eitaa logo
سلطان نصیر
2.6هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
421 ویدیو
243 فایل
موضوع کانال: ادیان و عرفان و اسطوره و علوم غریبه و خفیه و ماوراء و نجوم و دشمن شناسی با رویکرد آخرالزمانی و مسئله ظهور حضرت صاحب الامر عجل اللّه آدرس جیمیل ما : 👇 @gmail.com" rel="nofollow" target="_blank">Soltan313nasir@gmail.com کپی بدون ذکر منبع مجاز نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
@soltannasir { پاسخ به سوالات 74} { مسبحات و چاکراها 71 } ادامه ...👇 { مادر کودک وقتی کلام ادریس را شنید ، و شنید که گفت : من ادریسم ، و نیز دید که فرزندش زنده شده ، فریاد زد که شهادت می دهم که تو ادریس پیغمبری ، پس از خانه بیرون شده با بانگ هر چه بلند تر در ده فریاد زد : مژده مژده که فرج نزدیک شد ، و ادریس به داخل قریه آمد ، پس ادریس خود را به آن مکانی که پادشاه جبار زندگی می کرد و به صورت تلی خاک در آمده بود رسانید ، در آنجا نشست وجمعی از اهل قریه گردش جمع شده التماس دعا کردند و طلب ترحم نموده ، در خواست کردند دعا کند تا باران برآنان ببارد ، گفت : دعا نمی کنم تا آن پادشاه جبارتان حاضر شود با شما با پای برهنه حرکت کند ، و از من درخواست دعا کند . این خبر به گوش آن جبار رسید ، چهل نفر را فرستاد تا ادریس را نزد او ببرند ، وقتی آمدند و تکلیف کردند که بیا با ما نزد جبار رویم ، ادریس نفرین کرد و هر چهل نفر تا آخرین نفرشان مردند ، جبار پانصد نفر را فرستاد ، وقتی نزد ادریس آمده تکلیف رفتن نرد جبار کردند و التماس نمودند ، ادریس کشته چهل نفر همکارانشان را نشانشان داده فرمود من نزد او نمی آیم و دعا برای باران هم نمی کنم تا اینکه او و همه اهل قریه پای برهنه نزد من آیند و از من درخواست دعا کنند . افراد نامبرده نزد آن جبار شده جریان را باز گفتند ، و از او خواستند تا به این کار تن دردهد ،شاه جبار با خانواده و اهل قریه اش با کمال خضوع و تذلل نزد ادریس آمده در خواست کردند تا از خدا بخواهد باران را بر آنان ببارد ، در این هنگام ادریس در خواست باران کرد ، پس ابری در آسمان برخاسته بر آنان سایه افکند ، و شروع به رعد و برق نموده لحظه ای بعد رگباری زد که ترس غرق شدن پدید آمد ، و مردم از خطر آب در فکر جان خود افتادند . و در کافی به سند خود از عبدالله بن ابان از امام صادق(علیه السلام ) نقل کرده که در حدیثی که درباره 👈مسجد سهله است فرموده : مگر نمی دانی که آنجا جای خانه👈 ادریس پیغمبر است که در 👈 آنجا مشغول خیاطی بوده . مولف : در میان اهل تاریخ و سیره نیز معروف است که ادریس (علیه السلام ) اولین کسی بوده که با قلم خط نوشته و اولین کسی بوده که خیاطت کرده است . و در تفسیر قمی می گوید : اگر ادریس را ادریس نامیده اند به خاطر کثرت دراست کتاب بوده است . مولف : در بعضی از روایات در معنای آیه « وَ رَفَعْناهُ مَکاناً عَلِيًّا » آمده که خدای تعالی بر فرشته ای از فرشتگان غضب نمود ، پس بال او را قطع نمود و در جزیره ای بیفکند ، و این جزیره در وسط دریا قرار داشت ، مدتها که خدا می داند چقدر بوده در آنجا ماند تا آنکه خدای تعالی ادریس را مبعوث نمود ،فرشته نزد ادریس آمده در خواست کرد که از خدا مسئلت نماید تا از او راضی گردد و بالش را به او برگرداند ، ادریس دعا کرد و خدا بالش را برگردانید و از او راضی شد . فرشته در تلافی احسان ادریس به او گفت : آیا حاجتی داری ? گفت بلی ، دوست می دارم مرا به آسمان ببری تا ملک الموت رو ببینم ، چون هر وقت به یاد او می افتم زندگی بر من تلخ می شود ، پس فرشته او را بر بال خود گرفته به 👈 آسمان چهارم آورد ، در آنجا ملک الموت را دید که از تعجب سر خود را تکان می داد ، ادریس بر وی سلام کرد ، و پرسید چرا سر خود را تکان می دهی ? گفت : خدای رب العزة مرا دستور داده بود تو را بین آسمان چهارم و پنجم قبض روح کنم ، من عرضه داشتم : پروردگارا میان هر یک از آسمانها پانصد سال ، و قطر هر آسمانی هم پانصد سال راه ، فعلا فاصله میان من و ادریس چهار آسمان است ، چگونه او خود را بدینجا مب رساند ، اینک می بینم که خودت آمدی ، پس او را قبض روح نمود ، این است معنای آیه « وَ رَفَعْناهُ مَکاناً عَلِيًّا » مولف : این حدیث را علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود از پدرش ، از ابی عمیر ،از شخصی از امام صادق (علیه السلام ) آورده . و در معنای آن کافی نیز از علی بن ابراهیم از پدرش ، از عمروبن عثمان ، از مفضل بن صالح ، از جابر ، از ابوجعفر (علیه السلام ) از رسول الله ( صلی الله علیه و آله ) نقل کرده اند . و این دو روایت ، مخصوصا روایت دومی با ضعف سندی که دارند ،نمی شود مورد اعتماد قرار گیرند ، چون با ظاهر کتاب که دلالت بر عصمت ملائکه و نزاهتشان از کذب خطا دارد ، مخالف می باشند . ..} نکته : در باب ضعف سندی روایت مورد ادعای ، تا آنجا که فقیر می دانم اکثر علمای رجالی معاصر سند تمام روایات را صحیح می دانند . و اینکه علامه ، به صحیح بودن سند حدیث اول ، اشاره نمی نماید و تنها به ضعف سند حدیث دوم اشاره می نماید ، علتش این است که ایشان از قبل پذیرفته اند که ملائکه خطا و تقصیر و سستی در عبادت ندارند . حال آنکه هم در احادیث و هم در مکاشفات اولیاء ادیان مختلف ، سستی و تقصیر بعضی از ملائکه در عبادت گزارش شده است . @soltannasir 🌞
@soltannasir { پاسخ به سوالات 75 } { مسبحات و چاکراها 72} ادامه داستان ادریس(ع) به نقل از تفسیر المیزان ...👇 { ...ثعلبی در کتاب عرائس از ابن عباس و دیگران روایتی آورده که خلاصه اش این است که : روزی ادریس در گرمای آفتاب راه پیمایی کرده و از حرارت آن آزار دید ، با خود گفت : یک روز در حرارت آفتاب راه رفتم اینقدر ناراحتم کرد ، پس آن کسی که آفتاب را حمل می کند و در هر یک روز پانصد سال راه می برد چه حالی دارد ? پس دعا کرد بارالها سنگینی آن را بر دوش آن ملک سبک گردان ،و گرمایش را برایش تخفیف ده ، خدا دعایش را مستجاب کرد ، وآن ملک از خدای تعالی سبب را پرسید ، و فهمید که این سبکی و تخفیف حرارت که در حمل او پیدا شده از دعای ادریس بوده است ، پس از خدا خواست تا دیدار ادریس را به او روزی کند ، ومیان او و وی دوستی برقرار سازد خدایش اجازه داد . پس دعا کرد بارالها سنگینی آن را بر دوش آن ملک سبک گردان ،و گرمایش را برایش تخفیف ده ، خدا دعایش را مستجاب کرد ، وآن ملک از خدای تعالی سبب را پرسید ، و فهمید که این سبکی و تخفیف حرارت که در حمل او پیدا شده از دعای ادریس بوده است ، پس از خدا خواست تا دیدار ادریس را به او روزی کند ، ومیان او و وی دوستی برقرار سازد خدایش اجازه داد . پس ادریس همواره از او پرسش ها می کرد ، از آن جمله یکی این بود که تو گفتی گرامی ترین فرشتگان نزد ملک الموت هستی ، و بیش از سایرین نزد او مکان و منزلت داری ، حال با چنین منزلتی نزد او برایم شفاعت کن تا اجل مرا تأخیر بیندازد تا بیش از پیش به شکر و عبادت خدا بپردازم ، فرشته گفت : خداوند اجل هیچ کس را تأخیر نمی اندازد ، ادریس گفت : بله ،و لیکن این را بیشتر دوست دارم ، گفت : بسیار خوب ، من با او گفتگو می کنم ، و قول می دهم که آنچه بتواند درباره یکی از بنی آدم انجام دهد درباره تو انجام دهد . پس فرشته ادریس رو حمل کرده به آسمان برد ، و در جایی که 👈آفتاب طلوع می کند ، نهاد و خودش نزد ملک الموت آمده و حاجت ادریس را به عرض رساند و شفاعتش کرد ، ملک الموت گفت : من چنین اختیاری ندارم ، ولی تنها این احسان را می توانم در حق او بکنم که اگر دوست بدارد بگویم چه وقت اجلش می رسد گفت بگو ، پس ملک الموت به دفتر خود نگاهی کرده ،گفت : اسم او فلان است ، و به گمانم او هرگز نمی میرد ، چون او را می بینم که در محل طلوع آفتاب می میرد ، فرشته گفت : اتفاقا من او را در همانجا گذاشته و نزد تو آمده ام ، ملک الموت گفت : پس برگرد که گمان نمی کنم او را زنده ببینی ، زیرا به خدا سوگند چیزی از اجل او باقی نمانده ، پس فرشته برگشت و او را مرده یافت . این روایت را الدرالمنثور نیز از ابن ابی شبیه و ابن ابی حاتم ، از ابن عباس از کعب ، روایت کرده ، چیزی که هست در روایت کعب آمده : فرشته ای که بر ادریس در آمد همان فرشته ای بود که همواره عمل ادریس را بالا می برده ، و نیز در آن آمده که همه روزه از ادریس عملی بالا می برده ، که معادل عمل همه اهل زمین و معاصرین وی بوده است ، و از این جهت از ادریس بسیار خوشش آمده از خدا درخواست اجازه کرد تا بر زمین وارد شود و با ادریس بنای رفاقت بگذارد ، و پس از کسب اجازه بر او نازل شده و با او رفاقت کرد .... . و ابن ابی حاتم به طریقی دیگر این روایت را از ابن عباس نقل کرده ، و در آن آمده که ادریس در میان دو بال فرشته نامبرده از دنیا رفته است . و نیز در الدر المنثور است که ابن منذر ، از عمر مولای غفره ، و او بدون ذکر سند از رسول خدل (صلی الله علیه و آله ) روایت کرده که از ادریس به تنهایی عمل و عبادتی بالا می رفته که معادل عمل همه مردم عصرش بوده است ، ملک الموت _فرشته مأمور _ از او خوشش آمد ، از خدا اجازه خواست تا به زمین نازل شود و با او همنشین گردد خدای تعالی اجازه اش داد ، پس فرشته و ادریس در زمین به سیر و گردش و عبادت خدا پرداختند ، ادریس از عبادت رفیقش خوشش آمد چون دید که اصلا از عبادت خسته و کسل نمی شود ، از او سببش را پرسید ،و اصرار کرد ، فرشته خود را معرفی کرد ، معلوم شد که همان ملک الموت است ، و چون از عبادت وی خوشش آمده از خدا خواسته است تا اجازه مصاحبت با وی را به او بدهد . ادریس وقتی فهمید رفیقش از جنس بشر نیست ، بلکه ملک الموت است ، سه حاجت درخواست کرد : اول اینکه ساعتی او را قبض روح کند و دوباره جانش را برگرداند ، ملک الموت با کسب اجازه از خدای تعالی این کار را کرد ، دوم اینکه او را به آسمان ببرد و آتش دوزخ را به او نشان دهد ، ملک الموت این کار را نیز با کسب اجازه برایش انجام داد ، سوم اینکه بهشت را به او نشان دهد ، آن را نیز انجام داد ، و وقتی که ادریس داخل بهشت شد و از میوه های آن خورد و از آبش آشامید . ... } ادامه دارد ... (ع) @soltannasir ☀️🌞
