eitaa logo
تاریخ دیروز، امروز، فردا
183 دنبال‌کننده
183 عکس
47 ویدیو
0 فایل
تاریخ دیروز، روشنگر مسیر فردا توضیحی درباره هویت کانال: https://eitaa.com/TarikhDEF/2 فهرستی از گزیده مطالب کانال: https://eitaa.com/TarikhDEF/4 ارتباط با مدیر: @yahadi71
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️ حسین(ع) و ماجرای دعوت از بصریان(بخش اول) 🔹 که میرسد، همیشه برایمان از میگویند، اما خوب است مقداری هم به نوع تعامل دیگر قبایل با مسئله بپردازیم. هم پیش از شروع نهضت و هم هنگام شروع نهضت، افراد، گروه ها و قبائل مختلفی را برای پیوستنشان به این حرکت دعوت کردند، از جمله اهل بصره را. در ادامه اندکی به نوع تعامل خواهیم پرداخت. 🔸حضرت نامه دعوت را توسط به پنج قبیله بصره و بزرگان آن فرستاد. حضرت در نامه فرموده بود: رَدای خلافت ازآنِ ما بود اما دیگران از ما گرفتند و ما هم به آن تن دادیم تا موجب و نشود. شما را به و دعوت میکنم که امروز سنت رسول الله از میان رفته و ها زنده شده. اگر از فرمانم پیروی کنید شما را به و سبیل رشاد هدایت میکنم. 🔹یکی از آن سران، بود، کسی که از صحابی امیرالمومنین(ع) بشمار میرفت و در جنگ فرماندهی بخش کوچکی از سپاه حضرت را به عهده داشت. حضرت او را والی و حاکم شهر فارس کرد اما او در خیانت کرد و بخشی از آن را برای خود برداشت. حضرت نیز به او چنین می نویسد: ➕«خوبى پدرت، مرا درباره تو فريب داد. گمان مى‌كردم تو از شيوه و رفتار او پيروى مى‌كنى؛ امّا آن گونه كه از تو به من رسيده، را رها نمى‌كنى، گرچه به دينت آسيب رسانَد، و به سخن خيرخواهان، گوش فرا نمى‌دهى، هرچند خالصانه خيرخواهى كنند. به من خبر رسيده كه كارهاى بسيارى را بر زمين مى‌گذارى و براى سرگرمى و تفريح و صيد، بيرون مى‌روى و در ثروت خداوند، نسبت به باديه‌نشينان قبيله‌ات گشاده‌دستى مى‌كنى، گويا توست. به خدا سوگند، اگر اين گزارش‌ها درست باشد، شتر قبيله‌ات و بند كفش‌هايت از تو بهترند. خداوند، لهو و لعب را نمى‌پسندد و خيانت به مسلمانان و تباه كردن كارهاى آنان، خداوند را به خشم آورَد، و كسى كه چنين است، شايسته نيست كه با او مرزها پاسدارى شود و ثروت‌هاى عمومى، گردآورى گردد و امين اموال مسلمانان قرار گيرد. هر گاه نامه‌ام به تو رسيد، نزد من بيا» 🔸منذر به می آید و حضرت او را به پرداخت غرامت محکوم و زندانی میکند اما چندی بعد با و شفاعت (که از بهترین صحابه حضرت و از بزرگان قبیله منذر بود) آزاد میشود، البته پس از آن كه او را قسم داد و او هم قسم ياد كرد كه ندارد. این ماجرای تاریخی پر از عبرت ها برای امروز ماست، از عده ای و عدم توجه منذر به آنها تا نوع تعامل حضرت با او، از وساطت صعصعة تا پذیرش آن توسط حضرت... 🔹خب حالا این صحابی امیرالمومنین(ع) چگونه با دعوت فرزندش سیدالشهدا تعامل میکند؟ او این مسئله را به که حاکم وقت بود اطلاع میدهد چون دخترش همسر عبیدالله بود و میترسید این نیرنگ و شگرد او برای گرفتن (ع) باشد. عبیدالله نیز فرستاده و سفیر حسین را گردن میزند. کار به جایی رسید که حتی براساس برخی گزارشات وقتی عبیدالله والی کوفه شد، یکی از همراهان او به کوفه همین جناب منذر بوده است. 🔸جالب است که همین منذر پیش از ماجرای کربلا یک وقت سیدالشهدا را دید و به ایشان گفت: خدا مرا فدايت كند، اى فرزند پيامبر خدا! در چه حالى هستى‌؟ حضرت هم فرمود: «...از _اين_امّت، آن است كه اگر آنان را فرا بخوانيم، اجابتمان نمى‌كنند و اگر آنها را وا گذاريم، به وسيلۀ غير ما هدايت نمى‌يابند»، اما با این حال او همچنان اصرار داشت مسیر دیگری را دنبال کند. 