eitaa logo
تعلیقات
1.1هزار دنبال‌کننده
359 عکس
52 ویدیو
25 فایل
📚 در این صفحه گاهی #خاطراتم را می‌نویسم 📝 و گاهی #یادداشت هایی درباره مسائل گوناگون #حوزه و #جامعه و #انقلاب ... (طلبه حوزه علمیه قم) 📝مسیر ارتباط: @fotros313h (📲 نشر مطالب با ذکر #لینک)
مشاهده در ایتا
دانلود
☘ توصیه مرحوم آیت‌الله سعادت پرور: 🌱 پیوند عمر بسته به مویی است، هوش دار... 🌱 غمخوار خویش باش، غمِ روزگار چیست... 🆔 @taalighat
❇️ به مناسبت اولین سالگرد رحلت حضرت آیت‌الله ، برای دسترسی آسان به مطالبی که طی این مدت در درباره ایشان نوشته شد، به لینک های زیر مراجعه بفرمایید 🔻🔻🔻 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔹 : تندیس عمار: بخش اول https://eitaa.com/taalighat/273 🔸 : تندیس عمار: بخش دوم https://eitaa.com/taalighat/275 🔹 https://eitaa.com/taalighat/294 🔸 : اسم من، محمد تقی https://eitaa.com/taalighat/296 🔹 : تواضع در محضر ولی... https://eitaa.com/taalighat/299 🔸 : علمدار بصیرت https://eitaa.com/taalighat/300 🔹 : برای تقی دعا کنید https://eitaa.com/taalighat/345 🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻 📌 متن حجت الاسلام درباره شخصیت آیت الله https://eitaa.com/taalighat/302 📌 ناگفته های ابوالحسن از آیت الله _ بخش 1 https://eitaa.com/taalighat/307 📌 ناگفته های ابوالحسن از آیت الله _ بخش 2 https://eitaa.com/taalighat/308 📌 ناگفته های ابوالحسن از آیت الله _ بخش 3 https://eitaa.com/taalighat/309 📌 ناگفته های ابوالحسن از آیت الله _ بخش 4 https://eitaa.com/taalighat/314 📌 ناگفته های ابوالحسن از آیت الله _ بخش 5 https://eitaa.com/taalighat/315 🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸 🆔 @taalighat
🔻 🔹 حوالی سال‌های 1379 بود. دوران و اوج حملات سیاسی و فکری و اجتماعی . روزی نبود که در کشور مشکلی پیش نیاید. تا جایی که معروف شده بود هر 9 روز یک ! همه‌جا پر بود از و درگیری فکری! اینجا بود که نیاز به یک خودنمايي می‌کرد. 🔹 در میانه‌ی این تلاطم ، آیت‌الله یزدی یک تنه به میدان آمده بود و از این شهر به آن شهر سفر می‌کرد و بین طیف‌های مختلف حاضر می‌شد و با حوصله جوابگوی ذهن آسیب دیده و پر از شبهه جامعه بود. 🔹 در همین ایام بود که آیت‌الله به همدان آمدند. سفری 3 یا 5 روزه بود. عصرها در همدان سخنرانی عمومی داشتند و در پايان جلسه به خلاف روال منابر عادی، مدت قابل توجهی به پرسش و پاسخ می‌گذشت. هر کسی هر سؤالی داشت می‌پرسید و ایشام با لبخند همیشگی که بر لب داشت پاسخ می‌داد. هنوز برخی سؤال‌ها در خاطرم هست. عالمی در آن تراز در میانه مردم و متصل به ذهن پرشبهه جامعه ایستاده بود. 🔹 شب‌ها در بین دانشجویان برنامه سخنرانی و پرسش و پاسخ داشت. در بین خیلی صمیمی و مهربان می‌نشست و می‌گفت و می‌شنید. ما هم نوجوان بودیم و دوستدار آقای ، از این جلسه به آن جلسه خودمان را به او می‌رساندیم و بماند که چه لذتی داشت. 