eitaa logo
تاریخ حوزه طهران
1.2هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
58 ویدیو
5 فایل
✍️به پژوهش و نگارش حمید سبحانی صدر 📃به همراه اخبار مرکز اسناد حوزه و روحانیت استان تهران ارتباط با ما: https://eitaa.com/hamid_sobhani_sadr
مشاهده در ایتا
دانلود
📷 آیت‌الله از علمای اهل معنای تهران بودند. فرزندان ایشان دو عالم ربانی آیت‌الله و نیز از عالمان اهل معنا و مشهور این شهر بوده‌اند. مرحوم میرزا عبدالعلی و فرزندشان حاج آقا مرتضی در مدرسه مروی درس خواندند و مرحوم حاج آقا مجتبی سالها مدرس بود. 🍃 @feyziye_tehran
✍ مرحوم آیت‌الله حاج آقا مرتضی تهرانی می‌فرمود: من در كودكى همراه پدرم (آیت الله به مغازۀ رفتيم. مغازه وى در بازارى بود كه يك سرش به سه راه كوچه غريبان و يك سرش به بازار سيد اسماعيل متصل مى‌شد. عرض اين مغازه حدود يك متر و نيم و طولش دو سه متر بود و كف آن حدود پنجاه سانت از كف بازار بالاتر بود. پدرم سلام كرد و لب مغازه نشست. من كه ناظر صحنۀ گفتگوى آن‌ها بودم احساس مى‌كردم كه گويا از نظر معنوى تعادلى ميان آن‌ها برقرار است. پيرمرد،در حالى كه مشغول كار بود نگاهى به پدرم كرد و گفت: ديروز آقا لطف كردند چند دقيقه‌اى تشريف آوردند و آنجا (اشاره به نقطه‌اى از مغازه) نشستند و از من احوالى پرسيدند. پيرمرد ضمن اشاره به يك قوطى حلبى شبيه قوطى‌هاى سوهان كه در آن چند حبّۀ نبات زرد رنگ به اندازه نخود پخته بود،گفت: آقا اين را مرحمت كردند من مى‌دهم به شما. حدود ده دقيقه تا يك ربع ساعت آنجا مانديم و بعد حركت كرديم. پنج شش قدم كه آمديم،پدرم به من گفت: اين آقا اسمش آقا سيد كريم پينه دوز است. اين مرد از اولياى الهى است. فهميدى مقصودش از اين جمله كه گفت: آقا تشريف آوردند و از من احوال‌پرسى كردند چه كسى بود؟ گفتم: نه. فرمود: مقصودش _ صلوات الله عليه _ بود. بعد نبات را به من داد و من آن را ميل كردم. مرحوم میرزا عبدالعلی تهرانی این نبات را به خانه برده و یک تکه از آن را در دهان حاج آقا مرتضی و تکه دیگر را در دهان حاج آقا مجتبی گذاشت. 🍃 @feyziye_tehran
🍂 آیت الله می‌فرمود: پدرم آیت‌الله از کوچه‌ای که خانه آيت‌الله در آن بود عبور نمی‌کرد. زيرا مواضع او و را موجب شهادت مى‌دانست. 📖 آیت‌الله حاج در به‌جای کتاب کفایة الاصول به طلبه ها قوانين الاصول درس می‌داد. زیرا معتقد به کوتاهی جناب آخوند در جریان شهادت شیخ فضل الله نوری بود. 🍃 @feyziye_tehran
