❇️ حسین(ع) و ماجرای دعوت از بصریان(بخش دوم)
🔹در نوشته قبل به نامه سیدالشهدا به بصریان و خصوصا #منذر_بن_جارود و شخصیت رو به افول او و عبرت های آن پرداخته شد. حضرت نامه دوم را برای #احنف_بن_قیس، یکی دیگر از سران بصره نوشتند. بررسی این شخصیت ها پُر از عبرت هاست. او نیز مانند جناب منذر، شخصی رو به #انحطاط بود...
🔸احنف کسی بود که در عصر پيامبر(ص) اسلام آورد اما ايشان را نديد. او به بردبارى و آقايى، شهره بود. از فرماندهان #سپاه_عمر در فتح #خراسان و از فرماندهان #لشكر_عثمان در فتح #مَرو بشمار میرفت. در #جنگ_جَمَل با اینکه #عايشه او را به همراهى دعوت كرده بود امّا او با سخنانى هوشمندانه موضع عايشه را ناروا دانست و به همراه چهارهزار نفر از قبيلهاش از جنگ کناره گرفت و عملا نه با علی(ع) همراهی کرد و نه با عایشه.
🔹#الجمل ماجرا را چنین گزارش کرده: احنف پيكى به سوى على(ع) فرستاد و گفت من در میان قومم همچنان بر اطاعت تو هستم و یکی از این دو کار را میتوانم برایت انجام دهم: 1. اینکه با 200 شمشیرزن از خاندانم به یاری تو بیاییم. 2. یا اینکه در قومم بمانم و مانع پیوستن 4000 شمشیرزن قبیله ام به سپاه #عایشه شوم؛ حال هرچه شما امر کنید همان را انجام میدهم. حضرت امير نیز پاسخ داد در میان قومت بمان و مانع حرکت 4000 نفر به سمت عایشه شو. احنف نیز چنین کرد.
🔸این نقل نشان میدهد احنف توانایی یاری حضرت به همراه 4000 شمشیرزن را نداشته و صرفا توانسته آنها را نگه دارد تا به عایشه نپیوندند اما #الجَمَل نقل دیگری هم دارد که مقداری بحث را متفاوت میکند. در این نقل آمده وقتی فرستاده احنف بر على(ع) وارد شد و خبر داد که احنف قومش را نگه داشته تا به عایشه نپیوندند، مردى گفت: اى امير مؤمنان! اين احنف كيست؟
🔹آن فرستاده گفت: او، #زيرك_ترينِ_عرب و بهترينِ آنان براى قومش است. على(ع) نیز در کلامی طعنه آمیز فرمود: «چنين است و من او را با #مُغيرة_بن_شعبه مىسنجم كه به #طائف رفته و در آن جا مانده و منتظر است تا ببيند مردم به فرمان چه كسى درمىآيند».
🔸اینکه حضرت او را با مغیرة مقایسه کرده و چنین تحلیل میکند، آشکار میکند احنف حداقل در ظاهر خود را علی(ع) دوست و مطیع او نشان میداده اما در باطن، میلش به دنیاطلبی و روشش تغییر رنگ براساس شرایط بوده. انگار سياست او بیشتر مبنى بر مسامحه و همراهى با قوم و قبيله خود و دورى از تنش ها بوده، چه اینکه در آشوب #ابن_حَضْرَمى نیز او اعتزال پيشه كرده و از على(ع) دفاع نمیکند.
🔹البته احنف آدم کمی نبود، درست است در #جمل همراه علی(ع) نیست اما در #صفین از فرماندهان سپاه اوست و نقشی فعال دارد و در جريان #حَكَميت، پيشنهاد میکند او به جاى ابوموسى، حَكَم معرفی شود. #وقعة_الصفین ماجرای جنگ صفین را چنین گزارش میکند:
🔸احنف به سوى على(ع) رفت و گفت: اى امير مؤمنان! من در جنگ جمل، دو راه به تو پيشنهاد كردم كه اگر بخواهى، پيروانم را كه اندكاند به یاری تو آورم و يا قبيله #بنى_سعد را كه بسيارند از جنگ با تو بازدارم. شما هم گفتى قومت را بازدار كه همين جلوگيرى براى كمك به من كافى است. من نيز به فرمان تو ماندم و چنین کردم.
🔹اما اين #ابوموسى_اشعرى، كسى است كه من عصاره خِرَدش را دوشيده و او را فردى #سطحى و #كُند_ذهن يافتهام. او مردى از يمن است و قومش همراه معاويهاند. تو اكنون با مردى سخت و گران جان مثل #عمرو_عاص روبهرويى؛ مردى كه با خدا و پيامبرش جنگيده لذا كسى بايد به رويارويىاش برود كه چنان خود را از او دور نگه دارد كه گويى با ستارگان آسمان است و چنان خود را به آنان نزديك كند كه گويى در كف دستشان است.
