🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
#حضرت_خدیجه_مدح
#حضرت_خدیجه_شعرروضه
#حضرت_خدیجه_گریزروضه
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
#حضرت_معصومه_مدح
#حضرت_معصومه_شعر_روضه
#حضرت_معصومه_زمزمه
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
#حضرت_عبدالعظیم_شعرروضه
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
#شهدا_غزل
#شهدا_زمزمه
#شهدا_حکایت
#مدافعان_حرم
#سیزده_آبان
#شهیدگمنام
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
#عیدفطر
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
#تخریب_بقیع
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
#چاوشی_کربلا
#چاوشی_مکه
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
#شروع_تلنگر_طاهرزاده
#تقوا
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
#پایگاه_تخصصی_امام_حسین
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
چکیده کتب 👇👇👇
#نهج_البلاغه
#الغدیر
#منازل_الاخره
#آشتی_با_خدا
#رمضان_دریچه_رویت
#رمضان_دریچه_ای_به_عالم_معنا
#زیارت_عاشورااتحادروحانی_باامام_حسین
#سوال_ازاستادطاهرزاده
#استاد_عابدینی
#بیست_و_سه_نکته_آشتی_با_خدا
#ده_نکته_از_معرفت_نفس
#شرح_نامه_ی_سی_و_یک_نهج_البلاغه
#ماه_رجب_ماه_یگانه_شدن_باخدا
#دستورات_اخلاقی
#انقلاب_اسلامی
#سلام_چهارده_معصوم
#المراقبات
#ادب_خیال
#مفاتیح_الجنان
#ماه_رجب
#ماه_شعبان
#میرزاجوادآقاملکی_تبریزی
#تفسیر_المیزان_صوت
#تفسیر_تسنیم
#تفسیر_سوره_حمد
#جوان_وانتخاب_بزرگ
شعر ورود حضرت معصومه(س) به قم علی اکبر لطیفیان
سائل لطف نوشتند بنی آدم را
سر ِ. این سفره نشاندند همه عالم را
صبح فردا عجبی نیست اگر بنشانند
یک طرف آسیه و یک طرفت مریم را
حس ِ. معراج نشینیِ من این است فقط
گوشهای از حرمت پهن کنم بالم را
در ضریحت شرف آدمیت ریخته اند
پس محال است که آدم نکند آدم را
همه بالفعل مسیح اند اگر پخش کنند
نفس ِ. دختر موسایِ مسیحا دم را
مثل یک عرش برای تو حرم ساخته اند
کاش میشد حرم حضرت زهرا هم را
با گدایی حرم فخر به دنیا داریم
هرچه داریم از این دختر موسی داریم
قصد کردی بکِشی و بکِشانی همه را
تا به معراج ِ. بلندت برسانی همه را
ریشههای دلِ ما رشتهای از چادر توست
چادرت را بتکان تا بتکانی همه را
به خدا ذرهای از خانمی ات کم نشود
چه برانی همه را و چه بخوانی همه را
تربت پای تو بودن چه به ما میآید
پس چه بهتر سر راهت بنشانی همه را
یک دو قربانی ما نیست برازندهی تو
وقت آن است بیایی بستانی همه را
بشکند گر سر عشاق فدای سر تو
همهی ما به فدای نخی از معجر تو
ما گداییم همه وقت نظر داشتنت
خاک پاییم همه وقت گذر داشتنت
آمدی مردم ایران به نوایی برسند
ورنه جز اینکه بهانه ست سفر داشتنت
علم شد تربت سجادهی بیت النّورت
حوزهی علمیه شد لطف سحر داشتنت
یک نفس در جگرت سوخت و شد روح الله
برکت داشت چقدر، آهِ جگر داشتنت
فتنهای آمد و، چون فاطمه جمعش کردی
ای به قربان تو و سینه سپر داشتنت
در طریقت نفس از پا که بیفتد خوب است
سیر معراج به اینجا که بیفتد خوب است
گاه بابا سخنش را به تو تنها میگفت.
