🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_اول
#بخش_سی_و_هشتم
#چهار نفرینی که #مستجاب شد! 🌺🌸🌸
مردی که دو پا و دو دست او قطع شده بود و هر دو چشمش نیز کور بود، فریاد میزد:
- خدایا مرا از آتش نجات بده! شخصی به او گفت:
- از برای تو مجازاتی باقی نمانده، باز میگویی خدا تو را از آتش نجات بدهد؟
گفت:
- من در کربلا بودم، وقتی که امام حسین (علیه السلام) کشته شد، شلوار و بند شلوار گرانقیمتی در تن آن حضرت دیدم. با توجه به اینکه همه ی لباسهایش را غارت کرده بودند، فقط همین شلوار مانده بود. دنیا پرستی مرا بر آن داشت تا آن بند قیمتی شلوار در آورم.
به طرف پیکر حسین (علیه السلام) نزدیک شدم، همین که خواستم آن بند را بیرون بکشم، دیدم آن حضرت دست راستش را بلند کردو روی آن بند نهاد! نتوانستم دستش را کنار بزنم، به این خاطر، دستش را
قطع کردم! همین که خواستم آن بند را بیرون آورم، دیدم آن حضرت دست چپش را بلند کرد و روی آن بند نهاد! هر چه کردم نتوانستم دستش را از روی بند بردارم، لذا دست چپش را نیز بریدم! باز تصمیم گرفتم آن بند را بیرون آورم، صدای ترس آور زلزله ای را شنیدم! ترسیدم و کنار رفتم و شب در همان جا کنار بدنهای پاره پاره ی شهدا خوابیدم.
ناگاه! در عالم خواب، دیدم که گویا محمد (صلی الله علیه و آله) همراه علی (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) امام (علیه السلام) را بوسید و سپس فرمود:
- پسرم تو را کشتند، خدا کسانی را که با تو چنین کردند بکشد!؟ شنیدم امام حسین (علیه السلام) در پاسخ فرمود:
- شمر مراکشت و این شخص که در اینجا خوابیده، دستهایم را قطع کرد.
فاطمه (سلام الله علیها) به من روی کرد و گفت:
به خداوند دستها و پاهایت را قطع و چشم هایت را کور نماید و تو را داخل آتش نماید؟
از خواب بیدار شدم. دریافتم که کور شدهام و دستها و پاهایم قطع شده. سه دعای فاطمه (سلام الله علیها) به استجابت رسیده و هنوز چهارمی آن - یعنی ورود در آتش - باقی مانده، این است که میگویم:
. خدایا! مرا از آتش نجات بده! [۱]
----------
[۱]: 📚بحار، ج ۴۵، ص ۳۱۱
~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#ترجمه_مناقب_الامام_علی_بن_ابی_طالب علیه السلام🍃🌸🌸
#بخش_سی_و_هشتم
گفتار #پيامبر (ع) البته امروز #علم را #بمردى مى دهم... تا آخر حديث 🌺🌸
(۱) ۲۱۳- خبر داد بما ابو حسن احمد فرزند مظفر فرزند احمد عطار فقيه شافعى (خدا او را رحمت كند) در سال ۴۳۴ كه خبر داد بما ابو محمد عبد اللَّه فرزند محمد فرزند عثمان مزنى ملقب بابن سقا حافظ (خدا او را رحمت كند) كه خبر داد بما ابو خليفة فضل فرزند حباب كه حديث كرد بما ابو وليد كه نقل كرد بما عكرمة فرزند عمار كه حديث كرد بما اياس فرزند سلمة از پدرش كه گفت: بسوى خيبر در آمديم در حالى كه عامر رجز مى خواند و مى گفت:
قسم بخدا اگر خدا نبود ما هدايت نمى يافتيم و صدقه نمى كرديم، و نماز نميخوانديم، و ما از فضل تو بى نياز نمى بوديم، پس پاهاى ما را وقتى كه
در جنگ با هم برخورد كرديم استوار دار، و آرامش قلب بر ما عطا فرما، پيامبر (ص) فرمود:
اين كيست؟
گفتند: عامر است، فرمود: اى عامر گناه تو آمرزيده شد، و پيامبر خدا (ص) در باره هيچ مردى طلب آمرزش نمى كرد جز آن چه بشهادت مى رسيد، عمر گفت:
اى پيامبر خدا (ص) اگر چند روز بما مهلت مى دادى براى ما مى بودى (يعنى چند روز مى ماند و بشهادت نمى رسيد) زمانى كه عامر به خيبر آمد، مرحب از حصار خارج شده و بيرون آمد، و شمشيرش را بالا برده و پائين مى آورد و رئيس آنان بود ميگفت:
اهل خيبر دانسته كه من مرحبم، مردى با سلاح تمام و وقتى كه آتش جنگ شعله ور
📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۱۶۸
گردد پهلوانى آزموده هستم، پس عامر با او مبارزه كرده و گفت: بتحقيق اهل خيبر دانسته كه من عامرم.
(۱) مردى با سلاح تمام و پهلوانى فرو رونده در هلاكت ها، پس ميان آنان دو بار زد و خوردى شد، و شمشير مرحب به سپر عامر واقع شد، عامر رفت كه سپرش را اصلاح كند، شمشيرش بطرف خود برگشته رگ حيات او را بريد كه جانش در او بود (يعنى با همان بريدن رگ اكحل كشته شد) در آن وقت گروهى از ياران پيامبر خدا (ص) مى گفتند: عمل عامر باطل شد، زيرا او خودش را كشت، من با حال گريان به پيش پيامبر خدا (ص) آمده و گفتم: اى پيامبر خدا آيا عمل عامر باطلشد؟
پيامبر (ص) فرمود:
كيست كه اين سخن را مى گويد؟ گفتم: گروهى از ياران تو اين طور مى گويند، فرمود: كسى كه اين سخن را مى گويد دروغگو ميباشد بلكه عمل عامر دو ثواب دارد.
