eitaa logo
تاریخ حوزه طهران
1.2هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
61 ویدیو
5 فایل
✍️به پژوهش و نگارش حمید سبحانی صدر ارتباط با ما: https://eitaa.com/hamid_sobhani_sadr
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ شیخ محمدباقر اصطهباناتی در سال ۱۲۸۳ق در سن ۳۰ سالگی به تهران آمد و به درخواست به مدت ۱۲ سال در تدریس کرد. پس از آن به سامرا رفت و در زمره اصحاب جای گرفت و در سال ۱۳۱۳ق در حوزه نجف به تدریس پرداخت و در صحن امیرالمؤمنین (ع) اقامه جماعت می‌کرد. او را که از شاگردان ، و بود، پایه‌گذار تدریس حکمت متعالیه در حوزه نجف می‌دانند. 🔹وی علاوه بر مقام فقاهتی و حکمی، در ریاضیات و نجوم هم صاحب نظر بود و اختراعاتی چند انجام داد: ساعت آبی، بادزن دوار، تلمبه ناعوری‌و... علامه اصطهباناتی در سال ۱۳۲۳ق به شیراز هجرت کرد و در رأس اداره امور دینی شهر جای گرفت. با آغاز نهضت مشروطه، وی نیز در زمره عالمان مشروطه‌خواه جای گرفت و مستقلات و گاه در کنار مجاهدت بسیاری در این راه کرد. اما شیخ محمدباقر اصطهباناتی نیز از گزند جریانات معاند دور نماند و عاقبت او را در زمره جای داد. 🔸بعد از کشته شدن در شیراز، خون او را به گردن مشروطه‌خواهان و در رأس آنها علامه اصطهباناتی انداختند در حالی که وی نقشی در آن نداشت. 🔹در برخی گزارش‌ها آمده: «تفنگچی از دهات شخصی و ایلات خود در شهر حاضر کرده، شاهچراغ، سید علاءالدین تلگرافخانه، مدرسه خان و اماکن رفیعه شهر را سنگر بسته، تهیه قتل عموم مشروطه طلبان را می‌بندند. طرق و شوارع را مغشوش و نوکرهای خود را به راهزنی و غارتگری وامی‌دارند.» روزی که ایشان همراه با سید احمد معین الاسلام در مجلس ختم قوام الملک شرکت کرد، افرادی مسلح از روی بام‌ها وی را نشانه گرفتند. معین الاسلام که از معرکه گریخت، بدنش سلاخی شده و در آخر سوزانده شد. آیت‌الله اصطهباناتی هنگام خروج با ضرب گلوله بر زمین افتاد. میرزا خلیل صباغ او را بر دوش گرفت اما تیری به کمر آیت‌الله اصطهباناتی می‌زنند که از سینه میرزا خلیل خارج می‌شود و بر زمین می‌افتند. تفنگچی‌ها دور ایشان را گرفته و پیکر خونین این عالم هفتاد ساله را زیر ضربات قداره، قنداق تفنگ و طپانچه می‌گیرند. 🥀شیخ محمدباقر اصطهباناتی در حالی ۱۸ زخم برداشته بود در ۷ صفر ۱۳۲۶ق به شهادت رسید. 📚برگرفته از کتاب: 🕌 @tarikh_hawzah_tehran
💡مَدرس‌های بی‌استاد! مدرسه‌ یا خوابگاه؟ ✍ قوام مَدرس به استاد و شاگرد است. از گذشته چنین بود که با تدریس یک استاد به شاگردان خود، مَدرسی شکل می‌گرفت و جا و مکان آن هم مهم نبود؛ در خانه استاد، در مسجد استاد، در یک مدرسه یا حرمی مطهر. اصل با وجود استاد بود که جویندگان علم را گرد می‌آورد. استاد، خود شاگردش را می‌آزمود و رتبه علمی‌اش را تأیید می‌کرد و همان تأیید کتبی یا شفاهی استاد و نهایتا توان تدریس دانش توسط آن