چون نبی گرچه علی داشت به زهرا میگفت
جایگاه تو چنان در نظرش بالا بود
جای آن داشت به تو اُمِّ ابیها میگفت
دست خطِ تو که میدید فقط میبوسید
تا که یادِ تو میافتاد "فداها" میگفت
خبر از عصمت بی، چون و چرایت میداد
هر امامی که مقامات شما را میگفت
عمهی کرب و بلا در تو تجلی کرده
باید این آینه را زینب کبری میگفت
بر روی چشم همه جای شما محفوظ است
احترام تو در این شهر خدا محفوظ است
مطمئن باش در این شهر پریشان نشوی
بی برادر نشوی پاره گریبان نشوی
مطمئن باش کسی سنگ نمیاندازد
از عبورت ز. سر کوچه پشیمان نشوی
محملت بر روی چشم همگان جا دارد
به خدا مورد آزار مغیلان نشوی
آن قدر پوشیه و حله سرت میریزند
زیر یک معجر پاره شده پنهان نشوی
زیور آلات تورا مردم اینجا نبرند
وسط خیمهی آتش زده حیران نشوی
محملت شعله ور از واژهی غارت نشود
حَرمت بسته به زنجیر اسارت نشود
#حضرت_معصومه_شعر_روضه
ما گدایانِ قم و شهر خراسان هستیم
عاشقُ دربه در و بی سر و سامان هستیم
خاک زیر قدم ذریۀ زهراییم
نسل در نسل همه نایب سلمان هستیم
نوکر حلقه به گوشیم همه می دانند
خاکبوسان دَرِ بیت کریمان هستیم
سائلِ طایفۀ حضرتِ کاظم شده ایم
فاطمه کرده نظر ، شیعه ایران هستیم
عاقبت ، عاقبت ما بشود ختم به خیر
حاجیانِ حرم خواهرِ سلطان هستیم
کفترِ مشهد و قم شد دل آوارۀ ما
زینب ضامن آهوست همه کارۀ ما
*بی بی جانم .. کاش زینبم میومد قم ..کاش بی بی هم میومد ایران ..*
ما گدایان تو هستیم سعادت داریم
از کرامات تو بانوست که قیمت داریم
کرمت کاسۀ ما را نگذارد خالی
بده در راهِ خدا باز که حاجت داریم
ما گنه کار ، گنه کار ، گنه کار ، اما
روز محشر زِ تو امّید شفاعت داریم
بینِ این طایفۀ آینه ها بعدِ حسین
جور دیگر به رضایِ تو ارادت داریم
هر که دارد به جهان عادتی و اخلاقی
ما به بوسیدنِ درگاه تو عادت داریم
دلِ وابسته به تو خانۀ امّید شود
هر که شد خادم تو مرجع تقلید شود
آمدی شد همه قم یاورِ تو ، شکر خدا
خاکی و پاره نشد معجر تو ، شکر خدا
آمد اشکِ تو ز دوریِ برادر اما
کس نخندید به چشم تر تو ، شکر خدا
مردم قم همه خوبند نریزند زِ بام
آتش و سنگ به رویِ سر تو ، شکر خدا
به سری نیست درین شهر ولایی فکرِ
غارتِ زیور و انگشتر تو ، شکر خدا
آمدی و کسی از مرد و زن شهر نداشت
قصد توهین به تو و دلبر تو ، شکر خدا
غصۀ زینب کبری و چهل روز عذاب
بین این شهر نیامد سر تو ، شکر خدا
زینب و کوفه و اشرار امان از این غم
زینب و تشت و سر یار امان از این غم
شاعر : #محمد_حسین_رحیمیان
#حضرت_معصومه_شعر_روضه
تو کیستی سلاله ی زهرایِ اطهری
معصومه ای، کریمه ی آلِ پیمبری
ممدوحه ی ائمه و محبوبه ی خدا
احمد خصایل استی و صدّیقه منظری
باب الکرم سلاله ی بابُ الحوائجی
اُم العفاف،دخترِ موسی بن جعفری
امروز قبله ی دلِ خوبانِ روزگار
فردا همان شفیعه ی فردایِ محشری
تو سومین ملیکه ی اسلام فاطمه
آیینه دارِ زینب و زهرایِ اطهری
یک مام تو خدیجه، دگر مام، فاطمه
پاکیزه تر ز مریم و حوّا و هاجری
مریم پی زیارتت آید اگر به قم
اقرار می کند که همانا تو برتری
بر نُه سپهرِ عصمت وتقوی ستاره ای
در هفت بحرِ نور، فروزنده گوهری
هم چار نجلِ پاکِ رضا را تو گوهری
هم هشتمین ولیِ خدا را تو خواهری
شاعر : #استاد_غلامرضا_سازگار
#حضرت_معصومه_شعر_روضه
این خانواده همه آقایِ ما شدند
روزی رسانِ سفرۀ شبهایِ ما شدند
وقتی که پا به عرصۀ خلقت گذاشتیم
آغوش باز کرده پذیرایِ ما شدند
ماها یکی یکی همه مجنونشان شدیم
اینها یکی یکی همه لیلایِ ما شدند
نوکر شدن همان و سلیمان شدن همان
اینها دلیل رتبۀ والایِ ما شدند
دنیا و کل لذت آن مال دیگران
این خانواده لذت دنیایِ ما شدند
چیزی به جز محبت اینها نخواستیم
در هر شبانه روز تمنای ما شدند
حرف از عذاب و آتش دوزخ نیاوردید