سپس پيامبر خدا
(ص) مرا بسوى على فرستاد، و او بيدار شده در حالى كه درد چشم داشت. پس پيامبر (ص) فرمود: امروز علم را بدست مردى مى دهم كه خدا و پيامبر او را دوست مى دارد، و او خدا و پيامبرش را دوست مى دارد، و او را به سوى پيامبر مى آوردم در حالى كه درد چشم داشت تا آن كه به پيش پيامبر خدا رساندم آب دهانش را به چشم على ماليد، و او بهبودى يافت، بعد علم را بعلى عطا كرد و مرحب بيرون آمده و مى گفت: بتحقيق اهل خيبر دانسته كه من مرحبم با سلاح تمام و پهلوانى آزموده هنگامى كه آتش جنگ شعله ور گردد، پس على عليه السلام فرمود: من آنم كه مادرم مرا حيدره ناميد، مانند شير بيشهها سر سخت و با شدتم كه شما را با صاع پيمانه مى كنم مانند پيمانه اى كه از چوب سندرة مى سازند گفت:
على (ع) به مرحب ضربتى زد و سر او را شكافته و كشت، و فتح خيبر با دست تواناى على (ع) بود.
📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۱۶۹
ابو محمد عبد اللَّه فرزند مسلم گفت: من بعضى از فرزندان ابو طالب را پرسيدم كه مقصود على (ع) از گفتارش كه فرمود:
(انا الذى سمتنى امى حيدرة)
چيست گفت: مادر على فاطمه دختر اسد بود، وقتى كه على را زائيد، در آن حال ابو طالب غائب بود، او را با نام اسد كه اسم پدرش بود ناميد.
بعد ابو طالب در آمد، اين نام كه مادر على برايش انتخاب كرده بود نپسنديد و او را على ناميد، وقتى كه على در روز خيبر رجز خواند آن نام كه مادرش گذاشته بود ذكر كرده و
ياد نمود.
گفت: و حيدرة نامى از نامهاى شير است و سندرة درختى است كه از آن كمان درست مى شود، و سندرة در حديث ممكن است آن پيمانه باشد كه از آن درخت درست شده است، و احتمال است كه سندرة آن زنى باشد كه با پيمانه كافى و پر پيمانه مى نمود.
(۱) ۲۱۴- خبر داد بما قاضى ابو خطاب عبد الرحمن فرزند عبد اللَّه اسكافى شافعى كه در واسط بر ما آمده بود، كه خبر داد بما عبد اللَّه فرزند عبيد اللَّه فرزند يحيى كه حديث كرد بما يوسف كه نقل نمود بما جرير از مغيرة از مادر موسى گفت: شنيدم كه على (ع) مى فرمود:
از آن وقتى كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله دستش را برخم كشيده و آب دهنش را به چشمم ماليده، و علم را در روز خيبر بمن داده چشم من درد نكرده و سرم ناراحت نشده است..... #ادامه_دارد
#کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#ترجمه_مناقب_الامام_علی_بن_ابی_طالب علیه السلام🍃🌸🌸
#بخش_سی_و_هشتم
گفتار #پيامبر (ع) البته امروز #علم را #بمردى مى دهم... تا آخر حديث 🌺🌸
(۲) ۲۱۵- خبر داد بما ابو طالب محمد فرزند احمد فرزند عثمان كه خبر داد بما ابو حسين محمد فرزند مظفر فرزند موسى فرزند عيسى حافظ بغدادى (اذنا) كه حديث كرد بما محمد فرزند حسين كه نقل كرد بما عباد فرزند يعقوب كه نقل كرد بما على فرزند هشام از محمد فرزند على سلمى از منصور فرزند معتمر از ربعى فرزند حراش- محمد فرزند على گفت: اگر بتو بگويم از ربعى شنيدم راست گفته ام- از عمران
📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۱۷۰
فرزند حصين گفت:
پيامبر خدا (ص) عمر را بسوى اهل خيبر فرستاد، او برگشت؛ پيامبر (ص) فرمود: بتحقيق علم را بمردى مى دهم كه خدا و پيامبرش را دوست مى دارد، و خدا و پيامبرش او را دوست
ميدارند، فراركننده نيست، و بر نميگردد تا خدا با دستهاى تواناى او خيبر را فتح ميكند گفت على را خواست و علم را باو داد با همان علم رفت و خدا با دستهاى آن خيبر را فتح كرد.
(۱) ۲۱۶- خبر داد بما قاضى ابو خطاب عبد الرحمن فرزند عبد اللَّه كه خبر داد بما عبد اللَّه فرزند عبيد اللَّه فرزند يحيى كه نقل كرد بما قاضى ابو عبد اللَّه حسين فرزند محمد محاملى كه حديث كرد بما ابراهيم فرزند هانى كه نقل كرد بما ابو نعيم طحان كه نقل كرد بما على فرزند هشام از محمد فرزند على سلمى از منصور فرزند معتمر از ربعى فرزند حراش- محمد گفت: اگر بگويم از ربعى شنيدم راست گفته ام- از عمران فرزند حصين گفت: پيامبر خدا (ص) فرمود: بتحقيق علم را بمردى ميدهم كه خدا و پيامبرش را دوست ميدارد، و خدا و پيامبرش او را دوست ميدارند، و علم را به على (ع) داد؛ و خداى متعال خيبر را فتح كرد.
