eitaa logo
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
986 دنبال‌کننده
818 عکس
518 ویدیو
2 فایل
تبلیغات پذیرفته میشود به آیدی زیر مراجعه کنید @bentalhasan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کیا بیدارن؟😊 کیا غسل جمعه کردن و نیت دارن برن نماز جمعه؟😄 ثواب نماز‌های جمعه رو که از دست نمی‌دید؟😌 اگر هستید یه اعلام وجود کنید بگید بعد از ظهر چه ساعتی پارت بعدی رو بزارم. بعد از نماز جمعه باشه ترجیحا☺️ همه اون ساعت آنلاین باشن❤️
به وقت یادگیری زبان😍 من واقعا زبان دوست دارم اما نه به روشی که تو مدارس و آموزشگاه یاد میدن یه اپلیکیشن باحال پیدا کردم باهام حرف میزنه و بهم یاد میده مکالمه رو بدون این که بخوام به خودم زحمت یادگیری گرامر رو بدم. مثلا زبان فارسی که از بچگی اینقدر شنیدیم تا یاد گرفتیم ☺️
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_120 #آبرو # حالا که غذات رو نخوردی حداقل بگو چرا آوردنت اینجا؟ تو که خیلی جوونی، به چه جرمی
+ نازنین‌زهرا معالی آماده شو، بریم بازجویی. # پس اسمت نازنین‌زهرا، نازنین جان حقیقت رو برو بهشون بگو، هرچی که اتفاق افتاده و نیفتاده، بی‌گناه باشی می‌فهمن و زود از اینجا خلاص میشی، یکم طول میکشه ولی بالاخره آزاد میشی. نمی‌دونم چرا سکوت کردی، ولی بدون با حرف نزدن کار پرونده‌ات رو کند‌تر می‌کنی و خودت بیشتر اذیت میشی. هدیه روسری نازنین رو سرش انداخت و چادرش رو هم روش کشید، تا دم در سلول دستش گرفت و همراهی کرد. _ از دیروز تاحالا هیچی نخورده، ازش بدم میاد ولی دلم هم بحالش می‌سوزه، به قیافش نمیاد واقعا خلاف ملاف کرده باشه. + مگه به قیافه من و تو می‌اومد؟ ما هم بی‌گناهیم والا، امرار معاش می‌کردیم راهمون بستن. # تو که حتما بی‌گناهی. ........ افسر: بگید سروان موسوی امروز بره برا بازجویی از معالی. - چشم. نازنین رو وارد اتاق کردن، فضای اتاق بازجویی با اتاق قبلی فرق داشت، همه چی واضح و روشن‌تر بود، دیوار روبه‌رویی مثل آیینه بود که نازنین خودش رو می‌دید. با ورود سروان، خانمها از اتاق خارج شدن، نازنین موند با دو مرد هیکلی و مو مشکی و یقه آخوندی بسته که یه پرونده هم زیر بغلشون بود. دومی لپ‌تاپش رو باز کرد، موسوی سلام کرد. سروان: جلسه قبل که هیچی نگفتی، باید بگم که سکوتت اصلا به نفعت نیست، هاکان همه چی رو اعتراف کرده، بهتره تو هم هر سوالی ازت می‌پرسم بدون انکار کردن جواب بدی. سوال اول شروع رابطه و آشنایی تو با مریم از کجا شروع شد؟ سروان موسوی بعد از مدتی که گذشت و جوابی نگرفت دستور داد دستبند‌های نازنین رو باز کنن. سروان موسوی: می‌خوام راحت باشی، به دست‌هات خیره نشو، منو نگاه کن و به سوالاتم جواب بده، دوباره تکرار می‌کنم، چطوری با مریم زاهدی آشنا شدی؟ نازنین باز هم سکوت پیشه کرده بود، عرق روی پیشانیش نشسته بود، سرش رو که پایین انداخت یه قطره عرقش روی میز چکید. انگار نازنین از چیزی رنج می‌برد، از درون با خودش درگیر شده بود، یا شاید هم از اینکه محمد‌حسین جاش رو لو داده ناراحت بود و تمام امید و تکیه‌گاهش رو از دست داده بود غصه می‌خورد. سروان موسوی که از سکوت نازنین صبرش لبریز شده بود دستی به ریشش کشید و بطری آب رو باز کرد یه نفس سر کشید. سروان موسوی: من اونقدرا که فکر می‌کنی صبور نیستم، هیچ کس تاحالا تو بازجویی زیر دست من نتونسته مقاومت کنه، روز اول دوم اعتراف می‌کنن. نازنین اما بی‌تفاوت متحمل دردی عجیب شده بود، موسوی که بی‌توجه به حال و روز نازنین بعد از دوساعت انتظار عصبانی و محکم روی میز زد و بلند خطاب به نازنین گفت: فکر نکن چون داداشت همکار ماست امتیاز ویژه داری، اینجا هیچ کس بخاطر نسبش امتیازی نداره، خلاف کرده باشید باید تاوان پس بدید. نازنین با شنیدن ضربه، دست روی سینه‌اش گذاشت و محکم قفسه سینه‌اش رو فشار داد و از روی صندلی افتاد. ✍ف.پورعباس 🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع ~~~~✍️🧠✍️~~~~ @taravosh1 ~~~~✍️🧠✍️~~~~