این خانواده شافع فردایِ ما شدند
مثلِ عقیق که یمنش چیز دیگری است
این خانواده هم حسنش چیز دیگری است
میآیی و نشاط به عالم میآوری
در هر نفس بهار مجسم میآوری
دل میبری ز عالم و آدم بدون شک
تا عطری از پیمبر اکرم میآوری
حبلالمتین خلق خدایی و بیگمان
راهی برای توبۀ آدم میآوری
بالای دست هر چه کریم است دست توست
نانی برای سفرۀ حاتم میآوری
دور خودت گدا همه شب جمع میکنی
با سفرۀ خانهای که فراهم میآوری
راضی نمیشوی که مرا کم محل دهی
ابنالرضایی به حسابم میآوری
از سجدۀ سحر احدی با خدا نشد
با بچههای فاطمه گر آشنا نشد
بی آفتاب روی تو دنیا به کام نیست
خورشید بی اجازۀ تو روی بام نیست
سر تا به پا حسینی و پا تا به سر حسن
جز تو کسی که مظهر حسن تمام نیست
از جود مجتبی چقدر ارث بردهای
هر سفرهدار با کرمی که به نام نیست
عالیجناب پروریِ تو زبانزد است
در خانۀ تو حرف کنیز و غلام نیست
زائر در انتظار علیکالسلام توست
بیهوده گرم گفتن عرض سلام نیست
روزی سه بار کعبه تو را میکند طواف
جز محرم نگاه تو بیتالحرام نیست
باید به خاک پای تو دل بست آخرش
وقتی که دردهای مرا التیام نیست
در زیر چترِ لطف تو آسوده خاطرم
هر سایهای که بر سر من مستدام نیست
نسل تو آخرین گل باغ ولایت است
جز طفل مکتب تو که حسن ختام نیست
باید به نسلِ اطهر تو احترام کرد
باید به پای مهدی قائم قیام کرد
یوسف اگر ملیح ، تو هستی ملیحتر
از بین انبیا به محمد شبیهتر
باید نوشت از برکات وجود تو
از نوح مهربانتر از عیسی مسیحتر
تنها تو با زبان خدا حرف میزنی
ای لهجه تو از همه عالم فصیحتر
دنیا ندارد از تو فقیهی بزرگتر
عقبا ندارد از بزرگی فقیهتر
راه رسیدن به تو را برگزیدهام
با توست راه سیر و سلوکم صحیحتر
یادش بخیر در حرمت خاکبوسیام
از اشک چشمهای ترم شد ضریح تر
رنگ رواقهای تو را شاد میزنم
در مشهد تو پنجره فولاد میزنم
ای آن که کار روز و شبت ذرهپروریست
چشمان تو هر آینه مشغول دلبریست
روی گشادۀ تو همانند فاطمه
جنس کلام و خطبۀ ناب تو حیدریست
مشتاق خطبۀ تو ابوسهلهای عصر
حیران یک حدیث لبت ابنجعفریست
تنها علی که فاتح میدان نبوده است
در هر مناظرات، تو هم فتح خیبریست
امشب به یُمن مقدمت اقرار میکنم
مستیام از عنایت انگور عسکریست
تنها نه مادر و پدرم خادمت شدند
این بندهزاده نیز به دنبال نوکریست
هرکس گرفت چشم تو را میشود عزیز
وابستگی به مهر تو معیار برتریست
زیباست کاظمین، نجف، کربلا ولی
سرداب سامرایِ تو یک چیز دیگریست
فهمیدم از ارادت بر نام فاطمه
هرکس حسن شود همۀ عمر مادریست
این شعرهای من که نشد باب میل تو
مدح تو کار دعبل و عمان و حمیریست
با گفتن از تو فاطمه را شاد میکنم
صحن تو را دو مرتبه آباد میکنم
سر را برای هدیه به دلدار میدهیم
دل را به دست میثم تمار میدهیم
تاریخ شاهد است که اهل شهادتیم
هر بار با شهید شدن بار میدهیم
ما هم شبیه شیخ نمر با بصیرتیم
ما ذکر یا علی به سرِ دار میدهیم
باید نشاند بر سر جایش یهود را
بر بزدلان منطقه هشدار میدهیم
سید علی خامنهای اذن اگر دهیم
ما پاسخی خشن به ستمکار میدهیم
تا فارسالحجاز خدا قد علم کند
دائم به خویش عدۀ دیدار میدهیم
همراه رهبرم عَلَم انقلاب را
صبح شهور دست علمدار میدهیم
آل سقوط حربۀ خود را غلاف کن
این بار چندم است که اخطار میدهیم
یک روز میرسد که میانِ رسانهها
از کشتههایِ تو فقط آمار میدهیم
آن برجهای تا به فلک رفتۀ تو را
تقسیم میکنیم و به زوّار میدهیم
بشنو که حرف اولمان حرف آخر است
دنیا به کام شیعۀ زهرا و حیدر است
#حضرت_معصومه_شعر_روضه
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
💢 زمزمه -وفات حضرت معصومه سلام الله علیها 💢
♦️بند اول
درسته که توئی قبله ی حاجات
درسته که بُزرگیت شده اثبات
درسته به شما هم مثل زینب(س)
مُحبّینت میگن عمه ی سادات
ولی خانم...
