💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹
💢 مقتل -نحوه شهادت- حضرت علی اکبر(ع)-تفصیلی 💢
به گفته ابو الفرج «1» و دیگران: على اكبر علیه السّلام نخستین فرد از بنى هاشم بود كه پس از شهادت یاران حسین علیه السّلام به شهادت رسید. او زمانى كه به تنهایى پدر نگریست،
در حالى كه سوار بر ذو الجناح بود، نزد پدر شرفیاب شد و از او اجازه میدان خواست- على اكبر از همه مردم زیباتر و از اخلاقى برجسته برخوردار بود- اشك از چشمان پدر جارى شد و سكوت كرد و سپس فرمود:
«اللهم اشهد أنّه قد برز الیهم غلام أشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسولك و كنّا اذا اشتقنا إلى نبیّك نظرنا إلیه».
«خدایا! گواه باش! جوانى به نبرد با آنان مىرود كه از حیث اخلاق و شمایل و گفتار، شبیهترین فرد به پیامبر تو است. ما هرگاه تشنه دیدار پیامبرت مىشدیم، به چهره على اكبر مىنگریستیم».
سپس امام علیه السّلام با صداى بلند فرمود: «یا بن سعد! قطع اللّه رحمك كما قطعت رحمی و لم تحفظنى فى رسول اللّه».
«اى ابن سعد! خدا پیوند خویشاوندىات را قطع كند كه پیوند خویشاوندى مرا بریدى و حرمت خویشاوندىام با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را زیر پا نهادى».
به مجرّد این كه على اكبر علیه السّلام از پدر اجازه میدان گرفت با خواندن این رجز بر سپاه دشمن تاخت:
أنا علىّ بن الحسین بن علىّ
نحن و بیت اللّه أولى بالنبى
و اللّه لا یحكم فینا ابن الدعیّ
یعنى: من على بن حسین بن علىام. ما و خانه كعبه به پیامبر خدا سزاوارتریم. به خدا سوگند! فرزند فرومایگان نباید بر ما حاكمیّت یابد.
على اكبر علیه السّلام نبرد سختى انجام داد و سپس نزد پدر بازگشت و عرضه داشت:
«یا أبت! العطش قد قتلنى و ثقل الحدید قد أجهدنى».
«پدر! تشنگى، جانم را به لب رسانده و سنگینى اسلحه مرا به زحمت انداخته است».
حسین علیه السّلام در این لحظه مىگرید و مىفرماید: «وا غوثاه! أنّى لى الماء، قاتل یا بنیّ قلیلا و اصبر، فما أسرع الملتقى بجدّك محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فیسقیك بكأسه الأوفى شربة لا تظمأ بعدها أبدا».
«از كدامین سو برایت آب آورم، پسرم! اندكى نبرد كن و صبر و شكیبایى نما، لحظاتى دیگر به دیدار جدّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نایل خواهى شد و كام تو را آن گونه سیراب خواهد ساخت كه پس از آن هرگز تشنه نگردى».
على اكبر علیه السّلام مانند پدر و جدّ خویش، بر سپاه دشمن یورش برد و مرّة بن منقذ عبدى، با پرتاب تیرى گلوى مبارك وى را هدف قرار داد «2».
ابو الفرج مىگوید: حمید بن مسلم ازدى گفت: من ایستاده بودم و مرّة بن منقذ كنارم قرار داشت و على بن حسین از چپ و راست بر سپاه حمله مىكرد و آنها را پراكنده مىساخت، مرّة گفت: گناه عرب به گردنم، اگر این جوان گذارش به من بیفتد، پدرش را به عزایش مىنشانم!
بدو گفتم: این كار را انجام نده، همان كسانى كه وى را در محاصره دارند براى این كار كافى است.
وى گفت: قطعا این كار را خواهم كرد. على اكبر علیه السّلام در حالى كه گروهى از سپاه را عقب مىراند، به سمت ما آمد، این فرد با نیزه ضربتى بر قامت استوار اكبر زد و على روى زین اسب خم شد و گردن اسب را بغل گرفت و اسب به اشتباه او را به سمت دشمن برد. آنان وى را به محاصره در آورده و بدن مباركش را با شمشیر قطعهقطعه كردند «3».
قبل از جان دادن صدا زد: سلام بر تو پدر! اكنون جدّم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم مرا سیراب ساخت و امشب در انتظار تو است، حسین علیه السّلام به سمت میدان شتافت و كارزار سختى آغاز كرد تا به بالین جوانش با پیكر پاره پاره رسید و فرمود:
«قتل اللّه قوما قتلوك یا بنیّ! فما أجرأهم على اللّه و على انتهاك حرمة الرسول».
«فرزندم! خدا بكشد مردم ستمگرى كه تو را كشتند، اینان چقدر بر خدا و هتك حرمت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم جرى شدهاند؟».
سپس اشك از چشمان مباركش جارى گشت و فرمود: «على الدّنیا بعدك العفا؛ پس از تو اف بر این دنیا!» «4».
ابو مخنف و ابو الفرج از حمید بن مسلم ازدى روایت كردهاند كه گفت: گویى زنى را مىبینم با فریاد یا حبیباه! یا بن اخیّاه! اى عزیزم! اى پسر برادرم! از خیمه بیرون آمده است.
پرسیدم: آن زن كیست؟
گفتند: زینب دختر على بن أبی طالب علیه السّلام است. این زن از راه رسید و خود را بر پیكر على اكبر افكند. حسین نزد خواهر آمد و دست او را گرفت و به خیمه برد و خود بازگشت و به جوانان بنى هاشم فرمود: «احملوا أخاكم؛ برادرتان را به خیمه ببرید».
آنان بدن نازنین على اكبر را حمل كرده و مقابل خیمهاش قرار دادند «5».
على اكبر در زمان شهادت، داراى فرزند نبود.
بأبى أشبه الورى برسول
اللّه نطقا و خلقة و خلیقة
قطعته اعداؤه بسیوف
هى أولى بهم و فیهم خلیقة
لیت شعرى ما یحمل الرهط منه
جسدا أم عظام خیر الخلیقة
یعنى: پدرم به فدایش، در گفتار و اخلاق و شمایل، شبیهترین مردم به رسول خدا
بود.
دشمنانش او را با شمشیر پاره پاره كردند، در صورتى كه خودشان به این كار سزاوارتر بودند. اى كاش! مىدانستم جمعى كه جنازه على را حمل مىكنند، پیكر پاكش را مىبرند یا استخوانهاى بهترین آفریده خدا را حمل مىكنند.
✅پی نوشت ها:
🔹1. مقاتل الطالبین: 115.
🔹2. لهوف: 166.
🔹3. مقاتل الطالبین: 115.
🔹4. همان: 115؛ لهوف 167.
🔹5. طبرى، تاریخ: 3/ 331 (با اندكى تفاوت در برخى كلمات).