@soltannasir { پاسخ به سوالات 76} { مسبحات و چاکراها 73} ادامه ...👇 { ... ، وقتی که ادریس داخل بهشت شد و از میوه های آن خورد و از آبش آشامید ، ملک الموت گفت حال بیا تا بیرون رویم همه حوائجت را بر آورم ، ادریس از بیرون شدن امتناع ورزید و به یکی از درختهای بهشتی چسبید که به هیچ وجه بیرون نمی آیم ، و در مقام احتجاج گفت : مگر غیر این است که هرکسی باید وارد جهنم شود ، من که وارد آن نیز شده ام ، و مگر غیر این است که هر کس وارد بهشت شود دیگر بیرون نمی آید ? پس من بیرون نمی آیم ،ملک الموت در جوابش عاجز گشت : خدای تعالی به ملک الموت فرمود : ادریس عاجزت کرد ، پس معترض او مشو ، بگذار بماند ، و به همین جهت ادریس در بهشت باقی ماند . این روایت را عرائس نیز آورده ، وآن را از وهب نقل کرده ،و در آخر روایت او این اضافه آمده است : « پس ادریس درآنجا زنده است ، گاهی در آسمان چهارم خدای را بندگی می کند ، و گاهی در بهشت به تنعم می پردازد » و در مستدرک حاکم از سمره روایت می کند که گفت : ادریس مردی سفید روی ، بلند قامت ، تنومند ،فراخ سینه ، بدنش کم موی ، سرشپر موی بود ، و یکی از دو چشمش از دیگری درشت تر بود ، و در سینه لکه سفیدی داشت که برص نبود ، و چون خدای تعالی جور و عداوت مردم را دید و دید که از اوامرش سر پیچی می کنند ، ادریس را به آسمان ششم برد ، و اینکه در قرآن فرموده « وَ رَفَعْناهُ مَکاناً عَلِيًّا » اشاره به همین است . مولف : هیچ نقاد با بصیرت شک نمی کند در اینکه این روایات از اسرائیلیاتی است که دست جعالان حدیث آن را در میان روایات ما وارد کرده است ، برای اینکه با هیچ یک از موازین علمی و اصول مسلم دین سازگاری ندارد . 3_ادريس (عليه السلام) (هرمس ) نيز نام داشته، زيرا قفطى در كتاب اخبار العلماء باخبار الحكماء، در شرح حال ادريس مى گويد: حكماء در محل ولادت و منشاء و استاد ادريس قبل از نبوتش اختلاف كرده اند، فرقه اى گفته اند: در مصر به دنيا آمد، و او را (هرمس الهرامسه ) ناميدند، و مولدش در (منف ) بوده، و نيز گفته اند كه : كلمه هرمس عربى ارميس يونانى است، و ارميس به زبان يونانى به معناى عطارد است. بعضى ديگر گفته اند: نام او به زبان يونانى طرميس و به زبان عبرى خنوخ بود كه معرب آن اخنوخ شده، و خداى عز و جل او را در كتاب عربى مبينش ادريس ناميده. همين صاحب نظران گفته اند: نام معلمش غوثاذيمون بوده، بعضى گفته اند: اغثاذيمون مصرى بوده، ولى نگفته اند كه اين شخص چكاره بوده است، فقط گفته اند: اغثاذيمون يكى از انبياى يونانيان و مصريان بود، و نيز او را اورين دوم خوانده اند، و ادريس نزد ايشان اورين سوم بوده، و معناى كلمه (غوثاذيمون ) خوشبخت است، آن وقت گفته اند: هرمس از مصر بيرون گفته و همه زمين را گردش كرد و دوباره به مصر برگشت، و خداوند در  مصر او را بالا برد، و در آن روز هشتاد و دو سال از عمرش گذشته بود. فرقه ديگرى گفته اند كه : ادريس در بابل به دنيا آمده و نشو و نما كرد، و او در اول عمرش از شيث بن آدم كه جد جد پدرش بود درس گرفت، چون ادريس پسر يارد، و او پسر مهلائيل، و او پسر قينان، و او پسر انوش، و او پسر شيث است، شهرستانى گفته : اغثاذيمون همان شيث است. و چون ادريس بزرگ شد، خداوند او رابه افتخار نبوت مفتخر ساخت، پس مفسدين از بنى آدم را از مخالفت با شريعت آدم و شيث نهى مى كرد اندكى اطاعتش كردند اما بيشتر مردم مخالفتش نموده اند، پس تصميم گرفت از ميان آنان كوچ كند، آنان را كه اطاعتش كرده بودند دستور داد آماده كوچ باشند، برايشان گران آمد كه از وطن هاى خود چشم بپوشند، ناگزير گفتند: اگر كوچ كنيم ديگر كجا مانند بابل نهرى خواهيم يافت ؟ (بابل به زبان سريانى به معناى نهر است ) و گويا مقصودشان از نهر - بابل - دجله و فرات بوده، ادريس گفت : اگر براى خاطر خدا مهاجرت كنيم، خداوند نهرى غير آن روزيمان خواهد كرد. پس ادريس با ايشان بيرون شده و رفتند تا به اين اقليم كه اقليم بابليونش مى نامند رسيدند، پس رود نيل و دشتى خالى از سكنه را ديدند، ادريس كنار نيل ايستاده مشغول تسبيح خدا شد، و به جماعت خود گفت : بابليون. و در معناى اين گفته وى اختلاف كرده اند، بعضى گفته اند: يعنى چه نهر بزرگى است. بعضى ديگر گفته اند: يعنى نهرى مانند نهر شما است، بعضى گفته اند: نهرى پر بركت است. و بعضى ديگر گفته اند: كلمه (يون ) در زبان سريانى معناى صيغه افعل در عربى را مى دهد كه به معناى برتر است، يعنى اين نهر بزرگتر است و به همين مناسبت آن وادى و اقليم در ميان همه امت ها به نام بابليون معروف شد، غير از عرب كه آن را مصر خوانده اند كه منسوب است به مصر پسر حام، كه بعد از واقعه طوفان نوح آنجا نزول كرد، (و خدا به همه اينها داناتر است ). ... } ادامه دارد ... (ع) @soltannasir 🌞☀️
@soltannasir { پاسخ به سوالات 77} { مسبحات و چاکراها 74} ادامه ...👇 { ... ادریس و همراهانش در مصر رحل اقامت افكنده، خلايق را به معروف امر، و از منكرات نهى مى كرد و به اطاعت خداى عز و جل دعوت مى كرد، مردم زمان او با هفتاد و دو زبان حرف مى زدند، و خداوند زبان همگى آنان را به وى تعليم داده بود تا هر فرقه اى از ايشان را با زبان خودش تعليم دهد، و علاوه بر اينها آداب و طريقه نقشه كشى براى شهر سازى را به ايشان بياموخت، دانشجويان از هر ناحيه اى گردش جمع شدند، و به ايشان سياست مدنيت بياموخت و قواعد آن را برايشان مقرر فرمود، و هر فرقه اى از هر امتى كه بودند به سرزمين خود برگشته و شهرهايى ساختند تا آنجا كه در عهد وى و به وسيله شاگردان او، صد و هشتاد و هشت شهر ساخته شد، كه از همه كوچكترش (رها)  بود، و ادريس به آنان علوم را  بياموخت. و اولين كسى كه حكمت را استخراج نموده و علم نجوم را به مردم ياد داد، ادريس بود، چون خداى عز و جل سر فلك و تركيب آن، و نقطه هاى اجتماع كواكب را در آن فلك به او فهمانده بود، و نيز علم عدد سنين و حساب را به او داده بود، و اگر اين نبود و ادريس در اين علم فتح باب نمى كرد، هرگز خاطر بشر به اين معنا خطور نمى كرد كه در مقام سرشمارى ستارگان بر آيد. ادريس (عليه السلام) براى هر امتى در هر اقليمى سنتى شايسته آن امت و آن اقليم به پا داشت، و زمين را به چهار قسمت تقسيم نموده براى هر قسمتى پادشاهى مقرر كرد تا به سياست و اداره امور آنجا و آباديش قيام نمايد، و هر پادشاهى را ماءمور كرد تا اهل اقليم خود را به شريعتى كه بعدا اسم بعضى از آنها را مى بريم ملزم سازد. اسماء آن پادشاهان كه زمامدار زمين بودند بدين قرار بود: اول (ايلاوس ) كه به زبان عربى به معناى رحيم است، دوم (اوس )، سوم (سقلبيوس )، چهارم (اوس آمون )، و بعضى گفته اند: ايلاوس آمون، بعضى ديگر نام او را يسيلوخس كه همان آمون ملك باشد دانسته اند، اين بود آن مقدار از كلام قفطى در كتاب اخبار العلماء باخبار الحكماء، كه مورد حاجت ما بود. و اين احاديث و اخبار، همه به ما قبل تاريخ منتهى مى شود، و آنطور كه بايد نمى شود بدان اعتماد كرد، چيزى كه هست همين كه مى بينيم نام او در عربى جيلا بعد جيل (جيل ) يك صنف از مردم اهل يك زمان ) در ميان فلاسفه و اهل علم زنده مانده و اسم او را به عظمت ياد مى كنند و ساحتش را محترم شمرده و اصول هر علمى را منتهى به او مى دانند، خود كشف مى كند از اينكه او از قديمى ترين پيشوايان علم بوده كه نطفه و بذر علوم را در ميان بشر پاشيده و افكار بشرى را با استدلال و دقت در بحث، و جستجوى از معارف الهى آشنا ساخته اند، و يا آن جناب اولين مبتكر ايشان بوده است. ...} ( ترجمه تفسیر المیزان جلد 14 صفحات 87 الی 96) (ع) @soltannasir 🌞☀️
مقاله ای 👆👆از دکتر سید حسین نصر در باب هرمس و متون هرمسی منبع : خبر گزاری مهر @soltannasir
@soltannasir { پاسخ به سوالات 78} { مسبحات و چاکراها 75} از ادریس (ع) سخن گفته شد و اینکه وی هم در تورات و هم در داستان های شفاهی به جای مانده از پیشینیان و هم در بخشی از احادیث اسلامی به آسمانها رفت . ملاحظه نمودید که در اکثر احادیث اسلامی سخن از سفر ادریس(ع) به آسمان چهارم و یا بین آسمان چهارم و پنجم یعنی محل خورشید بر طبق نظر پیشینیان شده است . که البته امروزه عده ای تطابق آسمانها را با فلکیات قدیم نمی پذیرند . و تمامی ستارگان را مربوط به آسمان اول می دانند . ابن عربی فص حکمت قدوسی در کلمه ادریسی ، را با آیه قرآن که مربوط به ادریس (ع) است . طرح ریزی می نماید . یعنی آیه « و رفعنامکانا علیا » (57 سوره مریم ) وی علو و بلندی را به علو مکانی و علو مکانتی تقسیم می نماید . وی سپس با نقل آیه 57 سوره مریم که در آن نقل شده که ادریس (ع) را به مکانی بلند بردیم . می گوید : 👈 بالاترین مکان ها ، مکانی است که آسیای افلاک 👈 گرد آن می چرخد و آن 👈فلک خورشید است . و وی مقام روحانیت ادریس (ع) را در آنجا می داند . به نظر می آید که ابن عربی بر اساس احادیثی که در کتب اهل سنت نقل شده ، جایگاه ادریس (ع) را در فلک شمس می داند . و مستمسک ابن عربی در اینجا حدیث است نه کشف و شهود شخصی وی . ابن عربی 👈 فلک شمس را قطب افلاک می داند که آسیای افلاک بر گرد آن می چرخد . و وی سپس با نام بردن افلاک تعداد آنان را 15 فلک می داند. که هفت فلک کره خاک ، فلک کره آب ، فلک کره هوا ، فلک کره اثیر ، فلک قمر ، فلک عطارد ، فلک زهره ، در پایین فلک شمس و هفت فلک ، فلک مریخ ،فلک مشتری ، فلک زحل ، فلک منازل و فلک اطلس و فلک کرسی و فلک عرش می داند . نظر ابن عربی با نظر قدما و منجمین اسلامی متفاوت است و دیدگاه وی نه با فلکیات قدیم چندان منطبق است و نه با فلکیات جدید ، وی بر خلاف منجمین اسلامی که زمین را مرکز عالم می دانستند ، قائل به چرخش افلاک گرد فلک قطب که فلک شمس است می باشد . بنابراین وی به نوعی نظریه خورشید مرکزی قائل است که با نه با نجوم قدیم چندان انطباق دارد و نه با نجوم جدید . همچنین وی بر خلاف قدما فلک کرسی و عرش را بالای فلک ثوابت و اطلس می داند . علامه حسن حسن زاده آملی در کتاب ممد الهمم در شرح فصوص الحکم در فص