🔹جالب تر آنکه در گزارش دیگری خود جناب منذر نقل کرده در جنگ وقتی با حضرت امیر(ع) وارد بصره و مکانی به اسم «» شدیم، حضرت توقّف كرده و چهار ركعت نماز خوانده و گونه‌هايش را به خاك ساييد و اشك‌هايش با خاك، عجين شد. سپس دست‌هايش را بلند كرد و چنین دعا فرمود: «بار خدايا! ...اين، بصره است. از تو خيرهايش را مى‌خواهم و از شرّش به تو پناه مى‌بَرَم... بار خدايا! اين گروه، اطاعت مرا كنار نهادند و بر من ستم كردند و بيعتم را شكستند. بارخدايا! خون مسلمانان را خودت حفظ كن. 📌منذر، هم ندای عدم اطاعت مردم از امامشان را از لسان سیدالشهدا شنید و هم از لسان امیرالمومنین اما باز خود نگرفت و مطیع امامش نشد. آیا این ماجرا برای امروز ما عبرتی دارد؟ 📚تمامی استنادات تاریخی از دو کتاب دانشنامه امیرالمومنین(ع) و امام حسین(ع) نشر دارالحدیث می باشد که به دلیل تعدد استنادات صفحات ذکر نشده. ➕بخش دوم: https://eitaa.com/TarikhDEF/134 ➕بخش سوم: https://eitaa.com/TarikhDEF/138 ➕بخش چهارم: https://eitaa.com/TarikhDEF/144 🆔https://eitaa.com/TarikhDEF
❇️ زیارت با معرفت؛ در کلام آیت الله بهجت(ره) ☘️ آن مرحوم در خواب موافقِ اعتبار، گفت: همه کارهای ما رد شد و مورد قبول درگاه حضرت حق قرار نگرفت و به ما گفتند: «در کارها نبودی، هم نمیکردی و در وقت نیز دقت کافی در استنباط نداشتی». ☘️ حتی زیارت حضرت (ع) را با آن عظمت قبول نکردند و گفتند: «آن وقتی که از افراد عادی بودی زیارتت مثل دیگران و نظیر انعام و بهائم[حیوانات] بود و آن زمان که معرفت به حق ما پیدا کردی، برای خدا نبود و تنها برای حفظ عنوان و شخصیت خود زیارت میکردی». ☘️ وی می گوید: به هر حال کاملا محکوم ملائکه شدیم، ولی مرواریدی به من دادند تا بفروشم. گفتم: این چیست؟ گفتند: هنگام به سوی زیارت خسته شده بودی، با خود گفت: آیا مثل منی باید پیاده برود ؟! بعد از آن فکر کردی و گفتی: «» این گوهر، همان حمد می باشد. ☘️ خلاصه، انسان باید انواع و اقسام مختلف را استقصا کند و از هر راهی توانست خود را در آن ثبت نام کند، ولو به اندازه نخود باشد، که روزی به همان یک نخود محتاج می شویم. 📚 رحمت واسعه، ص238 📌پ.ن: خلاصه کلام ایشان دو چیز است: اولا تمام تلاش مان در کارها، حفظ باشد ثانیا چون داشتن نیت خالص در کارها به شدت سخت است، سعی کنید هر کار خیری که میبینید ولو کاری کوچک، حتی به اندازه یک نخود هم که شده خود را در آن کار خیر شریک کنید، از کمک مالی ولو اندک به فقرا و نیازمندان گرفته تا برداشتن یک سنگ از وسط خیابان. فلسفه این نکته هم در این است که معمولا انسان در کارهای کوچک که اتفاقا کمتر کسی از آن مطلع میشود، نیتش خالص تر خواهد بود. از همین الان نیت خود را برای اربعین این سفر معنوی، صاف و خالص کنیم و در حد توان از کمک مالی و غیر مالی دریغ نکنیم، خصوصا در حین سفر و پیاده روی، بستر برای شرکت در انواع و اقسام فراهم است. 🆔https://eitaa.com/TarikhDEF