#مقتل_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم
#مقتل
#حضرت_علی_اکبر_متن_روضه
💠🔹💠🔹🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹
💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹
💢 مقتل-حضرت علی اکبر علیه السلام 💢
یاران امام حسین علیه السلام یکى یکى پیش مىآمدند و مى جنگیدند و کُشته مىشدند تا آن که جز خانواده اش کسى با حسین علیه السلام نماند. آن گاه پسرش على اکبر علیه السلام ـ که مادرش لیلا، دختر ابى مُرّة بن عُروة بن مسعود ثقفى بود ـ قدم به میدان نهاد. او از زیباروى ترینِ مردمان و آن هنگام هجده ـ نوزده ساله بود. او به دشمن حمله بُرد و چنین خواند: من على پسر حسین بن على ام به خانه خدا سوگند که ما به پیامبر صلى الله علیه و آله نزدیک تریم. و به خدا سوگند که پسر بى نَسَب (ابن زیاد) نمىتواند بر ما حکم براند. با شمشیر مىزنم و از پدرم حمایت مى کنم؛ شمشیر زدنِ جوان هاشمىِ قُرَشى. او این کار را بارها به انجام رساند و کوفیان از کُشتن او پروا مىکردند که مُرّة بن مُنقِذ عبدى او را دید و گفت: گناهان عرب بر دوش من باشد اگر بر من بگذرد و چنین کند و من پدرش را به عزایش ننشانم! على اکبر علیه السلام مانند بار اوّل، بر دشمن حمله بُرد که مُرّة بن مُنقِذ راه را بر او گرفت و نیزه اى به او زد و بر زمینش انداخت. سپاهیان، گِردش را گرفتند و او را با شمشیرهایشان تکّه تکّه کردند. امام حسین علیه السلام به بالاى سر او آمد و ایستاد و فرمود: «خداوند بکُشد کسانى را که تو را کُشتند اى پسر عزیزم ! چه گستاخ بودند در برابر [ خداى ] رحمان و بر هتک حرمت پیامبر!» . سپس اشک از چشمانش روان شد و فرمود : «دنیاى پس از تو ویران باد !». زینب علیهاالسلام خواهر امام حسین علیه السلام به شتاب بیرون دوید و ندا داد: اى برادرم و فرزند برادرم! آن گاه آمد تا خود را بر روى [پیکر] على اکبر علیه السلام انداخت. امام حسین علیه السلام سر او را گرفت و [ او را بلند کرد و ] به خیمه اش باز گرداند و به جوانان [ خاندان ]خود فرمان داد و فرمود: «برادرتان را ببرید!» . آنان او را بُردند و در خیمه اى گذاشتند که جلوى آن مى جنگیدند.
🔷متن عربی:
و لَم یَزَل یَتَقَدَّمُ رَجُلٌ رَجُلٌ مِن أصحابِهِ فَیُقتَلُ، حَتّى لَم یَبقَ مَعَ الحُسَینِ علیه السلام إلّا أهلُ بَیتِهِ خاصَّةً. فَتَقَدَّمَ ابنُهُ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام ـ واُمُّهُ لَیلى بِنتُ أبی مُرَّةَ بنِ عُروَةَ بنِ مَسعودٍ الثَّقَفِیِّ ـ وکانَ مِن أصبَحِ النّاسِ وَجهاً، ولَهُ یَومَئِذٍ بِضعَ عَشرَةَ سَنَةً، فَشَدَّ عَلَى النّاسِ، وهُوَ یَقولُ:
أنَا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ بنِ عَلِیّ
نَحنُ وبَیتِ اللّه ِ أولى بِالنَّبِیّ
تَاللّه ِ لا یَحکُمُ فینَا ابنُ الدَّعِیّ
أضرِبُ بِالسَّیفِ اُحامی عَن أبی
ضَربَ غُلامٍ هاشِمِیٍّ قُرَشِیّ
فَفَعَلَ ذلِکَ مِراراً وأهلُ الکوفَةِ یَتَّقونَ قَتلَهُ، فَبَصُرَ بِهِ مُرَّةُ بنُ مُنقِذٍ العَبدِیُّ، فَقالَ:
عَلَیَّ آثامُ العَرَبِ ، إن مَرَّ بی یَفعَلُ مِثلَ ذلِکَ إن لَم اُثکِلهُ أباهُ، فَمَرَّ یَشتَدُّ عَلَى النّاسِ کَما مَرَّ فِی الأَوَّلِ، فَاعتَرَضَهُ مُرَّةُ بنُ مُنقِذٍ، فَطَعَنَهُ فَصُرِعَ، وَاحتَواهُ القَومُ فَقَطَّعوهُ بِأَسیافِهِم. فَجاءَ الحُسَینُ علیه السلام حَتّى وَقَفَ عَلَیهِ، فَقالَ: قَتَلَ اللّه ُ قَوماً قَتَلوکَ یا بُنَیَّ ، ما أجرَأَهُم عَلَى الرَّحمنِ وعَلَى انتِهاکِ حُرمَةِ الرَّسولِ! وَانهَمَلَت عَیناهُ بِالدُّموعِ، ثُمَّ قالَ: عَلَى الدُّنیا بَعدَکَ العَفاءُ. وخَرَجَت زَینَبُ اُختُ الحُسَینِ مُسرِعَةً تُنادی: یا اُخَیّاه وَابنَ اُخَیّاه، وجاءَت حَتّى أکَبَّت عَلَیهِ، فَأَخَذَ الحُسَینُ علیه السلام بِرَأسِها فَرَدَّها إلَى الفُسطاطِ، وأمَرَ فِتیانَهُ فَقالَ: اِحمِلوا أخاکُم، فَحَمَلوهُ حَتّى وَضَعوهُ بَینَ یَدَیِ الفُسطاطِ الَّذی کانوا یُقاتِلونَ أمامَهُ.
✅منابع:
🔹الإرشاد شیخ مفید، ج ٢ ص ١٠۶،
🔹مثیر الأحزان ابن نما حلی: ص ۶٨،
🔹 إعلام الورى طبرسی: ج ١ ص ۴۶۴
#حضرت_علی_اکبر_متن_روضه
💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
💢 بیا به مجلس ختم علی شب هشتم 💢
نشسته ام که بمیرم فقط به پای غمت
مرا فدایی این عشق کن فدای غمت
من آفریده شدم تا که آتشم بزنی
هزار مرتبه در بین روضه های غمت
دوباره فاطمه مهمان قتله گاه شماست
همیشه هر شب جمعه است در هوای غمت
دوباره پای علم آه می کشد زینب
محرم آمد و پیچید ربنای غمت
سپرده مادر من خرج روضه هات شوم
منم که نذری هر ساله ام برای غمت
بیا به مجلس ختم علی شب هشتم
دوباره دربه درم کرده جای جای غمت
فدای اکبر و قاسم فدای طفل رباب
بگو که روضه بخوانم من از کجای غمت
✅احمد شاکری -محرم ۱۳۹۷
#حضرت_علی_اکبر_شعرروضه
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
💢 باید از خاک دوتا دستِ تو را بردارم 💢
👈 خواهشمندم این شعر در مجلسی خوانده شود که حقش ادا شود.
عَلَم افتاد ، وَ با برگ ُ برت ریخت دلم
مَشک افتاد وَ کم شد اثرت ریخت دلم
آب تا ریخت ، به ایستادنت خیره شدند...
خِبره ی معرکه ، با این جگرت ریخت دلم
باید از خاک دوتا دستِ تو را بردارم
زیرِ پا مانده دوتا بال ُ پَرت ریخت دلم!
