eitaa logo
تعلیقات
1.2هزار دنبال‌کننده
366 عکس
53 ویدیو
25 فایل
📚 در این صفحه گاهی #خاطراتم را می‌نویسم 📝 و گاهی #یادداشت هایی درباره مسائل گوناگون #حوزه و #جامعه و #انقلاب ... (طلبه حوزه علمیه قم) 📝مسیر ارتباط: @fotros313h (📲 نشر مطالب با ذکر #لینک)
مشاهده در ایتا
دانلود
_ 4 🔻میوه فروشی که به فکر امنیت روانی جامعه بود🔻 ❇️ محله ما میوه فروشی داشت به نام حسین آقا. یک پیرمرد نورانی و کم حرف و خوشرو. ❇️ زمان همدان ایامی درگیر بود و بسیاری از شهر فرار کرده بودند. اما حسین آقای میوه فروش هر روز صبح می‌آمد و مغازه را باز می‌کرد و خیلی با آرامش میوه ها را یکی یکی با دستمال پاک می‌کرد و روی جعبه می‌چید. ❇️ به او گفتند وسط بمباران که همه می‌کنند تو مانده‌ای و صبح به صبح اینقدر با میوه بساط می‌کنی؟؟؟ ❇️ گفت بود: می‌خوام کمی از التهاب و مردم کم کنم. وقتی هر روز صبح کرکره رو می‌زنم بالا و میوه میچینم مردم احساس می‌کنند همه چیز عادی در جریان است و ادامه دارد... 🆔 @taalighat
🔻 سوغاتی از دیار پاکستان 🔻 ☘ امروز مهمان برادر عزیزم حجت‌الاسلام علی مهر از طلاب پرتلاش و با صفای بودم. تازه از سفر پر مشقت تبلیغی در پاکستان برگشته بود و دیارشان را برای حقیر به ارمغان آورده بود. شیرینی و شربت و چای مخصوص پاکستان. از این‌ها شیرین‌تر بود. ☘ برادر عزیز ما از طلاب محترم جامعه المصطفی العالمیه است و در مقطع تحصیل می‌کند و هر سال ایام تبلیغ با دشواری مسیر قم تا پاکستان را به صورت زمینی طی میکند تا در منطقه خود بین مخاطبانی از و تشیع تبلیغ کند و این خود دشواری دیگری است. این طلاب دوری از وطن را به جان خریده اند تا معارف اهل بیت علیهم السلام بیاموزند در کشورشان اسلام ناب باشند. ☘ ما همه در یک جبهه مقابل و در پی هستیم. اسلام به ما آموخته است که مرزهای اعتباری جغرافیایی در برابر مرزهای واقعی خطوطی بی رنگ، بیش نیستند. باید با تقویت ارتباطات بین برادران جبهه اسلام ناب و ، خطوط مقدم مبارزه با را تقویت کنیم. ارزش مبارزه در خطوط مقدم فکری کمتر از مبارزه در میدان رزم و جنگ فیزیکی نیست. 🆔 @taalighat
_ 5 🔻 معامله با کاسب های مهذب 🔻 ❇️ یکی از قدیمی و متدین و مهذب همدان، شخصی بود به نام حاج محمود دادفرما، بازاری بود و مغازه لوازم التحریر فروشی داشت. ❇️ مغازه حاج محمود با منزل پدری ما دوتا خیابان فاصله داشت. نزدیک منزل هم مغازه‌های لوازم التحریری دیگه‌ای هم بودند. ❇️ پدربزرگم مبلغی بیشتر از میزان خرید لوازم التحریر مورد نیاز، به پدرم پول می‌داد و می‌فرمود: این مبلغ بیشتر را کرایه تاکسی بده ولی هرچه میخواهی بخری برو و از حاج محمود بخر. ❇️ برای مهم بود که در بین ده تا کاسب با کسی معامله کنند که از همه مهذب تر و تر است. 🔰️ دقت در این جنس مسائل به شکل‌گیری شبکه ارتباطات اجتماعی صحیح و ایجاد ارزش اجتماعی برای کسب و کاسب حلال بود. امتدادهای یک رویکرد که نیاز به مطالعه و تدقیق دارد. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📌 پی‌نوشت: امروز آیا کاسب های جوانِ انقلابی چنین دقت‌ها و احتیاط هایی را به رسمیت می‌شناسند؟ در این زمینه و آسیب‌های موجود خواهم نوشت. 🆔 @taalighat
