❇️ حسین(ع) و ماجرای دعوت از بصریان(بخش سوم)
🔹البته احنف بعدا نزد #معاویه نیز جايگاه خوبی داشت ولى در همان روزگار نیز از ستايش #حضرت_امیر(ع) و مدح ايشان كوتاه نمىآمد. در گزارشی از #تاریخ_دمشق آمده احنف بر معاويه وارد شد. معاويه به او گفت: تو بودى كه در #جنگ_صفّين، عليه ما شمشير زدی و در #جنگ_جمل #امّ_المؤمنين را وا نهادى؟!
🔸گفت: اى معاويه! بهگذشتهها باز مگرد كهشمشيرهايى كه با آنها با تو جنگيديم، هنوز بر گردنهايمان آويخته است و دلهايى كه با آنها دشمنت مىداشتيم، هنوز در درون سينههاى ماست و به خدا سوگند، يك وجب به خيانت پيش نخواهى آمد، مگر آن كه يك ذراع به نيرنگ به سوى تو مىآييم و اگر بخواهى مىتوانى با گوشهاى از #عفوت، كدورت دلهاى ما را صفا دهى. معاویه هم گفت: حتما چنين مىكنم.
🔹در گزارش دیگری آمده معاویه و جمعیتی دور او نشسته بودند كه مردى از شام وارد و به سخنرانى ايستاد و در پايان كلامش، على(ع) را #لعن كرد. مردم، ساكت ماندند اما #احنف_بن_قیس به سخن آمد و گفت:
🔸«اى امير مؤمنان! اين گوينده كه اين گونه سخن گفت، اگر مىدانست كه رضايت تو در نفرين كردن پيامبران است، آنها را نيز نفرين مىكرد! از خدا پروا كن و على را واگذار كه او به ديدار پروردگارش شتافت و به تنهايى در قبرش آرميد و با كردارش تنها ماند و به خدا سوگند، تا آن جا كه ما مىدانيم، از همه پيشگامتر، پاكْ خوى، پاك نهاد و مصيبت فقدان او بزرگ بود.»
🔹معاويه به او گفت: اى احنف! ديده بر خار نهادى و سخن، نسنجيده گفتى و به خدا سوگند، بايد بر منبر شوى و او را خواه ناخواه نفرين كنى. احنف به او گفت: اى امير مؤمنان! اگر از من درگذرى، به سود توست و اگر مرا بر آن مجبور كنى، به خدا سوگند، زبانم به آن نخواهد چرخيد.
🔸احنف گفت اگر بر منبر بروم چنین میگویم: «اى مردم! امير مؤمنان معاويه به من فرمان داده است كه على را نفرين كنم و من مىگويم على و معاويه اختلاف كردند و با هم جنگيدند و هر يك ادّعا كرد كه ديگرى بر او و پيروانش ستم كرده است. پس چون دعا كردم، آمين بگوييد، خدايتان بيامرزاد!».
🔹و سپس مىگويم: «خدايا! تو به همراه فرشتگان و پيامبران و همه آفريدگانت، هر يك از اين دو را كه بر ديگرى ستم كرده، نفرين كن و گروه متجاوز را نفرين كن و خدايا آنان را بسيار نفرين كن. آمين بگوييد، خدايتان بيامرزاد!». اى معاويه! نه يك كلمه بر آن مىافزايم و نه يك كلمه از آن مىكاهم، حتّى اگر جانم بر سر آن برود. معاويه هم گفت: در اين صورت، تو را مجبور به سخنرانى نمىكنيم!
🔸احنف همان کسی است که وقتی معاویه از قبایل مختلف میخواهد که با یزید بیعت کنند و قبایل هیئت هایی برای #بیعت به #شام میفرستند، او نیز جزو هیئت #بصره بود. دو گزارش از این ماجرا نقل شده که میتوانید آن را در منابع دنبال کنید.
