#خاطره
#اخلاق_انتخاباتی
☘ سال 92 بود، ایام انتخابات ریاست جمهوری. ما طرفدارا دکتر #جلیلی بودیم و برادر عزیزی از دوستان طرفدار آقای #قالیباف.
☘ شاید هر روز بحث و گفتگو و مذاکره داشتیم. گاهی بحث آنقدر داغ و چالشی میشد که به #فریاد کشیدن هم می رسید. اگر کسی از بیرون شاهد این نوع بحث کردن بود با خود میگفت الان است که دست به یقه شوند. يعنی اینقدر جدی بحث میکردیم.
☘ #وقت_نماز شد و اذان گفتند. آن برادر عزیز جلو ایستاد و من هم اقتدا کردم و باهم #نمازجماعت خواندیم. چون میدانستم نه از روی #تعصب که از روی دغدغه مندی به این نتیجه رسیده است. الان هم در عین وجود اختلاف نظر و سلیقه، چیزی از #رفاقت و همکاری مان برای اهداف انقلاب کم نشده.
☘ رفقا بحث و اختلاف نظر سیاسی و دعوای بین #رئیسی و #جلیلی باعث نشود همدیگر را تکفیر کنیم و قلب هایمان دچار کدورت نسبت به هم شود. شنبه 29 خرداد رئیس جمهور ایران مشخص میشود و ما می مانیم و آرمان های انقلاب و جبهه ای متشتت.
☘ برای آینده انقلاب باید برادری هایمان پابرجا بماند و این رخدادهای زودگذر رخنه ای در آن ایجاد نکند. تقویت و استحکام و یکپارچگی #جبهه_انقلاب را فدای اختلافات زودگذر نکنیم.
☘ به اختلاف سلایق هم احترام بگذاریم و برای ادامه خدمت همه جانبه به انقلاب برادری مان را تقویت کنیم.
#انتخابات1400
#اخلاق_انتخاباتی
#جبهه_انقلاب
#احترام_به_سلایق_همدیگر
#حفظ_برادری_انقلابی
🆔 @taalighat
#انتخابات1400
🔆 سهم معنوی ما برای عبور از این مرحله...
☘ حال که زمان تبلیغات و تلاشهای میدانی و عملیاتی به پایان رسیده به ذهنم رسید نکتهای عرض کنم.
☘ تلاشهای میدانی و اجرایی همه وظیفه است و نباید از آن شانه خالی کرد ولی همه معادله از اینجا حل نمیشود و عناصر #معنوی را نیز باید در نظر داشت.
☘ گاه برای عبور از یک مرحله و #پیچ_تاریخی باید هزینههایی پرداخت کرد. برخی بزرگان با #ابتلائات بار یک جامعه و حادثه را به دوش می کشیدند... برخی بودند که مصیبتها و بیماریها و دشواریها را به جان خریدند در عوض رفع بلا از جامعه...
☘ سهم ما در این مرحله چیست؟
بنده خدایی می گفت می توان بین خود و خدا قراری گذاشت و بخشي از بار این مقطع را در حد وُسع به دوش کشید. یکی گفت من با خدا قرار گذاشتم که دل ها را به #مشارکت بالا و انتخاب #اصلح رهنمون شود و در عوض من چهار سال فلان عمل را ملتزم شوم....
☘ از یکسال تا چهارسال بینی و بین الله می توان متعهد شد یک #عمل_معنوی را ملتزم بود. از زیارت عاشورا گرفته تا دعای توسل و حدیث کسا و ذکر صلوات...
#نکته
🆔 @taalighat
4_5945057928275823064.pdf
3.38M
🌐 معرفی مجلات خارجی در حوزه مطالعات دینی 🔻🔻
📚 در این کتاب حدود 550 مجله خارجی در حوزه #مطالعات_دینی معرفی شده است.
📌 این مجلات در حوزه #اسلام، #مسیحیت، #یهود، سایر ادیان و یا در حوزه مطالعات دینی به طور کلی فعالیت می کنند.
📌 پی دی اف کتاب تقدیم اساتید و دوستان گرامی می گردد امیدوارم که مفید باشد.
