eitaa logo
تعلیقات
1.1هزار دنبال‌کننده
359 عکس
52 ویدیو
25 فایل
📚 در این صفحه گاهی #خاطراتم را می‌نویسم 📝 و گاهی #یادداشت هایی درباره مسائل گوناگون #حوزه و #جامعه و #انقلاب ... (طلبه حوزه علمیه قم) 📝مسیر ارتباط: @fotros313h (📲 نشر مطالب با ذکر #لینک)
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻🔻 🌿 زمستان سال 88 بود که در مدرسه مراسم داشتیم. قرار بود طلاب به دست مبارک آیت الله معمم شوند. فضای کشور هنوز درگیر مباحث بود. ☘ به ذهنم رسید ازاین فرصت برای تجلیل از آیت الله مصباح یزدی که طی این مدت مجاهدانه به پرداختند، استفاده کنیم. همه جوره پای کار بود. به حاجی گفتم قرار شد خودمان یک طراحی کنیم و بعد از مراسم عمامه گذاری به آیت الله تقدیم کنیم. ☘ همه تمرکزمان روی مراسم اهدای تندیس بود. می دانستیم این در این مقطع زمانی برای خیلی ها گران خواهد آمد. تاکید براینکه در غبار برخی هستند و عمار بودن یک ارزیابی است، همین نکته کلیدی بود. ☘ شروع کرد به طراحی و بعد سفارش حک کردن آن روی شیشه، من هم مشغول هماهنگی با مدیر و نوشتن متن تندیس و تقدیرنامه و... ☘ قرار شد آیت الله ریاست وقت حوزه های علمیه نیز در مراسم شرکت کنند. قبل از مراسم خدمت آیت الله مقتدایی رسیدم و ایشان را درجریان قرار دادم و خواستم زحمت اهدای تندیس را ایشان بکشند، ایشان هم از این پیشنهاد استقبال کردند. ☘ می دانستم اگر قبل از جلسه مطلع شوند، حتما مخالفت خواهند کرد به همین دلیل تا به آیت الله مصباح چیزی نگفتیم تا.... 📌 ادامه دارد... 🆔 @taalighat
✅ به مناسب هفته بعد از انتخابات ریاست جمهوری انشالله از امشب خاطراتی از درگيري های سال 88 در تهران را خواهم نوشت. 📌 بزودی.... 🆔 @taalighat
💠 قسمت اول: 💢 عصر شنبه بعد از ریاست جمهوری بود. از دم مغازه ای رد میشدم دیدم شبکه خبر چند صحنه مختصر از درگیری در تهران را نشان می داد. رسیدم مدرسه، شنیدم انگار تهران اوضاع خوب نیست ولی تصوری نداشتم که دقیقا چه خبره. 💢 به یکی از رفقا گفتم میای بریم تهران؟ گفت بریم. رفتیم سمت تهران؛ مغرب بود که رسیدیم. گفتند درگیری ها سمت است. تا یک جا با ماشین رفتیم، ولی گفتند از این جا به بعد ماشین نمیره مسیر بسته است. یک موتور کرایه کردیم که ما رو ببره ونک. موتوری انداخت از خیابان های فرعی و کوچه ها به سمت ونک، کمی داشتم احساس نگرانی می کردم. 💢 از هر کوچه ای که رد می شدیم چندتا ماشین بود که توی می سوخت. یک عده هم با پارچه صورت هاشون رو بسته بودند و هر کدوم با یک میله یا چوب یا ... در حال دویدن از این طرف به اون طرف بودند. 💢 منم با قیافه تابلو طلبگی و طور، ریش و پیراهن رو لباس، رفیقم از پشت دوتا دستش رو گذاشت رو صورتم که ریشم پیدا نباشه، فضا طوری بود که اگر می فهمیدن بسیجی هستی حتما می‌ریختند روی سرت. ♨️ رسیدیم میدان ونک، موتوری ما رو پیاده کرد، گفتم جا؟ گفت: رسیدیم دیگه. من دیگه بر نمی گردونمتون. حسابی بود که چون با ماست، گیر نیافته. حق داشت، جمعیت سبزها بود و دود و آتش و فریاد و یک دنیا هیجان و غضب و کینه... 📌 ادامه دارد... 🆔 @taalighat
