس یاد کرده است آن کوکب است که بالای بازوی راست جاثی است که او را خارج صورت نهاده است و و و آن دو کوکب که بر منکب راست اویند و آنکه بر مرفق راست اوست و سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم از کواکب حیه(مار) و شانزدهم. کواکب حیه در آخر است و آنچه بطلمیوس یاد نکرده است از جملهٔ آنچه در روضه اند آن کوکب است که از کوکب خارج صورت جاثی که بالای بازوی راست اوست، به مقدار گزی به جنوب مایل است و آن دو کوکب که میان سر جاثی اند و میان آن دو کوکب که بر منکب چپ جاثی اند و آن کوکب که از مرفق چپ حوا مقدار گزی به جنوب و مغرب مایل است و آن کوکب که میان دو منکب حوا است و به منکب راست و جنوب مایل تر است و آن کوکب متقدم بر کوکبی که بر مرفق راست اوست و آن چهار کوکب مجتمع که از دست چپ جاثی به جنوب مایلند و آن کوکب مفرد که تابع این چهار کوکب است و به زیادت از گزی از ایشان دورتر . و در روضه بسیار کواکب دیگر است که از عدد حصر بیرون است امّا چون از اقدار ششگانه خارجند ذکر ایشان نکردیم. } ادامه دارد... @soltannasir 🌞🐕
تصویر صورت فلکی حوا (مارافسای) و حیه (مار) @soltannasir
تصویر صورت فلکی جاثی ( زانو زده بر زانو نشسته) یا هرکول که در قسمت بالای صورت فلکی مارافسای قرار دارد. @soltannasir
تصویر صورت فلکی مارافسای که جاثی بر بالای وی قرار دارد. کمی بالاتر از جاثی در سمت چپ صورت فلکی شلیاق و ستاره vega(نسر واقع، کرکس نشسته) . و پایین صورت های فلکی میزان وعقرب قرار دارند. @soltannasir
تصویر صورت فلکی حوا (مارافسای) و جاثی ، کوکب رأس الحوا کوکب راعی است. و کوکب رأس الجاثی کلب الراعی است و یکی از دو سگ این چوپان. @soltannasir
آمده میلاد هادی رسل البشارت آمده ختم رسل کاخ کسری زین قدوم بر هم شکست آتش آتشکده خاموش گشت میلاد نبی المعظم رسول الله (ص) و امام ناطق جعفر صادق (ع) بر همه شما مبارک باد. @Soltannasir 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصویر تقریبی صورتی که اعراب از صورت های فلکی مار و مار افسای و جاثیه می بینند. خط زرد : نسق شامی. خط بنفش : نسق یمانی. نقطه سبز : راعی. نقطه نارنجی : کلب راعی نقطه آبی : سگ دیگر چوپان @soltannasir
@soltannasir {پاسخ به سوالات 174} {سخنی دیگر در باب پیوند اسطوره و دین 52} {عطارد در نقش وزیر و پایان فرمانروایی شمس 48} ادامه...👇 عزیزان ملاحظه نمودید که در تصویر ارائه شده چوپان (کوکب یا _الحوا) در وسط ایستاده و در دو طرف وی دو چوپان (کوکب یا و کلب دیگر راعی که بر منکب راست حوا ) قرار دارند. و سمت راست تصویر است که در آن قرار دارند و چوپان و دو سگ وی گوسفندان را به سمت جلو یعنی جایی که جایگاه میزان است؛ می رانند. اعراب شکل صورت فلکی و و جاثی (هرکول) را این گونه به تصویر می کشیدند. و شکل آنان همخوانی بیشتری با اساطیر مصری و ایرانی و جایگاه قضاوت صورت فلکی دارد. شاید علت این مسئله، نزدیکی تمدن مصر و اعراب از نظر جغرافیایی با یکدیگر باشد و اعراب آن را از مصریان وام گرفته باشند. به هر حال اطلاعات ما در این باره اندک است. نکته1 : هر چند که کوکب الراعی (رأس الحوا) در این جایگاه به مانند سائقی می