جایی از صورتِ از زخم پُرت خالی شد
تا زِجا ریخته شد چشم ترت ریخت دلم!!
دیدم از دور ، که با گُرزِ خودش میچرخد
این حکیم بن طفیل دوروبرت ریخت دلم!!
رفت پایش روی پایت ، بدنت رفت جلو...
بِروی اسب که کج شد کمرت ریخت دلم!
آنچنان زد که دو ابروی تو با فاصله شد
تا از این فاصله آمد خبرت ریخت دلم!!
هر دو کتفِ تو ، ترازو شد ُ از جمجمه ات
وزن برداشت ، وَ تا ریخت سرت ریخت دلم!!
یا که باید به دوسه نیزه سرت بَند شود
یا شود پارچه ای همسفرت ریخت دلم!
آنهمه خوش قد ُ بالاییِ تو ، این شده است؟!
با مرورِ تنت از مختصرت ریخت دلم!!
✅حبیب نیازی ۱۳۹۷
#حضرت_اباالفضل_شعرروضه
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
💢 هر که دخیل علمت می شود ... 💢
هرکه گرفتار غمت می شود
زنده به احیای دمت می شود
قطع یقین لطف نگاه شماست
تا که کسی محتشمت می شود
هر که به صحن تو مشرف شود
شیفته ی جام جمت می شود
طعنه به شاهان جهان می زند
هرکه گدای کرمت می شود
می زند آتش همه ی خلق را
تا که کسی شمع غمت می شود
روز قیامت گره اش وا شود
هر که دخیل علمت می شود
در صف عشاق خریدار او
والده ی محترمت می شود
برگ امان نامه ی زهرا به حشر
دست جدا و قلمت می شود
ریخته بر شانه ی تو آبشار
ماه ز روی تو بُوَد وامدار
حال و هوای حرمش فرق داشت
مثل مسیح است دمش فرق داشت
معترفند کل علمدارها
پرچم و رقص علمش فرق داشت
هرچه گدا آمده بر خانه اش
گفته عطا و کرمش فرق داشت
روضه ی جانسوز زیاد و ولی
روضه ی دست قلمش فرق داشت
وقت سرودن ز غم مشک او
مرثیه ی محتشمش فرق داشت
صاحب منظومه ی احسان تویی
شادی این کلبه ی احزان تویی
✅بردیا محمدی ۱۳۹۷
#حضرت_اباالفضل_شعرروضه
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
مکشوف
🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶
💢 گر سرت را سر زانو بکشم میریزد 💢
حرم از داغ تو دیکر دل مضطر دارد
هیچکس نیست که بعد از تو علم بردارد
جبراییل است که افتاده زمین یا که تویی
چقدر پیکر صدپاره تو پر دارد؟
گر سرت را سر زانو بکشم میریزد
سر تو بس که جراحات مکرر دارد
به که گویم؟که علمدار رشیدم حالا
قامتی با قد یک طفل برابر دارد
یکنفر گفت چرا دست گرفته به کمر
یکنفر گفت حسین داغ برادر دارد
تو اگر پا نشوی نوبت گودال من است
شمر پیش نظرم دست به خنجر دارد
ولدی گفت به تو مادر من ای والله
همه دیدند که عباس دو مادر دارد
پاشو عباس که نزدیک خیامم شده اند
نانجیبی هوس غارت معجر دارد
✅سید پوریا هاشمی محرم ۹۷
#حضرت_اباالفضل_شعرروضه
🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
مکشوف
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
💢 تا تو پاشیده شدی،لشکر من ریخت به هم 💢
چشم تو دیدم و چشم تر من ریخت به هم
حال با وضع سر تو،سر من ریخت به هم
نه علمدارِسپاهم،که سپاهم بودی
تا تو پاشیده شدی،لشکر من ریخت به هم
مادرم آمده بالای تن بی دستت
از به هم ریختنت،مادر من ریخت به هم
قبل از آنی که تنم زیر سم اسب رود
ازتماشای تنت،پیکر من ریخت به هم
صحبت از معجر زینب شده از جا برخیز
حرف معجر شده و خواهر من ریخت به هم
بی تو ناموس مرا در ملاءعام برند
غیرت الله ببین دختر من ریخت به هم
✅محمود اسدی(شائق)
#حضرت_اباالفضل_شعرروضه
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
💢 سهم نوکر را فقط عباس قسمت می کند 💢
هر که از دل نوکریِ کویِ هیات می کند
سینه ی خود را پر از نور ولایت می کند
پادشاهی، نوکری خاندان مصطفی ست
نوکر این خانه بر تن رخت عزت می کند
آدم این جا خاکبوس عرش رحمن می شود
در سرای اهل بیت عرض ارادت می کند
آنکه هیات را به پول و شهرت و قدرت نداد
فاطمه دنیا و دینش را ضمانت می کند
در قیامت قیمتی تر چیست غیر از یاحسین
قیمت یک `یاحسین” آن جا قیامت می کند
هیاتی با هیاتی همچون زهیرند و بُریر
یک حسینی با حسینی ها رفاقت می کند
ای که بی ذکر حسین و روضه اش جان می دهی
حضرت زینب به تو خیلی محبت می کند
هر که سهمی دارد از مهر حسین بن علی
سهم نوکر را فقط عباس قسمت می کند
دست هایش را جدا کردند از پیکر اگر
چشم هایش از حرم دارد حمایت می کند
حرمله تا تیر چشمش را به تیری تار کرد
چشم او را دور دیده شمر جرات می کند
✅ امیر عظیمی -محرم ۹۷
#حضرت_اباالفضل_شعرروضه
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
💢 غزال شب عاشورا امام حسین علیه السلام 💢
یاور کـه داری
باور ندارم عصـرِ فردا سَر نداری
خواهر که داری
گیرم که در کرب و بلا مادر نداری
امشب برایم
قرآن بخوان تا قدری آرامش بگیرم
اصلاً وِلش کن
با من نگو فردا به پیکر سَر نداری
دلشوره دارم
امّا حبیب و سایر اصحاب هستند
گودال یعنی...
تنهای تنها ... ساقیِ لشگر نداری
گفتی که خنجر
می بُرَّد امّا از پسِ سَر وای بَر من
ذِبحِ عجیبم
خنجر گمان بُرده که تو حنجر نداری
سَر می بُرَد تا....
پیراهن و عمّامه را کوفی بِدُزدَد
انگشت و مچ وای
شال کمر رفت و تو انگشتر نداری
سَر رویِ نیزه
تَن زیرِ سُمِّ اسبهایِ نانجیب است
فکرش عذاب است
هرگز نگو ناموسِ من معجَر نداری
خواهر بِمیرَد
آخر چگونه سَر به خورجین جا بگیرد
مادر بمیرد
سیلی نخورده در حـرم دختر نداری
قرآن بخوان آه
امشب کنارم عصر فردا رویِ نیزه
مَرهم به غیر از...