19.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بجای این مسخره بازیا بلند شو....😒 والا بخدا.... فاز برداشتن بعضیا برامون😐 کلیپ رو حتما ببینید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه گوشه از مصاحبه‌ای که تو کربلا باهام کردن تو مسیر مشایه😁🥺 شبکه یک نشون داده بودن کیا دیدن؟ بزارم کاملش یا نه؟
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_121 #آبرو + نازنین‌زهرا معالی آماده شو، بریم بازجویی. # پس اسمت نازنین‌زهرا، نازنین جان حقیق
سروان: سریع پزشک بهداری رو خبر کنید. + قربان نبضش نمی‌زنه سروان: سریعا پزشک و آمبولانس آماده کنید. پزشک: ایست قلبی کرده، دستگاه اکسیژن رو بیارید، باید عملیات احیا رو انجام بدیم. پزشکان بالا سر نازنین نشستن، یک نفر دستگاه اکسیژن رو وصل کرد و دومی قسمت سینه نازنین رو فشار میداد. بعد از یک ساعت تلاش فقط انگشت کوچیکه دست نازنین تکون ریزی خورد، به دستور پزشک فورا منتقلش کردن بیمارستان. تشخیص ضربه مغزی دادن و ایست قلبی. ....... افسر: آقای موسوی گزارش اتفاق رو کامل می‌خوام. موسوی: چشم قربان. افسر: تا اطلاع ثانوی هم تعلیقی آقای موسوی. موسوی: قربان، ما فقط روند بازجویی طی کردیم. افسر: این دختر قبل از ورود به زندان تست سلامت داده، از لحاظ جسمی تو سلامت کامل بوده، تحت بازجویی دچار ایست قلبی و بر اثر خوردن به زمین ضربه مغزی میشه، درست بعد از صدا بلند کردن شما و ضربه محکم به میز زدن، اینا همه بر علیه شماست. موسوی: یه ذره عصبانیت جز روند بازجویی قربان. افسر: مرحله آخر عصبانیت و فشار روانی اونم نه با شدت زیاد. اگر دختره زنده نمونه همه ما باید جواب پس بدیم. .............. محمد‌حسین: ملکا جان ببخشید، خبر دادن که نازنین حالش بد شده باید برم. ملکا: منم میام. محمدحسین: با این حال و روز؟ ملکا: مگه چمه؟ هیچیم نیست. محمد‌حسین: آخه می‌ترسم... ملکا: هیچی نمیشه. زهره: کجا محمد‌حسین جان. محمد‌حسین: نازنین حالش بد شده دارم برمی‌گردم تهران. زهره: حالش بد شده؟ محمد‌حسین: نمیاید بریم؟ نازنین شما رو ببینه خوشحال میشه، یکم تحویلش بگیرید بد نیست. محمدعلی: به اندازه کافی آبرومون تو در و همسایه و فک و فامیل رفته، انگشت‌نمای خاص و عام شدیم. محمد‌حسین: واقعا براتون متاسفم، امیدوارم این بهونه‌ها تو آخرت برا خدا مورد قبول باشه. محمد‌حسین بخاطر اوضاع ملکا بلیط هواپیما جور کرد و سمت تهران به پرواز در اومدن. ........ پزشک: بیمار اصلا اوضاع خوبی نداره، فورا برا عمل آماده‌اش کنید لخته خونی که رو مغزش اومده رو باید برداریم. پرستار: بله، چشم. پزشک: فورا بیمار رو برای عمل آماده کنید، منم میرم آماده میشم. نازنین بی‌هوش و نیمه جون رو مهیای عمل می‌کردن، انگار تو تقدیر این دختر روز خوش دیدن نوشته نشده بود. ✍ف.پورعباس 🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع ~~~~✍️🧠✍️~~~~ @taravosh1 ~~~~✍️🧠✍️~~~~
35.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هو الناصر الی کربلا فی طریق الاقصی مصاحبه کامل در مسیر مشایه با شبکه یک😅
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
هو الناصر الی کربلا فی طریق الاقصی مصاحبه کامل در مسیر مشایه با شبکه یک😅
تا شما مصاحبه کامل مسیر مشایه رو می‌بینید من برم پارت بعدی رو آماده کنم☺️ شاید یک‌ساعت دیگه پارت داشته باشیم😁
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
هو الناصر الی کربلا فی طریق الاقصی مصاحبه کامل در مسیر مشایه با شبکه یک😅
این مصاحبه رو ۲ شب انجام دادم چندبار ضبط شد این مصاحبه دوبار سوتی دادم😅😂 یه بار هم که داشتم خوب پیش می‌رفتم برقای مسیر و موکب‌ها رفت🤦‍♀😅 داشتم از شدت بی‌خوابی بی‌هوش می‌شدم، صِدام هم گرفته بود. یه اوضاعی بود اون شب😁 ولی به یاد موندنی شد🥺💔