ماند که خلایق را به مانند گوسفند از عقب به سوی جایگاه میزان (قضاوت) هدایت می نماید. و دو کوکب کلب راعی (رأس الجاثی و کوکب منکب راست حوا) در این عمل وی را همراهی می نمایند. اما یک نکته مهمی اینجا وجود دارد و آن این است که اگر کوکب الراعی را با فرشته سائق مشابه بدانیم. آنگاه فرشته شهید کدام است ? کوکب کلب راعی (رأس الجاثی) !? یا کوکب کلبی که در صورت فلکی حوا بر منکب راست قرار دارد? در اساطیر هندو و ایرانی و مصری (سگ و گرگ) از وجود دو سگ یاد شده است . که با توصیف اعراب از این صورت فلکی هماهنگی دارد . اما در آیهٔ قرآن سخن از شهید شده نه شهیدین و این مسئله، این تطبیق را با آیات قرآن با مشکل مواجه می نماید. البته راه برای تفسیر باز است. من باب مثال می توان گفت اعراب در وجود دو سگ در این صورت فلکی اشتباه نموده اند. و یا اینکه شهید با کلب راعی تطابق ندارد. بلکه خود فرشته دیگری است. یا اینکه در هر بار به جلو راندن گوسفندان به سمت جایگاه میزان یکی از دو سگ در جای خویش باقی می ماند و کلب دیگر با راعی و گوسفندان به جایگاه میزان می رود ! در حال حاضر بهتر است این احتمالات در بوتهٔ امکان گذاشته شود . زیرا از چند و چون ماجرا اطلاع کامل نداریم . نکته 2: در ادیان ابراهیمی، نظیر یهودیت و مسیحیت، به چوپان و جایگاه آن اهمیت بسیاری داده شده است و حتی خداوند به شبان توصیف شده است . آیهٔ معروف مزامیر داود (ع) نظیر :«خداوند شبان من است؛ محتاج به هیچ چیز نخواهم بود(مزامیر 23:1 )» مؤید این مسئله است . { سائق المیزان } یکی از نکاتی که فقیر در هنگام تحقیق دربارهٔ سائق با آن برخورد نمودم. وجود کوکبی به نام 👈سائق المیزان در نزد اعراب است. در بعضی فرهنگ های 👈جدید لغت عرب نظیر فرهنگ عربی فارسی فرزان در ذیل کلمهٔ سائق اینگونه آمده : 👇 {السائق : 1.فا، راننده ج : ساقة و سُوّاق 2. «سائق المیزان» [کیهان شناسی] : ستاره ای به دنبال ستارگان صورت فلکی میزان که گویی آنها را از عقب می راند. } ملاحظه می نمایید که ستاره ای در آسمان شب وجود دارد که گویی ستارگان صورت فلکی میزان را از عقب می راند. و عرب به آن سائق المیزان می گویند. نکته3 : فقیر در کتب لغت و کتب نجومی خویش توضیحی که بتواند برای بنده روشن نماید که این سائق المیزان دقیقاً کدام کوکب است ؛ نیافتم. (در کتب نجومی ، حتی نام این ستاره موجود نبود .) فقیر نمی دانم که آیا نام سائق المیزان، نامی جدید است و یا نام تاریخی که اعراب در دوران جاهلیت برای ستاره ای در آسمان شب قائل بوده اند. شاید بتوان با توجه به معنی نزدیک سائق و راعی ، سائق المیزان را همان ستاره راعی (رأس الحوا) دانست . اما این تطابق با توضیحاتی که دربارهٔ این کوکب (سائق المیزان) آمده هماهنگی ندارد. با توجه به توضیحی که درباره این کوکب آمده ، فقیر حدس می زنم که ، نام کوکبی در صورت فلکی () باشد. در پای راست این صورت فلکی ، ستاره ای وجود دارد که گویی در حال لگد زدن به میزان (ترازو) می باشد. و با توجه به اینکه صورت فلکی عزرا ، صورت فلکی قبل از صورت فلکی میزان است. ستاره یاد شده با توضیحات سائق المیزان بیشترین تطابق را دارد. نکته4: ممکن است ؛ ستاره سائق المیزان در صورت فلکی عزرا با فرشته سائق در ارتباط باشد. و فرشته شهید نیز با ستاره ای در صورت فلکی میزان که بیرون صورت قرار دارد. مرتبط باشد. این دو تطابق نیز یک احتمال است و باید در بوته امکان گذاشته شود. ادامه دارد... @soltannasir 🌞🐕