ندبه برایِ دیـدنِ دلبـر نداری
✅حسین ایمانی ۹۷/۶/۲۷
#شب_عاشورا
#امام_حسین_شعرروضه_شب_عاشورا
#امام_حسین_زمزمه
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸🔸💠
💢 مقتل -شب عاشورا ... 💢
پس همين كه شب عاشورا نزديك شد حضرت امام حسين عليه السّلام اصحاب خود راجمع كرد، حضرت امام زين العابدين عليه السّلام فرموده كه من در آن وقت مريض بودم با آن حال نزديك شدم و گوش فرا داشتم تا پدرم چه مى فرمايد، شنيدم كه با اصحاب خود گفت:
اُثْني عَلَى اللّهِ اَحْسَنَ الثَّناءِ تا آخر خطبه كه حاصلش به فارسى اين است ثنا مى كنم خداوند خود را به نيكوتر ثناها و حمد مى كنم او را بر شدّت و رخاء، اى پروردگار من! سپاس مى گذارم ترا بر اينكه ما را به تشريف نبوّت تكريم فرمودى، و قرآن را تعليم ما نمودى، و به معضلات دين ما را دانا كردى، و ما را گوش شنوا و ديده بينا و دل دانا عطا كردى، پس بگردان ما را از شكر گزاران خود.
پس فرمود: امّا بعد ؛ همانا من اصحابى باوفاتر و بهتر از اصحاب خود نمى دانم و اهل بيتى از اهل بيت خود نيكوتر ندانم، خداوند شما را جزاى خير دهد و الحال
آگاه باشيد كه من گمان ديگر در حقّ اين جماعت داشتم و ايشان را در طريق اطاعت و متابعت خود پنداشتم اكنون آن خيال ديگر گونه صورت بست لاجرم بيعت خود را از شما برداشتم و شما را به اختيار خود گذاشتم تا به هر جانب كه خواهيد كوچ دهيد و اكنون پرده شب شما را فرو گرفته شب را مطيّه رهوار خود قرار دهيد و به هر سو كه خواهيد برويد؛ چه اين جماعت مرا مى جويند چون به من دست يابند به غير من نپردازند.
چون آن جناب سخن بدين جا رسانيد، برادران و فرزندان و برادرزادگان و فرزندان عبداللّه جعفر عرض كردند: براى چه اين كار كنيم آيا براى آنكه بعد از تو زندگى كنيم؟ خداوند هرگز نگذارد كه ما اين كار ناشايسته را ديدار كنيم.
و اوّل كسى كه به اين كلام ابتدا كرد عبّاس بن على عليهماالسّلام بود پس از آن سايرين متابعت او كردند و
بدين منوال سخن گفتند.
✅منتهي الآمال - بخش شب عاشورا
#امام_حسین_متن_روضه
💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
💢 السلام علیک یا ثارالله ...💢
شبِ آخر بگذار اين پَر ِمن باز شود
بيشتر رويِ تو چشم تر ِمن باز شود
حرفِ هجران مزن اينقدر مراعاتم كن
دست بردار ، دلِ مضطر ِ من باز شود
جان زينب برو از كرب و بلا زود برو
مگذاري گره ي معجر من باز شود
آه ، راضي نشو بنشينم و گيسو بكشم
آه ، راضي نشو موي سر من باز شود
پاي دشمن به روي پيكر تو باز شود
روي دشمن به روي معجر من باز شود
جانِ من حرز بينداز به گردن مگذار
جاي اين بوسه ي پيغمبر من باز شود
جان زينب برو مگذار غروب فردا
سمت گودال رهِ مادر من باز شود
حيف از اين زير گلو نيست خرابش بكنند؟!
پس اجازه بده تا حنجر من باز شود
لااقل قول بده زود خودت جان بدهي
بلكه راهِ نفس آخر من باز شود
✅استاد لطیفیان
#امام_حسین_شعرروضه_شب_عاشورا
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
💢 امشب خدا کند که نیاید سحر حسین 💢
میگریم از غم توبه خون جگر حسین
امشب خدا کند که نیاید سحر حسین
بگذار تا به صبح تماشا کنم تورا
شاید نشد قسمت من این دگر حسین
اینگونه حرف رفتن خود را به من نزن
فردا مرو , یا که مرا هم ببر حسین
اصلا تو گریه کن به من و من برای تو
شاید سبک شود غم این خونجگر حسین
برروی دخت فاطمه فردا حساب کن
آماده ام چو فاطمه گردم سپر حسین
از کربلا به شام مسیر زیادی است
خار ازچه میکنی تو از این دور وبر حسین
بعداز تو هیچکس نخرد ناز از یتیم
برخیز نازدختر خود را بخر حسین
شانه به زلفهای رقیه بکش که او
شانه به غیر چنگ نبیند دگر حسین
میترسم از نگاه بد ساربان بیا
انگشتری خویش به میدان مبر حسین
ای غیرت خدا نرودهرگز از سرم
بر سایه ام حصارشدی هرگذر حسین
حالا بگو چگونه تجسم کنم که با
نامحرمان کوفه شوم همسفر حسین
✅موسی علیمرادی
#امام_حسین_شعرروضه_شب_عاشورا
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
💢 عصر فردا ته گودال تو را می بینم 💢
عکس امشب که خوش احوال تو را می بینم
عصر فردا ته گودال تو را می بینم
آمدم تا که دلی سیر کنارت باشم
شانه بر مو بزنی، آینه دارت باشم
چقدَر پیر شدی!؟ از حسنم پیر تری!
از من خسته به والله! زمین گیر تری!
مادرم بود که آگاه ز تقدیرم کرد
من اگر پیر شدم، پیری تو پیرم کرد
عصر فردا به دل مضطر من رحمی کن
ته گودال به چشم تر من رحمی کن
من ببینم که تو بی پیرهَنی می میرم
تکیه بر نیزه ی غربت بزنی، می میرم
آه از سینه ی پر خون بکِشی می میرم
از دهان نیزه ای بیرون بکشی، می میرم
سر گودال من از هول و ولا خواهم مرد
زود تر از تو در این کرب و بلا خواهم مرد
پنجه ی کینه به مویت برسد من چه کنم!؟
نیزه ای زیر گلویت برسد من چه کنم!
بوسه ی فاطمه بر حنجر تو می بینم
خنجری کُند به پشت سر تو می بینم
بین گودال و حرم، عطر فروشم فردا
تن عریان تو را با چه بپوشم فردا!؟
چادرم هست، ولی همسفرم شک دارم!
تا دم عصر بماند به سرم، شک دارم!