#مطالعات_ادیان
#مجلات_بین_المللی
🆔 @taalighat
#فرصت_خدمت
#دولت_سیزدهم
📌 تاملاتی درباره دولت جدید _ 1
🌿 با لطف خدای متعال و مجاهدتهای ملت شریف، بالاخره پس از سالها جریان #غرب_گرا کنار زده شد و زمینه تشکیل #دولت_جوان_انقلابی پدید آمد.
🌿 امروز وقت خوشحالی و سرمستی های زودگذر نیست چرا که فرمود:
الفرصه تمرّ مرّ السحاب...
فرصت ها خیلی زود از دست میرود و باید کوشید برای تک تک روزهای پیش روی برنامه داشت.
🌿 برخی با این گمان که ما عضو کابینه و سیستم اجرایی دولت آینده نیستیم شاید کناری بنشینند و برای خود نقشی قائل نباشند ولی باید دولت سیزدهم را #دولت_انقلاب دانست و کابینه آن را به وسعت همه بچههای جریان انقلاب.
🌿 جریان انقلابی باید همه ظرفیت فکری و اجرایی خود را برای موفقیت دولت سیزدهم به میدان آورد. چرا که:
ألا إن فی أیام دهرکم نفحات...
امروز را باید نفحه ای و فرصتی از فرصتهای الهی برشمرد چنانکه رهبر معظم انقلاب فرمودند:
فرصت خدمتگزاری را قدر بدانید...
🌿 فکر کنیم، تلاش کنیم، بیاندیشیم که موفقیت این دولت به معنای اثبات توانمندی جبهه انقلاب در اداره جامعه و تحقق آرمان ها و اهداف است و به معنای نفی منجی بودن #غربگرایان و مدعیانی که خود را مساوی انقلاب گرفته اند و به انقلاب لگد زدند....
#دولت_سیزدهم
#دولت_جوان_انقلابی
#فرصت_خدمتگزاری
#کابینه_ای_به_وسعت_جبهه_انقلاب
🆔 @taalighat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آیت_الله_تألهی
#علامه_حسنزاده_آملی
☘ دیدار علامه #حسنزاده آملی با عارف وارسته مرحوم آیتالله شیخ محمدهادی #تألهی همدانی
☘ آیتالله حسنزاده بعد از این دیدار فرموده بودند: هیهات که دیگر حوزه همچون #تألهی تحویل دهد...
☘ در این هیاهوی روزگار، دیدن مردان خدا و شنیدن کلام شان روح افزاست. انشاالله بعدها کمی از خاطرات و کرامات آیتالله تالهی را بیان خواهیم کرد.
💠 #پیشنهاد_دانلود
🆔 @taalighat
#حاج_مهدی_مطلبی
☘ در بهار آزادی جای #شهدا خالی....
🔅 لیبرالها یک #برادر به ما به بدهکارند...
🔅 این روزها جای #حاج_مهدی_مطلبی خالی است تا ببیند از دست عاشقان #مذاکره و دلداده های #آمریکا خلاص شدیم
#شهید_روشنگری_هسته_ای
#حاج_مهدی_مطلبی
#پایان_لیبرال_ها
🆔 @taalighat
#فتنه_88
#خاطرات_میدانی
✅ به مناسب هفته بعد از انتخابات ریاست جمهوری انشالله از امشب خاطراتی از درگيري های سال 88 در تهران را خواهم نوشت.
📌 بزودی....
🆔 @taalighat
#فتنه_88
#خاطرات_میدانی
💠 قسمت اول:
💢 عصر شنبه بعد از #انتخابات ریاست جمهوری #سال88 بود. از دم مغازه ای رد میشدم دیدم شبکه خبر چند صحنه مختصر از درگیری در تهران را نشان می داد. رسیدم مدرسه، شنیدم انگار تهران اوضاع خوب نیست ولی تصوری نداشتم که دقیقا چه خبره.