جای شکرش باقیه، تو مقتلت
حرفی مثه غارت بی امون نشد باز
جای شکرش باقیه،که واژه ای
به اسمِ "معجر" پاش به روضه تون نشد باز !
♦️بند دوم
اگر چه طعم غربت رو چشیدی
اگر چه محنت و سختی کشیدی
اگر چه بین صحرا ناگهانی
هجوم دشمنی پُر کینه دیدی
ولی خانم...
جای شکرش باقیه،جلو چشات
سر عزیزات و به روی نی نبُردن
جای شکرش باقیه، حرامیا
تو رو با دست بسته بزم می نبُردن
✅عبدالله باقری
#حضرت_معصومه_شعر_روضه
قم کجا شام کجا؟ عزت و دشنام کجا؟
قم کجا شام کجا؟ عزت ودشنام کجا؟
گل اکرام کجا؟ سنگ لب بام کجا؟
یاری یار کجا؟ بارش آزار کجا؟
لطف ایام کجا؟ رنجش و آلام کجا؟
من گرفتار شدم، عمه! گرفتار ولی
دل آرام کجا هلهله عام کجا؟
من اسیر غم یار، عمه اسیر غم یار
درک آلام کجا؟ خنده حکام کجا؟
من شدم ناقه نشین،عمه شده نارياله نشین
محمل بسته کجا؟ ناقه بی بام کجا؟
من چنان عمه خود داغ برادر دیدم
داغ اقوام کجا؟ تهمت بدنام کجا؟
فرصت آل کجا؟ کندن خلخال کجا؟
آل اسلام کجا؟ سیلی و دشنام کجا؟
عنبر و عود کجا؟ آتش نمرود کجا؟
تن تبدار کجا؟ شعله به اندام کجا؟
معجر پاره کجا؟ دختر آواره کجا؟
وحشت طفل کجا؟ حمله به ایتام کجا؟
سر کجا سنگ کجا؟ کوفه گلرنگ کجا؟
نیزه جنگ کجا؟ خنجر گلفام کجا؟
#حضرت_معصومه_شعر_روضه
ماه از برکت نور تو جلا میگیرد
عرش از یمن قدم هات صفا میگیرد
چه شلوغ است مسیر تو همه منتظرند
جبرئیل آمده در راه تو جا میگیرد
یک نفر نیست در این شهر که بیمار تو نیست
تو چه کردی که دوا از تو دوا میگیرد
تو دلیل همه ی معجزه هایی بانو
ساکن طور،ز دست تو عصا میگیرد
تو همان فاطمه ی امّ ابیهایی که
فضّه از خاک قدم هاش،طلا میگیرد
صاحب باطنی پنجره فولاد تویی
دست به دامان رضا از تو شفا میگیرد
بی سبب نیست شما جلوه ی اسرار شدی
اولین فاطمه هستی که حرم دار شدی
همچو پروانه ای و در طلب سوختنی
میشود گفت شما یک تنه یک پنج تنی
ما چرا دست گدایی به غریبه ببریم
با شما هموطن هستیم،غریب وطنی!
