eitaa logo
تاریخ حوزه طهران
1.2هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
61 ویدیو
5 فایل
✍️به پژوهش و نگارش حمید سبحانی صدر ارتباط با ما: https://eitaa.com/hamid_sobhani_sadr
مشاهده در ایتا
دانلود
✍امروز ۱۵ خرداد در شهر کاشان توفیق یافتم، همراه با آقای افشین عاطفی نوه آیت‌الله حاج شیخ محمد غروی کاشانی چند دقیقه‌ای به گفتگو بنشینم و بعد از بازدید از خانه پدری آیت‌الله غروی، بر مزار ایشان فاتحه‌ای بخوانم. 🔸آیت‌الله غروی کاشانی از شاگردان آخوند ملا حبیب الله شریف، آخوند کاشی، میرزای نائینی، آقا سید ابوالحسن اصفهانی، و آقا ضیاءالدین عراقی، در سال ۱۳۲۸ پس از ماجرای فتوا علیه سلیمان برجیس یهودی بهائی شده که به قتل او توسط فدائیان اسلام انجامید از کاشان به تهران آمد. در جلسه استقبال، مرحوم آیت‌الله شیخ محمدرضا تنکابنی خطاب به آیت‌الله غروی گفت: بحمدالله با ورود جنابعالی تهران از فقر علمی به در آمد! 🔹در سال ۱۳۴۱ ش که روحانیون و مراجع قم به مخالفت با رژیم شاه در رابطه با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی برخاستند، روحانیون تهران نیز به‌منظور مخالفت با رفراندوم شاه و پشتیبانی از مراجع قم در منزل آیت‌الله غروی اجتماع کردند که همگی دستگیر و در زندان قزل‌قلعه زندانی شدند. در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، آیت‌الله غروی اولین روحانی بزرگ تهران بود که طی اعلامیه‌هایی، مردم را به تبعیت از امام خمینی تشویق کرد و همین موضعگیری شجاعانه نیز باعث دستگیری و گرفتاری زیاد وی شد. حتی شاه شخصاً دستور داد تلفن منزل او را قطع کرده و نام وی را از دفتر تلفن حذف کنند و کسی حق ملاقات با او را نداشته باشد. 🕌https://eitaa.com/tarikh_hawzah_tehran
📷 آیت‌الله سید محمدصادق لواسانی در کنار مرحوم حجت الاسلام والمسلمین فلسفی، آیت الله وحید خراسانی و برخی از اهل منبر تهران 🔹گزارشی خواندنی از اقدامات علمای تهران در روزهای نیمه خرداد ۴۲ 👇 🕌https://eitaa.com/tarikh_hawzah_tehran
💠گزارشی خواندنی از اقدامات علمای تهران در روزهای نیمه خرداد ۴۲ ✍ صبح روز ۱۵ خرداد (۱۳۴۲) جمعی از علمای مشهور تهران راهی منزل حجت‌الاسلام آقای میشوند که راجع به دستگیری آقای و سایر وعاظ و آزادی آنها مذاکره کنند... علما از منزل آقای لواسانی به منزل مرحوم آقا سید احمد نخجوانی میروند که در بین راه مواجه با سیل جمعیت و تظاهرات مردم و تیراندازی می‌شوند. آقای و چهارتن از آقایان مرحوم حاج آقا باقر قمی، حاج ، آقای و آقای سید محمدحسین از آنجا به منزل آقای حاج رفته و یک شبانه روز در آنجا می‌مانند و درباره نحوه اقدامی که باید انجام گیرد گفتگو میکنند. این عده سپس به منزل آقای سید علینقی تهرانی میروند و چون اطلاع می‌یابند که را به تهران آورده و بازداشت کرده‌اند تصمیم میگیرند آنها نیز دستجمعی خود را به شهربانی معرفی کنند تا مانند آیت‌الله خمینی بازداشت شوند. 