💠 قسمت دوم: ♨️ میدان عجیب اوضاعی بود.... تا چشم کار میکرد دختر و پسرهایی بودند که همه جا با حالت و خشم ایستاده بودند. صدای ولوله و شعار و اعتراض گوشه کنار به گوش می‌رسید. هوا تاریک شده بود و همه با موبایل ها نورافشانی می کردند از دور احساس می کردی هرکسی شمعی یا مشعلی در دست گرفته. ♨️ گوشه پیاده رو یک راهنمایی رانندگی ایستاده بود، منو که دید با تعجب و شاید کمی ترس گفت: هستی؟ ⚠️ خندیدم گفتم نه؛ چطور؟ اشاره کرد وضعیت رو نمی بینی؟ به ما فهماند تا اینا متوجه حضور شما نشدند سریع اینجا رو ترک کنید، وضعیت طوری بود که اگه یک بسیجی رو گیر می آوردند، همه روی سرش می‌ریختند... ♨️ سوار موتور شدیم و از وسط جمعیت با سرعت زدیم بیرون. هنوز توی کوچه پس کوچه ها از دل ماشین ها شعله می کشید و بعضی هم مشعل به دست از این طرف به اون طرف می دویدند. ♨️ رسیدیم نزدیک . جایی که می‌گفتند مقصد و هدف معترضین اونجاست. با خودم گفتم اینجا دیگه حتماً پر از نیروهای نظامی است ولی با کمال تعجب.... 📌 ادامه دارد... 🆔 @taalighat
💠 قسمت سوم: ♨️ رسیدیم پائین خیابان ولیعصر، سه راه فاطمی؛ گفتند جمعیت میخواد حرکت کنه به سمت و اونجا رو تصرف کنه. دریغ از یک پلیس، یا نیروی ویژه. ♨️ سه راه فاطمی حدود 30 _ 40 تا موتور سوار بودند، همه حیران ایستاده بودند. هر کسی از یکجا اومده بود. بعضی بودند، بعضی از مردم عادی و بعضی هم از های جنوب تهران. یکی از همین لات های جنوب تهران که خیلی هک با صفا بود می گفت: من به محسن رأی دادم نه ولی الان دیگه مسئله این نامزد و اون نامزد نیست، الان پای اصل وسطه. ما هم اومدیم پای انقلاب وایسیم. ♨️ اینقدر فهم بالا برام جالب بود. و اینکه فضای اجتماعی از این تجمعات برداشت نمی‌کرد بلکه بوی با نظام و براندازی به مشام می‌رسید. ♨️ همه نا آشنا بودند ولی احساس صمیمیت و برادری داشتند. احساس اینکه برای هدف مشترکی دور هم جمع شدند. به بچه‌هایی که اونجا بودند گفتم من الان ونک بودم. شما نمی دونید اونجا چه خبره؟ اون چیزی که من دیدم حداقل 3 هزار نفر آدم بود، نیروی انتظامی کجاست؟ سپاه و بسیج کجاست؟ قراره ما با همین چندتا موتوری جلوی اونا رو بگیریم؟ ♨️ خبری از هیچ ارگانی نبود. باید خودمون کاری می کردیم. اون وسط خود بچه ها خودجوش هماهنگ شدند. یکی از بسیجی ها که قد بلند بود و هیکل درشتی هم داشت رو به عنوان میدان انتخاب کردند، یکی دیگه با قد کوتاه تر ولی بدن ورزیده شد معاونش که با هماهنگی اون همه اقدام کنند. آماده حرکت شدیم... 📌 ادامه دارد... 🆔 @taalighat