(۲) ۲۱۷- خبر داد بما محمد فرزند احمد فرزند عثمان كه خبر داد بما ابو حسين محمد فرزند مظفر فرزند موسى فرزند عيسى حافظ (اذنا) كه حديث كرد بما ابو جعفر احمد فرزند محمد فرزند نصير ضبعى گفت: نقل كرد بمن ادريس فرزند حكم ابو يحيى كه نقل كرد بما يوسف فرزند عطيه صفار كه حديث كرد بما سعيد فرزند ابو عروبه از قتاده از سعيد فرزند مسيب از ابو هريره گفت: پيامبر خدا (ص) ابو بكر را بسوى خيبر فرستاد نتوانست فتح كند، و بعد عمر را بر آنجا برانگيخت نتوانست فتح كند.
بعد پيامبر (ص) فرمود:
البته علم را بدست مردى ميدهم كه حمله كننده
📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۱۷۱
است و هرگز فرار نمى كند؛ و خدا و پيامبرش را دوست ميدارد، و خدا و پيامبرش او را دوست ميدارند، و على بن ابى طالب را خواست، در حالى كه او درد چشم داشت، و آب دهانش را بچشم او ماليد چشمش را باز كرد مانند آنكه هرگز درد چشم نداشت، فرمود: اين علم را بگير و برو تا خدا بوسيله تو فتح كند على بيرون آمده و دوان دوان ميرفت، و من پشت سر او ميرفتم، تا علم را روى سنگى زير حصار كوبيد از بالاى حصار مرد يهودى آگاه شده و گفت: تو كيستى؟ فرمود: على بن ابى طالبم، پس به ياران خود رو كرده و گفت: قسم به آن خدائى كه تورات را بر موسى نازل كرده شما مغلوب شديد، و قسم بخدا برنگشت تا خدا با وسيله او خيبر را فتح كرد.
(۱) ۲۱۸- خبر داد بما ابو غالب محمد فرزند احمد فرزند سهل نحوى كه نقل كرد بما ابو عبد اللَّه محمد فرزند على سقطى (املاء) كه حديث كرد بما ابو محمد يوسف فرزند سهل قاضى كه حديث كرد بما حضرمى كه نقل كرد بما عبد اللَّه فرزند حكم كه حديث كرد بما ابو نضر كه نقل كرد بما عكرمه كه گفت: خبر داد بمن اياس فرزند سلمة گفت: خبر داد بمن پدرم گفت: بتحقيق رسول خدا (ص) مرا بسوى على (ع) فرستاد، و فرمود: البته علم را امروز بمردى ميدهم كه خدا و پيامبرش را دوست ميدارد، و خدا و پيامبرش او را دوست ميدارند، گفت او را در حالى كه درد چشم داشت ميبردم، پس پيامبر خدا (ص) آب دهانش را بچشم او زد، بعد علم را باو داد، على بيرون آمد، و مرحب شمشيرش را بالا برده و پائين مى آورد و با اين وسيله اعلان خطر ميداد، و ميگفت: اهل خيبر ميداند كه بتحقيق من مرحبم، مردى با سلاح تمام و پهلوانى آزموده هستم وقتى كه با مردان شجاع و قوى روبرو شده، و آتش جنگ افروخته گردد، على (ع) فرمود: من همانم كه مادرم مرا حيدرة ناميده مانند شير بيشهها قوى و نيرومند، كه شما را با شمشير پيمانه مى كنم مانند
📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۱۷۲
پيمانه اى كه از چوب سندرة درست شده باشد، پس سر مرحب را با شمشير شكافت........ #ادامه_دارد
#کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#ترجمه_مناقب_الامام_علی_بن_ابی_طالب علیه السلام🍃🌸🌸
#بخش_سی_و_هشتم
گفتار #پيامبر (ع) البته امروز #علم را #بمردى مى دهم... تا آخر حديث 🌺🌸
(۱) ۲۱۹- خبر داد بما ابو بكر احمد فرزند محمد فرزند عبد الوهاب فرزند طاوان سمسار كه خبر داد بما ابو احمد عمر فرزند احمد فرزند عمر فرزند شوذب كه نقل كرد بما ابو بكر محمد فرزند موسى كه حديث كرد بما يونس كه نقل كرد بما محمد فرزند حسن فرزند معلى كه نقل كرد بما ابو عوانه از اعمش از حكم از مصعب فرزند سعد از پدرش كه گفت: شنيدم كه پيامبر خدا (ص) به على (ع) ميفرمود:
تو نسبت بمن بمنزله هارون از موسى هستى، جز آنكه بعد از من پيامبرى نيست، و بدرستى كه در روز بدر در حال مبارزه ديدم كه بانگ در مى آورد مانند اسبى كه در حال رفتن بسوى اسب ماده بانگ ميزند و ميفرمود: همانند شتر ده ساله اى هستم كه قوى و شجاع باشد و جوان تازهام كه شب از من ميترسد گويا كه من جن هستم
براى مانند اين كار مادرم مرا زائيده است.