❇️ آسید و مشی شوخ طبعانه او در پیاده روی کربلا 🌷آیت الله نقل میکند: «در بعضی مسافرت هایی که پیاده در ، و اول رجب به مشرف میشدیم، ایشان هم در کاروان ما بود و به صورت جمعی می رفتیم و خاطرات فراوانی از وی باقی مانده است. 🌷از جمله خصوصیات او که فکر میکنم برای همه مسلمانها ضرورت دارد به آن نکته توجه کنند این بود که در عین حالی که (نشست های دوستانه) بود ولی به قدری مواظب بود که در این نشست ها از کسی نشود، تا احساس می کرد صحبت ها به غیبت کشیده می شود بلافاصله مطلب را به سمت دیگری می چرخاند. 🌷او سعی می کرد تنوع و سرگرمی درست کند و از های تاریخی، جغرافیایی، ریاضی و ادبی استفاده می کرد. 🌷او انسان و مقاومی بود. در این مسافرتها چون هوا گرم بود معمولا روزها استراحت می کردیم و شبها راه می رفتیم. در یکی از این مسافرتها در اثر پیاده روی پاهایش زده بود و چون وزنش سنگین بود راه رفتن روی تاولها خیلی سخت بود. من به اتفاق آقای بنکدار داماد مرحوم دو نفری با یک چوب دستی پشت کمر آیت الله مصطفی تکیه گاه قرار داده، راه می رفتیم. گفتم: اگر بنا باشد که این گونه راه برویم به موفق نمی شویم باید فکری کنیم که سریع تر برویم، یک وقت دیدیم که وی با همان پای پُرتاول بر سرعت خود افزود و آنقدر تند و سریع راه می رفت که ما به گرد او نمی رسیدیم. 🌷یکی از خصوصیات آیت الله مصطفی این بود که می فرمود: در مسیر راه بخوانید. یک نفر بلند می خواند و دیگران زمزمه می کردند که حال و هوای بسیار خوبی داشت. از امتیازات آن بزرگوار توجه به بود و در این امر دقت داشت. سعی می کرد از هر کسی که می تواند بیاموزد. در یکی از سفرها من ذکری داشتم که بعد از نماز صبح در سجده می گفتم. وی بین چهل و چند نفر که با ما بودند تنها کسی بود که متوجه این قضیه شد و بعد سوال فرمود: که چه ذکری داری؟ او در همه موارد دقیق بود. 🌷معمولا برای استراحت کنار شط خیمه می زدیم. در یکی از این سفرها من پشت خیمه پاهایم را شسته و در حال عبور بودم که ایشان پاهای مرا از درون خیمه دیده بود و برای این که دقت رفقا را بفهمد گفته بود: بگویید این کیست که عبور می کند؟ هر کدام اسم یکی از رفقا را گفته بودند، تنها کسی که درست حدس زده بود خود وی بود. 🌷گاهی برای کردن برادران پیشنهادهایی میفرمود؛ در یک شب زمستان در ایام ذیحجه و عرفه که هوا خیلی سرد بود گفته بود چه کسی حاضر است که در آب شط شنا کند و دو دینار جایزه بگیرد؟ آقای اعلان آمادگی کرده بود. وی آدم عجیب و خیلی قوی، تنومند و در عین حال قانع بود، گفته بود: من حاضرم. در آن هوای سرد در آب پریده و شنا کرده بود، بعد هم با یک عبای نازک و دشداشه در خیمه خوابیده بود که اگر ما بودیم یخ میزدیم. 🌷حاج آقا مصطفی با این صحنه ها برای برادران ایجاد می کرد. یک بار دیگر پول به بچه ها و رفقا داد که بروید پرتقال بخرید؛ آنها رفتند، همین که زمان نزدیک آمدن آنها شد به چند نفر گفت، بروید و آنها را تاراج کنید. البته این سرگرمی ها را ترتیب می داد برای این که رفقا سرگرم باشند و به کارهای دیگر مشغول نشوند.» 📚خاطرات سال های نجف، جلد دوم، ص45 🆔 https://eitaa.com/TarikhDEF
❇️ حسین(ع) و ماجرای دعوت از بصریان(بخش اول) 🔹 که میرسد، همیشه برایمان از میگویند، اما خوب است مقداری هم به نوع تعامل دیگر قبایل با مسئله بپردازیم. هم پیش از شروع نهضت و هم هنگام شروع نهضت، افراد، گروه ها و قبائل مختلفی را برای پیوستنشان به این حرکت دعوت کردند، از جمله اهل بصره را. در ادامه اندکی به نوع تعامل خواهیم پرداخت. 🔸حضرت نامه دعوت را توسط به پنج قبیله بصره و بزرگان آن فرستاد. حضرت در نامه فرموده بود: رَدای خلافت ازآنِ ما بود اما دیگران از ما گرفتند و ما هم به آن تن دادیم تا موجب و نشود. شما را به و دعوت میکنم که امروز سنت رسول الله از میان رفته و ها زنده شده. اگر از فرمانم پیروی کنید شما را به و سبیل رشاد هدایت میکنم. 