ادریسی می نویسد : 👇 { در کتب هیئت و نجوم که خواستند حرکات کواکب را به نظم بباورند نه فلک ثابت کردند که قمر است و عطارد و زهره و شمس و مریخ و مشتری و زحل و فلک ثوابت و اطلس که او را فلک الافلاک و معدل النهار و فلک اعظم نیز می نامند و چون در او هیچ ستاره ای نیست او را اطلس می نامند ( چون لفظ اطلس بی نقطه است ) و حرکت یومیه را به او اسناد دادند چنانکه جمعی دیگر از فیثاغورث و ابرخس که قبل از میلاد مسیح بودند و در اسلام ابوسلیمان سجستانی و جمعی دیگر زمین را متحرک می دانستند و حرکت یومیه را به زمین اسناد دادند جناب شیخ بهائی در تشریح الافلاک می فرماید : در لسان شرع از فلک نهم تعبیر به عرش و از فلک ثوابت تعبیر به کرسی می شود . البته مرادش عرش و کرسی عالم جسمانی است که نمودار عرش و کرسی حقیقی واقعی اند و مادون فلک قمر را فلک نمی نامند بلکه کره می گویند . کره نار ،کره هوا ، کره آب ، کره خاک ، ولی فرمایشی که جناب محی الدین دارد با کتب هیئت و نجوم وفق نمی دهد چه ایشان فلک کرسی و فلک عرش را بعد از فلک ثوابت و اطلس آورده است با اینکه اطلس و ثوابت همان عرش و کرسی اند چنانکه از گفته. شیخ بهائی دانستیم . بنابراین بعد از فلک شمس پنج فلک است ، نه هفت فلک که محی الدین فرمود و قیصری در شرح گوید شیخ در باب 275 فتوحات نیز همین حرف را دارد که فرمود اطلس عرش تکوین است که از او به واسطه طبایع اربعه کون و فساد پیدا شد مستوای اسم رحمان عرش عظیم است که مافوقش جسمی نیست و مستوای کرسی کریم است . } (ممدالهمم در شرح فصوص الحکم فص حکمت قدوسیه فی کلمه ادریسیه پانویس ) نکته : ابن عربی در فص ادریسی قائل به این است که بالاترین مکان ها مکانی است که آسیای افلاک بر گرد آن می چرخد و آن فلک خورشید است . اما چرا ابن عربی فلک خورشید را بالاترین مکان ها می داند ? در حالی که هفت فلک را بالای فلک خورشید نام می برد ? علت این امر آن است که وی می گوید هفت فلک بالا و هفت فلک پایین 👈 گرد خورشید می چرخند . چون خورشید بنا به نظر وی قطب و مرکز افلاک است . بنابراین برای هفت فلک بالایی نیز ، بالاترین مکان ها مکان خورشید می باشد . زیرا به دور خورشید می چرخند . بدین ترتیب برای هفت فلک پایینی نیز در اندیشه ابن عربی بالاترین مکان ها فلک شمس می باشد . زیرا آنان نیز به دور خورشید می چرخند. ادامه دارد (ع) @soltannasir 🌞☀️
@soltannasir { پاسخ به سوالات 79 } { مسبحات و چاکراها 76 } ادامه ...👇 گفته شد که بنا به نظر ابن عربی فلک شمس ، قطب افلاک است و «مکانا علیا» در آیه « و رفعنا مکانا علیا » (57 سوره مریم ) بنا به نظر وی فلک خورشید است که مقام روحانیت ادریس (ع) است . نکته : اسم قطب به حساب جمل کبیر 111 و اسم «اعلی» و «علیا » نیز به حساب جمل کبیر 111 می باشد . بنابراین بین قطب و اسم اعلی خداوند تطابق عددی وجود دارد . بنابراین اینکه ادریس (ع) به مکانا علیا می رود . این علیا ممکن است جایی باشد که قطب افلاک است . زیرا بین «اعلی» و قطب تطابق عددی وجود دارد . اما ابن عربی قائل به این است که فلک شمس ، هم در مرکز افلاک است ( به حساب مخصوص وی فلک هشتم ) . و هم قطبی است که آسیای افلاک بر گرد آن می چرخد . بنابراین بنا به نظریه ابن عربی که در ابتدای فص ادریسی علو را به علو مکانی و علو مکانتی تقسیم نموده است . فلک شمس مکانی است که هم دارای علو مکانی است از آن جهت که بالاترین فلک است زیرا هفت فلک بالایی و پایینی به دور وی در گردش هستند و از هر طرف که بشمارید به فلک شمس می رسید . هم دارای علو مکانتی است زیرا سایر افلاک به گرد وی در گردشند و شمس قطب افلاک است . بنابراین اگر نظر ابن عربی را در ترتیب افلاک منظور نماییم . فلک شمس دارای هر دو علو مکانی و مکانتی می باشد . بنابراین برخلاف نظر شیخ ، ادریس (ع) به مکانی صعود نمود که هم بلندترین از نظر مکانی و هم از نظر مکانت است ! اما اگر ترتیب ادعایی ابن عربی که با فلکیات قدیم و جدید هم خوانی ندارد اشتباه باشد و به آسمان بر طبق فلکیات دانشمندان معاصر نگاه نماییم . که در منظومه شمسی ، سیارات به دور خورشید در حال گردشند ! شمس همچنان قطب افلاک است ، که کواکب به دور آسیای وجود آن می چرخند اما با اینحال شمس دیگر بالاترین مکان از نظر مکانی نیست بلکه علو شمس تنها از جنبه مکانت است ! و هرمس یا عطارد که کوکب ادریس (ع) است و احکامش در نجوم احکامی و اسطوره با داستان زندگی ادریس (ع) تطابق معنایی بسیاری دارد . در نزدیک ترین مکان به شمس قرار گرفته است ! ابن عربی سپس در ادامه می گوید که اگر علو مکانی به ادریس (ع) اختصاص پیدا کرد . علو مکانت و مرتبت برای ما محمدییان(پیروان حضرت رسول «ص» ) است . او برای سخن خویش به آیه 35 سوره محمد استناد می نماید آنجا که حق تعالی می فرماید : 👇 « و انتم الاعلون و الله معکم = شما برترید و خداوند با شماست 35محمد » به نظر وی در اینجا حق تعالی می فرماید که شما مسلمین برترید . و این برتری مسلمانان از حیث علو مکانت و منزلت است نه علو مکانی ، و بدین خاطر حق تعالی در ادامه آیه به معیت و همراهی خود با مسلمین اشاره می فرماید : 👈 «والله معکم =و خداوند با شماست » و به نظر ابن عربی معیت حق تعالی در علو مکانت با بندگان ممکن است. اما در علو مکانی ممکن نیست زیرا حق تعالی از مکان برتر است . ابن عربی سپس در ادامه می گوید که چون نفوس عمل کنندگان از ما (محمدیان و منزلت و مکانت ما ) ترسید حق تعالی معیت را آورد و سپس در ادامه آیه 35 سوره مبارکه محمد می فرماید : 👈 « و لن یترکم اعمالکم = و هر گز اعمالتان رانکاهد 35 محمد » . پس عمل ، مکان را می طلبد و علم ، مکانت و مرتبه را در خواست دارد ، بنابراین برای ما( محمدیان ) بین دو رفعت و بلندی جمع کرده است : علوّ مکان به 👈 عمل ، و علوّ مکانت 👈 به علم . قیصری در شرح فصوص الحکم در شرح این فقرات می آورد : 👇 { یعنی : چون زاهدان و عابدان که به حقایق نه علم دارند و نه معرفت ، دانستند که علو مکانت به حسب علم و کشف حقیقی است و نفوسشان ترسید و پنداشتند که آنان را بهره ونصیبی از علو نیست ، حق تعالی در کلامش _ بعد از آن که فرمود : هرگز از اعمالتان نکاهد ، پس علوّ مکان به حسب اعمالتان شما (زاهدان) راست ، زیرا علوّ مکانت و مرتبت علم راست ، و علم روح عمل است و عمل ، جسد آن ، پس هر یک از آن دو به حسب مناسبت ، آن چه را که شبیه و همانندش است اقتضا می کند ،بنابراین علوّ مکانت عالم راست و علوّ مکان عمل کننده را ، و هر کس که بین آن دو جمع کرد ، وی را دو علوّ است . } (ترجمه شرح فصوص قیصری جلد اول صفحات 367 و 368) ادامه دارد ... (ع) @soltannasir 🌞☀️
@soltannasir { پاسخ به سوالات 80 } { مسبحات و چاکراها 77 } ادامه ...👇 از فحوای کلام ابن عربی ، اینگونه استنباط می شود که ادریس (ع) تنها صاحب رفعت مکانی بوده نه رفعت مکانتی . چنانچه قیصری در شرح خویش بر فصوص الحکم می آورد : 👇 { و اما علو مرتبت ماراست یعنی : وی [ ادریس] را مکان بالا _به نص الهی _ می باشد ، اما رفعت و بلندی و مکانت و مرتبت ما راست ، زیرا او [ ادریس ] به فنای در حق و بقای به او نرسیده بود ، بلکه ریاضت کشید تا جایی که هیآت بشریت و اوصاف انسانیش به صفات الهی و هیآت روحانی تبدیل پیدا کرد ، ولی برایش فنای در ذات که موجب اتصاف به علوّ ذاتی و مکانت مطلق است حاصل نگشت ، از این رو مقام روحانیتش فلک خورشید گشت ، و این مقام ما راست . } ( ترجمه شرح فصوص قیصری جلد اول صفحه 366 و 367) اینجا ما را با ابن عربی و مخصوصا شارح قیصری سخن است . که چگونه ادریس (ع) را از مقام رفعت مکانتی محروم می دانند ! حق تبارک تعالی در آیات 56 و 57 سوره مریم درباره ادریس(ع) می فرماید : 👇 { وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ 👈صِدِّيقًا نَبِيًّا ﴿۵۶﴾ و در اين كتاب از ادريس ياد كن كه او راستگويى پيامبر بود (۵۶) وَرَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِيًّا ﴿۵۷﴾ و [ما] او را به مقامى بلند ارتقا داديم (۵۷) } و همچنین در آیات 85 و 86 سوره انبیاء در باره ادریس (ع) می فرماید : 👇 { وَإِسْمَاعِيلَ وَإِدْرِيسَ وَذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ👈 الصَّابِرِينَ ﴿۸۵﴾ و اسماعيل و ادريس و ذوالكفل را [ياد كن] كه همه از شكيبايان بودند (۸۵) وَأَدْخَلْنَاهُمْ فِي رَحْمَتِنَا إِنَّهُمْ مِنَ👈 الصَّالِحِينَ ﴿۸۶﴾ و آنان را در رحمت خود داخل نموديم چرا كه ايشان از شايستگان بودند (۸۶) } در آیه 56 سوره مبارکه مریم حق تبارک تعالی پیش از آنکه به رفعت مکانی ادریس (ع) اشاره نماید .اشاره به مقام👈 صدیقی و 👈نبوت برای ادریس (ع) می نماید . و در آیات سوره انبیا ادریس(ع) را صاحب مقام 👈صابرین و 👈صالحین دانسته است ! و اینها همه نشان از رفعت مکانتی ادریس (ع) پیش از صعود وی به آسمانها دارد . و خود شیخ اکبر ابن عربی در مواضع متعددی از کتاب فتوحات مکیه به مقام بلند انبیاء و صدیقین و صالحین و غیره اشاره می نماید : 👇 { اصناف اولیا : 👇 1_ اولیای انبیاء از اولیا _ رضی الله عنهم _ انبیاء صلوات الله علیهم می باشند که خداوند متولی و عهده دار نبوتشان کرده است ، و آنان رجالی هستند که خداوند خاص خویششان ساختشان و برای خدمت برگزیدشان و از دیگر بندگان به حضرت خودش اختصاصشان داده در ذاتشان شریعتی را معین کرده که بدان تعبد ورزند ، و بعضی از آنان را فرمان نداده که آن عبادات را به غیر خودشان _ به گونه وجوب _ دستور دهند ، بنابراین مقام👈 نبوت مقام 👈 خاصی در ولایت است ، پس آنان (انبیای اولیا ) بر شریعتی از جانب خداوند می باشند که برایشان اموری را حلال کرده و اموری را حرام ، آن (شریعت ) را خاص آنان کرد _ نه غیر آنان _ زیرا سرای دنیا اقتضای چنین امری را دارد ، چون سرای مرگ و زندگی است و خداوند فرموده : الذی خلق الموت و لحیاة لیبلوکم ، یعنی : همان که مرگ و زندگی آفرید تا امتحانتان کند (2_ ملک ) ، تکلیف همان ابتلا و امتحان است . پس ولایت نبوت عامه است و نبوتی که دارای تشریع است نبوت خاصه می باشد و هر کس از این صنف را که این گونه باشد فرا می گیرد ، و آن مقام 👈 « رفعت » در خطاب الهی است _ اگر دستور نداده و تفوه به نبوت نکند _ نه در مشاهده ، پس مقام نبوت ، در خطاب👈 « علوّ » است . } ( ترجمه فتوحات مکیه جلد 6 صفحات 84 و 85) همچنین وی در ادامه در باب مقام صدیقین می گوید : 👇 { 3_ اولیای صدیقان : 👇 از اولیا نیز « صدیقان » رضی الله عن الجمیع _ می باشندکه خداوند آنان را متولی و عهده دار صدیقیت کرده است ، خداوند درباره کسانی که به خدا و رسولانش ایمان آورده اند فرموده : اولئک هم الصدیقون ، یعنی : اینان همان صدیقانند ( 19_ حدید ) ، بنابراین صدیق کسی است که به خدا و رسولش از سخن مخبر ( رسول خبر دهنده ) ایمان بیاورد _ نه از روی دلیل _ و نور ایمانی را که در دلش می یابد وی را مانع از شک و دو دلی که در سخن مخبر رسول وارد می سازد می شود ، و متعلق به تصدیق در واقع ایمان به رسول است ، و ایمان به خدا از جهت قربت است _ نه اثبات آن _ زیرا بعضی از صدیقان بر ایشان وجودحق _ به ضرورت و یا از راه نظر _ ثابت است ، ولی جهت قربت ثابت نشده است ، و این آیه دلالت بر شرف و برتری اثبات وجود دارد . } ( ترجمه فتوحات مکیه صفحه 86) (ع) @soltannasir 🌞☀️