🔹صبح جمعه ۱۷ خرداد حدود ۵۰ نفر از علمای زبده تهران در منزل آقای حضور یافته و خود را آماده می‌کنند که راهی شهربانی گردند. در همین موقع گویا سرهنگ طاهری و نفرات او می‌رسند و همه آقایان را به شهربانی جلب نموده و به همان اتاقی که آقای فلسفی و سایر وعاظ تهران را نگه داشته بودند می‌برند. یکصد نفر از علما و اهل منبر را در همان یک اتاق جا می‌دهند به طوری که شب هنگام از تنگی جا ناچار همه متصل به هم می‌خوابند. ولی چون دستگیری علما که هر کدام امام جماعت با نفوذ یک محله و نقطه تهران بودند علاوه بر بازداشت وعاظ ممکن بود هیجان عمومی بیشتری را از جانب مردم در پی داشته باشد. مضافاً که علما گفته بودند ما خود آماده بودیم که به شهربانی بیاییم، علما را آزاد میکنند ولی آنها از رفتن امتناع می‌ورزند. بعضی را مجبور به رفتن میکنند اما آقای فلسفی و بقیه اهل منبر و چند تن از ائمه جماعت را نگاه می‌دارند. 🔸پس از آزادی علمای تهران و اجتماع مراجع قم و مشهد و علمای بزرگ شهرستانها، حضرت آیت‌الله گلپایگانی به علمای تهران پیغام میدهند که اگر صلاح هست من هم بیایم. ولی علمای تهران در جواب می‌گویند صلاح نیست شما بیایید. در قم بمانید تا سنگر خالی نماند؛ مبادا دشمن به آن دستبرد بزند. 📚نهضت روحانیون ایران ج۴ ص۸۵ و ۸۶ 🕌https://eitaa.com/tarikh_hawzah_tehran
📷تصویری از فقیه و عارف عظیم الشأن حاج آقا بزرگ ساوجی که به تازگی در کتاب مسیحای شهر منتشر شده است. ▫️حاج آقا بزرگ ساوجی از شاگردان سلوکی آخوند ملا فتحعلی سلطان آبادی و آخوند ملاحسینقلی همدانی، در سامرا با حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی هم‌حجره بود‌ و با یکدیگر حشر و نشر داشتند. هر دو نیز پس از وصول به مراتب بالای علمی، به ایران بازگشتند؛ شیخ عبدالکریم در قم سکونت یافت و حاج آقابزرگ ساوجی تهران را برای سکونت و افاضات علمی خود برگزید و در مدرسۀ سپهسالار جدید، مدرسۀ حکیم هاشم و مدرسۀ مروی به تدریس مشغول شد. ▫️آقا سید مهدی قوام و آقا سید رضا دربندی از شاگردان سلوکی حاج آقا بزرگ ساوجی بودند. ▫️یکی از فرزندان ایشان چنین حکایت می‌کند: یک روز تابستان که به اتفاق ایشان به حمام رفته بودم، در مراجعت، سائلی از ایشان تقاضاى کمک کرد و آقا مبلغى جزئى به ایشان دادند؛ ولى سائل نرفت و گفت: آقا من لباس ندارم. گفتند: تا منزل همراه من بیا. همین‏که به منزل رسیدند، در راهرو، لباس سفید خود را درآورده و به سائل دادند. مادرم خیلى ناراحت شد و گفت: شما که لباس دیگری ندارید؛ آقا فرمودند: چند روزى از خانه خارج نمى‏شوم تا لباس تهیه شود. ▫️مرحوم حاج سید مهدی قوام از فرزند آن بزرگوار نقل می‌کرد: هنگامی که پیکر مطهر پدرم را از خانه می‌بردند، مادرم به من گفت: این جنازۀ پدر شما نیست که می‌برند، بلکه اینها مَلَکی را با خود می‌برند. 🕌https://eitaa.com/tarikh_hawzah_tehran