🔹یکی از آن سران، بود، کسی که از صحابی امیرالمومنین(ع) بشمار میرفت و در جنگ فرماندهی بخش کوچکی از سپاه حضرت را به عهده داشت. حضرت او را والی و حاکم شهر فارس کرد اما او در خیانت کرد و بخشی از آن را برای خود برداشت. حضرت نیز به او چنین می نویسد: ➕«خوبى پدرت، مرا درباره تو فريب داد. گمان مى‌كردم تو از شيوه و رفتار او پيروى مى‌كنى؛ امّا آن گونه كه از تو به من رسيده، را رها نمى‌كنى، گرچه به دينت آسيب رسانَد، و به سخن خيرخواهان، گوش فرا نمى‌دهى، هرچند خالصانه خيرخواهى كنند. به من خبر رسيده كه كارهاى بسيارى را بر زمين مى‌گذارى و براى سرگرمى و تفريح و صيد، بيرون مى‌روى و در ثروت خداوند، نسبت به باديه‌نشينان قبيله‌ات گشاده‌دستى مى‌كنى، گويا توست. به خدا سوگند، اگر اين گزارش‌ها درست باشد، شتر قبيله‌ات و بند كفش‌هايت از تو بهترند. خداوند، لهو و لعب را نمى‌پسندد و خيانت به مسلمانان و تباه كردن كارهاى آنان، خداوند را به خشم آورَد، و كسى كه چنين است، شايسته نيست كه با او مرزها پاسدارى شود و ثروت‌هاى عمومى، گردآورى گردد و امين اموال مسلمانان قرار گيرد. هر گاه نامه‌ام به تو رسيد، نزد من بيا» 🔸منذر به می آید و حضرت او را به پرداخت غرامت محکوم و زندانی میکند اما چندی بعد با و شفاعت (که از بهترین صحابه حضرت و از بزرگان قبیله منذر بود) آزاد میشود، البته پس از آن كه او را قسم داد و او هم قسم ياد كرد كه ندارد. این ماجرای تاریخی پر از عبرت ها برای امروز ماست، از عده ای و عدم توجه منذر به آنها تا نوع تعامل حضرت با او، از وساطت صعصعة تا پذیرش آن توسط حضرت... 🔹خب حالا این صحابی امیرالمومنین(ع) چگونه با دعوت فرزندش سیدالشهدا تعامل میکند؟ او این مسئله را به که حاکم وقت بود اطلاع میدهد چون دخترش همسر عبیدالله بود و میترسید این نیرنگ و شگرد او برای گرفتن (ع) باشد. عبیدالله نیز فرستاده و سفیر حسین را گردن میزند. کار به جایی رسید که حتی براساس برخی گزارشات وقتی عبیدالله والی کوفه شد، یکی از همراهان او به کوفه همین جناب منذر بوده است. 🔸جالب است که همین منذر پیش از ماجرای کربلا یک وقت سیدالشهدا را دید و به ایشان گفت: خدا مرا فدايت كند، اى فرزند پيامبر خدا! در چه حالى هستى‌؟ حضرت هم فرمود: «...از _اين_امّت، آن است كه اگر آنان را فرا بخوانيم، اجابتمان نمى‌كنند و اگر آنها را وا گذاريم، به وسيلۀ غير ما هدايت نمى‌يابند»، اما با این حال او همچنان اصرار داشت مسیر دیگری را دنبال کند. 🔹جالب تر آنکه در گزارش دیگری خود جناب منذر نقل کرده در جنگ وقتی با حضرت امیر(ع) وارد بصره و مکانی به اسم «» شدیم، حضرت توقّف كرده و چهار ركعت نماز خوانده و گونه‌هايش را به خاك ساييد و اشك‌هايش با خاك، عجين شد. سپس دست‌هايش را بلند كرد و چنین دعا فرمود: «بار خدايا! ...اين، بصره است. از تو خيرهايش را مى‌خواهم و از شرّش به تو پناه مى‌بَرَم... بار خدايا! اين گروه، اطاعت مرا كنار نهادند و بر من ستم كردند و بيعتم را شكستند. بارخدايا! خون مسلمانان را خودت حفظ كن. 📌منذر، هم ندای عدم اطاعت مردم از امامشان را از لسان سیدالشهدا شنید و هم از لسان امیرالمومنین اما باز خود نگرفت و مطیع امامش نشد. آیا این ماجرا برای امروز ما عبرتی دارد؟ 📚تمامی استنادات تاریخی از دو کتاب دانشنامه امیرالمومنین(ع) و امام حسین(ع) نشر دارالحدیث می باشد که به دلیل تعدد استنادات صفحات ذکر نشده. ➕بخش دوم: https://eitaa.com/TarikhDEF/134 ➕بخش سوم: https://eitaa.com/TarikhDEF/138 ➕بخش چهارم: https://eitaa.com/TarikhDEF/144 🆔https://eitaa.com/TarikhDEF