✨دعایی که برای مصون ماندن از بلاها در خوانده می‌شود. قدس‌سره بر این باور بودند که خواندن این دعا اختصاصی به ماه صفر ندارد. ✅ @bahjat_ir 🆔 @taalighat
_ 6 ❇️ پدربزرگ ما از سرشناس و بود. طبیعتاً با افراد بسیاری معامله داشت. روزی با کسی معامله‌ای انجام داد. کالا تحویل مشتری شد و ایشان هم مبلغ کالا را دریافت کردند. ❇️ بعد از مدتی به ایشان خبر رسید آن مشتری از این معامله شده. (یا بعدا آن جنس کاهش قیمت پیدا کرده یا آن طرف نتوانسته با قیمتی که سود خوبی ببرد کالا را بفروشد.) ❇️ پدربزرگ کسی را فرستادند سراغ آن فرد. طرف آمد و پدربزرگ مبلغی که وی دچار زیان شده بود را به او پرداخت کرد و بعد فرمود: دیگه با من معامله نکن، چون معلوم شد دست من برای تو نداره... 📌 منفعت دیگری را بر خودشان ترجیح می‌دادند و دنبال کسب سود به هر قیمتی نبودند. 🆔 @taalighat
▪️انا لله و انا الیه راجعون ▪️ 🔹 حجت‌الاسلام والمسلمین جناب آقای امام جماعت و از اساتيد اخلاق مدرسه دار فانی را وداع گفتند. انسانی مهذب و مهربان و دلسوز طلاب. کسی که توشه معنوی از معاشرت با علامه طباطبایی و شاگردی محضر مرحوم آیت الله سعادت پرور داشت و برای طلبه‌ها با همه وجود بود. 📌 شادی روح مطهرش صلوات... 🆔 @taalighat
_ 7 🔻 پزشک مردمی 🔻 ☘ یکی از پزشکان قدیمی و بسیار سرشناس همدان که در دهه 40 شمسی شهردار همدان هم بود، فردی بود به نام . تحصیلکرده ، متخصص قلب و جزو 5 پزشک برتر همدان. ☘ دکتر منصور بر خلاف همه اطبا، در روزهای در حاضر بود. گفتند آقای دکتر همه پزشک‌ها ایام تعطیل استراحت می‌کنند، شما چرا به مطب میای؟ گفته بود: الان که دکتر در دسترس نیست به من نیاز دارند. ☘ از بیماران نیازمند نمی‌گرفت و با داروخانه‌ای قرارداد داشت که داروی بیماران نیازمندی که معرفی می‌کند را تحويل دهد. بعدا خودش هزینه را به داروخانه می‌داد. ☘ فرزندانش همه از کشور تحصیل می‌کردند و یکی از آن‌ها چهره‌ای بین‌المللی بود. گفته بود راضی نیستم خارج بمانید و به اجنبی خدمت کنید. برگردید به به مردم خودتان خدمت کنید. 🆔 @taalighat
_ 8 ☘ همانطور که گفتم از کسی که مستمند بود نه تنها دريافت نمی‌کرد که هزینه درمان او را هم می‌داد. ☘ دکتر منصور متخصص قلب بود. اما به خاطر علاقه و اعتمادی که به او داشتند برای بیماری‌های معمولی مثل سرماخوردگی و... هم به او مراجعه می‌کردند. ☘ در این میان اگر کسی برای به او مراجعه می‌کرد تعرفه متخصص قلب را به‌عنوان دریافت می‌کرد ولی اگر کسی برای بیماری‌های دیگر و امور دم دستی تر مراجعه کرده بود، تعرفه را دریافت می‌کرد. یعنی تا این حد داشتند ... 🆔 @taalighat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻 از کربلا رفتن تا کربلایی شدن... ☘ طبیعی است که شعله‌های وصال حرم سیدالشهدا در دلمان آتش به پا کند. چرا که إن لقتل الحسین حراره فی قلوب المؤمنین. و طبیعی است از مشرف نشدن به زیارت دلمان را بسوزاند.... ☘ اما یادمان باشد مهمتر از است. هر چند تشرف به کربلا یکی از مقدمات مهم برای کربلایی شدن می‌تواند باشد. ☘ آیا اینقدر که امروز حسرت می‌خوریم که کاش ما هم کربلا بودیم، و این طور که الان حرم داریم و خودمان را به آب و آتش می‌زنیم که راهی پیدا کنیم برای کربلا رفتن... 