@soltannasir { پاسخ به سوالات 81 } { مسبحات و چاکراها 78 } ادامه ...👇 { منزل صدیقیت سپس ( گوییم : ) وقتی صدیقی به رسولی ایمان می آورد ، ایمان بدانچه آن رسول ( از جانب خدا ) آورده ، و آنچه از توحید و یکتایی الاه که ( خبر ) آورده است ایمان آورده ، و آن بیان او (ص) است که فرمود : قولوا : لااله الا الله ، و یا آن که ( او تعالی ) فرمود : فاعلم انه لا اله الا الله (19_محمد )، پس صدیق دانست که او تعالی در الوهیتش _ از آن جهت که فرموده : فاعلم انه لا اله الا الله _ واحد است ، این ایمان نامیده می شود و مومن بدان _ بر این حد _ صدیق نامیده می شود ، ولی اگر شخصی در دلیلی که دلالت بر صدق و راستی سخن او ( مخبر از خدا ) دارد نظر کند که فرموده : فاعلم انه لااله الا الله ، و پس از نظرش ( در دلایل ، چون فرموده بدان !) بر توحیدش آگاهی یابد و رسول را در قولش ( که فرمود : قولوا لا اله الا الله ) و خداوند را در قولش بدو _ صلی الله علیه و سلم _ ( که فرمود : فاعلم ) لا اله الا الله ، تصدیق کند ، چنین شخصی صدیق نیست ، بلکه او مومن از روی دلیل است و عالم نامیده می شود . پس منزل صدیقیت برایت روشن شد ، و این که صدیق صاحب نور ایمانی است که آن را به ضرورت در چشم دلش می یابد ، مانند نور چشم که خداوند آن را درچشم قرار داده است و بنده را در کسب آن دخالتی نیست ، همین طور نور صدیق در بصیرتش می باشد ، خداوند می فرماید : اولئک هم الصدیقون و الشهداء عند ربهم لهم اجرهم ، یعنی : آنان نزد پروردگارشان صدیقان و گواهانند و پاداش خویش دارند (19 حدید ) یعنی از حیث گواهی « و نورهم = و نور خویش دارند _19 حدید » یعنی از حیث صدیقیت ،لذا حق متعال نور را برای صدیقیت ، و اجر و مزد رابرای گواهی قرار داد ، و آن ( صیغه صدیق ) صیغه مبالغه در تصدیق و صدق می باشد ، مانند « شرّیب » و « خمّیر » و « سکّیر » پس بین نبوت رسالی که نبوت تشریع است و بین صدیقیت ، مقام و منزلتی نمی باشد ، هر کس از 👈مرز صدیقان گذر کرد ، 👈 در نبوت گام می گذارد ، و هر کس پس از محمد صلی الله علیه و سلم ادعای نبوت تشریع کرد ، دروغگو است ، بلکه آنچه را که صادق _ رسول خدا صلی الله علیه وسلم _ آورده است ، انکار ورزیده و تکذیب کرده است . } ( ترجمه فتوحات مکیه جلد 6، باب 73 صفحات 86 و 87 ) همانگونه که ملاحظه می نمایید ابن عربی در فتوحات مکیه می گوید که کسی که از مقام صدیقی بگذرد پای در مقام نبوت می گذارد ! و حق تبارک تعالی نیز در سوره مریم درباره ادریس (ع) اشاره می نماید که وی صدیق و نبی بود : 👇 { وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ 👈صِدِّيقًا👈 نَبِيًّا ﴿۵۶﴾ و در اين كتاب (نيز) از ادريس ياد كن، او بسيار راستگو و پيامبر بزرگي بود. (۵۶ )} بنابراین ملاحظه می نمایید که حق تعالی نیز در توصیف ادریس (ع) ابتدا به مقام صدیقی وی و سپس به مقام نبوت وی اشاره می نماید ! یعنی بر مبنای نظر ابن عربی ، ادریس(ع) ابتدا به مقام صدیقی و سپس با ترقی از مقام صدیقی به مقام نبوت رسید و آنگاه در پایان دوران نبوت خویش حق تعالی او را به مکانی رفیع منتقل نمود که به گفته ابن عربی فلک شمس و بنا به تعدادی از احادیث آسمان چهارم است . که بنا به فلکیات قدیم آسمان چهارم محل کوکب شمس است . در باب فلک شمس نیز گفتیم که درست است که آنجا مکان است . اما مکانی است که هم دارای علو مکانی و هم علو مکانتی می باشد . بنابراین چگونه ممکن است که ادریس (ع) تنها صاحب علو مکانی باشد ? ابن عربی و به تبع او قیصری در شرح خویش بر فصوص می گوید . که علو مکانتی به حسب علم است و علو مکان به حسب اعمال می باشد . و سپس قیصری در شرح خویش بر فصوص می گوید که ادریس (ع) به واسطه ریاضات اوصاف انسانیش به صفات روحانی و الهی مبدل گشت . تا از عالم جسمانی به فلک شمس سفر نمود ولی به فنای فی الله و بقای بالله نرسید !! اینجاست که باید گفت : «ان هذا لشی عجاب» ! چگونه پیامبری که سر منشأ بسیاری از علوم نظیر علم اعداد و حساب و هندسه و نجوم و کیمیا و مهندسی و شهر سازی و سایر شعب علوم غریبه و خفیه است . دارای علو مکانتی نیست ! شاید شخصی بگوید که این علوم ، علوم ظاهریه است و علم بالله متفاوت است . گوییم که اگر روایت توراتی را بپذیریم که ادریس (ع) زمانی که به آسمان ها رفت جد وی شیث هبة الله هنوز در قید حیات بود . و وی (شیث) قطب عالم در وقت خویش بوده ، بنا به روایت توراتی و روایات اسلامی ادریس (ع) پس از جد خویش بالاترین مقام معنوی را در عالم داشته ، و اینکه در سفر پیدایش تورات آمده خنوخ ( ادریس ) 300 سال با خداوند راه می رفت ! می توان از این روایت توراتی ، اینگونه استنباط نمود که ادریس (ع) از خویش فانی شده و به دولت بقای به حق مشرف شده بود . ادامه دارد ... (ع) @soltannasir 🌞☀️
@soltannasir { پاسخ به سوالات 82 } { مسبحات و چاکراها 79} ادامه ...👇 ماجرای ادریس (ع) را موقتا با ذکر یک لطیفه از جناب علامه شعرانی که علامه حسن زاده آملی در دروس هیئت خویش بدان اشاره نموده به پایان می بریم : 👇 { داستان یک چیستان : 👇 وقتی استاد علامه شعرانی _قدس سره الشریف _ به قصد زیارت بنت باب الحوائج الی الله ستی فاطمه سلام الله علیها از تهران به قم آمده بودند . نگارنده آنگاه در مدرسه مروی تهران حجره داشت . پس از مراجعت که به محضر انورش تشرف حاصل کردم از سفر خود حکایت کرد که در بازگشت شخصی روستایی در ماشین از من پرسید که در قم درس می خوانی ? گفتم : چه فرمایش داری ? گفت : این چیست که : « برخیز و بشو دلا / ریشت بتکان ملا » ? گفتم شما بفرمایید . گفت : برخیز « الف » است . بشو دلا « د » است . ریش را بتکانی نقطه شین فرو می ریزد « ریس » می ماند ، و با « ا_ د » ادریس می شود . } ( کتاب دروس هیئت و دیگر در رشته های ریاضی جلد دوم صفحه 689) نکته : ان شاالله در آینده ای که زمان آن مشخص نیست به شخصیت هرمس و علوم هرمسی بیشتر خواهیم پرداخت . اگر از دروس اصلی خارج شدیم برای تبرک بود زیرا همانگونه که گفته شد اربعین موسوی امسال بنا به گردش سالانه اربعینات متعلق به ادریس(ع) و امام حسن عسکری (ع) می باشد . اما هدف ما بیان ارتباط سوره اعلی و نام اعلی خداوند با خورشید بود و سعی نمودیم که از فصوص الحکم ابن عربی نیز شاهدی برای این نظر بیاوریم که بدین جا رسیدیم . و البته همانگونه که ملاحظه نمودید سخنان ابن عربی چه در باب فلکیات مورد ادعایی خویش و چه در باب ادریس (ع) قابل نقد بود . ( با وجود اشتباهات مختلف در آثار ابن عربی ، وی یکی از بزرگترین عارفان جهان اسلام است که نه تنها در زمان خویش پیشرو بوده بلکه توانسته یک تنه تغییری اساسی در معارف و اصطلاحات عرفانی بوجود آورد ، معارف و اصطلاحات وی هنوز در عرفان اسلامی حاکم است . ) شمس در نظام فلکیات ابن عربی در مرکز افلاک و قطب افلاک بود و بلندترین مکان بود و چون همه افلاک به دور آن می چرخند . دارای علو مکانی و مکانتی بود . اینکه این نظر وی تا چه حدی با آیات قرآن و احادیث هم خوانی دارد . خود مجال دیگری برای بررسی می طلبد !!! اما در نظام فلکیات جدید و منظومه شمسی ، شمس تنها قطبی هست که سیارات به دور آن می چرخند . بنابراین دارای علو مکانتی است . و اگر از بیرون به منظومه نگاه نماییم دارای علو مکانی نیز می باشد . زیرا بالاترین است . و می توان دوری و نزدیکی سیارات را به نسبت وی سنجید ! و اما در نظام فلکیات قدیم شمس در مرکز کواکب در افلاک است . که سه فلک مریخ و مشتری و زحل در بالای آن و سه فلک قمر عطارد و زهره در زیر آن است . در این فلکیات شمس دارای علو مکانی نیست . زیرا فلک عرش یا فلک الافلاک دارای علو مکانی است . و در بین کواکب فلک زحل دارای علو مکانی می باشد . اما در باب علو مکانتی ، فلک عرش دارای بیشترین علو مکانتی می باشد و در بین کواکب شمس در مرکز کواکب قرار دارد و چون حیات بخش است و صاحب روز است . بنابراین دارای علو مکانتی می باشد . بنابراین همانگونه که ملاحظه می نمایید شمس در هر سه نظام فلکیات دارای نوعی از علو ، اعم از مکانی یا مکانتی می باشد و این ارتباط شمس و نام اعلی و سوره مبارکه اعلی را نشان می دهد . اما به سوره مبارکه اعلی باز می گردیم حق تبارک تعالی در آیات 8 الی 15 سوره مبارکه اعلی ابتدا به نعمت آسانترین راه برای رسول الله (ص) اشاره می نماید و سپس به وی دستور پند دادن را می دهد . سپس با اشاره به سرنوشت بد دوزخیان و کسانی که پند نگرفته اند . به این مطلب اشاره می نماید که آن کسی که خود را 👈پاک گرداند رستگار است . { وَنُيَسِّرُكَ لِلْيُسْرَى ﴿۸﴾ و براى تو آسانترين [راه] را فراهم مى گردانيم (۸) فَذَكِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّكْرَى ﴿۹﴾ پس پند ده اگر پند سود بخشد (۹) سَيَذَّكَّرُ مَنْ يَخْشَى ﴿۱۰﴾ آن كس كه ترسد بزودى عبرت گيرد (۱۰) وَيَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى ﴿۱۱﴾ و نگونبخت خود را از آن دور مى دارد (۱۱) الَّذِي يَصْلَى النَّارَ الْكُبْرَى ﴿۱۲﴾ همان كس كه در آتشى بزرگ در آيد (۱۲) ثُمَّ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيَى ﴿۱۳﴾ آنگاه نه در آن مى ميرد و نه زندگانى مى يابد (۱۳) قَدْ أَفْلَحَ مَن👈ْ تَزَكَّى ﴿۱۴﴾ رستگار آن كس كه خود را پاك گردانيد (۱۴) وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى ﴿۱۵﴾ و نام پروردگارش را ياد كرد و نماز گزارد (۱۵) } ( سوره مبارکه اعلی آیات 8 الی 15 ) ادامه دارد ... (ع) @soltannasir ☀️🌞