مُردم از غم، بروم فکر اسیری باشم
قبل از آن، فکر مهیّای حصیری باشم
✅وحید قاسمی
#امام_حسین_شعرروضه_شب_عاشورا
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
💢 با لقمه ی حلالِ پدر سینه زن شدیم ... 💢
سائل شدیم و رحمت ِ زهرا به ما رسید
عرضِ ادب به ساحت ِ مولا به ما رسید
رفتیم و درد رفت ُ مداوا به ما رسید
هر چه رسیده است ، از آقا به ما رسید
ما را خدا ، برای حسین آفریده است
چشم ِ علی و فاطمه ما را خریده است
ما را خریده اند ، برای گدا شدن
در این مسیرِ قربِ خدا خاکِ پا شدن
حاجت روای مادرِ ارباب ها شدن
پرچم بدوش ، راهیِ کرب و بلا شدن
گفتیم یا حسین و گدای حرم شدیم
از احترام ِ او ، همه جا محترم شدیم
بیچاره آن سری که نشد خاک پای تو
یا دیده ای که اشک ندارد برای تو
سوگند بر خدای تو و خونبهای تو
دستِ پُر است، تا به قیامت گدای تو
ای کشتیِ نجاتِ دو عالم حسین جان
ذکرِ شریفِ توبه ی آدم حسین جان
شادی برای اهلِ خودش غم برای ما
بیرق ، عَلَم ، حسینیّه ، ماتم برای ما
این چشمهای چشمه ی زمزم برای ما
پیراهن ِ ، عزای محرم برای ما
با لقمه ی حلالِ پدر سینه زن شدیم
از شیرِمادر است اگر سینه زن شدیم
همراه ِ گریه ، ناله که دنبال میشود
وقتیکه حرفِ روضه ی گودال میشود
با " آه آهِ " فاطمه ، جنجال میشود
نامت خودش محول الاحوال میشود
یعنی به اشک و گریه که محتاج میشویم
در سِیرِ نور ، راهیِ معراج میشویم
ما سائلیم و وقتِ کرم گریه میکنیم
بی اختیار ، پای عَلَم گریه میکنیم
با ذکرُ شور و نوحهُ دم گریه میکنیم
با روضه های اهلِ حرم گریه میکنیم
تا اسبِ بی سوار ، خبر بُرد تا حرم...
از تیرهای خورده ، اثر بُرد تا حرم...
از معرکه برون شده و زخم روی زخم
با زینِ واژگون شده و زخم روی زخم
با روی لاله گون شده و زخم روی زخم
باجسمِ غرقه خون شده و زخم روی زخم
لبریزِ درد ، برگ و برش خورد بر زمین
دیگر توان نداشت ، سرش خورد بر زمین
یک خیمه گاه دوروبرش را گرفت و بعد
هر قد خمیده ای کمرش را گرفت و بعد
با دست خواهرش جگرش را گرفت و بعد
بر سینه اش ، سکینه سرش را گرفت و بعد...
پرسید ذوالجناح که خون یال آمدی
بی یوسف از کِشاکشِ گودال آمدی؟!
انداختی کجا بدنش را؟ شلوغ بود
شمشیرها گرفت تنش را؟ شلوغ بود
دستی نبُرد پیرُهنش را؟ شلوغ بود
زد نیزه ای لبُ دهنش را؟ شلوغ بود
بی تاب شد جواب به بابا کسی نداد؟!
لب تشنه بود ، آب به بابا کسی نداد؟!
✅ حبیب نیازی
#امام_حسین_شعرروضه_شب_عاشورا
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
💢 امشب دلم برایِ حرم شور میزند ... 💢
شمعم که با نگاهِ تو آتش گرفتهام
امشب کنارِ آهِ تو آتش گرفتهام
پیرت شدم نگاه به این پیرزن بکن
امشب بیا و خواهرِ خود را کفن بکن
امشب غنیمت است برایم چه میکُنی
آقا شکسته است صدایم چه میکُنی
امشب نشستهای ولی از من جُدا چرا
ای جانِ خیمه پشتسرِ خیمهها چرا
امشب به پشتِ خیمه چرا خار میکَنی
این خاک را برایِ که اینبار میکَنی
با این قلاف قبرِ که را میکُنی درست
این قبر کوچک است چرا میکُنی درست
یک پلک هم به هم نَزَنم تا نرفتهای
گیسویِ خویش را نَکَنم تا نرفتهای
گفتند عمه دخترکان: نامه آمده است
عمه عمو کجاست اماننامه آمده است
از پیشِ پاسبان حرم آمدم حسین
از سمتِ مهربانِ حرم آمدم حسین
گفتم به خیمه موقعِ هنگامه نیست نیست
بس کُن رباب حرفِ اماننامه نیست نیست
یگ گوشه رفته تا نخِ قنداقه وا کُنَد
پیراهنی که تازه خریده است تا کُنَد
هِی دستهایِ کوچکِ مهتاب را نَبوس
بس کن رباب بچهی در خواب را نَبوس
از مَشک ، تازه خورده کمی آب میپَرَد
آرام بو کُنَش گُلَت از خواب میپَرَد
امشب دلم برایِ حرم شور میزند
اصلاً دلم برای خودم شور میزند
مادر که رفت بعدِ پدر هم حسن نماند
از پنج تا کفن بهخدا یک کفن نماند
امشب نشستهام که خودم را کفن کنم
فکری برایِ آنهمه دستِ بزن کنم
امشب که فکر میکنم از حال میروم
فردا چقدر بر سرِ گودال میروم
امشب زِ درد بر جگرم دست میزنم
فردا چقدر بر کمرم دست میزنم
امشب زِ خاک خار اگر جمع میکنیم
فردا میانِ تیغ ، پسر جمع میکنیم
امشب غبار از سرِ گیسوت میکِشم
فردا غروب نیزه زِ پهلوت میکِشم
امشب کنارِ مادر خود میخورم زمین
فردا غروب با سرِ خود میخورم زمین
✅حسن لطفی
#امام_حسین_شعرروضه_شب_عاشورا
🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
💢 شب آخر ... 💢
این شب آخری چه زود میگذره
شب وداع عاشق و دلبره
عزیز من نوبتی هم که باشه
نوبت اون وصیت مادره
اجازه میدی که روتو ببوسم؟!
این دم آخری موتو ببوسم
بذار به جای علی و فاطمه
با گریه زیر گلوتو ببوسم
امشبمون ایشالله فردا نشه
خیمه ی ما بدون سقا نشه
رباب داره خدا خدا میکنه
حرمله پاش به خیمه ها وا نشه
برو ولی به فکر خواهرت باش
به فکر گریه های دخترت باش
دیگه سفارش نکنم عزیزم
مراقبه رگایه حنجرت باش
اگه بری من می مونم با کوفه
کینه داره از پدر ما کوفه
باشه برو ولی نگفتی آخر
با حرمله چطور برم تا کوفه
نگو که غارت میکنن تنت رو
نگو...نگو...نگو که گردنت رو...