🔸پس مرا بفرست كه به خدا سوگند، عمرو، هيچ گِرهى را نمىگشايد، مگر آن كه سختتر از آن را برايت مىبندم. پس اگر مىگويى كه من از ياران پيامبر خدا نيستم، پس صحابى ديگرى غير از ابوموسی را انتخاب کن و مرا نيز همراه او بفرست. حضرت امیر(ع) فرمود: «اينان ابوموسی را با آن كلاه زاهدنمايَش عَلَم كرده و نزد من آوردهاند و گفتهاند: «اين را بفرست كه ما به او رضايت داريم» و خداوند، خود، امر خويش را پيش مىبرد».
🔹احنف وقتی میبیند چاره ای نیست به سراغ ابوموسی میرود و برای او کلاسی از #روابط_دیپلماتیک برگذار میکند تا به او بیاموزد چگونه با عمرو عاص دیدار کند و چه نکاتی را ملاحظه کند تا #نیرنگ او را نخورد.
🔸این تنها نقش آفرینی احنف در صفین نبود بلکه پیش از شروع جنگ وقتی حضرت، #اهل_بصره را دعوت به یاری برای جنگ با #معاویه میکند همین احنف است که برمیخیزد و میگوید: «به خدا سوگند که به تو پاسخ مثبت مىدهيم و با تو حركت مىكنيم، چه آسان باشد، چه دشوار، گوارا يا ناگوار! و در اين راه، اميد خير مىبريم و پاداشِ خداى بزرگ را.»
ادامه دارد....
📚دانشنامه امیرالمومنین(ع) و امام حسین(ع) نشر دارالحدیث.
🆔https://eitaa.com/TarikhDEF
❇️ حسین(ع) و ماجرای دعوت از بصریان(بخش سوم)
🔹البته احنف بعدا نزد #معاویه نیز جايگاه خوبی داشت ولى در همان روزگار نیز از ستايش #حضرت_امیر(ع) و مدح ايشان كوتاه نمىآمد. در گزارشی از #تاریخ_دمشق آمده احنف بر معاويه وارد شد. معاويه به او گفت: تو بودى كه در #جنگ_صفّين، عليه ما شمشير زدی و در #جنگ_جمل #امّ_المؤمنين را وا نهادى؟!
🔸گفت: اى معاويه! بهگذشتهها باز مگرد كهشمشيرهايى كه با آنها با تو جنگيديم، هنوز بر گردنهايمان آويخته است و دلهايى كه با آنها دشمنت مىداشتيم، هنوز در درون سينههاى ماست و به خدا سوگند، يك وجب به خيانت پيش نخواهى آمد، مگر آن كه يك ذراع به نيرنگ به سوى تو مىآييم و اگر بخواهى مىتوانى با گوشهاى از #عفوت، كدورت دلهاى ما را صفا دهى. معاویه هم گفت: حتما چنين مىكنم.
🔹در گزارش دیگری آمده معاویه و جمعیتی دور او نشسته بودند كه مردى از شام وارد و به سخنرانى ايستاد و در پايان كلامش، على(ع) را #لعن كرد. مردم، ساكت ماندند اما #احنف_بن_قیس به سخن آمد و گفت:
🔸«اى امير مؤمنان! اين گوينده كه اين گونه سخن گفت، اگر مىدانست كه رضايت تو در نفرين كردن پيامبران است، آنها را نيز نفرين مىكرد! از خدا پروا كن و على را واگذار كه او به ديدار پروردگارش شتافت و به تنهايى در قبرش آرميد و با كردارش تنها ماند و به خدا سوگند، تا آن جا كه ما مىدانيم، از همه پيشگامتر، پاكْ خوى، پاك نهاد و مصيبت فقدان او بزرگ بود.»
🔹معاويه به او گفت: اى احنف! ديده بر خار نهادى و سخن، نسنجيده گفتى و به خدا سوگند، بايد بر منبر شوى و او را خواه ناخواه نفرين كنى. احنف به او گفت: اى امير مؤمنان! اگر از من درگذرى، به سود توست و اگر مرا بر آن مجبور كنى، به خدا سوگند، زبانم به آن نخواهد چرخيد.
🔸احنف گفت اگر بر منبر بروم چنین میگویم: «اى مردم! امير مؤمنان معاويه به من فرمان داده است كه على را نفرين كنم و من مىگويم على و معاويه اختلاف كردند و با هم جنگيدند و هر يك ادّعا كرد كه ديگرى بر او و پيروانش ستم كرده است. پس چون دعا كردم، آمين بگوييد، خدايتان بيامرزاد!».
🔹و سپس مىگويم: «خدايا! تو به همراه فرشتگان و پيامبران و همه آفريدگانت، هر يك از اين دو را كه بر ديگرى ستم كرده، نفرين كن و گروه متجاوز را نفرين كن و خدايا آنان را بسيار نفرين كن. آمين بگوييد، خدايتان بيامرزاد!». اى معاويه! نه يك كلمه بر آن مىافزايم و نه يك كلمه از آن مىكاهم، حتّى اگر جانم بر سر آن برود. معاويه هم گفت: در اين صورت، تو را مجبور به سخنرانى نمىكنيم!
🔸احنف همان کسی است که وقتی معاویه از قبایل مختلف میخواهد که با یزید بیعت کنند و قبایل هیئت هایی برای #بیعت به #شام میفرستند، او نیز جزو هیئت #بصره بود. دو گزارش از این ماجرا نقل شده که میتوانید آن را در منابع دنبال کنید.