تصویر صورت فلکی میزان و سنبله(عزرا) به کوکبی که در پای راست عزرا قرار دارد نگاه نمایید. گویی میزان را از عقب می راند. (سائق المیزان) @soltannasir
@soltannasir {درد و دل سلطان نصیری 13} پیش از ادامه مبحث پیوند اسطوره و دین، فقیر تصمیم گرفتم دو سه روزی در باره وضعیت خویش و کانال و وضعیتی که جامعه ما دارد. با شما عزیزان درد و دل نمایم. از آنجایی که حاشیه معمولاً مهم تر از اصل است. پس به این مطالب توجه نمایید. پیشاپیش بابت ادبیات خویش در این درد و دل از شما عزیزان عذرخواهی می نمایم. 🙏 «زلزله کرمانشاه و هارپ» ابتدا پاسخ به یک سوال در بارهٔ زلزله کرمانشاه ? پس از زلزله از فقیر در بارهٔ زلزلهٔ کرمانشاهان پرسیده شد که آیا کار هارپ بوده و منشأ طبیعی داشته و یا غیر ? فقیر هم پاسخ دادم که بعید است که منشأ غیر طبیعی داشته باشد. و دربارهٔ هارپ و توانایی هایش بزرگ نمایی رخ داده است. اما با اینحال اطمینان خاطر کامل از نظر خویش نداشتم. تا اینکه از یکی از اساتید سوال شد. ایشان هم تأیید نمودند که زلزله طبیعی بوده است. و البته گفتند تنها زلزله غیر طبیعی کشور، در سال اخیر زلزله کمتر از چهار ریشتری ، در منطقه ... استان ... بود. که آن نیز توسط دشمنان انجام نشده ؛ بلکه با همکاری کشور دوست ... انجام شده. علت آن هم محفوظ .😊 (در این باره نپرسید زیرا پاسخ داده نخواهد شد .) «سختی ادبیات سلطان نصیر» یکی از اعتراضاتی که به فقیر می شود . سختی ادبیات نوشتاری سلطان نصیر است! 😳 نمی دانم چه بگویم مطالب به ساده ترین شکل ممکن نوشته می شود. و از به کار بردن هر گونه اصطلاحات ادبی و فلسفی تا آنجا که ممکن است پرهیز می شود. اگر برای عده ای مطالب سنگین است. به نظر فقیر پایه ادبی این عزیزان ضعیف است. اگر از کتبی نظیر ترجمه تفسیر المیزان و کتب دیگر مطالبی نقل می شود. و خواننده نمی تواند درک درستی از مطالب نقل شده داشته باشد. علت آن ضعف ادبیات پایه ای خواننده است. که بخشی از آن ریشه در آموزش و پرورش غلط ما دارد. که دیگر به مانند گذشته در کتب درسی از متون اصیل ادبی استفاده نمی شود. «اندکی مطالعه و تفکر » بعضی عزیزان سخن از سنگین بودن مطالب می نمایند. در پاسخ باید بگویم مطالب ارائه شده سنگین نیست. تنها جدید است و از علوم مختلفی نظیر تنجیم و طب سنتی و حکمت قدیم و تطابق عالم صغیر و کبیر و غیره برای تفسیر یک موضوع استفاده شده است. آن دسته از عزیزانی که با اصطلاحات این علوم نا آشنا می باشند. ممکن است در فهم مطالب دچار مشکل شوند. اما با اینحال با مطالعه جانبی در پیرامون مطالب ارائه شده در کانال می توانند. عقب ماندگی خویش را جبران نمایند. به طور متوسط برای هر ارسال تحقیقی که در کانال مطالعه می نمایید. چهار الی هشت ساعت زمان صرف شده است. ارسال هایی که تمام آن، صرفاً از روی یک کتاب اسطوره شناسی و یا تفسیری و غیره تایپ شده نیز حداقل سه ساعت زمان برده