••🤍🕊••
اگرآدمجوانےاشرابراے #خدا صرفڪند
جوانےاش #ابدےمےشود ...
خدایا!
منازچیزهایےڪهـدلممےخواسٺ ؛
برایمجاذبهـداشٺ؛
بخاطرٺوگذشٺم ...
بهـخاطرٺونگاهـنڪردم؛
بخاطرٺونگفٺم ؛
بهـخاطرٺوازهواےخودمگذشٺم،
بهـخاطرٺو...
وٺعداداین" بهـخاطرٺو"ها...اگر زیادبشود ،
آنوقٺممڪناسٺآدمبهـجایے برسد...
#یاحٺےنمیردوشهیدبشود :)
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
https://eitaa.com/takhooda/15123
#ریپلای به جلسه شصت و هشتم ✨
#بحث خودشناسی✨
#جلسات به ترتیب دنبال شود 🌸
🍃
🌼🍃 @takhooda🕊
4_508430192616669397.mp3
9.11M
#سمینارکلید های موفقیت 👌
#دکتر شاهین فرهنگ
#جلسه بیست و هشتم
http://eitaa.com/joinchat/3435397138Ca49cae656a
💎جوان ثروتمندی نزد یک عالمی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست. فرد عالم او را به کنار پنجره برد و پرسید: پشت پنجره چه می بینی؟ جواب داد: آدمهایی که می آیند و میروند و گدای کوری که در خیابان صدقه می گیرد.
بعد آینه ی بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در این آینه نگاه کن و بعد بگو چه می بینی؟ جواب داد: خودم را می بینم.
دیگر دیگران را نمی بینی! آینه و پنجره هر دو از یک ماده ی اولیه ساخته شده اند، شیشه. اما در آینه لایه ی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمی بینی. این دو شی شیشه ای را با هم مقایسه کن.
وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می بیند و به آنها احساس محبت می کند. اما وقتی از نقره (یعنی ثروت) پوشیده می شود، تنها خودش را می بیند. تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش نقره ای را از جلو چشمهایت برداری تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری.
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
#سلام_صبحتون_سرشار_از_آرامش
#ان شاءالله 🤲
قلبتون لبریزاز مهربانی
وجودتون سرشاراز سلامتی
زندگی تون پراز عشق و محبت🍃🌼
وعاقبت بخیر باشید و خوشبخت
روزتون زیبا و در پناه خدا
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
🌸﷽🌸
✨ #یڪ_داستــان
✍🏻 مـــــردی نـزد دانشمنــــدی از پــدرش شڪایت ڪرد . گفت پــــدرم مرا بسیار آزار میدهد. پیــر شده است و از مــن میخواهد یڪ روز در مزرعه گندم بڪارم روز دیگر میگوید پنبه بڪار و خودش هم نمیداند دنبال چیست؟ مرا با این بهانهگیریهایش خسته ڪرده است، بگو چه ڪنم؟ دانشمند گفت با او بساز گفت نمیتوانم.
✍🏻دانـشمنــــــد پـرسیـــد: آیا فــــرزنــــد ڪوچڪی در خانه داری؟ گفت بلی. گفت اگر روزی این فرزند دیوار خانه را خراب ڪند آیا او را میزنی؟ گفت: نه، چون اقتضای سن اوست. آیا او را نصیحت میڪنی؟ گفت نه چون مغزش نمیرود و...
✍🏻گفـــت میدانـــی چــرا با فــــرزنــدت چنین برخورد میڪنی؟ گفت نه. گفت: چون تو دوران ڪودڪی را طی ڪردهای و میدانی ڪودڪی چیست ،اما چون به سن پیری نرسیدهای و تجربهاش نڪردهای ، هرگز نمیتوانی اقتضای یڪ پیر را بفهمی!!!
✍🏻در پـــــیـری انــــســان زود رنـــــــج میشــود، گوشهگیر میشود، عصبی میشود. احساس ناتوانی میڪند و... پس ای فرزند برو و با پدرت مدارا ڪن اقتضای سن پیری جز این نیست.
