eitaa logo
تعلیقات
1.1هزار دنبال‌کننده
359 عکس
52 ویدیو
25 فایل
📚 در این صفحه گاهی #خاطراتم را می‌نویسم 📝 و گاهی #یادداشت هایی درباره مسائل گوناگون #حوزه و #جامعه و #انقلاب ... (طلبه حوزه علمیه قم) 📝مسیر ارتباط: @fotros313h (📲 نشر مطالب با ذکر #لینک)
مشاهده در ایتا
دانلود
☘ پیش پای تو می‌زنم زانو... ☘ کن برای من بانو... 🆔 @taalighat
💠 قسمت چهارم: ♻️ ساعت حدود 10 شب بود، همه پشت موتورها نشسته بودند، آماده حرکت. یک مرتبه یکی فریاد زد بچه ها! کردند، جمع متفرق شد، چندجای خیابان رو آتش زدند. شبِ تاریک، همه جا تعطیل و خاموش، سوزی از گوشه و کنار، وحشت از حمله جمعیت بسیار... عجیب حال و هوایی بود. ♻️ لحظه بسیار سخت و عجیبی بود. بعضی ها کردند، بعضی ها خودشون رو به دل درگیری ها رسوندن. یک مرتبه دیدم رفیق کرمانی ما که تا اون موقع به عنوان یک طلبه آروم می‌شناختمش، نیست. ♻️ دیدم انگار به جوش اومده و از این بهم ریختگی صحنه خسته شده، داشت در قامت یک فرمانده سعی می کرد فضا رو مدیریت کنه... ♻️ یک درگیری مختصر رخ داد و دو طرف انگار متفرق شدند. هرکسی سوار موتور شد تا خودش رو به بالای خیابان ولیعصر برسونه. من و رفیقم که موتور نداشتیم، هر کدوم سوار موتور کسی شدیم که جای خالی داشت. ♻️ سوار موتور یکی شدیم و موتوری تلاش کرد از خیابان‌های فرعی که درگیری نیست ما رو برسونه . رسیدیم به یکی از خیابان های فرعی منتهی به میدان ونک. تعداد خیلی زیادی گارد ویژه (به قول بچه‌ها لباس سوسکی) پارک کرده بود. انگار نه انگار که یک خیابان اونطرف تر درگیری بود و یک عده بسیجی با دست خالی جلوی اون جماعت ایستاده... ♻️ ساعت حدود 1 نیمه شب شده بود و خیلی از بچه‌ها از درگیری ها برگشته بودند، خسته و ... 📌 ادامه دارد... 🆔 @taalighat
💠 قسمت پنجم ♻️ ساعت 1 نیمه شب بود. تازه آنتن ها وصل شده بود. از اوایل شب تا اون موقع آنتن قطع بود. هر کسی از یک گوشه برگشته بودند همان‌جایی که اول شب بودیم. ♻️ بسیاری از بچه‌ها زخمی بودند. بعضی ها زخم مختصر، بعضی ها فقط خسته از تعقیب و گریز و بعضی ها زخمی سنگین از ضربات چاقو و قمه. ♻️ توی این صحنه کوچک درس‌های بزرگی می‌شد گرفت. یادتون باشه گفتم میدان کسی بود که اتفاقا از همه قدّ بلندتر و رشیدتری داشت، همون وسط درگیری ها فرار کرده، ولی اون جانشینش مثل مرد مونده بود و کلی هم زخم برداشته بود. چند شب دیگه شب عقدش بود و به جای اینکه مشغول مقدمات مراسم و جشن باشه، وسط معرکه مشغول دفاع از حیثیت و تمامیت کشور و نظام بود. فضا، فضای رفاقت و برادری و دلسوزی بود. 🔹 آدم هایی که در ظاهر مدعی بودند، جا زدند و اون هایی که بی ادعا بودند مثل مرد وسط معرکه ایستادند. ♻️ یکهو دیدم یکی رو با صورت پر از خون سوار بر موتور دارن می برند سمت بیمارستان. با دقت نگاه کردم یکی از رفقای معصومیه بود. با سنگ زده بودند تو صورتش. ♻️ فضا، فضای اعتراض مردمی نبود. در صف اول افرادی با هیکل های درشت و ورزیده، قدهای بسیار بلند و به دست بودند که احساس می کردی شدند برای کردن فضا و آسیب زدن به جسم و روح جامعه و احساس مردم. 🆔 @taalighat