@soltannasir { پاسخ به سوالات 83 } { مسبحات و چاکراها 80 } ادامه ...👇 حال عزیزان به آیات 7 الی 10 سوره مبارکه شمس توجه نمایید : 👇 { وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ﴿۷﴾ سوگند به نفس و آن كس كه آن را درست كرد (۷) فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴿۸﴾ سپس پليدكارى و پرهيزگارى اش را به آن الهام كرد (۸) قَدْ أَفْلَحَ مَن👈ْ زَكَّاهَا ﴿۹﴾ كه هر كس آن را پاك گردانيد قطعا رستگار شد (۹) وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا ﴿۱۰﴾ و هر كه آلوده اش ساخت قطعا درباخت (۱۰) } عزیزان ابتدا به شباهت دو جمله « قد افلح من تزکی = رستگار آن کس که خود را پاک گردانید /14 سوره اعلی » و آیه « و قد افلح من زکاها = هر کس آن را پاک گردانید قطعا رستگار شد /9 سوره شمس » توجه نمایید . شباهت این دو آیه خود دلیلی دیگر بر ارتباط سوره اعلی و شمس می باشد . در هر دو آیه حق تعالی رستگار شدن را منوط به پاک شدن می داند . اما پاک شدن چه چیزی ? در سوره مبارکه شمس حق تعالی پاک شدن گوهر نفس انسان را باعث رستگاری و آلودگی آن را موجب هلاکت می داند . اما در آیه 14 سوره مبارکه اعلی و سایر آیات این سوره مستقیما اشاره به پاک شدن نفس نشده است . اما با توجه به سیاق آیه و ارتباط سوره اعلی و شمس می توان از آیه 14 سوره مبارکه اعلی نیز اشاره به پاک شدن گوهر نفس را استنباط نمود . به طوریکه هر کسی این گوهر را پاک نماید بهشتی و هر کسی ناپاک نماید اهل جهنم خواهد بود . نکته : در احادیث یکی از معانی آیه « قد افلح من زکاها » (14 سوره اعلی ) ، زکات عید فطر دانسته شده است . پیشتر در دروس اشاره شد که هم بر طبق حدیث امیرالمومنین (ع) و هم بر طبق نظر حکما ، کبد با نفس نباتی در ارتباط است و همچنین این اندام (کبد) با چاکرای سوم (خورشیدی) و برج اسد نیز مرتبط است . همچنین اشاره شد که در سوره اعلی به شکل غیر مستقیم و در سوره شمس به شکل مستقیم اشاره به پاک کردن گوهر نفس شده است . همچنین در سوره مبارکه شمس که با سوره مبارکه اعلی در ارتباط است . مستقیما به خلقت نفس اشاره شده است . نفسی که بنا به نظر حکما مجرد است و بدن مرتبه نازله آن است . البته علمای تفکیکی نظری بر خلاف حکمای متأله دارند و به تجرد نفس اعتقاد ندارند . اینکه نفس و مسائل آن چیست در این مختصر نمی گنجد هر عزیزی که طالب آگاهی به مسائل نفس از دید حکمای متأله می باشد می تواند به کتاب سرح العیون فی شرح العیون علامه حسن زاده آملی و کتاب دروس معرفت نفس ایشان و همچنین کتاب دروس شرح اشارات و تنبیهات ایشان (علامه حسن زاده ) نمط سوم مراجعه نماید . نکته 2: در دانش چاکرا سیستم شرقی ، چاکرای خورشیدی نقش مهمی در ساخت بدن اتری دارد و بدن اتری در نزد حکمای هندو به روح بخاری در نزد حکمای اسلامی شباهت دارد . و روح بخاری در حکمت اسلامی شأنی از شئونات نفس ناطقه مجرد می باشد . در کتاب چاکرا سیستم در باب ویژگی های چاکرای سوم اینگونه آمده : 👇 { ساختار و عملکرد چاکرای سوم : 👇 چاکرای سوم حیطه اختیارات متعددی دارد . همان طور که در مورد محل آن اختلاف نظر وجود دارد . در حقیقت ، با هر چاکرای اصلی ما با چندین چاکرای فرعی سر و کار داریم اما چون عملکرد هایشان به هم نزدیک است از اینرو به همان یک چاکرای اصلی توجه می کنیم . بنابراین عملکرد چاکرای سوم خیلی پیچیده است . به عنصر آتش نسبت داده شده است ، و آتش جایگاه نور ، گرما ، انرژی و فعالیت ، و در سطح👈 معنوی حالت👈 تزکیه است . چاکرای شبکه خورشیدی نشانگر خورشید ماست ، مرکز قدرت مان ، اینجا انرژی خورشیدی را که 👈 پرورش دهنده 👈 بدن اتری است جذب می کنیم ، بدین ترتیب به بدن فیزیکی حیات می بخشیم و از آن حفاظت می کنیم . در چاکرای سوم وارد حوزه فعالیت و ارتباط با دیگران در دنیای مادی می شویم . این بخشی از بدن ماست که انرژی احساسات از آن ساطع می شود . ارتباط ما با دیگران ، دوست داشتنها و نفرتها و توانایی داشتن ارتباط طولانی با دیگران از مهم ترین بخش های تحت کنترل این مرکز هستند . برای انسانهای معمولی ، چاکرای سوم نمایانگر بنیاد خصوصیات فردی آنها است . در اینجا هویت اجتماعی مان را پیدا می کنیم و در جستجوی اثبات آن هستیم ، چه از راه پافشاری و اصرار شخصی ، با اراده برای کسب موفقیت ، تلاش برای قدرت و یا اینکه از راه سازگاری با الگوهای اجتماعی . مهم ترین وظیفه چاکرای سوم تطهیر و پاکسازی امیال و آرزوهای چاکراهای پایین تر است ، آگاهانه کنترل می کند و انرژی خلاقش را به کار می برد و نهایتا غنای معنوی چاکراهای بالاتر را ممکن می سازد تا به عنوان وسیله ای برای دستیابی به بیشترین احساس رضایت خاطر ممکن در تمام سطوح وجود در دنیای مادی متجلی می شود . چاکرای سوم 👈 مستقیما در ارتباط با 👈 بدن اختری است ... } ادامه دارد .. @soltannasir 🌞☀️
@soltannasir { پاسخ به سوالات 84} { مسبحات و چاکراها 81 } ادامه ...👇 { چاکرای سوم مستقیما در ارتباط با 👈 بدن اختری است که به عنوان مرکز آرزوها و امیال نیز شناخته شده است ، و حامل احساسات ما است . اینجا آرزوهای حیاتی ، آرزوها و احساسات چاکراهای پایین تر درک می شود ، به کلام در می آید ، و به قالب انرژی بالاتر تبدیل می شود که با تلفیق با انرژیهای چاکراهای بالاتر به بودن ما شکل می دهد . طبق اصل خود در سطح فیزیکی خود را در 👈 کبد نشان می دهد . در مجموعه دستگاه گوارش کبد وظیفه تجزیه غذا را ( بعد از فرو بردن ) به عهده دارد ، قبل از اینکه مواد به بخشهای مربوط منتقل شوند مواد مفید را از مواد غیر مفید جدا و آنها را به مواد قابل استفاده تبدیل می کند . باور و یکپارچگی احساسات ، آرزوها و تجربیات ما کمک می کنند تا چاکرای سوم رلکس و باز شود ، بدین ترتیب نور درونی افزایش یافته و اوضاع و احوال زندگی نیز شفاف می شود . حالت اصلی خلقیات ما در حد وسیعی بستگی دارد به میزان شفافیت و نوری که اجازه می دهیم در درون ما بدرخشد وقتی چاکرای سوم باز باشد احساس روشن بینی ، شعف و رضایت درونی می کنیم . اگر چاکرای سوم قفل و یا مختل باشد یأس و اندوه و تا حدودی عدم تعادل احساس می کنیم . همزمان با این حالت در جهان بیرون هم همین حالتها را حس می کنیم یا زندگی خیلی روشن به نظر می آید و یا تاریک . میزان نور درون ما تعیین کننده شفافیت تصویر و چگونگی آنچه می بینیم است . با افزایش یکپارچگی و وحدت درونی ، چاکرای سوم به تدریج از نور زرد روشنفکرانه به رنگ زرد طلایی خرد و کثرت تبدیل می شود . از راه چاکرای شبکه خورشیدی مستقیما امواج دیگران را دریافت می کنیم و طبق آن واکنش نشان می دهیم ، اگر با امواج منفی مواجه شویم انقباض ناگهانی چاکرای سوم وضعیت خطر را هشدار می دهد . این یک وسیله حفاظتی موقت است ، وقتی که نور درون به اندازه ای قوی باشد که بتواند بدن ما را همچون غلافی محافظ بپوشاند دیگر ضرورتی نخواهد داشت . } ( کتاب چاکرا درمانی صفحات 104 و 105) همچنین در این کتاب در باب بدن اتری آمده است : 👇 { بدن اتری از نظر شکل و ابعاد همانند بدن فیزیکی است ، و گاهی « جفت اتری » یا « بدن فیزیکی درونی » نامیده می شود . عهده دار نیروهایی مثل شکل دادن به بدن فیزیکی ، انرژی حیاتی و خلاق و تمام حسهای فیزیکی است . بدن اتری با هر تناسخی دوباره فرم می گیرد و بعد از سه تا پنج روز پس از مرگ فیزیکی تجزیه می شود . ( در هر تناسخی بدن اختری ، ذهنی و روحانی به خروجشان بعد از مرگ ادامه می دهند ، و دوباره با فرم جدید بدن فیزیکی یکی می شوند ). بدن اتری انرژی های حیاتی را از راه چاکرای شبکه خورشیدی از خورشید و از راه چاکرای ریشه از خاک می گیرد . این انرژی ها را نگه می دارد و تقویتشان می کنند و به طور مستمر از راه چاکراها و نادی ها به طرف بدن فیزیکی جریان دارد . این دو فرم انرژی ، زندگی متعادلی را برای سلولهای بدن تضمین می کنند . وقتی اندام های بدن انرژی کافی دریافت کردند بدن اتری انرژی اضافی را از راه چاکراها و منافذ پوست به بیرون می فرستد . انرژی که از پوست خارج می شود حدود 2 اینچ (5 سانتی متر ) طول دارد ، از اینرو کسانی که مهارت در دیدن هاله ها دارند اولین هاله ای که می بینند شکل کله هاله اتری است . این تشعشعات ، بدن فیزیکی را مثل لایه ای محافظ در بر می گیرد . از ورود میکربهای بیماری زا و مواد زیان آور به بدن جلو گیری می کنند و همزمان جریان پایداری از انرژی حیاتی را به اطراف ساطع می کنند . این ایمنی طبیعی به این معناست که هیچکس اساسا به دلایل خارجی بیمار نمی شود . دلایل بیماری ها همیشه در درون نهفته هستند . افکار و احساسات منفی و همچنین عدم هماهنگی شیوه زندگی با آنچه بدن به طور طبیعی نیاز دارد ( استرس ، رژیم غذایی ناسالم ، نوشیدن زیاد الکل ، سیگار و مواد مخدر ) استفاده بیش از حد از نیروی حیاتی اتری ، از قوت و شدت تشعشعات انرژی می کاهد ، و بدین ترتیب دامنه هاله ضعیف خواهد بود . با ترک جریان انرژی بدن خمیده به نظر می آید و در ارتباط با دیگران شیوه درستی حاکم نخواهد بود . در این صورت استاد « حفره » یا شکاف هایی در هاله می بیند که اجازه ورود امواج منفی یا باکتری های بیماری زا را به بدن می دهند . در عین حال ممکن است از راه جراحات موجود در پوشش لطیف انرژی حیاتی به بیرون تراوش کند . به دلیل ارتباط نزدیک بین شرایط فیزیکی و تشعشعات انرژی بدن اتری اغلب به عنوان هاله سلامت خوانده می شود . بنابراین بیماری قبل از اینکه در بدن فیزیکی عارض شود در هاله اتری خود را نشان می دهد . به هر حال در این سطح قابل پیشگیری و درمان است . از راه عکسبرداری kirilan که این تشعشعات انرژی موجود در همه را ایجاد می کند و ... } ادامه دارد ... @soltannasir 🌞☀️