🔻 آیا تا به حال همینطور برای نزدیک شدن به وجود مبارک عليه‌السلام و راه یافتن به حریم ولایت خودمان را به آب و آتش زده‌ایم؟ آیا اینطور از دوری امام سوخته ایم؟ 🔻 کربلایی شدن، یعنی در جایی که است، حاضر بودن. گاهی وظیفه در زیارت است و گاهی وظیفه در ترک زیارت. باید نگران باشیم مبادا گام در مسیر خلاف وظیفه بگذاریم... نکند راه را غلط برویم 📍 حاجی دگر بند ببین کجاست... 🆔 @taalighat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻اربعین از نگاه شهروندان غربی🔻 ❇️ غربی‌ها از تفاوت‌های ارزش‌های فرهنگی دینی در تابلوی پیاده‌روی با زندگی در دنیای می‌گویند... 🆔 @taalighat
▪️انا لله و انا الیه راجعون ▪️ 🔹 روح مطهر و ملکوتی عارفِ موحد و فقیه و فیلسوف کم نظیر معاصر، دانشمند ذوالفنون به ملکوت اعلی پیوست... 📌 نثار روح مطهرش 🆔 @taalighat
☘ خواستم این را باشم، نشد... 🆔 @taalighat
🔻 هدایت قلوب و تربیت نفوس مستعده 🔻 ☘ از همان سنین کم با خانواده از ایران رفته بودند و در مالزی زندگی می‌کردند. همان‌جا مدرسه می‌رود، بزرگ می‌شود و ارتباطش با فرهنگ ایرانی _ اسلامی محدود می‌شود به جمع خانواده و برخی دوستان. ولی فضای غالب اطرافش حال و هوای دیگری داشت. ☘ خوش استعداد بود و ذهن ریاضی قوی داشت و بسیار اهل مطالعه و عاشق و درس. همیشه در مدرسه و دبیرستان شاگرد اول بود. همین موجب شد در یکی از معروف‌ترین دانشگاه‌هاي مالزی در رشته مشغول تحصیل شود. حالا به یکی از دانشجویان موفق رشته خودش تبديل شده بود. بقیه برای سوالات شان به او مراجعه می‌کردند. ☘ یک برای یک دختر جوان امروزی! زندگی در یک کشور خوش آب و هوا، تحصیل در یک دانشگاه معروف در رشته‌ای خوب، تسلط به زبان و دارای آینده علمی و شغلی خوب... ☘ ناگهان ورق برگشت... با خانمی آشنا می‌شود که کتابی از آثار معرفتی را تدریس می‌کند. احساس می‌کند دارد به مرحله جدیدی از زندگی‌اش قدم می‌گذارد و دنیا معنای دیگری پیدا کرده است. ☘ ترم آخر دانشگاه بود. حالا دختر امروزی قصه ما، نگاهش به عالم و زندگی عوض شده بود. شب‌ها تا صبح می‌کرد و روزها مطالعه و سکوت و و عبادت و گوش دادن به سخنرانی‌ها و دروس . دنبال انصراف از بود و می‌خواست بیاید ایران برای تحصیل در !!! ☘ حالا پای کلاس درس علامه، تعریف جدیدی از انسان، جهان، مرگ، هدف و معنای زندگی، پیدا کرده بود و نگاهش به عالم تغییر کرده و شده بود یک انسان جدید... ☘ همه سرزنشش می‌کردند که داری به خودت لگد می‌زنی ولی او تصمیم خودش را گرفته بود. تازه زندگي برایش معنادار شده بود و انگار خودش را پیدا کرده بود. ☘ دختری را از آن گوشه دنیا عاشق خدا کرده بود. به محض پایان ترم آخر دانشگاه و نگارش پایان‌نامه، بدون خانواده به ایران آمد و رفت به و این شد آغاز یک زندگی و حیات نو... 🆔 @taalighat