است. شاید برای خواننده عجیب باشد مگر تایپ یک مطلب مستلزم این همه زمان است ? در پاسخ باید بگویم بستگی دارد شما چگونه تایپ نمایید. اگر شما تنها با چشمانتان واژگان را بینید و سریع تایپ نمایید. در ظرف کمتر از یک ساعت یک ارسال کامل به راحتی از روی کتاب تایپ می شود. اما اگر شما پیش از تایپ یکبار مطلب را بخوانید و در حین تایپ نمودن نیز دربارهٔ مطالب تفکر نمایید. قضیه عوض می شود. گاه ممکن است هنگامی که مطلبی را تایپ می نمایید و درباره اش تفکر می نمایید. اندیشه جدیدی و یا تطابقی از یک ارتباط معنا دار ببینید. که خود دری باشد به روی کشف مطالب جدید و بعضاً شگفت انگیز. اگر در دروس بعضی تطابق ها را و ارتباط های معنا دار را ملاحظه می نمایید. نتیجه تفکر است نه صرف مطالعه، اگر فقیر مطالب را در ذهن و حافظه خویش حاظر نداشته باشم. نمی توانم ارتباطات معنا دار و تشابهات را بیابم. حال اینجا فقیر این سوال را از خواننده ای که اعتراض می نماید. مطالب سنگین است. می پرسم ? برای فهم ارسالی که بین سه الی هشت ساعت برای نوشتن آن صرف شده، چه میزان وقت می گذراید? وقتی مطلب را در عرض کمتر از پنج دقیقه مطالعه می نمایید . و درباره آن تفکر نمی نمایید. و مطالب ارسالی را که به هم پیوسته می باشد در ذهن خویش حاضر ندارید. مسلم است که مطلب برای شما سخت است. در مقدمه کانال گفته شد مطالب از جنس مطالب روزنامه وار نیست. برای فهم کامل مطلب لازم است که مطالب علاوه بر اینکه روزانه خوانده شود هر چند وقت یکبار از ابتدای یک موضوع خاص خوانده شود. و دربارهٔ آن فکر شود. اگر شخصی مطالب را اینگونه بخواند. نه تنها مطللب را خواهد فهمید بلکه ممکن است بعضی اشکالاتی را که ناشی از روزانه نوشته شدن و عدم تصحیح مطالب است را دریابد. و بتواند اشکالات را گوشزد نماید. زیرا ارسال روزانه مطالب مانع از بازنگری دوباره مطالب است و طبیعتاً، مطالبی که ارسال می شود دارای اشکالاتی است که ان شاالله به هنگام تصحیح و بازنگری برای نوشتن کتابی با همین نام بخشی از آن رفع خواهد شد. @soltannasir 🌈
@soltannasir {درد و دل سلطان نصیری14} { عطارد و یادگیری } ادامه ...👇 همچنین خواننده به هنگام مطالعه دقیق همراه با تفکر ممکن است نکاتی به ذهنش برسد که به ذهن فقیر نرسیده است. (و یا به ذهن فقیر رسیده باشد و تعمداً ننوشته باشم زیرا موضوع درس دیگری باشد. ) چنانچه پیشتر اشکالاتی مطرح شد و بعضی درست بود و یا نکاتی به ذهن خوانندگان رسید. مثل ماجرای تیموس در دروس مسبحات و چاکراها که از دید فقیر دور مانده بود و در دروس اعمال شد . اما نکته ای دربارهٔ نوشتن مطالب. به یاد دارید که کوکب عطارد، پیک ایزدان کواکب بود. همچنین عطارد خدای سخنوری و علم و ایزد کاتب بود. کوکب عطارد حاکم برج جوزا است. و برج جوزا دستان را کنترل می نماید . در نتیجه هنگامی که افکار خویش را می نویسیم. در واقع دستان ما به مثابهٔ پیکی هستند که پیام مغز و یا قلب را بر روی کاغذ و یا لب تاب و گوشی انتقال می دهد. و عمل کتابت انجام می شود . مغز جایگاه تعقل بود. و زحل کوکب مرتبط با مغز و ایزد زحل خدای خرد . بنابراین زحل(مغز) پیام را به عطارد (دستان) انتقال می دهد. و