eitaa logo
🇱🇧تَنْهٰاتَرینْ‌هٰا🇵🇸
137 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
809 ویدیو
122 فایل
انسان تنها موجودیست که تنها به دنیا آیَد، تنها زندگی کُند و تنها از دنیا رَوَد. در این میان، تَن ها فقط تنهاترش کُنند... . « #یک_محمد_غریبه » شخصی: @yekmohammadeqaribeh لینک ناشناس: https://daigo.ir/secret/7904779880
مشاهده در ایتا
دانلود
می‌نویسم از سالی که یقینا عجیب‌ترین و متفاوت‌ترین و پر اتفاق ترین و بهتر بگویم، «ترین» ترین سال عمرم بود... از سالی که اولین ساعاتِ آن با فوت داییِ مهربانم شروع شد و با اتفاقاتی که پشت سر هم به زندگی من می افتادند، ادامه پیدا کرد و حالا، در حالِ لبریز شدن از ظرفِ عمر من است... هر لحظه که گذشت، هر لحظه که اتفاق افتاد، انگار که آخرین لحظه و آخرین اتقاقِ عمرم بود... احساسِ تمام شدن و محال بودنِ برگشت آن لحظه ها همیشه در قلبم موج می‌زد... مخصوصا از هنگامیکه تصمیم گرفتم شروع به ثبت لحظاتِ پر احساس تر و پر معنا تر بکنم... همان روز که این کانال متولد شد... آن روز نمی‌دانستم که دقیقا چه باید بکنم... چه بنویسم؟... از کجا مطلب پیدا کنم؟... تا اینکه، اتفاقات ساده و بعضاً هم پر ماجرا خودشان را جلوی راهم انداختند و مرا به سمت خود کشیدند... با اینکه نمی‌شد و هنوز هم نمی شود که تمام اتفاقات را بنویسم و اینجا بگویم... گاه برایم شیرین و گاه هم تلخ می‌نمود این تقریرات... چرا که من همیشه به فکرِ مذاق مخاطب و اذیت نشدن او بودم و هستم... روز هایی بود که حس می‌کردم تنهاترین ها(شما عزیزان)، از پر حرفی من بدتان می‌آید، پس چیزی نمی‌نوشتم... هر چند که زیادی نوشتن را هم مضرّ خودم می‌دانم... چون اساسا من خودم را اهل قلم نمی‌دانم... اهل قلم، نیک می‌دانند که چگونه و کجا و از چه چیزی حرف بزنند ولی من، نه!... الغرض امیدوارم سالی که پیش روست، برایمان سالی سرشار از عجایب و تفاوت و رشد باشد... و صد البته همراه با انسانیت و نیک‌دلی و رضایت خدا و خودمان... همین... سال نو، پیشاپیش مبارک...
های گوناگون را ورق زدیم و های جالب دیدیم؛ از بگیر تا و... شخصیت و افکار را مورد بررسی قرار دادیم... پیام‌های فراوان دریافت کردیم و همین‌جا بگویم که این پیام‌ها، روح تازه‌ای در کانال می‌دمیدند و خواندنشان لذت بی‌نظیری داشت... من از گفتن دردهای شخصی به جمعی اینچنینی، اِبایی عجیب داشتم و دارم... درد‌های شخصی و حتی موفقیت‌های شخصی را نباید زود جار زد... بخاطر همین، بسیاری از اتفاقات را در طول سال، نتوانستم به رشته‌ی تحریر در بیاورم و بابت این موضوع خوشحالم... چون از خریدن محبت و توجه دیگران، سخت بیزارم و حقارت آن را، هرگز به جان نمی‌خرم... از گفتیم... از ادبیات و و و اساتید بزرگ گفتیم... از عرفان و و و و و ... ها را شنیدیم و گوش دادیم... های و دیگر بزرگان را دیدیم... از گفتیم و از اتفاقات که یکی از بهترین لحظه‌ها برای من در این کانال، گفتن و دیدن وقایع تاریخی بود... ها را تماشا کردیم... سعی کردیم که به یکسری بحث ها، خوب کنیم... با عشق کردیم... را که یکی از حساس‌ترین و عجیب‌ترین صحنه‌های تاریخی زمانه‌مان بود، پشت سر گذاشتیم... دست را گرفتم و بردم رای دادیم... متن‌هایی تازه نوشتیم و گفتیم برای یکسری اتفاقات... ولی که عاشق حقیقی‌اش هستم را خیلی کم پرداختیم و اشتباه کردم... امیدورام زین پس، بیشتر به او بپردازم... را نیمه‌تمام گذاشتیم؛ چون کشش آنهمه حرف و داستان خوب را نداشتیم و در آستانه‌ی انفجاری غریب بودیم... گاهی گفتیم و گاهی و ... بارید و لحظه‌ها را ماندگارتر کرد... و حالا که رمضان است و لحظه‌های عاشقی، و من، که هنوز نمی‌دانم چگونه باید آخرین کلمات را نوشت تا لحظه‌ای جا نَمانَد... سال نو، پیشاپیش مبارک...🍃🌹🍀 «دیرگاهی‌ست که افتاده‌ام از خویش به دور! شاید این عید به دیدار خودم هم بروم» جعلی از