◀️ #مردم، عامل قدرت حق و باطل(2)
☘️ #اسلام_ناقص یا عوامانه، بنا بر اینکه در نشناختن و عمل نکردن به #اسلام_ناب، قاصر یا مقصرند، درنهایت یا به سوی اسلام ناب گرایش مییابند یا بهسوی #اسلام_امریکایی؛ همان طور که جاماندگان واقعۀ کربلا درنهایت یا در مسیر امام حسین(ع) قرار گرفتند یا در مسیر یزید(لعنةاللهعليه).
☘️ اساساً #نبرد_حق_و_باطل در طول تاریخ بر محور #ائمۀ_جبهۀ_حق و #ائمۀ_جبهۀ_کفر بوده، اما نتیجۀ این نبرد را باید در این دستۀ سوم که #عوام و تودههای طول تاریخاند، جستوجو کرد؛ به این معنا که درنهایت این #قدرت_عظیم_مردمی حامی جبهۀ حق میشوند یا حامی جبهۀ باطل؟
☘️ در واقع #سرنوشت_نبردهای_حق_و_باطل را جهتگیری این دستۀ سوم مشخص میکند، لذا اصلیترین سیاست بزرگان جبهۀ حق و دلباختگان به اسلام ناب، #بیدار_کردن_فطرت_تودهها و کشاندن آنها از اسلام ناقص و عوامانه بهسوی اسلام ناب است.
☘️ البته در نقطۀ مقابل نیز سرمایهگذاری جبهۀ باطل برروی «#شهوت» تودۀ مردم است و این نبرد دائمی انسان است در میانۀ فطرت و شهوت! عوام اگر با #پیشوایان_حق همراه شدند، راهی بهشت میشوند و اگر مبتلا به #پیشوایان_باطل شدند، راه جهنم را درپیش خواهند گرفت:
➕ «يك عده جزء عواماند و قدرت تصميمگيرى ندارند؛ #عوام، بسته به خوشطالعى خود، اگر تصادفاً در مقطعى از زمان قرار گرفتند كه پيشوايانى مثل امام اميرالمؤمنين(ع) و امام راحل ما بر سرِ كار بودند و جامعه را بهسمت بهشت مىبردند، به ضربِ دستِ خوبان، بهسمت بهشت رانده خواهند شد؛
اما اگر بخت با آنها يار نبود و در مقطعى قرار گرفتند كه «وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَئِمَّةً يَدۡعُونَ إِلَى النَّارِ» [قصص: 41] ...بهسمت دوزخ خواهند رفت؛ پس، بايد مواظب باشيد جزء «عوام» قرار نگيريد.» بیانات رهبرانقلاب، 20/3/1375
☘️ فطرت اولیۀ انسانها #فطرتی_الهی است و همین مسئله دست برتر جبهۀ حق در نبرد با جبهۀ باطل است و از اینجا، تأکید #مکتب_امام بر مسئلۀ #مردم نمودار میشود:
➕ «همان چیزی که در وصیت امیرالمؤمنین ـ علیهالسلام ـ به #مالک_اشتر بود، در آن فرمان معروف که عامۀ مردم، تودههای مردم را بیاور، آنها را بطلب؛ آنها هستند که دلشان با خدا آشناتر و مأنوستر است، در خدمت اهداف خدایی بیشترند؛
دنبال خواص مردم، گروهها و قشرهای ویژه نرو! مردم هرجا هستند، عامۀ مردم، آنجا اهداف الهی قابل پیاده شدن و تأمین شدن است و رهبران اسلامی این را همیشه به ما توصیه کردهاند. نمیگویم عامۀ مردم هیچوقت در طول تاریخ گمراه نشدهاند؛ نمیگویم هیچوقت تودههای مردم دوروبَر یک پیغمبر را نگرفتند که سنگ به او بزنند؛ چرا؛ اتفاق هم افتاده؛
ما در #چهره_نگاری_طبقات_اجتماعی، طبقۀ عامه مردم را داریم که بالقوه طرفدار همۀ سخنهای حق است؛ اما گاهی تربیتهای نادرست میتواند روی او اثر بد بگذارد. یک رهبر خوب، آن رهبری است که عامۀ مردم را هدف فعالیت و تلاش خودش قرار میدهد، روی آنها کار میکند، آنها را هدایت میکند، از نیرویشان هم استفاده میکند؛
کمااینکه در انقلاب خود ما این کار انجام گرفت. همه معتقد بودند که مردم نمیآیند؛ امام معتقد بود که مردم میآیند. همه از مردم و نیروی مردم و اجابت مردم مأیوس بودند؛ امام امیدوار بود. خیلیها سراغ #طبقات_ویژه رفتند؛ امام از سال چهلویک گفت: «#مردم».» بیانات رهبر انقلاب، 8/6/1362 و 11/5/1363
🆔https://eitaa.com/TarikhDEF
❇️ حسین(ع) و ماجرای دعوت از بصریان(بخش سوم)
🔹البته احنف بعدا نزد #معاویه نیز جايگاه خوبی داشت ولى در همان روزگار نیز از ستايش #حضرت_امیر(ع) و مدح ايشان كوتاه نمىآمد. در گزارشی از #تاریخ_دمشق آمده احنف بر معاويه وارد شد. معاويه به او گفت: تو بودى كه در #جنگ_صفّين، عليه ما شمشير زدی و در #جنگ_جمل #امّ_المؤمنين را وا نهادى؟!