@soltannasir {پاسخ به سوالات 85} { مسبحات و چاکراها 82} ادامه ..👇 { ایجاد می کند و بر روی کاغذ قابل دیدن است . با این اختراع ، بیماری در مراحل ابتدایی یعنی زمانی که هنوز نهفته است کاملا قابل تشخیص است. بدن اتری و بدن فیزیکی هر دو نسبت به افکار بدن ذهنی به شدت واکنش نشان میدهند و به همین دلیل تفکر مثبت تاثیر زیادی در سلامتی دارد . با به کارگیری تلقینهای مثبت به روشهای خاص می توانیم سلامتی بدنمان را افزایش دهیم . یکی دیگر از عملکردهای مهم بدن اتری نقش آن به عنوان رابط بین بدنهای انرژی بالاتر و بدن فیزیکی است . اطلاعاتی که از راه حواس فیزیکی دریافت می کنیم به بدنهای ذهنی و اختری و همزمان انرژی و اطلاعات را از بدنهای بالاتر به بدن فیزیکی میفرستد . اگر بدن اتری ضعیف شود ، این ارسال انرژی و اطلاعات اشکال پیدا میکند ، و شخص ممکن است از نظر احساسی و ذهنی بی تفاوت شود . در این زمینه جالب است که به گیاهان مخصوصا گلها و درختان توجه شود . انرژی آنها شبیه به انرژی بدن اتری انسان است . می توانید با این تشعشعات 2 هاله خود را دوباره سرشار از انرژی کنید . همین طور این انرژی در روغنهای اتری که شرح آن در بخش آینده خواهد آمد ، نیز موجود است . به هر حال می توانید وارد حوزه انرژی گیاهان شوید . به این منظور زیر هر درختی که دوست دارید بنشینید ، پشت به درخت ، یا به صورتی که تمام بدنتان با آن تماس داشته باشد . حالا نیروی درونتان را کاملا با انرژی درخت هماهنگ کنید همین طور میتوانید روی چمن یا زیر شکوفه های عطر آگین دراز بکشید و اجازه دهید تا امواج ملایم گلها شما را در بر گیرند و به درونتان نفوذ کنند .حتی اگر کنار شاخه های چیده شده گلها هم باشید به شما انرژی حیات بخش و هماهنگ کننده خواهند بخشید .گیاهان نسبت به عشق شما واکنش نشان می دهند و با ساطع کردن انرژی از خودشان از شما قدردانی میکنند چون یکی از عملکردهای آنها کمک به انسان است که به این صورت انجام می گیرد . } ( کتاب چاکرا درمانی صفحات 18 الی 20) نکته1: دقت نمایید در توضیحات اینگونه آمده بود که انرژی خورشیدی و چاکرای خورشیدی در پرورش بدن اتری موثرند . بدن اتری در نزد حکمای هند تا حدی مشابه روح بخاری در نزد حکمای اسلامی است . در حکمت اسلامی روح بخاری توسط اندام هایی نظیر کبد و قلب ساخته میشود . و می دانیم که کبد از اندام های مرتبط با چاکرای خورشیدی است . بین این دو داده تناقضی وجود ندارد . در واقع روح بخاری در جسم انسانی توسط،کبد و قلب شکل میگیرد و به موازات آن در بعد اختری توسط چاکرای شبکه خورشیدی که بر کبد تأثیر مستقیم دارد . نکته 2: دقت نمایید که در توضیحات آمده چاکرای خورشیدی در سطح فیزیکی خود را در کبد نشان میدهد . نکته 3: مسئله تناسخ نه تنها مورد پذیرش شرع مبین نیست . بلکه بر خلاف عقل و برهان می باشد . در واقع آنچه که در تناسخ مورد ادعای هندوان اتفاق می افتد انتقال بار کارمیک از روحی به روحی دیگر است و این با تناسخ که نسخ جسم است متفاوت است . هر کسی طالب مطالعه در باب نفی تناسخ است به کتاب اسفار اربعه ملاصدرا مراجعه نماید . و براهین نفی تناسخ را در دانش استدلالی علم النفس مطالعه نماید . بر خلاف حکمای اسلامی که دانش علم النفس را بر اساس براهین عقلی و نقلی استوار ساخته اند . در نقطه مقابل حکمای هندی با استدلالات برهانی نسبتا بیگانه اند . و تنها به معرفت شهودی در این راه اکتفا نموده اند . نکته 4 : اینکه بدن اتری انرژی را به بیرون پوست میفرستد و انرژی هاله اتری را تشکیل میدهد که در جلوگیری از بیماری ها موثر است . در طب اسلامی نیز متعادل بودن روح بخاری نقش مهمی در پیشگیری از ابتلا به بیماری ها دارد . نکته 5 : انتقال انرژی هاله اتری به اشیاء امری است که در قرآن مجید نیز در داستان یوسف (ع) بدان اشاره شده : 👇 { اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيرًا وَأْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ (۹۳)وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْلَا أَنْ تُفَنِّدُونِ (۹۴)قَالُوا تَاللَّهِ إِنَّكَ لَفِي ضَلَالِكَ الْقَدِيم ِ(۹۵)فَلَمَّا أَنْ جَاءَ الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلَى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيرًا قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ(۹۶)اين پيراهن مرا ببريد و آن را بر چهره پدرم بيفكنيد [تا] بينا شود و همه كسان خود را نزد من آوريد (۹۳)و چون كاروان رهسپار شد پدرشان گفت اگر مرا به كمخردى نسبت ندهيد بوى يوسف را مى شنوم (۹۴) گفتند به خدا سوگند كه تو سخت در گمراهى ديرين خود هستى (۹۵) پس چون مژده رسان آمد آن [پيراهن] را بر چهره او انداخت پس بينا گرديد گفت آيا به شما نگفتم كه بيشك من از [عنايت] خدا چيزهايى مى دانم كه شما نمی دانید (96) } @soltannasir 🌞
@soltannasir { پاسخ به سوالات 86 } { مسبحات و چاکراها 83} ادامه ...👇 ادامه نکته 5: همانگونه که ملاحظه می نمایید در قرآن مجید به این نکته اشاره شده که پیراهن یوسف(ع) حاوی رایحه معنوی یوسف (ع) بوده که شامه معنوی یعقوب (ع) از راه دور این رایحه معنوی را تشخیص می داده است ! می دانیم که عبادات انسان دارای نور و نیروی لطیفی می باشند که بر روی روح بخاری یا به اصطلاح هندوان بدن اتری و به تبع آن بر سایر مراتب وجود انسانی تا نفس ناطقه مجرد موثر می باشد . در توضیحات بدن اتری آمده بود که انرژی لطیف این بدن از منافذ بدن بیرون می رود و هاله اتری بدن انسان را می سازد . که تنها اندکی با جسم عنصری فاصله دارد . و از آنجایی که لباس شخص نیز دقیقا در محل هاله اتری بدن انسان قرار می گیرد . بیشترین تاثیر را از عبادات و حالات معنوی و تفکرات شخص دریافت می نماید . و اینگونه لباس یوسف (ع) در درمان بیماری یعقوب (ع) موثر بود . در علوم غریبه و فن طلسمات نیز ، برای طلسم نمودن شخص تکه ای از لباس یا مو و یا ناخن شخص را به کار می گیرند . زیرا هر سه در ارتباط تنگاتنگ با هاله اتری شخص بوده است . بدین خاطر حفاظت از لوازم شخصی نظیر لباس و مو و ناخن برای اهل علوم غریبه واجب است . شیخ اکبر محمد محی الدین ابن عربی در کتاب فتوحات مکیه خویش مانند بسیاری مواردی که داد سخن داده است . در باب انتقال نیروی معنوی به اشیاء و اشخاص می گوید : 👇 { سریان حال از راه لمس کردن و یا در آغوش کشیدن : 👇 از آن جمله اینکه : آنان چون بخواهند شخصی را حالی از احوالاتی که خودشان دارند ببخشند ، چون حال در تحت سلطه و غلبه خودشان می باشد ، استعداد آن شخص را یا از راه کشف و یا از راه آگاهانیدن الهی می نگرند ، لذا یا آن شخص را لمس می کنند ( مثلا دستشان را به دست او می سایند ) و یا در آغوشش می کشند و یا او را می بوسند و یا پیراهنی از پیراهنهایشان و یا لباسشان را بدو می بخشند ، و یا بدو می گویند : پیراهن و یا لباست را درآر و بگشا (پهن کن ) سپس آنچه را که می خواهند ( از حال ) بدو عطا کنند ، برایش ( مانند دوزندگان ) می برند ، و حاضران می بینند که آنان در هوا می برند و در لباس و یا پیراهنش _ به مقدار آنچه که برایش برش کرده اند _ می گذراند ، سپس بدو می گویند : _ اطراف پیراهن و یا دامانت را جمع کن و به سینه ات بگذار ! و یا اینکه آن را در بر کن ! این عمل را به مقدار حالی که دوست دارند بدو ببخشند انجام می دهند ، بنابراین هر یک از اینها را که انجام دهند ، آن حال در آن شخص مأمور ( که هر چه گفتند انجام داد ) که مراد از آن وقت وی بوده است _ بدون تأخیری _ ساری می گردد . و ما این کار را از بعضی مشایخمان مشاهده کرده ایم ، بعضی از مردم عادی را می دید به من می گفت : نزد این شخص استعداد است و بدو نزدیک می شد ، و چون او را لمس می کرد و یا به سینه اش و یا پشتش دست می زد و مرادش آن بود که آنچه را در نظر دارد بدو ببخشد ، در حال ، آن حال در وی ساری می گشت و از آنچه که در آن (پیش از این ) بود بیرون می رود و به سوی پروردگارش انقطاع و تمایل پیدا می کرد . آن کس که این حال را داشت مکی واسطی _ شاگرد و مرید ازدشیر _ بود و در مکه مدفون است ، وچون حالش می گرفت ، به آن کس که نزدش حاضر بود می گفت مرا در آغوش گیر ! و یا کارش و حالش را به شخص حاضر اطلاع می داد ، و چون او را متلبس به حال خودش می دید ، در آغوشش می گرفت ، لذا آن حال در این شخص جاری می گشت و بدان متلبس می شد . جابربن عبدالله (انصاری ) به رسول خدا صلی الله علیه و سلم شکوه کرد که وی بر پشت اسب استوار نیست ، آن حضرت (ص) به دست مبارک بر سینه اش زد ، پس از آن از پشت هیچ اسبی نیفتاد ، و رسول خدا صلی الله علیه و سلم ، اسب بعضی از صحابیان که بسیار کند حرکت می کرد و او را در آخرین افراد قرار می داد ، سک زد ، پس از سک زدن آن حضرت ، صاحبش توان نگهداشتنش را نداشت و بر تمام سوراران پیشی داشت ، و نیز رسول خدا صلی الله علیه و سلم روزی که بر هجوم آورده شده بود بر اسب کند روی ابی طلحه سوار بود ، درباره آن اسب فرمود : انا وجدناه بحرا ، یعنی : ما آن اسب را دریایی می بینیم ، پس از آن اسبی از او پیشی نگرفت . ابوهریره از فراموشی به رسول الله صلی الله علیه و سلم شکوه کرد ، آن حضرت بدو فرمود : ای اباهریره ! عبایت را باز کن ! ابوهریره عبایش را گشود ، رسول خدا صلی الله علیه و سلم از هوا یک و یا سه قطعه برید و آنها را در عبای ابوهریره افکند و بدو فرمود : عبایت را به سینه بچسبان ! او آن را بر سینه اش چسباند ، و پس از آن هر چه را که می شنید فراموش نمی کرد ، تمام اینها از این مقام می باشد . } (ترجمه فتوحات مکیه جلد 3 باب 37 معرفت اقطاب عیسویین صفحات 42 و 43) ادامه دارد ... (ع) (ع) @soltannasir 🌞☀️