💠 قسمت چهارم: ♻️ ساعت حدود 10 شب بود، همه پشت موتورها نشسته بودند، آماده حرکت. یک مرتبه یکی فریاد زد بچه ها! کردند، جمع متفرق شد، چندجای خیابان رو آتش زدند. شبِ تاریک، همه جا تعطیل و خاموش، سوزی از گوشه و کنار، وحشت از حمله جمعیت بسیار... عجیب حال و هوایی بود. ♻️ لحظه بسیار سخت و عجیبی بود. بعضی ها کردند، بعضی ها خودشون رو به دل درگیری ها رسوندن. یک مرتبه دیدم رفیق کرمانی ما که تا اون موقع به عنوان یک طلبه آروم می‌شناختمش، نیست. ♻️ دیدم انگار به جوش اومده و از این بهم ریختگی صحنه خسته شده، داشت در قامت یک فرمانده سعی می کرد فضا رو مدیریت کنه... ♻️ یک درگیری مختصر رخ داد و دو طرف انگار متفرق شدند. هرکسی سوار موتور شد تا خودش رو به بالای خیابان ولیعصر برسونه. من و رفیقم که موتور نداشتیم، هر کدوم سوار موتور کسی شدیم که جای خالی داشت. ♻️ سوار موتور یکی شدیم و موتوری تلاش کرد از خیابان‌های فرعی که درگیری نیست ما رو برسونه . رسیدیم به یکی از خیابان های فرعی منتهی به میدان ونک. تعداد خیلی زیادی گارد ویژه (به قول بچه‌ها لباس سوسکی) پارک کرده بود. انگار نه انگار که یک خیابان اونطرف تر درگیری بود و یک عده بسیجی با دست خالی جلوی اون جماعت ایستاده... ♻️ ساعت حدود 1 نیمه شب شده بود و خیلی از بچه‌ها از درگیری ها برگشته بودند، خسته و ... 📌 ادامه دارد... 🆔 @taalighat
💠 قسمت پنجم ♻️ ساعت 1 نیمه شب بود. تازه آنتن ها وصل شده بود. از اوایل شب تا اون موقع آنتن قطع بود. هر کسی از یک گوشه برگشته بودند همان‌جایی که اول شب بودیم. ♻️ بسیاری از بچه‌ها زخمی بودند. بعضی ها زخم مختصر، بعضی ها فقط خسته از تعقیب و گریز و بعضی ها زخمی سنگین از ضربات چاقو و قمه. ♻️ توی این صحنه کوچک درس‌های بزرگی می‌شد گرفت. یادتون باشه گفتم میدان کسی بود که اتفاقا از همه قدّ بلندتر و رشیدتری داشت، همون وسط درگیری ها فرار کرده، ولی اون جانشینش مثل مرد مونده بود و کلی هم زخم برداشته بود. چند شب دیگه شب عقدش بود و به جای اینکه مشغول مقدمات مراسم و جشن باشه، وسط معرکه مشغول دفاع از حیثیت و تمامیت کشور و نظام بود. فضا، فضای رفاقت و برادری و دلسوزی بود. 🔹 آدم هایی که در ظاهر مدعی بودند، جا زدند و اون هایی که بی ادعا بودند مثل مرد وسط معرکه ایستادند. ♻️ یکهو دیدم یکی رو با صورت پر از خون سوار بر موتور دارن می برند سمت بیمارستان. با دقت نگاه کردم یکی از رفقای معصومیه بود. با سنگ زده بودند تو صورتش. ♻️ فضا، فضای اعتراض مردمی نبود. در صف اول افرادی با هیکل های درشت و ورزیده، قدهای بسیار بلند و به دست بودند که احساس می کردی شدند برای کردن فضا و آسیب زدن به جسم و روح جامعه و احساس مردم. 🆔 @taalighat