🔸گفت: اى معاويه! بهگذشتهها باز مگرد كهشمشيرهايى كه با آنها با تو جنگيديم، هنوز بر گردنهايمان آويخته است و دلهايى كه با آنها دشمنت مىداشتيم، هنوز در درون سينههاى ماست و به خدا سوگند، يك وجب به خيانت پيش نخواهى آمد، مگر آن كه يك ذراع به نيرنگ به سوى تو مىآييم و اگر بخواهى مىتوانى با گوشهاى از #عفوت، كدورت دلهاى ما را صفا دهى. معاویه هم گفت: حتما چنين مىكنم.
🔹در گزارش دیگری آمده معاویه و جمعیتی دور او نشسته بودند كه مردى از شام وارد و به سخنرانى ايستاد و در پايان كلامش، على(ع) را #لعن كرد. مردم، ساكت ماندند اما #احنف_بن_قیس به سخن آمد و گفت:
🔸«اى امير مؤمنان! اين گوينده كه اين گونه سخن گفت، اگر مىدانست كه رضايت تو در نفرين كردن پيامبران است، آنها را نيز نفرين مىكرد! از خدا پروا كن و على را واگذار كه او به ديدار پروردگارش شتافت و به تنهايى در قبرش آرميد و با كردارش تنها ماند و به خدا سوگند، تا آن جا كه ما مىدانيم، از همه پيشگامتر، پاكْ خوى، پاك نهاد و مصيبت فقدان او بزرگ بود.»
🔹معاويه به او گفت: اى احنف! ديده بر خار نهادى و سخن، نسنجيده گفتى و به خدا سوگند، بايد بر منبر شوى و او را خواه ناخواه نفرين كنى. احنف به او گفت: اى امير مؤمنان! اگر از من درگذرى، به سود توست و اگر مرا بر آن مجبور كنى، به خدا سوگند، زبانم به آن نخواهد چرخيد.
🔸احنف گفت اگر بر منبر بروم چنین میگویم: «اى مردم! امير مؤمنان معاويه به من فرمان داده است كه على را نفرين كنم و من مىگويم على و معاويه اختلاف كردند و با هم جنگيدند و هر يك ادّعا كرد كه ديگرى بر او و پيروانش ستم كرده است. پس چون دعا كردم، آمين بگوييد، خدايتان بيامرزاد!».
🔹و سپس مىگويم: «خدايا! تو به همراه فرشتگان و پيامبران و همه آفريدگانت، هر يك از اين دو را كه بر ديگرى ستم كرده، نفرين كن و گروه متجاوز را نفرين كن و خدايا آنان را بسيار نفرين كن. آمين بگوييد، خدايتان بيامرزاد!». اى معاويه! نه يك كلمه بر آن مىافزايم و نه يك كلمه از آن مىكاهم، حتّى اگر جانم بر سر آن برود. معاويه هم گفت: در اين صورت، تو را مجبور به سخنرانى نمىكنيم!
🔸احنف همان کسی است که وقتی معاویه از قبایل مختلف میخواهد که با یزید بیعت کنند و قبایل هیئت هایی برای #بیعت به #شام میفرستند، او نیز جزو هیئت #بصره بود. دو گزارش از این ماجرا نقل شده که میتوانید آن را در منابع دنبال کنید.
🔹حقیقتا انسان موجود عجیبی است، همین احنف خود نقل میکند: یک وقت بر معاويه وارد شدم. از شيرينى و ترشى، آن قدر آورد كه شگفتى مرا برانگيخت. آنگاه معاویه گفت: آن غذاى رنگين را بياوريد. لذا غذايى آوردند كه نفهميدم چيست. گفتم: اين چيست؟ گفت: روده مرغابى است كه با مغز و روغن پسته، انباشته شده و بر آن، شكر پاشيده شده است.
