eitaa logo
سلطان نصیر
2.6هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
421 ویدیو
243 فایل
موضوع کانال: ادیان و عرفان و اسطوره و علوم غریبه و خفیه و ماوراء و نجوم و دشمن شناسی با رویکرد آخرالزمانی و مسئله ظهور حضرت صاحب الامر عجل اللّه آدرس جیمیل ما : 👇 @gmail.com" rel="nofollow" target="_blank">Soltan313nasir@gmail.com کپی بدون ذکر منبع مجاز نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
@soltannasir { جغرافیای علوم غریبه در ایران55} { مقدمه ای بر داستان فریدون و ضحاک و درفش کاویانی} { نگاهی به آنچه تا کنون گفته شد} پیش از شروع داستان فریدون یک مقدمه کوتاه در باب دوره تاریخی زندگی فریدون را نقل می نماییم: پیشتر از شباهت های شخصیت طهمورث با سلیمان(ع) گفتیم . عده ای از محققین نظر بر این دارند که طهمورث با داوود(ع) همسان است . و جمشید با سلیمان(ع) و بر طبق همین نظر فریدون کوروش کبیر است . و آژی دهاک همان ایشتوویگو یا آستیاگ آخرین پادشاه ماد است . داستان فریدون بدون شک با داستان کوروش کبیر و آستیاگ آخرین پادشاه ماد تشابهاتی دارد. اما ما در ادامه دروس ثابت خواهیم کرد که داستان فریدون و آژی دهاک داستانی تاریخی است . و بازه زمانی فریدون پیش از دوران کوروش کبیر بوده است . و ایرانیان به دلیل اینکه در تاریخ خود آژی دهاک را مظهر ظلم و ستم می دانستتد . آستیاگ پادشاه ماد را که شخصی بی کفایت بود . را به آژی دهاک باستانی شبیه می دیدند و شاید کوروش چون بر آستیاگ غلبه یافت برای آنان نشانی از فریدون باستانی داشت . به نظر شخص فقیر نه داوود (ع) و نه سلیمان(ع) هیچ کدام طهمورث باستانی نیستند . و جمشید نیز سلیمان(ع) نیست . و شخصیت طهمورث و جمشید بسیار کهن تر از بازه زمانی 3000سال پیش می باشد . چنانچه در متون تاریخی دوره اسلامی طهمورث را بر دین ادریس (ع) می دانند . یعنی بازه تاریخی که وی در آن دوران زندگی می نمود پیش از طوفان نوح بوده است .(البته چنین داستان هایی دارای سند تاریخی معتبر نیست بلکه روایات شفاهی است که مورخین آن را نوشته اند ) همانگونه که گفته شد عده ای از معاصرین ما را نظر بر این است که داوود(ع) با طهمورث و سلیمان (ع) را با جمشید نسبتی هست . این دسته از محققین چون در متونی مانند شاهنامه این ابیات را دیده اند :👇👇👇👇 {گرانمایه جمشید فرزند او (طهمورث) کمر بست یکدل پر از پند او بر آمد بر آن تخت فرخ پدر به رسم کیان بر سرش تاج زر کمر بست با فر شاهنشهی جهان گشت سر تاسر او را رهی زمانه بر آسود از داوری به فرمان او دیو و مرغ و پری } (ملاحظه می کنید که در ابیات بالا جمشید جانشین طهمورث می شود و بر مرغ و دیو و پری فرمان می راند . و این دسته از محققین را نظر بر این است که چون بر طبق آیات قرآن{ وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ ...} (16سوره نمل) و سلیمان (ع) وارث ملک داوود(ع) شد . پس جمشید , سلیمان (ع) است و طهمورث داوود(ع) می باشد . حال آنکه بر طبق متون باستانی طهمورث دیو بند بود و ایزد باد (وای) را مسخر خویش نمود که تطابق کامل با سلیمان (ع) در قرآن دارد . و داوود(ع) فقط کوه و مرغان مسخر وی شدند . و سلیمان(ع) ملک داوود(ع) را به ارث برد چه مادی و چه معنوی . پس کوه هاو مرغان مسخر شده و دانش تسخیر آنان از داوود(ع) به سلیمان(ع) ارث رسید والباقی را سلیمان خود مسخر نمود . از این ماجرا چون بگذریم . به این ابیات شاهنامه در باب جمشید می رسیم . 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 { به فر کیانی یکی تخت ساخت چه مایه بدو گوهر اندر نشاخت(نشاخت: نشاندن نصب کردن ) که چون خواستی دیو برداشتی ز هامون به گردون بر افراشتی چو خورشید تابان میان هوا نشسته برو شاه فرمان روا جهان انجمن شد بر آن تخت او شگفتی فرو مانده از بخت او } بنابراین جمشید جانشین طهمورث تختی داشت که بر هوا حرکت می نمود . که این ویژگی در قرآن مجید برای سلیمان(ع) روایت شده است . و این شباهت باعث شده که عده ای گمان بر این داشته باشند که طهمورث , داوود(ع) و جمشید سلیمان(ع) می باشد . البته اسطوره شناسان و مورخین در جامعه دانشگاهی نظر بر این دارند که یک شخصیت یا چند شخصیت تاریخی وجود داشته است و ایرانیان در باب وی افسانه ها ساخته اند . و این شخصیت های افسانه ای را طهمورث و جمشید و غیره نامیدند . و عبرانیان و اعراب آنان را نوح (ع) و داوود(ع) و سلیمان(ع) نامیدند . (در آینده به شباهت روایت ور جم با کشتی «نوح ع»خواهیم پرداخت ) نظریه ای که اسطوره های ملل از یکدیگر گرفته شده است . و با خرافات در آمیخته است . حتی اساتید ایرانشناس و عاشق و آشنا به تاریخ ایران باستان نیز , برای رفت و روب داستان های اوستا و بندهش و شاهنامه و سایر متون دست به تفاسیری بر خلاف متون می زنند . تا بقول خویش متون با دانش امروز منطبق شود و خدشه ای به نیاکان باستانی وارد نشود . چنانچه یکی از اساتید فقیر , در نوشته های خویش اژدهای باستانی را به معنای آتشفشان گرفته است . زیرا از نظر ایشان موجودی به نام اژدها وجود خارجی ندارد . (فقیر عمیقا به وجود اژدها ایمان دارم امروزه در سینمای هالیوود نیز بر روی بازگشت این موجود اسطوره ای بسیار مانور می دهند ) ادامه 👇👇👇 (ع) (ع) (ع) @soltannasir ❤️💛💜❤️💛💜❤️💛💜❤️💛💜❤️💛💜
@soltannasir { جغرافیای علوم غریبه در ایران 56} { مقدمه ای بر داستان فریدون وضحاک و درفش کاویانی2} ادامه ...👇👇👇 از نظر ایشان دوران هزار ساله ای حکومت آژی دهاک بر خاک ایران (بنا به نقل بعضی متون نظیر شاهنامه ) .همان دوران هزار ساله فوران آتشفشان دماوند است که از 7000سال پیش شروع و در حدود 6000سال پیش پایان یافته است . که هنوز این مسئله از نظر دانش زمین شناسی به اثبات نرسیده است . اما فقیر برخلاف اسطوره شناسان و اساتید تاریخ باستان و ایرانشناس , داوود(ع) و سلیمان (ع) را اشخاص حقیقی و تاریخی می دانم . و اساسا شاکله فکری فقیر در باب مسائل تاریخی و ماوراء با آقایان متقاوت است . اما در باب ماجرای سلیمان (ع) , آنچه که ما از روایت شفاهی در وادی این موجودات در اختیار داریم . پس از وفات سلیمان (ع) در بنی اسرائیل پسر وی رهبعام جانشین سلیمان (ع) شد . اما سلیمان(ع) همسر و فرزندی در ایران نیز داشته است . فرزندی که وارث بخشی از دانش وی شد . و حکومت وی نیز بر بخشی از خاک ایران علی الظاهر مانند برادرش در فلسطین چندان دوام نیاورد . و وی بدست گروهی از مغان سیاه کار (جادو گران سیاه ) و همکاران جحودشان که به دنبال یافتن امانات سلیمان(ع) بودند . به قتل رسید . این فرزند , به قالیچه پرنده و تخت پرنده دسترسی داشته , که در شاهنامه بخشی از داستان زندگی وی با جمشید باستانی خلط شده و در هم آمیخته شده است . بعضی را گمان بر این است که مغان ایرانی هنگام حضور سلیمان(ع) به وی قالیچه پرنده اهدا نمودند . و یا دانش بافتن قالیچه پرنده را به سلیمان (ع) آموختند . اما در روایت شفاهی از این موجودات اینگونه نقل است که قالیچه با نقش ستاره ایرانی شش پر با تمام ریزه کاری ها توسط سلیمان (ع) طراحی شد . و جنیان این قالیچه را برای وی بافتند . قالیچه ای که تاکنون در کف دریاچه تخت سلیمان مدفون است . از این دوران به بعد ظاهرا سنت وجود قالیچه پرنده در ایران زمین سنتی ادامه دار بوده است زیرا در داستان های هزار و یک شب و سایر افسانه های ایرانی به وجود چنین قالیچه هایی اشاره شده است . نکته : مهمترین امانات سلیمان(ع) انگشترین سلیمانی است که شامل انگشتری نرینگی و انگشتری مادگی می باشد . و همچنین مهر جداگانه سلیمانی که با انگشترین متفاوت است . و همچنین گردنبند سلیمان(ع) که همگی توسط سلیمان (ع) به مغان مهری ایرانی(نحله مغان سفیدرنگ و الهی) تحویل داده شد . و این امانات در عوالم خاص حفظ می شده تا از دست اندازی تشنگان قدرت محفوظ بماند . جحودان از همان دوران بخوبی از این نکته اطلاع دارند . که امانات سلیمان هرگز حتی به انبیای بنی اسرائیل نرسید . جحودان برای بدست آوردن این امانات با مغان سیاه کار ایرانی وارد معامله شدند . و بر سر اهداف مشترک به توافق رسیدند و با یکدیگر همکاری نمودند . در واقع یهودیان به سرزمین ایران پس از وفات سلیمان (ع) وارد شدند . به طمع یافتن امانات وی و بدست آوردن قدرت در جهان ماوراء . شاید اکنون پاسخ این سوال که در تمام دوران پس از سلیمان(ع) انگشتری وی کجا بوده و چه سرنوشتی داشته تا حدودی روشن شود . ان شاء الله در آینده بیشتر بدان خواهیم پرداخت. نکته2: در باب روایت شفاهی باید بگویم تعدادی از جنیان و پریان عصر سلیمان(ع) هنوز زنده می باشند . و تعداد زیادی نیز با یک واسطه عصر وی را درک نموده اند . چنانچه ملکه قیطون , ملکه خاندان خدام مسکنیة , از جنیان شیعه , که 42 سال پیش به رحمت حق رفت . و 17 سال هم همسر سلمان فارسی بوده است . مادر وی ملکه قنطونه از همسران سلیمان(ع) بوده است . نکته3 : در کتاب اسوه عارفان صفحه 111 آمده 👇👇 علامه طباطبائی می‌فرماید؛ برادر ما به وسیله شاگردش از حضرت قاضی سوال کرده بود که: قالیچه حضرت سلیمان که آن حضرت روی آن می‌نشست و به مشرق و مغرب عالم می‌رفت؛ آیا روی اسباب ظاهریه و چیز ساخته شده‌ای بود؟ و یا از مُبدعات الهیّه بود و هیچ گونه با اسباب ظاهریه ربطی نداشت؟   آن شاگرد چون از مرحوم قاضی سوال می‌کند، ایشان فرموده بودند: فعلا چیزی در نظرم نمی‌آید و لیکن یکی از موجوداتی که در زمان حضرت سلیمان بودند و در این کار تصدّی داشتند الان زنده‌اند، می‌روم و از او می‌پرسم. در این حال مرحوم قاضی روانه شدند و مقداری راه رفتند، تا آنکه منظره کوهی نمایان شد چون به دامنه کوه رسیدند یک شبحی در وسط کوه که شباهت به انسان داشت دیده شد. آن شاگرد از مکالماتشان هیچ نفهمید، ولی چون مرحوم قاضی برگشتند، گفتند: می‌گوید از مبدعات الهیه بود و هیچ‌گونه اسباب ظاهریه در آن دخالتی نداشته است. نکته :نظر فقیر همان است که در بالا گفته شد و این که قالیچه بدون هر نوع دخالت اسباب ظاهری ایجاد شده برخلاف ممشای الهی و روایت شفاهی است . 😊 @soltannasir ❤️💛💜❤️💛💜❤️💛💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈 استاد رائفي پور: 💠 عبري آموزش بديد 💠 جان مادرتون بيايد عبري آموزش بديد. 💠 من اگه پول داشته باشم شبكه عبري ميزنم.... 👇👇كانال آموزش زبان عبري👇👇 💥 https://telegram.me/joinchat/De13sUEzH5n9wYe3_6e09A
🌹🌹🌹🌹🌹 با ما همراه باشید 🌹🌹🌹🌹🌹 👇👇👇👇👇👇 مجموعه کانالهای سلطان نصیر @soltannasir @soltan313nasir @learnhebrew313 @ganjineelahi
@soltannasir { جغرافیای علوم غریبه در ایران 57} { مقدمه ای بر داستان فریدون و ضحاک و درفش کاویانی3} { جمشید } { وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا (80) و بگو پروردگارا مرا [در هر كارى] به طرز درست داخل كن و به طرز درست خارج ساز و از جانب خود براى من تسلطى يارى بخش قرار ده (80) } چون با جمعی از عزیزان خویش در باب این که داستان فریدون و ضحاک را چگونه آغاز نمایم . سخن گفتم . آنان را نظر بر این بود که داستان را از کمی پیشتر یعنی خلاصه ای از داستان جمشید آغاز نمایم . و فقیر نمی دانم که با دانش اندک خویش به درستی از عهده نقل این داستان بر می آیم یا که خیر . امیدوارم خوانندگان گرامی کم و کاستی ها را به بزرگی خویش بر بنده ببخشایند . آنچه فعلا در دروس بدان اشاره خواهد شد . پیش زمینه ای است . برای نظریاتی خامی که در باب دنیای باستان شاید حدود یک سال دیگر در کانال ارائه شود . نظریات خامی که شاید برای تکمیل آن به ده الی پانزده سال تحقیق مستمر و حفاری های دامنه دار در کشور نیاز است . ان شاء الله {داستان جمشید } نام جمشید , در زبان اوستایی به گونه ییم خش ات (yima khsha eta ) یا (yimaxsaeta ) آمده است . که خود از دو بخش «ییم»(yima) و «خش ات» (khsh eta) تشکیل شده است . «ییم» در زبان اوستایی به معنای «همزاد » یا «دوقولو» معنی می دهد . است . (فرهنگ واژه های اوستایی جلد نخست صفحه 181) این واژه در زبان سنسکریت (yama) و سپس از زبان اوستایی به زبان پهلوی بگونه «یم » (jam) تغییر شکل داده است . (آشنایان با علم زبان شناسی و زبان های آریایی می دانند که واک «ی» و «ج» گاه به یکدیگر تبدیل می شوند چنانچه واژه یاتو به جادو تبدیل شده است .} و در بعضی نقاط ایران زمین همچنان به همان صورت اولیه با «ی» تلفظ می شود . چنانچه در استان کرمان دو فرزند همزاد را «یومولو» می نامند . در زبان مردمان میناب و همچنین بخش هایی از تاجیکستان نیز کم و بیش اینگونه است . در بجستان استان خراسان این واژه بگونه «جملی » و در زبان لری بویر احمدی «جومو جومو» می خوانند . همچنین در زبان کوردی به آن «جمیک » و «جمک » و « جه وی » می گویند و در زبان شیرازی این واژه به صورت «جومولی» یا «جومولو» تلفظ می شود . در ارومیه به گونه «جمیل » و در خوی و ماکو«جمیک» و در یزد «جملی» خوانده می شود . در زبان فرانسه نیز که شاخه ای از درخت بزرگ زبان های آریایی است . این واژه بگونه «jumelle» تلفظ می شود . همچنین واژه «gemini» در زبان انگلیسی که نام صورت فلکی جوزا یا دو پیکر است ریشه در این نام دارد . {کتاب مانی و مانویان نوشته دکتر ایرج وامقی صفحه 268و 269} نکته : نام صورت فلکی جوزا نام سومین برج از صور فلکی دایره البروج می باشد . که در فارسی امروز دو پیکر نامیده می شود . و در زبان یونانی باستان ظاهرا (didymoi) خوانده می شود . که جزء دوم واژه یعنی ymoi بی شباهت به( yima) در زبان اوستایی نیست . نکته 2: عزیزان به ریشه ها در فرهنگ کهن خویش توجه نمایند . @soltannasir ☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️
تصویر صورت فلکی جوزا یا دو پیکر @soltannasir
تصویر صورت فلکی جوزا یا دو پیکر یا gemini @soltannasir
@soltannasir {جغرافیای علوم غریبه در ایران 58} {جمشید2} در ادامه شناخت ریشه واژه جمشید 👇 واژه جام نیز از ریشه جم می باشد . در زبان پهلوی جام به صورت : «jam» و «jamak» و «yam» و«yamak» خوانده می شود . زیرا جمشید را بر طبق اساطیر جامی جهان بین بود که در آن عالم را مشاهده می نمود . عده ای از محققین داستان جام جم را متاخر می دانند . اما خود به کار بردن واژه جام برای شیئی که در ایران باستان ساختن آن سابقه ای بس طولانی دارد . آن هم با گرانبها ترین فلز یعنی فلز طلا , نشان از این دارد که هر چند که در داستان های متاخرتر برای جمشید جام جهان بین ذکر شده است . منتهی چون نام این شئ جام نامیده شده , و از ریشه واژه جم می باشد . نشان دهنده این حقیقت می باشد که داستان جام جهان بین برای جمشید ریشه در دوران کهن تر دارد . (ان شاء الله در آینده به جام در آیین های کهن ایرانی و آیین های باستانی اشاره خواهیم نمود) اما بر طبق متون کهن ودایی و همچنین برخی متون ایرانی و پهلوی , جم را خواهری بوده همزاد و دوقولو که «یمی» «yami» یا «جمی» «jami» یا به فارسی میانه جمیک « «jamig» نامیده می شده است . بنابراین علت اینکه« جم» یا «yama» در زبان های کهن آریایی (هند و ایران) , به معنای دوقولو یا همزاد است . از زایش این برادر و خواهر به شکل دوقولو ناشی می شود . اما لقب جم همانگونه که پیشتر گفته شد در اوستا «خش ات » «khsha eta» یا«xsaeta» است . که به معنای درخشش و تابناکی است . این واژه بعد ها در زبان پهلوی با حذف واک اول یعنی «خ» و تغییر تلفظ «الف » به گونه «ی» تبدیل به «شیت» یا «shate» شده است . این واژه بعد ها در فارسی امروز به گونه «شید» یا «sheed» در آمده است . که در واژه هایی نظیر «خورشید» و «فرشید » و همچنین «جمشید» بکار می رود . و «خورشید » یعنی «خور» درخشان و فرشید یعنی «فر» درخشنده و جمشید یعنی دوقولوی درخشان . بی آنکه سعی بر تطبیق نمایم . به شباهت واژه «شیت » «shate» در زبان پهلوی که صفت جم و جمک خواهر وی است .