🔹 در طول روز هم جلسات و دیدارهای متعدد دیگر. جالب‌تر اینکه به شهرهای کوچک و کم جمعیت استان هم به سادگی سفر می‌کرد. شهرهایی که شاید یک منبری معروف را هم به‌سختی در خود دیده باشند، اما اجازه نمی‌داد یک‌جا بنشیند. 🔹 از این شهر به آن شهر و از این جمع به آن جمع و از این جلسه به آن جلسه، در میانه‌ی ایستاده بود. گفتند طی آن 8 سال اصلاحات، قریب به چند هزار سخنرانی و مناظره داشت... یک عالم و و فقیه و اینچنین بی تکلف در وسط ... 🆔 @taalighat
🔻 اولین دیدار: صمیمانه با جوانان ☘ همان سال 79 که همدان بودند، خیلی دنبال دیدار با ایشان بودیم تا راحت‌تر سؤالات مان را مطرح کنیم. ☘ یک روز وقت گرفتیم و به محل اقامت ایشان رفتیم. سه نوجوان دبیرستانی با ذهنی مملو از سؤال. در اتاق ساده‌ای وارد شدیم و آیت‌الله تشریف آوردند. ☘ روی زمین مقابل ما نشستند. یکی از محافظ ها، یک پشتی برداشت و خواست ایشان به‌جای تکیه به دیوار، به آن پشتی تکیه دهند. همین‌که پشتی را آورد، آیت‌الله مصباح فرمودند: دیگه شد ... ☘ می‌خواستند احساس بین چند جوان و ایشان حفظ شود و هیچ تفاوتی حتی در نوع نشستن نباشد. بعد شروع کردیم سوال پرسیدن. یکی از بچه‌ها که متأثر از هم بود با لحن بسیار تندی سوالی پرسید و ایشان را نقد کرد. 🔹 اما آیت‌الله مصباح با کمال و بدون کوچکترین تکدر خاطری، با که همیشه بر لب داشت آرام و مهربانانه پاسخش را داد. کاملا ... 🔻 برای من این نکته مهم بود، یک عالم برجسته حوزه و یک در سنین پیری، چقدر با حوصله و صمیمی چند که اطلاعات خاصی دارند و نه جایگاهی، خلوت کرده، برای آن‌ها گذاشته و با آن‌ها گپ و گفت می‌کند تا گره‌ای از ذهن آن‌ها باز شود. 🔻 آن روز آنقدر با حوصله ما را پذیرفتد که اصلاً دچار احساس بدی نشدیم. اینکه حس کنیم با اکراه در جلسه نشسته‌اند، یا عجله دارند، یا حوصله چندجوان بی تجربه را ندارند... اصلاً و ابداً. با فراغ بال و صمیمیتی که کاملاً قابل ادراک و احساس بود از ما استقبال کردند. 🔻 از این جنس رفتارها و تعاملات چند نمونه سراغ داریم؟؟؟ 🆔 @taalighat
🔻 مثل اربعین... ☘ شب تشییع پیکر مطهر در قم، به‌سمت بلوار پیامبر اعظم حرکت کردیم. محله‌های منتهی به بلوار همه مملو از جمعیت بود. ماشین‌ها در فاصله‌های بسیار دور از محل تشييع پارک شده بودند و خانواده‌ها پیاده راهی مراسم بودند. ☘ از کوچه پس کوچه‌های محله‌ها که رد می‌شدیم دیدم خیلی از مردم درب منازل شان را باز کردند و دم در ایستاده بودند مردم را دعوت می‌کردند داخل منزل. یکی وسط حیات فرش انداخته بود برای نشستن و استراحت. جمعیت زیاد بود و زمان رسیدن پیکر شهید دقیقاً روشن نبود. امکانات رفاهی هم در حد آن جمعیت وجود نداشت. ولی مردم مثل همیشه وسط صحنه بودند. یکی آب می‌داد. یکی نذری و غذا. یکی می‌گفت بچه‌ها اگر خسته شدند، بیایید خستگی بگیرید... تنها چیزی که در ذهنم تداعی شد بود. مردم خودجوش همه امکاناتی که داشتند را برای بذل می‌کردند. ☘ مردم از هر رنگ و طیف و سلیقه‌ای آمده بودند سردارشان را بدرقه کنند. این حجم از جمعیت را در شب‌های و در شب نیمه شعبان دیده بودم. موج جمعیت وسط بلوار پیامبر اعظم و اشک‌های روان پیر و جوان و کوچک و بزرگ از هر رنگ و سلیقه می‌گفت حاج قاسم این مرز و بوم است. 