💠 قسمت ششم ☘ آن شب اول حضور در درگیری‌ها باعث شد احساس کنم صحنه واقعا خالی است، نمی دانستم چرا ولی آنچه دیده بودم عدم حضور نیروهای نظامی و حتی بسیج و سپاه کف معرکه بود. هرچند گزارش من کاملا جزئی و محدود به همان مناطقی است که بودم. با این همه به قم برگشتم و به رفقا گفتم باید بیایید بریم تهران، اوضاع خرابه و باید در صحنه حضور داشت. ☘ هر روز عصر با جمعی از بچه‌ها می رفتیم تهران که شرح آن بماند... اما شب دوم با و حاج منصور شریفی حرکت کردیم. رسیدیم میدان 72 تن قم که سوار ماشین بشیم و بریم تهران که گفتند سپاه علی بن ابی طالب قم داره بسیجی ها رو جمع می‌کنه برای به تهران. ☘ رفتیم مقرّ و نشستیم آماده دسته بندی و اعزام... یک ساعتی گذشت دیدیم خبری نیست ولی باز صبر کردیم. یک مرتبه نگاه کردم دیدم با عصبانیت داره میره بیرون. 🔻 گفتم: حاج مهدی کجا؟ 🔻 گفت: اینا قصد ندارن فقط میخوان بچه‌ها رو دست به سر کنن کسی تهران نره، گفت و زد بیرون تا ماشین بگیره و بره تهران. ☘ من و حاج منصور بازم صبر کردیم ولی مهدی نه، وقتی دیدیم حرف مهدی درسته و اینجا سر کاریم ماهم زدیم بیرون و خودمون رو رسوندیم به مهدی. ☘ نکته جالب این بود: چهره مهدی دیدنی بود وقتی همه ش به جوش آمده بود و برافروخته شده بود و طاقت نداشت لحظه ای از دفاع از نظام و کوتاه بیاد. وقتی تشخیص داد باید برود، نکرد و رفت... 📌 ادامه خاطرات بماند برای وقتی دگر... 🆔 @taalighat
یک جرعه عاشقی را در سحر نگاه کنید ذکر خود را اله اله کنید   گاه تصویر ماه در چاه است دل ما را محیط ماه کنید   عاشقان را بنا نبود اصلا این همه سال زابراه کنید   سر عاشق شدن فلک شده ام نکند مثل من گناه کنید   اگر شدی یک روزی بنشینید و آه آه کنید   عاشقان را بعید می دانم بتوانید سر به راه کنید   هیچ دنبال عاشقی نروید ! حال روز مرا نگاه کنید   بَرده آوردم تا بخرند سر و روی مرا سیاه کنید   اشتباهاً مرا پذیرفتن پس شما هم اشتباه کنید   بنویسید خویش را سائل بعد از آن کار پادشاه کنید   بدنم را شبی که من مُردم لحظه ای رو به کنید   کفنم را درآورید و سپس گریه بر بوریای شاه کنید   در دهانم همین که تربت رفت بنشینید و آه آه کنید   شب بی گریه من نمی خواهم بعد مردن کفن نمی خواهم   📌علی اکبر لطیفیان 🆔 @taalighat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مانند طفل دربه دری گریه میکنم مثل گدای پشت دری گریه می کنم اشک مرا زمان گدایی ندیده اند این بار چون تو می گذری گریه میکنم حالا که بین این همه مردم زیادی ام از این به بعد یک نفری گریه میکنم حتی اگر مرا بزنی قول میدهم با آب تاب بیشتری گریه میکنم تبیه تو حواس مرا جمع میکند من سالهاست ز خیره سری گریه میکنم بار مرا کسی نخریده تو میخری بار مرا بخر نخری گریه میکنم از چند جا شکسته پرم ای شکسته بند از غصه ی شکسته پری گریه میکنم این روزها به درد قیامت نمیخورد دارم برای این سپری گریه میکنم آقا نیامد و دل ما همچنان شکست از پای سفره ی سحری گریه میکنم جان همان که زائر بابا نشد یه بار یک کربلا ببر نبری گریه میکنم 📌 علی اکبر لطیفیان 🆔 @taalighat