📷 تصویر میرزا مصطفی آشتیانی در کنار 📖برشی از کتاب : ✍ پدربزرگ مرحوم در بازار تهران و در مسجد بزازها اقامۀ جماعت می‌کرد. از نقل شده که وقتی پدرش به نماز می‌ایستاد، حتی در غیر از ماه رمضان، شبستان و حیاط مسجد به‌طور کامل از جمعیت پر می‌شد. ▪️«هنگامی که میرزا مصطفی آشتیانی در جریان ، در اعتراض به رخنۀ فراماسون‌ها و روشنفکرمآب‌های سکولار و لائیک در آن نهضت در حرم حضرت عبدالعظیم به تحصن دست زد، میرزا غلامحسین هم شبی به دیدار او رفت که تروریست‌های وابسته به سفارت انگلستان به آنها یورش بردند و آنان را به شهادت رساندند.» 🥀در این حادثه که در ربیع‌الاول سال ۱۳۲۷ق رخ داد، میرزا غلامحسین تهرانی در سن ۳۳ سالگی و در سن ۴۳ سالگی با هم به شهادت رسیدند و هر دو در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) در مقبرۀ آشتیانی دفن شدند. 🕌 @feyziye_tehran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 روایت مرحوم از دیدار خود با مرحوم آیت‌الله ✨ما چیزی نداریم که بگوییم ما را به خاطر آن ببخش، چه مانعی دارد بگویی اینها را مجانی بخشیدم... 🕌 @tarikh_hawzah_tehran
📷 حضور مرحوم در مراسم تشییع پیکر مرحوم همراه با / استاد ارجمند حجت‌الاسلام هم در تصویر حضور دارند. 📖 در خاطرات خود آورده‌اند: ✍ استاد بزرگوار آیت الله شیخ محمد علی جاودان فرمودند: شبی در خدمت آیت الله مصباح بودیم و ایشان از حاج و آیت الله یادی کردند و فرمودند: در ایام جوانی، ماه مبارک رمضان یکی از سالها، به مشهد مقدس مشرف شدم؛ شبها مرحوم آیت الله میرزا عبدالعلی تهرانی در حرم نماز می خواندند؛ خدمتشان رسیده وعرض کردم نصیحتی بفرمایید؛ فرمودند: فردا به منزل ما بیایید. 🍃از اطرافیان آدرس منزلشان را گرفتم؛ منزل ایشان انتهای بود. چند نکته فرمودند و من آنچه به یاد دارم این است: 🔹1- بندگی خدا بزک ندارد (بعضی ها به دنبال بزک کردن و دکانداری در این مسیر هستند). 🔸 2- انسان در مسیر بندگی خدا و برای رسیدن به مقصد، نیاز به اجتهاد دارد... 🔹3-در شب 23 ماه مبارک رمضان بالای منبر می فرمود: خدایا تو شاهدی در جوانی وقتی دعا می کردم؛ از توحید پایین تر نمی آمدم اما حالا در این شب عرض می‌کنم که خدایا مرا مسلمان از دنیا ببر. 🕌 @tarikh_hawzah_tehran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗓به بهانه ۲۸ شعبان سال‌روز وفات مرحوم در سال ۱۳۳۱ش 📽بیان حکایتی از آقا شیخ مرتضی زاهد توسط مرحوم آیت الله . 🍃همچنین ایشان می‌فرمود: « من یك روز از مرحوم پدرم (آیت‌الله ) پرسیدم: آقا جان این آقا شیخ مرتضی چه كار كرده ‌است كه توانسته به این خوبی هوای نفسش را از میان بردارد و به مقام تشرف دست یابد و تا این اندازه نورانیت پیدا كند؟ مرحوم پدرم جواب دادند: این آقا شیخ مرتضی زاهد آنچه از اخبار و احادیث معتبر از كلمات معصومین علیهم السلام در كتابها دیده و خوانده، باور كرده ‌است و این باور و یقین نسبت به معارف اهل بیت علیهم‌السلام او را به این نورانیت رسانده است. 🕌 @tarikh_hawzah_tehran