با واژه شیث (ع) توجه نمایید . که نام وی در کتاب مقدس «شت» یا «שת» می باشد . که این واژه در زبان عربی به صورت شیث در آمده است . و علی الظاهر شیث (ع) نیز بر طبق روایات اسلامی (در کتب تاریخی و اهل سنت) , مانند سایر فرزندان آدم(ع) خواهری دوقولو داشته که توامان با او بدنیا آمده است و نام وی عزورا بوده است . شیث را به معنای هبة الله (خدا داد) بخشیده شده توسط الله ترجمه نموده اند . البته این واژه در ادبیات عبرانی به معنای رکن و پایه و اساس و کفل و سرین نیز معنا می دهد . و عزورا احتمالا از ریشه «עזר»به معنای« کمک داد خدا»است . و وقتی ماجرا جالب تر می شود که بدانیم بر اساس متون ودایی یمه (جم) و یمی(جمک) نیز برادر و خواهری هستند که با ازدواج آنان نسل انسان بوجود می آید . نام پدر «یمه» در اوستا به نام«وی ونگه » و یا «ویونگهان» و یا« وی ونگهن» «vivanghana» و «vanghana» است . واژه «وی ونگهن » در اوستا از یک پیشوند «وی» به معنای (جدا کننده, دور کننده , نشانه جدایی و دوری ) به همراه «ونگهن» به معنای «لباس» «پوشش» و «جامه» است. و در مجموع این واژه به معنای «بی جامه » و « بی لباس» و «برهنه » معنی می دهد . نکته : دقت نمایید نام پدر جمشید در شاهنامه طهمورث ذکر شده است . همچنین از جمشید در بعضی متون متاخر به عنوان برادر طهمورث یاد شده است . اما در متون کهن همانگونه که ملاحظه نمودید نام پدر جمشید «وی ونگهن » آمده است . و این همان احتمال وجود دو شخصیت است که با یکدیگر خلط شده اند . یکی جمشید باستانی در نزد آریایی ها (هندو ها و ایرانی ها ) . و دیگری جمشیدی که متاخر است و نشانی از جمشید باستانی دارد . نکته2: معنای نام پدر جمشید« وی ونگهن»«بی جامه» که در بعضی بخش های وداها به عنوان انسان اولیه از وی یاد شده است . به داستان برهنه بودن آدم (ع) و حوا(س) در بهشت شباهت دارد . نکته3: با وجود شباهت «وی ونگهن » به آدم(ع) و «جم» و «جمک» به شیث(ع) و عزورا و شباهت هایی که در ادامه دروس از نظر خواهید گذراند . فقیر اعتقادی به تطبیق این شخصیت ها با یکدیگر ندارم . (ع) @soltannasir 👭👫👭👫👭👫👭👫👭👫👭👫👭👫👭
@soltannasir { جغرافیای علوم غریبه در ایران 59} { جمشید 3} نام پدر جم در متون ودایی به صورت «martanda » یا «marttanda» نیز آمده است . که به معنای «خورشید» و «پرنده » و «پرنده ای در آسمان » و از همه مهمتر 👈 «خلق شده از تخم بی جان » و همچنین «دل مرده»👉 آمده است . توضیح : علت این معانی برای این کلمه به داستان خلقت پدر جم «martanda»بر می گردد که در متون ودایی وی از نسل خدایان است . آدیتی یا آدیتا «aditya» به معنای «آزاد یا بی انتها » در ازمنه ای بسیار دیرین که آریایی ها یعنی « هندوها و ایرانی ها » در کنار یکدیگر می زیستند و اسطوره ها و باورهای مشترکی داشتند . یک خدای بزرگ و اصلی و مادر خدایان یا حداقل مادر برخی از خدایان آریایی ها علی الخصوص اسوراها یا خدایان ایرانیان بوده است . (پس از جدایی هندوها و ایرانی ها از یکدیگر«اسوراها »خدایان ایرانی ها شدند و «دواها » خدایان هندوها . و از این تاریخ به بعد هر گروه خدایان طرف مقابل را شیطانی و پلید می دانستند . ) آدیتیا نگهدارنده آسمان و حامی زمین و شهبانوی این جهان است . در بعضی متون از وی به عنوان مادر «ویشنو » و در بعضی متون به عنوان همسر وی یاد شده است . در « ریگ وداها» برای آدیتیا شش 6 فرزند و در «اتهره ودا » هشت و در متن براهمانا دوازده عدد است . که عدد 12 اشاره ای به بروج آسمان دارد . بر اساس «اتهره ودا »هشت فرزند آدیتا به ترتیب : 👇👇👇👇👇 1:«وارونا»2: «میترا » 3: «آریامان» 4: «ایندرا» 5: «سویتری» 6: «بهاگه» 7: «آنشه» نام دارند . از این میان «بهاگه » و «آنشه» هیچ گاه به مقام والایی دست نیافتند . هشتمین پسر «آدیتی» که مورد بی مهری مادر قرار گرفت مارتاندا » نام داشت . او را معمولا با لقب «ویوسوت» می نامند . «آدیتی» پس از زاده شدن هر یک از هفت پسر خویش آنان را مورد نوازش قرار داد . اما نسبت به هشتمین پسر خود که به هیأت👈 توده بی شکلی👉 زاده شد بی مهر بود . و او را به دور افکند . «خدای توشتری »«خدای صنعتگر آسمان » «ویوست » را شکل داد . و بخش اضافی آن را به زمین افکند و فیل ها از این بخش اضافی هستی یافتتد . و بدین دلیل است که در نزد آریاییان علی الخصوص هندوها بخشی از سرشت فیل آسمانی است . اما لقب «ویوسوت» «vivasavat» که برای پدر «یمه» و «یمی » آمده است . در زبان سنسکریت برای آن معانی نظیر «درخشان» , «با شکوه» , «تابناک» و «پراکندن نور »و«به وقوع پیوست صبح» ذکر شده است. نکته : عزیزان به شباهت معانی واژه با صفت پسوند «شید » در نام جمشید توجه نمایید . که جمشید به معنای دوقولوی درخشان معنی می دهد . که شاید علت آن در این باشد که بر طبق متون ودا «ویوسوت» یکی از چندین ایزد کوکب خورشید می باشد . نکته 2: به معنای «پرنده» و «پرنده ای در آسمان» برای نام «ویوست » دقت نمایید . وی از خدایان خورشید می باشد . و با پرنده ارتباط دارد . همچنین بی آنکه نظر فقیر بر تطبیق باشد . خدای میترا نیز که از خدایان خورشید می باشد را کلاغی همراهی می نماید و خدای« رع » نیز که رئیس خدایان مصری می باشد . با سری به شکل شاهین توصیف شده است که گاه این شاهین در آسمان قلمرو وی به حرکت در می آید . به نظر فقیر این شباهت ها بیشتر ناشی از این است که خدایان نامبرده شده ریاست خدایان را در تمدن های تحت تسلط خویش بر عهده داشته اند. و پرنده موجودی است که سمبلی از خبر رسانی می باشد . و در قلمرو سلطنت این خدایان به پرواز در می آمده و آنان را از آنچه در قلمرو تحت تسلط آنان می گذشته خبردار می نموده است . چنانچه بر طبق آیات قرآن سلیمان(ع) نیز توسط هدهد از ماجرای ملکه بلقیس و پرستش 👈خدای خورشید 👉 و وجود عرش عظیم وی خبردار می شود . (ع) @soltannasir 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
@soltannasir { جغرافیای علوم غریبه در ایران 60} { جمشید 4} «ویوست » خدای نیرومند و خورشید بر خاسته در آسمان در مقام شوهری نیز , چون هنگام زایش که مورد بی مهری مادر قرار گرفت , چندان شادمان نیست . «ویوست» دختر «توشتری» خدای صنعتگر , «سارانیو» را به زنی گرفت و «توشتری » جشن ازدواج بزرگی برپا ساخت و همه خدایان را به این جشن دعوت کرد . پس از انجام مراسم ازدواج عروس ناپدید شد . و «توشتری» به ناچار عروس دیگری همانند سارانیو برای داماد خود خلق کرد . از این ازدواج دو زنه , دو جفت دو قولوی «آشوین» ها و «یمه » و «یمی» به وجوو. آمد . این اسطوره بعدها به دیگر خدای خورشید هندو یعنی سوریا نسبت داده می شود . اما «یمه» و خواهر همزاد او «یمی» نخستین زن و مرد جهان بودند . آنان فرزندان «ویوست» خورشید برخاسته در آسمان و «سارانیو» دختر «توشتری» بودند . «یمه » و «یمی» به تمنای «یمی» و در حالی که «یمه» , از ناخشنودی «وارونا» و «میترا» بیمناک بود . زن و شوهر شدند و نسل انسان از آنان تولد یافت .(یمی عاشق برادر خود یمه می شود . و تمنای وصال او می نماید و یمه در آغاز نمی پذیرد . اما در نهایت بدلیل ناخشنودی خدای وارونا و میترا تن به این ازدواج می دهد) با پیدایی انسان ها «یمه» پی گرد آنان گردید . «یمه» نخستین کاشفی بود که 👈قلمرو های نهان 👉 را شناخت . و راهی که به راه نیاکان مشهور شد کشف کرد . راه نیاکان راهی بود که مردگان را به بهشت هدایت می کرد . ; و «یمه» بعد از کشف راه نیاکان نخستین انسانی بود که مرد . (فوت نمود) و بعد از مرگ به پادشاهی مردگان دست یافت . در آغاز همه مردگان همانند «یمه» راه نیاکان را پیاده طی می کردند . و وقتی با گذشت زمان راه نیاکان ( پیتری) (pitri ) (پدران )در قلمرو «آگنی»(خدای آتش) قرار گرفت . گفته شد که مردگان پس از برگزاری مراسم مرده سوزی نیک و بدشان از یکدیگر مجزا می،شود . و آنچه خاکستر و بر خاک می ماند همه بد و ناکامل و آنچه در آتش می سوزد و با آتش بالا می رود . چون پوست و بقیه اعضاء همه پاک و بی عیب است . آنچه از مرده با آتش پالوده می شد . رخشان چون خدایان به تن مرده باز می گشت . و بدین سان مرده شادمان و بال زنان یا که با گردونه ای به دیار یمه راه می یافت . و مورد خوش آمد نیاکان قرار می گرفت . پس زندگی بعد از مرگ در قلمرو دلپسندی ارائه می شد . و از هر نظر بی عیب بود : در این روایات گاه راه بارگاه خدایان از جایگاه نیاکان و قلمرو «یمه» متمایز و راه هر دو بهشت یا آسمان از قلمرو «آگنی» می گذرد ; و مدخل زمینی هر دو راه برای مردگان از آتش قربانی و توده هیزم مرده سوزی می گذرد . (منبع :کتاب اساطیر هند نوشته ورونیکا ایونس صفحات 30و31 و 52و53) @soltannasir ⚰⚰⚰⚰⚰⚰⚰⚰⚰⚰⚰⚰⚰⚰