🔹حقیقتا انسان موجود عجیبی است، همین احنف خود نقل میکند: یک وقت بر معاويه وارد شدم. از شيرينى و ترشى، آن قدر آورد كه شگفتى مرا برانگيخت. آنگاه معاویه گفت: آن غذاى رنگين را بياوريد. لذا غذايى آوردند كه نفهميدم چيست. گفتم: اين چيست؟ گفت: روده مرغابى است كه با مغز و روغن پسته، انباشته شده و بر آن، شكر پاشيده شده است.
🔸احنف میگوید من گريهام گرفت. معاویه گفت: چرا گريه مىكنى؟ گفتم: آفرين بر على(ع)! چنان از جان خود مايه گذاشت كه نه تو و نه غير تو نمىتوانند چنين كنند. گفت: چگونه؟ گفتم: شبى هنگام افطار بر علی(ع) وارد شدم. به من فرمود: «برخيز و با #حسن و #حسين، شام بخور».
🔹آنگاه خود به نماز ايستاد و بعد نماز برایش كيسهاى مُهر شده آوردند و از آن، مقدارى آرد جو در آورد و مجدد آن را بست. گفتم: اى اميرمؤمنان! تو را هيچگاه بخيل نديدهام، چرا بر اين كيسه جو، مُهر مىزنى؟ فرمود: «از روى بُخل بر آن مهر نمىنهم؛ بلكه مىترسم حسن يا حسين، آن را به روغنى آغشته كنند و يا چرب كنند». گفتم: مگر حرام است؟
🔸فرمود: «نه؛ ولى بر #پيشوايانِ_حق، واجب است كه در خوردن و پوشيدن، به ناتوانترين افراد مردمشان تأسّى جويند و از مردم، با چيزى كه در توان آنان نيست، متمايز نشوند تا تهىدستان، آنان را ببينند و از خدا براى شرايطى كه در آن زندگى مىكنند، خشنود باشند و ثروتمندان، آنان را ببينند و در شُكر و فروتنى بيشتر بكوشند.»
🔹همین احنف کارش به جایی میرسد که پاسخی به نامه سیدالشهدا(ع) نمیدهد و به یاری او نمی رود و نقل کرده اند که گفته: «ما، #خاندان_على را تجربه كردهايم. آنان نه سياست مملكتدارى بلدند و نه ثروتاندوزند و نه اهل نيرنگ زدن در جنگ.» اما او بعدا به خاطر دوستی اش با #مُصعَب_بن_زبير برای همراهی او به #کوفه میرود.
📌حیف! او با چه کسی همراه نشد و خود را از سعادت محروم ساخت، و با چه کسی همراه شد و خود را بدبخت ساخت!
ادامه دارد...
📚دانشنامه امیرالمومنین(ع) و امام حسین(ع) نشر دارالحدیث.
🆔https://eitaa.com/TarikhDEF
❇️ حسین(ع) و ماجرای دعوت از بصریان(بخش چهارم)
☘️ در نوشته های قبل به نامه سیدالشهدا خطاب به خواص بصره و خصوصا #منذر_بن_جارود و #احنف_بن_قیس و شخصیت شناسی آنها اشاره شد اما شخص سومی که حضرت به او نامه می نویسند کسی نیست جز #مالک_بن_مِسمع. وقتی نامه حضرت به دست او میرسد، نامه را پنهان کرده و حرکتی از خود بروز نمیدهد و عملا به دعوت حضرت پاسخ منفی میدهد.
☘️ حال مالک بن مسمع کیست؟ او از قبیله بكر بن وائل بود. پدرش مسمع در سال نهم هجری مسلمان شد اما بعد از مدتی مرتد میشود و در بحرين او را به قصاص سگى از قبيله عبد القيس كه كشته بود، كشتند. مالك ميان قومش مورد احترام بود به نحوی که #ابن_قتیبه در المعارف ص184 میگوید: هرگاه خشم مىگرفت صد هزار شمشيرزن هم به خاطر او خشم مىگرفتند.