🔸احنف میگوید من گريهام گرفت. معاویه گفت: چرا گريه مىكنى؟ گفتم: آفرين بر على(ع)! چنان از جان خود مايه گذاشت كه نه تو و نه غير تو نمىتوانند چنين كنند. گفت: چگونه؟ گفتم: شبى هنگام افطار بر علی(ع) وارد شدم. به من فرمود: «برخيز و با #حسن و #حسين، شام بخور».
🔹آنگاه خود به نماز ايستاد و بعد نماز برایش كيسهاى مُهر شده آوردند و از آن، مقدارى آرد جو در آورد و مجدد آن را بست. گفتم: اى اميرمؤمنان! تو را هيچگاه بخيل نديدهام، چرا بر اين كيسه جو، مُهر مىزنى؟ فرمود: «از روى بُخل بر آن مهر نمىنهم؛ بلكه مىترسم حسن يا حسين، آن را به روغنى آغشته كنند و يا چرب كنند». گفتم: مگر حرام است؟
🔸فرمود: «نه؛ ولى بر #پيشوايانِ_حق، واجب است كه در خوردن و پوشيدن، به ناتوانترين افراد مردمشان تأسّى جويند و از مردم، با چيزى كه در توان آنان نيست، متمايز نشوند تا تهىدستان، آنان را ببينند و از خدا براى شرايطى كه در آن زندگى مىكنند، خشنود باشند و ثروتمندان، آنان را ببينند و در شُكر و فروتنى بيشتر بكوشند.»
🔹همین احنف کارش به جایی میرسد که پاسخی به نامه سیدالشهدا(ع) نمیدهد و به یاری او نمی رود و نقل کرده اند که گفته: «ما، #خاندان_على را تجربه كردهايم. آنان نه سياست مملكتدارى بلدند و نه ثروتاندوزند و نه اهل نيرنگ زدن در جنگ.» اما او بعدا به خاطر دوستی اش با #مُصعَب_بن_زبير برای همراهی او به #کوفه میرود.
📌حیف! او با چه کسی همراه نشد و خود را از سعادت محروم ساخت، و با چه کسی همراه شد و خود را بدبخت ساخت!
ادامه دارد...
📚دانشنامه امیرالمومنین(ع) و امام حسین(ع) نشر دارالحدیث.
🆔https://eitaa.com/TarikhDEF
هدایت شده از تاریخ دیروز، امروز، فردا
❇️ حسین(ع) و ماجرای دعوت از بصریان(بخش سوم)
🔹البته احنف بعدا نزد #معاویه نیز جايگاه خوبی داشت ولى در همان روزگار نیز از ستايش #حضرت_امیر(ع) و مدح ايشان كوتاه نمىآمد. در گزارشی از #تاریخ_دمشق آمده احنف بر معاويه وارد شد. معاويه به او گفت: تو بودى كه در #جنگ_صفّين، عليه ما شمشير زدی و در #جنگ_جمل #امّ_المؤمنين را وا نهادى؟!
🔸گفت: اى معاويه! بهگذشتهها باز مگرد كهشمشيرهايى كه با آنها با تو جنگيديم، هنوز بر گردنهايمان آويخته است و دلهايى كه با آنها دشمنت مىداشتيم، هنوز در درون سينههاى ماست و به خدا سوگند، يك وجب به خيانت پيش نخواهى آمد، مگر آن كه يك ذراع به نيرنگ به سوى تو مىآييم و اگر بخواهى مىتوانى با گوشهاى از #عفوت، كدورت دلهاى ما را صفا دهى. معاویه هم گفت: حتما چنين مىكنم.
🔹در گزارش دیگری آمده معاویه و جمعیتی دور او نشسته بودند كه مردى از شام وارد و به سخنرانى ايستاد و در پايان كلامش، على(ع) را #لعن كرد. مردم، ساكت ماندند اما #احنف_بن_قیس به سخن آمد و گفت:
🔸«اى امير مؤمنان! اين گوينده كه اين گونه سخن گفت، اگر مىدانست كه رضايت تو در نفرين كردن پيامبران است، آنها را نيز نفرين مىكرد! از خدا پروا كن و على را واگذار كه او به ديدار پروردگارش شتافت و به تنهايى در قبرش آرميد و با كردارش تنها ماند و به خدا سوگند، تا آن جا كه ما مىدانيم، از همه پيشگامتر، پاكْ خوى، پاك نهاد و مصيبت فقدان او بزرگ بود.»