💢 به یکی از رفقا گفتم میای بریم تهران؟ گفت بریم. رفتیم سمت تهران؛ مغرب بود که رسیدیم. گفتند درگیری ها سمت #میدان_ونک است. تا یک جا با ماشین رفتیم، ولی گفتند از این جا به بعد ماشین نمیره مسیر بسته است.
یک موتور کرایه کردیم که ما رو ببره ونک. موتوری انداخت از خیابان های فرعی و کوچه ها به سمت ونک، کمی داشتم احساس نگرانی می کردم.
💢 از هر کوچه ای که رد می شدیم چندتا ماشین بود که توی #آتش می سوخت. یک عده هم با پارچه #سبز صورت هاشون رو بسته بودند و هر کدوم با یک میله یا چوب یا ... در حال دویدن از این طرف به اون طرف بودند.
💢 منم با قیافه تابلو طلبگی و #بسیجی طور، ریش و پیراهن رو لباس، رفیقم از پشت دوتا دستش رو گذاشت رو صورتم که ریشم پیدا نباشه، فضا طوری بود که اگر می فهمیدن بسیجی هستی حتما میریختند روی سرت.
♨️ رسیدیم میدان ونک، موتوری ما رو پیاده کرد، گفتم جا؟ گفت: رسیدیم دیگه. من دیگه بر نمی گردونمتون. حسابی #ترسیده بود که چون با ماست، گیر نیافته. حق داشت، #ازدحام جمعیت سبزها بود و دود و آتش و فریاد و یک دنیا هیجان و غضب و کینه...
📌 ادامه دارد...
🆔 @taalighat
تعلیقات
#فتنه_88 #خاطرات_میدانی 💠 قسمت اول: 💢 عصر شنبه بعد از #انتخابات ریاست جمهوری #سال88 بود. از دم م
#فتنه_88
#خاطرات_میدانی
💠 قسمت دوم:
♨️ میدان #ونک عجیب اوضاعی بود.... تا چشم کار میکرد دختر و پسرهایی بودند که همه جا با حالت #اعتراض و خشم ایستاده بودند. صدای ولوله و شعار و اعتراض گوشه کنار به گوش میرسید. هوا تاریک شده بود و همه با موبایل ها نورافشانی می کردند از دور احساس می کردی هرکسی شمعی یا مشعلی در دست گرفته.
♨️ گوشه پیاده رو یک #پلیس راهنمایی رانندگی ایستاده بود، منو که دید با تعجب و شاید کمی ترس گفت: #مسلح هستی؟
⚠️ خندیدم گفتم نه؛ چطور؟ اشاره کرد وضعیت رو نمی بینی؟ به ما فهماند تا اینا متوجه حضور شما نشدند سریع اینجا رو ترک کنید، وضعیت طوری بود که اگه یک بسیجی رو گیر می آوردند، همه روی سرش میریختند...
♨️ سوار موتور شدیم و از وسط جمعیت با سرعت زدیم بیرون.
هنوز توی کوچه پس کوچه ها #آتش از دل ماشین ها شعله می کشید و بعضی هم مشعل به دست از این طرف به اون طرف می دویدند.
♨️ رسیدیم #سه_راه_فاطمی نزدیک #وزارت_کشور. جایی که میگفتند مقصد و هدف معترضین اونجاست. با خودم گفتم اینجا دیگه حتماً پر از نیروهای نظامی است ولی با کمال تعجب....
📌 ادامه دارد...
🆔 @taalighat
تعلیقات
#فتنه_88 #خاطرات_میدانی 💠 قسمت دوم: ♨️ میدان #ونک عجیب اوضاعی بود.... تا چشم کار میکرد دختر و پس
#فتنه_88
#خاطرات_میدانی
💠 قسمت سوم:
♨️ رسیدیم پائین خیابان ولیعصر، سه راه فاطمی؛ گفتند جمعیت میخواد حرکت کنه به سمت #وزارت_کشور و اونجا رو تصرف کنه. دریغ از یک پلیس، یا نیروی ویژه.