طلبه کافی بود که خروجی مدرس‌ها را به ظهور رساند؛ چه مدرس‌های خانگی و چه مدرسه‌ای. نمونه‌های تاریخی می‌گوید که مدرسه‌ها گاهی پس از شکل‌گیری مَدرس‌ها به یمن وجود یک یا چند استاد، به همت اهل خیر بنا شده‌اند و گاه نیز بانیان خیر، مدرسه ساخته‌اند و با دعوت از اساتید مبرز در علوم مختلف و از بلاد دیگر، مدرس‌هایی پدید آورده‌اند تا جویندگان معارف الهیه، انگیزه‌ای برای هجرت به این مدرسه بیابند. در حوزه قدیم تهران، یک مدرسه بود به نام صدر یک استاد اصلی در حکمت داشت به نام . اشتغال دیگری هم نداشت. مدرسه تهران، محل تدریس بود. او هم اشتغال دیگری نداشت. بود و حکیم هیدجی. قدیم بود و مدرس.‌ را تنها برای میرزا علی‌اکبر تفرشی بنا کردند و مدرس‌ش شکل گرفت. میرزا عبدالرحیم نهاوندی از شاگردان شیخ اعظم انصاری را در تهران نگه‌داشتند تا استاد فقه و اصول مدرسه مروی شود و شد. در عین حال، در خانه درس می‌داد؛ در خانه درس می‌داد. در این دوران اخیر هم را در تهران نگه‌داشتند تا استاد فقه و اصول مدرسه مروی شود و شد. چه بسیار مدرسه‌ها که چون خالی از مَدرس و مُدرّس است، خوابگاهی بیش نیست. چیزی که امروز نمونه‌اش کم نیست! چندی پیش به مدرسه علمیه‌ای در شهری غیر از قم سر زدم که بسیار خرج تجدید بنا و توسعه و تزئین آن شده است. دیدم بر اتاقی نوشته: مدرس درس خارج. پرسیدم در این مدرسه کدام بزرگوار درس خارج می‌دهد؟! مدیر مدرسه گفت: چون در اینجا درس خارج رسمی نداریم، درس خارج آیت‌الله جوادی آملی به صورت برخط برای طلاب پخش می‌شود! این است حال روز مدرسه‌هایی که خوابگاهی بیش نیستند! بهتر نیست بجای مدرسه‌سازی، شرایط هجرت و اقامت اساتید برجسته از مراکز اصلی علم به حوزه‌های پیرامونی را فراهم کنیم؟ با یک بررسی مختصر در حوزه‌های کهن شهرهای ایران می‌توان فهمید که چه تعداد از علمای قدیم آن بومی و چه تعداد مهاجر بوده‌اند. علمای مهاجر به بلاد، چه انگیزه‌هایی داشتند که از فعالیت علمی در قم و نجف و رسیدن به مرجعیت دست می‌کشیدند و سختی غربت و معاشرت با مردم و تربیت دینی اجتماع را به جان می‌خریدند؟! در شهری دیگر، اداره مسجد _ مدرسه‌ای اصیل را برعهده می‌گرفتند؛ به حوزه‌‌اش رونق بخشیدن و مربی راستین مردم می‌شدند. امروز چه اتفاقی رخ داده که دیگر آنگونه که باید نیست؟ همگی نام را شنیده‌ایم. یک فقیه و حکیم بزرگ که اگر نجف می‌ماند یا به قم می‌رفت در شمار مراجع بود. اما در تهران اقامت گزید و به حوزه‌اش قوامی غیر قابل انکار بخشید! مسجدی در یوسف‌آباد را برگزید و دغدغه‌اش شد تعلیم و تربیت. مدرس‌ش در خانه و مسجد بود. چه بسیار شاگرد تربیت کرد. در حیاط مسجد صندلی می‌چید تا برای دختران بی‌حجاب و پسران گرایش یافته به فرقه‌های غیر اسلامی فرصت گفتگو فراهم کند و چه بسیار موفق شد. آیا قرار نیست این سلسله پرافتخار استمرار یابد؟! 🕌https://eitaa.com/tarikh_hawzah_tehran