(۲) ۲۲۰- خبر داد بمن ابو القاسم عمر فرزند على ميمونى و احمد فرزند محمد فرزند عبد الوهاب فرزند طاوان كه هر دو واسطى هستند (باين ترتيب كه من بر آنها خواندم و آنان اقرار كردند) كه ابو اسحاق ابراهيم فرزند احمد فرزند محمد طبرى بر آنها اجازه داده است گفت: نقل كرد بما عبد اللَّه فرزند ابراهيم كه حديث كرد بما حسن فرزند عليل گفت: نقل كرد بمن محمد فرزند محمد فرزند عبد الرحمن ذارع كه نقل نمود بما قيس فرزند حفص دارمى كه حديث كرد بما على فرزند حسن عبدى از ابو هارون از ابو سعيد خدرى گفت: پيامبر خدا (ص) وقتى كه عمر بن خطاب را بسوى خيبر فرستاد، و او با كسانى كه با او بودند شكست خورده و بسوى رسول خدا (ص) برگشتند.
پيامبر همان شب را در حالى كه اندوهناك بود بروز آورده هنگامى كه صبح شد بسوى مردم بيرون آمد فرمود: البته علم را بمردى ميدهم كه خدا و پيامبرش را دوست ميدارد و خدا و پيامبرش او را دوست ميدارند و هرگز فراركننده نيست.
📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۱۷۳
(۱) پس جميع مهاجران و انصار حاضر گرديدند و رسول خدا (ص) چون على را آنجا نيافت فرمود: على كجا است؟ گفتند: اى پيامبر خدا بدرد چشم مبتلا است، پيامبر (ص) ابو ذر و سلمان را بدنبال او فرستاد پس على را كه قدرت بر باز كردن چشم نداشت به پيش پيامبر (ص) آوردند، بعد فرمود: خدايا از او درد چشم را دور كن و گرمى و سردى را ببر، و بر دشمن چيره
گردان، و با او پيروزى ده زيرا او بنده تو است، و تو و پيامبرت را دوست ميدارد، و هرگز فراركننده نيست، بعد علم را باو داد.
حسان بن ثابت از پيامبر خدا (ص) اجازه خواست بر اينكه شعرى در اين موضوع گفته باشد، فرمود: بگو، شروع كرد ميگفت: على را چشم درد مى كرد و دارو مى جست اما داروئى نيافت، رسول خدا او را بآب دهن شفا داد، پس چه فرخنده بيمار و چه مبارك طبيبى و فرمود: فردا علم را بمردى ميدهم پهلوانى چون تيغ بران و دوستدار پيامبر خدا است، او خداى مرا دوست ميدارد و خدا او را دوست ميدارد؛ و اين دژهاى نگشودنى را با دست او ميگشايد، پس على را بدين فخر برگزيد از همه مردم و او را برادر و وزير خود خواند ابو حسن على فرزند عمر فرزند مهدى دارقطنى حافظ (خدا او را رحمت كند) گفت: اين حديث از حديث ابو هارون عبدى از ابو سعيد خدرى غريب است، و او هم از حديث على فرزند حسن عبدى از او غريب است، و با اين الفاظ كسى جز قيس فرزند حفص دارمى از او روايت نكرده است.
خبر داد بما احمد فرزند محمد فرزند عبد الوهاب فرزند طاوان كه خبر داد بما قاضى ابو فرج احمد فرزند على فرزند جعفر فرزند محمد فرزند معلى خيوطى كه حديث كرد بما ابو عبد اللَّه محمد فرزند حسين فرزند محمد زعفرانى عدل كه نقل كرد بما ابو بكر يحيى فرزند جعفر فرزند ابو طالب كه خبر داد بما على فرزند عاصم كه خبر داد بما سهيل فرزند ابو صالح از پدرش از
ابو هريره گفت: پيامبر خدا (ص)
📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۱۷۴
فرمود: البته علم را فردا بمردى ميدهم كه خدا و پيامبرش را دوست ميدارد، و خدا و پيامبرش او را دوست ميدارند، و ياران پيامبر خدا (ص) ميخواستند بسبب گرفتن آن علم بزرگى بدست بياورند پس پيامبر خدا (ص) او را به على بن ابى طالب (ع) داد.