_ 9 🌿 سال 1357 بود. رفتم به سری به حجره عمویم زدم. ظهر بود و هوا گرم. پیرمرد کنار بازار شربت خاکشیر خنک می‌فروخت. 🌿 رفتم و یک لیوان شربت خاکشیر از خریدم. تکه یخی داخل لیوان انداخت و لیوان را پر کرد از شربت. جرعه جرعه می‌خوردم و خنک می‌شدم. لیوان نصفه شده بود، کمی نفس گرفتم که پیرمرد با ملاقه اش دوباره لیوان را پر کرد از شربت. 🌿 گفتم حاجی من یک لیوان بیشتر نخواستم که، چرا دوباره شربت ریختی؟ 🌿 گفت: من یک لیوان شربت خاکشیر فروختم نه یک لیوان یخ و شربت. بار اول که شربت ریختم نیمی از لیوان را یخ پر کرده بود و الان باقی سهم شربت را ریختم که نباشم. 📌 خاطره از دکتر محمدرضا عراقچیان 🆔 @taalighat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیدار علامه آملی با عارف وارسته مرحوم آیت‌الله شیخ محمدهادی همدانی ☘ آیت‌الله حسن‌زاده بعد از این دیدار فرموده بودند: هیهات که دیگر حوزه همچون تحویل دهد... ☘ در این هیاهوی روزگار، دیدن مردان خدا و شنیدن کلام شان روح افزاست. 💠 🆔 @taalighat
_ 10 ☘ با گروهی از دانشجویان برای بازدید از امکنه تاریخی و بناهای سنتی عازم این شهر شدیم. ☘ در یزد انواع صنایع دستی خودنمایی می‌کرد. هر کسی در مغازه‌ای مشغول خرید چیزی بود. ☘ من هم وارد مغازه‌ای شدم تا چیزی خریداری کنم. اما با برخورد عجیب فروشنده روبرو شدم. ☘ فروشنده با کمال ادب گفت: ببخشید اگر ممکن است از مغازه کناری ما خرید کنید! 📍گفتم: چرا؟ 📍گفت: راستش من از صبح تا حالا مشتری داشتم و شکر خدا دشت کردم ولی این بنده خدا از صبح هیچی مشتری نداشته! گفتم از اون خرید کنید کسب اونم رونق بگیره... 📌 خاطره از دکتر عراقچیان 🆔 @taalighat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 می‌روم مشهد خیابان ها شلوغ 🔹 می‌روم در قم شبستان ها شلوغ 🔹 کربلا هم کل ایوان ها شلوغ 🔹 در مسیرش هم بیابان ها شلوغ 🔻 هیچ کس مثل تو بی زوار نیست 🔻 با کریمان کارها دشوار نیست.... 🆔 @taalighat
نشسته ام بنويسم گدا گدا آقا چقدر محترم است اين گداي با آقا نشسته ام بنويسم حسن ، كريم ، كرم مدينه ، سفره ي آقا ، برو بيا ، آقا نشسته ام بنويسم به جاي العفوم الهي يا حسن يا كريم يا آقا تو مهرباني ات از دستگيري ات پيداست بگير دست مرا هم تو را خدا آقا دخيل هاي نبسته شده زياد شدند چرا ضريح نداري ؟ چرا چرا آقا تويي كريم كرم زاده ، من گدا زاده مرا خدا به تو داده تو را به من داده 🔻🔻🔻🔻  همه فقير تو هستند ما گدا ها هم گداي لطف تو هستند خضر و موسي هم سه بار زندگي ات را به اين و آن دادي هر آنچه داشته بودي و گيوه ات را هم قسم به ايل و تبارت - قسم به طايفه ات غلام قاسم و عبدالله توآم  با هم عجيب نيست بگردد فرشته دور سرت عجيب نيست بگردد علي و زهرا هم من از بهشت به سمت شما سفر كردم كه من بهشت بدون تو را نمي خواهم بدون عشق مسلمان شدن نمي ارزد بدون مهر تو انسان شدن نمي ارزد 🔻🔻🔻🔻  نشسته ام بنويسم كه قامتت طوباست نگات مثل علي و صدات مثل خداست نشسته ام بنويسم علي است