✍روزهایی که گذشت سالروز درگذشت آیت‌الله نقوی قائنی مفسر و شارح نهج‌البلاغه بود. 🔹ایشان در سال ۱۳۲۹ش وقتی به منظور عزیمت به حوزه نجف به تهران آمده بود، در مدرسه رضائیه نزد دایی خود آیت‌الله سید محمد سعادت مصطفوی (پدر آیات سید حسن و سید حسین مصطفوی) به تحصیل فلسفه پرداخت و در مدرسه سپهسالار جدید از محضر آیت‌الله شیخ عبدالحسین ابن الدین استفاده کرد. آیت‌الله نقوی بعد از تکمیل تحصیلات خود در حوزه علمیه قم و نجف، در سال ۱۳۴۸ به تهران آمد و در حدود ۵۰ سال تا هنگام وفات در حوزه تهران به تدریس پرداخت. 🔹آیت‌الله نقوی درباره تدریس خود در حوزه تهران می‌فرمود: «وقتی هم آمدم تهران در ابتدا سه چهار سال در [مدرسه علمیه] سپهسالار... جنب مدرسۀ مروی، اشارات و منظومه و فلسفه را درس میدادم. آقا مهدی حائری پسر مرحوم حاج شیخ، در فلسفه وارد بود و آنجا درس میگفت. سال ۱۳۴۸ که به تهران آمدم ایشان رفته بودند؛ تدریس فلسفه را به من واگذار کردند... سه- چهار سالی که مروی بودم فلسفه درس دادم، دو سه مرتبه شرح منظومه گفتم، اشارات و اسفار گفتم. از دانشگاه هم خیلی می‌آمدند. بعد از آن، تدریس فلسفه را رها کردم، مدرسه را هم ترک کردم. فقط یکی دو نفر خصوصی در خانه، پیش من فلسفه می‌خواندند. بعد از آن به مدرسه چهلستون رفتم. در آنجا یک چند سالی شرح لمعه درس دادم... حدود دو سال هم، در مدرسه شیخ عبدالحسین، مدرسه آقای خسروشاهی بودم... مکاسب را من میگفتم و بعد آقای مجتهدی دعوت کرد که برای تدریس بروم مدرسه ایشان. حدود هفت سال آخر حیات ایشان، در همان مدرسه حضور داشتم.» 🕌https://eitaa.com/tarikh_hawzah_tehran
▪️به مناسبت شهادت آیت‌الله سید محمدرضا سعیدی در تاریخ ۲۰ خرداد ۱۳۴۹ در زندان قزل قلعه ▫️آیت‌الله سعیدی در سال ۱۳۴۵ به درخواست اهالی محله غیاثی از قم به تهران آمد و در مسجد موسی بن جعفر علیه السلام به اقامه جماعت، تبلیغ، تدریس و مبارزه مشغول شد. 📃امام خمینی در تاریخ ۱۵ بهمن ۱۳۴۴ نامه‌ای از نجف برای آیت‌الله سعیدی فرستادند: «از اینکه به تهران تشریف برده‌اید از جهتی خوشوقت شدم. چون از هرجا بیشتر احتیاج به علمای عاملین دارد. مساعی جمیله جنابعالی مورد تقدیر و تشکر است.» 📚شهید آیت‌الله سید محمدرضا سعیدی به روایت اسناد ص۳۹ 🕌https://eitaa.com/tarikh_hawzah_tehran
🗓۲۷ خرداد سالروز رحلت آیت‌الله سید مصطفی کاشانی پدر آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی ✍این خانواده در سه نسل، در بخشی از حیات پاک خود، همگی از علمای بزرگ تهران بودند. پدر سید مصطفی، آیت الله سیّد حسین کاشانى (متوفای ۱۲۹۷قمری)، از شاگردان «صاحب فصول» و «صاحب ضوابط» بود. آخوند ملا حبیب الله شریف کاشانی از کودکی تا اجتهاد نزد او تربیت یافت. وی سالهای پایانی زندگی خود را در تهران بسر برد. در کتاب «المآثر و الآثار»، درباره ایشان آمده است: «سیّد حسین حسینى کاشانى، ساکن تهران فقیهى زاهد و پارسا، عالمى عابد بود که سالیان زیادى در تهران قضاوت داشت و فصل خصومات مى کرد و هرگز از او لغزش و انحرافى دیده نشد.» (المآثر و الآثار ص۱۶۰) آیت‌الله سید مصطفی کاشانی در حوزه علمیه اصفهان از محضر ملا محمد کاشى و میرزا جهانگیرخان قشقائى و آیت الله شیخ محمدتقى اصفهانى و آیت الله محمدباقر اصفهانى استفاده کرد و پس از وصول به مقام اجتهاد به تهران بازگشت و چندین سال در کنار پدر بزرگوارش به تدریس و ارشاد و برپایى