eitaa logo
تاریخ حوزه طهران
1.2هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
61 ویدیو
5 فایل
✍️به پژوهش و نگارش حمید سبحانی صدر ارتباط با ما: https://eitaa.com/hamid_sobhani_sadr
مشاهده در ایتا
دانلود
📷 از سمت چپ: ، ، آیت‌الله و استاد ✍ استاد در ۵ مهر ۱۳۰۸ش در از توابع متولد شد. در ۱۴ سالگی برای تحصیل به نجف رفت و در سال ۱۳۲۷ش به‌علت بیماری به ایران برگشت و پس از اقامتی یک‌ساله در تهران و مشهد، در زمان مرجعیت آیت‌الله بروجردی به قم رفت و از محضر ، ، ، و استفاده کرد. 🔹 در سال ۱۳۵۰ش از قم به تهران مهاجرت کرد و تا آخر عمر در آنجا زندگی کرد تا آنکه در ۱۸ دی ۱۳۸۵ش دار فانی را وداع گفت. 🕌 @tarikh_hawzah_tehran
نقل می‌کنند: یکی از روحانیون گفتند که من مطلبی را از مرحوم راجع به علامه () شنیده‌ام که شاید شما از آن بی اطلاع باشید. آیت‌الله مجتهدی فرمودند که مبلغ 4میلیون تومان از همسر ایشان به علامه ارث رسیده بود که ایشان آن مبلغ را در مدرسه علمیه آیت‌الله مجتهدی به مرحوم مجتهدی داده اند که بماند برای طلبه های نیازمند به صورت و من به آن احتیاجی ندارم. این در حالی است که من و هیچ کدام از خواهر و برادرهایم از این مسأله اطلاعی نداشتیم. مدتی بعد یکی از روحانیون که از مریدان علامه بوده و هستند را دیدم که گفت: شبی خواب علامه را دیدم که بسیار بشاش بودند و گفتند بیا با هم به مدرسه آیت‌الله مجتهدی برویم، من 4میلیون ارث خانم را در مدرسه آیت‌الله مجتهدی قرار داده بودم و نمی‌دانی که تا امروز برای من چه برکاتی داشته است. این مسأله الگوی بزرگی برای همه طلبه های جوان است. 🕌 @tarikh_hawzah_tehran
تصویر بالا: در حال گفتگوی مطبوعاتی در منزل خویش. تصویر پایین: فرزندان شهید نواب صفوی. استاد : نه منبع درآمد ثابتی داشتند و نه افرادی که از نظر مالی، مراقب آنها باشند. آنها با اعتقاد راسخ دینی خود و با توکل به خدا، دست به کار می‌شدند و اصلا در این فکر نبودند که همان غذای مختصرشان را چگونه تأمین کنند! از کسانی که تا حدی به آنها می‌رسید، حاج صرافان اصغری بود ــ که در سرچشمه تهران، مغازه کفاشی داشت ــ ولی بعدها، او هم از آنها برگشت! خانواده‌هایشان هم مثل خودشان، در به در و دائم بین مشهد، تهران و قم، در تردد بودند! بعد از اعدام آنها، از دارایی‌های شهید نواب و یارانش، صورت‌برداری کردند که من آن را در جلد دوم «نهضت روحانیون ایران» و کتاب «نقد عمر» آورده‌ام که به خوبی وضعیت زندگی ایشان را نشان می‌دهد. حجت‌الاسلام : سال ۱۳۲۷ یک سید لاغراندامِ نورانی را دیدم که شال سبزی به سر بسته بود. میهمان پدرم بود. مرا که دید، صدایم زد و در آغوشش گرفت و با من خوش و بش کرد. بعد هم گفت: «پسرعمو! سعی کن یاور قرآن و امام زمان(عج) باشی، امروز قرآن خیلی غریب است!». چهره و صدایش، حسابی مسحورم کرد! پدرم دو تا اتاق در منزلمان را در اختیار ایشان گذاشت تا با همسرشان، در آنجا زندگی کنند. بعدها که و ازدواج کردند، همگی با هم منزلی را در دولاب اجاره کردند که چهار اتاق داشت. هریک خانواده، در یک اتاق زندگی می‌کردند و اتاق چهارم را هم برای پذیرایی از خبرنگاران و میهمانان کنار گذاشته بودند. 🕌 @tarikh_hawzah_tehran