☘️ #طبرى در تاریخش ج7، ص168 میگوید او از طرفداران #عثمان بود که بعدا نیز به #معاويه میپیوندد. #الکامل_فی_التاریخ ج3، ص25 نیز گزارشی دارد که نشان میدهد مالک بن مسمع در #جنگ_صفین جزو یاران معاویه بوده و علیه امیرالمومنین پیکار کرده است. نقل این گزارش خالی از عبرت نیست:
☘️ زمانیکه عثمان كشته شد و جنگ ميان على(ع) و معاويه در گرفت، #عبيد_اللّه_بن_حرّ_جعفی به خاطر علاقه اش به عثمان به سوى معاويه رفت و در جنگ صفّين، او و مالك بن مسمع، معاویه را همراهی میکردند.
☘️ عبيد اللّه، نزد معاويه اقامت گزيد و همسرى در كوفه داشت اما چون دورىاش به درازا كشيد، برادرِ زنش او را به همسرىِ مردى به نام #عِكرمة_بن_خبيص درآورد. گزارش اين كار، به عبيد اللّه رسيد. از #شام آمد و نزد على(ع) از عكرمه شكايت كرد.
☘️ على(ع) به او فرمود: «دشمنِ ما را يارى رساندى و خود را به هلاكت انداختى؟» عبيد اللّه گفت: آيا اين مسئله، مرا از #عدالت تو محروم مىسازد؟ فرمود: «خیر». آنگاه ماجرا را براى على(ع) تعريف كرد و حضرت نیز زنش را به او باز گردانْد اما زن، حامله بود لذا زن را نزد كسى كه به او اطمينان داشت، گذاشت تا وضعِ حمل كرد و فرزند را به عِكرمه داد و زن را به عبيد اللّه برگرداند. عبيداللّه نیز مجدد به شام برگشت.
☘️ #عدالت_علی(ع) آنقدر شهره شده که عبیدالله نیز خیالش راحت است که حضرت به عدل با او رفتار خواهد کرد هرچند که دشمنش باشد. شخصیت شناسی عبیدالله نیز پُر از عبرت است که در جای خود باید بررسی کرد.
☘️ #تاریخ_طبری ج5، ص110 نیز گزارش مفصلی درباره حضور #ابن_حضرمی از یاران معاویه در بصره و ایجاد فتنه علیه امیرالمونین(ع) دارد که در ضمن آن گزارش روشن میشود مالک بن مسمع دارای #گرایشی_اموی بوده و در #جنگ_جمل، #مروان_بن_حکم به او پناهنده میشود. مالک در همین ماجرای ابن حضرمی نیز با حاکم بصره و نماینده امام در آنجا همکاری ندارد.
☘️ #ابوالفرج_اصفهانی نیز در اغانى ج9، ص35 میگوید: پس از جنگ جمل، مروان بن حكم به مالك پناهنده شده و اميرالمؤمنين(ع) مروان را از او مطالبه میکند اما او مروان را تسلیم حضرت نمیکند تا آنكه گروگانى گرفته و آن را به ابوحفصه، آزاد كرده مروان میدهد و میگوید اگر براى مروان حادثهاى رخ داد گروگان را براى خود بردار.
☘️ #شیخ_مفید در الجمل ص294 میگوید: از بصره دو هزار نفر به يارى على(ع) آمدند مثلا از قبيله ربيعه همه به یاری حضرت آمده بودند الّا مالك بن مسمع.
☘️ از قرائن موجود روشن میشود مالک بن مسمع اساسا شخصیتی نبود که سیدالشهدا بخواهد امیدی به کمک او داشته باشد، پس چرا حضرت به او نامه میزند؟ احتمالات مختلفی را میتوان ذکر کرد: شاید حضرت میخواستند #حجت را بر او تمام کنند و شاید همچنان امید داشتند مانند #زهیر_بن_قین که عثمانی بود اما بعدا حسینی شد، او نیز حسینی شود و شایدهای دیگر...
ادامه دارد...