🔹حقیقتا انسان موجود عجیبی است، همین احنف خود نقل میکند: یک وقت بر معاويه وارد شدم. از شيرينى و ترشى، آن قدر آورد كه شگفتى مرا برانگيخت. آنگاه معاویه گفت: آن غذاى رنگين را بياوريد. لذا غذايى آوردند كه نفهميدم چيست. گفتم: اين چيست؟ گفت: روده مرغابى است كه با مغز و روغن پسته، انباشته شده و بر آن، شكر پاشيده شده است.
🔸احنف میگوید من گريهام گرفت. معاویه گفت: چرا گريه مىكنى؟ گفتم: آفرين بر على(ع)! چنان از جان خود مايه گذاشت كه نه تو و نه غير تو نمىتوانند چنين كنند. گفت: چگونه؟ گفتم: شبى هنگام افطار بر علی(ع) وارد شدم. به من فرمود: «برخيز و با #حسن و #حسين، شام بخور».
🔹آنگاه خود به نماز ايستاد و بعد نماز برایش كيسهاى مُهر شده آوردند و از آن، مقدارى آرد جو در آورد و مجدد آن را بست. گفتم: اى اميرمؤمنان! تو را هيچگاه بخيل نديدهام، چرا بر اين كيسه جو، مُهر مىزنى؟ فرمود: «از روى بُخل بر آن مهر نمىنهم؛ بلكه مىترسم حسن يا حسين، آن را به روغنى آغشته كنند و يا چرب كنند». گفتم: مگر حرام است؟
🔸فرمود: «نه؛ ولى بر #پيشوايانِ_حق، واجب است كه در خوردن و پوشيدن، به ناتوانترين افراد مردمشان تأسّى جويند و از مردم، با چيزى كه در توان آنان نيست، متمايز نشوند تا تهىدستان، آنان را ببينند و از خدا براى شرايطى كه در آن زندگى مىكنند، خشنود باشند و ثروتمندان، آنان را ببينند و در شُكر و فروتنى بيشتر بكوشند.»
🔹همین احنف کارش به جایی میرسد که پاسخی به نامه سیدالشهدا(ع) نمیدهد و به یاری او نمی رود و نقل کرده اند که گفته: «ما، #خاندان_على را تجربه كردهايم. آنان نه سياست مملكتدارى بلدند و نه ثروتاندوزند و نه اهل نيرنگ زدن در جنگ.» اما او بعدا به خاطر دوستی اش با #مُصعَب_بن_زبير برای همراهی او به #کوفه میرود.
📌حیف! او با چه کسی همراه نشد و خود را از سعادت محروم ساخت، و با چه کسی همراه شد و خود را بدبخت ساخت!
ادامه دارد...
📚دانشنامه امیرالمومنین(ع) و امام حسین(ع) نشر دارالحدیث.
🆔https://eitaa.com/TarikhDEF
❇️ حسین(ع) و ماجرای دعوت از بصریان(بخش چهارم)
☘️ در نوشته های قبل به نامه سیدالشهدا خطاب به خواص بصره و خصوصا #منذر_بن_جارود و #احنف_بن_قیس و شخصیت شناسی آنها اشاره شد اما شخص سومی که حضرت به او نامه می نویسند کسی نیست جز #مالک_بن_مِسمع. وقتی نامه حضرت به دست او میرسد، نامه را پنهان کرده و حرکتی از خود بروز نمیدهد و عملا به دعوت حضرت پاسخ منفی میدهد.
☘️ حال مالک بن مسمع کیست؟ او از قبیله بكر بن وائل بود. پدرش مسمع در سال نهم هجری مسلمان شد اما بعد از مدتی مرتد میشود و در بحرين او را به قصاص سگى از قبيله عبد القيس كه كشته بود، كشتند. مالك ميان قومش مورد احترام بود به نحوی که #ابن_قتیبه در المعارف ص184 میگوید: هرگاه خشم مىگرفت صد هزار شمشيرزن هم به خاطر او خشم مىگرفتند.
☘️ #طبرى در تاریخش ج7، ص168 میگوید او از طرفداران #عثمان بود که بعدا نیز به #معاويه میپیوندد. #الکامل_فی_التاریخ ج3، ص25 نیز گزارشی دارد که نشان میدهد مالک بن مسمع در #جنگ_صفین جزو یاران معاویه بوده و علیه امیرالمومنین پیکار کرده است. نقل این گزارش خالی از عبرت نیست:
☘️ زمانیکه عثمان كشته شد و جنگ ميان على(ع) و معاويه در گرفت، #عبيد_اللّه_بن_حرّ_جعفی به خاطر علاقه اش به عثمان به سوى معاويه رفت و در جنگ صفّين، او و مالك بن مسمع، معاویه را همراهی میکردند.
☘️ عبيد اللّه، نزد معاويه اقامت گزيد و همسرى در كوفه داشت اما چون دورىاش به درازا كشيد، برادرِ زنش او را به همسرىِ مردى به نام #عِكرمة_بن_خبيص درآورد. گزارش اين كار، به عبيد اللّه رسيد. از #شام آمد و نزد على(ع) از عكرمه شكايت كرد.