(۱) ۲۲۲- خبر داد بما احمد فرزند محمد كه خبر داد بما قاضى ابو فرج احمد فرزند على فرزند جعفر كه حديث كرد بما محمد فرزند حسين فرزند محمد زعفرانى كه نقل كرد بما يحيى فرزند ابو طالب كه حديث كرد بما روح فرزند عبادة كه خبر داد بما عوف از ميمون از عبد اللَّه فرزند بريدة از پدرش كه بدرستى كه پيامبر خدا (ص) به نزديكى اهل خيبر فرود آمده فرمود: ....... #ادامه_دارد
#کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#گزیده_دایره_المعارف_تهاویل_الربیع🔹🌸🌸
#بخش_سی_و_هشتم
جواب #معاویه به نامه #امام (علیه السلام) 🌺🍂🔸
معاویه در جواب نامه آن حضرت نوشت: این که نوشته بودی که بعد از پیغمبر (صلی الله علیه و آله) حق پدرت علی (علیه السلام) را غصب کردند با این بیان تعریضی بر ابوبکر و عمر و سایر حواریین رسول خدا (صلی الله علیه و آله) کرده ای و من دوست ندارم که توهین بر اصحاب پیغمبر (صلی الله علیه و آله) « بکنی! روزی که در امر خلافت اختلاف افتاد فضیلت پدر تو و این که او نزدیکترین افراد به پیغمبر (صلی الله علیه و آله) « بوده و اول کسی بود که به حضرتش ایمان آورده بود بر کسی مخفی نبود، ولی بزرگان مدینه (برای مخالفت خدا و رسول (صلی الله علیه و آله) یا به عبارت دیگر خلافاً لله و لرسوله و لائمّه المؤمنین، و قربهً الی الشیطان و طلباً لمرضاة ابلیس) جمع شده و ابوبکر را بر خلافت اختیار کرده و در این امر صلاح اسلام را در نظر گرفتند، [۲]
و اما این که مرا به بیعت خود
خواندی اگر بدانم که تو بهتر از من امور را اداره خواهی کرد، دست بیعت به دست تو میگذارم ولکن میدانم که تو نمی توانی مثل من کارها را راه بیندازی زیرا که من سابقه حکم فرمایی داشته ام. [۱]
و علاوه سن من زیادتر است [۲]
پس بر تو لازم است که با من بیعت کنی، اگر بیعت کردی حکومت را بعد از خود به تو واگذار میکنم و فعلاً بیت المال عراق را هر چقدر هست، در اختیار تو گذاشته وخراج هر شهری از شهرهای عراق را خواستی برای همیشگی به تو واگذار میکنم که امین تو برایت اخذ کند، و شرط میکنم که در هرکاری که رضایت خدا را طالب باشی مخالفت تو نکنم. [۳]
چون کاغذ معاویه به امام رسید آن حضرت نامه دیگری نوشته و در آن معاویه را موعظه کرده و نوشت که راضی نشو که خون مسلمانان ریخته شود و دو نفری که حامل نامه امام بودند او را نصیحت کرده ولکن حرفشان در دل سیاه او اثری نگذاشت. معاویه جواب نامه را به وسیله حارث و جندب (نمایندگان امام) ارسال داشته و در آن نوشت که چون پدر تو عثمان را مظلومانه کشت [۴] لذا خداوند متعال خونخواه او گردید! (ابن ملجم را قاتل
پدرت قرار داد) و به فرستادگان امام گفت: از قول من به حسن علیه السّلام بگوئید که
میان من و تو غیر از شمشیرهای برنده چیز دیگر داور نخواهد شد! نمایندگان امام خدمت او رسیده وگفته معاویه را ابلاغ کردند، جندب عرض کرد پدرم و مادرم فدای تو باد ای پسر دختر پیغمبر (صلی الله علیه و آله)، میترسم که معاویه ناگهان به سوی شما تاختن کند، خوب است که شما شتاب کنید بیش از این که او با شما در زمین عراق جنگ کند شما با او در زمین شام به نبرد برخیزید. معاویه در عین این که امام را تهدید کرد از جنگ کردن هم بیمناک بود، و میخواست کاری کند بلکه امام خلافت را بدون زحمت به او تفویض کند، از این است که دوباره در نامه دیگر خدمت آن سرور نوشت: اگر با من مخالفت نکنی و دست بیعت به دست من بگذاری، به وعده ای که به تو داده ام، وفا خواهم کرد و پس از من خلافت از آن تو باشد، زیرا که سزاوارترین مردم بر خلافت در صورت نبودن من تو میباشی. امام در جواب نوشت: ای معاویه تابع حق باش و میدانی که حق با من است و من در این ادعا دروغگو نیستم زیرا که گناهکارم اگر حرفی به دروغ بزنم.....
----------
📚منابع:
[۲]: . یاللعجب آیا خدا و رسول (صلی الله علیه و آله) صلاح دین را به اندازه ابوبکرها و عمرها و ابوعبیدهها و امثال آنان هم ملاحظه نمی کردند؟ آیا عقل کدام صاحب شعوری هست که حکم کند بر این که خداوندی که امامی بر اعضا و جوارح انسانی به اسم عقل خلق کرده و آنها را بدون امام و رییس نگذاشته برای امت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) و بندگان خود بعد از رحلت رسولش (صلی الله علیه و آله) امامی تعیین نکند مگر موضوع غدیر خم از مسلمات تاریخ نیست؟
[۱]: . بلی او سوای بیست سال خلافت ظالمانه خود بیست سال واندی هم حکومت کرده آن هم حکومت مطلق العنانی که هر چه دلش میخواست میکرد حتی خلیفه ثانی با آن همه سخت گیریهایی که با عمال خود داشت او را به حال خود گذاشته بود و بسا وقت میگفت من با تو نهی و امری ندارم حتی روزی برایش گفتند که معاویه ثروت اندوخته ولباسهای حریر و دیباج میپوشد گفت: اشکال ندارد او کسری عرب است در زمان حکومت کذایی خود بیت المال شام را جمع کرده بعدها توانست که به وسیله پول دنیا پرستان را گول زده و آن همه فتنهها راه بیندازد.