🆔 @taalighat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شکر خدا که سایه‌ی تان هست بر سرم حالم خراب بود ولی با تو بهترم... شکر خدا که دلم شدی بانوی من، عزیز خدا، ناز مادرم... پیش تو می‌شود ز غم و غصه‌ها نوشت از خستگی قلب و دل و روح و پیکرم... روزی کبوتر بوده‌ام ولی... بالم شکسته است و به جایی نمی‌پرم دردم نهفته به ز دردم برای غیر تو بانو نمی‌برم امروز را نبین که تهیدست و مفلسم من از موالیان قدیمی حیدرم یا أیها العزیز تصدق علی الفقیر کاری بکن برای دلم ➖➖➖➖➖ ای آنکه خاک را به نظر کیمیا کنی... آیا شود که حال مرا رو به را کنی...؟ 🆔 @taalighat
_ 19 🔻 احتیاط در معامله... ☘ مرحوم سید جواد برقعی، پدر شهید سید احمد برقعی از افراد محترم و بازاری‌های معتمد همدان بودند. حاج شیخ حسین معمولا وقتی به همدان می‌آمدند در منزل ایشان اقامت داشتند. ☘ روزی طبق روال عادی کسب و کار یک بار بسیار مرغوب به یک مشتری فروختند. حجم معامله بسیار زیاد بود و طبیعتاً سود خوبی هم نصیب ایشان شد. مشتری هم بار انگور را برای شهر دیگری میخواست و انگورها را جعبه جعبه داخل ماشین سنگین بار زدند و طرف رفت. ☘ مدتی گذشت به مرحوم خبر رسید این فرد انگورها را برای تهیه خریداری کرده است. ناگهان ایشان برآشفته شد و با خودروی شخصی‌اش حرکت کرد در جاده به‌دنبال مشتری. ☘ بالاخره او را وسط جاده زنجان پیدا کرد و فرمود: من ثمن معامله و همه هزینه‌هایی که متقبل شدی را می‌دهم ولی انگورها را پس بده، نمیخوام در تولید شریک باشم. 🔻🔻🔻🔻 📌 پی‌نوشت: به‌لحاظ فقهی این معامله اشکالی نداشته ولی قدیمی‌ها چنان اهل احتیاط بودند که حتی حاضر به مشارکت در مقدمات امر حرام هم نبودند. نتیجه همین لقمه حلال با احتیاط می‌شود شهید بزگواری چون و استاد مهذب، عزیز و گمنامی چون حجت‌الاسلام والمسلمین ... 🔳 سال‌گذشته پدر شهید برقعی از دنیا رفتند و چند روز قبل هم مادر شهید برقعی، نثار روح مطهرشان 🔳 🆔 @taalighat
🔻 مثل شهدا... ☘ حاج حمید آقای (مدیر سابق ) را همیشه به عنوان کسی که زندگی‌اش با است، می‌شناختم. ذهن و فکرش همیشه یاد شهدا بود و حتی معیار ارزش‌گذاری اش، شهدا بودند. می‌گفت فلانی مثل فلان است یا... ☘ یک روز از حاج آقا پرسیدند شما که اینقدر با حرارت و حسرت از یاد می‌کنید، ناراحت نیستید که دیگر کنار شهدا نیستید و تنها ماندید؟ ☘ حاج آقا در پاسخی غیرمنتظره گفتند: نه! ☘ در توضیح ادامه دادند: من الان هم کنار شهدا زندگی می‌کنم. خیلی از افرادی که کنارم هستند، هستند از جمله حاج سید جعفر آقای . اخلاق و رفتار و منش و افکارشان همان مشی و منش شهداست. ☘ حاج آقای یک گمنام کنار ماست، تا هست قدرش را بدانیم. 🆔 @taalighat