☘️ على(ع) به او فرمود: «دشمنِ ما را يارى رساندى و خود را به هلاكت انداختى؟» عبيد اللّه گفت: آيا اين مسئله، مرا از #عدالت تو محروم مىسازد؟ فرمود: «خیر». آنگاه ماجرا را براى على(ع) تعريف كرد و حضرت نیز زنش را به او باز گردانْد اما زن، حامله بود لذا زن را نزد كسى كه به او اطمينان داشت، گذاشت تا وضعِ حمل كرد و فرزند را به عِكرمه داد و زن را به عبيد اللّه برگرداند. عبيداللّه نیز مجدد به شام برگشت.
☘️ #عدالت_علی(ع) آنقدر شهره شده که عبیدالله نیز خیالش راحت است که حضرت به عدل با او رفتار خواهد کرد هرچند که دشمنش باشد. شخصیت شناسی عبیدالله نیز پُر از عبرت است که در جای خود باید بررسی کرد.
☘️ #تاریخ_طبری ج5، ص110 نیز گزارش مفصلی درباره حضور #ابن_حضرمی از یاران معاویه در بصره و ایجاد فتنه علیه امیرالمونین(ع) دارد که در ضمن آن گزارش روشن میشود مالک بن مسمع دارای #گرایشی_اموی بوده و در #جنگ_جمل، #مروان_بن_حکم به او پناهنده میشود. مالک در همین ماجرای ابن حضرمی نیز با حاکم بصره و نماینده امام در آنجا همکاری ندارد.
☘️ #ابوالفرج_اصفهانی نیز در اغانى ج9، ص35 میگوید: پس از جنگ جمل، مروان بن حكم به مالك پناهنده شده و اميرالمؤمنين(ع) مروان را از او مطالبه میکند اما او مروان را تسلیم حضرت نمیکند تا آنكه گروگانى گرفته و آن را به ابوحفصه، آزاد كرده مروان میدهد و میگوید اگر براى مروان حادثهاى رخ داد گروگان را براى خود بردار.
☘️ #شیخ_مفید در الجمل ص294 میگوید: از بصره دو هزار نفر به يارى على(ع) آمدند مثلا از قبيله ربيعه همه به یاری حضرت آمده بودند الّا مالك بن مسمع.
☘️ از قرائن موجود روشن میشود مالک بن مسمع اساسا شخصیتی نبود که سیدالشهدا بخواهد امیدی به کمک او داشته باشد، پس چرا حضرت به او نامه میزند؟ احتمالات مختلفی را میتوان ذکر کرد: شاید حضرت میخواستند #حجت را بر او تمام کنند و شاید همچنان امید داشتند مانند #زهیر_بن_قین که عثمانی بود اما بعدا حسینی شد، او نیز حسینی شود و شایدهای دیگر...
ادامه دارد...
🆔https://eitaa.com/TarikhDEF
❇️ انقلابیگری به سبک طلحه و زبیر یا امیرالمومنین(ع)
🔰امیرالمومنین(ع) پیش از #جنگ_جمل و هنگام حرکت به سمت بصره، نامه ای به مردم کوفه دارد که بس جای تامل است(=نامه اول نهج البلاغه).
حضرت در تحلیل مسئله فروپاشی #حکومت_عثمان و قتل او به سه دسته منتقد و روش آنها اشاره میکند:
1️⃣ یک دسته، #عموم_مردم اند. حضرت میفرماید مدل تعاملی مردم با حکومت، مدل #طعنه_زدن، #سرزنش و #عیبجویی بود. مدام از طرف مردم، حکومت کوبیده میشد.
خب طبیعی هم بود چرا که فراوان ظلم ها و بی عدالتی هایی را میدیدند.
▫️اشکالی که مردم به عثمان داشتند عمده به مسئله تقسیم ناعادلانه بیت المال و بخشش بی حساب به اطرافیان و سپردن مناصب به افراد ناصالح برمیگشت.
2️⃣ دسته دیگر بخشی از #خواص مانند #طلحه، #زبیر، #عاشیه و... بودند. حضرت درباره مدل تعاملی آنها با حکومت میفرماید سبک ترین برنامه شان نسبت به عثمان، #تندروی درباره او و نرم ترین کارشان، #فشار_آوردن بر او بود.
▫️طلحه و زبیر به عنوان دو انقلابی نهضت رسول الله، انقلابیگری شان عمده در جهت ایجاد شورش و ترغیب مردم به کشتن عثمان بود و بهم ریختن جامعه بود،
چنانكه زبير مىگفت: عثمان را بكشيد كه دين رسول الله را تغيير داده.
نقل شده عثمان زمانی که در خانه خود محصور شده بود مىگفت: واى بر طلحه! چقدر مراعاتش را کردم و هرچه میخواست بهش دادم اما اكنون او درصدد ريختن خون من برآمده.
▫️اساسا وقتی مردم میدیدند خواص جامعه اینچنین تعاملی با حکومت دارند، آنها نیز تبعیت کرده و حکومت را تحت #فشار_اجتماعی قرار میدادند.
