eitaa logo
تعلیقات
1.3هزار دنبال‌کننده
433 عکس
63 ویدیو
30 فایل
📚 در این صفحه گاهی #خاطراتم را می‌نویسم 📝 و گاهی #یادداشت هایی درباره مسائل گوناگون #حوزه و #جامعه و #انقلاب ... (حسین ایزدی _ طلبه حوزه قم) @fotros313h (📲 نشر مطالب فقط با ذکر #لینک)
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیدار علامه آملی با عارف وارسته مرحوم آیت‌الله شیخ محمدهادی همدانی ☘ آیت‌الله حسن‌زاده بعد از این دیدار فرموده بودند: هیهات که دیگر حوزه همچون تحویل دهد... ☘ در این هیاهوی روزگار، دیدن مردان خدا و شنیدن کلام شان روح افزاست. انشاالله بعدها کمی از خاطرات و کرامات آیت‌الله تالهی را بیان خواهیم کرد. 💠 🆔 @taalighat
☘ در بهار آزادی جای خالی.... 🔅 لیبرال‌ها یک به ما به بدهکارند... 🔅 این روزها جای خالی است تا ببیند از دست عاشقان و دلداده های خلاص شدیم 🆔 @taalighat
✅ به مناسب هفته بعد از انتخابات ریاست جمهوری انشالله از امشب خاطراتی از درگيري های سال 88 در تهران را خواهم نوشت. 📌 بزودی.... 🆔 @taalighat
💠 قسمت اول: 💢 عصر شنبه بعد از ریاست جمهوری بود. از دم مغازه ای رد میشدم دیدم شبکه خبر چند صحنه مختصر از درگیری در تهران را نشان می داد. رسیدم مدرسه، شنیدم انگار تهران اوضاع خوب نیست ولی تصوری نداشتم که دقیقا چه خبره. 💢 به یکی از رفقا گفتم میای بریم تهران؟ گفت بریم. رفتیم سمت تهران؛ مغرب بود که رسیدیم. گفتند درگیری ها سمت است. تا یک جا با ماشین رفتیم، ولی گفتند از این جا به بعد ماشین نمیره مسیر بسته است. یک موتور کرایه کردیم که ما رو ببره ونک. موتوری انداخت از خیابان های فرعی و کوچه ها به سمت ونک، کمی داشتم احساس نگرانی می کردم. 💢 از هر کوچه ای که رد می شدیم چندتا ماشین بود که توی می سوخت. یک عده هم با پارچه صورت هاشون رو بسته بودند و هر کدوم با یک میله یا چوب یا ... در حال دویدن از این طرف به اون طرف بودند. 💢 منم با قیافه تابلو طلبگی و طور، ریش و پیراهن رو لباس، رفیقم از پشت دوتا دستش رو گذاشت رو صورتم که ریشم پیدا نباشه، فضا طوری بود که اگر می فهمیدن بسیجی هستی حتما می‌ریختند روی سرت. ♨️ رسیدیم میدان ونک، موتوری ما رو پیاده کرد، گفتم جا؟ گفت: رسیدیم دیگه. من دیگه بر نمی گردونمتون. حسابی بود که چون با ماست، گیر نیافته. حق داشت، جمعیت سبزها بود و دود و آتش و فریاد و یک دنیا هیجان و غضب و کینه... 📌 ادامه دارد... 🆔 @taalighat
نماز یکشنبه 🆔 @taalighat
تعلیقات
#فتنه_88 #خاطرات_میدانی 💠 قسمت اول: 💢 عصر شنبه بعد از #انتخابات ریاست جمهوری #سال88 بود. از دم م
💠 قسمت دوم: ♨️ میدان عجیب اوضاعی بود.... تا چشم کار میکرد دختر و پسرهایی بودند که همه جا با حالت و خشم ایستاده بودند. صدای ولوله و شعار و اعتراض گوشه کنار به گوش می‌رسید. هوا تاریک شده بود و همه با موبایل ها نورافشانی می کردند از دور احساس می کردی هرکسی شمعی یا مشعلی در دست گرفته. ♨️ گوشه پیاده رو یک راهنمایی رانندگی ایستاده بود، منو که دید با تعجب و شاید کمی ترس گفت: هستی؟ ⚠️ خندیدم گفتم نه؛ چطور؟ اشاره کرد وضعیت رو نمی بینی؟ به ما فهماند تا اینا متوجه حضور شما نشدند سریع اینجا رو ترک کنید، وضعیت طوری بود که اگه یک بسیجی رو گیر می آوردند، همه روی سرش می‌ریختند... ♨️ سوار موتور شدیم و از وسط جمعیت با سرعت زدیم بیرون. هنوز توی کوچه پس کوچه ها از دل ماشین ها شعله می کشید و بعضی هم مشعل به دست از این طرف به اون طرف می دویدند. ♨️ رسیدیم نزدیک . جایی که می‌گفتند مقصد و هدف معترضین اونجاست. با خودم گفتم اینجا دیگه حتماً پر از نیروهای نظامی است ولی با کمال تعجب.... 📌 ادامه دارد... 🆔 @taalighat
تعلیقات
#فتنه_88 #خاطرات_میدانی 💠 قسمت دوم: ♨️ میدان #ونک عجیب اوضاعی بود.... تا چشم کار میکرد دختر و پس