💠 قسمت ششم ☘ آن شب اول حضور در درگیری‌ها باعث شد احساس کنم صحنه واقعا خالی است، نمی دانستم چرا ولی آنچه دیده بودم عدم حضور نیروهای نظامی و حتی بسیج و سپاه کف معرکه بود. هرچند گزارش من کاملا جزئی و محدود به همان مناطقی است که بودم. با این همه به قم برگشتم و به رفقا گفتم باید بیایید بریم تهران، اوضاع خرابه و باید در صحنه حضور داشت. ☘ هر روز عصر با جمعی از بچه‌ها می رفتیم تهران که شرح آن بماند... اما شب دوم با و حاج منصور شریفی حرکت کردیم. رسیدیم میدان 72 تن قم که سوار ماشین بشیم و بریم تهران که گفتند سپاه علی بن ابی طالب قم داره بسیجی ها رو جمع می‌کنه برای به تهران. ☘ رفتیم مقرّ و نشستیم آماده دسته بندی و اعزام... یک ساعتی گذشت دیدیم خبری نیست ولی باز صبر کردیم. یک مرتبه نگاه کردم دیدم با عصبانیت داره میره بیرون. 🔻 گفتم: حاج مهدی کجا؟ 🔻 گفت: اینا قصد ندارن فقط میخوان بچه‌ها رو دست به سر کنن کسی تهران نره، گفت و زد بیرون تا ماشین بگیره و بره تهران. ☘ من و حاج منصور بازم صبر کردیم ولی مهدی نه، وقتی دیدیم حرف مهدی درسته و اینجا سر کاریم ماهم زدیم بیرون و خودمون رو رسوندیم به مهدی. ☘ نکته جالب این بود: چهره مهدی دیدنی بود وقتی همه ش به جوش آمده بود و برافروخته شده بود و طاقت نداشت لحظه ای از دفاع از نظام و کوتاه بیاد. وقتی تشخیص داد باید برود، نکرد و رفت... 📌 ادامه خاطرات بماند برای وقتی دگر... 🆔 @taalighat
❇️ با توجه به اتفاقات اخیر لینک خاطرات مربوط به در ادامه‌ تقدیم می شود 🔻🔻 قسمت اول 🔻🔻 https://eitaa.com/taalighat/437 قسمت دوم🔻🔻 https://eitaa.com/taalighat/440 قسمت سوم🔻🔻 https://eitaa.com/taalighat/442 قسمت چهارم🔻🔻 https://eitaa.com/taalighat/451 قسمت پنجم🔻🔻 https://eitaa.com/taalighat/452 قسمت ششم🔻🔻 https://eitaa.com/taalighat/453 🆔 @taalighat
نگاهی به مسئله مدرسه (1) (هشداری درباره مدرسه و بنیاد سلاله تهران) 🔻 یکی از داستان های پر غصه در جمهوری اسلامی مسئله و تا حدودی است. غفلت عجیب از مدرسه و تعلیم و تربیت طی چند دهه گذشته آسیب های فراوانی در پی داشته که نتایج آن پیش روی همه ماست. هر چند انقلاب اسلامی از طریق دیگر ساختارهای فرهنگی خود و سایر چون بسیج، راهیان نور، هیئت و ... کوشید این آسیب را جبران کند و توفیقاتی هم داشت اما این موجب نمی شود چشم بر روی ببندیم. 🔻 اما جریان لیبرال، غرب‌گرا و در این بین آرام ننشته و اقدام به تأسیس مدارسی نموده است که هر یک به عنوان پایگاه تربیت نسل بر خلاف آرمان‌های انقلاب اسلامی قلمداد می شود. گاهی گزارش های موردی به گوش می‌رسد که فلان معلم سر کلاس علیه انقلاب اسلامی و آرمان‌ها با بچه‌ها سخن می‌گوید. این بد است اما بدتر آن است که ساختاری تربیتی بر مبنای این رویکرد بنانهاده شود. می‌توان به فهرستی از مدارس با چنین رویکردی اشاره کرد. 