🆔https://eitaa.com/TarikhDEF
هدایت شده از تاریخ دیروز، امروز، فردا
❇️ حسین(ع) و ماجرای دعوت از بصریان(بخش سوم)
🔹البته احنف بعدا نزد #معاویه نیز جايگاه خوبی داشت ولى در همان روزگار نیز از ستايش #حضرت_امیر(ع) و مدح ايشان كوتاه نمىآمد. در گزارشی از #تاریخ_دمشق آمده احنف بر معاويه وارد شد. معاويه به او گفت: تو بودى كه در #جنگ_صفّين، عليه ما شمشير زدی و در #جنگ_جمل #امّ_المؤمنين را وا نهادى؟!
🔸گفت: اى معاويه! بهگذشتهها باز مگرد كهشمشيرهايى كه با آنها با تو جنگيديم، هنوز بر گردنهايمان آويخته است و دلهايى كه با آنها دشمنت مىداشتيم، هنوز در درون سينههاى ماست و به خدا سوگند، يك وجب به خيانت پيش نخواهى آمد، مگر آن كه يك ذراع به نيرنگ به سوى تو مىآييم و اگر بخواهى مىتوانى با گوشهاى از #عفوت، كدورت دلهاى ما را صفا دهى. معاویه هم گفت: حتما چنين مىكنم.
🔹در گزارش دیگری آمده معاویه و جمعیتی دور او نشسته بودند كه مردى از شام وارد و به سخنرانى ايستاد و در پايان كلامش، على(ع) را #لعن كرد. مردم، ساكت ماندند اما #احنف_بن_قیس به سخن آمد و گفت:
🔸«اى امير مؤمنان! اين گوينده كه اين گونه سخن گفت، اگر مىدانست كه رضايت تو در نفرين كردن پيامبران است، آنها را نيز نفرين مىكرد! از خدا پروا كن و على را واگذار كه او به ديدار پروردگارش شتافت و به تنهايى در قبرش آرميد و با كردارش تنها ماند و به خدا سوگند، تا آن جا كه ما مىدانيم، از همه پيشگامتر، پاكْ خوى، پاك نهاد و مصيبت فقدان او بزرگ بود.»
🔹معاويه به او گفت: اى احنف! ديده بر خار نهادى و سخن، نسنجيده گفتى و به خدا سوگند، بايد بر منبر شوى و او را خواه ناخواه نفرين كنى. احنف به او گفت: اى امير مؤمنان! اگر از من درگذرى، به سود توست و اگر مرا بر آن مجبور كنى، به خدا سوگند، زبانم به آن نخواهد چرخيد.
🔸احنف گفت اگر بر منبر بروم چنین میگویم: «اى مردم! امير مؤمنان معاويه به من فرمان داده است كه على را نفرين كنم و من مىگويم على و معاويه اختلاف كردند و با هم جنگيدند و هر يك ادّعا كرد كه ديگرى بر او و پيروانش ستم كرده است. پس چون دعا كردم، آمين بگوييد، خدايتان بيامرزاد!».
🔹و سپس مىگويم: «خدايا! تو به همراه فرشتگان و پيامبران و همه آفريدگانت، هر يك از اين دو را كه بر ديگرى ستم كرده، نفرين كن و گروه متجاوز را نفرين كن و خدايا آنان را بسيار نفرين كن. آمين بگوييد، خدايتان بيامرزاد!». اى معاويه! نه يك كلمه بر آن مىافزايم و نه يك كلمه از آن مىكاهم، حتّى اگر جانم بر سر آن برود. معاويه هم گفت: در اين صورت، تو را مجبور به سخنرانى نمىكنيم!
🔸احنف همان کسی است که وقتی معاویه از قبایل مختلف میخواهد که با یزید بیعت کنند و قبایل هیئت هایی برای #بیعت به #شام میفرستند، او نیز جزو هیئت #بصره بود. دو گزارش از این ماجرا نقل شده که میتوانید آن را در منابع دنبال کنید.