نماز جماعت و قضاوت پرداخت و سپس به نجف رفت. او یکی از مراجع بزرگ عراق بود که در عرصه جهاد با انگلیسیها به میدان آمد. سید ابوالقاسم کاشانی هم در عراق در کنار پدر بزرگوارش پرورش یافت و در جهاد با استعمار مجاهدت کرد و سپس به تهران آمد و نقشی کم‌نظیر در تاریخ معاصر ایران ایفا کرد. آیت‌الله سید مصطفی کاشانی در شب ۱۹ ماه رمضان ۱۳۳۷ ق برابر با ۲۷ خرداد در جوار مرقد مطهر حضرت موسی بن جعفر و امام محمدتقی (علیهماالسلام) وفات کرد. 🕌https://eitaa.com/tarikh_hawzah_tehran
📆 سال‌روز وفات مرحوم آیت الله حاج شیخ جواد کربلایی؛ ( ۲۸ ۱۴۳۲ = ۱۳۹۰/۸/۴) 💠 مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی: 🔺 مرحوم آقا سید رضا در مورد یکی از علمای به نام مرحوم حاج شیخ می‌گفت: ایشان در یزد از حمالی تا آیت‌اللهی همه کاری انجام می‌دهد. حالا این آقای آشیخ جواد هم این‌جوری بود. این از حمالی تا آیت‌اللهی را من در آشیخ جواد دیدم؛ مشرّف شدیم با خانواده‌مان . یک جایی گرفتیم، منتهی چیزی نداشتیم، سرما بود. زمستان بود. یک‌وقت در زدند. من رفتم در را باز کردم، دیدم آقای آشیخ جواد، یک رخت‌خواب روی سرش گذاشته، آمده!؛ یک لاحافی به قدر این فرش تمام، لاحاف کرسی می‌گویند. بله. خدا همه‌شان را رحمت کند. این‌جور درس‌ها تو باید به طور رویت، مشاهده بشود تا انسان‌ها، ، حوزوی‌ها، امثال بنده بدانند که عناوین و این‌ها انسان را از آنی که هست بالاتر نبرد! منبع: @seyedololama 🕌https://eitaa.com/tarikh_hawzah_tehran
📷جمعی از در حال کلنگ زدن بیمارستان در عودلاجان، در سال ۱۳۲۱ از دیرباز کلیمیان تهران در محله عودلاجان در کنار مسلمانان به صورت مسالمت آمیز زندگی می‌کردند. در نقشه‌های تهران قدیم نام مرحله یهودیها در حوالی پامنار دیده می‌شود و حداقل دو کنیسه مشهور و قدیمی به نام کنیسه ملاحنینا و عزرا یعقوب داشتند. این ارتباط و پیوند، گاه منجر به مسلمان شدن علمای یهود و تابعان آنها از جمله ملا آقا بابا مشهور به جدید الاسلام شد. با شکل‌گیری روند مهاجرت یهودیان به فلسطین، ساکن تهران که «مجمع مرکزی تشکیلات صهیونیست ایران» را راه‌اندازی کرده بودند، جهت متقاعد ساختن اقلیت یهودی به اینکه دست از خانه و کاشانه و زندگی آسوده خود در تهران کشیده و به فلسطین مهاجرت کنند، در ۲۰ فروردین ۱۳۰۱ش توطئه‌ای ترتیب دادند که نتیجه آن ایجاد حس ناامنی برای یهودیان و لزوم مهاجرت باشد. از این‌رو نقشه‌ای کشیدند که با مجروح ساختن یکی از اعضای بیت مجتهد پایتخت آیت‌الله حاج که در همان سکونت داشت، بین یهودیان و مسلمانان درگیری و ناامنی ایجاد کنند. این حادثه اتفاق افتاد و درگیری‌ها تا اواسط سال ۱۳۰۱ش ادامه یافت و سرانجام نمایندگی‌های مهم خارجی به نفع تشنج‌آفرینان حکم صادر کرده و در نتیجه ابتدا ۵۶ نفر و چند هفته بعد ۱۳۰۰ نفر عازم بیت المقدس شدند. 📚ر.ک: یهود و‌ صهیونیسم در ایران ص۴۷۰ 🕌https://eitaa.com/tarikh_hawzah_tehran