🍃
🌺🍃 @takhooda 🕊
شهید سلیمانی به مراتب قوی تر از قاسم سلیمانی است
🔻بعضی ها را نمی شود دوست نداشت بعضی ها را نمی شود فراموش کرد انگار آنها را همچون مدالی بر دلت آویخته اند یا چنان عطر عاشقی به وجودشان زده اند که این عطر تا اعماق جانت نفوذ کرده و هر کس که می رسد اسم عطرت را می پرسد و تو با افتخار سری به تایید تکان می دهی و با آب و تاب نامش را بر زبان می آوری.
بعضی ها را خدا آفریده تا برای همیشه تاریخ باشند و بدرخشند. برخی می شوند سلمان فارسی از دیار فارس تا به حجاز می روند و مفتخر به دوستی و همنشینی با خاتم المرسلین شوند تا جایی که حضرت سلمان را از خودشان بداند.
🔹برخی می شوند میثم تمار که نخل به نخل دلداگی را با ندبه های شبانه اش سیراب می کند تا مهیّای روز سر به داریش شود. و یکی ابوذر است از صحرای ربذه. نامی در جاودانگی تاریخ. مسلم ابن عقیل یکی دیگر از آن هاست که از بام عمارت پادشاهی به عشق حسین بن علی برسجدگاه زمین بوسه می زند آنگاه تا ملکوت اوج می گیرد. این ها را نمی شود از ذهن ها پاک کرد، از تاریخ جدایشان نمود و از دلها زدود. این تجربه ی تاریخ است. اگرچه حافظه ی ضعیف بعضی ها میل به تکرار ندانم کاری دارد.
🔹پلیس امنیت سازمان ملل نابخردانه عکس مردی را از روی میز کنفرانس به هنگام سخنرانی اسماعیل بقایی هامانه کنار می زند که دنیای امروز در مقابل شجاعتش شهامت و رشادتش سر خم کرده است. دهخدای دیگری باید بیاید تا واژه از خود گذشتگی، دلدادگی، تقوا و مردانگی را از ویژگی های منحصر به فرد این مرد باز تعریف کند. بروند به این خیال خام خود خوش باشند که عکس سردار دلها را، از روی میز برداشتند غافل از این که آن را جایی بالا تر، در محضر قضاوت مردم به نمایش گذاشتند.
✍سردار شهید ما قاسم سلیمانی عکس نیست که محو شود صدا نیست که خاموش شود... سردار قاسم سلیمانی یک باور و عقیده است که از مکتب عاشورا نشأت گرفته و تا همیشه تاریخ ان شاءالله جاودانه خواهد ماند.
🍃
🥀🍃 @takhooda 🕊
🍃❣🍃❣🍃❣
#داستانهای_قرآنی
#ابراهيم_10
🍃❣🍃❣🍃❣
قسمت 10
زندگينامه حضرت ابراهيم عليه السلام
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
❣🍃محبوبیت ابراهیم و حضور او در اجتماع ، برای نمرودیان قابل تحمل نبود و بدین جهت به چاره جوئی پرداختند .❣🍃
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
❣🍃آن معجزه بزرگ ، تعدادی از مردم ، اگر چه انگشت شمار را بسوی ابراهیم و آئین او جذب کرده و زمینه خداپرستی را فراهم نموده بود .❣🍃
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
❣🍃بت پرستان و در راءس آنها نمرود که ادعاي خدائی داشت و مردم را به پرستش خود فرا میخواند از آینده بیمناک شدند .❣🍃
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
❣🍃 بدنبال این فکر ، ابراهیم را به حضور خود فرا خواند و او را بشدت مورد انتقاد قرار داد و گفت : ای ابراهیم این چه فتنه ای است که برپا کرده ای و میان ملت اختلاف و تفرقه بوجود آورده ای ؟ ! مگر اقتدار و عظمت مرا نمی بینی ؟ همه چیز زیر فرمان من و همه مطیع بی چون و چرا منند ؟❣🍃
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
❣🍃به من بگو این خدای یکتائی که مردم را به پرستش او دعوت میکنی کیست و مشخصات او چیست ؟ !❣🍃
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
❣🍃 خدای من ، آفریدگار توانائی است که در پرتو نظام حکیمانه ای ، خورشید را از جانب مشرق طالع میسارد ، تو که داعیه خدائی داری ، خورشید را از جانب مغرب طالع کن .
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
❣🍃 نمرود نتوانست اینجا مغلطه ای بکار بندد و مردم را بفریبد . سر به زیر افکند و مبهوت و درمانده سکوت اختیار کرد .