🔹حقیقتا انسان موجود عجیبی است، همین احنف خود نقل میکند: یک وقت بر معاويه وارد شدم. از شيرينى و ترشى، آن قدر آورد كه شگفتى مرا برانگيخت. آنگاه معاویه گفت: آن غذاى رنگين را بياوريد. لذا غذايى آوردند كه نفهميدم چيست. گفتم: اين چيست؟ گفت: روده مرغابى است كه با مغز و روغن پسته، انباشته شده و بر آن، شكر پاشيده شده است.
🔸احنف میگوید من گريهام گرفت. معاویه گفت: چرا گريه مىكنى؟ گفتم: آفرين بر على(ع)! چنان از جان خود مايه گذاشت كه نه تو و نه غير تو نمىتوانند چنين كنند. گفت: چگونه؟ گفتم: شبى هنگام افطار بر علی(ع) وارد شدم. به من فرمود: «برخيز و با #حسن و #حسين، شام بخور».
🔹آنگاه خود به نماز ايستاد و بعد نماز برایش كيسهاى مُهر شده آوردند و از آن، مقدارى آرد جو در آورد و مجدد آن را بست. گفتم: اى اميرمؤمنان! تو را هيچگاه بخيل نديدهام، چرا بر اين كيسه جو، مُهر مىزنى؟ فرمود: «از روى بُخل بر آن مهر نمىنهم؛ بلكه مىترسم حسن يا حسين، آن را به روغنى آغشته كنند و يا چرب كنند». گفتم: مگر حرام است؟
🔸فرمود: «نه؛ ولى بر #پيشوايانِ_حق، واجب است كه در خوردن و پوشيدن، به ناتوانترين افراد مردمشان تأسّى جويند و از مردم، با چيزى كه در توان آنان نيست، متمايز نشوند تا تهىدستان، آنان را ببينند و از خدا براى شرايطى كه در آن زندگى مىكنند، خشنود باشند و ثروتمندان، آنان را ببينند و در شُكر و فروتنى بيشتر بكوشند.»
🔹همین احنف کارش به جایی میرسد که پاسخی به نامه سیدالشهدا(ع) نمیدهد و به یاری او نمی رود و نقل کرده اند که گفته: «ما، #خاندان_على را تجربه كردهايم. آنان نه سياست مملكتدارى بلدند و نه ثروتاندوزند و نه اهل نيرنگ زدن در جنگ.» اما او بعدا به خاطر دوستی اش با #مُصعَب_بن_زبير برای همراهی او به #کوفه میرود.
📌حیف! او با چه کسی همراه نشد و خود را از سعادت محروم ساخت، و با چه کسی همراه شد و خود را بدبخت ساخت!
ادامه دارد...
📚دانشنامه امیرالمومنین(ع) و امام حسین(ع) نشر دارالحدیث.
🆔https://eitaa.com/TarikhDEF
هدایت شده از تاریخ دیروز، امروز، فردا
❇️ حسین(ع) و ماجرای دعوت از بصریان(بخش چهارم)
☘️ در نوشته های قبل به نامه سیدالشهدا خطاب به خواص بصره و خصوصا #منذر_بن_جارود و #احنف_بن_قیس و شخصیت شناسی آنها اشاره شد اما شخص سومی که حضرت به او نامه می نویسند کسی نیست جز #مالک_بن_مِسمع. وقتی نامه حضرت به دست او میرسد، نامه را پنهان کرده و حرکتی از خود بروز نمیدهد و عملا به دعوت حضرت پاسخ منفی میدهد.
☘️ حال مالک بن مسمع کیست؟ او از قبیله بكر بن وائل بود. پدرش مسمع در سال نهم هجری مسلمان شد اما بعد از مدتی مرتد میشود و در بحرين او را به قصاص سگى از قبيله عبد القيس كه كشته بود، كشتند. مالك ميان قومش مورد احترام بود به نحوی که #ابن_قتیبه در المعارف ص184 میگوید: هرگاه خشم مىگرفت صد هزار شمشيرزن هم به خاطر او خشم مىگرفتند.