3️⃣ اما دسته سوم گروهی با محوریت #امیرالمومنین(ع) بودند.
مدل تعاملی ای که حضرت با عثمان و حکومت در پیش میگیرد به نحوی است که از طرفی نه مردم را برای ساقط کردن حکومت تشجیع میکند یعنی مدل طلعه و زبیر را پیش نمیگیرد و نمیخواهد جامعه دچار تشنج بشود.
و از طرفی اینگونه هم نیست که مدافع حکومت عثمان باشد و بخواهد ظلم هایش را توجیه بکند
▫️بلکه حضرت تلاش میکند به نحوی با حکومت تعامل کند تا به بهترین نحو بتواند مانع ظلم ها و بی عدالتی ها بشود یا حجم آن را کم کند اما بدون ایجاد دودستگی، شورش، تشنج، زدوخورد و...
▫️حضرت در این نامه میفرماید بیشترین تلاش من این بود که حکومت #رضایت_مردم را از دست ندهد، مدام به عثمان توصیه میکردم کاری نکند که مردم از او ناراضی بشوند و سعی میکردم به نحوی تعامل کنم که مردم نیز حس رضایتمندی داشته باشند.
▫️حضرت در ادامه میفرماید اتفاقا برعکس طلحه و زبیر، من به هیچ عنوان به دنبال #سرزنش عثمان نبودم.
در واقع حضرت وقتی مبینید در حکومت ظلم ها و بی عدالتی هایی رخ میدهد، تلاش میکند با مشاوره هایش حجم این بی عدالتی ها را کمتر کند، هرچند عثمان در عمل خیلی هم گوش به حرف حضرت نبود.
➕کلید واژه: «أُكْثِرُ اِسْتِعْبَابَهُ وَ أُقِلُّ عِتَابَهُ»
🆔https://eitaa.com/TarikhDEF
هدایت شده از تاریخ دیروز، امروز، فردا
❇️ حسین(ع) و ماجرای دعوت از بصریان(بخش دوم)
🔹در نوشته قبل به نامه سیدالشهدا به بصریان و خصوصا #منذر_بن_جارود و شخصیت رو به افول او و عبرت های آن پرداخته شد. حضرت نامه دوم را برای #احنف_بن_قیس، یکی دیگر از سران بصره نوشتند. بررسی این شخصیت ها پُر از عبرت هاست. او نیز مانند جناب منذر، شخصی رو به #انحطاط بود...
🔸احنف کسی بود که در عصر پيامبر(ص) اسلام آورد اما ايشان را نديد. او به بردبارى و آقايى، شهره بود. از فرماندهان #سپاه_عمر در فتح #خراسان و از فرماندهان #لشكر_عثمان در فتح #مَرو بشمار میرفت. در #جنگ_جَمَل با اینکه #عايشه او را به همراهى دعوت كرده بود امّا او با سخنانى هوشمندانه موضع عايشه را ناروا دانست و به همراه چهارهزار نفر از قبيلهاش از جنگ کناره گرفت و عملا نه با علی(ع) همراهی کرد و نه با عایشه.
🔹#الجمل ماجرا را چنین گزارش کرده: احنف پيكى به سوى على(ع) فرستاد و گفت من در میان قومم همچنان بر اطاعت تو هستم و یکی از این دو کار را میتوانم برایت انجام دهم: 1. اینکه با 200 شمشیرزن از خاندانم به یاری تو بیاییم. 2. یا اینکه در قومم بمانم و مانع پیوستن 4000 شمشیرزن قبیله ام به سپاه #عایشه شوم؛ حال هرچه شما امر کنید همان را انجام میدهم. حضرت امير نیز پاسخ داد در میان قومت بمان و مانع حرکت 4000 نفر به سمت عایشه شو. احنف نیز چنین کرد.
🔸این نقل نشان میدهد احنف توانایی یاری حضرت به همراه 4000 شمشیرزن را نداشته و صرفا توانسته آنها را نگه دارد تا به عایشه نپیوندند اما #الجَمَل نقل دیگری هم دارد که مقداری بحث را متفاوت میکند. در این نقل آمده وقتی فرستاده احنف بر على(ع) وارد شد و خبر داد که احنف قومش را نگه داشته تا به عایشه نپیوندند، مردى گفت: اى امير مؤمنان! اين احنف كيست؟
🔹آن فرستاده گفت: او، #زيرك_ترينِ_عرب و بهترينِ آنان براى قومش است. على(ع) نیز در کلامی طعنه آمیز فرمود: «چنين است و من او را با #مُغيرة_بن_شعبه مىسنجم كه به #طائف رفته و در آن جا مانده و منتظر است تا ببيند مردم به فرمان چه كسى درمىآيند».
🔸اینکه حضرت او را با مغیرة مقایسه کرده و چنین تحلیل میکند، آشکار میکند احنف حداقل در ظاهر خود را علی(ع) دوست و مطیع او نشان میداده اما در باطن، میلش به دنیاطلبی و روشش تغییر رنگ براساس شرایط بوده. انگار سياست او بیشتر مبنى بر مسامحه و همراهى با قوم و قبيله خود و دورى از تنش ها بوده، چه اینکه در آشوب #ابن_حَضْرَمى نیز او اعتزال پيشه كرده و از على(ع) دفاع نمیکند.