حیفه که غارت بشه ، مادرم دوخت
با بازوی شکسته پیرهنت رو
بگو که بسته با طناب نمیشم
وارد مجلس شراب نمیشم
حریف شام و کوفه میشم اما
حریف گریه ی رباب نمیشم
الهی غصه های سخت نبینم
سرت رو بالای درخت نبینم
دعا بکن توو مجلس شرابش
پا رو سرت پایین تخت نبینم
✅رضاقربانی ۱۳۹۷
#شب_عاشورا_زمزمه
#امام_حسین_شعرروضه_شب_عاشورا
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
💢 امشبی را شه دین در حرمش مهمان است 💢
هر چه عشق است نوشتند به پای من و تو
هر چه درد است نوشتند به پای من و تو
زابرا می شود اصغر به خدا ، گریه نکن
قدری آرام، بلند است صدای من و تو
هست هفتاد و دو تن یار وفادار به ما
همه ماندند در این معرکه پای من و تو
نه سر از من روی نی رفته، نه از تو معجر
زینبم، دارد اباالفضل هوای من و تو
زد و از کشتن من دست کشید این لشگر
تا سحر مانده، بزرگ است فدای من و تو
این قدر آه نکش خانه ی صبرت آباد
شانه عرش تکان خورد ، سوای من و تو
پای هم ماندمان را که به یادت مانده
بوده از اول این راه بنای من و تو
اگر اینگونه تو صیحه بزنی ، پیش از صبح
می نشیند همه دنیا به عزای من و تو
نشدی دور تو یک لحظه هم از من همه عمر
می کند چرخ حسادت به وفای من و تو
پس نکن شِکوه، قبول است، خودم می دانم
نیست این وادی نفرین شده جای من و تو
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
((مکن ای صبح طلوع)) است دعای من و تو
✅ دکتر محمد عظیمی-محرم ۹۷
#امام_حسین_شعرروضه_شب_عاشورا
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
💢 همیشه یاد غمت بی بهانه می بارم 💢
هر آنکه گریه برای تو کرد آقا شد
کسی که رنگ شما را گرفت زیبا شد
به روسیاه، همیشه تو آبرو دادی
همینکه رود به دریا رسید دریا شد
مگر نه اینکه شفا با دم حسین رسید
گدای خانه ی تو هرکه شد، مسیحا شد
دوباره پرچم سرخت بلند شد آقا
بساط گریه ی ما باز هم مهیّا شد
چه خاطرات خوشی که ز روضه ات دارم
همیشه حال خوشم بین روضه پیدا شد
همیشه نام تو را بردم و دلم لرزید
همیشه نام تو را بردم و گره وا شد
همیشه بدرقه ی راه کربلایی ها
دعای مادر پهلو شکسته، زهرا شد
مرا ببر، نبری می روم زدست حسین
چه می شود بنویسی برات امضا شد؟
همیشه یاد غمت بی بهانه می بارم
به یاد آن لحظاتی که باز غوغا شد
به یاد آن لحظاتی که نیزه بالا رفت
میان پیکر تو نیزه هایشان جا شد
به یاد آن لحظاتی که سنگ ها بارید
هزار و نهصد و پنجاه جوی خون وا شد
ز بس که زخم بر آن جسم پاره پاره زدند
تنت میانه ی گودال چون معمّا شد
به یاد آن لحظاتی که روی سینه نشست
به یاد آن لحظاتی که با سرت پا شد
✅وحید محمدی
#امام_حسین_شعرروضه_شب_عاشورا
#امام_حسین_شعرروضه_کلی
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
💢 شب عاشورای ارباب ... 💢
شب، شبِ اشک و تماشاست اگر بگذارند
لحظهها با تو چه زیباست اگر بگذارند
فکر یک لحظه بدون تو شدن کابوس است
با تو هر ثانیه رؤیاست اگر بگذارند
مثل قدش، قدمش، لحن پیمبروارش
روی فرزند تو زیباست اگر بگذارند
غنچه آخر چقدر آب مگر میخواهد؟
عمر طفل تو به دنیاست اگر بگذارند
ساقیات رفته و ای کاش که او برگردد
مشک او حامل دریاست اگر بگذارند
آب مالِ خودشان چشم همه دلواپس
خیمهها تشنهٔ سقاست اگر بگذارند
قامتش اوج قیام است، قیامت کردهست
قد سقای تو رعناست اگر بگذارند
سنگها در سخنت همنفس هلهلهها
لحن قرآن تو گیراست اگر بگذارند
تشنهای، آه وَ دارد لب تو میسوزد
آب مهریهٔ زهراست اگر بگذارند
بر دل مضطرب و منتظر خواهر تو
یک نگاه تو تسلاست اگر بگذارند
آمد از سمت حرم گریهکنان عبدالله
مجتبای تو همینجاست اگر بگذارند
رفتی و دختر تو زمزمه دارد که کفن
کهنه پیراهن باباست اگر بگذارند
✅سید محمدرضا شرافت
#امام_حسین_شعرروضه_شب_عاشورا
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶
💢 امام زمان صلوات الله عليه و شب و روز عاشورا 💢
ای گیسوی هماره پریشان کربلا
ای چشمه ی همیشه خروشان کربلا
با ما بگوچه ديده اي اي خون گريسته!
در سرخي عقيق سليمان كربلا
هر یک فراز ناحیه صد مقتل آتش است
از اعظم مراثی دیوان کربلا
گفتی لاندبنک یا جدی الغریب!
گفتی که جان فدای تو اي جان کربلا!
آب خوش از گلوی تو پایین نمي رود
با یاد خشکی لب عطشان کربلا
آه از دمي كه لشكر اعدا نكرد شرم
كردند رو به خيمه ي سلطان كربلا
صفین اگر که مصحف قرآن به نیزه دید
بر نیزه رفت قاری قرآن کربلا
✅محمدعلي بياباني
#مناجات_محرمی_با_امام_زمان_عج
#امام_حسین_شعرروضه_شب_عاشورا
🔷🔶🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
💢 ظهر فردا ز غمش، جنّ و بشر گریان است 💢
«امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است»
امشب از جام دعا، جام نمازش، مست است
ظهر فردا که شود بر سر نی رقصان است
امشب از شوق شهادت به جهان میخندد
ظهر فردا ز غمش، جنّ و بشر گریان است
بوی پیراهن یوسف همه جا میپیچد
ظهر فردا همه ی کرب و بلا، کنعان است
مرده بودیم ولی عشق تو احیامان کرد
تا ابد در رگ ما، خون تو در جریان است
✅رضا احسان پور
#امام_حسین_شعرروضه_شب_عاشورا
🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
مکن ای صبح طلوع
ظهر فردا ز غمش، جنّ و بشر گریان است
مکن ای صبح طلوع
#دودمه
🔷🔶🔷🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
💢 شب است و باز به گِردِ خیام میگردد 💢