ما می نویسیم . بنابراین نوشتن افکارمان باعث افزایش بهره وری هوشی می شود. زیرا زحل و عطارد در هماهنگی با یکدیگر این عمل را انجام می دهند. و از آنجایی که عطارد بر کثرت علم و علوم گوناگون دلالت دارد . بنابراین با حافظه نیز ارتباط دارد. و کسانی که عطارد قوی دارند حافظه قوی دارند . بنا به همین دلایلی که گفته شد در دوران گذشته بر مشق نوشتن تأکید می شده است. و یا اگر شاگردی درسی یا مسئله ای را مشکل داشته معلم تأکید می نموده که از روی مسئله چندین بار بنویسد . زیرا نوشتن باعث یادگیری مطلب و افزایش بهره وری هوشی و حافظه می شود . اما متاسفانه امروزه مسئولین آموزشی این شیوه آموزشی کهن را نادرست می دانند. فقیر این نکته را از آن جهت گفتم تا عزیزان بدانید. چرا فقیر بر نوشتن و تایپ مطالب تأکید می نمایم . وگرنه فقیر نیز می توانم مطالب کتبی نظیر تفسیر المیزان و یا البرهان و بعضی کتب دیگر را از روی فایل پی دی اف کپی نمایم. و بعضی کتب دیگر را که فایل پی دی اف آن وجود ندارد . از صفحات مورد نظر ، تصویر تهیه نمایم و به دیگران برای تایپ بدهم . اما اینگونه مطلب را در خاطر نخواهم داشت. تا بتوانم ارتباطات را بیابم . نکته دیگر که باید توجه داشت این است که عطارد در اساطیر نه تنها به عنوان پیک ایزدان، پیام ایزدانی نظیر مشتری و زحل را که رئییس ایزدان هستند را به دیگران می رساند . بلکه پیام سایر ایزدان و شرح اخبار مناطق مختلف عالم را نیز به ایزدان مشتری و زحل می رساند . در داستان سلیمان(ع) و هدهد گفته شد که هدهد صفت عطارد دارد و خبری دربارهٔ پرستش شمس توسط بلقیس به سلیمان(ع) رساند . ماجرایی که سلیمان (ع) از آن بی خبر بود . بنابراین با توجه به نکته ای که گفته شد . در بدن هنگامی که نکته ای را در کتابی می خوانیم و می خواهیم آن را بخاطر بسپاریم چه می کنیم ? آن را تکرار می نماییم . یعنی با به زبان آوردن آن مطلب ، آن را به گوش ها می رسانیم . زبان متعلق به کدام کوکب است ? عطارد گوش ها متعلق به کدام کوکب است ? کوکب زحل بنابراین عطارد مطلب را اینگونه به زحل اطلاع می دهد. هنگامی که شما مطلب را تکرار نمایید. و از طریق گوش به ذهنتان بسپارید آن را خوب بخاطر میسپارید. و اینگونه حافظهٔ شما تقویت می شود . حال اگر در محضر استادی علمی را بیاموزیم چگونه است ? هنگامی که استاد تدریس می نماید. در واقع سخنان را از عقل(مغز) خویش و یا قلب خویش بر زبان می راند . در واقع زحل(مغز) وی تفکراتش را در قالب کلمات با عطارد(زبان) که پیک است به شما انتقال می دهد . و سخن از راه گوش ها به زحل(مغز) شما می رسد. حال اگر زحل بخواهد این نکات را که دریافت نموده فراموش ننماید . باید چه کار نماید ? به کاتب خویش عطارد یعنی دستان دستور می دهد . که نکات شنیده شده را مکتوب نماید . و چون مطلب مورد نظر مکتوب شد. هنگامی که بدان نیاز داشت . بار دیگر عطارد با قرائت آن مطلب را به گوش ( از طریق گوش) به زحل می رساند . بنابراین نوشتن مطالب در سر کلاس درس اساتید مفید است و بهتر است استاد مطالب را آرام و شمرده تدریس نماید . تا شاگرد دروس را مکتوب نماید . عزیزان همانگونه که ملاحظه می نمایید شیوهٔ تدریس دروس در دوران گذشته بر اساس حکمت کهن بوده . و شیوه های تدریس بر اساس علوم جدید که بدون فهم حکمت کهن گذشتگان است. چندان موثر نیست . @soltannasir 🌙🌟⭐️☀️🌚🌜🌝