🔹البته احنف آدم کمی نبود، درست است در #جمل همراه علی(ع) نیست اما در #صفین از فرماندهان سپاه اوست و نقشی فعال دارد و در جريان #حَكَميت، پيشنهاد میکند او به جاى ابوموسى، حَكَم معرفی شود. #وقعة_الصفین ماجرای جنگ صفین را چنین گزارش میکند:
🔸احنف به سوى على(ع) رفت و گفت: اى امير مؤمنان! من در جنگ جمل، دو راه به تو پيشنهاد كردم كه اگر بخواهى، پيروانم را كه اندكاند به یاری تو آورم و يا قبيله #بنى_سعد را كه بسيارند از جنگ با تو بازدارم. شما هم گفتى قومت را بازدار كه همين جلوگيرى براى كمك به من كافى است. من نيز به فرمان تو ماندم و چنین کردم.
🔹اما اين #ابوموسى_اشعرى، كسى است كه من عصاره خِرَدش را دوشيده و او را فردى #سطحى و #كُند_ذهن يافتهام. او مردى از يمن است و قومش همراه معاويهاند. تو اكنون با مردى سخت و گران جان مثل #عمرو_عاص روبهرويى؛ مردى كه با خدا و پيامبرش جنگيده لذا كسى بايد به رويارويىاش برود كه چنان خود را از او دور نگه دارد كه گويى با ستارگان آسمان است و چنان خود را به آنان نزديك كند كه گويى در كف دستشان است.
🔸پس مرا بفرست كه به خدا سوگند، عمرو، هيچ گِرهى را نمىگشايد، مگر آن كه سختتر از آن را برايت مىبندم. پس اگر مىگويى كه من از ياران پيامبر خدا نيستم، پس صحابى ديگرى غير از ابوموسی را انتخاب کن و مرا نيز همراه او بفرست. حضرت امیر(ع) فرمود: «اينان ابوموسی را با آن كلاه زاهدنمايَش عَلَم كرده و نزد من آوردهاند و گفتهاند: «اين را بفرست كه ما به او رضايت داريم» و خداوند، خود، امر خويش را پيش مىبرد».
🔹احنف وقتی میبیند چاره ای نیست به سراغ ابوموسی میرود و برای او کلاسی از #روابط_دیپلماتیک برگذار میکند تا به او بیاموزد چگونه با عمرو عاص دیدار کند و چه نکاتی را ملاحظه کند تا #نیرنگ او را نخورد.
🔸این تنها نقش آفرینی احنف در صفین نبود بلکه پیش از شروع جنگ وقتی حضرت، #اهل_بصره را دعوت به یاری برای جنگ با #معاویه میکند همین احنف است که برمیخیزد و میگوید: «به خدا سوگند که به تو پاسخ مثبت مىدهيم و با تو حركت مىكنيم، چه آسان باشد، چه دشوار، گوارا يا ناگوار! و در اين راه، اميد خير مىبريم و پاداشِ خداى بزرگ را.»
ادامه دارد....
📚دانشنامه امیرالمومنین(ع) و امام حسین(ع) نشر دارالحدیث.
🆔https://eitaa.com/TarikhDEF
هدایت شده از تاریخ دیروز، امروز، فردا
❇️ حسین(ع) و ماجرای دعوت از بصریان(بخش سوم)
🔹البته احنف بعدا نزد #معاویه نیز جايگاه خوبی داشت ولى در همان روزگار نیز از ستايش #حضرت_امیر(ع) و مدح ايشان كوتاه نمىآمد. در گزارشی از #تاریخ_دمشق آمده احنف بر معاويه وارد شد. معاويه به او گفت: تو بودى كه در #جنگ_صفّين، عليه ما شمشير زدی و در #جنگ_جمل #امّ_المؤمنين را وا نهادى؟!
🔸گفت: اى معاويه! بهگذشتهها باز مگرد كهشمشيرهايى كه با آنها با تو جنگيديم، هنوز بر گردنهايمان آويخته است و دلهايى كه با آنها دشمنت مىداشتيم، هنوز در درون سينههاى ماست و به خدا سوگند، يك وجب به خيانت پيش نخواهى آمد، مگر آن كه يك ذراع به نيرنگ به سوى تو مىآييم و اگر بخواهى مىتوانى با گوشهاى از #عفوت، كدورت دلهاى ما را صفا دهى. معاویه هم گفت: حتما چنين مىكنم.
🔹در گزارش دیگری آمده معاویه و جمعیتی دور او نشسته بودند كه مردى از شام وارد و به سخنرانى ايستاد و در پايان كلامش، على(ع) را #لعن كرد. مردم، ساكت ماندند اما #احنف_بن_قیس به سخن آمد و گفت:
🔸«اى امير مؤمنان! اين گوينده كه اين گونه سخن گفت، اگر مىدانست كه رضايت تو در نفرين كردن پيامبران است، آنها را نيز نفرين مىكرد! از خدا پروا كن و على را واگذار كه او به ديدار پروردگارش شتافت و به تنهايى در قبرش آرميد و با كردارش تنها ماند و به خدا سوگند، تا آن جا كه ما مىدانيم، از همه پيشگامتر، پاكْ خوى، پاك نهاد و مصيبت فقدان او بزرگ بود.»