[۲]: . معاویه این درس (استدلال بکبرس) را روز سقیفه خوانده بود که مثل علی (علیه السلام) را به جرم این که سنش کمترازیک عده معلوم الحال است کنار زدند، میگویم ای معاویه حیله گر اگر زیادتی سن میزان کمالات است چرا پس وقتی که میخواستی ازحسین بن علی (علیه السلام) وعبدالله بن عباس برای فرزند فاسق خود یزید بیعت بگیری فراموش کردی وگفتی شما سنتان ولو اینکه زیادتر است الا
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#ترجمه_مناقب_الامام_علی_بن_ابی_طالب علیه السلام🍃🌸🌸
#بخش_سی_و_هشتم
گفتار #پيامبر (ع) البته امروز #علم را #بمردى مى دهم... تا آخر حديث 🌺🌸
پيامبر خدا (ص) به نزديكى اهل خيبر فرود آمده فرمود: البته علم را امروز بمردى ميدهم كه خدا و پيامبرش را دوست ميدارد، و خدا و پيامبرش او را دوست ميدارند وقتى كه فردا شد با ابو بكر و عمر روبرو شد، على را خواست در حالى كه او درد چشم داشت، آب دهنش را به چشم او ماليد، و علم را باو داد، و مردم هم با او حركت نمودند، گفت: با اهل خيبر ملاقات نموده در آن هنگام مرحب در پيش آنان رجز مى گفت: بتحقيق اهل خيبر دانسته كه من مرحبم و تيغ برانم مردم را بحيرت انداخته و كار آزموده شده ام.
هنگامى كه با مردان شجاع روبرو شده و آتش جنگ شعله ور گردد، و گاهى با نيزه ميزنم و گاهى با شمشير جنگ ميكنم، گفت: ميان او و على دو ضربت رد و بدل شد،
گفت: على با شمشير بر سر او زد تا شمشير دندانهاى او را خورد كرد، و اهل لشكر صداى آن ضربت را شنيدند، بآخر مردم نرسيده بود تا اينكه اول آنان را پيروز شده و فتح نمود.
(۲) ۲۲۳- خبر داد بما احمد فرزند محمد فرزند عبد الوهاب كه خبر داد بما قاضى ابو فرج احمد فرزند على خيوطى حافظ كه خبر داد بما محمد فرزند حسين زعفرانى عدل كه روايت كرد بما يحيى فرزند ابو طالب كه نقل كرد بما قتيبه فرزند سعيد كه حديث كرد بما حاتم فرزند اسماعيل از بكير فرزند مسمار از عامر فرزند سعد
📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۱۷۵
فرزند ابو وقاص از پدرش كه گفت: شنيدم پيامبر خدا (ص) در روز خيبر ميفرمود البته فردا علم را بمردى ميدهم كه خدا و پيامبرش را دوست ميدارد و خدا و پيامبرش او را دوست ميدارند، پس ما گردنكشى كرديم، فرمود: على را براى من بخواهيد على (ع) آورده شد در حالى كه درد چشم داشت، آب دهنش را بچشم او ماليد، و علم را باو داده و خدا با او فتح كرد.
(۱) ۲۲۴- و با سندهايش گفت: حديث كرد بما يحيى فرزند ابو طالب كه خبر داد بما زيد فرزند حباب كه نقل كرد بما حسين فرزند واقد از عبد اللَّه فرزند بريدة از پدرش گفت: هنگامى كه روز خيبر شد، ابو بكر علم را گرفت، و فرداى آن روز عمر علم را گرفت، پس محمود فرزند مسلمة كشته شد، پيامبر خدا (ص) فرمود: البته علم را بمردى ميدهم كه بر نميگردد تا اينكه خدا با او فتح ميكند، پيامبر خدا (ص) نماز
صبح را خواند، بعد علم را خواست، و على را ندا كرد در حالى كه او از درد چشم ميناليد، دستش را بچشم او ماليد و بعد علم را باو داد، و بسبب او فتح گرديد، و من شنيدم عبد اللَّه مى گفت: نقل كرد بمن پدرم كه او رفيق مرحب بود...
تا آخر حديث.
گفتار #پيامبر (ع) دوست #نميدارد ترا مگر #مؤمن (و #دشمن نميدارد ترا مگر #منافق) 🌺🌸
(۲) ۲۲۵- خبر داد بما ابو حسن على فرزند عمر فرزند عبد اللَّه فرزند شوذب (خدا رحمت كند) در سال ۴۳۸ باو گفتم: پدرت ابو احمد عمر فرزند عبد اللَّه فرزند شوذب بتو خبر داد؟ گفت: نقل كرد بما محمد فرزند حسن فرزند زياد كه حديث كرد بما ابو عباس محمد فرزند حنان بزار كه حديث كرد بما كثير فرزند يحيى ابو مالك كه نقل كرد بما زياد فرزند عبد اللَّه عامرى و ابو عوانه و ابو سعيد فرزند
📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۱۷۶
عبد الكريم حنفى (و معنايش يكى است) از اعمش از عدى فرزند ثابت از زر فرزند حبيش از على (ع) فرمود: قسم بخدائى كه دانه را شكافت و بشر را آفريد، بتحقيق در پيمان پيامبر امى بر من است كه بتحقيق جز مؤمن كسى ترا دوست نميدارد، و جز منافق كسى ترا دشمن نميدارد. و لفظ حديث براى محمد فرزند حسن است.
(۱) ۲۲۶- خبر داد بما ابو نصر احمد فرزند موسى طحان (آسيابان) در ماه ذى قعده از سال ۴۳۵ و ابو بكر احمد فرزند محمد فرزند عبد الوهاب فرزند طاوان واسطىها در ماه ذى حجه از سال ۴۳۵ باين ترتيب كه من بر آنها خواندم و آنها اقرار نمودند، گفتم: خبر داد بما قاضى ابو فرج احمد فرزند
على فرزند جعفر فرزند محمد فرزند معلى خيوطى گفت: حديث كرد بما عبد اللَّه فرزند محمد فرزند فرج كه نقل كرد بما محمد فرزند يونس كه نقل كرد بما عبد اللَّه فرزند داود خريبى كه روايت كرد بما اعمش از عدى فرزند ثابت از زر فرزند حبيش گفت: شنيدم على (ع) ميفرمود: قسم بخدائى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد و رداء بزرگى را براى خود انتخاب كرد: بتحقيق عهد و پيمان پيامبر امى است كه جز مؤمن ترا دوست نميدارد، و جز منافق ترا دشمن نميدارد.