شبِ حرم شبِ احرام شامِ تاسوعاست
میان خیمهیِ اصحاب روضهی زهراست
شب است و باز به گِردِ خیام میگردد
دوباره دورِ خیامِ امام میگردد
صدایِ پایِ نگهبان خیمه میآید
دوباره خواب به چشمانِ خیمه میآید
کسی خیالِ حرم را نمیکند تا اوست
سکینه صحبتِ غم را نمیکند تا اوست
عَلَم به دوشِ علمدار تا قدم میزد
هراس را به دلِ دشمنان رقم میزد
اگر صدایِ قدمهاست جایِ غربت نیست
میان لشکرِ دشمن نگرد جرات نیست
به مَشک سمتِ حرم برده آب را عباس
حرام کرده به بیگانه خواب را عباس
گذشته نیمهای از شب مدام میگردد
شب است و باز به گِرد خیام میگردد
که دید بِینِ سیاهیِ شب کسیآید
زِ دور سمتِ امیر عرب کسیآید
به خشم خیره شده شیرِ هاشمی غُرید
نَهیبِ غُرشِ عباس در فضا پیچید
که هستی اینهمه جرات به خویشتن دادی؟
و دودمانِ خودت را به سوختن دادی؟
عَلَم ندیده ای از دور با علمدار است
چگونه آمده ای چشم خیمه بیدار است
اگر قدم زِ قدم رویِ خاک برداری
قدم به خاک نخورده دو چاک برداری
کلام او که به پایان رسید جانش سوخت
صدایِ نالهی زینب شنید جانش سوخت
به رویِ چشمِ زمین ماهِ خاندان اُفتاد
زمین به پیشِ قدمهایِ آسمان اُفتاد
مرا ببخش چرا آمدید تا اینجا
سلام حضرت بانو شما کجا اینجا
دو چشمِ خستهیِ خاتون کربلا وا شد
تمام زمزمه اش ذکرِ واحسینا شد
رسیدهام که ببینی مرا قراری تو
وصیتِ پدرم را به یاد داری تو
گرفت دست تو و گفت ای توانِ حسین
همیشه جانِ تو و جانِ کودکانِ حسین
چه شد که خاک به دامان و چنگ بر جامه است
ببین به خیمهمان صحبتِ امان نامه است
جهان به چشمِ علمدار تار تر شده بود
تمامِ قامتِ عباس شعله ور شده بود
میانِ شب عرقِ شرم از جبین میریخت
سرش به زیر چه اشکی بر آن زمین میریخت
گرفت چادرِ بانو و بال و پَر میزد
برایِ غربت او داد از جگر میزد
سوار رفرف خود شد توان به مرکب داد
علم به دوش گرفت و توان به زینب داد
کشید تیغ دو سر را به دورِ سر چرخاند
سپاه را به نگاهی به جنبشی لرزاند
رگی به صفحهی پیشانیاش تورم کرد
تمام لشکرِ شب دست و پایِ خود گم کرد
دوباره مرکبِ خود را به رقص آورده
شبیه سینهی آتش فشان تلاطم کرد
به بیرقی که به دوشش نهاده موج اُفتاد
امیر سمت حرم آمد و تبسم کرد
کشیده نعره که امشب امانتان بِبُرم
برای حرف امان نامه دودمانتان بِبُرم
به زخم تیغ علی بازوانتان شکنم
به ضربهای همهی استخوانتان شکنم
رسید ظهرِ دهم نوبت علمدار است
تنش به رویِ زمین های گرم خونبار است
وزید سوزِ حزینی به خیمهگاهِ رباب
که ای برادرِ تشنه برادرت دریاب
میان علقمه خونش به راه اُفتاده
دو چشم خون شده و از نگاه اُفتاده
کنارِ پیکرِ او بویِ یاس پیچیده
شکسته مادری آنجا به آه اُفتاده
حرامیان همه با نیزه های خود رفتند
امیر مانده و در قتلگاه اُفتاده
حسین می رسد و جمع میکند او را
میانِ راه چرا تکه ماه اُفتاده
به پا بخیز که سمت حرم کسی نَرَود
ببین به خیمه ی زینب نگاه اُفتاده
✅حسن لطفی
#امام_حسین_شعرروضه_شب_عاشورا
#مثنوی
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
💢 مناجات محرمی با امام زمان عج در شب عاشورا 💢
کجایی که شبِ غم آخر اومد
ببین آهِ دوبیتی هم در اومد
دلت اونقدر خونِ که امشب
به داد حال و روزت مادر اومد
الهی دردِ آقا رو نبینیم
بمیریم و مداوا رو نبینیم
بگو با صبح عاشورا نیادش
دعایی کن که فردا رو نبینیم
الهی روی خاکی تو نبینم
تو روضه موی خاکی تو نبینم
شبیه مادرت از پا نیافتی
آقا پهلوی خاکی تو نبینم
اگه از دوالجناح با سر زمین خورد
اگه تو خیمهها دختر زمین خورد
همه تقصیر اون نامرده آقا
که آتیش زد در و مادر زمین خورد
✅حسن لطفی ۹۷/۰۶/۲۶
#مناجات_محرمی_با_امام_زمان_عج
#امام_حسین_شعرروضه_شب_عاشورا
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
مکشوف
مکشوف
مکشوف
در مجلسی خوانده شود که اشک باشد تا حق شعر ادا شود
یا زهرا
💢ذبح گلو💢
﷽
جبرِ نگاهت از دلِ من اختیار برد
زلفت رسید و پای مرا پای دار برد
بسته شده است بار تمام قبیله اش
هرکس به دوش خویش ، برای تو بار برد
بالاترین عبادت من اشک بر شماست
باید که گریه محضر پروردگار برد
مقتل نوشته است چه زجری کشیده ای
یک نصف روز ذبح گلوی تو کار برد
ته مانده های جسم تو چسبید زیر نعل
تا شهر کوفه جسم تورا ده سوار برد
ای افتخار عالمیان جامه ی تورا
یک نانجیب آمد و با افتخار برد
یعنی یکی نبود بگوید سه شعبه را
باید بجای جنگ ، برای شکار برد
بیچاره شد رباب زمانیکه حرمله
همراه خود به پشت حرم نیزه دار برد
لعنت به شمر ، اهل و عیال تورا حسین
پای برهنه روی مغیلان و خار برد
قوم حسود هند جگرخوار ، عاقبت
قوم تورا به مجلس بی بند و بار برد
آخر عقیله ناقه ی عریان سوار شد
اورا به ناکجا ستم روزگار برد
زینب ، دلِ شکسته و یک صورت کبود
از کربلا برای خودش یادگار برد
#رضا_قربانی
#امام_حسین_شعرروضه_روز_عاشورا
مکشوف
💢نگران💢
نگران بودم و از خیمه دویدم... دیدم
آمدم، لطمه زدم، جیغ کشیدم... دیدم
روی تل با سرِ زانو که رسیدم... دیدم
هرچه از مادرم آن روز شنیدم دیدم
دو قدم مانده به گودال خمیدم... دیدم
شاه لب تشنه ی من از سرِ زین افتادو...
نیزه ای آمد و از پشت زمین افتادو...
به زمین خورد و به سر داشت بگوید مادر
به رهش دیده ی تر داشت بگوید مادر
داغ بر روی جگر داشت بگوید مادر
لحظه ای فرصت اگر داشت بگوید مادر
سر از این خاک چو بر داشت بگوید مادر...