@soltannasir {جغرافیای علوم غریبه در ایران 61} {جمشید 5} با این همه تمام مردگان را اجازه ماندگار شدن در بهشت « یمه»نیست . در روایت بعدی «یمه» داور مردگان و «درمه راجه» «dharma raja» ,حقیقت یا درستکاری, نام می گیرد . و مردگانی که به قلمرو او راه می یابند . با معیاری چون قانون مرموز خدای «وارونا» یعنی «ریتا» [قانون یا نظم اخلاقی] مورد داوری قرار می دهد . و بدان سان که «وارونا» پیش از این تخطی کنندگان از ریتا را کیفر می داد . «یمه» نیز گناهکاران و بدکاران را به قلمرو نیستی و تاریکی می راند . در این روایت ایزد «وارونا» یاور «یمه» است . و هر دو در زیر درختی در سرزمین نیاکان(ارواح) نشسته اند . و داوری می کنند . «یمه» چون چوپانی فلوت می نوازد و با خدایان دیگر به «سومه» نوشی می نشیند . و نیکوکارانی که به او نزدیک می شوند . با نوشانیدن جرعه ای سومه جاودان می سازد . نکته 1: روایت فلوت زنی و یا نی زنی در بهشت به دوره اسلامی نیز منتقل شده است . چنانچه مولونا جلال الدین , کتاب مثنوی معنوی خویش را با این ابیات آغاز می نماید :👇👇👇 بشنو از نی چون حکایت می کند از جدایی ها شکایت می کند کز نیستان تا مرا ببریده اند در نفیرم مرد و زن نالیده اند نکته 2: گیاه سومه یا هوم نوشابه مقدس و انرژی زای خدایان که امروزه آن را معادل افدرین می دانند که احتمالا این نظر نادرست است . یاور «یمه » در این کار کبوتر و جغد پیامبر «یمه» و نیز دو سگ گندم گون نگاهبان اوست . سگ های «یمه» چهار چشم دارند . در روایت کهن در آغاز بهشت «یمه» قلمرو ای است سرشار از نور و شادمانی و خنده و نواهای بهشتی . بارگاه شکوهمند «یمه» توسط ایزد «توشتری » و از زر ناب ساخته شده است . و چون خورشید رخشان است . «یمه» در بارگاه خود همانند (شهریار نیاکان) بر تخت نشسته است . و ملازمان او از ریشی ها و پیتری ها و خادمان ملبس به لباس سفید و آراسته با زیور های زرین تشکیل می شوند . و بارگاه او از صداهای دلنواز , عطریات و گل های رخشان سرشار است . بهشت «یمه » بی همانند نیست . و بهشت «وارونا »و «ایندرا » با او رقابت می کنند . «وارونا» جز در چند روایت , و از آن جمله در روایتی که در بهشت یمه در کنار او در زیر درختی نشسته است , داور مردگان نیست و غالبا خدای اقیانوس است . «بهشت وارونا » توسط ایزد «توشتری» و ایزد «ویشوا کرمه » در درون دریا بنا شده و بارگاهی است . با دیوار های سپید و محصور با درختان بهشتی از گوهر های رخشان و پر شکوفه و بر شاخسار آن پرندگان آواز می خوانند . در این بارگاه ایزد «وارونا» با ملکه خویش آراسته به گوهر و زیورهای زرین و گل بر مسند نشسته و خادمان بارگاه او از خدایان فرودست , «آدیتیاها» , «ناگاها » (اژدر مارها) , «دایتاها » و «دانوه » (اهریمن اقیانوس ها) , ارواح رودها (موکل یا اله یا الهه های رودها) ارواح دریاها و آب های دیگر (موکلین یا اله یا الهه های دریاها و دریاچه ها) و خدایان چهار جهت اصلی و خدایان کوه ها(موکل یا اله یا الهه های کوه ها) تشکیل می شوند . (منبع کتاب اساطیر هند ورونیکا ایونس ص 53 و 57) @soltannasir 🏰🏰🏰🏰🏰🏰🏰🏰🏰🏰🏰🏰🏰🏰
تصویر «یمه» از منظر هندوان @soltannasir
تصویر «یمی» خواهر همزاد « یمه » که عاشق برادر خویش شد . @soltannasir
تصویر «یمه» در محل جایگاه قضاوت , و یک ریشی در کنار وی در دو طرف تصویر دوزخ و عذاب مردمان در آن به تصویر کشیده شده است . نقش یمه بعدها به عنوان پادشاه قلمرو دوزخ تغییر پیدا می نماید . @soltannasir
@soltannasir {جغرافیای علوم غریبه در ایران 62} {جمشید 6} بهشت «ایندرا» را نیز توشتری بنا نهاده و «سورگ» نام دارد . «سورگ» در 👈کوه مرو 👉قرار دارد و به گونه ای است که چون گردونه ای به هر جا کشیده می شود . «سورگ » نیز چون بهشت های دیگر باروئی از درختان بهشتی دارد و پرندگان خوشنوا بر شاخسارش آواز می خوانند و از بوی گل ها سرشار است . «ایندرا » در بارگاه خود با ملکه خویش بر مسندی با شکوه نشسته و با جامه های سفید و تاج گل و گردن بند های رخشان آراسته است . خادمان بارگاه ایندرا از ماروت ها , خدایان بزرگ , فرزانگان عارف , قدیسان و کسانی که ارواح پاک و بی گناه آنان چون آتش می درخشد تشکیل می شود . و هنوز از بهشت «ایندرا» با چنین ویژگی هایی یاد می شود . بهشت «ایندرا » دیاری بدون اندوه , بی نشان از رنج و ترس , مأوای ارواح نیکبخت , مردان دین , و پیروان شادمان , فرزانه و وفادار است . در این بهشت جلوه های طبیعت چون باد , تندر , آتش , آب ابرها , نباتات , ستارگان و سیارات نیز وجود دارند . و شادمانی ساکنان این دیار را «آپسره ها » و «گند هروها» , ارواح بهشتی و قهرمانان و جنگجویان آسمانی با خواندن سرود و نواختن ساز و برپا کردن مراسم آئینی و مقدس فراهم می آورند . در این بهشت پیامبران آسمانی پیوسته در گردونه های بهشتی از این سوی به آن سوی می روند . و بهشت توسط خدای جنگ اداره می شود . در بسیاری از روایات بهشت ایندرا جایگاه همیشگی یا موقتی جنگجویان است . در کتاب «مهابهاراته » پسر ایندرا , آرجونا جنگجوی بزرگ ساکن کوه «مرو» کس است که ورود قهرمانان دو لشکر و کسانی را که وظایف جنگی خود را انجام داده اند . به بهشت خوشامد می گوید . برخی از کسانی که به بهشت «ایندرا» وارد می شوند . از امتیازات خاصی برخوردار می گردند . که از آن جمله بهیشما که به مقام مشاوری ایندرا دست می یابد . با پیدایی بهشت های دیگر نقش «یمه» تغییر می یابد. و بهشت به جای آنکه جایگاه هم مردگان باشد پاداش فضیلت و تقوا و نیز افراد بد اقبالی است . که بی فرزند مرده اند و کسی نیست که برای آنان فدیه و قربانی بدهد . به تدریج آرزوی رفتن به 👈سرزمین نیاکان👉 به آرزوی رفتن به 👈دیار خدایان 👉تبدیل می گردد . و پس از آن اندک اندک قلمرو یمه به دوزخ و جایگاه شکنجه گناهکاران تبدیل می شود . «یمه » در این نقش سیمایی وحشت بار دارد و در روایات مختلف از چندین دوزخ سخن می رود . برخی تعداد دوزخ ها را صدها هزارها و برخی از «28» و یا «7 »دوزخ سخن می گویند . در این دوزخ ها شکنجه ها مختلف و در خور گناهکاران است : انسان های ظالم را در 👈 روغن👉 می جوشانند ; آنان که به حیوانات ستم روا می دارند . به دوزخی می روند که آنجا هیولایی آنان را تکه تکه می کند . و این شکنجه جاودان ادامه دارد ; آنکسی که برهمنی را بکشد به اعماق دوزخی فرستاده می شود . که دهانه آن چون ماهیتا وه ئی است . شاهان ستمگر میان دو غلتک خرد می شوند و این شکنجه آنان همیشگی است ; آن کسی که پشه ای را بکشد به شکنجه بی خوابی گرفتار می شود . آن کسی میهمان نواز نیست به دوزخی می رود که به کرم بدل می شود و کرم های دیگر او را می خورند ; کسی که با فردی خارج از کاست خود ازدواج کند محکوم می شود هیأت انسانی آتشین را در آغوش کشد ; فرامانروایان و وزیرانی که به مراسم آیینی بی اعتنا بوده اند در رودی از وحشتبار ترین ناپاکی ها افکنده می شوند تا طعمه حیوانات خبیث آبزی شوند . این نظریه های استادانه درباره زندگی پس از مرم توسط بسیاری از فیلسوفان دوره برهمنی مورد تایید قرار گرفت و تعمیم یافت . اکنون برهما نزد عامه مردم همانا آفریننده بود و رشد و گسترش اعتقاد برهمنی اعتقاد به تناسخ , مهاجرت روح و ادامه زندگی بعد از مرگ را پدید آورده بود . اعتقادی که از اعتقاد به زایش دیگر باره , سمسارا [دایره وجود] و پیوند روح فرد با روحی جهانی بود که عامه مردم به درستی آن را درک نمی کردند . اعتقاد بر این بود که گناهکاران پس از مردن به هیأت کرم , شب پره , اژدرمار سمی و جز آن در می آمدند و در جنوب و در یکی از دوزخ های «یمه» مأوا می گزیدند ; و نیکوکاران به سرزمین نیاکان در جنوب شرقی می رفتند . و از آنجا از طریق 👈ماه👉 به شمال و سرزمین خدایان و سرانجام به 👈خورشید👉 راه می یافتند . بدان سان گناهکاران را به گروه های مختلف تقسیم می کردند نیکوکاران نیز چنین بودند . بدین سان با گذشت زمان سرزمین نیاکان از قلمرو «یمه» به بهشت های دیگر منتقل شد . و تنها کسانی به دیار نیاکان راه می یافتند که پیرو «درمه» خویش و مطیع باشند و به هنگام زنده بودن به مراسم قربانی , بخشندگی و ریاضت کشیدن وفادار و به عبارت دیگر پیرو سنت ها باشند . {کتاب اساطیر هند ورونیکا ایونس صفحات 56و58} ادامه دارد ...👇 @soltannasir 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴?