@soltannasir { درد و دل سلطان نصیری15} ادامه ...👇 در صفحهٔ 12 کتاب گفتگوی خرد که درس گفتارهای فلسفی دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی است آمده : 👇 { ...در مسیر دانش ، خطرها و اوهام زیادی در کمین است که باید مراقب بود. این روزها دانشجویان ، یک کتاب را در عرض چند روز می خوانند و حتی روش هایی برای تند خوانی آموزش داده می شود که شخص هر چه سریع تر کتاب را تمام کند ؛ این اشتباه است . باید کلاس هایی بگذارند برای کُند خوانی که دانشجویان بر روی جمله ها تفکر کنند. } این مشکل بزرگ نسل جدید است که عادت به روزنامه وار خواندن مطالب کرده است. با سریع خواندن مطالب تفکر عمیق ایجاد نمی شود . کسانی که فلسفه خوانده اند می دانند که برای فهم فلسفه واقعاً باید بر روی جملات اندیشید . کتب فلسفی را نمی توان روزنامه ای خواند . نه تنها فلسفه بلکه در سایر علوم نیز باید کتب مهم و پایه ای را با دقت خواند . سریع خواندن کتب و حجم زیاد کتب خوانده شده به شخص در تولید علم کمکی نمی نماید . باید کتب را عمیق خواند و درک نمود . نکته ای که باید بدان توجه داشت این است که در ازمنه گذشته چون علم محدودتر از زمان فعلی بوده و تولید علوم با کُندی پیش می رفته است. حکمای قدیم برای تبیین علوم مختلف و شیوه آموزش آن زحمت می کشیدند . و بر روی تعاریف یک موضوع مدتها می اندیشیدند. همچنین از آنجایی که علوم مختلف با یکدیگر پیوند داشت. بر اساس یک جهان بینی به هم پیوسته و هماهنگ علوم تبیین می شد . نکته : این بدان معنا نیست که گذشتگان هر چه گفته اند درست است و سخنشان قابل نقد و بررسی نیست. اما در دوران اخیر علوم از هم گسسته شده اند . بسیاری از قواعد پیشینیان در علوم مختلف بدون آنکه درست درک شود کنار گذاشته شد. بشر امروز فکر نمود که اگر قاعده ای سریع تر جواب دهد. آن قاعده درست تر است . و جالب اینکه بعضی از همان قواعدی که سریع تر جواب می دهد توسط پیشینیان کشف شده بود. اما بشر امروزی هرگز فکر نکرد که چرا پیشینیان قاعده ای که سریع تر پاسخ می دهد . را در آموزش هایشان اعمال نمی نمودند . پاسخ این مسئله نیز به مانند سایر مسائل عجولانه و سطحی نگرانه داده شد . پاسخ این بود که حتماً پیشینیان مرض داشتند و خواستند قواعد را از نا اهل بپوشانند . این اشخاص هرگز فکر ننمودند اگر پیشینیان قاعده ای را علی رغم اطلاع از آن بکار نگرفتند . علتش آن است که قاعده مربوطه در جایی ارتباط معنا دار علوم را با یکدیگر را دچار مشکل می نموده است . یا اینکه قاعده مربوطه مانع از فهم درست و اصولی مطالب آن علم می شده است . تا علوم از پایه درست خوانده و فهمیده نشود . در راه تولید علم برای ما چندان رهگشا نخواهد بود . در دروسی که در سال اخیر ارسال شده است . این حقیقت به شما عزیزان نشان داده شده است . که با ساده ترین و پایه ای ترین دانش ها می توان تولید علم نمود . و بسیاری از حقایق از شدت سادگی از دید صاحب نظران پنهان مانده است . «در سوال پرسیدن » ابتدا سخنی از دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی که در صفحهٔ 18 و 19 کتاب «خرد گفتگو» آمده :👇 { در ادامه ( سهروردی) می گوید : و باب علم هیچ وقت بسته نبوده و همیشه باز است. می گوید : تو برو ! بخواه ! اگر طلب نکنی که باز و بسته بودن باب ، فرقی به حالت نمی کند . باب حکمت همیشه مفتوح است و بقیهٔ کار به تو سپرده شده ، بسته به این است که تو چه اندازه از آن را بخواهی . بدترین عصرها ، عصری است که در آن باب 👈کوشش👉 ، بسته باشد . قرن فست فود بدترین زمانه هاست . زمانه ای که دانشجویان به جای تحقیق ، فقط می گویند 👈 جواب این سؤال چیست و قدری تحمل ندارند . می گویند هر چه سریع تر بگو ، می خواهم بروم . کجا می خواهی بروی? این زمانه ای است که دیگر باب مکاشفات ، بسته می شود . از این کلام شیخ اشراق می توان نتیجه گرفت که تا کوشش نکنید، نه به مکاشفه ای می رسید و نه به مشاهده ای . با انزوا و خانه نشینی ، راه به جایی نخواهید برد . زمانی من طلبه بودم ، در آن مدرسه ای که درس می خواندیم ، یک شخص جالبی بود که کارهای عجیبی می کرد . من و دوستانم صبح که می خواستیم به کلاس و مباحثه برویم ، این شخص را می دیدیم که جلو حجره اش می نشست و با حالتی خاص در حال فکر کردن بود . البته تصور ما این بود که او تفکر می کند ، اما خدا می داند که او چه کار می کرد . یک روز از او پرسیدم آخر تو چرا مطالعه نمی کنی ? گفت : می خواهم ببینم آخرش چه می شود . اما آخرش را هم دیدیم . چیزی نشد و نفهمید ! } ادامه دارد ... @soltannasir 📖📔📓🔖
@soltannasir { درد و دل سلطان نصیری16} ادامه در بارهٔ سوال پرسیدن... سخن دکتر دینانی دربارهٔ نسل فست فود کاملاً درست و به جا است. ما با نسلی مواجه هستیم که حاضر نیست برای یافتن پاسخ پرسش های خویش زحمت بکشد. و انتظار دارد که تنها سوال بپرسد و پاسخ را دریافت نماید. آنهم پاسخی خلاصه ولی جامع و کامل !!! در مدت یکسال اخیر از فقیر سوالات مختلفی در باب مسائل مختلف پرسیده شده است. بخش زیادی از سوالات غیر مرتبط با دروس کانال بوده است. که ارتباطی به مباحث کانال نداشته است. اما تا آنجا که فقیر توانسته ام و وقت نموده ام جواب داده ام. اما بعضاً سوالاتی نیز پرسیده شده که پاسخ دادن به بعضی از آنان نه تنها ارتباطی به کانال ندارد. بلکه پاسخ به آن شاید نیاز به چند سال زمان داشته باشد. من باب مثال پاسخ به این سوال : 👇 «در بارهٔ مسئله جبر و اختیار توضیح دهید ?» شاید تعجب نمایید پاسخ به همین سوال کوتاه، به سالها زمان نیاز دارد. زیرا مسئله ای است به بلندای تاریخ فلسفه و کلام اسلامی که هر کدام از متکلمین و فلاسفه با توجه به مشرب خویش پاسخی بدان داده است. و هر کدام نیز برای نظرات خویش دلایلی ارائه داده اند و آیاتی از کتاب خدا و احادیثی را مستمسک عقاید خویش قرار داده اند. و اینکه در حدیث معصومین «امر بین الامرین» آمده است. همین مطلب نیز توسط هر کدام از آقایان علما و حکما تفسیری متفاوت شده است. اگر شما خوانندهٔ گرامی اینگونه فکر می نمایید که با خواندن یک مقاله یا پاسخ از فقیر می توانید حقیقت را دریابید. خیالی خام را در سر می پرورانید. شما در مقاله ای می خوانید ابن عربی