🔻 یکی از مدارسی است که می توان نسبت به آینده نسلی که از این مدرسه خارج می‌شوند نگران بود. چند گزاره درباره این مدرسه: 🔹 در بخش معرفی مدرسه و بنیاد سلاله به مسئله اشاره می‌شود، اما این کلیدواژه هیچ توضیح بیشتری ندارد. هیچ اشاره‌ای به و و بنیادین آموزش و پرورش نمی‌شود اما در عمل ردپای به‌چشم می‌خورد. 🔹 شهریه این مدرسه در مقطع ابتدایی حدود 150 میلیون تومان است یعنی بیش از دوبرابر شهریه گران‌قیمت‌ترین مدرسه غیرانتفاعی شمال تهران. یعنی تنها یک قشر خاص مدرسه هستند. بسیاری از خانواده‌های مرفه و دارای نفوذ سیاسی و اقتصادی مخاطب اصلی این مدرسه هستند. گویی تربیت فرزندان ایشان به عنوان اثرگذاران نسل بعدی یکی از اهداف می تواند باشد. 🔹 مدرسه تنها براساس مصاحبه با والدين، دانش‌آموز می‌پذیرد. طبق گزارش برخی افرادی که این فرآیند را طی کرده اند، در جلسه مصاحبه به صورت صریح درباره عقاید و افکار و جهت‌گیری‌های سیاسی خانواده و حتی پدربزرگ‌های دانش‌آموز سوال می‌شود. جلسه مصاحبه مستقیما توسط مدیر مدرسه برگزار می شود. بنابر اظهارات برخی والدین، مدرسه تعمد دارد فرزندان خانواده‌های و را ثبت‌نام نکند. 🔹 این مدرسه، یک مجتمع آموزشی است. یعنی تنها با یک واحد آموزشی مواجه نیستیم بلکه ذیل این عنوان مشغول فعالیت اند. از طرفی در اطلاعات سایت مدرسه می بینید که مجموعه مدارسی به عنوان معرفی می شوند. این سبک از همکاری یعنی شعاع اثرگذاری چندبرابر می شود. 🔹 سبک کار مدرسه از حیث مدرسه داری و طراحی برنامه های آموزشی و تربیتی در تراز بسیار خوبی قرار دارد. 🔹 نکته دیگر این‌که سلاله معلمان خود را جهت دانش‌افزایی به کشورهای اروپایی چون اعزام می‌کند. 🔹 اما مدیر و موسس مدرسه فردی است به نام آقای که بنابر گزارش روزنامه ایران در سال‌های گذشته، سابقه دستگیری در ، سابقه ارتباط با خانواده و رفاقت با پسران هاشمی رفسنجانی و... را دارد. حالا پیدا کنید پرتقال فروش را... 🔹 آیا به ده سال آینده می اندیشیم؟ آیا به مختصات نسلی که در این مدارس تربیت می شوند فکر می کنیم؟ آیا می دانیم در ده سال آینده با یک شبکه اجتماعی و دارای اقتصادی و سیاسی بالا مواجهیم که می توانند مقدرات مملکت را به دست بگیرند و مسیر انقلاب را به سمت دیگری ببرند؟ 🔻 آیا می‌دانیم در کلاس‌های بسیاری از این دست مدارس وقتی دانش‌آموز کتاب را باز می‌کند و نگاهش به عکس خمینی کبیر می افتد، معلم به او می‌گوید این رهبر انقلابی است که امروز ما را بیچاره کرده است... 🔻 راستی آیا با یک وابسته به جریان اصلاحات مواجهیم؟ آیا در مدیریت طیفی از مدارس کشور دخیل است؟ چه حجمی از مدارس ما در اختیار این است؟ ➖➖➖➖➖➖ برای آشنایی بیشتر با بنیاد سلاله به پیوند زیر مراجعه کنید 🔻🔻 خانه - بنیاد سلاله | Solaleh Foundation https://www.solaleh.org/ 🆔 @taalighat