🗓 روز گذشته ۲۲ آذر سالروز رحلت آیت‌الله (در سال ۱۳۴۶) از علمای اخلاق و مدرسین بود. ✍ ایشان که خود اهل عرفان و معنویت بود، با مرحوم انس فراوانی داشت، بگونه‌ای که پس از وفات مرحوم زاهد در سال ۱۳۳۱ دیگر نتوانست تهران را تحمل کند و از این‌رو به مشهد مقدس هجرت کرد. ✨در حوزه مشهد نیز به عنوان استاد اخلاق شناخته می‌شد و مراجعی مانند آیات ، و در درسش شرکت می‌کردند. 🔹مرحوم میرزا عبدالعلی تهرانی یک وقت برای کارهایی به تهران آمده بود. فرزند ایشان مرحوم آیت‌الله می‌فرمودند: آیة الله در مراجعت پدرم به تهران به دیدن ایشان آمد و فرمود: مرا مجتهد می‌دانی؟ پدرم پاسخ داد: آری. فرمود: عادل می‌دانی؟ پدر فرمود: آری. فرمود: حکم می‌کنم در تهران بمانی! لذا پدرم پس از سه سال اقامت در مشهد به تهران بازگشت. 📖منبع: خاطره‌های آموزنده (آیت‌الله ری‌شهری) ص۳۴۳ 🕌 @tarikh_hawzah_tehran 👇👇👇👇👇
📷تصویری دیده نشده از مرحوم در کنار مرحوم آقا سید رضا میری از ائمه جماعات پامنار 🔸ماجرای ✨آیت‌الله حاج آقا مرتضی تهرانی به واسطه از قول پیرمردی از ارادتمندان پدرشان آیت الله میرزا عبدالعلی تهرانی نقل کردند: ✨ در یکی از تابستان‌های گذشته، مرحوم حاج میرزا عبدالعلی تهرانی بدون عائله رفته بود لار و در یک چادر نزدیک سایر دامداران برای مدتی موقت (یکی دو ماه) سکونت کرده بود. من به پیشنهاد حاج آقا چند شبی در چادر ایشان می‌خوابیدم. روزی به ایشان گفتم: من فردا دادگاه دارم و به همین جهت باید امروز بروم تهران. ایشان فرمود: امشب نزد من بمان من فردا تو را می‌فرستم. در آن زمان چهار پنج ساعت طول می‌کشید تا با وسایل آن موقع از لار تا میدان ارک و دادگستری بروم. فکر کردم ایشان بیخود نمی‌گوید و اطاعت کردم. روز بعد تقریباً یک ساعت قبل از موعدی که باید در دادگاه حاضر شوم، ایشان دست مرا گرفت و از چادرهایی که آنجا زده بودند گذشتیم تا رسیدم پشت تپه‌ای، فرمود: تا من صلوات می‌فرستم تو هم صلوات بفرست، هر وقت ساکت شدم تو هم ساکت شو. من هم همین کار را کردم وقتی ساکت شدم و چشمم را باز کردم خود را در میدان ارک جلوی دادگستری دیدم! ضمناً فرمود: تا زنده‌ام این ماجرا را برای کسی تعریف نکن. 📚خاطره‌های آموزنده، ری‌شهری، ص۳۴۶ 🙏باتشکر از حجت‌الاسلام سید علی بطحایی به خاطر ارسال تصویر 🕌 https://eitaa.com/tarikh_hawzah_tehran
💠 آیت‌الله حاج از کوچه‌ای که منزل در آن قرار داشت، عبور نمی‌کرد! زیرا مواضع او و را موجب شهادت می‌دانست. نظیر این رفتار درباره مرحوم هم نقل شده که از که محل به دار آویختن شیخ شهید بوده عبور نمی‌کرد. ▪️اساسا شهر تهران پس از حوادث تلخ مشروطه برای برخی از بزرگان غیر قابل تحمل شده بود. میرزا عبدالعلی تهرانی تا وقتی شیخ مرتضی زاهد زنده بود، تهران را تحمل کرد ولی بعد از آن به مشهد هجرت کرد. 🔹یک وقتی که به تهران آمده بود، آیت‌الله به دیدن ایشان آمد و گفت: مرا مجتهد می‌دانی؟ _ آری. _ عادل می‌دانی؟ _ آری. _ حکم می‌کنم در تهران بمانی! و اینگونه شد که آیت‌الله میرزا عبدالعلی تهرانی پس از سه سال اقامت در مشهد به تهران بازگشت. 🕌https://eitaa.com/tarikh_hawzah_tehran