(۲) ۲۲۷- خبر داد بما ابو حسن على فرزند عبيد اللَّه فرزند قصاب بيع واسطى (خدا رحمت كند) باين ترتيب كه من در مسجد جامع واسط بر او قرائت كردم او اعتراف نمود در سال ۴۳۴ باو گفتم: نقل كرد بشما ابو بكر محمد فرزند احمد فرزند يعقوب مفيد جرجرائى كه حديث كرد بما اشج گفت: شنيدم كه على (ع) ميفرمود:...... #ادامه_دارد
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#ترجمه_مناقب_الامام_علی_بن_ابی_طالب علیه السلام🍃🌸🌸
#بخش_سی_و_هشتم
گفتار #پيامبر (ع) دوست #نميدارد ترا مگر #مؤمن (و #دشمن نميدارد ترا مگر #منافق) 🌺🌸
شنيدم كه على (ع) ميفرمود:
عهد پيامبر امى است كه بتحقيق دوست نميدارد مرا مگر مؤمن، و دشمن نميدارد مرا مگر منافق.
(۳) ۲۲۸- حديث كرد بما ابو بكر محمد فرزند احمد فرزند عبد اللَّه فرزند فامويه واسطى در سال ۴۳۵ كه نقل كرد بما قاضى ابو فرج احمد فرزند على خيوطى حافظ واسطى كه حديث كرد بما محمد فرزند ثابت ناقد كه نقل كرد بما
📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۱۷۷
ابراهيم فرزند عبد اللَّه كه حديث كرد بما وكيع از اعمش از عدى فرزند ثابت از زر فرزند حبيش از على (ع) كه فرمود: كه عهد پيامبر (ص) بر من اين است كه بتحقيق جز مؤمن كسى ترا دوست نميدارد، و بجز منافق ترا
كسى دشمن نميدارد.
(۱) ۲۲۹- خبر داد بما ابو نصر احمد فرزند موسى فرزند عبد الوهاب فرزند طحان (اجازة) از قاضى ابو فرج خيوطى كه نقل كرد بما فرزند فرج كه حديث كرد بما يحيى فرزند حماد كه نقل كرد بما عبد الرحمن فرزند صالح كه نقل نمود بما ربيع فرزند سهل فزارى از سعيد فرزند عبيد طائى از على فرزند ربيعه والبى گفت:
شنيدم على (ع) ميفرمود: پيامبر امى (ص) بر من عهد كرده است كه دوست نميدارد ترا مگر مؤمن، و دشمن نميدارد ترا مگر منافق.
(۲) ۲۳۰- حديث كرد بما حسن فرزند احمد فرزند موسى غندجانى كه نقل كرد بما عبد القاهر فرزند محمد فرزند محمد فرزند عترة بياع سفط (يعنى فروشنده ظرف مانند جوال) در موصل بغداد، كه نقل نمود بما ابو هارون موسى فرزند محمد فرزند هارون فرزند يعقوب فرزند ابراهيم فرزند مسعود فرزند ربيع انصارى زرقى كه نقل نمود بما جعفر فرزند بريق (كه حديث كرد بما سعيد فرزند محمد جرمى) كه خبر داد بما ابو تميله كه حديث كرد بما ابو حمزة از جابر از عبد اللَّه كه گفت: شنيدم على (ع) ميفرمود: با پيامبر خدا (ص) سه سال نماز خواندم، پيش از آنكه كسى با او نماز بخواند، و شنيدم كه او ميفرمود: بتحقيق از چيزهائى كه پيامبر خدا (ص) بر من عهد و پيمان بسته اين است كه كافر مرا دوست نميدارد، و مؤمن مرا دشمن نميدارد، آگاه باشيد قسم بخدا دروغ نگفتم و دروغ گفته نشده ام، و گمراه نشدهام و بسبب من كسى گمراه نشده است.
(۳) ۲۳۱- خبر داد بمن ابو عبد اللَّه محمد فرزند على فرزند عبد
الرحمن علوى (خدا رحمت كند) (مكاتبة) اينكه ابو حسن على فرزند عبد الرحمن بكائى بآنها خبر داده است، گفت: نقل كرد بما محمد فرزند عبد اللَّه حضرمى كه نقل كرد بما ابو بكر
📚ترجمه مناقب ابن المغازلي، ص: ۱۷۸
فرزند ابو شيبه و عبد اللَّه فرزند حماد گفتند: نقل كرد بما وكيع از اعمش از عدى فرزند ثابت از زر از على بن ابى طالب (ع) ميفرمود: پيامبر (ص) به من عهد كرده است كه بتحقيق بجز مؤمن كسى ترا دوست نميدارد، و جز منافق كسى ترا دشمن نميدارد.
(۱) ۲۳۲- خبر داد بما على فرزند عمر فرزند عبد اللَّه فرزند شوذب كه نقل كرد بما پدرم كه حديث كرد بما محمد فرزند حسن كه نقل كرد بما حسين فرزند ادريس كه نقل كرد بما فرزند عمار گفت: ابو معاويه گفت: امير مؤمنان هارون بمن گفت:
كدام حديث در باره فضائل على (ع) درست تر است گفتم حديث على (ع) كه فرمود بتحقيق عهد پيامبر امى (ص) بر من اينست: كه دوست نميدارد مرا مگر مؤمن؛ و دشمن نمى دارد مرا مگر منافق.