@soltannasir {جغرافیای علوم غریبه در ایران 63} {جمشید 7} ادامه 👇👇 نیکوکارانی از این دست به 👈دود 👉 و از دود به👈 شب 👉 [از شب به نیمه تاریک شب ]از آنجا به 👈دیار نیاکان 👉و سرانجام به 👈ماه👉 راه می یافتند . راه یافتگان ماه بنا به روایتی (با ماه , سومه , روغن های خوشبو و خوراک های بهشتی ) 👈 خوراک خدایان👉 می شدند . و از خدایان به فضا , از فضا به ابرها , از ابرها به باران و از باران به زمین باز می گشتند . و در هیأت موجودی جدید زاده می شدند . به روایت دیگر ارواح مردگان نیکوکار (به ویژه قدیسان و قهرمانان ) یا به روایتی زنان مرده و نیکوکار به ستارگان آسمان تبدیل می شدند . به روایت دیگر پرهیزکارانی به دیار خدایان راه می بردند که به هنگام زنده بودن پرهیزکارانی وفادار به شریعت و کسانی بودند که با روح جهان پیوند یافته و از سمساره (زنجیره کارما که منجر به تناسخ می شود بنا به نظر هندوان) رهایی یافته بودند . بدین روایت فرزانگان عارف پس از مردن و پالوده شدن با آتش مراسم مرده سوزی به هیأت شعله در می آمدند . و از این طریق به 👈روز 👉و از روز به 👈دیار خدایان 👉 و آذرخش راه می یافتند . و این مرتبه ئی بود جاودانی , سعادت آمیز و بی زوال . {کتاب اساطیر هند : ورونیکا ایونس صفحات 58و59و60} در ادامه تحلیل و نقد کوتاهی از این فقرات ارائه خواهد شد . و کمی هم به درد و دل در باب حیطه ادیان پژوهی در کشور پرداخته می شود تا تنفس الصدائی باشد بر وضعیت پژوهش در کشور ما علی الخصوص دانشگاه ها و حوزه های علمیه . 😔 و سپس در ادامه دوباره وارد داستان جمشید اینبار از متون ایرانی خواهیم شد . و این داستان مقدمه ای خواهد بود بر آنچه در دروس سال آینده در باب اسطوره ها و اسطوره خلقت و آفرینش و تاریخ دنیای باستان ارائه خواهد شد . و پس از آن به ضحاک و فریدون و درفش کاویانی خواهیم پرداخت که بر خلاف آنچه در کتب تاریخی منقول است . درفش مقدس ما تا کنون سالم و پای برجا است . و ان شاء الله پیش از ظهور در دستان خراسانی بزرگ_ که احتمالا با «شاه بهرام ورجاوند» در متون ایرانی همسانی دارد . _خواهد بود و آشکار می شود . 😊 نکته : درفشی که به نام درفش کاویانی در دوران ساسانی در لشکر ایرانیان وجود داشته است نسخه باز طراحی شده درفش توسط مغان ایرانی بوده است . و درفش اصلی هرگز به دست شاهان ساسانی نرسیده است . زیرا شاهان ساسانی و همچنین شاهان مادی و هخامنشی و اشکانی لیاقت مالکیت آن را نداشته اند . و هیچ گاه وارث درفش کاویانی نبوده اند . @soltannasir 🌞🌝🌞🌝🌞🌝🌞🌝🌞🌝🌞🌝🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕
@soltannasir {درد و دل 26 } { انتقاد از وضعیت پژوهش در علوم انسانی در کشور و تحلیلی بر داستان جمشید و آنچه تا کنون گفته شده است } اگر داستان جمشید را از حیطه اسطوره شناسی آکادمیک نگاه نماییم باید بگوییم که نویسندگان وداها نیز مانند سایر انسان ها برای نسل انسان منشأ آسمانی قایل شدند . و یک دو قولوی اولیه را منشأ نسل انسان ها دانسته اند . و یمه به عنوان منشأ این نسل کسی است که راهی به نام راه نیاکان را, در عالم ارواح باز می نماید . و این عقیده ناشی از میل انسان به جاودانگی است , و دین بشر نخستین همراه با پرستش ارواح نیاکان بوده است . و اسطوره یمه مربوط به این دوران تاریخ بشری است . در ابتدا یمه مالک بهشت نیاکان است . اما به مرور پس از اینکه ادیان در سیر تکاملی خویش از پرستش نیاکان و البته قوای طبیعی به سوی پیدایش و پرستش خدایان می رود . (یعنی بشر با ذهن خویش خدایان متعدد را برای خویش می سازد ) که البته این خدایان نیز جنبه های مینوی عناصر طبیعت (خاک و آب و باد وآتش ) و اجرام آسمانی بودند . که بشر خود برای خویش قایل شد و وجود خارجی ندارند . به مرور نقش یمه نیز تغییر می نماید و سرایندگان وداها او را از فرمانروای بهشت نیاکان وارد دوزخ می نمایند تا به حساب مردگان رسیدگی نماید . تمامی این تغییر نقش ها ناشی از این است که سرایندگان وداها به مرور نظام کامل تری را برای دستگاه آفرینش خیالی خویش متصور می شوند . اما به مرور در تاریخ ادیان جای خدایان با یکدیگر عوض می شود . در این دوره در تاریخ ادیان اختلافات بسیاری بر سر پرستش خدایان متعدد شکل می گیرد . به مرور افرادی فرزانه(انبیای الهی) در میان تمدن های مختلف بشری پدیدار می شوند . _البته نه در هندوستان بلکه در بین النهرین و مصر و ایران و غیره _زیرا در آن تمدن ها نیز وضعیت کم و بیش مانند هندوستان بوده است و مردمان قائل به پرستش خدایان متعدد بوده اند . این فرزانگان برای از بین رفتن این اختلافات و همچنین اصلاح جامعه بشری چاره را در پرستش خدای واحد و نادیدنی می جویند . بعضی از این فرزانگان چون با مقاومت مردمان مواجه می شوند تن به قبول نمودن بعضی از این خدایان در دستگاه آفرینش می نمایند و به آنان در آیین خود ساخته خویش نقشی می دهند . (نظیر زرتشت که چون نتوانست ریشه مهر پرستی را در ایران بر کند به او نقشی در کتاب خویش اوستا داد ) اما بعضی از این فرزانگان برای ایجاد وحدت در جامعه انسانی قایل به جهانی خیالی نظیر دوزخ شدند . تا افرادی که از احکام خود ساخته آنان که برای اصلاح جامعه بشری وضع شده بود تخطی نمایند را وعده دوزخ خیالی دهند . تا مردمان از ترس به احکام آنان که برای بهبود وضع خود آنان وضع شده بود گردن نهند . نکته : بنا به این نظر زرتشت قائل به وجود دوزخ شد و بعد از برخورد تمدن و فرهنگ یهودی با. زرتشتی در ایران فرزانگان یهودی (انبیای یهود) نظریه بهشت و دوزخ را از زرتشتیان کپی برداری نمودند . و این اندیشه وارد دیانت یهود می شود . بخصوص در دوران نوشتن تلمود. این اندیشه بعدها به شکل تغییر یافته توسط محمد (ص) وارد دین اسلام می شود . اما در ادامه از سویی چون دوزخ خیالی فایده نداشت از مجازات های بشری نظیر حد زدن (شلاق) و اعدام و غیره برای مجازات بعضی اعمال زشت استفاده نمودند . عزیزان تحلیل بالا 👆👆👆شکل آکادمیک نگاه به تاریخ ادیان است . در جامعه دانشگاهی در حیطه ادیان و در بسیاری از حیطه های علوم انسانی اساسا جایگاهی برای نگاه دین مدارانه و اسلامی به علوم انسانی نیست . وقتی شما در حیطه تاریخ ادیان وارد می شوید . در ساحت دین وارد شده اید . پس چگونه می شود که دین باوران اجازه نظریه پردازی بر اساس نگاه دین مدارانه را ندارند?! اگر شما قائل به منشأ وحی برای ادیان الهی شوید . محکوم به نگاه ذوقی و غیر علمی می باشید . اگر با نگاهی دین باورانه و با توجه به آیات قرآن در حیطه تاریخ ادیان نظریه پردازی نمایید . محکوم به نگاهی غیر علمی خواهید شد . اساسا جامعه دانشگاهی کشور در حیطه علوم انسانی که حیطه نظریات است نه حیطه علمی از نوع سایر علوم پایه نظیر ریاضیات و فیزیک و شیمی و زیست شناسی و... نظرات دینی را چندان نمی پذیرد , یا اگر بپذیرد , پذیرشی همراه با اکراه خواهد بود . در جامعه دانشگاهی نوع نگرش نسبت به👈 مسائل علوم انسانی 👉,👈 تعریف مشخص👉 و 👈حیطه و چهارچوب 👉مشخصی دارد . که نظرات خارج از آن چهارچوب تعریف شده را نمی پذیرد . رهبر انقلاب بارها نسبت به وضعیت علوم انسانی در جامعه دانشگاهی کشور هشدار داده اند . و ایشان بر اسلامی و قرآنی شدن علوم انسانی در جامعه دانشگاهی کشور تاکید نموده اند . به نظر فقیر نگرانی ایشان در این باب کاملا به جا است . ادامه ...👇👇👇 @soltannasir 🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴
سخنان رهبر انقلاب 👆👆👆 در باب وضعیت علوم انسانی در دانشگاه های کشور @soltannasir 💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔
@soltannasir {درد و دل 27} {انتقاد از وضعیت پژوهش در علوم انسانی در کشور و تحلیلی بر داستان جمشید و آنچه تا کنون گفته شده است 2} ادامه 👇👇👇 ... منتهی در حیطه عملی می توان به دانشگاه ها تا حدی خطی مشی دینی و اسلامی در حیطه علوم انسانی داد . اما به نظر فقیر نمی توان دانشگاه ها را از چهارچوب تعریف شده ای که برای تحقیق و پژوهش خود برای خویش تعریف نموده اند . خارج نمود . (یک انتقاد از دانشگاه ها) چهارچوب برخورد با دین و تفکر دینی در جامعه دانشگاهی کشور تا حدی مشخص است . اما کاش جامعه دانشگاهی ما در حیطه علوم انسانی به این بسنده می نمود . مدتهاست که عده ای در جامعه دانشگاهی کشور دم از کرسی های آزاد اندیشی می زنند . تعریف آزاد اندیشی برای بسیاری از این عده این است که حرف سیاسی بزنند و آزادانه به انتقاد از مسائل جاری کشور بپردازند و در حیطه دین (تقریبا فقط دین اسلام) حرف های انتقاد آمیز بزنند . فقیر بالشخصه موافق جریان آزاد اندیشی و انتقاد و پرسش گری می باشم . و این را هم قبول دارم که ما در حیطه آزادی بیان در کشور با مشکلاتی مواجهیم . اما جالب است که همین جامعه دانشگاهی آنچنان مقهور بعضی از نظریات غربی ها در حیطه علوم انسانی می باشند که تاب تحمل شنیدن نظریه جدید درباره یک موضوع را ندارد . و به شدت در برابر نظریه جدید یا در برابر انتقاد به نظریه پذیرفته شده در مجامع علمی غربی مخالفت می نماید . من باب مثال همه ما در کتب تاریخ خوانده ایم که آریایی ها مردمانی بودند که در بازه زمانی پنج هزار سال پیش تا سه هزار سال پیش از بخش هایی از آسیای صغیر به فلات ایران کوچ نمودند . منشأ این نظریه بخش هایی از کتاب وندیداد اوستا و همچنین وداها می باشد . که در آن آریایی ها در مکانی به نام آریاویج ساکن بوده اند . و به علت سرما از آن مناطق به مرور کوچ نموده اند . اینجا سوالات بسیاری وجود دارد . 1: آریا ویج کجاست ? امروزه اکثر دانشمندان غربی محل آریاویج را در منطقه خوارزم می دانند و در کتب تاریخی ما و جامعه علمی ما به عنوان یک اصل مسلم پذیرفته شده است . عده ای از دانشمندان آریاویج را در سیبری می دانند. عده ای درقفقاز و عده ای در قطب شمال و عده ای در نیشابور , عده ای در آذرباییجان و عده ای در ترکیه و عده ای در اروپا و عده ای در آفریقا 😳 و.... 2: مهاجرت در چه زمانی اتفاق افتاده ? پاسخ : 5000الی 3000سال پیش بر طبق نظر غالب در جهان که غربی ها از آن دفاع می نمایند ! اما بر طبق یافته های زمین شناسی آخرین دوره یخبندان بزرگ دوره یخبندان چهارم در حدود 14000سال پیش شروع و 10000سال پیش به پایان رسیده است ! و درحدود 8500الی 7500سال پیش یک دوره یخبندان میانی به وقوع پیوسته است ! به همین دلیل در خود غرب نیز امروزه عده ای بازه تاریخی مهاجرت آریایی ها را به دوران پیشتر می رسانند . 3: چگونه آریایی ها که بنا به گفته دانشمندان قومی دامدار و دامپرور بوده اند . به ترکمنستان و هند و ایران تا ترکیه و آذرباییجان و از سویی تا اروپا و حتی بنا به بعضی شواهد زبانشناسی و باستان شناسی به قاره آمریکا کوچ می نمایند ???!!! و تمدن ها و فرهنگ های سرزمین های محل کوچ خویش را تحت تاثیر زبان و تمدن و فرهنگ خویش قرار می دهند ???!!! 4: آریاویج چه وسعتی داشته است که قومی بزرگ را با تعداد فراوان در خود جای داده است که این قوم به سرتاسر جهان کوچیده اند ???!!! 5: چرا آریایی ها به منطقه بین النهرین تا مصر مهاجرت ننمودند ??!! یا اگر مهاجرت کردند چرا تاثیر آنچنانی بر حیطه تمدن های آن منطقه نگذاشتند ???!!! و همچنین سوالات بسیار دیگر در این باره وجود دارد ???!!! در عوض طرفداران نظریه مهاجرت نیز بر شواهد باستان شناسی ای تاکید می نمایند که در بخش های زیادی از تمدن های فلات ایران و هند وجود دارد در دوره 5000 الی 3000 سال پیش دو حیطه تمدنی در این تمدن ها بر اساس آثار باستانی مشاهده می شود ! (بر اساس اشیا پیدا شده در تمدن های این منطقه ) و این اشیا پیدا شده که با اشیاء پیدا شده در تمدن های حیطه خوارزم و حتی قفقاز و آسیای صغیر شباهت دارد و با سایر اشیا تفاوت هایی دارد . بر اساس این شواهد باستانشناسی و شواهدی دیگر عده ای به مهاجرت آریایی ها در این حیطه تاریخی باور دارند ! جدای از این مسئله که آریایی ها به فلات ایران مهاجرت نموده اند یا خیر ! که این مسئله نیاز به بررسی های بسیار گسترده دارد . آنچه که جای سوال دارد این است که چرا بخش زیادی از اساتید تاریخ ایران باستان فارغ از هر گونه آزاد اندیشی علمی , متعصبانه بر نظریه مهاجرت آریایی ها تاکید می نمایند . ?! و حتی اجازه نوشته شدن تز دکترا در رد فرضیه مهاجرت را به دانشجوی خویش نمی دهند ?! ادامه دارد ...👇 @soltannasir 🌨🌨🌨🌨☃☃☃☃
@soltannasir { درد و دل 28} { انتقاد از وضعیت پژوهش در علوم انسانی در کشور و تحلیلی بر داستان جمشید و آنچه تا کنون گفته شده است3} هنگامی که عده ای از مورخین اسلامی معاصر نظیر استاد رسول جعفریان می نویسند که مورخ با پیش زمینه های ذهنی خویش به نگارش تاریخ می پردازد .عده ای به ایشان و سایر کسانی که تفکری نزدیک به نظر ایشان دارند انتقاد می نمودند که این گونه تاریخ نگاری بر خلاف انصاف و تدقیق و تحقیق در جریان پژوهش های تاریخی است . جدای از اینکه پژوهش های تاریخی نیز خود نیازمند رجوع به کتب تاریخی ای است که نویسندگان آن کتب از گرایش های خاص فکری برخوردار بوده اند . (عمدتا گرایش فکری وابسته به حکومت های حاکم بر آن دوران ) و این مسئله محقق تاریخ را از دست یابی به حقیقت بدون پیش زمینه ذهنی تا حدودی محروم می نماید . اماحرف جناب جعفریان از آنجا مورد حمله عده ای از اساتید تاریخ قرار گرفت که ایشان یک روحانی شیعه و متعهد به اصول تشیع در تاریخ نگاری می باشند . و این حرف ایشان به منزله این است که ایشان با تعهد به نظام فکری اسلام شیعی به تحقیق در تاریخ اسلام می پردازند . بر ایشان و سایر افرادی که نظیر ایشان شجاعت و جسارت ابراز گرایش فکری خویش را در نوشتن کتب دارند . اشکالی وارد نیست . زیرا حیطه تاریخ نگاری اسلامی به امثال ایشان نیاز دارد و بدون شک ایشان یکی از بهترین محققین تاریخ تشیع و اسلام در کشور می باشند . انتقاد به کسانی است که در جامعه دانشگاهی خود را دارای پیش زمینه ذهنی نمی دانند . و به دیگران انتقاد می نمایند . حال آنکه بعضی از این افراد تجلی کامل این آیه قرآن می باشند 👇👇👇 { فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ (10) سوره بقره { در دل آنها مرض است  به همین خاطر خدا بر مرضشان می افزاید و به کیفر دروغی که می گویند عذاب دردناکی برای آنها می باشد } برای مثال بعضی از این اساتید در مورد قیام خرمدینان و بابک خرمدین قول« ابن حوقل» و «اصطخری» را در باره قرآن خواندن خرمدینان در مساجد نمی پذیرند . و از سویی قول دشمنان بابک خرمدین را در باب زندیق و غیر مسلمان بودن بابک و خروج وی از دین را می پذیرند !!! از سویی دیگر همین آقایان قول همان دسته از مورخینی که به بابک خرمدین اتهام غیر مسلمان بودن و خروج از دین و زندیق بودن و غیره را می زنند در باب حرام زادگی بابک خرمدین را نمی پذیرند . (ابن ندیم در الفهرست و طبری در تاریخ الرسل و الملوک) یا قول اشتراک در