بابايت نشسته ام بنويسم كه مادرت زهراست نشسته ام بنويسم هزار اي والله هنوز هم كه هنوز است پرچمت بالاست سكوت كردي اما حسين شهر شدي سكوت كردن تو كربلاست - عاشوراست اگر كه جلوه نكردي همه كم آوردند نبود دست تو آري خدا چنين ميخواست  قرار بود كه در صلح - كربلا بشوي سكوت پيش بگيري و لافتي بشوي  🔻🔻🔻🔻 نشسته ام بنويسم كه سفره داري تو هميشه بيشتر از حد انتظاري تو به دست با كرمت مي دهي كريمانه به سائلان حسينت هر آنچه داري تو تو نيمه ي رمضاني ولي شب قدري مرا به دست خداوند مي سپاري تو اگر بناست بسوزم به هيزم فردا قسم به چادر زهرا نمي گذاري تو نخواستم  بنويسم ولي نفهميدم چطور شد كه نوشتم حرم نداري تو نوشتم از سر اين كوچه رد مشو اما نگاه كردم و ديدم چگونه داري تو ..... .... تلاش ميكني از مادرت جدا نشوي تلاش ميكني او را حرم بياري تو ميان كوچه به دنبال توست مادر تو ميان كوچه به دنبال گوشواره تو مگر چه ديده اي از زندگيت سير شدي چقدر زود شكسته شدي و پير شدي 📌 علي اكبر 🆔 @taalighat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📍برو عكس را بياور تا ابوالحسن از زير آن ردّ شود! 🔹 گاهى تابستان‌ها به همراه خانواده و پدرم- شهيد آية الله انصارى قمی- به همدان براى ديدار با نياى خود، مرحوم آية الله آقا نجفى همدانى- داماد ميرزاى نايينى و صاحب تفسير انوار درخشان- مى‌آمديم. چند روزى كه مرحوم پدرم در همدان توقف داشتند، جلوسى را در منزل مرحوم آية الله سيد نصر الله - معروف به صدر العلماء و پدر ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهور مخلوع- ترتيب داده و با تمام بزرگان و روحانيون آن هنگامِ همدان ديدار مى‌نمودند. 🔹 به ياد دارم كه آية الله آخوند ملا على همدانى، آية الله تألًهى، آية الله سيد موسى خوانسارى، آية الله عندليب همدانى، وده‌ها چهره برجسته ديگرِ آن روز همدان، در اين مجلس گرد آمده و جلوس مرحوم پدرم به ناهار ختم مى‌گرديد. 🔹 گفتنى است كه خانه مرحوم بنى صدر، محل مراجعه عموم مردم براى رفع مشكلات و گرفتارى‌هاى مالى و ادارى و شرعى و جز اين‌هاى همدان بود و ايشان ظهر ها در مسجد جامع همدان همراه با دو بزرگ ديگر ، در شبستان‌هاى متعدد آن، نماز برگزار مى‌نمودند. 🔹 به ياد دارم كه در تير ماه سال ١٣٤٨ شمسى، هنگامى كه به همدان رفته بوديم ، وپدرم در منزل مرحوم آية الله با جمعى از علماء نشسته بودند، جوانى بيست وچند ساله به درون مجلس آمد كه از مرحوم آية الله بنى صدر خدا حافظى كند! در اين هنگام متوجه شدم كه فرزند آية الله است وقصد رفتن به را دارد. مشهدى حسن- خدمتگزار آقا- قرآنى بدست داشت كه فرزند آقا را از زير آن عبور دهد! 🔰️ در اين هنگام مرحوم آية الله با صداى بلند گفت: مش حسن! ابوالحسن قرآن به دردش نمى‌خورد، برو عكس را بياور كه از زير آن ردّ شود! و مجلس همه از اين كنايه آية الله به خنده آمده و مرام او را متوجه شدند! ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ سیره فرزانگان، نشر سامان دانش، نقل خاطره از دکتر هادی انصاری، ۹۹/۱۰/۴. 🆔 @taalighat