درباره جبر و اختیار اینگونه گفته و یا ملاصدرا فلان گفته است. اگر شما پنداشت فهم مطلب را دارید باید بگویم نفهمیده اید و اینگونه هرگز نخواهید فهمید. برای اینکه بفهمید ابن عربی در باره جبر و اختیار چه گفته است. باید تمام آثار وی را بخوانید. یک مقاله انعکاس نظر نگارنده مقاله است نه لزوما نظر واقعی ابن عربی یا ملاصدرا . و برای خواندن آثار ابن عربی، ابتدا باید دروس حوزوی را بگذرانید. و فلسفه را خوب خوانده باشید و خوب هم درک نموده باشید. آنگاه وارد عرفان شوید. و از کتب مقدماتی نظیر اشعة اللمعات شروع نمایید و سپس تمهید القواعد و پس از آن شرح قیصری بخوانید. ضمن اینکه در این بین باید خود زحمت بکشید و بسیاری از کتب عرفانی دیگر نظیر تذکره الاولیای عطار و نفحات الانس جامی و شرح شطحیات و مشرب الارواح و عبهر العاشقین روزبهان و شرح منازل السائرین عبدالرزاق کاشانی و مشارق الدراری سعدالدین فرغانی و انسان کامل جیلی و... را بخوانید. پس از شرح فصوص قیصری مصباح الانس ابن حمزه بخوانید که سالهاست مدرس واقعی و خبره این کتاب در حوزه ها وجود ندارد. پس از آن وارد دریای فتوحات مکیه ابن عربی شوید و خود در آن شنا نمایید تا اشارات وی را دریابید. اینگونه متوجه خواهید شد که نظر ابن عربی دربارهٔ جبر و اختیار بر اساس نظریه وحدت وجود وی چیست. در باره ملاصدرا نیز اینگونه است. باید سالها فلسفه و حکمت بخوانید تا نظر ملاصدرا را درباره جبر و اختیار درست درک نمایید. بنابراین شما برای یافتن پاسخ همین یک سوال خویش باید تمام عمر خویش را صرف نمایید. و تاریخ اندیشه اسلامی را مطالعه نمایید. حتی می توانید آثار اندیشمندان غیر مسلمان را نیز مطالعه نمایید. چه اشکالی دارد? اگر این مسئله دغدغه ذهنی شما است. پس عمرتان را صرف آن نمایید. اما مشکل آنجاست که نسل فست فودی دنبال پاسخ سریع است. یا دنبال این است که خود را دلخوش به اسامی نماید. یعنی چه ? یعنی اینکه چون نام فلان اندیشمند بسیار بزرگ است و بسیار هم با تقوی بوده و صاحب کرامت بوده پس نظر وی درست است ! این روش درست نیست. راه اندیشه و اندیشیدن اینگونه نیست. کسی که عمر خویش را صرف اندیشه و اندیشیدن و علم نموده است. هرگز مقهور بزرگی نام ها نمی شود. و با اندیشه اندیشمندان کار دارد. راه اندیشه و اندیشیدن و علم آموزی راهی است که هیچ گاه به پایان نمی رسد. یک مدرس اسفار در حوزه پس از سی سال تدریس این کتاب می گوید. تازه فهمیده ام که ملاصدرا در فلان مورد چه گفته است ! یعنی پس از هر دوره تدریس اسفار مطالب جدیدی بر وی کشف می شود. مشکل اینجاست که اگر به این پرسندگان بگوییم بروید جستجو نمایید و زحمت تعلیم و تعلم فلسفه اسلامی را به خود بدهید. پاسخ بنده را حمل بر عدم توجه و بی ادبی می نمایند. اگر برویم و زحمت بکشیم و از بین مقالات گوناگون در نت مقاله ای را که از نظر فقیر مناسب تر است را برایشان ارسال نماییم. می گویند این را که بنده خودم هم می توانستم پیدا نمایم. اگر حدیث معصوم بفرستیم : امر بین الامرین می گویند خود می دانیم. اگر بگوییم فلان کتاب یا کتاب ها را تهیه نمایید می گویند شما برایمان بگو چه نوشته است . 😳 ادامه دارد .. @soltannasir 📙📔📖