زنان و نوامیس را که ابن مطهر در کتاب آفرینش و تاریخ به خرمدینان نسبت می دهد را نمی پذیرند . و تمام این سخنان را ساخته دشمنان بابک خرمدین می دانند . اما این که چرا این آقایان نسبت به تاریخ اینگونه گزینشی عمل می نمایند . در نوع خویش جالب است 😊 زیرا قلب مریض آنان نمی تواند بپذیرد که شخصی هم مسلمان باشد و قرآن بخواند . و از سویی به آیین های پدران خویش _آیین ها و رسم و رسومات ایرانی_ نیز پایبند باشد . و با اعراب و تازیان نیز که در خاک ایران زمین به ظلم و ستم می پرداختند مبارزه نماید . این آقایان ظاهرا فراموش نموده اند که در قرن دوم و سوم با وجودی که ایران تحت تسلط تازیان بود . اما از آنجایی که اسلام دین جدیدی بود و زبان کتاب آن به زبانی غیر از زبان بومی مردمان این سرزمین بوده و تمدن اسلامی کم کم در حال شکل گیری بوده است . آن معنایی که ما امروزه از مسلمان بودن توهم می نماییم در آن زمان چندان وجود نداشته جریانات فقهی و حدیثی و کلامی و عرفانی در آن دوران رفته رفته در حال قوام یافتن بوده و اینگونه نبوده که در آن دوران در جای جای خاک ایران فقیهانی باشند که احکام دین خدا را ترویج نمایند . و مردمان هم مسلمان به معنای امروزی آن بوده باشند . بنابراین اگر عده زیادی از ایرانیان در عین گرایش به دین محلی و آبا و اجدادی خویش و انجام مناسک آن به قرآن و نماز خواندن در مساجد می پرداخته اند . نباید تعجب نمود و آن را امری دروغین پنداشت . از این ماجرا که بگذریم یکی دیگر از اساتید فقیر در حیطه زبان های باستانی بدون هر گونه نگرش علمی بسیار عامیانه این عقیده باطل و دروغین را ترویج می نمایند که سلام گفتن به معنای تسلیم است و چون اعراب به ایران حمله می نمودند . و ایرانیان را به قتل می رساندند ایرانیان از ترس به آنان سلام می گفتند یعنی تسلیم هستیم 😳 وگرنه خود اعراب هرگز به یکدیگرسلام نمی نمایند 😳 گویی ایشان قرآن نخوانده اند (که بنده مطمئنم خوانده اند ) و آیاتی نظیر [سلام قولا من رب رحیم ](58یس) (و سلامي از جانب پروردگار مهربان به آنهاابلاغ می شود) را در کتاب خدا ندیده اند . @soltannasir 🔴🔴🔴🔴🔴🔴
@soltannasir {درد و دل29} { انتقاد از وضعیت پژوهش در علوم انسانی در کشور و تحلیلی بر داستان جمشید و آنچه تا کنون گفته شده است 4} مرحوم آیت الله سید جلال الدین آشتیانی که بدون شک یکی از متبحرترین اساتید معاصر در حکمت متعالیه صدرایی و عرفان نظری ابن عربی بوده اند . در مقدمه ارزشمندی که بر کتاب مشارق الدراری نوشته اند . در باب وضعیت جامعه دانشگاهی شروع به شکوه و گلایه می نماید البته ایشان چون طلبه حوزه های قدیم بودند و سپس از حوزه بیرون آمدند و به تدریس در دانشگاه پرداختند . و چون مقدمه ایشان قدیمی است به شرایطی که حوزه ها در بعد از انقلاب دچار آن شدند نپرداختند وگرنه به نظر فقیر وضعیت حوزه های علمیه نیز وضعیت چندان مناسبی نیست . که ان شاء الله بدان خواهیم پرداخت . سخنان استاد آشتیانی : 👇👇👇👇👇👇 { سال 1339 شمسی که حقیر در دانشگاه مشهد به شغل شریف معلمی اشتغال ورزید , مشاهده نمود که اگر به تدریس تنها با وضع موجود در مدارس عالیه مملکت اکتفا نماید , آنچه را که فراگرفته است , فراموش خواهد نمود . محیط چیزی که مطالبه نمی کند تحقیق در مباحث علمی است از طریق زحمت توأم با استعداد ذاتی , خودی نشان دهد , او را دست به سر نمایند ; چون از اول تأسیس مدارس عالیه , در امر تربیت معلم مستعد برای پیشرفت و ترقی علمی مسامحه شد , و جماعتی راه به دانشگاه ها پیدا نمودند که صلاحیت علمی درست نداشتند و با تجربه ثابت شده است کسی که صلاحیت علمی ندارد , برای حفظ خود صلاحیت اخلاقی را هم از دست می دهد . (این درد و دل استاد آشتیانی در باره عده ای از مسئولین کشور نیز صدق می نماید که بدون داشتن تخصص لازم پست هایی را در اقصی نقاط کشور عهده دار شده اند 😔) چون نزد این جماعت ترجیح مرجوح بر راجح باطل یا قبیح است . و نه تقدیم مفضول بر فاضل و جاهل بر عالم , و اینان باید فطرتا پیروان شیخ اشعری (بنیانگذار مکتب کلام اشعری که مهم ترین مکتب کلامی اهل سنت است )به تمام معنای کلمه محسوب شوند و اصل ادعا نیز میدان وسیعی در این قبیل مراکز دارد برخی که در دوران تحصیل در مراکز علمی صحیح درس خوانده اند , چون محیط علم بالطبع علم پسند نیست , تدریجا با کتاب وداع می کنند و جمعی نیز که ذاتا علم دوست اند , به مطالعات خود ادامه می دهند . نگارنده با صراحت می گویم اگر روزی بنا شود ما محیط علمی و دانشگاهی صحیحی داشته باشیم , باید محیط را در درجه اول از سلطه اشخاص کم سواد و فاقد معلومات لازم و کافی و در درجه دوم از مردم فاقد حیثیت اخلاقی خارج نمود . نالایقان مدارس عالیه را به نکبت و فلاکت مبتلا کرده اند . در حوزه های تعلیماتی قدیم _که طلبه و دانشجو برای 👈به دست آوردن مدرک علمی👉 جهت ارتزاق و استخدام در ادارات درس نمی خواند _ معلم و استاد ناوارد در هیچ فنی از معقول و منقول وجود نداشت . ما زمانی که به طلبگی اشتغال داشتیم , اگر استاد محقق قدری احیانا کم مطالعه می کرد , عرصه را بر خود تنگ می دید . و استاد و معلم و جزوه ای وجود نداشت که اگر احیانا نوشته اش را از او بگیرند , در مخمصه واقع شود . شاگرد عاشق علم و معرفت , معلم را سر شوق می آورد و او را به کار وا می دارد . اساتید بزرگ علوم و فنون از برکت طلاب مستعد و پرکار ورزیده شده و استعداد خویش را ظاهر ساخته اند و در کثیری از افکار خود تجدید نظر نموده و عالی ترین آثار جاودانی خود را , هنگام تدریس به وجود آورده اند و بهترین اثر علمی , اثری است که در حوزه تدریس مورد تحقیق و انتقاد علمی و نقد فنی قرار گیرد .} (مقدمه کتاب مشارق الدراری صفحات 13و14) @soltannasir 💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘
@soltannasir { درد و دل 30} { انتقاد از وضعیت پژوهش در علوم انسانی در کشور و تحلیلی بر داستان جمشید و آنچه تاکنون گفته شده است 5} { .... در ایران ما چون حوزه های فلسفی استمرار داشت تا این اواخر نیز اساتید متبحر در عرفان نظری و عملی فلسفه و حکمت مشائی و اشراقی و حکمت متعالیه صدرالحکما وجود داشتند و در هر یک از این مشارب و شعب علمی , استاد خریط در مسند تدریس قرار داشت که بعد از ایجاد دانشگاه به سبک غرب , این علوم به تدریج رو به زوال رفت , با آن که ضرورت آن احساس می شد , ولی چون ما به طور کلی همه چیز را به جد نگرفتیم و حوزه های ما ضعیف و فاقد تحرک لازم بود , آنچه خود داشتیم از دست دادیم و در دانش غربی و علوم جدید نیز شق القمر ننمودیم و الآن با صرف هزینه سنگین آنچه که داریم شبیه مراکز علمی موجود در ممالک راقیه است ; نه استاد احساس مسئولیت می کند و نه شاگرد رغبت به تحصیل دارد . و هر دواز زیر بار کار شانه خالی می کنند . ذوق و شوق و نشاط علمی در مراکز تعلیماتی ما وجود ندارد , نهایت آرزوی شاگرد تحصیل مدرک جهت گذراندن معاش است از هر راه که به دست آید و لاغیر . در مجامع علمی ما دانش مطلوبیت ذاتی ندارد و وسیله ای است برای جلب مادیات و نیل به مقامات , و هر گاه دانش مطلوبیت ذاتی خود را از دست بدهد , کسی سراغ تحقیق و تدقیق نمی رود . گویا ملت ما با آن توان و قدرت حیرت آور گذشته تبدیل شده است به ملت آسایش طلب و کم کار و تجمل پرست و عیاش و لاف زن و مقلد و سبک مغز که به فردای خود نمی اندیشد , اخلاق و سلامت نفس و متانت و تحمل و بردباری و روح سلیم و التزام به مبانی دینی در مردم ما بسیار ضعیف شده است . ایادی و عمال اجانب جوهر تقوا و پرهیزکاری و حیا و نجابت و فتوت و روح قناعت را از مردم گرفتند . و عوامل فساد , فزون طلبی در شهوات , رشوه و ارتشا و نادرستی و اخاذی چنان رواج دارد که آدمی حیران می ماند . جمعی به تاراج ثروت مردم اشتغال دارند و کثیری از آنها ثروت خود را به خارج منتقل می نمایند و جمع زیادی که از سلامت نفس بی بهره نیستند , مأیوس و بی تفاوت زندگی می کنند. اگر وضع مجامع علمی ما عوض نشود , دراسارت کشورهای صاحب صنایع واقعی خواهیم ماند . و هرگز کمر راست نخواهیم نمود . گویا ممالک استعماری با ما و امثال ما کج دار و مریز رفتار می نمایند تا منابع باد آورده , که به طور تصادف نصیب ما شده است , و بعد از تمام شدن این ثروت عظیم که چیزی باقی نمانده معلوم نیست به چه روزی بیفتیم . 