بی حیا آمد و با پا بدنش را چرخاند
نعلِ یک اسب رسیدو دهنش را چرخاند
بی خیالت نشدم، آمدم اما....چه کنم؟
مادرت آمده با ناله ی زهرا چه کنم؟
وسط هلهله با بد دهنی ها چه کنم؟
شمر بر سینه نشسته ست خدایا چه کنم؟
خونِ سر، خونِ دهن، خونِ گلو را چه کنم؟
یک نفس خنجرِ کهنه ز گلو لب نکشید
تیغِ کُندی که به رگهات مرتب نکشید
حاضرم رو بزنم دست به زانو نزنی
حاضرم دست به زانو بزنم رو نزنی
دخترش آمده در پیش رخ او نزنی
چه کنم شمر که با نیزه به پهلو نزنی؟
پنجه از پشت بر آن ساحتِ گیسو نزنی
"پشت و رویش نکن اینقدر حیا کن" نامرد
"موی سالارِ مرا زود رها کن" نامرد
تا کمان حرمله بر آیه ی تطهیر کشید
از کمر تیر کشیدی... کمرم تیر کشید
دستناموستو را زجر به زنجیرکشید
بوریا شرح تو بر شانه ی تفسیر کشید
کارِ ذبح سرت از پشت به تاخیر کشید
پیرُهن را ز تن پاک تو در آوردند
قتلصبر است که باحوصله سر آوردند
ظهر با تیرِ سه شعبه ثمرت را کندند
عصر با پهلویِ نیزه جگرت را کندند
دمِ مغرب تهِ گودال پرت را کندند
دیر بود و نبریدند سرت را.... کندند
بعد با حوصله قبر پسرت را کندند
دستوپا میزدیاما همهخوشحال شدند
آه یک عده عرب واردِ گودال شدند
داغِ غارت شدنِ پیرهنت کشت مرا
یوسف فاطمه عریان شدنت کشت مرا
پیشِ زهرا به زمین پا زدنت کشت مرا
پیرمردی که عصا زد به تنت کشت مرا
دیدنِ نیزه میانِ دهنت کشت مرا
یک تن بی رمق و آنچه ندیدن سخت است
سیدی از دهنت نیزه کشیدن سخت است
تو زمین خوردی و بر گردنم افتاد طناب
رفتی و داد به ما حرمله با خنده عذاب
گیر کردم وسطِ چند حرامیِ خراب
ریخت بر روی زمین از دهنِ زجر شراب
آنقَدَر داد کشید از نفس افتاد رباب
غیرت الله ببین سمت حرم ریخته اند
بعدِ نحرِ سرِ تو روی سرم ریخته اند
چشمِ غارت به حرم غرقِ تماشا مانده
خواهرت در وسطِ چشم چرانها مانده
بر روی چادر من چند ردِ پا مانده
گرچه خوردم لگد از حرمله ی وامانده
گرچه از چکمه روی پیکر من جا مانده
پوشیه دست نخورده ست خیالت راحت
معجرم روی سرم هست خیالت راحت
#ظهیرمومنی
#امام_حسین_شعرروضه_روز_عاشورا
#امام_حسین_شعرروضه_شب_عاشورا
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
💢 وفدیناه بذبح عظیم... 💢
مقتل به فصل ذبح عظیم خدا رسید
راوی داستان به غروب منا رسید
پیچید بانگ هَل مِن مردی میان دشت
او یار خواست لشگر تیر از هوا رسید
افتاد بر زمین تن مجروح آفتاب
باد مخالف آمد و ابر بلا رسید
بازی تیر و نیزه و خنجر تمام شد
وقت هنرنمایی سنگ و عصا رسید
از تل زینبیه سرازیر شد زنی
آری رسید خواهرش اما کجا رسید
جایی که حنجری شده درگیر خنجری
جایی که جان او به لب تیغ ها رسید
جشن است! دور هلهله ها هم گذشت و حال
هنگام پایکوبی اسبان فرا رسید
برگشت ذوالجناح ولی شاه برنگشت
ساحل گریست، کشتی بی ناخدا رسید
✅میلاد حسنی ۱۳۹۷
#امام_حسین_شعرروضه_شب_عاشورا
#امام_حسین_شعرروضه_روز_عاشورا
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
💢 وداع و گودال قتلگاه 💢
این بار آخر است منم روبه روی تو
تو سوی من نشستی من هم به سوی تو
کفراست کفر اگر که بهشت آرزو کند
وقتی نشسته زینب تو پیش روی تو
گریه امان نداد که ما درد دل کنیم
جان میرود زچشم من از گفتگوی تو
ای جان من مفارقت از جسم من مکن
من روبه قبله ام به خدا روبه روی تو
بوسه به حلق تو که زدم شمر خنده کرد
ای کاش خنجری نرسد بر گلوی تو
برروی تل نشستم و دیدم که ریختند
با تیغ و سنگ و دشنه و نیزه به روی تو
یک نیزه آه آمد و نگذاشت ضربه اش
تا جوشد از گلوی تو راز مگوی تو
در زیر دست و پایی و گم کرده ام تورا
در زیر دست پایم و در جستجوی تو
سی پاره تن تو زهم مو به مو گسست
آشفته گشته پیکرتو مثل موی تو
چیزی نمانده ازتن تو تا بغل کنم
دربین سینه ماند فقط آرزوی تو
✅موسی علیمرادی
#امام_حسین_شعرروضه_روز_عاشورا
#وداع
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔷🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
💢چه قدر حرمله دور بدنت جمع شده 💢
بروی در پی تو سینه سپر می آیم
بسته ام چادر خود را به کمر می آیم
نرو از پیش من ای مرد مرا خواهی کشت
بروی بی برو برگرد مرا خواهی کشت
کی تو تنها به سفر رفته که حالا بروی
بی من این راه خطر را تو مبادا بروی
نامرتب شده گیسوی تو بی شانه نرو
اینچنین از دم این خیمه غریبانه نرو
ماه خوش غیرت من هردو تسلای هم ایم
من و تو همسفر ِ تا ته دنیای هم ایم
می سپاری به که امروز من ِ تنها را
چاره کن امنیت ِ معجر این زنها را
که به تو گفت بیاریم در گورستان این همه چشم حرامی ست در این شورستان
روی مرکب نظری کن تو دم زانو را
دخترت در دم ِ مرگ است بغل کن او را
تو که از چشمه غم آب ِ بقایی خوردی
دو سه روزی ست نه آبی نه غذایی خوردی
می کُشی با جگر پاره در این حین مرا
می روی جان و دلم می بری از بین مرا
این همه تیر به دنبال تنت می گردد
یوسفم گرگ پی ِ پیرهنت می گردد
خنجری نیست حریف لب ِ زینب بشود
به گلو بوسه زدم تیغ مودب بشود
تیر و سر نیزه زیاد است پرت را چه کنم
ترسم از پشت ببرند سرت را چه کنم
وقت تنگ است مبادا که رهایت بکنم
بوسه ام را بده تا خرج قفایت بکنم
حال که بخت من این است بمانم بروی
غزلی روضه ی گودال بخوانم بروی
" خواهرت هروله کرده به منا می آید
یا که هاجر به سوی سعی و صفا می آید
ظرف این چند دقیقه که تو رفتی چه شده
این همه نیزه شکسته ز کجا می آید
قفس سینه ی تو جای لگد کوبی نیست
شمر با چکمه روی سینه چرا می آید
هر که از جسم تو یک تکه به غارت برده
باز هم سوی تنت خیل گدا می آید
دشت کردم دو سه تا نیزه و خنجر در راه
خوی خون از کف پایم به خدا می آید
وسط معرکه ماندم بروم ؟ برگردم؟
دیدم از حنجر ببریده صدا می آید
چه قدر حرمله دور بدنت جمع شده
چه قدر شمر به مقتل به خطا می آید
باید از دور و بر ِ محتضران رفت کنار
نگرانم که در این حال ، هوا می آید؟
خواستم باز گلوی تو ببوسم که نشد
لب من تا لب رگهای جدا می آید
ناله مادرمان بود به گوشم آمد
از کنار ِ تنت انگار صدا می آید
پدر و مادر و جدم همه هستند، حسین
در کنار بدنت آل عبا می آید"
✅دکتر محمد عظیمی -محرم ۱۳۹۷
#امام_حسین_شعرروضه_روز_عاشورا
#وداع
#مثنوی
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