♨️ سه راه فاطمی حدود 30 _ 40 تا موتور سوار بودند، همه حیران ایستاده بودند. هر کسی از یکجا اومده بود. بعضی #بسیجی بودند، بعضی از مردم عادی و بعضی هم از #داش_مشتی های جنوب تهران. یکی از همین لات های جنوب تهران که خیلی هک با صفا بود می گفت: من به محسن #رضایی رأی دادم نه #احمدینژاد ولی الان دیگه مسئله این نامزد و اون نامزد نیست، الان پای اصل #نظام وسطه. ما هم اومدیم پای انقلاب وایسیم.
♨️ اینقدر فهم بالا برام جالب بود. و اینکه فضای اجتماعی از این تجمعات #اعتراض_مدنی برداشت نمیکرد بلکه بوی #تقابل با نظام و براندازی به مشام میرسید.
♨️ همه نا آشنا بودند ولی احساس صمیمیت و برادری داشتند. احساس اینکه برای هدف مشترکی دور هم جمع شدند. به بچههایی که اونجا بودند گفتم من الان ونک بودم. شما نمی دونید اونجا چه خبره؟ اون چیزی که من دیدم حداقل 3 هزار نفر آدم بود، نیروی انتظامی کجاست؟ سپاه و بسیج کجاست؟ قراره ما با همین چندتا موتوری جلوی اونا رو بگیریم؟
♨️ خبری از هیچ ارگانی نبود. باید خودمون کاری می کردیم. اون وسط خود بچه ها خودجوش هماهنگ شدند. یکی از بسیجی ها که قد بلند بود و هیکل درشتی هم داشت رو به عنوان #فرمانده میدان انتخاب کردند، یکی دیگه با قد کوتاه تر ولی بدن ورزیده شد معاونش که با هماهنگی اون همه اقدام کنند.
آماده حرکت شدیم...
📌 ادامه دارد...
🆔 @taalighat
#آیت_الله_مصباح_یزدی
#عمار_انقلاب
♻️ کمترین نتیجه توهین به علما در همین دنیا چیست؟
🔅 آیت الله العظمی #بهجت:
☘ ائمۀ ما علیهمالسلام به علما و فقها و راویان احادیث احترام میگذاشتند؛ ولی ما بیحرمتی میکنیم، بدگویی میکنیم و…؛ غافل از اینکه کمترین سزای بیاحترامی به آنها، بلاهایی است که در این دنیا بر انسان وارد میشود؛ از قبیل کوتاهی عمر، سوء عاقبت و…
☘ زمانی، شخصی با صاحب جواهر به مجادله پرداخت؛ #صاحبجواهر به او نفرین کرد و خطاب به امیرالمؤمنین علیهالسلام عرض کرد و فرمود: اگر غَرَض این شخص از این مجادله، مطلب دیگری است، از نجف بیرونش کن! و آن آقا مجبور شد پانزده سال در جای دیگر با دربهدری اقامت کند.
☘ شاید بعضی از اهل علم گمان کنند که اگر علما و اهل علم همدیگر را تنقیص کنند، اشکال ندارد، ولی چنین نیست؛ بلکه خطر خردهگرفتن بر اهل علم، بیشتر از ایراد و اعتراض به دیگران است؛ لذا انسان حتی در موارد تشخیص عدم اهلیت علما باید احتیاط کند؛ زیرا تنقیص علما خیلی مشکل است.
📚 منبع: کتاب در محضر بهجت، ج۳، ص۲۶۳
#علامه_مصباح
🆔 @taalighat
تعلیقات
#فتنه_88 #خاطرات_میدانی 💠 قسمت سوم: ♨️ رسیدیم پائین خیابان ولیعصر، سه راه فاطمی؛ گفتند جمعیت می
#فتنه_88
#خاطرات_میدانی
💠 قسمت چهارم:
♻️ ساعت حدود 10 شب بود، همه پشت موتورها نشسته بودند، آماده حرکت. یک مرتبه یکی فریاد زد بچه ها! #حمله کردند، جمع متفرق شد، چندجای خیابان رو آتش زدند. شبِ تاریک، همه جا تعطیل و خاموش، #آتش سوزی از گوشه و کنار، وحشت از حمله جمعیت بسیار... عجیب حال و هوایی بود.