از چپ: استاد ، ، ، به مناسبت شهادت استاد شهید آیت‌الله در تاریخ ١١ اردیبهشت ١٣۵٩ش/ ١۵ جمادی‌الثانی ١۴٠٠ق. آیت‌الله که در آغاز جوانی دروس شرح منظومه حکمت حاج ملا هادی سبزواری، النجات ابن‌سینا، الشفاء ابن سینا، اسفار ملاصدرا و شرح اشارات خواجه طوسی را از محضر فراگرفته است، آن دوران را چنین وصف می‌کند: «این پنج کتاب اخیر الذکر را نزد استاد علامه و دانشمند بی‌عدیل آیت‌الله علامه شهید حاج شیخ مرتضی مطهری خواندیم. این استاد بزرگوار که حتی مدتی مدید از خیابان آبشار (واقع در خیابان ری) تا مدرسۀ مروی را پیاده طی می‌کردند و قبل از طلوع فجر خود را به مدرسۀ مروی می‌رساندند و نماز دوگانۀ بامدادان را در مدرسۀ مروی اقامه می‌کردند، با نوشیدن استکان چای که دوست بزرگوارمان حاج در مَدرَس محقر استاد فراهم می‌آوردند، درس حکمت و فلسفه را در لحظاتی که هنوز هوا تاریک می‌نمود و با نشاطی عجیب آغاز می‌کردند که نه تنها به طلوع آفتاب می‌پیوست، بلکه تا مدتی پس از تابش آن ادامه می‌یافت و به هنگام تدریس سر از پا نمی‌شناختند و جانانه و بی‌هیچ فتور و سستی افاضه می‌فرمودند. سرما یا گرمای شدید هرچند احیاناً ما را شکنجه می‌داد، اما گویا به هنگامی که استاد تدریس می‌فرمودند تغییر فصول سال تفاوتی را در وجود عزیزشان نشان نمی‌داد، مگر آن لحظه‌ای که فراغ از تدریس فرا می‌رسید و سرما یا گرمای آزارنده را هم ایشان حس می‌کردند و هم ما را نیز می‌آزرد.» @tarikh_hawzah_tehran
📷 از راست: سید محمدباقر حجتی، ، شهید مطهری، به یاد 💠حجت‌الاسلام درباره تدریس می‌فرمود: «تنها استادی که در سراغ داشتم که قبل از اذان صبح به مدرسه می‌آمد و نماز صبح را در مدرسه می‌خواند، با وجود اينکه در خيابان آبشار منزل داشت، ايشان بود. از منزل قبل از اذان حرکت می‌کرد و می‌آمد و يک استکان چای می‌خورد و نماز صبح را ادا می‌کرد و می‌نشست درسش را شروع می‌کرد، و اين درس همين طور ادامه داشت، شايد تا ساعت ۸ يا ۹. علاقه ايشان به نشر علم و انديشه اسلامی ‌از همين‌جا ثابت می‌شود که ايشان بدون اينکه چشم‌داشتی به مزد و يا اجرت در اين زمينه داشته باشند، با اينکه منبع معاش نداشتند و در رده طلاب، يک حقوق ماهيانه دريافت می‌کردند – نه در رده مدرسين – اين‌چنين به تدريس برای طلاب عشق می‌ورزيدند. اگر مثلاً ايشان درس «منظومه» تدريس می‌کرد، به بيان مطالبی که در «منظومه» منعکس بود، اکتفا نمی‌­کرد، بلکه ضمن بيان حکمت اسلامی، از افکار فلسفی جديد هم مسائلی مطرح می‌کرد و به نقد و تحليل در اين مسائل می‌پرداخت. با چنان شوری وارد درس می‌شد که واقعاً ‌من استادی که اين همه علاقه و عشق به ترويج فرهنگ اسلامی و انديشه اسلامی داشته باشد، نديدم؛ به صورتی که در حال درس از خود بي­خود می‌شد...» 🕌 @tarikh_hawzah_tehran