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
❣🍃زورمندان جهان ، وقتی از منطق و استدلال ناتوان شوند ، به حربه زور متوسل میشوند و نظر خود را با قوه قهریه و بکار بستن زور اجرا میکنند .❣❣
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
❣🍃نمرود هم نمونه ای از زورمندان بود . وقتی همه راهها بسویش بسته شد و همه نقشه هایش نقش بر آب گردید ، دستور تبعید ابراهیم را صادر کرد .❣🍃
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
❣🍃او هم که دل خوشی از آن مردم نداشت و علاوه بر این ، وظیفه تبلیغ رسالت خود را به بهترین وجه به انجام رسانیده بود ، بار سفر بست و باتفاق همسرش ساره و برادرزاده اش لوط ، بجانب شام و سرزمین فلسطین براه افتاد .
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ادامه داستان در قسمت بعد ....
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
🌺💖🌺💖🌺💖
#داستانهای_قرآنی
#ابراهيم_11
🌺💖🌺💖🌺💖
قسمت 11
زندگينامه حضرت ابراهيم ع
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
🌹🌺ماءموران نمرود ، جلو دروازه شهر او را متوقف کردند و اجازه بردن اموال و گوسفندان را را ندادند و خواستند اموال او را مصادره کنند .🌹🌺
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
🌹🌺ابراهیم گفت : سالهائی دراز از سرمایه عمر گرانبهای من صرف شده تا این اموال و گوسفندان فراهم آمده اند . اگر میخواهید اموال مرا بگیرید ، عمر گذشته و جوانی از دست رفته مرا بمن برگردانید .🌹🌺
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
🌺🌺ماءموران پاسخی برای او نداشتند و ناچار ، بدادگاه مراجعه کردند و قاضی استدلال ابراهیم را صحیح و منطقی تشخیص داد و به نفع او حکم صادر کرد . در نتیجه ابراهیم با همراهان و اموال و احشام خود ، بسوی سرزمین شام و بیت المقدس حرکت کرد . 🌺🌺
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
🌺🌺کاروان کوچک ابراهیم ، براه خود ادامه میداد تا به قلمرو فرمانروائی بنام ( عراره ) وارد شد . گمرکچی او ، کاروان را متوقف کرد تا عوارض مربوط را دریافت کند . پس از بررسی اموال ابراهیم ، به صندوق بزرگی برخورد که درش قفل بود .🌺🌺
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
🌺💖از آنجا که ابراهیم مردی با غیرت بود ، قبل از آغاز سفر ، همسرش ساره را که از چشم نامحرم محفوظ بماند در داخل صندوق قرار داده بود .🌺💖
~~~~~~~~~~~~~~~~~~
💖🌺گمرکچی گفت : این صندوق را باز کن تا کالاهای موجود در آن را ارزیابی کنم . ابراهیم گفت : هر مبلغی میخواهی بگو میپردازم ولی این صندوق را باز نکن .🌺💖
~~~~~~~~~~~~~~~~~
💖🌺گفت : ممکن نیست و در را باز کرد . وقتی نگاهش به ساره افتاد ، پرسید او کیست ؟ گفت : او دختر خاله و همسر قانونی من است .🌺💖
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
💖🌺گمرکچی قانع نشد و آنها را نزد فرمانروای خود برد . او وقتی چشمش به ساره افتاد ، دست بسوی او دراز کرد .💖🌺
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
💖🌺ابراهیم از شدت خشم و ناراحتی ، رو برگرداند و گفت : خدایا ، شر این مرد را از حریم من کوتاه کن .
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ادامه داستان در قسمت بعد ....
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
منبع : دوره كامل قصه هاي قرآن نوشته محمد صحفي
~~~~~~~~~~~~~~~~
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
تخصصی زندگی کن.mp3
4.36M
#تلنگری 💌
▪️چرا مصیبت اعظم (حذف امام حسین"ع" از رأس جامعه بشری) ، بزرگتر از مصیبت عظیم (فجایع بوقوع پیوسته در کربلا)، است؟
مگر نه این است که؛
قرنهاست که "امام" در رأس جامعه نیست،
و مردم به گذران زندگی مشغولند؟
#استاد_شجاعی 🎤
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