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
~~~~⚜🔸💠🔸⚜~~~~~~~~
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌷بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌷
#مومن_در_هزار_حدیث🍃🌸🌸
#بخش_سی_و_هشتم
#پنهان شدن #از دسترس #مؤمن 🌸🍃🍃
وَ مَا رَأَى وَ مَا سَمِعَ، فَقَالَ يُوشَعُ بْنُ نُونٍ: أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ اللَّهَ سَخِطَ عَلَيْهِمْ بَعْدَ أَنْ كَانَ عَنْهُمْ رَاضِياً وَ ذَلِكَ بِفِعْلِهِمْ بِكَ، قَالَ: وَ مَا فِعْلُهُمْ بِي، فَحَدَّثَهُ يُوشَعُ، فَقَالَ الرَّجُلُ: فَأَنَا أَجْعَلُهُمْ فِي حِلٍّ وَ أَعْفُو عَنْهُمْ، قَالَ: لَوْ كَانَ هَذَا قَبْلُ لَنَفَعَهُمْ وَ أَمَّا السَّاعَةَ فَلَا، وَ عَسَى أَنْ يَنْفَعَهُمْ مِنْ بَعْدُ [۱]
محمّد بن سنان گوید: نزد امام رضا صلوات الله علیه بودم که به من فرمود: ای محمّد! در زمان بنی اسراییل چهار نفر مؤمن بودند پس (روزی) یکی از آنان نزد آن سه نفر دیگر که در منزل یکی از آنان برای صحبتی گرد آمده بودند رفت و در زد چون غلامش بیرون آمد به او گفت: آقایت کجاست؟ گفت: در خانه نیست آن مرد برگشت و غلام نیز نزد آقایش رفت، آقایش از او پرسید: آن که در زد که بود؟: گفت فلان کس بود و من به او گفتم که شما در خانه نیستید؟ آن مرد ساکت شد و اعتنایی نکرد و غلام خود را در این باره سرزنش نکرد و هیچ کدامیک از آن سه نفر از این پیش آمد اندوهناک نشدند و شروع به دنباله سخن خود کردند، صبح روز بعد آن مرد مؤمن نزد آن سه نفر رفت و دید که هر سه از خانه بیرون آمده بودند و میخواستند به کشتزاری (یا باغی) که از یکی از آنان بود بروند، پس به آنان سلام
کرد و گفت: من هم با شما هستم (و به همراه شما بیایم)؟ گفتند: آری و از او نسبت به پیش آمد دیروز عذرخواهی نکردند و او مردی مستمند و ناتوان بود، پس (به راه افتادند) و همین طور که در قسمتی از راه میرفتند ناگاه قطعه ابری بالای سر آنها آمد و بر آنها سایه انداخت آنان گمان کردند که باران است پس شتافتند (که باران نخوردند ولی) چون ابر بالای سرشان قرار گرفت یک منادی از میان آن ابر فریاد زد: ای، آتش اینان را (در کام خود) بگیر و من جبرییل فرستاده خدایم، به ناگاه آتشی از دل آن ابر بیرون آمد و آن سه نفر را در خود فرو برد، و آن مرد مؤمن تنها و هراسناک شد و از آن چه بر سر آنها آمده بود در شگفت بود و نمی دانست سبب چیست؟ پس به شهر برگشت و حضرت یوشع بن نون علیه السلام (وصی حضرت موسی علیه السلام) را دیدار کرد و جریان را با آن چه دیده و شنیده بود به او گفت، یوشع بن نون فرمود: مگر نمی دانی که خداوند بر آنها خشم کرد پس از آن که از آنان خشنود و راضی بود و این پیش آمد برای آن کاری بود که با تو کردند عرض کرد: مگر آنها با من چه کردند؟ یوشع جریان را، گفت آن مرد: گفت من آنها را حلال کردم و از آنها گذشتم؟ فرمود اگر این (گذشت تو) پیش از آمدن عذاب بود به سودشان بود ولی اکنون برای آنان سودی ندارد و شاید پس از این (در برزخ) به آنها سود بخشد.
۳/۱۳۰- الكليني، عن عدة من أصحابنا، عن سهل بن زياد، عن بكر بن صالح، عن محمّد بن سنان عن مفضّل، عن أبي عبد الله علیه السلام: ﴿وَ أَیُّمَا مُؤْمِنٍ کَانَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ مُؤْمِنٍ حِجَابٌ ضَرَبَ اَللَّهُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اَلْجَنَّهِ سَبْعِینَ أَلْفَ سُورٍ غِلَظُ کُلِّ سُورٍ مَسِیرَهُ أَلْفِ عَامٍ [ما بَينَ السُّورِ إلى السُّورِ مَسيرَةُ ألفِ عامٍ ]﴾. [۱]
امام صادق علیهالسلام فرمود: هر مؤمنی که خود را از دسترس مؤمن دیگر دور نگه
دارد خداوند عز و جل میان او و بهشت هفتاد هزار حصار بکشد که طول هر حصار هزار سال مسافت است. (مسافت بین هر حصار تا حصار دیگر هزار سال راه است)...... #ادامه_دارد
----------
📚منابع:
[۱]: الكافي، ج ۲، ص ۳۶۴.
[۱]: الكافي، ج ۲، ص ۳۶۵.
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