🔹معاويه به او گفت: اى احنف! ديده بر خار نهادى و سخن، نسنجيده گفتى و به خدا سوگند، بايد بر منبر شوى و او را خواه ناخواه نفرين كنى. احنف به او گفت: اى امير مؤمنان! اگر از من درگذرى، به سود توست و اگر مرا بر آن مجبور كنى، به خدا سوگند، زبانم به آن نخواهد چرخيد.
🔸احنف گفت اگر بر منبر بروم چنین میگویم: «اى مردم! امير مؤمنان معاويه به من فرمان داده است كه على را نفرين كنم و من مىگويم على و معاويه اختلاف كردند و با هم جنگيدند و هر يك ادّعا كرد كه ديگرى بر او و پيروانش ستم كرده است. پس چون دعا كردم، آمين بگوييد، خدايتان بيامرزاد!».
🔹و سپس مىگويم: «خدايا! تو به همراه فرشتگان و پيامبران و همه آفريدگانت، هر يك از اين دو را كه بر ديگرى ستم كرده، نفرين كن و گروه متجاوز را نفرين كن و خدايا آنان را بسيار نفرين كن. آمين بگوييد، خدايتان بيامرزاد!». اى معاويه! نه يك كلمه بر آن مىافزايم و نه يك كلمه از آن مىكاهم، حتّى اگر جانم بر سر آن برود. معاويه هم گفت: در اين صورت، تو را مجبور به سخنرانى نمىكنيم!
🔸احنف همان کسی است که وقتی معاویه از قبایل مختلف میخواهد که با یزید بیعت کنند و قبایل هیئت هایی برای #بیعت به #شام میفرستند، او نیز جزو هیئت #بصره بود. دو گزارش از این ماجرا نقل شده که میتوانید آن را در منابع دنبال کنید.
🔹حقیقتا انسان موجود عجیبی است، همین احنف خود نقل میکند: یک وقت بر معاويه وارد شدم. از شيرينى و ترشى، آن قدر آورد كه شگفتى مرا برانگيخت. آنگاه معاویه گفت: آن غذاى رنگين را بياوريد. لذا غذايى آوردند كه نفهميدم چيست. گفتم: اين چيست؟ گفت: روده مرغابى است كه با مغز و روغن پسته، انباشته شده و بر آن، شكر پاشيده شده است.
🔸احنف میگوید من گريهام گرفت. معاویه گفت: چرا گريه مىكنى؟ گفتم: آفرين بر على(ع)! چنان از جان خود مايه گذاشت كه نه تو و نه غير تو نمىتوانند چنين كنند. گفت: چگونه؟ گفتم: شبى هنگام افطار بر علی(ع) وارد شدم. به من فرمود: «برخيز و با #حسن و #حسين، شام بخور».
🔹آنگاه خود به نماز ايستاد و بعد نماز برایش كيسهاى مُهر شده آوردند و از آن، مقدارى آرد جو در آورد و مجدد آن را بست. گفتم: اى اميرمؤمنان! تو را هيچگاه بخيل نديدهام، چرا بر اين كيسه جو، مُهر مىزنى؟ فرمود: «از روى بُخل بر آن مهر نمىنهم؛ بلكه مىترسم حسن يا حسين، آن را به روغنى آغشته كنند و يا چرب كنند». گفتم: مگر حرام است؟
🔸فرمود: «نه؛ ولى بر #پيشوايانِ_حق، واجب است كه در خوردن و پوشيدن، به ناتوانترين افراد مردمشان تأسّى جويند و از مردم، با چيزى كه در توان آنان نيست، متمايز نشوند تا تهىدستان، آنان را ببينند و از خدا براى شرايطى كه در آن زندگى مىكنند، خشنود باشند و ثروتمندان، آنان را ببينند و در شُكر و فروتنى بيشتر بكوشند.»
🔹همین احنف کارش به جایی میرسد که پاسخی به نامه سیدالشهدا(ع) نمیدهد و به یاری او نمی رود و نقل کرده اند که گفته: «ما، #خاندان_على را تجربه كردهايم. آنان نه سياست مملكتدارى بلدند و نه ثروتاندوزند و نه اهل نيرنگ زدن در جنگ.» اما او بعدا به خاطر دوستی اش با #مُصعَب_بن_زبير برای همراهی او به #کوفه میرود.
📌حیف! او با چه کسی همراه نشد و خود را از سعادت محروم ساخت، و با چه کسی همراه شد و خود را بدبخت ساخت!
ادامه دارد...
📚دانشنامه امیرالمومنین(ع) و امام حسین(ع) نشر دارالحدیث.