♻️ لحظه بسیار سخت و عجیبی بود. بعضی ها #فرار کردند، بعضی ها خودشون رو به دل درگیری ها رسوندن. یک مرتبه دیدم رفیق کرمانی ما که تا اون موقع به عنوان یک طلبه آروم میشناختمش، نیست.
♻️ دیدم انگار #غیرتش به جوش اومده و از این بهم ریختگی صحنه خسته شده، داشت در قامت یک فرمانده سعی می کرد فضا رو مدیریت کنه...
♻️ یک درگیری مختصر رخ داد و دو طرف انگار متفرق شدند. هرکسی سوار موتور شد تا خودش رو به بالای خیابان ولیعصر برسونه. من و رفیقم که موتور نداشتیم، هر کدوم سوار موتور کسی شدیم که جای خالی داشت.
♻️ سوار موتور یکی شدیم و موتوری تلاش کرد از خیابانهای فرعی که درگیری نیست ما رو برسونه #ونک. رسیدیم به یکی از خیابان های فرعی منتهی به میدان ونک. تعداد خیلی زیادی گارد ویژه (به قول بچهها لباس سوسکی) پارک کرده بود. انگار نه انگار که یک خیابان اونطرف تر درگیری بود و یک عده بسیجی با دست خالی جلوی اون جماعت ایستاده...
♻️ ساعت حدود 1 نیمه شب شده بود و خیلی از بچهها از درگیری ها برگشته بودند، خسته و #زخمی...
📌 ادامه دارد...
🆔 @taalighat
تعلیقات
#فتنه_88 #خاطرات_میدانی 💠 قسمت چهارم: ♻️ ساعت حدود 10 شب بود، همه پشت موتورها نشسته بودند، آماده
#فتنه_88
#خاطرات_میدانی
💠 قسمت پنجم
♻️ ساعت 1 نیمه شب بود. تازه آنتن ها وصل شده بود. از اوایل شب تا اون موقع آنتن قطع بود. هر کسی از یک گوشه برگشته بودند همانجایی که اول شب بودیم.
♻️ بسیاری از بچهها زخمی بودند. بعضی ها زخم مختصر، بعضی ها فقط خسته از تعقیب و گریز و بعضی ها زخمی سنگین از ضربات چاقو و قمه.
♻️ توی این صحنه کوچک درسهای بزرگی میشد گرفت. یادتون باشه گفتم #فرمانده میدان کسی بود که اتفاقا از همه قدّ بلندتر و رشیدتری داشت، همون وسط درگیری ها فرار کرده، ولی اون جانشینش مثل مرد مونده بود و کلی هم زخم برداشته بود. چند شب دیگه شب عقدش بود و به جای اینکه مشغول مقدمات مراسم و جشن باشه، وسط معرکه مشغول دفاع از حیثیت و تمامیت کشور و نظام بود. فضا، فضای رفاقت و برادری و دلسوزی بود.
🔹 آدم هایی که در ظاهر مدعی بودند، جا زدند و اون هایی که بی ادعا بودند مثل مرد وسط معرکه ایستادند.
♻️ یکهو دیدم یکی رو با صورت پر از خون سوار بر موتور دارن می برند سمت بیمارستان. با دقت نگاه کردم یکی از رفقای معصومیه بود. با سنگ زده بودند تو صورتش.
♻️ فضا، فضای اعتراض مردمی نبود. در صف اول افرادی با هیکل های درشت و ورزیده، قدهای بسیار بلند و #قمه به دست بودند که احساس می کردی #سازماندهی شدند برای #متشنج کردن فضا و آسیب زدن به جسم و روح جامعه و احساس #امنیت مردم.
🆔 @taalighat
#فتنه_88
#خاطرات_میدانی
#حاج_مهدی_مطلبی
💠 قسمت ششم
☘ آن شب اول حضور در درگیریها باعث شد احساس کنم صحنه واقعا خالی است، نمی دانستم چرا ولی آنچه دیده بودم عدم حضور نیروهای نظامی و حتی بسیج و سپاه کف معرکه بود. هرچند گزارش من کاملا جزئی و محدود به همان مناطقی است که بودم. با این همه به قم برگشتم و به رفقا گفتم باید بیایید بریم تهران، اوضاع خرابه و باید در صحنه حضور داشت.