◾️انا لله و انا الیه راجعون ◾️ ◼️ برادر گرامی، طلبه فاضل، فرهیخته و انقلابی، دکتر محمد حسین در سانحه دلخراش رانندگی به همراه همسر و سه فرزندش، به ملکوت اعلی پیوست. به همه دوستانی که این برادر عزیز را می‌شناختند و از بودن در کنار او بهره ها بردند، تسلیت عرض می کنم. 🆔 @taalighat
♻️ داغی که بر دل ماند.... 🔹 اولین بار اسمش را حوالی سال های 86 شنیدم، زمانی که دوره در مدرسه برگزار می کردیم و دنبال استاد بودیم. یکی از افرادي که نامش مطرح بود بود. نامش بین بچه‌های انقلاب همیشه بر زبان بود. 🔸 سال 96 قرار بود دوره برگزار کنیم و بازهم یکی از گزینه ها برای موضوع (آمریکا و امپراتوری رسانه‌ای) بود. زنگ زدم و قرار گذاشتیم. رفتم پردیسان، منزلش. اتاقی داشت که از در و دیوارش احساس می بارید. مملو از کتاب و جزوه و پایان‌نامه‌ و پوستر شهدا. بهترین نام برای توصیف آن: اتاق یک فرمانده . 🔹 صمیمی بود و خوش مشرب و شوخ طبع و در عین حال سرشار از . اصلا آرام و قرار نداشت. تا سر صحبت را باز می‌کرد، انبوهی از طرح و بود که با تو در میان می‌گذاشت تا ثمره یک گفتگو، کاری شود برای . 🔸 خاکی و بی آلایش بود و رنگی از دنیاآلود نداشت. مثل یک رزمنده در خط مقدم بود. همه زندگی اش انقلاب، جهاد فرهنگی، تربیت شاگرد و روشنگری و برگزاری دوره و تألیف و تحقیق بود. 🔹 حضرات مسئولین و مجموعه‌های متولی حوزه که امروز پیام تسلیت می‌دهند، باید پاسخگو باشند که دیروز و امروز کجا بودند؟ اصلاً نخبه‌های واقعی را می‌شناسند؟ یا روش حمایت از یک نخبه را می‌دانند؟ سال ها باید بگذرد تا یک عنصر مثل فرج نژاد سربرآورد و افسوس که رفت و.... 📌 شادی روحش ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ پی‌نوشت: تصویر بالا، تصویر برخی از آثار و کتب مرحوم فرج نژاد است. 🆔 @taalighat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘ متواضع بود ولی نه از این تواضع های که برخی دارند، واقعا تو حال و هوای دیگه ای بود به شئوناتش و مدرک و جایگاهش اعتنا نداشت. ☘ کسی رو به خودش دعوت نمی‌کرد، همه رو به دعوت می کرد تا کسی بتونه کاری برای انقلاب بکنه. ☘ تکه کلامش این بود: بچه‌ها باید بشید. فقط دنبال بزرگ کردن بچه‌های انقلاب و تربیت رزمنده برای بود. و واقعا از زندگی و باجون و دل وقت می‌گذاشت. ☘ این فیلم کوتاه رو ده بار نگاه کردم و سوختم... . می‌سوزم وقتی میگه: آبرویی که خدا به من داده رو خرج می‌کنم و میگه من دیگه دارم میرم... . 🆔 @taalighat
📌 آخرین کتاب... 📚 جدیدترین اثر فرج نژاد عزیز، کتابی بود که به صورت گروهی چند سالی روی آن کار کردند و به همت دوستان جهادی آماده چاپ شده بود. 📕 کتاب آخرین اثر دکتر فرج نژاد بود... 🔻🔻🔻 http://nashreshahidkazemi.ir ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🆔 @taalighat