🔹معاويه به او گفت: اى احنف! ديده بر خار نهادى و سخن، نسنجيده گفتى و به خدا سوگند، بايد بر منبر شوى و او را خواه ناخواه نفرين كنى. احنف به او گفت: اى امير مؤمنان! اگر از من درگذرى، به سود توست و اگر مرا بر آن مجبور كنى، به خدا سوگند، زبانم به آن نخواهد چرخيد.
🔸احنف گفت اگر بر منبر بروم چنین میگویم: «اى مردم! امير مؤمنان معاويه به من فرمان داده است كه على را نفرين كنم و من مىگويم على و معاويه اختلاف كردند و با هم جنگيدند و هر يك ادّعا كرد كه ديگرى بر او و پيروانش ستم كرده است. پس چون دعا كردم، آمين بگوييد، خدايتان بيامرزاد!».
🔹و سپس مىگويم: «خدايا! تو به همراه فرشتگان و پيامبران و همه آفريدگانت، هر يك از اين دو را كه بر ديگرى ستم كرده، نفرين كن و گروه متجاوز را نفرين كن و خدايا آنان را بسيار نفرين كن. آمين بگوييد، خدايتان بيامرزاد!». اى معاويه! نه يك كلمه بر آن مىافزايم و نه يك كلمه از آن مىكاهم، حتّى اگر جانم بر سر آن برود. معاويه هم گفت: در اين صورت، تو را مجبور به سخنرانى نمىكنيم!
🔸احنف همان کسی است که وقتی معاویه از قبایل مختلف میخواهد که با یزید بیعت کنند و قبایل هیئت هایی برای #بیعت به #شام میفرستند، او نیز جزو هیئت #بصره بود. دو گزارش از این ماجرا نقل شده که میتوانید آن را در منابع دنبال کنید.
🔹حقیقتا انسان موجود عجیبی است، همین احنف خود نقل میکند: یک وقت بر معاويه وارد شدم. از شيرينى و ترشى، آن قدر آورد كه شگفتى مرا برانگيخت. آنگاه معاویه گفت: آن غذاى رنگين را بياوريد. لذا غذايى آوردند كه نفهميدم چيست. گفتم: اين چيست؟ گفت: روده مرغابى است كه با مغز و روغن پسته، انباشته شده و بر آن، شكر پاشيده شده است.
🔸احنف میگوید من گريهام گرفت. معاویه گفت: چرا گريه مىكنى؟ گفتم: آفرين بر على(ع)! چنان از جان خود مايه گذاشت كه نه تو و نه غير تو نمىتوانند چنين كنند. گفت: چگونه؟ گفتم: شبى هنگام افطار بر علی(ع) وارد شدم. به من فرمود: «برخيز و با #حسن و #حسين، شام بخور».
🔹آنگاه خود به نماز ايستاد و بعد نماز برایش كيسهاى مُهر شده آوردند و از آن، مقدارى آرد جو در آورد و مجدد آن را بست. گفتم: اى اميرمؤمنان! تو را هيچگاه بخيل نديدهام، چرا بر اين كيسه جو، مُهر مىزنى؟ فرمود: «از روى بُخل بر آن مهر نمىنهم؛ بلكه مىترسم حسن يا حسين، آن را به روغنى آغشته كنند و يا چرب كنند». گفتم: مگر حرام است؟
🔸فرمود: «نه؛ ولى بر #پيشوايانِ_حق، واجب است كه در خوردن و پوشيدن، به ناتوانترين افراد مردمشان تأسّى جويند و از مردم، با چيزى كه در توان آنان نيست، متمايز نشوند تا تهىدستان، آنان را ببينند و از خدا براى شرايطى كه در آن زندگى مىكنند، خشنود باشند و ثروتمندان، آنان را ببينند و در شُكر و فروتنى بيشتر بكوشند.»
🔹همین احنف کارش به جایی میرسد که پاسخی به نامه سیدالشهدا(ع) نمیدهد و به یاری او نمی رود و نقل کرده اند که گفته: «ما، #خاندان_على را تجربه كردهايم. آنان نه سياست مملكتدارى بلدند و نه ثروتاندوزند و نه اهل نيرنگ زدن در جنگ.» اما او بعدا به خاطر دوستی اش با #مُصعَب_بن_زبير برای همراهی او به #کوفه میرود.
📌حیف! او با چه کسی همراه نشد و خود را از سعادت محروم ساخت، و با چه کسی همراه شد و خود را بدبخت ساخت!
ادامه دارد...
📚دانشنامه امیرالمومنین(ع) و امام حسین(ع) نشر دارالحدیث.
🆔https://eitaa.com/TarikhDEF