☘ هر روز عصر با جمعی از بچهها می رفتیم تهران که شرح آن بماند... اما شب دوم با #حاج_مهدی_مطلبی و حاج منصور شریفی حرکت کردیم. رسیدیم میدان 72 تن قم که سوار ماشین بشیم و بریم تهران که گفتند سپاه علی بن ابی طالب قم داره بسیجی ها رو جمع میکنه برای #اعزام به تهران.
☘ رفتیم مقرّ و نشستیم آماده دسته بندی و اعزام... یک ساعتی گذشت دیدیم خبری نیست ولی باز صبر کردیم. یک مرتبه نگاه کردم دیدم #حاج_مهدی با عصبانیت داره میره بیرون.
🔻 گفتم: حاج مهدی کجا؟
🔻 گفت: اینا قصد #اعزام ندارن فقط میخوان بچهها رو دست به سر کنن کسی تهران نره، گفت و زد بیرون تا ماشین بگیره و بره تهران.
☘ من و حاج منصور بازم صبر کردیم ولی مهدی نه، وقتی دیدیم حرف مهدی درسته و اینجا سر کاریم ماهم زدیم بیرون و خودمون رو رسوندیم به مهدی.
☘ نکته جالب این بود: چهره مهدی دیدنی بود وقتی همه #غیرت ش به جوش آمده بود و برافروخته شده بود و طاقت نداشت لحظه ای از دفاع از نظام و #ولایت کوتاه بیاد. وقتی تشخیص داد باید برود، #درنگ نکرد و رفت...
📌 ادامه خاطرات #فتنه_88 بماند برای وقتی دگر...
🆔 @taalighat
☘ یک جرعه عاشقی
#عشق را در سحر نگاه کنید
ذکر خود را اله اله کنید
گاه تصویر ماه در چاه است
دل ما را محیط ماه کنید
عاشقان را بنا نبود اصلا
این همه سال زابراه کنید
سر عاشق شدن فلک شده ام
نکند مثل من گناه کنید
اگر #عاشق شدی یک روزی
بنشینید و آه آه کنید
عاشقان را بعید می دانم
بتوانید سر به راه کنید
هیچ دنبال عاشقی نروید !
حال روز مرا نگاه کنید
بَرده آوردم تا بخرند
سر و روی مرا سیاه کنید
اشتباهاً مرا پذیرفتن
پس شما هم اشتباه کنید
بنویسید خویش را سائل
بعد از آن کار پادشاه کنید
بدنم را شبی که من مُردم
لحظه ای رو به #قتلگاه کنید
کفنم را درآورید و سپس
گریه بر بوریای شاه کنید
در دهانم همین که تربت رفت
بنشینید و آه آه کنید
شب بی گریه من نمی خواهم
بعد مردن کفن نمی خواهم
📌علی اکبر لطیفیان
🆔 @taalighat
مانند طفل دربه دری گریه میکنم
مثل گدای پشت دری گریه می کنم
اشک مرا زمان گدایی ندیده اند
این بار چون تو می گذری گریه میکنم
حالا که بین این همه مردم زیادی ام
از این به بعد یک نفری گریه میکنم
حتی اگر مرا بزنی قول میدهم
با آب تاب بیشتری گریه میکنم
تبیه تو حواس مرا جمع میکند
من سالهاست ز خیره سری گریه میکنم
بار مرا کسی نخریده تو میخری
بار مرا بخر نخری گریه میکنم
از چند جا شکسته پرم ای شکسته بند
از غصه ی شکسته پری گریه میکنم
این روزها به درد قیامت نمیخورد
دارم برای این سپری گریه میکنم
آقا نیامد و دل ما همچنان شکست
از پای سفره ی سحری گریه میکنم
جان همان که زائر بابا نشد یه بار
یک کربلا ببر نبری گریه میکنم
📌 علی اکبر لطیفیان
🆔 @taalighat