😔} (کتاب مشارق الدراری مقدمه صفحه 30و31) «تاریخ نوشتار 6شوال 1397» همچنین استاد آشتیانی در مقدمه کتاب شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم می نویسد👇 { ... جوانان مستعدی که با مشکلات فراوان و زحمات طاقت فرسا در ممالک مترقی تحصیل نموده اند و موفق بکسب فضائل و تحصیلات عالیه شده اند . بعد از مراجعت بکشور خود اگر خیال ورود به مراکز آموزشی را داشته باشند , مواجه با صدها موانع می شوند . بهمین جهات در محیط علمی ما اشخاصی صاحب نظر و محقق پرورش نمی یابند . وروح ابتکار و تحقیق در این محیط ضعیف است . اساتیدی در محیط علمی ما موجودند که یک جزوه چهل یا پنجاه صفحه ای را یک قرن تدریس می کنند .😃 و شاید این جزوه را خود تهیه ننموده باشند . اگر این قبیل از استادان , نوشته خود را گم کنند , قادر به برگزار نمودن یک جلسه تدریس نیستتد . گمان نشود ما مدعی هستیم که استاد محقق نداریم , استادان و دانشیاران متضلع در جمیع شعب علمی داریم که دائما به معلومات خود می افزایند و منشأ خدمات ارزنده ای هستند و محصلین جدی و ساعی بوجود آنها دلگرمند , ولی این استادان در اقلیت واقع شده اند . محیط علمی وقتی بوجود می آید که اکثریت با محققان و دانشمندان متضلع باشد و محیط , خود بخود اشخاص نالایق را از خود دور کند . به این نکته نیز اعتراف داریم که بحمدالله تعالی و منه , جنبش و تحرک قهری بتدریج در مراکز علمی ما نیز شروع شده است . کم و بیش , کتب تحقیقی در رشته های مختلف بچشم می خورد و عشق و علاقه کامل در برخی از دانشمندان دیده می شود } (شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم مقدمه ص69 و 70) «نوشته شده در تاریخ بهمن 1343» @soltannasir 🎓🎓🎓🎓🎓🎓🎓🎓🎓🎓🎓🎓🎓🎓
@soltannasir {درد و دل 31} { انتقاد از وضعیت پژوهش در علوم انسانی در کشور و تحلیلی بر داستان جمشید و آنچه تا کنون گفته شده است6 } انتقاد استاد آشتیانی از شرایط دانشگاه ها در حیطه علوم انسانی مربوط به دوران قبل از انقلاب می باشد . و شاید کسی با خود بگوید بعد از انقلاب شرایط بهتر شد . به نظر فقیر در بعضی زمینه ها بهتر شد .(مانند علوم پایه و مهندسی و پزشکی ) اما در حیطه علوم انسانی شاید کمی بدتر هم شد اصولا ما در حیطه تولید علم و پژوهش با دو مشکل اساسی مواجه هستیم . 1: مردن روح علم جویی و تحقیق در جامعه که استاد آشتیانی به درستی به آن اشاره می نمایند . ملتی که روزگاری بزرگترین دانشمندان جهان را به عالم بشریت تحویل داده است . امروزه در بسیاری از زمینه ها به تنبلی در حیطه تولید علم خو نموده است . بسیاری از اساتید ما (حتی اساتید بزرگ) چه در دانشگاه و چه در حوزه تاجر و کاسب هستند !!! و به تدریس در یک دانشگاه یا در یک حوزه قناعت نمی نمایند بلکه در چندین دانشگاه به تدریس می پردازند و عملا همان جمله استاد آشتیانی در مورد آنان صدق می نماید . مدرک وسیله ارتزاق آنان است ! و متاسفانه وزارت علوم بر حجم ساعت های تدریس اساتید خویش هیچ نظارتی ندارد ! مشخص نیست که این دسته از اساتید در طول هفته چند ساعت فرصت مطالعه و تحقیق را دارند !😔 بنابراین اگر وضعیت ما در تولید علوم نامناسب است یک علت را باید در عدم کنترل نظام تدریس و تحقیق وزارت علوم بر اساتید خویش دانست . 2: ناکارآمدی سیستم آموزش عالی کشور : اشاره کردیم که در حیطه علوم انسانی ما شاید در بعضی زمینه ها پسرفت نیز داشته ایم . خود استاد آشتیانی با سالها تدریس در دانشگاه فردوسی مشهد , نتوانستند حتی یک شاگرد در حد و اندازه های خویش تحویل جامعه دهند ! بسیاری از اساتید بزرگ حیطه علوم انسانی از دنیا رفتند و هیچ جانشینی برای آنان در دانشگاه پیدا نشد ! 😔 اساتیدی نظیر 👈بدیع الزمان فروزانفر , عبدالحسین زرین کوب , ذبیح الله صفا , علی اصغر حکمت , سعید نفیسی , مهرداد بهار , فره وشی , احمد آرام , ابراهیم پورداوود, مجتبی مینوی و محمد جواد مشکور و بسیاری از بزرگان دیگر ..... نکته : این روند در حوزه های علمیه نیز کم و بیش وجود دارد اساتید بزرگ حوزه ها که امروزه شاهد این هستیم که آخرین نسل آنان که تربیت یافته های حوزه های علمیه قبل از انقلاب هستند یکی یکی از میان ما می روند . و هیچ جانشینی که در حد و اندازه های آنان باشد به جامعه حوزوی تحویل داده نشده است . اساتیدی نظیر آیت الله العظمی بروجردی , امام خمینی , علامه طباطبایی , شهید مطهری , آیت الله العظمی بهجت , علامه محمدتقی جعفری , آیت الله العظمی میلانی , آیت الله شعرانی , آیت الله رفیعی قزوینی , آیت الله قمشه ای , آیت الله فاضل تونی , علامه طهرانی و ..... نکته : بنده نمی گویم ما در حوزه و دانشگاه (علوم انسانی) شخصیت های فاضل و دانشمند نداریم ! بلکه سخن این است که نسل بزرگان در حال از بین رفتن است و هیچ جانشینی برای آنان تربیت نشده است . و علت این امر ناکارآمدی سیستم آموزشی ماست . که خود فضلای دانشگاهی و حوزوی به آن اذعان دارند . در نظام آموزشی که بر اساس واحد های درسی طراحی شده است . و هر دانشجو برای گذراندن واحد درسی مورد نظر حداکثر 12 جلسه آموزشی را می گذراند . و کتابی که به عنوان منبع به دانشجو معرفی می شود . و استاد از روی آن تدریس می نماید . حتی یک پنجم آن قرائت نمی شود . در چنین سیستم آموزشی متخصص تربیت نمی شود . برای مثال شخصی که مدرک دکترا در حیطه فلسفه اسلامی می گیرد . باید کتبی نظیر اشارات و تنبیهات ابن سینا را از نمط سوم تا دهم و الاهیات و طبیعیات و نفس شفا ابن سینا را و حکمة الاشراق با شرح قطب الدین شیرازی و تعلیقات ملاصدرا و شرح منظومه حکیم سبزواری را تمامی بخش های آن را به غیر از منطق آن و شواهد الربوبیه ملاصدرا و اسفار اربعه ملاصدرا را حداقل سفر اول آن را زیر نظر استاد به طور کامل قرائت نموده باشد . اما متاسفانه در دانشگاه های ما حتی یک سوم این کتب تدریس نمی شود . جدای از اینکه اساتید قابلی که توان تدریس عالی کتب مذکور را داشته باشند بسیار قلیل می باشند . اما با این حال همین اساتیدی هم که وجود دارند . سیستم نظام آموزشی بر اساس واحد های درسی اجازه تدریس کامل این دروس را به آنان نمی دهد . بنابراین مشخص است که طی چند نسل متخصصین بی تخصص تربیت می شوند و در این حیطه به عنوان استاد وارد دانشگاه می شوند . ضمن اینکه برای تربیت یک متخصص در حیطه فلسفه اسلامی لازم است که در برنامه درسی دانشحویان این رشته , مختصری حساب و هندسه و علم اعداد و علم هیئت و موسیقی و علم النفس وطبیعیات قدیم و طب و فیزیک و فیزیک کوانتوم تدریس شود . @soltannasir 📓📓📓📓📓📓📓📓📓📓