💠 قسمت سوم: ♨️ رسیدیم پائین خیابان ولیعصر، سه راه فاطمی؛ گفتند جمعیت میخواد حرکت کنه به سمت و اونجا رو تصرف کنه. دریغ از یک پلیس، یا نیروی ویژه. ♨️ سه راه فاطمی حدود 30 _ 40 تا موتور سوار بودند، همه حیران ایستاده بودند. هر کسی از یکجا اومده بود. بعضی بودند، بعضی از مردم عادی و بعضی هم از های جنوب تهران. یکی از همین لات های جنوب تهران که خیلی هک با صفا بود می گفت: من به محسن رأی دادم نه ولی الان دیگه مسئله این نامزد و اون نامزد نیست، الان پای اصل وسطه. ما هم اومدیم پای انقلاب وایسیم. ♨️ اینقدر فهم بالا برام جالب بود. و اینکه فضای اجتماعی از این تجمعات برداشت نمی‌کرد بلکه بوی با نظام و براندازی به مشام می‌رسید. ♨️ همه نا آشنا بودند ولی احساس صمیمیت و برادری داشتند. احساس اینکه برای هدف مشترکی دور هم جمع شدند. به بچه‌هایی که اونجا بودند گفتم من الان ونک بودم. شما نمی دونید اونجا چه خبره؟ اون چیزی که من دیدم حداقل 3 هزار نفر آدم بود، نیروی انتظامی کجاست؟ سپاه و بسیج کجاست؟ قراره ما با همین چندتا موتوری جلوی اونا رو بگیریم؟ ♨️ خبری از هیچ ارگانی نبود. باید خودمون کاری می کردیم. اون وسط خود بچه ها خودجوش هماهنگ شدند. یکی از بسیجی ها که قد بلند بود و هیکل درشتی هم داشت رو به عنوان میدان انتخاب کردند، یکی دیگه با قد کوتاه تر ولی بدن ورزیده شد معاونش که با هماهنگی اون همه اقدام کنند. آماده حرکت شدیم... 📌 ادامه دارد... 🆔 @taalighat
♻️ کمترین نتیجه توهین به علما در همین دنیا چیست؟ ‌ 🔅 آیت الله العظمی : ‌ ☘ ائمۀ ما علیهم‌السلام به علما و فقها و راویان احادیث احترام می‌گذاشتند؛ ولی ما بی‌حرمتی می‌کنیم، بدگویی می‌کنیم و…؛ غافل از اینکه کمترین سزای بی‌احترامی به آنها، بلاهایی است که در این دنیا بر انسان وارد می‌شود؛ از قبیل کوتاهی عمر، سوء عاقبت و… ‌ ☘ زمانی، شخصی با صاحب‌ جواهر به مجادله پرداخت؛ به او نفرین کرد و خطاب به امیرالمؤمنین علیه‌السلام عرض کرد و فرمود: اگر غَرَض این شخص از این مجادله، مطلب دیگری است، از نجف بیرونش کن! و آن آقا مجبور شد پانزده سال در جای دیگر با دربه‌دری اقامت کند. ☘ شاید بعضی از اهل علم گمان کنند که اگر علما و اهل علم همدیگر را تنقیص کنند، اشکال ندارد، ولی چنین نیست؛ بلکه خطر خرده‌گرفتن بر اهل علم، بیشتر از ایراد و اعتراض به دیگران است؛ لذا انسان حتی در موارد تشخیص عدم اهلیت علما باید احتیاط کند؛ زیرا تنقیص علما خیلی مشکل است. 📚 منبع: کتاب در محضر بهجت، ج۳، ص۲۶۳ ‌ 🆔 @taalighat
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 آیت‌الله مصباح، ماست و در اخلاص است. 🆔 @taalighat
☘ ویژگی‌های علامه در بیان رهبر معظم انقلاب 🆔 @taalighat
☘ پیش پای تو می‌زنم زانو... ☘ کن برای من بانو... 🆔 @taalighat
تعلیقات
#فتنه_88 #خاطرات_میدانی 💠 قسمت سوم: ♨️ رسیدیم پائین خیابان ولیعصر، سه راه فاطمی؛ گفتند جمعیت می
💠 قسمت چهارم: ♻️ ساعت حدود 10 شب بود، همه پشت موتورها نشسته بودند، آماده حرکت. یک مرتبه یکی فریاد زد بچه ها! کردند، جمع متفرق شد، چندجای خیابان رو آتش زدند. شبِ تاریک، همه جا تعطیل و خاموش، سوزی از گوشه و کنار، وحشت از حمله جمعیت بسیار... عجیب حال و هوایی بود. ♻️ لحظه بسیار سخت و عجیبی بود. بعضی ها کردند، بعضی ها خودشون رو به دل درگیری ها رسوندن. یک مرتبه دیدم رفیق کرمانی ما که تا اون موقع به عنوان یک طلبه آروم می‌شناختمش، نیست. ♻️ دیدم انگار به جوش اومده و از این بهم ریختگی صحنه خسته شده، داشت در قامت یک فرمانده سعی می کرد فضا رو مدیریت کنه... ♻️ یک درگیری مختصر رخ داد و دو طرف انگار متفرق شدند. هرکسی سوار موتور شد تا خودش رو به بالای خیابان ولیعصر برسونه. من و رفیقم که موتور نداشتیم، هر کدوم سوار موتور کسی شدیم که جای خالی داشت. ♻️ سوار موتور یکی شدیم و موتوری تلاش کرد از خیابان‌های فرعی که درگیری نیست ما رو برسونه . رسیدیم به یکی از خیابان های فرعی منتهی به میدان ونک. تعداد خیلی زیادی گارد ویژه (به قول بچه‌ها لباس سوسکی) پارک کرده بود. انگار نه انگار که یک خیابان اونطرف تر درگیری بود و یک عده بسیجی با دست خالی جلوی اون جماعت ایستاده... ♻️ ساعت حدود 1 نیمه شب شده بود و خیلی از بچه‌ها از درگیری ها برگشته بودند، خسته و ... 📌 ادامه دارد... 🆔 @taalighat