@soltannasir { پاسخ به سوالات 87 } { مسبحات و چاکراها 84} ادامه ...👇 در باب تأثیر گذاری و انواع آن سخن بسیار است . اما یکی از انواع طرق تأثیر گذاری که امروزه در جامعه ما طرفداران بسیاری دارد . روش انرژی درمانی است . انرژی درمانی روشی است که حقیقت دارد و تأثیر آن انکار ناپذیر است . (البته اگر شیادانی که در این وادی به مانند سایر وادی ها وجود دارند را به حساب نیاوریم ) اما مکانیسم چگونه است ? عزیزان دقت نمایید هنگامی که نقطه ای از بدن ما بیمار می شود . در بدن اتری یا همان روح بخاری نیز بیماری بروز و ظهور پیدا می نماید و به تبع آن در هاله اتری اطراف بدن در نقطه بیمار نیز تغییرات ایجاد شده خود را نشان می دهد . این تغییرات ممکن است به شکل حفره هایی در هاله اتری خود را نشان دهد . گاه ممکن است این تغییرات خود را در بدن اختری نیز نشان دهد . در درمان به روش طبیعی و پزشکی معمول ، طبیب ، با تجویز اغذیه و اطعمه و داروهای مناسب ، سعی می نماید که بیماری را درمان نماید . گاه نیز ممکن است . نیاز به جراحی وجود داشته باشد . در روش درمان طبیعی ، درمان معطوف به پایین ترین سطح وجود انسان یعنی بدن عنصری می شود . در این روش درمانی اگر از روش طب سنتی استفاده شود . چون در روش طب سنتی ، دلیل بیماری ها را عمدتا ناشی از غلبه یکی از اخلاط اربعه میدانند . سعی بر این است که خلط مورد نظر را با اطعمه و داروهای طبیعی مناسب متعادل نمایند . با متعادل شدن خلط مربوطه در خون بیماری هم درمان می شود . در روش درمانی طب مدرن بعضا ممکن است بیماری را ناشی از کمبود یک ماده شیمیایی بدانند . و با تجویز ماده مربوطه اقدام به درمان عضو مربوطه می نمایند . نکته : روش طب مدرن پیچیده تر از چنین تقسیم بندی ای می باشد . و آنچه گفته شده کلی می باشد . در باب طب سنتی نیز کم و بیش اینگونه است . اما در روش درمانی به روش انرژی درمانی یک انرژی درمانگر ، انرژی کالبد اختری خویش را توسط ذهن و کالبد ذهنی به سمت نقطه ای که بیماری در آن وجود دارد هدایت می نماید . با افزایش انرژی در محل بیماری ، ابتدا تغییراتی ظریف در آن نقطه از که بیمار است ایجاد می شود . و به تبع آن تغییراتی نیز در هاله اتری رخ می دهد . و تغییرات بر روی بدن اتری یا روح بخاری نیز تأثیر می گذارد . و تغییرات بدن اتری یا بر روی عضو مربوطه تاثیر میگذارد و موجب بهبود بیماری عضو میشود . به واقع در این روش منشأ بیماری را وجود حفره هایی در هاله بدن شخص میدانند . و این حفره ها در اثر کمبود انرژی در آن نقطه از هاله شخص بوجود می آید . در این روش سعی می نمایند با افزایش انرژی در نقطه بیمار ، اقدام به درمان بیماری نمایند . مسئله بسیار مهم که باید مورد توجه قرار گیرد : 👇 هاله اتری و اختری و ذهنی هر شخصی متاثر از عوامل متعددی نظیر : 👇 1: طعامی که شخص مصرف می نماید . که هم از مال حلال تهیه شده باشد و هم از غذاهایی که شریعت آنها را حرام می داند نباشد . و شخص خمس و زکات مال خویش را نیز پرداخته باشد . 2: عبادات اعم از نماز و روزه و تلاوت قرآن و ذکر و مراقبه و ... 3: اعتقادات شخص در باب توحید نبوت و امامت و عدل و معاد و ... 4: افکار و احساسات روزانه شخص و عوامل دیگر بستگی دارد . نکته اساسی اینجاست که شخصی که خود را به دست یک انرژی درمانگر برای درمان میسپارد . در واقع بدن اتری و اختری و ذهنی و حتی جسم خویش را به وی سپرده است . زیرا همانگونه که گفته شد . انرژی درمانی بر همه سطوح مورد نظر تأثیر دارد . حال شما عزیزان در نظر بگیرید که شخصی که مبادرت به انرژی درمانی نماید . قائل به حلال بودن مال نباشد و بخشی از درآمدش را از طریق ربا بدست بیاورد و یا قائل به حرمت اطعمه و اشربه حرام نباشد و از گوشت خوک و یا مشروبات الکلی استفاده نماید و یا به نماز و روزه و ذکر ملتزم نباشد و تنها به مانند هندوان مدیتیشن نماید . و یا قائل به نبوت رسول الله (ص) و وصایت امیراامومنین (ع) نباشد و یا به جای آنکه به معاد اعتقاد داشته باشد به تناسخ باور داشته باشد . یا در روزی که مبادرت به انرژی درمانی می نماید . دعوایی نموده و یا مشکلی برایش پیش آمده باشد و ترس و اضطراب و عصبانیت داشته باشد و موارد دیگر . همه موارد ذکر شده در هاله اتری و اختری انرژی درمانگر موثر است . به واقع اگر شما یک سالک مسلمان باشید و با زحمت بسیار و پرهیز از حلال و حرام و نماز و روزه و ذکر و فکر و مراقبه در مسیر سلوک الی الله پیش می روید . اگر خود را بدلیل بیماری به چنین انرژی درمانگری بسپارید . هاله ذهنی و اختری و اتری و روح بخاری و جسم شما با انرژی ای ترمیم می شود که نه تنها همراستا با انرژی شما نیست . بلکه در نقطه مقابل انرژی کالبد اختری و اتری شما است . ادامه دارد. @soltannasir 🌞☀️
@soltannasir { پیام بازرگانی 9 } { ماه گرفتگی در باورهای عامیانه } به مناسبت ماه گرفتگی امشب : 👇 { در زندگی هندیان زمان ماه گرفتگی یا خورشید گرفتگی از جهت اساطیر بسیار مهم است . گویند علت خسوف ، دیو راهو است . زمانی که خدایان و دیوان ، اقیانوس را برای گرفتن آب حیات به هم زدند ، چون آب حیات به دست آمد ، راهو آن را چشید و هنگامی که ماه و خورشید جریان را به اطلاع « ویشنو » می رساندند ، سر راهو از تن جدا کرد ، اما چون سر ، آب حیات را چشیده بود زنده ماند و در آسمان قرار گرفت و حالا گاه گاه برای انتقام به خورشید و ماه نزدیک می شود و جسم آنها را کثیف می کند و در نتیجه شمس و قمر تاریک یا لاغر می شوند . از این رو هندوان وقت کسوف و خسوف را هنگام کثافت می پندارند و در آن وقت در رودخانه های مقدس هندوستان شست و شو می نمایند و تن شان را می شویند و در زمان خسوف ، مهره طبل می نوازند و آوازه های مذهبی می خوانند و زنان هنگام استحمام جیغ می کشند و می پندارند به وسیله این شست و شو جیغ زدن و طبل نواختن ، ماه و خورشید را رها می سازند . (جلال نائینی ص 503) گفتم از خط تو فغان است خلق را گفت از خسوف ماه بود خلق را فغان (انوری ) خسوف یعنی این که ماه را خواب فرا می گیرد و اژدهای آسمان او را غافلگیر می کند ( بختیاری ، کتاب هفته ، ش . 12 ، یکشنبه سوم دی ماه 1340) هنگام خسوف ، ماه به دهان اژدهای فلکی می رود و مردم بر بام خانه ها رفته و با زدن طبل و تشت سعی بر این داشتند که اژدها را بترسانند تا ماه را رها کند . مه که سیه روی شده در زمین تشت تو رسواش نکرده چنین (نظامی. ، مخزن الاسرار ) تو بتم گر رب و سلطان می زنند مه گرفت و خلق پنگان می زنند می زنند آن طاس و غوغا می کنند ماه را زان زخمه رسوا می کنند (مثنوی مولوی ، ج .1 ، ص .112) اژدهای بلعنده ماه یعنی کاهش ماه و قی کردن آن یعنی افزایش ماه . از نظر علم اختر شناسی سر و دم اژدها ، عقد قمر است ، یعنی نقاطی که خسوف در آن واقع می شود و از آن جا نمادگرایی چینی در مورد اژدهایی که قمر را هم می درد و همچنین نمادگرایی اعراب از دم اژدها به عنوان منطقه تاریک به دست می آید . ( شوالیه ، ص . 1 ، 129 ) نظامی در ابیاتی گوید : 👇 به تیغ افسر و گاه خواهم گرفت بدین اژدها ماه خواهم گرفت (شرف نامه ) دید دودی چو اژدهای سیاه سر بر آورده در گرفتن ماه (هفت پیکر ) و خاقانی هم در ابیاتی به این موضوع اشاره می کند : 👇 ای ماه گرفته نور دانش در عقده اژدهات جویم (دیوان قصاید ) بر کردن آن عمل رضا داد مه را به دهان اژدها داد (تحفه العراقین ، 213) مه به آواز تشت رسته ز میغ نه به تشت تهی به تشت و به تیغ (هفت پیکر ) اگر خسوف یا کسوف شود ، روی تشت می کوبند و با تفنگ رو به آسمان تیر اندازی می کنند که اژدها خورشید یا ماه را نبلعد و رها کند . ( کندلوسی ، 179) علت کسوف و خسوف را در دهان اژدها بودن ماه و خورشید می دانند و مس را می زنند تا از دهان اژدها در آید ( آباده ای 260) هنگام وقوع خسوف ، معتقد بودند که اژدهایی ماه را در دهان خود گرفته و به این خاطر با چوب یا سنگ روی اشیای فلزی می زدند تا به علت صدای آن اژدها ماه را رها کند . ( کردی ، کرمانشاهی ، 183) در هنگام کسوف یا خسوف به پشت بام یا حیاط خانه می رفتند و بر ظروف مسی یا شئ دیگر که کوبیدن بر آن سر و صدا ایجاد می کرد می کوبیدند و باور داشتند که ماه یا خورشید از دست گرفتگی و اسارت نجات خواهند یافت ( آملی ،22) در ایل مسمنی عقیده دارند هنگام خسوف و کسوف اجنه و پریان ، ماه و خورشید را گرفته اند و برای رهایی آن ها نقاره می زنند و تیر شلیک می کنند . اگر کسوف شود از زیادتی گناه مردان است و اگر خسوف شود از زیادتی گناه زنان . ( شکور زاده ص . 344) بختیاری ها معتقدند وقتی مردی بزرگ از عالم روحانیت اسلام زندگی را بدرود بگوید ، خورشید یا ماه می گیرد وچند لحظه از نور افشانی باز می ایستد . ( بختیاری ، کتاب هفته ، ش . 12، یکشنبه سوم دی 1340) در لرستان معتقدند پیرزنی عاشق ماه است و چون ماه خورشید را دوست دارد . پیرزن به خورشید حمله می برد و وقتی روی خورشید می نشیند خورشید می گیرد و باید با سر و صدا پیرزن را از خورشید دور کرد . گاهی پیرزن موفق می شود ماه را در بغل بکشد و این زمانی است که ماه می گیرد و باید برای نجات ماه بر مس و طبل کوبید . ( لرستانی ، 126) همچنین خسوف و کسوف را نشانه بد یمنی آن سال می دانند ( آملی 22) } ادامه دارد ... @soltannasir 🌚🌚🌚🌚🌚🌝