☘️ #طبرى در تاریخش ج7، ص168 میگوید او از طرفداران #عثمان بود که بعدا نیز به #معاويه میپیوندد. #الکامل_فی_التاریخ ج3، ص25 نیز گزارشی دارد که نشان میدهد مالک بن مسمع در #جنگ_صفین جزو یاران معاویه بوده و علیه امیرالمومنین پیکار کرده است. نقل این گزارش خالی از عبرت نیست:
☘️ زمانیکه عثمان كشته شد و جنگ ميان على(ع) و معاويه در گرفت، #عبيد_اللّه_بن_حرّ_جعفی به خاطر علاقه اش به عثمان به سوى معاويه رفت و در جنگ صفّين، او و مالك بن مسمع، معاویه را همراهی میکردند.
☘️ عبيد اللّه، نزد معاويه اقامت گزيد و همسرى در كوفه داشت اما چون دورىاش به درازا كشيد، برادرِ زنش او را به همسرىِ مردى به نام #عِكرمة_بن_خبيص درآورد. گزارش اين كار، به عبيد اللّه رسيد. از #شام آمد و نزد على(ع) از عكرمه شكايت كرد.
☘️ على(ع) به او فرمود: «دشمنِ ما را يارى رساندى و خود را به هلاكت انداختى؟» عبيد اللّه گفت: آيا اين مسئله، مرا از #عدالت تو محروم مىسازد؟ فرمود: «خیر». آنگاه ماجرا را براى على(ع) تعريف كرد و حضرت نیز زنش را به او باز گردانْد اما زن، حامله بود لذا زن را نزد كسى كه به او اطمينان داشت، گذاشت تا وضعِ حمل كرد و فرزند را به عِكرمه داد و زن را به عبيد اللّه برگرداند. عبيداللّه نیز مجدد به شام برگشت.
☘️ #عدالت_علی(ع) آنقدر شهره شده که عبیدالله نیز خیالش راحت است که حضرت به عدل با او رفتار خواهد کرد هرچند که دشمنش باشد. شخصیت شناسی عبیدالله نیز پُر از عبرت است که در جای خود باید بررسی کرد.
☘️ #تاریخ_طبری ج5، ص110 نیز گزارش مفصلی درباره حضور #ابن_حضرمی از یاران معاویه در بصره و ایجاد فتنه علیه امیرالمونین(ع) دارد که در ضمن آن گزارش روشن میشود مالک بن مسمع دارای #گرایشی_اموی بوده و در #جنگ_جمل، #مروان_بن_حکم به او پناهنده میشود. مالک در همین ماجرای ابن حضرمی نیز با حاکم بصره و نماینده امام در آنجا همکاری ندارد.
☘️ #ابوالفرج_اصفهانی نیز در اغانى ج9، ص35 میگوید: پس از جنگ جمل، مروان بن حكم به مالك پناهنده شده و اميرالمؤمنين(ع) مروان را از او مطالبه میکند اما او مروان را تسلیم حضرت نمیکند تا آنكه گروگانى گرفته و آن را به ابوحفصه، آزاد كرده مروان میدهد و میگوید اگر براى مروان حادثهاى رخ داد گروگان را براى خود بردار.
☘️ #شیخ_مفید در الجمل ص294 میگوید: از بصره دو هزار نفر به يارى على(ع) آمدند مثلا از قبيله ربيعه همه به یاری حضرت آمده بودند الّا مالك بن مسمع.
☘️ از قرائن موجود روشن میشود مالک بن مسمع اساسا شخصیتی نبود که سیدالشهدا بخواهد امیدی به کمک او داشته باشد، پس چرا حضرت به او نامه میزند؟ احتمالات مختلفی را میتوان ذکر کرد: شاید حضرت میخواستند #حجت را بر او تمام کنند و شاید همچنان امید داشتند مانند #زهیر_بن_قین که عثمانی بود اما بعدا حسینی شد، او نیز حسینی شود و شایدهای دیگر...
ادامه دارد...
🆔https://eitaa.com/TarikhDEF