💠درباره سید احمد از شاگردان که مرثیه‌ای به عربی در سوگ بر دار شدن شیخ فضل الله نوری سرود. ✍به قلم استاد علی ابوالحسنی منذر: «ادیب در سال ۱۳۰۰ قمری هجری به تهران هجرت کرد و بنا به توصیه میرزا سعید خان وزیر امور خارجه که در آن وقت در مشهد به تولیت آستان مقدس مشرف بود و با وی طرف انس و محبت، به منزل میرزا محمدعلی خان قوام الدوله ورود نمود. وی قدوم ادیب را سخت محترم داشت و در اعزاز و اکرام او تا آخر عمر [محرم ۱۳۳۰ ق] دقیقه‌ای فرو نگذاشت و طبقه فضلا و ادبا درک صحبتش را مایه مزیت دانستند و به معاشرتش رغبت تمام جستند. در این ایام گاهی بر سبیل تفنن در انجمن شعرا که هفته‌ای یک بار در خانه ... انعقاد می‌یافت حاضر می‌شد. قاجار چون ثبت فضائل وی بشنید به ملاقاتش رغبت جست و او را به حضور خود خواند؛ به اتفاق سید بقا به حضور شاه رفت و مورد الطاف واقع شد.» تهران نقطه پایان سیر آفاقی انسان‌واره، اما آزاده‌ای بود که در نقطه کمال سن، نفسی مهذب، نگاهی عمیق، قلبی دردمند و کوله‌باری پر از علم و تجربه داشت... ادیب در پایتخت ایران اسلامی منزل گزید و تا پایان عمر، به رغم حوادث سخت بسیار در همین شهر باقی ماند. ذکاء الملک فروغی اول در دیباچه‌ای که به سال ۱۳۰۷ق بر تاریخ بیهقی نگاشته، ادیب را «جناب سید الحکماء و سند العلماء، استاد الادباء،... مرجع الاشیاخ و الافاضل، مدقق زمان، محقق دوران، قبله اهل معرفت... و کعبه زائرین دل» شمرده است. 📚 آینه‌دار طلعت یار، زندگینامه و اشعار ادیب پیشاوری، ص۴۰ و ۴۱ 🕌https://eitaa.com/tarikh_hawzah_tehran
✍در سالهای پیش از انقلاب، نماز عید فطر و قربان در مساجد تهران برگزار می‌شد اما نماز عید قربان از استقبال کمتری برخوردار بود. یکی از مساجدی که در روز به اقامه نماز و برگزاری جشن می‌پرداخت، به امامت طالقانی بود. صبح حدود ساعت ۹ نماز عید با حضور حدودا ۱۰۰ نفر و به امامت آیت‌الله_طالقانی برگزار می‌شد و سپس ایشان به سخنرانی می‌پرداخت. از جمله در تاریخ ۲۸ بهمن ۴۸ آیت‌الله طالقانی پس از اقامه نماز عید قربان، مطالب زیر را بیان داشتند: «عید فطر جشن ارتباط بشر از طریق روزه و اجتماع و هماهنگی با خدا و مقدمه‌ای است برای عید قربان یعنی آخرین مرحله تسلیم که تا اینجا انسان گاهی در راه حق و عقیده از شهوات عادیش می‌گذرد و گاهی ممکن است از جانش بگذرد. ابراهیم که می خواست پسرش را بکشد در آخرین و مهمترین مرحله تسلیم قرار داشت آیا خدا واقعا حقی داشت؟ از کشتار منظوری داشت؟ از این منظره هولناک خوشش می آمد؟ ولی این راه تسلیم است من مسلمم. من مسلمم حالا بیا امتحان بده که آیا در مقابل خدا و دستورش تسلیم هستی یا تا آنجا که آسایش و تفریحی داری می‌گویی من مسلمم؟... این عید اسلام، عید قربان یعنی نترسیدن قلب... اگر بشر به این مقام رسید باقی قضیه تمام است مقصود از کشتن گوسفند و غیره هم باید همین باشد که فلان حاجی به خدا بگوید من در اینجا و روی همین سنگها یعنی محلی که ابراهیم می خواست فرزندش را بکشد به تو تسلیم هستم و وقتی وظیفه مقتضی شد باید سر همین طور باشد...» 📚کتاب آیت‌الله سید محمود طالقانی به روایت اسناد ساواک - جلد دوم صفحه ۶۵۰ 🕌https://eitaa.com/tarikh_hawzah_tehran