@soltannasir { پیام بازرگانی 10 } { ماه گرفتگی در باورهای عامیانه 2} ادامه ...👇 شاهرودی ها گرفتن ماه را نشانه افزونی گناه مردان می دانند . ( شاهرودی ، 234) اما بیرجندی ها می گویند اگر ماه بگیرد از بسیاری گناه زنان است . ( بیرجندی ، 629) اما به طور کلی معتقدند هنگامی که ماه یا خورشید گرفته شود نشانه این است که مردم مرتکب گناه شده اند . در نتیجه این گناهان به صورت اژدهایی در آمده است و می خواهد ماه یا خورشید را ببلعد . در این هنگام از وحشت و ترس آن قدر تیراندازی می کنند و طاس و تشت مسی را با قاشق می کوبند و به صدا در می آورند تا به گوش اژدها برسد و از بلعیدن ماه یا خورشید صرف نظر کنند . ( تنکابنی ، 68 ، لرستانی ، 126 ،و...... کردی ، کرمانشاهی ، 183) ساز و دهل می زنند و به آسمان تیراندازی می کنند .( رودباری 150، لرستانی ، اطلاعات 2905) مردم عقیده داشتند به علت ازدیاد گناهان اژدها ماه را در دهان گرفته است . پس باید مردم آن قدر نماز بخوانند تا اژدها ماه را رها کند . ( گزستانی ، 84) نصف ماه در دهان اژدهاست . باید اذان گفت و طبل زد تا اژدها ولش کند . ( سروستان فارس ،303) چون بندگان خدا با التماس و زاری در آیند و از هر سو بانگ تکبیر برخیزد ، خداوند متعال اژدهای دیگری را مامور رهانیدن ماه می کند ( بختیاری ، کتاب هفته ، ش . 12 یکشنبه سوم دی ماه 1340) ماه گرفتگی ها از نظر دوانی ها یعنی این که از ما بهتران گردن ماه را چسبیده و ول نمی کند ، لذا دوانی ها هنگام ماه گرفتگی همگی با زدن حلب روغن از ما بهتران را از ما دور می کنند و این عمل تا زمانی که ماه گرفتگی پایان پذیرد ، ادامه دارد . ( دوانی ، 93) تبریزی ها می گویند هنگام ماه گرفتگی ، بشقاب مسی را به طرف آن بگیر ( تبریزی ، 21) و نیز هنگام ماه گرفتگی پشت بام می روند و به چوب یا چکش به تشت مسی می زنند تا دشمن ماه بترسد و او را رها کند . ( پیر سواران ، 316) همچنین هنگام گرفتن ماه مس میراثی می زنند و معتقد هستند که گرفتگی ماه زودتر باز می شود . ( دامغانی ، 108) در ممسنی ، بر این باورند که از ما بهتران ، ماه و خورشید را گرفته اند ، برای رهایی آن ها نقاره می زنند ، تیر شلیک می کنند ، کل و گاله و هو می زنند . ( ممسنی ، 458) دزفولی ها معتقدند خورشید و ماه هر دو در دست زن پدر گرفتارند . هنگامی که ماه یا خورشید می گیرند ، یعنی زن پدر گلویشان را گرفته است و می خواهد خفه شان کند . برای این که زن پدر ، خورشید و ماه را رها کند ،پشت بام می رفتند و آتش روشن می کردند و طبل می زدند و بالاخره کلی سر و صدا راه می انداختند تا زن پدر بترسد و گلوی هر کدام را گرفته رها کند . ( دزفولی 82) مردم لرستان ، دیوها را مسبب گرفتگی ماه و خورشید می دانند . دیوها بدخواه مهر و ماه اند و آن گاه که مجال یابند راه را بر مهر و ماه می بندند و گلوی آنان را فشار می دهند تا خفه شوند ، در چنین هنگامی است که چهره ماه یا مهر سیاه می شود . برای رهایی شان باید بر طبل یا تشت مسی کوبید که دیوان از صداها می هراسند و مهر و ماه را رها می کنند . ( لرستانی ،125) در خسوف و کسوف ، اگر خورشید یا ماه 👈سرخ باشد در آن سال👈 خون خواهد ریخت . ( ماسه ، 315) تفرشی ها معتقدند اگر ماه یا خورشید بگیرد ، جنگ و خونریزی و پلیدی در پیش خواهد بود . ( تفرشی ، 318) و مردم آباده می گویند اگر ماه یا خورشید هنگام ماه گرفتگی و خورشید گرفتگی سیاه باشند درد می آید و اگر قرمز باشد جنگ می شود . میزان شدت یا کمی این دو بستگی به میزان ماه گرفتگی و خورشید گرفتگی دارد . ( آباده ای ، 260) در سنندج این باور وجود دارد که اگر ماه سیاهی خسوف کند و گرفته شود قحطی و گرانی می شود 😳و اگر در قرمزی گرفته شود جنگ و خونریزی می شود . ( سنندجی ، 377) هنگام ماه یا خورشید گرفتگی نباید صلوات فرستاد یا مستقیم به ماه و خورشید نگاه کرد . ( خراسانی ، 135) و زن باردار نباید به خسوف ماه نگاه کند ، چون لکه سیاهی در بدن بچه ظاهر شود . ( کلاردشتی ، 301, سوسنگردی ، اطلاعات 2526 ، لرستاتی ، ایلامی 305) و بعد از نگاه کردن به ماه هنگام ماه گرفتگی ، باید به سرعت به زمین نگاه کنند وگرنه جایی از بدن بچه ای که در شکم اوست لک می افتد . ( سیاهکل گیلان ،اطلاعات 3107 ، دلیجانی 310 و ...بختیاری ، 62) می گویند چون شب خسوف ماه جو توان کاشت بکارند و نان وی دیوانگان را دهند سود دارد . ( خیام نوروزنامه ، 33) } «بر گرفته از کتاب باورهای عامیانه مردم ایران ، دکتر حسن ذوالفقاری مدخل ماه گرفتگی صفحات 993 الی 996» @soltannasir 🌚🌝🌜🌛
تصویر راهو که در حال بلعیدن قرص خورشید می باشد . @soltannasir
تصویری دیگر از راهو در حال بلعیدن قرص خورشید که به باور. هندوان در اساطیر وی و کتو همواره به دنبال خورشید و ماه هستند تا از آنان انتقام بگیرند . @soltannasir
‌ 🌕🌖🌗🌘🌑🌒🌓🌔 { پیام بازرگانی 11 } ☆ماه گرفتگی در اساطیر هند ☆ { کتو و راهو از تن اهریمنی پدید می آیند که در گذشته سواربهانو نام داشته است. ماجرا چنین است که پس از کره گیری اقیانوس شیر و زمانی که موهینی از برابر صف خدایان می گذرد و به هر یک از آنان جرعه ئی امریت می دهد دایتیائی دارای چهار دست و یک دم خود را بین سوریا ( ایزد خورشید ) و چاندره (چندره) ( ایزد ماه ) جای می دهد و جامی اَمریت می نوشد. سوریا و چندره ویشنو را از این ماجرا آگاه می سازد و ویشنو بی درنگ سر سواربهانو را از تن او جدا می سازد. اما از آنجا که این اهریمن با نوشیدن امریت در شمار نامیریان درآمده است نمی میرد و از سر او راهو و از تن او کتو هستی می یابد و در شمار ستارگان آسمانی در می آیند. کتو در این هیأت دارای دمی چون دم اژدها و بر گردونه ئی که آن را هشت اسب باد پا می کشند آسمان را در می نوردد و راهو بر گردونه ئی که هشت اسب سیاه آن را می کشند در آسمان می گردد و سری چون سر اژدها دارد. راهو هنوز نفرت خود را از سوریا و چاندره از یاد نبرده و همیشه با دهان گشوده در پی خورشید و ماه روان است و هرگاه مجالی بیابد آن را در کام می کشد و در چنین موقعیتی است که خسوف و کسوف پدید می آید . } ( کتاب اساطیر هند : ورونیکا ایونس صفحات 214 و 215) @Soltannasir 🌒🌒🌒🌒🌒🌒
توضیحات استاد صمدی آملی در باب👆👆 روح بخاری و نحوه شکل گیری آن @soltannasir
@soltannasir { پاسخ به سوالات 88} { مسبحات و چاکراها 85} ادامه ...👇 عدم هم راستایی انرژی ، انرژی درمانگر با بیمار ، نه تنها که می تواند باعث عقب افتادن شخص از نظر معنوی شود . بلکه می تواند باعث اختلال نوری و انرژی در وجود شخص شود . اساتید عرفان و سلوک ، وقتی به سالک دستور سلوکی می دهند از وی می خواهند که به ذکر و دستور و ختومات دیگری مبادرت نورزد . این امر علل مختلفی دارد . نظیر : 👇 1: تفاوت نوری اذکار با یکدیگر 2: تفاوت طبعی اذکار با یکدیگر 3: تفاوت در تاثیر اذکار و دستورات با یکدیگر و ... اگر سالک به سخن استاد عمل ننماید .و علاوه بر دستور استاد ، بدون اجازه به ختمی مشغول شود . علاوه بر تخطی از استاد ، که خود این امر فی نفسه دارای اشکال است ، دچار اختلالات روح و روان نیز می شود . که بخشی از آن نتیجه اختلال نوری و انرژیایی ناشی از تأثیرات متفاوت ( نوری ، طبعی ، تاثیری ) دستورات است . حال شما در نظر بگیرید که اختلال سلوکی ناشی از انجام دو دستور متضاد ، در حیطه انوار و نیروی عالم اسلام ایجاد می شود . یعنی سالک دو دستور سلوکی متفاوت را که هر دو دارای انوار اسلامی است را انجام می دهد . و تفاوت انوار دو دستور اسلامی ، بسیار کمتر از تفاوت انوار دو دین مختلف است . حال اگر شخصی بیست جلسه خود را به دست انرژی درمانگری بسپارد .که عملا ممشای فکری و اعتقادی و سلوکیش غیر اسلامی است . در نظر بگیرید که چه اتفاقی می تواند بیفتد . شاید بیماری جسمی این شخص درمان شود . اما با اینحال ، این شخص از نظر سلوکی به جای پیشرفت عقب گرد خواهد داشت . زیرا با انرژی ناهمگون درمان شده است . نکته : اختلال نوری ، و انرژی ناهمگون در وجود شخص می تواند خود را به طرق مختلفی نشان دهد . مانند بی علاقگی به دستورات سلوکی و نمازهای یومیه ، یا تغییر کوچک یا بزرگ در افکار و اعتقادات شخص که خود بر کیفیت اعمال عبادی موثر است و سایر تاثیرات . نکته 2: اختلال تنها مختص به سالکین مسلمان نمی باشد . بلکه اگر یک سالک هندو نیز توسط یک مسیحی ، انرژی درمانی شود . همین اختلال در مسیر سلوکی وی برایش بوجود خواهد آمد . از مبحث انرژی درمانی بگذریم و به دروس باز گردیم . گفته شد که بین آیه « قد افلح من تزکی » در سوره مبارکه اعلی و آیه « قد افلح من زکاها » در سوره مبارکه شمس تشابه وجود دارد . و در سوره مبارکه شمس اشاره به خلقت نفس شده است . و اینکه هر شخصی گوهر نفس را پاک نماید رستگار و در غیر اینصورت معذب خواهد شد . در ادامه شواهدی آورده شد که چاکرای خورشیدی در روند ساخت بدن اتری تا حدی نقش دارد . و همچنین بر بدن اختری تاثیر گذار است . همچنین گفته شد که روح بخاری_ که به بدن اتری در نزد هندوان شباهت بسیار دارد . _از شئونات نفس ناطقه انسانی می باشد . در نزد حکما و اطبای اسلامی روح بخاری با دخالت کبد و قلب ساخته می شود . در نزد هندوان نیز بدن اتری با دخالت چاکرای شبکه خورشیدی ساخته می شود که با اندام کبد در بدن ارتباط دارد . حکما گفته اند که ارتباط نفس ناطقه مجرد با روح بخاری در پایین ترین سطح تجردش یعنی تجرد خیالی می باشد . و همچنین حکما بدن را مرتبه نازله نفس می دانند و قائل به تاثیر و تاثر نفس و بدن بر یکدیگر می باشند . حکمای اسلامی انسان را دارای مراتب چهارگانه « طبیعی ، مثالی ، عقلی و الهی می دانند .» (عیون مسائل نفس عین 44) همچنین از وجهی دیگر انسان را دارای مقامات چهارگانه « مقام روح ، مقام قلب ، مقام خیال ، و مقام طبع » می دانند . ( عیون مسائل نفس عین 55) حکمای هندو نیز قائل به وجود بدن اتری و اختری و ذهنی و روحی می باشند . که می توان بدن اتری را با مرتبه طبیعی و مقام طبع . و بدن اختری را با مرتبه مثالی و مقام خیال و بدن ذهنی را با مرتبه عقلی و مقام قلب و بدن روحی را با مرتبه الهی و مقام روح یکی دانست . بنابراین با توجه به نکات گفته شده نفس و بدن بر یکدیگر تاثیر می گذارند و واسط مهم این تأثیر روح بخاری یا بدن اتری است . که بنا به نظر حکمای اسلام با دخالت کبد و قلب ساخته می شود و اندام کبد با چاکرای خورشیدی مرتبط می باشد . و بنا به نظر حکمای هندو با کمک چاکرای شبکه خورشیدی ساخته می شود . و در قرآن مجید نیز در سوره مبارکه شمس به خلقت نفس اشاره شده بود . و این خود ارتباط دیگری بین سوره اعلی و شمس با کوکب شمس و چاکرای خورشیدی می باشد . نکته 3 : به نظر فقیر سوره مبارکه شمس نیز با چاکرای خورشیدی مرتبط است منتهی قرائت این سوره باعث افزایش فعالیت چاکرای خورشیدی می شود . و قرائت سوره مبارکه اعلی باعث پاکسازی این چاکرا می شود . @soltannasir ☀️🌞