🆔https://eitaa.com/TarikhDEF
هدایت شده از تاریخ دیروز، امروز، فردا
❇️ حسین(ع) و ماجرای دعوت از بصریان(بخش چهارم)
☘️ در نوشته های قبل به نامه سیدالشهدا خطاب به خواص بصره و خصوصا #منذر_بن_جارود و #احنف_بن_قیس و شخصیت شناسی آنها اشاره شد اما شخص سومی که حضرت به او نامه می نویسند کسی نیست جز #مالک_بن_مِسمع. وقتی نامه حضرت به دست او میرسد، نامه را پنهان کرده و حرکتی از خود بروز نمیدهد و عملا به دعوت حضرت پاسخ منفی میدهد.
☘️ حال مالک بن مسمع کیست؟ او از قبیله بكر بن وائل بود. پدرش مسمع در سال نهم هجری مسلمان شد اما بعد از مدتی مرتد میشود و در بحرين او را به قصاص سگى از قبيله عبد القيس كه كشته بود، كشتند. مالك ميان قومش مورد احترام بود به نحوی که #ابن_قتیبه در المعارف ص184 میگوید: هرگاه خشم مىگرفت صد هزار شمشيرزن هم به خاطر او خشم مىگرفتند.
☘️ #طبرى در تاریخش ج7، ص168 میگوید او از طرفداران #عثمان بود که بعدا نیز به #معاويه میپیوندد. #الکامل_فی_التاریخ ج3، ص25 نیز گزارشی دارد که نشان میدهد مالک بن مسمع در #جنگ_صفین جزو یاران معاویه بوده و علیه امیرالمومنین پیکار کرده است. نقل این گزارش خالی از عبرت نیست:
☘️ زمانیکه عثمان كشته شد و جنگ ميان على(ع) و معاويه در گرفت، #عبيد_اللّه_بن_حرّ_جعفی به خاطر علاقه اش به عثمان به سوى معاويه رفت و در جنگ صفّين، او و مالك بن مسمع، معاویه را همراهی میکردند.
☘️ عبيد اللّه، نزد معاويه اقامت گزيد و همسرى در كوفه داشت اما چون دورىاش به درازا كشيد، برادرِ زنش او را به همسرىِ مردى به نام #عِكرمة_بن_خبيص درآورد. گزارش اين كار، به عبيد اللّه رسيد. از #شام آمد و نزد على(ع) از عكرمه شكايت كرد.
☘️ على(ع) به او فرمود: «دشمنِ ما را يارى رساندى و خود را به هلاكت انداختى؟» عبيد اللّه گفت: آيا اين مسئله، مرا از #عدالت تو محروم مىسازد؟ فرمود: «خیر». آنگاه ماجرا را براى على(ع) تعريف كرد و حضرت نیز زنش را به او باز گردانْد اما زن، حامله بود لذا زن را نزد كسى كه به او اطمينان داشت، گذاشت تا وضعِ حمل كرد و فرزند را به عِكرمه داد و زن را به عبيد اللّه برگرداند. عبيداللّه نیز مجدد به شام برگشت.
☘️ #عدالت_علی(ع) آنقدر شهره شده که عبیدالله نیز خیالش راحت است که حضرت به عدل با او رفتار خواهد کرد هرچند که دشمنش باشد. شخصیت شناسی عبیدالله نیز پُر از عبرت است که در جای خود باید بررسی کرد.
☘️ #تاریخ_طبری ج5، ص110 نیز گزارش مفصلی درباره حضور #ابن_حضرمی از یاران معاویه در بصره و ایجاد فتنه علیه امیرالمونین(ع) دارد که در ضمن آن گزارش روشن میشود مالک بن مسمع دارای #گرایشی_اموی بوده و در #جنگ_جمل، #مروان_بن_حکم به او پناهنده میشود. مالک در همین ماجرای ابن حضرمی نیز با حاکم بصره و نماینده امام در آنجا همکاری ندارد.
☘️ #ابوالفرج_اصفهانی نیز در اغانى ج9، ص35 میگوید: پس از جنگ جمل، مروان بن حكم به مالك پناهنده شده و اميرالمؤمنين(ع) مروان را از او مطالبه میکند اما او مروان را تسلیم حضرت نمیکند تا آنكه گروگانى گرفته و آن را به ابوحفصه، آزاد كرده مروان میدهد و میگوید اگر براى مروان حادثهاى رخ داد گروگان را براى خود بردار.
☘️ #شیخ_مفید در الجمل ص294 میگوید: از بصره دو هزار نفر به يارى على(ع) آمدند مثلا از قبيله ربيعه همه به یاری حضرت آمده بودند الّا مالك بن مسمع.
☘️ از قرائن موجود روشن میشود مالک بن مسمع اساسا شخصیتی نبود که سیدالشهدا بخواهد امیدی به کمک او داشته باشد، پس چرا حضرت به او نامه میزند؟ احتمالات مختلفی را میتوان ذکر کرد: شاید حضرت میخواستند #حجت را بر او تمام کنند و شاید همچنان امید داشتند مانند #زهیر_بن_قین که عثمانی بود اما بعدا حسینی شد، او نیز حسینی شود و شایدهای دیگر...
ادامه دارد...
🆔https://eitaa.com/TarikhDEF