میشود بی تو امور شدنی،ناشدنی
می شود با تو همه ناشدنی ها،شدنی
چون نگینی که به انگشتری زینت داده
کلّ این خاک رکاب و تو عقیق یمنی
بی سبب دست به خیری نشده شهره ی تو
سفره های تو شبیه اند به خوان حسنی
غم مخور لحظه آخر که برادر داری
دست و پا میکند انگار برایت کفنی
قسمت این بود که قم صاحب دریا بشود
این حرم هم حرم حضرت زهرا بشود
خوب شد این دم آخر گِرِهِ کار نخورد
خوب شد کار تو به مردم بی عار نخورد
خوب شد میخ به پیراهن تو گیر نکرد
گل بی خار به گلبرگ شما خار نخورد
گرچه پشت در این خانه شلوغ است ولی
بی هوا معجرتو به در و دیوار نخورد
خوب شد دور و بر تو همه از سادات اند
چشم ناپاک به این قافله یکبار نخورد
بد به دل راه نده شأن تو را میدانیم
اصلا اینجا که مسیرت سر بازار نخورد
دم دروازه در آن فاصله بلوا که نشد
بین بازار النگوی تو پیدا که نشد
یاسین قاسمی
#حضرت_معصومه_شعر_روضه
بعد از پدر حالا نگارم را گرفتند
از من تمام روزگارم را گرفتند
از این جدایی جان من بر لب رسیده
هستیِ من تاب و قرارم را گرفتند
انگار قسمت نیست وصل ما دوباره
در ساوه شوق بی شمارم را گرفتند
اما خیالت تخت هر جایی رسیدم
خویشان و نزدیکان کنارم را گرفتند
حالم بد است اما خدا را شکر در قم
با مهربانی حال زارم را گرفتند
با احترام و عزت و شوکت کمی از
این بار غم هایی که دارم را گرفتند
حتی زمان پر زدن از این قبیله
مردم همه دور مزارم را گرفتند
در شام اما خواهری مضطر چنین گفت:
یارب ببین دار و ندارم را گرفتند
بالا و پایین رفتن از ناقه چه سخت است
وقتی همه ایل و تبارم را گرفتند
نیمی ز معجر سوخت...نیمی را کشیدند
اصلا تمام اعتبارم را گرفتند
در گوش من مانده صدای ذوالجناحش
میگفت: با نیزه سوارم را گرفتند
یک "یادگاری" بود... اما در خرابه
"بنت الحسین" آن یادگارم را گرفتند
#حضرت_معصومه_شعر_روضه
رضا باقریان:
من که اینگونه عزادار غم جانانم
ز غم یار شرر بار شدم حیرانم
در فراقی که پریشانم و سرگردانم
دلشکسته شده، بیمار شدم میدانم
روبرو با تن هفده گل پرپر سخت است
دیدن جسم پر از نیزه و خنجر سخت است
من و زینب به جگر آه، مکرر داریم
هر دو هفده بدن بی سر و پرپر داریم
به روی سینه خود داغ برادر داریم
و از این داغ دلی خسته و مضطر داریم
ولی از ماتم زینب دل من محزون است
آه، در روضه او دیده من پر خون است
گر چه از زهر جفا سوخت برادر جگرش
ارغوانی شد و افتاد روی بال و پرش
و اگر تار شد آن لحظه دو چشمان ترش
نه لگد بر سر او خورد، نه سنگی به سرش
به خدا دلبر من راهی گودال نشد
سینه اش زیر سم اسب لگد مال نشد
#حضرت_معصومه_شعر_روضه
وحید قاسمی:
در مجلس عزاي شما گريه مي كنم
امشب فقط براي شما گريه مي كنم
عطر گلاب مرقدتان بر مشام خورد
در گوشه ي سراي شما گريه مي كنم
چون اشك بين روضه به هر درد مرهم است
با نيت شفاي شما گريه مي كنم
با بال هاي بي رمق اشك ديده ام
در مشرق هواي شما گريه مي كنم
من هم مسافرم، وطنم مشهد الرضا ست
دنبال رد پاي شما گريه مي كنم
خواندم چگونه پير شدي در جواني ات
دارم ز غصه هاي شما گريه مي كنم
عمري براي هجر پدر گريه كرده اي
امشب منم به جاي شما گريه مي كنم
#حضرت_معصومه_شعر_روضه
جابر:
بانو منم نمونه ای از بیقرار عشق
من تشنه ام ولی تویی آن چشمه سار عشق
بانو اشارتی که دهم سر به راهتان
این روح و جان و تن همه در اختیار عشق
میعادگاه خیل ملایک حریم توست
پس میشود شود حرم تو دیار عشق
مقصود شیعیان همگی رو به سوی قم
چون مرقد تو گشته به دنیا مدار عشق
عاشق تمام زندگی اش وقف نوکری است
بانو محبت تو شده کار و بار عشق
شیعه همیشه مفتخر و سربلند بود
بی شک ز درگه تو بود افتخار عشق
ای بانوی کرم... ای قبله گاه قم
بر گنبد تو بسته شده هر نگاه قم
منزوی
#حضرت_معصومه_شعر_روضه